داستان کشتن پیرزنی به نام ام قرفه که در میان اعراب به شرافت و نجابت معروف بود، یکی دیگر از جنایاتی است که محمد و یارانش انجام دادند؛ آنها این پیرزن را با طناب به دو شتر بستند و پس از دونیم کردن او، دخترش را اسیر و به وی تجاوز نمودند.
طبری در شرح همین داستان میگوید:
رسول الله (ص) زید ابن حارثه را به دره قری فرستاد، آنان با بنی فزاره درگیر شدند، برخی از یاران او در این جنگ کشته و زخمی شدند و خود او هم زخم برداشت.
هنگامی که زید ابن حارثه برگشت، نذر نمود که غسل جنابت به جا نیاورد تا اینکه با بنی فزاره بجنگد؛ پس از اینکه زخمش التیام یافت، رسول الله او را با لشکری به سوی بنی فزاره فرستاد، پس با آنان در دره قری درگیر شد و آنان را شکست داد، قیس این مسحر را کشت و ام قرفه که نامش فاطمه دختر ربیعه بن بدر و پیرزنی فرتوت بود به همراه دخترش و همچنین عبدالله بن مسعده را به اسارت گرفت؛ زید دستور داد تا ام قرفه را با حالتی فجیع بکشند؛ آنها ابتدا طناب را به دو پایش بستند، پس این طنابها را به دو شتر بستند تا او را پاره نمودند؛ سپس دخترش و عبدالله بن مسعده را تقدیم رسول الله (ص) نمودند، دختر ام قرفه را سلمه بن عمرو اسیر کرده بود؛ ام قرفه از شریفترین مردم قومش بود به گونهای که اعراب در مثال شرف میگفتند "اگر شریفتر از ام قرفه هم باشی، بیش از این نیستی"؛ پس رسول الله (ص) از سلمه درخواست این دختر را نمود که او هم به ایشان بخشید، رسول الله (ص) این دختر را به دائیاش، حزن ابن ابی وهب بخشید، پس از او عبدالرحمن ابن حزن زاده شد.
روایت دیگر از این جنگ از سلمه ابن الاکوع (کسی که ام قرفه و دخترش را اسیر نمود) است؛ او میگوید:
امیر این جنگ ابوبکر ابن ابی قحافه (اولین خلیفه محمد) بود.... رسول الله (ص) دستور داد تا با بنی فزاره بجنگیم، پس با مردمی از بنی فزاره جنگیدیم؛ هنگامی که نزدیک آب شدیم، استراحت کردیم و نماز خواندیم؛ ابوبکر دستور داد تا به آنها یورش ببریم؛ گروهی را دیدم که با زن و فرزند به سوی کوه فرار میکنند، تیری را به سویشان پرتاب کردم، چون تیر را دیدند، ایستادند، من آنها را به سوی ابوبکر هدایت کردم؛ زنی در میان آنها بود که پوستین به تن داشت و دخترش که بسیار زیبا و از زیباترین اعراب بود همراهش بود؛ ابوبکر دخترش را به من بخشید، او را به مدینه بردم، رسول الله (ص) مرا در بازار دید و گفت: "او را به من ببخش" گفتم، سوگند به الله! زیبائیاش مرا کشته، هنوز لباسش را درنیاوردم" پیامبر ساکت شد و روز بعد مرا دوباره در بازار دید و گفت: "او را به من ببخش" گفتم "ای رسول الله من هنوز هم لباسش را در نیاوردم، باشد، این هم برای تو" .
و در ادامه داستان، محمد این زن را در برابر آزادی اسیران مسلمان به مکیان میدهد.... (تاریخ طبری / جلد 2 / صفحه 287 و 288)(1)
روایت نخست همین داستان که به نقل از تاریخ طبری در بالا بیان شد با اندکی تغییر در سيره النبوی ابن هشام / ذكر جملة الغزوات / غزوه زيد بن حارثه، بنی فزاره و مصاب ام قرفه، نیز آمده است (2)
و همین داستان را ابن حجر عسقلانی در فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب غزوه زید ابن حارثه آمده است، تنها اختلاف این روایت در چگونگی دو تکه کردن او قرفه است که در اینجا گفته شده او را به دو اسب بستند (3)
همچنین در البدایه و النهایه / سنه احدی عشره من الهجره نوشته ابن کثیر (جلد 5 صفحه 237) و در الکامل فی التاریخ نوشته ابن اثیر جلد 2 صفحه 209 نیز آمده است.
