ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

آیا اسلام مجوز تجاوز جنسی را می‌دهد؟

    برای پاسخ دادن به این پرسش، نخست باید تعریفی درست از تجاوز جنسی را ارائه داد، سپس به تعاریف اسلام از ازدواج، محدوده و شرایط آن پرداخت.
    هرگونه تلاش برای ایجاد رابطه‌ی جنسی که که فرد بداند رضایت قلبی شریک جنسی‌اش در آن نیست، تجاوزی است جنسی.
از دید اسلام، ازدواج پیمانی است دو و یا چند گانه با شرایطی متفاوت برای اطراف قرارداد(زن و مرد) .
تجاوز جنسی همواره از سوی مردان صورت می‌گیرد، پس محدوده‌ی اختیارات مردان را بر طبق نظر اسلام در این زمینه مورد بررسی قرار می‌دهیم.
    در اینجا به بررسی آیات قرآن در رابطه با تجاوز به زنان کفار که بعنوان کنیز به اسارت گرفته شده اند (ملک یمین) می‌پردازم:
هدف اصلی ازدواج از دید اسلام، آرامش جنسی مرد است:
    وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم/21) و از نشانه‏هاى او اينكه از خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در اين [نعمت] براى مردمى كه مى‏انديشند قطعا نشانه‌هايى است.
    در اینجا آشکار است که گوینده‌ی سخن هدف از خلقت زن را آرامش مرد می‌داند؛ زیرا خطاب آیه به مردان است و از ضمیر مذکر " كُم" استفاده شده؛ ضمنا الیها جفت(زوج) این نفس می باشد که ضمیری است مؤنت.
    همچنین در ابتدای پیدایش آدم، الله از پهلوی چپش، همسری(حوا) را برای او آفرید:
    يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا (نساء/1) اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد بترسید و از الله كه به او از همديگر درخواست می‌کنيد پروا نماييد و آگاه باشید و از خويشاوندان مبريد كه الله همواره بر شما نگهبان است.
    شاید گفته شود که حوا مورد استثنا بود و اکنون انسان هم از زن و هم از مرد خلق می‌شود؛ در پاسخ باید گفت:
اولا قرآن می‌گوید که انسان از آب جهنده‌ای که از جائی مابین کمر و سینه بیرون می‌آید،خلق می‌شود؛ مسلم است که منظور قرآن این است که در پیدایش انسان، فقط مرد نقش دارد و نقش زن چیزی جز پرورش دهنده نیست؛ زیرا در مورد زن خروج آب جهنده معنا ندارد:
    فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ ( طارق/5) پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است.
    خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ (طارق/6) از آب جهنده‏اى خلق شده.
    يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ (طارق/7) (آبي كه ) خارج مي‏شود از ميان کمر و سينه‌ها .
    آیا چنین است؟
    پس از دید اسلام هدف از خلقت زن در مرحله ی اول آرامش مرد است، در مرحله‌ی بعدی تناسل:
    هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (اعراف/189) اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد پس چون با او [حوا] درآميخت باردار شد بارى سبك و با آن گذرانيد و چون سنگين‏بار شد الله پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما [فرزندى] شايسته عطا كنى قطعا از سپاسگزاران خواهيم بود.
    خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (زمر/6) شما را از نفسى واحد آفريد سپس جفتش را از آن قرار داد و براى شما از دامها هشت قسم پديد آورد شما را در شكمهاى مادرانتان آفرينشى پس از آفرينشى [ديگر] در تاريكيهاى سه گانه خلق كرد اين است‏ الله پروردگار شما فرمانروايى از آن , خدائی جز او نيست پس چگونه برگردانيده مى‏شويد.
در بعد نظری
    آیا برای ازدواج چندگانه، توجیهی جز استفاده‌ی جنسی از زن وجود دارد؟
    زن ابزاری است جنسی در دست مرد:
   زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ( آل عمران /14 ) برای مردم (انسانها) لذت شهوت از زنان و داشتن پسران و سرمایه‌ی زیاد از طلا و نقره و اسب‌های ممتاز و دام‌ها و کشاورزی، جلوه داده شده است، اينها کالاهای زندگي دنیا هستند، و سرانجام نيك، نزد الله است.
 و طبق نظر اسلام به هر صورتیکه مایل است می‌تواند با او رفتار (جنسی) نماید:
    نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (بقره/223) زنان شما، محل بذرافشاني شما هستند، پس هر گونه كه بخواهيد با محل کشتزارتان رفتار(جنسی) نمائید و اثر نيكي براي خود، از پيش بفرستيد (فرزندان)! و از الله بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مومنان، بشارت ده .
    لذا زن ابزار جنسی مرد است؛ اما حتی یک آیه هم در قرآن وجود ندارد که مرد برای آرامش زن خلق شده باشد.
مردان مسلمان می‌توانند (در صورتیکه زورشان به آنها رسید) بدون محدودیت، صاحب زنان کفار شوند؛ در این تصاحب، زن مانند دیگر غنایم جنگی به حساب می‌آید که باید خمس آنرا به حاکم اسلامی بپردازند؛ یعنی اگر در جنگی مقدس(جهاد)، کسی پنج زن کفار را صاحب شد، یکی مال حاکم اسلامی است:
    وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا (نساء/24) و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنهائی كه مالک (آنها در جنگ) شده‌ايد، اينها احكامي است كه الله بر شما مقرر داشته و زنان ديگر غير از اينها (زنانی که در جنگ به غنیمت گرفته‌اید) در صورتی برای شما حلال است كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد در حالي كه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد, پس هنگامی که از آنها بهره بردید واجب است که مزد آنها را بپردازيد و گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كرده‏ايد بعد از تعيين مهر، الله دانا و حكيم است.
توضیح آیه:
    برخی از خوانندگان از ترجمه‌ی این آیه ایراد می‌گیرند؛ آیه‌ی 24 عطف به این آیه است و  در آن از زنانی سخن گفته شده که ازدواج با آنان حرام است:
    حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاَتُكُمْ وَبَنَاتُ الأَخِ وَبَنَاتُ الأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الأُخْتَيْنِ إَلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (نساء/23) حرام شده است بر شما،  مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‏هایتان، و خاله‌هایتان و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادراني كه شما را شير داده‏اند و خواهران شیری شما و مادران زنانتان و دخترانی كه نزد شما پرورش يافته‌اند از زنانتان كه داخلشان کردید و اگر داخلشان نکردید ایرادی نیست (که با دخترانشان ازدواج کنید) و حلال شدگان پسرانتان كه از نسل شما هستند و  ازدواج همزمان با دو خواهر مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ زیرا الله آمرزنده و مهربان است.
     جملات مشخص شده در بالا نشان دهنده عمق ادبیان چاله میدانی الله است، شاید گفته شود که در آن زمان چنین ادبیاتی رایج بوده اگر چنین است پس باید پذیرفت که قرآن هم مخصوص همان زمان و قومی است که برای آنان بیان شده نه کل بشریت.   
   اگر من داخل پرانتز کلمه‌ی بر شما حرام شده را اوردم بخاطر "و" عطفی است که در ابتدای آیه‌ی 24 سوره‌ی نساء وجود دارد که بر می‌گردد به آیه‌ی 23.
ترجمه‌ی آیه‌ی 24 از مکارم:
و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنها را كه مالك شده‏ايد، اينها احكامي است كه خداوند بر شما مقرر داشته و زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد) براي شما حلال است، كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد در حالي كه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد، و زناني را كه متعه مي‏كنيد مهر آنها را، واجب است بپردازيد و گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كرده‏ايد بعد از تعيين مهر، خداوند دانا و حكيم است.
    فقط ذکر یک نکته را ضروری می‌دانم و آن ترجمه‌ی فَمَا اسْتَمْتَعْتُم می‌باشد.
این کلمه از متع و به معنی چیزی است که از آن بهره‌برداری می‌گردد؛ جناب مکارم این را به متعه ترجمه نموده است؛ هدف ایشان از نوشتن این کلمه(متعه)، حلال بودن متعه است که ترجمه‌ی آن بهره‌برداری(جنسی) است، زیرا برای آخوند شغل مناسبی است.
   در اصطلاح اسلامی، ملک یمین هم به زنان اسیر گفته می‌شود و هم کنیزانی که از بازار خریداری می‌شدند؛ مفسر بزرگ شیعی، علامه طباطبائی، در تفسیر المیزان معتقد است که مرد می‌تواند ملک یمینش(در اینجا تفریبا معادل کنیز) برای مدتی دلخواه از شوهرش دور نماید و پس ازمقاربت به میزان دلخواه دوباره تحویل شوهر برده‌اش نماید.
    به یکی دیگر از آیات قرآن در این زمینه خوب توجه فرمائید که چگونه زنان به اسارت گرفته شده بین پیامبر اسلام و سایر مسلمانان تقسیم می‌گردید؛ قرآن برای هر کدام از آنها سهمی را در نظر می‌گیرد تا اعتراضی در میان نباشد و عدالت اسلامی برقرار گردد.
    در این آیه سهم پیامبر اسلام از همین زنان به اسارت گرفته شده(ملک یمین)، از سایر مسلمانان بیشتر است؛ زیرا به نظر می‌رسد الله برای سایر مسلمانان سهمی را در نظر گرفته تا برای پیامبرش مشکلی از سوی آنها که احساس بی عدالتی می‌کردند، پیش نیاید:
    يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب/ 50) ای پیامبر، ما براى تو آن همسرانى را كه مهرشان را داده‌اى حلال كرديم و کسانی(زنان و دختران کافری) را كه الله از غنيمت جنگى در اختيار تو قرار داده و دختران عمويت و دختران عمه‌هايت و دختران دايى تو و دختران خاله‌هايت كه با تو مهاجرت كرده‌اند و زن مؤمنى كه خود را به پيامبر ببخشد در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد [اين ازدواج از روى بخشش] ويژه توست نه ديگر مؤمنان؛ ما نيك می‌دنيم كه در مورد زنانشان و زنان و دخترانی کافری که در جنگ بدست می آورند چه بر آنان مقرر كرده‌ایم تا براى تو مشكلى پيش نيايد و الله همواره آمرزنده مهربان است
   آیا این تجاوز نیست؟
    کدامین زن می‌شود با مردی همبستر شود که همان مرد شوهر او را کشته و یا به اسارت گرفته؟
    قرآن یکی از صفات مومنان را نگهداری از فرج (قسمتی از بدن که مربوط به نزدیکی جنسی است) و استفاده از آن فقط برای نزدیکی با زنان خویش و یا نزدیکی با زنان و دختران اسیر شدگان می‌داند؛ یعنی مؤمن پاکدامن کسی است که یا با زنانش یا با زنان و دختران به اسارت گرفته شده‌ی دشمنان ارتباط جنسی دارد و از تلاش برای برقراری ارتباط با زنان محصنه خودداری می‌کند:
    قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (مؤمنون/1) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند
    الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (مؤمنون/ 2) همان كسانى كه در نمازشان فروتنند
    وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (مؤمنون/ 3) و كسانى كه از [كار و سخن‏] بيهوده رويگردانند.
    وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ (مؤمنون/4 ) و كسانى كه زكات می‌پردازند
    وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (مؤمنون/ 5) و کسانیکه فرج (عورت؛ شرمگاه، آلت تناسلی) خویش را حفظ می‌نمایند.
   این هم نمونه‌ای مسخره از توهین الله به مریم بعنوان یک زن و ادامه‌ی آیه:
    إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ ملومین (مومنون/6 ) مگر با زنان خویش و یا (زنان و دخترانی که در جنگ) کنیزانی که صاحب آنها شده اند و (در صورت سکس با آنها) سرزنشی متوجه ایشان نیست.
    آیا این مفهوم پاکدامنی است؟
    پس اسلام مجوز تجاوز به زنان شوهردار غیر مسلمان را داده است؛ مهریه دادن نیز تنها به زنان مسلمانی که از آنها بهره می‌برند(محصنه)، لازم است.
   در اینجا روی سخنم با کسانی است که می‌گویند متجاوزین به زنان و دختران، بوئی از اسلام نبرده اند؛ نه! آنها کاملا آگاهانه این تجاوزات را انجام می‌دهند، چه بسا خمس ولی فقیه را نیز می‌دهند. ای مردم ایران؛ آگاه باشید، ما را مانند غنیمتی که الله روزیشان نموده  حساب می‌کنند؛ آیا همین آخوندها از مسلمانان معتقد ناآگاه، خمس نمی‌گیرند؟  آیا می‌دانید دلیل این کار چیست؟
    آنها ما را مانند غنیمتی در نظر می‌گیرند که آزادند هر گونه که مایلند با ما رفتار نمایند؛ چرا خویش را به نادانی زده‌ایم؟
الله تا آنجا پیش می‌رود که بیان می‌کند این زنان تنها مال شما هستند و برای شما در این غنیمتی که الله روزیتان نموده، شریکی در نظر نگرفته است؛ این بدان معناست که شوهر سابقش هم اگر مسلمان شد، نمی‌تواند مدعی این زنان گردد:
    ضَرَبَ لَكُم مَّثَلًا مِنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاء فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (روم/28) الله براى شما از خودتان مثالى زده است آيا در آنچه به شما روزى داده‌ایم شريكانى از ملک یمینتان ( زنان و دختران کافری که به اسارت میگیرید) هستند که بترسی از آنها که از این روزی با شما شریک گردند؟ اين گونه آيات خود را براى مردمى كه مى‏انديشند به تفصيل بيان مى‏كنيم.
    اگر کسی ستمگرتر از این الله سراغ دارد، بیان نماید.
ای مسلمانان، آیا به ما حق می‌دهید که چنین عقایدی را به زباله دان بریزیم؟ من اگر بخواهم به غیر از قرآن به شما دلایل این تجاوزات را بگویم، بی‌گمان مثنوی 70 من کاغذ شود؛ ضمنا روشنفکرنماها خواهند گفت که این احادیث و روایات تحریف شده‌اند.
    ای مردم ایران زمین، آیا دلیل تجاوز جنسی مؤمنان حکومتی، به زنان و دختران ایران زمین، را در همین مسائل نمی‌بینید؟
تا زمانیکه ما خود را به خواب زده‌ایم، از تفکر در این دین خودداری می‌کنیم و خویش را مقلد آخوندها کرده‌ایم که به جای ما در این دین تعقل نمایند؛ وضع ما همین است که هست.
   پس از نظر اسلام سکس با زنان شوهردار هم جایز است.
    بخوانید که چگونه اسلام کنیزان مسلمان را نیز انسان به شمار نمی‌آورد و مجوز تجاوز جنسی به آنان را نیز می‌دهد!

