
اسلام آمیزهای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده میشوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشهی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.
موضوعات بررسی شده:
- بررسی تناقضات و معجزات علمی و متنی قرآن، ادعای معجزه ریاضی و کشفیات آن.
- قضا و قدر، دامنهی اختیار در اسلام، دستور به کشتن کافران به همراه جنایتهای محمد ابن عبدالله.
- ستم اسلام به زنان و مجوز تجاوز جنسی به زنان دگراندیش.
- توهین های قرآن به مخالفان و ضعفا و ناسزاگوئی قرآن به صورت لعنت فرستادن.
- افسانههای قرآنی و بررسی ادیان سامی، اعتقاد به برتر بودن عرب در اسلام
- نقش و تاثیر ادیان ایران باستان در شکل گیری اسلام.
- جهانبینی دینی، خداشناسی و تفاوت خدا با الله و روانشناسی شخصیت محمد+فیلم داخل کعبه
- بررسی حوری،غلمان و سایر نعمتهای بهشتی و چگونگی شکنجه شدن در جهنم.
- نقش دین در مشکلات جامعه، بررسی ادعای پیشگوئی قرآن در نبرد روم و جنایات اسلام در حق نیاکان ما.
- موضوعات مربوط به شیعه و سنی.
جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)
100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن
بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...
۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه
آیا خانه ی کعبه را ایرانیان بنا نمودند.
۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه
الگوبرداری اسلام از نماز زرتشتیان
در زبان اوستائی یعنی زبانی که اوستا بدان نوشته شده است به مکانی که در آن پیروان زرتشت به نیایش میپرداختند مزگت گفته میشد، از آنجائیکه بسیاری از تعالیم اسلام ریشه در آموزههای زرتشتی دارد این واژه نیز وارد فرهنگ اعراب و پس از آن رنگ بوی اسلامی به خود گرفت، این واژه دارای حرف "گ" است و میدانیم هرگاه چنین واژگانی از فارسی یا هر زبان دیگری وارد عربی گردد "گ" به "ج" تبدیل میگردد مانند "گرگان" که اعراب آن را "جرجان" خواندند، بنابراین اعراب هم به مکانی که نیایش میکردند مزجد و سپس و با توجه به تشابه آن با واژهی عربی "مسجد" آن را مسجد نامیدند، میدانیم که در مسجد تنها مکان سجده کردن نیست و بهترین واژه برای آن در زبان عربی مصلی (مکان صلات) است، آثاری از این واژه هم هنوز در منطقهی شمال ایران میتوان یافت، مانند اسپیه مزگت (مسجد سفید) (1) که در نزدیکی تالش قرار دارد، آنگونه که گفته میشود ابتدا پرستشگاه زرتشتیان بوده که پس از اسلام به پرستشگاه مسلمان تغییر پبدا کرد و مردم محلی هنوز هم به آن اسپیه مزگت میگویند، یا دزگا مرگت که در منطقهی رامسر قرار دارد. همچنین واژهی نماز از کلمهی پهلوی نماک گرفته شده است؛ از آنجائیکه ایرانیان با این نوع از عبادت آشنائی داشتند؛ بجای کلمهی عربی صلاه(ت)، از همان کلمهای استفاده کردند که در فرهنگ دینی خودشان وجود داشت؛ اما همین نماز در اسلام شباهتهای عجیبی به نماز زرتشتیان دارد؛ محمد ابن عبدالله دین زرتشتیت را به رسمیت نمیشناسد، پیروان این دین را مجوسیان مینامد و همچنین بیان مینماید که نماز هدیهای است از سوی الله برای مسلمانان؛ پس این تشابه نماز دو دین، نمیتواند بیدلیل باشد؛ بیگمان یکی از این دو از دیگری اقتباس نموده است؛ این اقتباس از جانب دین قدیمیتر نیست؛ آنچه مسلم است، ادیان مهر پرستی که زرتشتیت نیز امتداد همین دینهاست؛ دارای قدمتی بسیار بیشتر از سایر ادیان سامی(یهودیت و مسیحیت) است؛ پس با قاطعیت میتوان گفت که اسلام از این دین اقتباس نموده است؛ اما چه کسی میتواند آموزگار محمد ابن عبدالله در این زمینه باشد؟
یکی از این گزینهها سلمان فارسی است، آیا منابعنی در این زمینه وجود دارد؟ میدانیم که سلمان با توجه به خلق و خویش و اعتقاد خاصی که داشت با ادیان مختلفی سر و کار داشت.
ذكر من قال ذلك : حدثت عن الحسين ، قال : سمعت أبا معاذ يقول : أخبرنا عبيد بن سليمان ، قال : سمعت الضحاك يقول في قوله " ( آیه نوشته شده در بالا) كانوا يقولون : إنما يعلمه سلمان الفارسي .