آنچه که در این روایات مختلف مشترک است، دو نیم شدن ام قرفه و بخشیده شدن دختر زیبایش به محمد جهت تجاوز جنسی است، زیرا قرآن به صراحت مجوز تجاوز جنسی را به زنان و دختران اسیر داده است .
دلیل دشمنی محمد با پیرزن را باید در شاعر بودن او و دشمنی محمد با شاعران جست، خیرالدین زرکلی ادیب مشهور لبنانی و نویسنده کتاب الاعلام در جلد 5 صفحه 131 همین کتاب، به شاعر بودن او و اینکه وی 11 پسر داشت و در هنگام پیری 51 شمشیر را برای 51 نفر از مردان جوان آماده کرده بود که همه از محارمش بودند. (4)
البته او به عنوان یک زن رئیس قبیله خویش هم بوده، چیزی که اسلام به شدت با آن مخالف است.
منابع روایت کننده این داستان به قدری زیاد هستند که مسلمین توانائی انکار آن را ندارند.
(5)
==================================================
(1) بعث رسول الله(ص) زيد بن حارثه الى وادى القرى، فلقى به بنی فزاره فاصيب به اناس من اصحابه وارتث زيد من بين القتلى و اصيب فيها ورد بن عمرو احدى بنى سعد بن هذيم اصابه احد بنى بدر؛ فلما قدم زيد بن نذر ان لايمس راسه غسل من جنابه حتى يغزو فزاره فلما استبل من جراحه بعثه رسول الله (ص) فی جيش الى بنى فزاره فلقيهم بوادی القرى فاصاب فيهم و قتل قيس بن المسحر اليعمری مسعده بن حكمه بن مالک بن بدر و اسر ام قرفه و هى فاطمه بنت ربيعه بن بدر و كانت عند مالک بن حذيفه بن بدر عجوزا كبيره و بنتا لها و عبد الله بن مسعدة فامر زيد بن حارثه ان يقتل او قرفه فقتلها قتلا عنيفا ربط برجليها حبلين ثم ربطهما الی بعیرین حتى شقاها، ثم قدموا على رسول الله (ص) بابنه ام قرفه و بعبد الله بن مسعده و كانت ابنه ام قرفه لسلمه بن عمرو بن الاكوع كان هو الذی اصابها و كانت فی بيت شرف من قومها كانت العرب تقول "لو كنت اعز من ام قرفه ما زدت فسالها" رسول الله (ص) سلمه فوهبها له فاهداها لخاله حزن ابن ابی وهب، فولدت له عبد الرحمن بن حزن.
واما الروايه الاخرى عن سلمه ابن الاكوع فی هذه السريه ان اميرها كان ابا بكر بن ابی قحافه حدثنا الحسن ابن يحيى قال أخبرنا ابو عامر قال حدثنا عكرمه بن عمار عن اياس بن سلمه عن ابيه قال امر رسول الله (ص) علينا ابا بكر فغزونا ناسا من بنى فزاره فلما دنونا من الماء، امرنا ابو بكر فنا فلما صلينا الصبح امرنا ابو بكر فشننا الغاره عليهم قال فوردنا الماء فقتلنا به من قتلنا قال فابصرت عنقا من الناس وفيهم النساء و الذراری قد كادوا يسبقون الى الجبل فطرحت سهما بينهم و بين الجبل فلما راوا السهم وقفوا فجئت بهم اسوقهم الى ابى بكر و فيهم امراه من بنى فزاره عليها قشع ادم معها ابنه لها من احسن العرب قال فنفلنی ابو بكر ابنتها قال فقدمت المدينه فلقينی رسول الله(ص) بالسوق، فقال "يا سلمه، لله ابوک" هب لی المراه فقلت يا رسول الله، و الله لقد أعجبتنی و ما كشفت لها ثوبا قال فسكت عنى حتىاإذا كان من الغد لقينی فی السوق فقال يا سلمه لله ابوک هب المراه فقلت يا رسول الله والله ما كشفت لها ثوبا و هی لک يا رسول الله، قال فبعث بها رسول الله الى مكه ففادی بها اسارى من المسلمين كانوا في ایدی المشركين. (تاریخ طبری چاب 1879 در شهر دانشگاهی لیدن هلند)
(2) وغزوه زيد بن حارثه أيضا وادی القری لقی به بنی فزاره، فاصيب بها ناس من اصحابه، وارتث زيد من بين القتلى و فيها اصيب ورد بن عمرو بن مداش ، و كان احد بنی سعد بن هذيل اصابه احد بني بدر .