۷۷ نظر:

ناشناس گفت...

بهتر است بدون تعصب و با سواد بیشتر به ترجمه بپردازی
بلکه گفته از شما زوجات آفریده ام گفته از نفس خودتان ازواج افریده ام
یا نگفته است که حوا را از ادم افریده ام بلکه گفته شده که شما را از نفس واحدی پدید اوردم و از همان نفس همسرش را. چون ضمیر "ها" اورده وگرنه می گفت "منه"
تا همین جارو داشته باش.

arsh irani گفت...

دوست گرامی!
چرا مخالفت را بی سواد میدانی؟
آیه را بنویس تا پاسخ شما را بدم.
اگه منظور شما این است که چرا پس از زوج و نفس قرآن از ضمیر مونث "ها" استفاده کرده باید بگویم که هر دو این کلمات مونث هستند.
خوب به این آیه توجه نمائید:
قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ (هود/73) (فرشتگان الله)گفتند آيا از كار الله تعجب مى‏كنى رحمه الله و بركات او بر شما باد(ای)اهل بیت، بى‏گمان او ستوده‏اى محترمی است.
همانگونه که ملاحظه میگردد از فعل مونت "أَتَعْجَبِينَ" خطاب به "أَهْلَ الْبَيْتِ" استفاده شده و ضمیر مذکر "عَلَيْكُمْ" خطاب به آنها بیان شده است. زیرا کلمه ی اهل بیت مذکر است (در این آیه منظور از اهل بیت زنان ابراهیم می باشد).
پیروز باشید!

ناشناس گفت...

به نظر شما بر عربی احاطه دارید. آیا شما در حوزه درس خوانده اید؟ جالب است به گونه ای که هویت شما مشخص نشود درباره تحصیلات خود اطلاع دهید و دیگر آنکه مقالات شما رو با چه اسمی ذکر کنیم؟
یک اسم مستعار برای خود انتخاب کنید که حداقل مقالات شما رو وقتی در جایی ذکر می کنیم با اسم مستعار شما رفرنس دهیم.
(مثلا همانطور که می دانید آرش بیخدا بسیار معروف گشته چون همه مقالات ایشان به اسم آرش بیخدا انتشار یافته در نتیجه هرجا سختی از او می آید بسیار توجه ها متمرکز میشود.

ناشناس گفت...

من در کنار کارهای دیگرچندین سال درباره اسلام مطالعه کردم کتابهای مختلف شیعه و سنی رو خوندم و با هم تطبیق دادم آخرش هم به این نتیجه رسیدم که اسلام دینی که از طرف خداوند باشه نیست و ساخته و پرداخته یه مشت آدمه حالا با هر انگیزه ای که بوده. تا پای مرگم سر اعتقادم هستم چون با تحقیق بهش رسیدم.

حاکمیت مردم آری! ولایت فقیه نه ! گفت...