برخیها میگویند که نماز در شب معراج بر محمد واجب شد، در پاسخ باید گفت که در این شب اگر هم نمازی واجب شده با این کیفیت نبوده و لذا فرض واجب شدن چنین نمازی در مکه دور از ذهن است، زیرا آن نماز 50 بار بوده و هر نماز شامل 10 نماز(شاید هم رکعت) بود:
فَأَوحى اللَّهُ إلي ما أوْحى فَفَرض عَلي خَمْسِين صلاة في كلّ يَوْمٍ و لَيْلَةٍ ، فنَزلْت إلى موسى صلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسلَّمَ فقَالَ : ما فَرضَ رَبّكَ عَلى أُمّتِكَ ؟ قُلت خَمسِينَ صَلاةً . قَال ارْجِع إِلى رَبّكَ فاسْأَلهُ التَّخفِيفَ ... يَا محمَّدُ إِنّهنّ خَمس صَلَواتٍ كلَّ يَومٍ و لَيْلَةٍ ، لِكلّ صلاةٍ عَشرٌ، فَذَلِكَ خَمْسُونَ صَلاةً (صحیح بخاری کتاب الصلاب/ باب کیف فرض الصلاه فی السراء حدیث شماره 349)
همین حدیث در مسلم ئنیز آمده است.
فلما كان ليله الإسراء قبل الهجرة بسنة و نصف، فرض الله على رسوله صلى الله عليه و سلم الصلوات الخمس و فصل شروطها و أركانها وما يتعلق بها بعد ذلك، شيئا فشيئا.
بنابراین و با توجه به تشابه زیاد نماز اسلام با زرتشتیت جای شکی باقی نمیماند که محمد نماز را از زرتشتی آموخته و با توجه به دلایل حدیثی این شخصیت کسی جز سلمان نیست.
کیفیت نماز زرتشتیان
وقت دوم را ریپت وینگاه مینامند که تا حدودا قرار گرفتن خورشید در زاویه ی 45 درجه است.
وقت سوم را اوزرینگاه مینامند که تا پیدا شدن ستاره است .
وقت چهارم را آیویسروتریمگاه مینامند که تا نیمه شب است.
وقت پنجم را اوشهینگاه مینامند که تا پیش از طلوع آفتاب است .
پایان وقت هر نماز ابتدای نماز بعدیست.
شرایط نماز نیز تاحدودی مانند اسلام است؛ پاک بودن تن از هرگونه پلیدی, پوشیدن لباس سفید و پاک بودن مکان نماز؛ همچنین سن واجب شدن نماز پانزده سال میباشد. طریقهی وضو نیز تاحدودی مانند مسلمانان است و شامل شستن دست تا مچ و صورت را تا بناگوش و شستن پا میباشد؛ اگر هم آب نباشد، سه بار دستها را به خاک پاک میزنند و به صورت و پشت دست میکشند؛ مانند تیمم در اسلام است؛ اما تفاوتشان با مسلمانان این است که برای نماز خواندن، جهت خاصی را در نظر نمیگیرند و به طرفی که روشنائی بیشتری باشد، نماز میخوانند. بنابراین؛ همانگونه که ملاحظه میشود، نماز زرتشتیان بطور باورنکردنی مانند اسلام است.
وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاء وَتَصْدِيَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(انفال/35) و نمازشان در خانه (ی الله) جز سوت كشيدن و كف زدن نبود پس به سزاى آنكه كفر مىورزيديد اين عذاب را بچشيد.
ضمنا هر جا قرآن سخن از صلاه میکند؛ لزوما منظورش نماز نیست؛ در ضمن منظور از نماز در اینجا با توجه به نماز پرندگان نیایش هم میتواند باشد، زیرا در قرآن از این کلمه بعنوان درود فرستادن(صلوات) هم استفاده شده است.
از آنجائیکه که یهودیان نمازشان در 3 وقت و به سوی اورشلیم است، محمد هم در ابتدا قبله را اورشلیم انتخاب نمود و دستور داد که در سه وقت نماز بخوانند:
أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا (اسراء/78) نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكى شب برپادار، و نماز صبح را؛ زيرا نماز صبح همواره حضور (فرشتگان) است.
ولی پس از اینکه متوجه شد یهودیان به او ایمان نمیآورند و برای اینکه چیزی جدید را آورده باشد، مانند زرتشتیان نماز را پنجگانه در 17 رکعت با وضوئی تقریبا شبیه به آنان نمود و قبله را هم از مکان مقدس یهودیان به سوی کعبه تغییر داد. شرح مفصل تناقضات قرآن درباره نماز
---------------------------------------
(1)
اخلاق محمد ابن عبدالله و رفتار مسلمانان امروزی!
سخنی مشهور را از محمد ابن عبدالله نقل مینمایند که گفت؛ انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق.
همچنین در آیات مختلف قرآن، بر اخلاق نیکوی پیامبر اسلام تأکید شده است:
وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ( قلم/4) و همانا تو(محمد) را خوی بزرگی است.
این آیه نشان میدهد که شنوندگان و مخاطبان او بر اخلاق نیک وی اقرار داشتند.
در بین اتهاماتی که به وی وارد می کردند، صفت تندخوئی مشاهده نمی شود؛ او متوجه شده بود که اگر تندخو باشد کسی به حرفش گوش نخواهد کرد:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (آل عمران/159) پس به رحمت الهى با آنان نرمخو شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مىشدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر الله توكل كن زيرا الله، توكلكنندگان را دوست مىدارد.
حتی دارای آنچنان اخلاقی بود، هنگامیکه وحشی قاتل عمویش، نزد او آمد تا مسلمان شود، نه تنها او را بخاطر جنایتی که در حق عمویش در جنگ احد مرتکب شده بود( به درخواست هند(همسر ابوسفیان)، سینهی حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد)، بخشید؛ بلکه سوگند خویش برای انتقام را شکست.
پس از فتح مکه، او تمام دشمنانش را بخشید(حتی آنانیکه به ظاهر مسلمان شده بودند).