قال ابن اسحاق : فلما قدم زيد بن حارثه الى ان لايمس راسه غسل من جنابه حتى يغزو بنی فزاره فلما استبل من جراحته بعثه رسول الله (ص) الى بنی فزاره فی جيش فقتلهم بوادی القرى و اصاب فيهم و قتل قيس بن المسحر اليعمری مسعدة بن حكمة بن مالك بن حذيفة بن بدر ، وأسرت أم قرفة فاطمة بنت ربيعة بن بدر ، كانت عجوزا كبيرة عند مالك بن حذيفة بن بدره، و بنت لها و عبد الله بن مسعده فامر زيد بن حارثه قيس بن المسحر ان يقتل ام قرفه فقتلها قتلا عنيفا ثم قدموا على رسول الله (ص) بابنه أم قرفه و بابن مسعده...
و كانت بنت أم قرفه لسلمه بن عمرو بن الاكوع كان هو الذی اصابها و كانت فی بيت شرف من قومها كانت العرب تقول " لو كنت أعز من أم قرفه ما زدت " . فسالها رسول الله (ص) سلمه فوهبها له فاهداها لخاله حزن بن ابی وهب فولدت له عبد الرحمن بن حزن .
(5) منبع عکسها
طبری در شرح همین داستان میگوید:
رسول الله (ص) زید ابن حارثه را به دره قری فرستاد، آنان با بنی فزاره درگیر شدند، برخی از یاران او در این جنگ کشته و زخمی شدند و خود او هم زخم برداشت.
هنگامی که زید ابن حارثه برگشت، نذر نمود که غسل جنابت به جا نیاورد تا اینکه با بنی فزاره بجنگد؛ پس از اینکه زخمش التیام یافت، رسول الله او را با لشکری به سوی بنی فزاره فرستاد، پس با آنان در دره قری درگیر شد و آنان را شکست داد، قیس این مسحر را کشت و ام قرفه که نامش فاطمه دختر ربیعه بن بدر و پیرزنی فرتوت بود به همراه دخترش و همچنین عبدالله بن مسعده را به اسارت گرفت؛ زید دستور داد تا ام قرفه را با حالتی فجیع بکشند؛ آنها ابتدا طناب را به دو پایش بستند، پس این طنابها را به دو شتر بستند تا او را پاره نمودند؛ سپس دخترش و عبدالله بن مسعده را تقدیم رسول الله (ص) نمودند، دختر ام قرفه را سلمه بن عمرو اسیر کرده بود؛ ام قرفه از شریفترین مردم قومش بود به گونهای که اعراب در مثال شرف میگفتند "اگر شریفتر از ام قرفه هم باشی، بیش از این نیستی"؛ پس رسول الله (ص) از سلمه درخواست این دختر را نمود که او هم به ایشان بخشید، رسول الله (ص) این دختر را به دائیاش، حزن ابن ابی وهب بخشید، پس از او عبدالرحمن ابن حزن زاده شد.
روایت دیگر از این جنگ از سلمه ابن الاکوع (کسی که ام قرفه و دخترش را اسیر نمود) است؛ او میگوید:
امیر این جنگ ابوبکر ابن ابی قحافه (اولین خلیفه محمد) بود.... رسول الله (ص) دستور داد تا با بنی فزاره بجنگیم، پس با مردمی از بنی فزاره جنگیدیم؛ هنگامی که نزدیک آب شدیم، استراحت کردیم و نماز خواندیم؛ ابوبکر دستور داد تا به آنها یورش ببریم؛ گروهی را دیدم که با زن و فرزند به سوی کوه فرار میکنند، تیری را به سویشان پرتاب کردم، چون تیر را دیدند، ایستادند، من آنها را به سوی ابوبکر هدایت کردم؛ زنی در میان آنها بود که پوستین به تن داشت و دخترش که بسیار زیبا و از زیباترین اعراب بود همراهش بود؛ ابوبکر دخترش را به من بخشید، او را به مدینه بردم، رسول الله (ص) مرا در بازار دید و گفت: "او را به من ببخش" گفتم، سوگند به الله! زیبائیاش مرا کشته، هنوز لباسش را درنیاوردم" پیامبر ساکت شد و روز بعد مرا دوباره در بازار دید و گفت: "او را به من ببخش" گفتم "ای رسول الله من هنوز هم لباسش را در نیاوردم، باشد، این هم برای تو" .