من یک مسلمان هستم. راستش را بخواهید من کمی از طرز ترجمه ی شما گیج شده ام .برای مثال در بعضی ازعباراتی که در داخل پرانتز در میان ترجمه ها به کار برده اید حس می کنم که عقاید شخصی نیز به کار برده شده اند .به طوری که اگر عبارتهای داخل پرانتز را از ترجمه ها حذف کنیم شاید منظور دیگری استنباط شود. در ضمن اگر ممکن است مانند تعریف کلمه تجاوز که در ابتدا ذکر کردید ,تعاریف کلمات دیگر را نیز که در ترجمه بکار رفته اند مانند کلمه کنیز ,ذکر کنبد تا قضاوت راحتتر شود.با سپاس.

arsh irani گفت...

دوست گرامی!
حق با شماست.
همه میدانیم که اسلام زنان و دختران دگراندیشان را کنیز میداند کنیزی که برده ی جنسی آنان است.
من از کلمه ی کنیز استفاده نکردم زیرا در کشور ما کنیز یعنی زنی که در خانه ی کسی کار می کند؛ اما در اسلام اینگونه نیست.
ضمنا در مورد ترجمه در پست، توضیح لازم را دادم نا این شبهه پیش نیاد که من امانت را رعایت نمیکنم.

رهگذر گفت...

فعل اتعجبين خطاب به همسر ابراهيم است نه اهل بيت و اهل بيت هم همه‌ي خاندان رسالت هستند نه فقط زنان ابراهيم؛ چرا براي دريافت معناي قرآن به يك تفسير ساده مانند تفسير نمونه مراجعه نمي‌كني؟
آن زمان به مالكيّت در آوردن زنان و مردان اسير مخصوص شبه جزيره‌ي عرب نبود و تمام دنيا همينگونه بود و با برافتادن برده‌داري كاملاً لغو شد. امروز در فقه شيعه هيچ‌كس مجوّز كنيزگرفتن را حتّي در جنگ نمي‌دهد، براي نمونه مي‌توانيد به فتواهاي آقاي سيستاني مراجعه كني.

arsh irani گفت...

رهگذر گرامی!
ایه را با دقت بخوانید:
قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ (هود/73) (فرشتگان الله)گفتند آيا از كار الله تعجب مى‏كنى رحمه الله و بركات او بر شما باد(ای)اهل بیت، بى‏گمان او ستوده‏اى محترمی است.
منظورم این است که خطاب به زنان لوط از کلمه ی اهل البت استفاده شده است؛ پس خود این کلمه مؤنث میباشد.
پیروز باشید! 

توبه الی الله گفت...

لعنت بر تو ای ابلیس.نویسنده سایت.
از خودت ایه تفسیر میکنی. بر جای قضاوت نشستی و از طرف خودت خدا را نعوذ بالله محکوم میکنی.حال انکه خودت محکومی احمق سیاه رو.
من از سایت کثیفت متنفرم. بوی لجن جهنم ازش میاد. شعله های اتش بزرگی میبینم که دورت را گرفتند.وقتی خداوند تو را به همه در روز قیامت با قلب و دستهای کثیفت رسواکرد و همه دانستند که تو نزدیکترین کس به ابلیس بودی.چکار خواهی کرد.ایا تو اگاهانه اینکار را میکنی یا نااگاهی.؟اگر نااگاهی تورا میترسانم از عذابی روزی بسیار سختی که در انتظارت است.زودتر توبه کن. اگر اگاهی بدان که ای برادر شیطان . من در مقابلت میایستم و تو راهلاک میکنم.اگر هلاک نشدی به نفرین مبتلایت میکنم. که خودت نفرین شده خدا و پیامبر خدایی.تو خودت کسی هستی که در اولین لحظه در فساد و فحشا غرقی.و راه مستقیم و پاکی که خداوند به انسانهایش بخشیده بویی نبردی و در هلاکتی.منتظر جوابت هستم تا به شدیدترین حالت رسوایت بکنم.ملعون.

Unknown گفت...

اقا یا خانم توبه اله الله . بهتر نیست بجای نفرین کردن . دلیل و منطق بیاری . وقتی شروع میکنی به نفرین کردن معلومه که هیچ جوابی نداری . از روی تعصب و کور کورانه یه چیزی رو قبول نکن . جواب بده شاید جواب تو مارو هم قانع کنه .

ashkan گفت...

با سلام
امیدوارم که روشنگری شما در تاریکی مطلق جهل و خرافات راهگشای متعصبان کم سواد باشد تا بتوانیم دنیایی نقد خود را در مقابل آخرت نسیه خدای آنها وصول کنیم... به امید درخشان شدن خورشید حقیقت بر فراز کشور پر تمدن ایران زمین.
زنده باد آزادی دور باد استبداد

arsh irani گفت...

ویرایش نظر

گفته بودم که:
منظورم این است که خطاب به زنان لوط از کلمه ی اهل البت استفاده شده است؛ پس خود این کلمه مؤنث میباشد.
درستش اینه:

منظورم این است که خطاب به زنان لوط از کلمه ی "علیکم(ضمیر مذکر) اهل البت" استفاده شده است؛ پس خود این کلمه مذکر میباشد.
(بجای مؤنث، مذکر درست می باشد)
پیروز باشید!

ايران آزاد گفت...

در خصوص نظر آقا یا خانم پژوهش در زمینه اسلام باید بگویم در لغت فصیح عربی اگر یک مذکر در میان مونث ها باشد تمام ضمایر به صورت مذکر استفاده می گردد .
پس زمانی که ضمیر مونث به کار برده شده بدان و آگاه باش که هیچ مذکری در کار نیست .التبه دستش درد نکنه که زنا را واسه ما آفریده ولی یادش رفته اون قسمت آرامششو درست تنظیم کنه چون بانی و باعث سلب آسایش شدن .
در مورد اقا یا خانم توبه الی الله نیز باید به اطلاع آن عزیز برسانم همانطوری که سعید فرمودند حضرت عالی دلیل بیاور نه فحش و نفرین و جهنم . بهشتی که توی بی ادب در آن باشی جایی برای ما ندارد . همان جهنم را ترجیح می دهیم

arsh irani گفت...

آرش گرامی!
این نظر در پاسخ به دوست عزیزی بیان شده که استدلال دارند چون از ضمیر "ها" استفاده شده، پس لزوما حوا از آدم نیست و از زنی است:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا (نساء/1) اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد بترسید و از الله كه به او از همديگر درخواست مى‏كنيد پروا نماييد و آگاه باشید و از خويشاوندان مبريد كه الله همواره بر شما نگهبان است.
در اینچا ضمیر "ها" به کلمه‌ی نفس برمی‎گردد، زیرا نفس کلمه‌ای است مؤنث(یا ایتها النفس المطمئنه....) و برای تقربب ذهن من این ایه را اوردم که خطاب به زنان لوط است، اما از ضمیر مذکر "کم" استفاده شده است:
قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ (هود/73)
اتعجبین کلمه ای است مؤنت که انهاذ را اهل البیت می خواند با ضمیر مذکر "کم".

زیرا در اینجا خود کلمه‌ی اهل الیبت که خطاب به زنان لوط می‌باشد، مذکر است.
پیروز باشید!

Shekoufeh گفت...

من باهاتم!
من و خيلی های دیگه باهاتیم!

Amir گفت...

در مورد شا باید عرض کنم که خیلی خوبه که آدم با پزوهش و تحقیق خدای خودش رو بشناسه
از نظر من اسلام پایین ترین دین هست
چون مردم اسلام یک مشت آدم کوتاه فکر و بی مغز هستن که چندین ادم ها رو با ترساندن از آتش خیالی جهنم و با زور شمشیر مسلمان نگاه داشتن و چه بسا که گند این ها در آینده روشن خواهد شد و افرادی مثل (توبه الی الله) رسوا شده و به جرم خود گول زنی در یک روزی خود کشی خواهند کرد
به امید روزی که حقایق واقعی بر ایران و کل جهان آشکار شود
باتشکر

cyrus the great گفت...

درود بر تو اي روشنگر. اميدوارم همه مثل شما در مورد اعتقاداتشون تحقيق کنن .

ناشناس گفت...

شیر مادرت بر تو حلال باد ، واقعا لذت بردم این مطالب رو خوندم ، کاش مردم ما هم روزی سر از جهل در بیارن و بتونن واقعیت رو بفهمن ، راهت رو ادامه بده ، کشور ما به افرادی مثل تو نیاز داره تا بتونیم هویت اصلی خودمون رو پیدا کنیم .

کامران گفت...

جالب بود عزیز. من هروقت نوشته هات را می خونم یاد آرش بیخدا می افتم. قلمت برقرار باد.

ناشناس گفت...

در مورد اون دوستی هم كه تا هر چی میشه برده داری رو علم می كنه:
بی زحمت یه سری به تاریخ بزن ببین برده داری (اعم از كنیز و غلام) كجا زودتر برافتاد. توی خاور میانه عقب افتاده ما یا توی غرب پیشرفته. بعد از خودت بپرس توی خاور میانه عقب افتاده كه هیچ قانون حقوق بشری وجود نداشت (و نداره!) چه جور می شه كه یه همچین پیشرفت حقوقی رخ بده كه اساسا برده داری ریشه كن بشه؟

وقتی قرآن می خواد یه سنت نادرست رو كه قرنها نیاز به كار داره، رو براندازی كنه، معلومه كه باید براش قانون تعیین كنه. شبیه این كار رو در مورد شراب خوردن در جامعه اعراب انجام داد.
خیلی تخم ها رو می كارن تا چهل سال بعد ازش بخورن.