البته یادآوری این نکته را ضروریر میدانم که محمد ابن عبدالله، پس از اینکه اسلام قدرت گرفت رفتارش با غیر مسلمانانی که علنا انکار خویش را اعلام مینمودند، تغییر کرد؛ او حتی دستور به کشتن و بیرون کردن یهودیان را از جزیره العرب صادر کرد و مشرکان(دگراندیشان) را جنس و حیوان نامید؛
اما هرگز دیده نشد، کسی را از خودش براند که لفظاً اسلام را میپذیرفت.
یکی از دلایل ماندگاری دین را باید در همین موضوع جستجو نمود.
اگر اکنون اخلاق محمد ابن عبدالله را با رفتار و منش مسلمانان امروزی مقایسه نمائیم، به قول شاعر تفاوت از زمین تا آسمان است؛
در عراق سنیها و شیعیان به جان هم افتادهاند؛ مشابه این وضع را در پاکستان و افغانستان مشاهده مینمائیم؛
در ایران خودمان، رفتار حکومت با سنیها، درست مانند رفتار با بیگانهای است که او را سربار کشور میدانند.
حتی در میان شیعیان، فقط کسانی را میپذیرند که مانند خودشان فکر کنند، اگر شیعهای تمام ارکان اسلام را بپذیرد اما ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، او را از دائرهی اسلام خارج میدانند.
این بداخلاقی را حتی در میان مسلمانان امروزی نیز مشاهده مینمائیم؛ اگر در مباحثهای، احساس نمایند که تو به اسلام شک داری، انواع توهینهاست که بسویت سرازیر میگردد.
من نیک میدانم که اگر هر ایرادی بر محمد ابن عبدالله وارد باشد، او هتاک نبود و زبانش را با ناسزا آلوده نمیکرد.
به نظر من، دلیل این توهینها را باید در ذات این دین جستجو نمود؛ این دین معتقد است که تمام حقایق گیتی را کشف نموده، و یقین دارد که دستورات خویش را از سرمنشاء هستی میگیرد.
خدائی که آنان معتقدند این دین را برای آنها بوسیله ی محمد بیان نموده است الله نام دارد؛ از یک سو مسلمانان معتقدند که این دین بدون اشتباه میباشد و از سوی دیگر در برخورد با دانش جدید، دین خویش را ناتوان از پاسخ دادن میبینند، این است که به خشونت روی میآورند؛ خشونتی که اگر کسی مانند، آنها حتی در میان همکیشانشان فکر نکند، او را دشمن الله میدانند.
البته نیک میدانم که او در اواخر اسلام، با کسانیکه اسلام را نمیپذیرفتند چه رفتاری داشت؛ اما باز در همان زمان کسی که شهادتین(اشهد ان لا اله الا الله و اشهدوا ان محمداً روسل الله) را میگفت، از خویش میدانست و هیچگاه کسی را از خود نمیراند.
آیا مسلمانان امروزی چنین هستند؟
۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه
جناب عبدالعلی بازرگان؛ برای اثبات معجزهی اسلام، دروغ چرا؟
بدترین خرافات، بیگمان خرافاتی است که مستقیما فرهنگ جامعه را هدف قرار میهد.
بزرگترین این خرافات، خرافات دینی است.
اصلاح اعتقادات فردی است که عقیدهی کلی جامعه اصلاح میکند.
جامعه نمیتواند در برابر عقیدهای ساکت بنشیند که فرهنگ جامعه را به خرافه میکشاند.
دو گروه وجود دارند که جامعه را بسوی خرافات دینی (در اینجا منظور خرافات اسلامی است)، سوق میدهند:
1- آخوندها و کسانیکه با استفاده از ناآگاهی مردم، اقدام به نوعی خاص از اخاذی میکنند؛ اخاذی که مالباختگان با دستان خویش، وجوهی را تحت عنوان خمس و سهم امام و... به این آخوندهای شیاد، پرداخت میکنند.
2- روشنفکرمآبان امروزی؛ آنها دانسته و یا نادانسته، کوشش در راه ترویج این اعتقادات را دارند.
به نظر من با توجه به بالا رفتن سطح آگاهی مردم، نقش گروه دوم بسیار مخربتر از آخوندهاست.
اینان با مغالطه و دروغ، سعی در علمی نشان دادن قرآن را دارند.
من نوعی، هنگامیکه میبینم که فلان تحصیلکرده، اینچنین از قرآن دفاع میکند؛ بیگمان بیشتر این دین را الهی خواهم دانست تا اینکه آخوند از اسلام تعریف نماید.
یکی از این مغالطه کاران تحصیل کرده، جناب عبدالعلی بازرگان است......
جناب بازرگان!
شما چند مقاله نوشتهاید و در آنها ادعای علمی بودن قرآن را مینمائید.
از کدامیک از نوشتههای شما بگویم؟
معجزهی ریاضی قرآن؟
من برای شما و سایر بهاصطلاح روشنفکران امروزی تاسف بسیار میخورم.
اگر شما فقط به مغالطه میپرداختید، میتوانستم خویش را قانع کنم که تعصب، شما را کور کرده است؛ اما تعجبم از این است که چرا به دروغ روی آوردهاید؟
البته من پاسخش را میدانم؛ زیرا شما نیک میدانید که خوانندگان مطالب شما، هرگز فرصت بررسی این مطالب را ندارند.
جناب بازرگان!