و در ادامه داستان، محمد این زن را در برابر آزادی اسیران مسلمان به مکیان میدهد.... (تاریخ طبری / جلد 2 / صفحه 287 و 288)(1)
روایت نخست همین داستان که به نقل از تاریخ طبری در بالا بیان شد با اندکی تغییر در سيره النبوی ابن هشام / ذكر جملة الغزوات / غزوه زيد بن حارثه، بنی فزاره و مصاب ام قرفه، نیز آمده است (2)
و همین داستان را ابن حجر عسقلانی در فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب غزوه زید ابن حارثه آمده است، تنها اختلاف این روایت در چگونگی دو تکه کردن او قرفه است که در اینجا گفته شده او را به دو اسب بستند (3)
همچنین در البدایه و النهایه / سنه احدی عشره من الهجره نوشته ابن کثیر (جلد 5 صفحه 237) و در الکامل فی التاریخ نوشته ابن اثیر جلد 2 صفحه 209 نیز آمده است.
آنچه که در این روایات مختلف مشترک است، دو نیم شدن ام قرفه و بخشیده شدن دختر زیبایش به محمد جهت تجاوز جنسی است، زیرا قرآن به صراحت مجوز تجاوز جنسی را به زنان و دختران اسیر داده است .
دلیل دشمنی محمد با پیرزن را باید در شاعر بودن او و دشمنی محمد با شاعران جست، خیرالدین زرکلی ادیب مشهور لبنانی و نویسنده کتاب الاعلام در جلد 5 صفحه 131 همین کتاب، به شاعر بودن او و اینکه وی 11 پسر داشت و در هنگام پیری 51 شمشیر را برای 51 نفر از مردان جوان آماده کرده بود که همه از محارمش بودند. (4)
البته او به عنوان یک زن رئیس قبیله خویش هم بوده، چیزی که اسلام به شدت با آن مخالف است.
منابع روایت کننده این داستان به قدری زیاد هستند که مسلمین توانائی انکار آن را ندارند.
(5)
==================================================
(1) بعث رسول الله(ص) زيد بن حارثه الى وادى القرى، فلقى به بنی فزاره فاصيب به اناس من اصحابه وارتث زيد من بين القتلى و اصيب فيها ورد بن عمرو احدى بنى سعد بن هذيم اصابه احد بنى بدر؛ فلما قدم زيد بن نذر ان لايمس راسه غسل من جنابه حتى يغزو فزاره فلما استبل من جراحه بعثه رسول الله (ص) فی جيش الى بنى فزاره فلقيهم بوادی القرى فاصاب فيهم و قتل قيس بن المسحر اليعمری مسعده بن حكمه بن مالک بن بدر و اسر ام قرفه و هى فاطمه بنت ربيعه بن بدر و كانت عند مالک بن حذيفه بن بدر عجوزا كبيره و بنتا لها و عبد الله بن مسعدة فامر زيد بن حارثه ان يقتل او قرفه فقتلها قتلا عنيفا ربط برجليها حبلين ثم ربطهما الی بعیرین حتى شقاها، ثم قدموا على رسول الله (ص) بابنه ام قرفه و بعبد الله بن مسعده و كانت ابنه ام قرفه لسلمه بن عمرو بن الاكوع كان هو الذی اصابها و كانت فی بيت شرف من قومها كانت العرب تقول "لو كنت اعز من ام قرفه ما زدت فسالها" رسول الله (ص) سلمه فوهبها له فاهداها لخاله حزن ابن ابی وهب، فولدت له عبد الرحمن بن حزن.