ناشناس گفت...

خدمت خوانندگان عزیز عرض کنم خداوند فرموده در مورد من زیاد تفحص نکنید زیرا ممکن است به پوچی برسید نوینده سایت به نظر من از طلاب حوزه ویا دانشگاه بوده است و به دلیل مطالعه دینی زیاد در این مباحث فرو رفته و به عدم درک صحیح دچار این خطای ناثواب شده است زیرا همانطور که می دانید کسانی می توانند قرآن را تفسیر کنند که به بالاترین درجه علمی و دینی رسیده باشد که قطعا نویسنده به آن نرسیده وگرنه دچار این خطا نمی شد که از خداوند میخواهم خداوند به وی بصیرت عنایت کند ولی نه از آن نوعی که خامنه ای می خواهد

ناشناس گفت...

"بی زحمت یه سری به تاریخ بزن ببین برده داری (اعم از كنیز و غلام) كجا زودتر برافتاد"
مغلطه! همین یک راه رو بلدید؟

koorosh گفت...

پژوهش عزیز مرسی از اینکه بدون توهین وبا مدرک کامل و با مثال هایی به جا این دین پوج رو به خواننگان سایتت می شناسونی امیدوارم همیشه بر قرار باشی گرامی

moyjon گفت...

سلام و خسته نباشید.
دوست عزیز از اینکه سعی دارید تا اسلام را به همه هموطنانتون بشناسونید ممنونم. من کسی هستم که همیشه دنبال شخصی بودم تا اسلام رو نفی کنه و من با توجه به نوشته های ایشون تحقیق کنم تا یا اسلام رو با دلیل و منطق قبول کنم ویا با دلیل و منطق رد کنم.
ولی
- کسی که قرآن رو به ما معرفی کرده گفته که قرآن رو باید تفیسر کرد و نه ترجمه.
- و همینطور گفته کسی که قرآن رو تفسیر می کنه باید علم تفسیر داشته باشه.
- در ضمن بهترین راه شناخت هر موضوعی برای افراد عام اینه که 2 نفر با نظر مخالف با هم مباحثه کنن تا افراد عام بتونن نظرات معافق و مخالف رو بررسی کنن و اونوقت بسته به سلیقه خودشون تصمیم بگیرن.
- مطالبی که شما در بالا ذکر کردید فقط ترجمه لغوی کلمات قرآن بوده و دلیل نداره که همه اونها همان معانی رو بدن. برای مثال هر کدوم از ما بارها و بارها در روز از کنایه و ضرب المثل هایی استفاده می کنیم که منظور ما معنی لغوی اون کلمات نیست. و چه بسا معانی بسیار متفاوتی مد نظر هست.
- مهمتر از همه اگر می خواید نظر اسلام رو درباره زنها بدونید چرا کتابهای فراوانی که نوشته شده ودر آنها از آیات و روایات استفاده شده رو انتخاب نکنیم؟
- در پایان باید بگم من تمامی مطالب سایت شما را می خونم تا بتونم برای هرکدام دلیلی پیدا کنم و اگه دلیل قانع کننده ای نتونم پیدا کنم احتمالا به شما بپیوندم.
با تشکر
moyjon

ناشناس گفت...

یه جائی خوندم که قرآن به لهجه یمنی گفته شده یعنی زادگاه خدیجه همسر پیامبر وتمام نزدیکان خدیجه شاعران بزگ وبا نام ی هستند میخواهم صحت ان مطلب رو بدونم

ناشناس گفت...

با درود
قران کثیفترین کتاب عمرم بود که خوندم.ای کاش می شد این مسلمونا رو وادار کرد حداقل یک بار این قران رو می خوندن ولی افسوس.ترجیح میدن کورکورانه قبولش کنن ولی نخونن.نوبت همخوابگی پیامبر به من چه الله لجن؟ سوره احزاب ایه 51 کسی نیست بگه چه پیامی تو این ایه هست یه مذهبی اوللاغ توضیح بده؟این ایه تفسیر می خواد؟خوب این مردک شهوت پرست نوبت این بی نهایت زنها رو رعایت نمی کرده.معلومه صداشون درمیاد .با اون الله لجنتون که کارش جور کردن کس واسه محمد بوده.اشغال

ناشناس گفت...

خوب مردک به ظاهر منطقی این الله مریض چرا قران رو واضح و روشن نفرستاد تا نیازی به تفسیر نداشته باشه توی احمق قبول می کنی که این مذهبیون که سیاست و دولت و قدرت دستشونه بیان قران رو برای منو شما تفسیر کنن؟چه اعتمادی به این عوضی هاست ؟خوب نتیجه این میشه که نسبیت عام و خاص انشتین نمی دونم کوانتوم و صدها علوم دیگر از توش در میاد.میشه معجزه.اون وقت میشینن جای خدای واهی برای من و شما خدایی میکنن بگن بمیر باید بمیری.خاک بر سر تون جاهلین هیچی نفهم.

ب بیدار گفت...

در جواب توبه الی الله
کفر گویی نی هوس باشد
فکر مومن در قفس باشد
مومن جان چرا عصبانی شدی!!!

الینا آگاه گفت...

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم؟
با تشکر از سایت روشنگرانه ی شما

ناشناس گفت...

متاسفم برای تمام دوستانی که این متن رو خوندن و قبولش کردن بدون اینکه حتی 1 دقیقه وقت بزارن در مورد صحتش بحث کنند !...

ناشناس گفت...

خداوند در ادامه آیه فرموده باید مهریه بر اساس چیزی که هر دو به آن توافق کنند پرداخت شود.پس چطور میشود که زن به مبلغ راضی باشد ولی به خود ازدواج نباشد؟ این آزادی به زنان برده داده شده که ازدواج قبلی خود را یکطرفه لغو کنند اگر میخواهند. همین... ضمنا من تفاسیر عمده آخوندهای احمق را قبول ندارم.

خردگرا گفت...

جناب نسبتا محترمی که مارو به تحقیق در مورد تاریخ منسوخ شدن برده داری در خاورمیانه دعوت میکنی..
چطور محمد زارتی رفت بتها رو با تبر ترکوند از بتها مگه اعتقادی مهمتر بود اون زمان واسه اون مردم؟ ولی برده داری رو چون به قول شما عرف اون زمان بوده بیخیال شد؟ حتی بعدها که با زور شمشیر و سر بریدن همه جارو فتح کرد هم این "عرف" رو کنسل نکرد! چرا؟ حالا محمدتون هیچ.. اون خدای همه چیز دانتان که گفته قرانش مال همه زمان هاست چرا نگفته برده داری اخخه؟! شاید اونقدر درگیر مسایل اتاق خواب محمد بوده و مشغول توجیه کردن زنبارگی محمد جلوی یاراش بوده به "ذهنش" نرسیده بگه..نه؟

ناشناس گفت...

واقعا از شما سپاسگذارم....
به امید روزی که بتوانم آزادانه بگویم آتئیست هستم
در ضمن در جواب ان دوستی که میگن در کار خدا زیاد تفکر نکنین که کافر میشین باید بگم که دقیقا به همین خاطر کافر شدم.
آن که حسابش پاکه از محاسبه چه باکه!

ناشناس گفت...

moyjon خان:
لازمه ترجمه حفظ امانت داری است اما در تفسیر هرجور بخوای میتونی ماله بکشی!
گرفتی نکته رو؟

ناشناس گفت...

فقط برای شمااین بیت مولوی را متذکرمی شوم

گرخداخواهدنگفتندازبتر
تاخدابنمودشان عجزبشر

ناشناس گفت...

درود
عزیزان با توجه به معانی که از این آه شده (نسا /1)اگر دقت کنیم میگه نفس واحده برای واحد یه (ه) میزاره میتونه مونث باشه چون تعیین نمیکنه بعد میگه از از اون نفس واحد یه جفت واسش آفریدیم کاری به جنسیت نداره ملاک اون نفس اولیه است میگه جفتشون از یه نفسن یعنی نفسشون یکیه حالا انقد دعوا نکنیدکی اول بوده کی آخرمهم اون نفسس که جفتشون از یه نفسن و در مورد(24/نسا) که میگه اگر زنی را به غنیمت جنگی بگیرید حلال است به حکم خدا .اگه دقت کنیم به خود قرآن میاد توضیح میده حکم خدا چیه حالا من میگم دوستانم نظرشون رو بگن اول اینکه 1 مسلمان باید با یک مسلمان ازدواج کنه 2 اگر شوهر داشته باشه اینجا به منزله ی طلاق محسوب میشه و سه ماه و 10 روز عده باید نگه داره 3 باید اون زن با رضایت کامل بله بگه 4 مهریه شو قبل از ازدواج باید بهش بدی 5 در صورت رعایت این شرایط و عدالت کامل در رفتار با اون زن میتونی بگیریش .در غیر این صورت زنا محصوب میشود.حالا اینا چیزاییه که تو خود قرآن میگه با احکامشو دیگه کار ندارم که اونم کلی شرایط رو مطرح میکنه.من به عنوان یک فرد غیر مسلمان اینارو گفتم و فقط خواستم که دوستان روشن بشن فک نکنن هرکی هرکیه.با اینم کار ندارم که مسلمانها رعایت نمیکنن.اما در قرآن به زن برای عموم مردم خیلی ارزش داده شده نسبت به جامعه ی عرب اون زمان ولی در مورد شخص پیغمبر فرق داره یعنی مهریشو میتونه آخر بده میتونه هرچی زنه بی شوهره بگیره هرکی بهش گفت بله اونم بله میتونه هر کار دلش خواست بکنه.