من نوشتهای از شما با عنوان معجزهی ریاضی قرآن (کلیک کنید تا دروغگویان را بشناسید) را بررسی کردهام؛ متاسفانه 90% مطالبتان دروغ است؛ و بقیه هم مغلطه.
قضاوت را به وجدانهای بیدار هممیهنانم میگذارم.
جناب اقای عبدالعلی بازرگان!
من برخی از نوشتههای شما را در مورد معجزهی علمی قرآن، نیز بررسی نمودهام؛ شما در این نوشتهها نیز اقدام به مغالطهای آشکار نمودهاید.
چرا میخواهید جامعه را بسوی خرافه سوق دهید؟
چرا میخواهید تفکری را در جامعه ترویح کنید که مجوز تجاوز جنسی به زنان و دختران دگراندیش را میدهد؟
۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه
مصلحت حکومت و دمکراسی
در تظاهرات 22 بهمن از میدان انقلاب به سمت آزادی و در کنار پیادهرو حرکت میکردم، از همان ابتدا با نصب ایستگاههای به اصطلاح صلواتی که در آنها انواع خوردنیها بین مردم توزیع میکردند تا ساختمان وزارت کار که از پشت نردهایش موز توزیع میکردند، مواجه شدم به یاد شعر اقبال افتادم که گفت:
زخم از او نشتر از او سوزن از او
ما وجوی خون و اميد رفو.
گرچه منظور اقبال، غرب است اما چقدر این "اوی" اقبال به رهبران کنونی حاکم بر کشورمان میخورد.
از احمدینژاد گرفته که مردم را در فقر نگه میدارد و با توزیع لقمه نانی در میانشان، آنها را وابسته به خویش میکند تا برکات سفرها مقام عظمای ولایت؛ عوام نیز فراموش میکنند که عامل این زخم کیست.
چیز دیگری که در میان این به اصطلاح تظاهرکنندگان مشاهده نمودم، حرفهای دو نفر از همین راهپیمایان مردمی بود؛ یکی به دیگری گفت که هر که دستش رو اینجوری کرد دستش انگشتش رو باید بشکنیم و همصحبتش به او گفت که کی اینو گفته، او گفت که محسن. این محسن کیست؛ بقول مسلمونا الله اعلم.
چیز دیگری که با چشمان خود دیدم دستگیری یکی از سبزها به دست همین تظاهرکنندگان بود؛ در حالیکه در حرکت بودم دیدم که پیرزنی با دو دختر جوان مشغول جیغ زدن هستند من هم و تعدادی از مردم به کنار آنها رفتیم و سعی در رها کردن این جوان با خواهش و تنما از دست لباس شخصیها نمودیم که صد البته به زور اونو به حاشیه ی خیابان بردند که مادرش بشدت گریه میکرد.
چیز دیگری که مشاهده نمودم و برام جالب بود، صحنهی برخورد با ماشین خاتمی بود؛ همینطور که در کنار پیادهرو میرفتم سر و صدا بگوشم رسید، دیدم که دو ماشین با سرعت به جلو میآیند، ماشین جلوی ماشینی سفید رنگ که اگه اشتباه نکنم پاترول بود و ماشین عقبی یک سواری سیاه رنگ؛ به هر دوی این ماشینها مخصوصا ماشین جلوی، تعدای از همین تظاهر کنندگان مانند زنبور وحشی چسبیده بودند؛ فکر کردم که ماشین احمدینژاده، اما هنگامیکه فحاشی تعقیب کنندگان ماشین رو دیدم فهمیدم که احمدی نژاد نیست؛ اولش تصور کردم از مردم عادی است که اینگونه بی مهابا به میان اینها آمده، اما هنگامیکه ماشین نزدیکم آمد فهمیدم که قضیه چیست؛ شیشهی عقب ماشین سواری را شکستند و با هر چی در دست داشتند سعی در شکستن شیشه و توقف این دو ماشین را داشتند که ماشینها این ماشینها موفق به فرار از میان اینها شدند.
ساعت تقریبا 1045 بود که به نزدیک ایستگاه مترو رسیدم، دیدم که چند صد نفر در مقابل این ایستگاه در صف و منتظر ورود به مترو هستند این بود که فهمیدم همهی اینها مانند من از سبزها هستند؛ همینکه وارد ایستگاه مترو شدم، خواستم بلیط بخرم اما کسی در باجهی بلیط فروشی نبود، گفتند امروز مجانی است.
جلوتر رفتم، دیدم قطاری که از سمت ایستگاههای جنوب میآمد، پر از مردمی است که شعار مرگ بر فلانی و بهمانی میدهند. اینجا بود که کاملا متوجه سناریوئی شدم که شاید از مدتها قبل برنامهریزی کرده بودند؛ آوردن خبرنگار خارجی، جارو جنجال عجیب تلویزیون و ..... .
درون قطار همش به فکر ایران و آیندهاش بودم.
با خود میاندیشیدم که آیا میتوان هم اصولاسلام را پذیرفت و هم به دمکراسی رسید.