واما الروايه الاخرى عن سلمه ابن الاكوع فی هذه السريه ان اميرها كان ابا بكر بن ابی قحافه حدثنا الحسن ابن يحيى قال أخبرنا ابو عامر قال حدثنا عكرمه بن عمار عن اياس بن سلمه عن ابيه قال امر رسول الله (ص) علينا ابا بكر فغزونا ناسا من بنى فزاره فلما دنونا من الماء، امرنا ابو بكر فنا فلما صلينا الصبح امرنا ابو بكر فشننا الغاره عليهم قال فوردنا الماء فقتلنا به من قتلنا قال فابصرت عنقا من الناس وفيهم النساء و الذراری قد كادوا يسبقون الى الجبل فطرحت سهما بينهم و بين الجبل فلما راوا السهم وقفوا فجئت بهم اسوقهم الى ابى بكر و فيهم امراه من بنى فزاره عليها قشع ادم معها ابنه لها من احسن العرب قال فنفلنی ابو بكر ابنتها قال فقدمت المدينه فلقينی رسول الله(ص) بالسوق، فقال "يا سلمه، لله ابوک" هب لی المراه فقلت يا رسول الله، و الله لقد أعجبتنی و ما كشفت لها ثوبا قال فسكت عنى حتىاإذا كان من الغد لقينی فی السوق فقال يا سلمه لله ابوک هب المراه فقلت يا رسول الله والله ما كشفت لها ثوبا و هی لک يا رسول الله، قال فبعث بها رسول الله الى مكه ففادی بها اسارى من المسلمين كانوا في ایدی المشركين. (تاریخ طبری چاب 1879 در شهر دانشگاهی لیدن هلند)
(2) وغزوه زيد بن حارثه أيضا وادی القری لقی به بنی فزاره، فاصيب بها ناس من اصحابه، وارتث زيد من بين القتلى و فيها اصيب ورد بن عمرو بن مداش ، و كان احد بنی سعد بن هذيل اصابه احد بني بدر .
قال ابن اسحاق : فلما قدم زيد بن حارثه الى ان لايمس راسه غسل من جنابه حتى يغزو بنی فزاره فلما استبل من جراحته بعثه رسول الله (ص) الى بنی فزاره فی جيش فقتلهم بوادی القرى و اصاب فيهم و قتل قيس بن المسحر اليعمری مسعدة بن حكمة بن مالك بن حذيفة بن بدر ، وأسرت أم قرفة فاطمة بنت ربيعة بن بدر ، كانت عجوزا كبيرة عند مالك بن حذيفة بن بدره، و بنت لها و عبد الله بن مسعده فامر زيد بن حارثه قيس بن المسحر ان يقتل ام قرفه فقتلها قتلا عنيفا ثم قدموا على رسول الله (ص) بابنه أم قرفه و بابن مسعده...
و كانت بنت أم قرفه لسلمه بن عمرو بن الاكوع كان هو الذی اصابها و كانت فی بيت شرف من قومها كانت العرب تقول " لو كنت أعز من أم قرفه ما زدت " . فسالها رسول الله (ص) سلمه فوهبها له فاهداها لخاله حزن بن ابی وهب فولدت له عبد الرحمن بن حزن .
(3) قتل ام قرفه بكسر القاف و سكون الراء بعدها فاء و هی فاطمه بنت ربيعه بن بدر زوج مالک بن حذيفه بن بدر عم عيينه بن حصن بن حذيفه و کانت معظمه فيهم ، فيقال : ربطها فی ذنب فرسين و أجراهما فتقطعت ، و اسر بنتها و كانت جميله
(4) شاعره من بنیفزاره من سكان وادی القرى (شمالي المدينه) كان لها اثنی عشر ولدا من زوجها مالک بن حذيفه بن بدر الفزاری و كان يعلق فی بيتها خمسون سيفا لخمسين رجلا كلهم من محارمها.
(4) شاعره من بنیفزاره من سكان وادی القرى (شمالي المدينه) كان لها اثنی عشر ولدا من زوجها مالک بن حذيفه بن بدر الفزاری و كان يعلق فی بيتها خمسون سيفا لخمسين رجلا كلهم من محارمها.
(5) منبع عکسها