تلاش برای درست زیستن گفت...

عزیزان لطف کنید به هیچکس توهین نکنید من در مورد تفسیر در قران خدمت عزیزان بگم که تفسیر در قرآن جایز نیست سوره ی آل عمران آیه ی 78 رو بخونید متوجه میشید که تفسیر در قرآن جایز نیست
وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿۷۸﴾
که معناش اینه :
در ميان آنها كساني هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا)، زبان خود را چنان مي‏گردانند كه گمان كنيد (آنچه را مي‏خوانند،) از كتاب (خدا) است، در حالي كه از كتاب (خدا) نيست! (و با صراحت) مي‏گويند: آن از طرف خداست! با اينكه از طرف خدا نيست، و به خدا دروغ مي‏بندند در حالي كه مي‏دانند! (۷۸)
این آیه به یهود نسبت داده میشه اما اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم که خب مسلمانان هم اهل کتاب اند پس منظور کلیه.حالا ما یک معنای لغوی داریم و یک مفهوم دوستان اگه به مفهوم توجه کنن و شرع نزول اشتباهاتشون کمتر میشه.
در مورد آیاتی که برای هم خوابگی رسول عزیز اسلام اومده آیه 1 سوره تحریم و دوستمونم به آیه ی 51 سوره ی احزاب اشاره کردند اگه به تاریخ و شرع نزول دقت کنیم تا اونجایی که حضور ذهن دارم میبینیم که پیغمبر شب ام نمیدونم کیو میده به آیشه بعد اونا با هم دعواشون میشه و ام نمیدونم چی به پیغمبر میگه تو عادل نیستی پیغمبرم میبینه سه شده میگه پس آیشه بر من حرامه چون عدالتو رعایت نکردم پیغمبرم چون آیشرو دوس داشته فرداش خدا میاد این آیه رو بهش نازل میکنه تحریم 1
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۱﴾
اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني، و خداوند غفور و رحيم است. (۱)
اینجا خدا حال میده به پیغمبر.بعد پیغمبر دید خب بابا دوس داره دو شب پیش این باشه سه شب پیش اون اصلا چهارتا هم زمان چه ایرادی داره که فرداش خدا این آیه رو نازل کرد احزاب 51
تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا ﴿۵۱﴾

(موعد) هر يك از همسرانت را بخواهي مي‏تواني بتاخير اندازي و هر كدام را بخواهي نزد خود جاي دهي، و هر گاه بعضي از آنها را كه بر كنار ساخته‏اي بخواهي نزد خود جاي دهي گناهي بر تو نيست اين حكم الهي براي روشني چشم آنها و اينكه غمگين نباشند و به آنچه در اختيار همه آنان مي‏گذاري راضي شوند نزديكتر است و خدا آنچه را در قلوب شما است مي‏داند و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمي‏كند. (۵۱)
بله کاش خدای ما ام انقد باحال بود. بعد از این قضایا مسلمونا به پیغمبر میگن نامرد هر چی زن بود گرفتی به خودت حلال کردی ینی چی این چه پیغمبریه .دوساعت بعد این آیه نازل شد سوره احزاب 52
لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَّقِيبًا ﴿۵۲﴾

بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست و نمي‏تواني همسرانت را به همسران ديگري تبديل كني (بعضي را طلاق دهي و همسر ديگري بجاي او برگزيني) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است (و به اين ترتيب فشار قبائل را در اختيار همسر از آنها، از تو برداشتيم). (۵۲)
خب چه خدای باحالی. عزیزان خواهشمندم قضاوت نکنید و فقط به عنوان یه دانسته بخونید.ممنون
راستی کامند قبلی ام از منه

ناشناس گفت...

مگر آنهائی كه مالك (آنها در جنگ) شده‏ايد...
دوست عزیز نفس تحقیق خیلی خوب و پسندیده است، ممنون که تحقیق میکنید و وقت صرف می کنید. اضافه و کم کردن پرانتز از خودمون (دخل و تصرف) باعث مخدوش و نامعتبر شدن مطلب تحقیق شده میشه.
شما به نظر میرسه، باسواد هستید و آگاهی دارید ولی متاسفانه برای به کرسی نشوندن عقاید و حرف هاتون از شیوه های سفسطه و دخل و تصرف دلخواه در ترجمه ی متن سود می برید.
این کارتون نه تنها باعث آگاهی نمیشه که مردم بیشتری رو به جهل و گمراهی فرو خواهد برد. چه بسا افرادی که به استناد ترجمه های دلخواه شما، وجاهتی دو چندان برای رفتارشون قائل بشن و تجاوز به زنان و دختران رو از طریق استناد به این گونه ترجمه ها حق شرعی خودشون بدونن
در انتقال مفاهیم ذهنی و عقاید شخصی تون دقت بیشتری بکنید چرا که...
دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست

ناشناس گفت...

جالبه , در این اینترنت انواع شیاطین کوچک و بزرگ و استکبار و ایادی وابسته و غیر وابسته با منطق و برهان دارند روشنگری میکنند , انوقت خدا با اون عظمتش و اماماش و نماینده های اماماش فقط با فحاشی و سانسور و تهدید دارن مردم را به راه راست ( که همان حول آلت تناسلیشان است ) هدایت!!!

آقا کارت درسته منم خیلی مطالعه کردم و فهمیدم که اینها همش دکان یک عده بیزینس من بوده , یکی از پیامبرها رو نمیتونی مثال بیاری که پدر و مادر مشخصی داشته باشه و یا زندگیش مث یه ادم معمولی بوده , شاید هم خدایی که اونها رو انتخاب میکنه دارای سادیسم باشه و خداهای بهتری هم باشن . در هرصورت خدای پیامبران ادیان ابراهیمی یک سادیسمی تمام عیار همراه با عقده های جنسی و توهش هست

بعدش هم این ملت به قول همون رهبر هندی فقیدمون تا زمانی که محرم و صفر را دارند عقل نخواهند داشت

ناشناس گفت...

حالا فهميديم چرا هميشه گفته اند قران را به عربی بخوانيد ثواب بيشتری دارد !!! ايرانی بيدار شو عقلت را به كار انداز و خرافات را دور بينداز

احسان گفت...

من مقالات زیادی مثل این خوندم ، اکثرا حول چند آیه صحبت میشه. برای همین می خوام 2 نکته بگم:

نکته اول
آیا حاضر هستید 6 هزار آیه دیگه رو هم تفسیر کنید دقیقا مثل همین کار و با مفاهیم آن آشنا بشید ؟ یا نه فقط 30 تا 40 آیه رو انتخاب میکنید؟

نکته دوم
آیا شان نزول این آیات رو می دونید ؟ مثلا جایی که به پیامبر گفته شده چرا حلال خدا را حرام میکنی یعنی چه ؟ (اشاره به در خواست نخوردن عسل توسط پیامبر بنا به در خواست یکی از همسرانش) و بعد تفسیرش کنید ؟

در ضمن اگر فکر میکنید اطلاعات بیشتری از عالمان دینی اسلام دارید ویا فرضا سوال دارید به سایت زیر برید و بحث کنید. (حتی اگر قصد دارید مسلمانان رو از اشتباه خارج کنید )

www.askdin.com

اشناا... خدا ما را (من و شما) به راه راست هدایت کنه.

arsh irani گفت...

گرامی، کسی که ادعا داره سخن خدا رو گفته یه کلمه ی زشت هم نباید بگه، قرآن پر از خرافات است، شما اگه این تارنما رو بخونید متوجه خواهی شد.
ضمنا شأن نزول چیه، برو تفسیر المیزان رو بخون تا بدونی منظور چیه:
http://iran000.blogspot.com/2010/11/blog-post_06.html

ناشناس گفت...

خواهشی دارم از شما که در حال روشنگری هستید ، ما را راهی که راست است و خالی از این شبهات نشان دهید .

سودابه گفت...