آیا میتوان معتقد به حکومت قانون در جامعه بود و هم اصل مسلم امر به معروف و نهی از منکر را پذیرفت؟
چگونه میتوان معتقد به کرامت انسانها بود و در عین حال ایمان داشت که مصلحت حکومت اسلامی از مهمترین واجبات است؟
آیا میتوان از حکام کشور انتظار داشت که سرمایهی ملی ایران را به دیگران نبخشند، بین هممیهنان مسلمان و غیر مسلمان تفاوتی قائل نگردند و در همان حال معتقد بود که همانا مومنان(حتی غیر ایرانی) برادرند و غیر مسلمانان(ولو هممیهن) مانند دامها هستند؟
آیا میتوان همزمان هم معتقد به آزادی انسان و حاکم بودنش بر سرنوشت خویش بود و در همان حال قضا و قدر الهی را پذیرفت؟
آیا میتوان اصول اسلام را پذیرفت و در همان حال معتقد بود که نباید به زنان و دختران دگراندیش تجاوز جنسی شود؟
آیا میتوان هم اصول اسلام را پذیرفت وهم جامعه را از خرافه دور کرد؟
آیا میشود هم معتقد به تعقل بود و هم تقلید؟
چرا ما آزادیم که در همهی مسائل تفکر کنیم الا در دین؛ که باید دنبالهرو آخوند به اصطلاح مرجع باشیم؟
۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه
والا بلا اسلام مجوز تجاوز جنسی را میدهد.
اکنون دوباره پس از تهدید علی کروبی به تجاوز جنسی، بحث اینکه آیا اینها(پیروان ولایت) مسلمان معتقدی هستند یا خودسر بالا گرفته است؛ عدهای دست به دامن آخوندهای به اصطلاح مرجع شدند و از آنها درخواست محکومیت این اقدام را دارند، اما غافل از اینکه خود اسلام چنین مجوزی را آشکارا صادر کرده است.
من از کسانیکه اعتقاد اسلامی دارند متعجبم که چرا چنین دلایل آشکاری را نمیبینند و مرتبا به این آخوند و آن آخوند نامهنگاری میکنند؟
اگر منظور رسوا کردن اینهاست که کاری است بسیار پسندیده؛ اما اگر قلبا از آنها میخواهید که کاری کنند، ره به جائی نخواهید برد؛ چیزی که در جمهوری اسلامی باب شده تجاوز جنسی به جنس مذکر است؛ البته به نظر من ریشهی این امر را باید در خود اسلام جستجو کرد، هنگامیکه الله به پیروان ولی خودخواندهی خویش علاوه بر وعدهی حوریهای بینهایت زیبا، وعدهی پسران نوجوان بسیار زیباروئی بنام غلمان را میدهد و خود آخوندها میگویند که نعمتهای بهشتی که الله از آنها نام میبرد برای تقرب ذهن است، آنها(پیروان ولایت) میخواهند با ذهنی آماده سراغ غلمان بروند؛ زیرا اگر چنین لذتی را در دنیا نچشیده باشند ممکن است در آخرت سراغشان نروند.
تمام نعمتهای بهشتی که قرآن از آنها نام میبرد نعمتهائی هستند که مؤمن در دنیا انها را چشیده است از انار گرفته تا زیتون، کاخهای بهشتی، حوری و....
آیا منطقی است که غلمان تنها استثنا باشد؟
دستگیری عبدالمالک ریگی تنها پاک کردن صورت مسئله است.
اگر کسی وارد ادارههای شهر زاهدان گردد، چیزی که بیشتر از همه چیز جلب توجه میکند، نبود کارمند بلوچ در ادارههاست؛ در ادارههای دولتی این شهر از رئیس گرفته تا منشی و نظافتچی تقریبا همه از زابلیهای شیعه هستند.
هنگامیکه در شهر زاهدان میگردی احساس تنفری عجیب از حکومت را در دل هر بلوچی احساس میکنی.
وضع بهگونهای است که این تنفر از حکومت، تبدیل به تنفر از شیعه شده است؛ زیرا اگر بلوچی شیعه گردد، رژیم او را از تمام امکانات زندگی بهرمند میکند.
در شورشی که پس از پخش شدن شایعهی کشته شدن مولوی عبدالحمید در زاهدان پخش شد، مردم خشمگین این شهر، هر کس که لباسی غیر از لباس بلوچی را پوشیده بود مورد حمله قرار میدادند.
در قلب محلههای این شهر، حسینیههای زیادی را بر پا کردهاند و مراسم شیعیان را رساتر از همه جای ایران در آنجا برگزار میکنند.
در ادارات دولتی و بیمارستانهای زاهدان، تابلونوشتههای شیعی زیادی نصب شده است.
کسانیکه عبدالمالک ریگی را تروریستی بیرحم میدانند، باید به فضائی که او در آن قرار دارد تو.جه نمایند؛ او زادهی جائی است که از کوچکی چنین تبعیضهائی را دیده است؛ کشته شدن دهها عالم سنی فقط بدلیل پایبندی به اعتقاداتشان.
حکومت باید بداند که اگر امروز عبدالمالک ریگی را دستگیر کرده است در صورتی موفق به خشکانیدن تفکر او خواهد شد که به تحقیر بلوچها پایان دهد.
عقب مانده ترین مراکز استانها شهرهای زاهدان و سنندج هستند؛ کافی است که لحظهای خویش را جای مردم این مناطق قرار دهیم.
۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه
آیا در بینش اسلامی انسان از خودش ارادهای دارد؟
ارادهی تکوینی
در این نوع از اراده، الله تمام آنچه را که بر زمین در گذشته به وقوع پیوسته، یا در آینده به وقوع خواهد پیوست؛( الله) آنها را قضا و تقدیر نموده است؛ بدین معنا که او برای تک تک پدیدهها، چگونگی پیدایششان را از کوچکترین جزئیات آنها تا بزرگترین این جزئیات را پیش از پیدایش گیتی تصمیم گرفته و این تصمیم خویش را در کتابی ثبت نموده است:
وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (نمل/75) و هيچ موجودي پنهان در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ و علم بيپايان الله) ثبت است.
وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا(نباء/29) و ما همه چيز را (قبل از پیدایش جهان ) آمار گرفته و ثبت كردهايم.
پس طبق این آیه تمام آنچه را که بر زمین مشاهده مینمائیم، حاصل تصمیمی است که الله پیش از پیدایش گیتی، برای جهان تقدیر نموده است؛ بنابراین جهان به سمت سرنوشتی پیش میرود که الله برایش تقدیر نموده، سرنوشتی حتمی. اگر این را بپذیریم؛ از آنجائیکه انسان بعنوان یکی از پدیدههائی که از جانب الله آفریده شده نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ لذا تمام رفتارهای انسان در طول حیاتش، حاصل تصمیمی است که الله برایش مقدر نموده است؛ این سرنوشت حتمی و قطعی است:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ (انعام/2)اوست كسى كه شما را از گل آفريد، آنگاه سرنوشتی را مقرر داشت و سرنوشت حتمى نزد اوست با اين همه شما ترديد مىكنيد.
اراده ی دیگری که گفته میشود الله برای انسانها دارد؛ اراده ی تشریعی است.
در این نوع از اراده، الله برای انسانها دینی را مشخص نموده است؛ اما با نگاهی به اراده ی تکوینی الله، تناقضی آشکار هویدا میگردد؛ از یک سو الله پیش از پیدایش نوع بشر، برای او و جهان؛ سرنوشتی حتمی را مشخص کرده است و از سوی دیگر، او برای پذیرش دینش از سوی انسانها، کوشش زیادی میکند! اما آیا چنین تلاشی با پذیرش ارادهی تکوینی الله معنی دارد؟
آیا برای کسی که الله برایش تصمیم شری گرفته، امکانی وجود دارد که راهی را انتخاب نماید که خلاف ارادهی الله باشد؟
وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا(انسان/30) شما چیزی را نخواهی خواست مگر اینکه الله آنرا (برای شما ) خواسته باشد قطعا الله داناى حكيم است.
میگویند انسان آزاد است که اراده کند و راه درست را از نادرست انتخاب نماید.
آیا این ارادهی مورد ادعا، از جانب خود انسان است یا الله؟
آیا انسان میتواند ارادهای داشته باشد غیر از ارادهای که الله برایش تعیین نموده است؟
آیا در بینش اسلامی، انسان موجود مسخ شدهای نیست که همواره مانند ربوتی است که مجری برنامهی برنامه نویسش میباشد؟
اگر قرار است که جهان بر مبنای ارادهی الله اداره شود، پس وجود منذر به چه معناست؟
۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه
توهینی آشکار در قانون مجازات اسلامی به بشریت.
طبق ماده ی 300 قانون مجازات اسلامی؛ دیه ی زن مسلمان، نصف دیه ی مرد است.
از تلفیق این دو چنین نتیجه میگردد که دیهی زن، حتی از دیهی بیضهی سمت چپ مرد کمتر است.
آیا میتوان توهینی آشکارتر از این به جامعهی بشری روا داشت؟
این اعتقاد از آنجا ناشی میگردد که از نظر اسلام، زن در تشکیل نطفه کوچکترین نقشی ندارد و نقش او تنها پرورش دهنده است.
اسلام معتقد است که انسان از منی ریخته شده در رحم خلق می گردد:
أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى (قیامه/37) آيا او نطفهاى از منى كه در رحم ريخته مىشود نبود؟
برای دانستن نقش زن در اسلام اینجا را کلیک کنید।
.
۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه
آیات شیطانی و داستان غرانیق.
چون پیغمبر دید که قوم او از او دوری می کنند و این کار برای او سخت بود آرزو کرد که چیزی از پیش خدای بیاید که میان وی و قومش نزدیکی بیاورد؛ وی قوم خود را دوست میداشت و میخواست خشونت را از میان ببرد و چون این اندیشه در خاطر وی گذشت، خداوند این آیات (1 تا 3 نجم) را نازل کرد؛"و النجم اذا هوی"ما ضل صاحبکم و ما غوی" ما ینطق عن الهوی". تا اینکه به آیه ی 19 رسید "افرایتم الات و العزی"و منات الثالثه الاخری" شیطان بر زبان او انداخت که " تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی" ( آیا لات و عزی را در نیافتید و آن سومی که منات باشد آنان مرغان بلند پروازی هستند که باید از آنها طلب شفاعت جست). چون قریشیان این را شنیدند خوشدل شدند و از ستایش خدایان خویش خوشحالی کردند و بدو گوش دادند و مؤمنان نیز باور داشتند و او را به خطا متهم نمیدانستند و چون پیغمبر در قرائت آیات به محل سجده رسید سجده کرد و مسلمانان نیز با وی سجده کردند و مشرکان قریش و دیگران که در مسجد بودند سجده کردند به سبب آن یاد که پیغمبر از خدایانشان کرده بود به سجده افتادند و هر مؤمن و کافر آنجا بود سجده کرد مگر ولید ابن مغیره که پیر بود و نمی توانست سجده کند و مشت ریگی از زمین برگرفت و به پیشنانی نزدیک برد و سجده کرد. چون قریشیان از مسجد بیرون شدند خوشحال بودند و میگفتند: محمد از خدایان ما به نیکی یاد کرد و انها را بتان والا نامید که شفاعتشان مورد رضایت است، آنگاه جبرئیل بیامد و گفت: ای محمد چه کردی؟ برای مردم چیزی خواندی که من از پیش خدا نیاورده بودم و سخنی گفتی که خدای با تو نگفته بود؛ پیغمبر سخت غمگین شد و از خدای بترسید و خدای عزوجل با وی رحیم بود و آیهای (52 حج) نازل فرمود و کار را به پیغمبر سبک کرد آیه چنین بود:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (حج/52)" هیج رسول و نبی نیست که آرزوئی داشته باشد(بعضی ها معنای تلاوت را میکنند) و شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ میکند , سپس آیاتش را محکم میسازد.(فرق بت و الله)
تقریبا تمامی مفسران به نام اسلامی این داستان را بیان کردهاند.