راه راست اسلام است واین کفرگویی ها همیشه وجود داشته اگر باخواندن این نقد ها در دلت شک پیداشده به خودت جفاکرده ای چراکه خوب است که انتقادشودتا حقیقت روشن شودمن هرکدام ایت هارا باترجمه وتفسیرموبه مو تطبیق دادم اصلا چنین معنی های راکه جناب بیخدا گرفته نمیدهدچراکه هرایت ماقبل ومابعد داره ونمیشه تکه تکه ایت را بگیریم باید شان نزول اش را هم بدانیم...مثلا دربالا یکجای میگه که اگر زنان اسبرشدخ کفار را نکاه میکنی حق پیغمبر را هم بده...درحالی وقتی گفته سهمش را بده منظورش حق مهر وان مال زن اسیر کافر میشه نه سهم محمد.همین انتقاد های نابجا است که در غرب مردم میخواهند بدانند که ایا چنین چیزی حقیقت داره بعدخودشون تحقیق میکنن در می یابند که اصلا اسلام از این انتقادها منزه است ومسلمان میشوند اونا همه احمق اند همه لذایذ دنیای غربی را ترک میکنندو مسلمان میشوند بدون جبر فقط با دانستن حقیقت.لذا هر مسله را بایدخودماتحقیق کنیم منتظردیگران نباشیم که هرچه چرندیات نوشته کند بعد ما بگوییم افرین ما باتو هستیم بسیارجالب بود.

ناشناس گفت...

یک کلام ختم کلام
تاریخ مصرف کلیه ادیان به پایان رسیده است و یقینا هیچ مذهبی از سوی پروردگار یکتا ارسال نشده است...بقالی دین فروشان تعطیل باید گردد

ناشناس گفت...

بدبخت خدا گرفتار بوده یک غلطی کرده همش تقصیر این حاجی ممد بوده که درست متوجه نشده از ادم بیسواد بیشتر از این توقع داری خوبه اگه علی شده بود فرستاده خدا که فرمان میداد زنان را بکنید و بعد بکشید تا خدا از شما راضی تر بشود اله اکبر شانس اوردیم همون ممد زن دوست شد فرستاده خدایا تو هم گیر اوردی با این سوادتت

ناشناس گفت...

ای کاش ما کمی فکر میکردیم وکورکورانه انچه را به اسم خدا به ما تحمیل میکردند قبول نمیکردیم.
چگونه میشود که اولین انسان افریده خدا ادم باشد که تاریخ ان به 10000 سال قبل برمیگردد در صورتیکه علم ثابت کرده له قدمت انسان به میلونها سال گذشته بر میگردد

ناشناس گفت...

سلام به نظر من محمد یه آدم باهوش و دنیادیده بوده و فرهنگ قوم خودش رو میدونسته و با تمام این توانایی ها اقدام به ایجاد یه مکتب جدید کرده و در واقع میخواسته به جنگ قدرتهای اون زمان بره و اگه اینطوری به موضوع نگاه کنی میبینی که مکتبش برای اون زمان و اون فرهنگ جواب میداده و خب موفق شده ولی بعد از اینکه خودش میمیره دیگه بازماندگانش نمیتونن با قدرت اون زمان مقابله کنن و متفرق میشن و قدرتمندان و ثروتمندان اون زمان هم از همون روش محمد استفاده میکنن و دوباره مسلط میشن به اریکه های قدرت و اینجاست که شیعه و سنی از هم جدا و با هم دشمن میشن یعنی شیعه ای که انتقال قدرت رو بصورت موروثی میدونسته ولی سنی انتقال قدرت رو مثلا" بصورت سنتی میدونسته و این اختلافات با گذر زمان و تاریخ و وارد بازی شدن اقوام دیگه مثل ایرانیا تغییرات ظاهری و انگیزشی میده و بالاخره میرسه به عصر حاضر ما در حال حاضر وارث تمام این تاریخ پر پیچ و خم هستیم و قرآن هم به نظر من یه کتاب قوی بلحاظ ادبی و یه کتاب معمولی بلحاظ محتواست که تدوینی از مسائل تاریخی و احکامه که طی تجربیات حداقل دو دهه سفرهای تجاریه محمد بوده و اون از این لحاظ یه شخصیت بزرگه ولی زمانی که ما میایم و این مسائل رو مقدس میکنیم و بزرگی و عملکرد افراد رو الهی میکنیم مشکلات ما شروع میشه و مشکل ما تقدس گراییه و البته بزرگترین ریشه تقدس گرایی جهل و عدم توانایی تحلیل سیستماتیک مسائله و آدما وقتی تو فکرو آگاهیشون احساس ضعف میکنن بطور اتوماتیک و براساس یک سیستم دفاعی سعی میکنن کمبود تعقل و تفکر خودشون رو با خرافات و موهومات ماوراطبیعی جبران کنن و اینطوری اول به خودشون آرامش و اعتماد به نفس میدن بعد بدین صورت خودشون رو در جامعه عرضه میکنن تا احساس آرامش و امنیت بیشتری کنن. پس بهترین کار برای همه آدما اینه که اول خودشونو بشناسن بعد متوجه میشن که یه آدم چه نقاط ضعی داره و دیگران چجوری میتونن از اون نقاط ضعف سوء استفاده کنن و وقتی این رو بدونی مجبور میشی بیشتر تفکر و تعقل کنی و رفتار و گفتارت مستدل میشه و اونوقت دیگه مسائل رو جور دیگه ای میبینی از تعصب دور میشی و اطرافت و همه موجودات رو اونطوری که هست میبینی نه اونجور که دلت میخواد. دیگه کسی نمیتونه با تبلیغات براحتی گولت بزنه مثل همین تبلیغات دینی یا هر مکتب دیگه ای. دوستان تفکر و تعقل ارثی نیست اگه میخواید تغییری تو جامعه ایجاد کنید باید روش سیستماتیک تحلیل رو به بچه هاتون یاد بدید و خودتون رو مجبور کنید که با بچه هاتون چلنج کنید و از برخورد تعصبی دوری کنید اونوقت نسلی رو پرورش میدید که تغییر کردن و اونها هم این تغییر رو به نوه هاتون منتقل میکنن.

ناشناس گفت...

از خودت ترجمه اضافه می کنی؟ بابا زشت دروغگویی ، ب استدلال حرف بزن ، کجا تو اون آیه مومنون گفته اگر تجاوز کنید عیبی بر شما نیست ! خدا شفات بده

مینا گفت...

بسم ا...
من فرد مسلمان هستم فقط میدونم که این جهان خالقی دارد که درکش ماورا طبیعه است ......خدا وجود دارد به لحاظ عقل ومنطق.....ماجرای پایان دنیا در سال 2012 را متصور شوید که با علم ثابت شده بود توسط فیزیک دانان ونجومان...ولی این علوم فقط در حد انسانهاست ....علم و قدرتی فراتر از اینها برای خداست...

مینا گفت...

این را به اینخاطر گفتم که عده ای کافرند و وجود خدا را انکار میکنند...شما چیزی را میشناسید که خود بخود بوجود اید؟؟...هر مخلوقی خالقی دارد منطقا وعقلا....

ناشناس گفت...

واقعا ازت تشکر میکنم...هر کسی هستی و هر جا هستی داری لطف بزرگی به این ملت میکنی...چقدر خوشحالم که آدمایی مثل تو هم وجود دارن...همیشه مطالبتو دنبال میکنم...خیلیا رو هم میشناسم که نظرشون مثل منه...امیدوارم به خودمون بیایم و فرهنگ ایرانیمونو دوباره پیدا کنیم...دلم گرفته از این همه عرب پرستی...

ناشناس گفت...

سلام
یک مجموعه به نام ماوفرازمینی ها از شبکه منو تو پخش شد پیشنهاد میکنم یک بار ببینید تا فکرتون باز بشه

حق جو گفت...

بنده بدون هیچ گونه تعصبی از شما خواهش می کنم که قبل از اظهار نظر در مورد هر دین یا آیینی ابتدا به قدر کاف درباره ی آن تحقیق نمایید و این را نیز بدانید که بعضی لغات در زبان عربی می توانند به چند معنای مختلف (که گاهی تشخیص آن ها از یکدیگر سخت است ) به کار روند که بر این اساس شما نمی توانید فقط با استناد به ترجمه ی ناقص و غیر تخصصی و شاید نادرست چند آیه از کتاب دینی مسلمانان اسلام را رد کنید
در ضمن از شما خواهش می کنم که در این مورد از به قول خودتان یک آخوند که واقعا در اسلام تخصص داشته باشد سوال کنید
در انتها برای کامل کردن صحبت های خودم خوشحال میشوم از این لینک دیدن کنید : http://www.soalcity.ir/node/2082

ناشناس گفت...

هرچند در مورد اسلام بسیار مغرضانه نوشتی ، دلیلش را نمیدانم که از آخند ها کدام چیزی دیدی یا برداشت غلط از آیات داری اما نظرات من:
1. تفسیرهای داخل پرانتز را که خودت علاوه نمودی دور نموده , بعد دقیق بخوان
2. در طول تاریخ چی قبل از اسلام و چی بعد از اسلام، رییس خانواده مرد بوده و زن تحت اثر مرد قرار دارد، لذا به خاطر داشتن یک خانواده خوش و آرام و به دور از خشونت در اکثر آیات مخاطب مرد قرار گرفته اند، وگر نه از مفهوم آیات واضح فهمیده میشوند که اگر آرامش گفته هم دو طرفه است
3. در موضوع محل بذر افشانی ، اگر قرآن را تا آخر خوانده باشی ، در جای دیگر قرآن میگه: البته مفهوم آیه "پیغمبر مزرعه تان است ، پس از مزرعه تان تا میتوانید استفاده کنید". در این آیه به مقام پیغمبر توهین شده و یا مقام آن را بالا گفته اند؟ اگر به پیغمبر توهین شده خو به زن هم توهین شده و اگر با این نام مقام پسغمبر را بالا ارزیابی نموده ، پس مقام زن هم با مفهوم "بذر افشانی" که خودت ترجمه و تفسیر نمودی بالا بیان شده اند.
4. آیه 24 سوره النسا را با چند آیه قبل و بعد هم دقیق بخوان، این آیات فقط رویه و اخلاق خانواده گی و اجتماعی اند و به اسارت و غنیمت هیچ ربطی ندارد. هر آخندی که در آن تفسیر زنان اسیر را علاوه میکند، مثل خودت غلط فهمیده. در این آیه منظور از" زنان که در تصرف تان است" زنانی اند که قبلا به نکاح آورده شده. حالا زن خودت هم شوهر دار است که شوهرش خودت هستی و برای خودت اجازه است که با ایشان مقاربت داشته باشی.
5. اسلام با اجازه دادن بیشتر از یک زن برای یک مرد، جوامع اسلامی را از بحران اجتماعی بزرگی نجات داده اند، طوری که جوامع دیگر امروز با آن رو برو است. بررسی های اجتماعی نشان میدهد که تقریبا در اکثر جوامع بنا به هر دلیلی، نفوس زنان بیشتر از نفوس مردان اند ، که این امر در جامعه بحران و فساد اخلاقی را به بار میاورد، که جهان غیر اسلام، برای حل این بحران کلپ های شبانه را مجوز داده اند اما اسلام بسیار عاقلانه این معضل را حل نموده اند

ناشناس گفت...

من خودم معتقد سخت یکتا مرستی و خدای حق هستم.
فکر نمیکنی این خدایی که شما میگید خدا نیست جلاد هست.
لطفا در نورد خدای حق و مهربانی درست صحبت کنید اقا.
خدا حق که دنیا از ان اوست همانند پدر اگه بنده اش خطا کنند باز حلال میکند.
مس دین شما محمد که میگید خداش به نظرم خدا نیست جلاد هست

ناشناس گفت...

ببخشید یک سوال.
جواب درست میخوام.
چراکتابی که از طرف خدا اومده برای هدایت نشسته از نهای محمد و کارهای محمد میگه.نه از خود خدا هدایت.
من خدا بهم عقل داده.هر چی فکر میکنم خدا بیکار نیست در کتابی که خودش گفته بیاد این جمله های کم ارزش بنویسه.
خدا بزرگتر از این حرفاست.
و من هر جی فکر میکنم خدا را دوست خودم میدونم نه جلادی که نشسته که میگی این کارو بکنی چوق میکنم تو کونت.
از سینه سیخت میکنم از سقف جهنم اویزون میکنم.
خدا خیلی زیباست ولی در دین محمد زیبایی از خدا نمیبینم

ناشناس گفت...

با سپاس از شما برای اطلاع رسانی
امیدوارم این ملت خرافه پرست از خواب تازی پرستی بیرون بیان

سيد گفت...

لعنت بر كسانيكه ميخواهند نام اسلام را بد كنند اسلام صاحب دارد صاحبش هم همان خداي بزرگ است به كوري چشم بعضي ها ١٤٠٠ سال است كه برق اسلام در همه جاي دنيا بلند است و تا ابد بلند خواهد بود الله اكبر

ناشناس گفت...

رد منطقى خدای ادیان براى دوستان اهل فن، کشف مغلطه اختلاط فرم و ماده در قضيه علیت:

فرض:
خدا ("الله") در مابعدالطبيعه علت العلل هر چيزى است و خالق جهان و عالم است.

اثبات:
هر چيزى دليلى دارد و بر آن هم دليلى مقدم است. نتيجه: ميبايستى علت العللى وجود داشته باشد. علت العلل ميبايستى خارج از اين حلقه باشد وگرنه به دور تسلسل بینهایت مى افتيم پس خدا در مابعدالطبيعه علت العلل هرچيزي است!

رد قضيه:
"هرچيزى دليلى دارد" اولاً چيز (هيولا) نميتواند دليلى داشته باشد جز انرژى زيرا برابر قانون فيزيك اينشتاين (انرژى=جرم ماده x سرعت نور به توان ٢) در حقيقت ماده و انرژى علت و معلول يكديگر هستند و تناقض منطقى در اين امر نيست!
مثال: ميگويند "با ديدن گلدان فرض را بر اين ميگذاريم كه كسى آنرا ساخته است."
بسيار خوب، امّا اين يك مغلطه اختلاط فرم و ماده است، زيرا گلدان مفهومی انتزاعی است و در واقع شخصى ماده اى كه گلدان از آن ساخته شده را نساخته است، بلكه فقط به آن ماده فرمى داده است كه براى ذهن خود آن شخص مفهوم انتزاعى گلدان را دارد. چون انسان امرى واقعى است و گلدان امرى مجازى است پس انسان آفريننده امر مجازى است و چون اين امرى جهت مند است نميتوان عكس آن را نتيجه گرفت كه امرى مجازى آفريننده امرى واقعى شود، زيرا در اينصورت خدا امرى مجازى خواهد شد كه خود آفريده تخيل انسان است و مخلوق خواهد بود!
دوّماً اگر فرض كنيم كه علت العللى امكان خواهد داشت هيچ دليل منطقى وجود ندارد كه ناممكن است كه خود جهان عالم هستى نتواند علت العلل خود و قايم به ذات خود باشد! بلكه اين امر نزديكتر به يقين است كه جهان خود خالق است در درون خود زيرا ماده و انرژى در حركت جوهرى خود به يكديگر تبديل ميشوند و در حالى كه من قادر خواهم بود وجود ماده و انرژى را كه خداى واقعى و حقيقى است ثابت كنم دينمداران از اثبات "الله" خود عاجز هستند!
اساسا اين پرسش كه آيا خدا وجود دارد امرى لازم نيست!

ناشناس گفت...

در باب منطق ریاضی و رد خدای ادیان.

مطلبی که میتواند به ما در درک درست منطق رد خدای ادیان کمک کند این است، که ارزشی با قضایا برخورد نکنیم، زیرا در اینصورت دچار اختلاط معانی میشویم!
خوبی و بدی => سیستم ارزشی / نگرش سابیکتیو است.
درستی و نادرستی => سیستم جهانشمولی / نگرش آبجکتیو است.
لذا با توجه به اینکه هر خوبی الزاماً درست نیست و هر نادرستی لزوماً بد نیست، ضروری ایست که این دو سیستم را از هم جدا نگه بداریم تا دچار خلط معنی نشویم!
اگر خدا را به مفهوم دینی (ارزشی) منشاء خوبیها و والاترین ارزش بدانیم و دنبالش بگردیم دچار خطا شده ایم، چون خوبی و بدی امری کاملاً سابیکتیو و وابسته روان است ولی خدا به مفهوم جهانشمولی امری آبژکتیو و واقعی است و آن "بود" یا همان "بت" است، بنابرین:
اگر "بت" پس "نه بت" و اگر "نه بت" پس "بت" نتیجه "بت خلاف "نه بت" است.
[A -> ¬B , B -> ¬A ] => A¬B
از طرفی داریم که:
اگر "آ" پس "ب" و اگر "ب" پس "آ" درنتیجه "آ" برابر "ب" است، یا به عبارتی دیگر، اگر "جهان هست" پس "خدا هست" و اگر "خدا هست" پس "جهان هست" نتیجه میگیریم که "خدا" برابر "جهان" است!
[(A+B) -> Ci , Ci -> (A+B) ] => (A+B)=Ci
در نتیجه اینجا ما ابتدا با دو خدای مختلف مواجه میشویم و نه یک خدای واحد، لذا جهان (خدای سوم) حاصل کنش و واکنش این دو نیروی مختلف است؛ در اینجا جهان محصول امرگنت ی (فرآیندی) (Emergent/Emergenz)  آنهاست، که بیشتر از جمع فردی هریک از آن دو است.
(A+B)=Ci
بیان ریاضی استدلال بالا میشود:
[A -> ¬B , B -> ¬A ] => A¬B
[(A+B) -> Ci , Ci -> (A+B) ] => (A+B)=Ci
(A + B) = Ci
=> {(A + B) = Ci | Ci = [i(1 U 2 U 3 U 4 U 5)]}