مسلمانان متعصب از محققین میخواهند که یک روایت به قول خودشان صحیح در مورد این داستان بیان بشه، اینان انتظار دارند که این داستان در مثلا صحیح بخاری نوشته شده باشد تا مورد پذیرش قرار گیرد، جالب است که ملاک آنان برای اینکه داستانی صحیح یا رد گردد چیزی جز اصولی نیست که در مذهب آنان مورد اتفاق سران دین باشد؛ از دید شیعه هیچ حدیثی که غیر معصوم آن را نقل کرده باشد صحیح نیست، جالب اینجاست که حتی یک کتاب هم که نویسندهاش معصوم باشد ارائه نمیدهند، یا اینکه حدیث کاملا باید موافق تعالیم قرآن باشد و اگر غیر از این شد به دیوار بزنید، این را کلینی در اصول کافی بیان کرده است؛ دید اینان به محمد به عنوان شخصی است که هیچگونه تناقضی در سخنان و رفتار 23 سالهاش وجود ندارد.
همچنین اهل سنت حدیثی را صحیح میدانند که تمامی رجال نقل کنندهاش ثقه باشند و یکی از مهمترین ملاک ثقه بودن مؤمن و اشتهار کامل راوی به اسلام بدون کوچکترین لغزشی است. طبیعی است که با چنین ملاکهائی اگر داستانی با تعالیم کلی اسلام در تضاد باشد متعصبین مسلمان و راویان به قول خودشان ثقه از نقل آن خودداری کنند؛ مثلا در تفسیر ابن کثیر که از معتبرترین تفاسیر اسلامی است این داستان از قول چندین نفر بیان شده و در آخر گفته شده که این روایات مرسل هستند، اگر ملاک اینان در تاریخ را بپذیریم بیشتر کتابهای مهم تاریخی را باید باطل اعلام نمود.
ضمنا این داستان با آیهی 52 سورهی حج کاملا در تطابق است.
اکنون این داستان را از دید قرآن بررسی میکنیم. قرآن بیان مینماید که محمد از سر خود سخنی را از جانب الله بیان نمیکند و هر چیز که بگوید وحی است:
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى( نجم/1) سوگند به ستاره چون فرود مىآيد.
لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى (نجم/18 ) به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را بديد.
فرض میکنیم که محمد ابن عبدالله چنین جملهای را بیان ننمودند(تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی)؛ چرا آیهی قبل از این آیه (نجم/19و20) خطاب به غیر مسلمان و در رابطه با بتهاست؛ آن هم با حالتی است احترام گونه!؟ اگر جملهای از این سوره حذف نشده است؛ پس چه لزومی به بیان این آیه وجود دارد؟:
اگر در آیه بالا دقت کرده باشید، محمد برای توجیه علت القای شیطان در تلاوتش گفته که شیطان در تلاوت تمامی پیامبران القا میکند و الله هم القای شیطان را نسخ مینماید.
نسخ در اصطلاحات قرآنی به آیهای گفته میشود که محمد از قول الله بیان کرده، در برههای از زمان بخشی از قرآن بوده و سپس آنرا حذف کرده، به چنین آیهای منسوخ میگویند و اگر آیهی نسخ شده را با آیهای دیگر جایگزین شده باشد ایهی جایگزین را ناسخ میگویند البته در قرآن انواع ناسخ و منسوخ وجود دارد:
مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره/106) هر آيهاى را كه نسخ كنيم يا بدست فراموشی بسپاریم بهتر يا همانند آن را میآوريم، آيا نمىدانى كه الله بر هر كارى تواناست؟
در ادامه همه آیات برای اینکه مسلمانان از دلیل حذف این آیه نپرسند میگوید:
أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ (بقره/108) آيا مىخواهيد از پيامبر خود همان پرسشی داشته باشید كه پیشتر از موسى پرسیده شد و هر كس كفر را جایگزین ایمان كند بدون شک از راه درست گمراه گردیده است.
در آیهی 52 سوره حج به صراحت گفته که این موضوع یعنی القای شیطان در تلاوت مخصوص محمد نیست برای تمامی پیامبران اتفاق افتاده است، به نظر میرسد محمد پس از اینکه متوجه گاف بزرگ خویش شدند از قول الله گفته که نه تنها برای من محمد بلکه برای تمامی پیامبران چنین چیزی سابقه دارد:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ (حج/52) هیج رسول و نبی نیست که آرزوئی داشته باشد(بعضیها معنای تلاوت را میکنند) و شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد.
و در ادامه بیان شده که الله القای شیطان را نسخ میکند:
فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ میکند
و میگوید که ایاتش را محکم میسازد:
ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ سپس آیاتش را محکم میسازد.
برای توجیه این مورد میگوید که ما با این کار شما را آزمایش کردیم:
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (حج/53) تا آنچه را كه شيطان القا مىكند آزمایش باشد براى كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و براى سنگدلان و ستمگران در ستيزهاى بس دور و درازند.
و در ادامه میگوید:
وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (حج/54) و تا آنان كه علم بدست آوردند بدانند كه اين [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ايمان آورند و دلهايشان براى او خاضع گردد و به راستى الله كسانى را كه ايمان آوردهاند به سوى راهى راست راهبر است.
پس میتوان نتیجه گرفت، چیزی در قرآن بوده است که محمد فکر میکرده است شیطان در تلاوتش القا نموده، او در ابتدا و همانگونه که طبری هم میگوید برای کاستن از فشارهای مکیان آیهای را از قول خدایش بیان مینماید که سبب خوشحالی مسلمانان و غیر مسلمانان میشود به گونهای که یکی از همین(به اصطلاح) مشرکان پس از شنیدن این آیه که سجده دارد خاک را بر پیشانی خویش میگذارد؛ پس از مدتی محمد متوجه پارادکس و تناقض بزرگ ایجاد شده بین تعالیم او و این آیه میگردد و اعلام مینماید که آیهی بیان شده چیزی جز القاء شیطان نبود و در توجیه سخنش آیهی 52 سورهی حج را بیان مینماید.
=================================================
(1) لما رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم تولي قومه عنه وشق عليه ما رأى من مباعدتهم عما جاءهم به من الله تمنى فی نفسه أن يأتيه من الله ما يقارب بينه وبين قومه لحرصه على إيمانهم ، فكان يوما في مجلس قريش فأنزل الله تعالى سورة النجم فقرأها رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى بلغ قوله : أفرأيتم اللات والعزى ومناة الثالثة الأخرى ألقى الشيطان على لسانه بما كان يحدث به نفسه ويتمناه : تلك الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجى فلما سمعت قريش ذلك فرحوا به ومضى رسول الله صلى الله عليه وسلم فی قراءته، فقرأ السورة كلها وسجد في آخر السورة فسجد المسلمون بسجوده ، وسجد جميع من في المسجد من المشركين، فلم يبق في المسجد مؤمن ولا كافر إلا سجد إلا الوليد بن المغيرة وأبو أحيحة سعيد بن العاص، فإنهما أخذا حفنه من البطحاء ورفعاها إلى جبهتيهما وسجدا عليها ، لأنهما كانا شيخين كبيرين فلم يستطيعا السجود. وتفرقت قريش وقد سرهم ما سمعوا من ذكر آلهتهم ويقولون: قد ذكر محمد آلهتنا بأحسن الذكر ، وقالوا: قد عرفنا أن الله يحيي ويميت ويخلق ويرزق ولكن آلهتنا هذه تشفع لنا عنده ، فإذا جعل لها نصيبا فنحن معه ، فلما أمسى رسول الله (ص) أتاه جبريل فقال: يا محمد ماذا صنعت؟ لقد تلوت على الناس ما لم آتك به عن الله عز وجل! فحزن رسول الله صلى الله عليه وسلم حزنا شديدا وخاف من الله خوفا كثيرا فأنزل الله هذه الآية يعزيه ، وكان به رحيما(2)
سورهی حج از جمله سورههائی است که مفسرین قرآن معتقدند برخی از آیات آن مکی است و برخی دیگر مدنی و تقریبا تمامی آنان معتقدند که این آیه مکی است مانند:
1- فیض کاشانی شیعی در تفسیر الصافی جلد 3 صفحه 361 معتقد است که بیشتر ایات این سوره مکی است.
شیخ طوسی شیعی در تفسیر التبیان میگوید که آیهی 52 سورهی حج مکی است.
قرطبی سنی در تفسیرش جلد 12 صفحهی 1 معتقد است که این آیه مکی است.
همچنین سایت معتبر سنی اسلام وب معتقد است که این سوره غیر از چند آیهاش بقیه مکی است و مخصوصا تأکید دارد که این آیه مکی است.
Translate
بايگانی وبلاگ
-
▼
2010
(236)
-
▼
ژانویهٔ
(15)
- آیا خانه ی کعبه را ایرانیان بنا نمودند.
- الگوبرداری اسلام از نماز زرتشتیان
- اخلاق محمد ابن عبدالله و رفتار مسلمانان امروزی!
- جناب عبدالعلی بازرگان؛ برای اثبات معجزهی اسلام، د...
- مصلحت حکومت و دمکراسی
- والا بلا اسلام مجوز تجاوز جنسی را میدهد.
- دستگیری عبدالمالک ریگی تنها پاک کردن صورت مسئله است.
- آیا در بینش اسلامی انسان از خودش ارادهای دارد؟
- توهینی آشکار در قانون مجازات اسلامی به بشریت.
- آیات شیطانی و داستان غرانیق.
- حد محارب در قوانین جمهوری اسلامی
- اگر جملهای علمی را از قرآن بیان نمودید، من هم مسل...
- آیا دین مروج اخلاق است؟ بخش نخست.
- خدا! تو دیگی کی هستی؟
- کامنتی جالب از یکی از شرکت کنندگان در تظاهرات حکومت.
-
▼
ژانویهٔ
(15)