این سه تایکتا دارای پنج خصلت اساسی (خدایان) زیر میباشد:
1. ایجاد بعد (سروش)
2. اشغال بعد (رشن)
3. ذره افشانی یا کوانتمی (فروردین)
4. پوسته یا افق رویداد (بهرام)
5. نوسان یا هارمونی و دیسهارمونی (رام) (نظم و آشفتگی هستی)

پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

كز نيستان تا مرا ببريده اند.. !!!
اساساً قضيهء آفرينندگى در موضوع خلقت جهان، توسط خداى هوشمندِ طراح و ساكن مابعدالطبيعه، در اديان سامى مسئله اى ثانوى است!
در حقيقت هدف اصلى، خلع يد انسانها از قدرت تصميم گيرى سياسىِ فردى شان و انتقال و تصاحبِ ماهرانه و زيركانه قدرت به يك فرد و كنترل مطلق جامعه است!
مابقى داستان شاخ و برگهايى براى دلمشغولى ساده باوران وهمچنين زينت كردن و پوشاندن اين هدف غايى و پنهانى است!
مراحل پنجگانه اين فرايند (فتتات) شامل؛ "فرض"، "تفويض"، "تبعيد"، "انتقال" و "تصرف" قدرت مطلق به شرح زير است:
١. "فرض" فرضِ ذهنى انسانخداى هوشمندِ طراح جهان هستى، (فرد مجازى در اينجا: يهوه، روح القدوس، الله) برگرفته از منطقِِ ادراكِ علّيتىِ مغزِ انسان، در كشف روابط ساختارى ميان رويدادها و پديده ها.
٢. "تفويض" تفويضِ علم و قدرت مطلق به اين فرد مجازى (خدا) كه نتيجه ايجابى و ضرورى توانايى او براى آفرينش هر دو جهان است.كه شامل آفرينش اين جهان حاضر و عظيم و بى انتها با آنهمه نظم شگفت انگيزش و سپس جهان غيبى پر رمز و راز او با آن محشر خوف انگيزِ قضاوت نهايى اش و عذاب دهشتناك ابدى براى سرپيچندگان از أطاعت فرمانش و رؤياى پاداش زندگى جاويد براى تسليم شدگان در برابر قدرت مطلق اش است.
٣. "تبعيد" تبعيدِ وجود اكنون پاك و منزه شده خدا از اين جهان دون و فانى به عرش توُ در توُىِ آسمانى او در مابعدالطبيعه و بدينسان بريدگى خدا از جهان و انسان، كه تصوير وارانه اش تبعيد انسانِ گناهكار (آدم و هوّا) از بهشت است.با توجه به اينكه مفهوم حقيقى بهشت از ابتدا در نزد مردمان همان بازتابِ در ميان بودن هستى و خدا و پيوند انسان با خدا بوده است و نتيجه منطقى چنين كنشى گناه ابدى انسان براى توجيه اخراج او از بهشت و در نهايت تبديل اين جهان از بسترى زنده و آفريننده به تبعيدگاهى بى جان براى بازپس دادن امتحان الهى بخاطر جرم آغازين است!
٤. "انتقال" انتقالِ علم و قدرت ازلىِ مطلق در غالب معجزه كلامى كتاب مقدس به رسول برگزيده اش از طريق دستورات وحى و فرشته رابط به منظور هدايت و رستگارى مردمان، كه وارثان گناه ابدى آدم و هوا هستند و اينك نيازمند هدايت و بازگشت از گمراهى به راه راست شده اند!
٥. "تصرف"بدينسان رسول عملا بواسطه انتقال علم ازلى يا همان كتاب مقدس برگزيده خدا و جانشين او بروى زمين و لازم الاطاعت ميشود! در طى اين فرآيند، قدرت سياسى، قانونگزارى و اجرايى به تصرف رسول در مى آيد و پس از آن به راحتى يكى پس از ديگرى به جانشينان او و در نهايت به تصرف ولايت فقيه در مى آيد!
آرى، بدينگونه ملاهاى مفتخور و انگل صفت وشهوترانان قدرت بوسيله فريب خالقِ هوشمند و طراحِ جهان، خدا را از انسان بريدند و او را از خدايى بر سرنوشت خود خلع يد كردند و تا به امروز از طريق حذف فيزيكى مخالفان و ايجاد رعب و وحشت به حكومت ديكتاتورى ولايت مطلق فقيه بر مردمان ادامه ميدهند!
اينك، پس از تبعيد خدا از درون به بيرون جهان است، كه انسانِ "آفريننده و زندگى بخشِ صاحب اختيار" در اين دگرديسى ويرانگر به انسان "جهادگرِ مبارز و خونريز و بندهء فرانبردارِ" تبديل ميگردد.
از اين پس او ديگر مالك و صاحب هيچ حق و قانونگزارىِ برخواسته از استقلال وجودى و وجدان آزاداش نيست، بلكه فقط موظف به انجام تكاليف ديكته شده از طرف خالق و أطاعت از فرامين جانشينان قدرت مطلق او يكى پس از ديگرى بر روى زمين ميگردد. واژه قرآن در حقيقت به معنى ديكتات يعنى "ديكته شده" است.
و اينچنين شد كه انسان از اوج "آزادگى" به هبوط "بندگى" سقوط كرد!
پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

در دانش تئولوژى يا دينشناسى مدرن، تمام اديان تكخدايى كه معتقد به يك خداى مجازى در مابعدالطبيعه هستند را جزو دين يهود یا ادیان ابراهیمی ميدانند زيرا اولين بار يهوديان آنرا بناگزاشتند، به همين خاطر دين اسلام را منشعب از يهوديت ميدانند، ولى مسيحيت را انقلابى بنيادى عليه يهوديت ميدانند، زيرا در تثليث مسيحيت روح خدا از مابعدالطبيعه به واسطه مريم مقدس با جسم انسان در هم مى آميزد و مسيح پسر خدا به دنيا مى آيد و به اين روش تكخداى مجازى از تكخدايى به سه تایکخدايى تبديل شده و به شکل یک خدای واحد، که مسیح باشد، دوباره به اين جهان بازگردانده ميشود. اين جريان را در مسيحيت انسان شدن خدا مينامند كه روح القدوس (خداى پدر) در بطن مريم مقدس (خدای مادر) در قالب پسر مسیح (خدای فرزند) به هم مى پيوندند و ستایکی میشوند، که در این روند خداى تبعیدی آسمانى از اين پس دوباره به بطن جهان بازگردانده ميشود.
نكته مهم اينجاست كه اسطوره هاى قوم يهود اشخاص حقيقى نبوده اند بلكه شخصیتهای فيكتيو از همان خدای مجازى یهوه هستند، يهوديت به اين جهت منحصراً دين يهوديان بوده است، زيرا كسى نمى توانسته به دين يهوديت بگرود بلكه بايد از مادر يهودى متولد شده باشد پس يهوديت در ابتدا شناسه نژادى يا قومى است و يهوديان پيش از ظهور موسى، نیز خود يهودى بودند ولى ملوخ كه همان گاو مقدس باشد و نام دیگرش یهوه بوده است را می پرستيدند، كه موسى با آوردن دين جديد برای تثبیت، تمرکز و تصرف قدرت معنوی، اجتماعی و سیاسی مطلق، آن خدا را به مابعدالطبيعه تبعيد كرد كه وارونه آن تبعيد انسان از بهشت به این جهان میشود!
از آن پس يهوديت و دين يهوديان كه ما ميشناسيم پديد آمد. بنابر اين ابراهيم يهودى بوده است نه مسلمان زيرا نسب اش يهودى است. از اين بابت اسلام همان دين موسى است كه از انحصار قوم يهود به در آمده و از آن پس هر کسی مى تواند به دين ابدايى محمد که از يهوديت مشتق شده است بگرود و چون دیگر ضرورتی نداشته که حتماً از نژاد يهود باشد، آنها را مسلمان یعنی تسلیم شده مى نامند، زيرا محمد آنها را به زور شمشير تسليم دین ابدایی خود كرده است.
همچنین كعبه كنونى كه ما ميشناسيم در محل گودال برخورد يك شهابسنگ بنا شده و اين همان سنگ سياهى است، كه به ديوار كعبه آويخته شده است و چون اين واقعه برخورد شهابسنگ آسمانی بسيار بزرگ بوده, نسلها به خاطر مانده و بعد که انسانهای بدوی در مرکز گودال عظیم، شهابسنگ سیاهرنگ مربوطه را یافتند، در آنجا اطاقکی ساختند و سنگ را به دیوارش آویختند و آنجا تبدیل به یک محل توريستى و مقدس شد، زیرا چیزی است که از آسمان افتاده بود، (اصطلاح از کون آسمان افتادن تداعی همان تقدس است) که اقوام عرب به آن بهانه گرد هم مى آمدند و داد و ستد و مراسم بازديد و زيارت برگزار ميكرده اند، كه ناگهان سروكله محمد پيدا شد و اسطوره هاى يهوديان و مسیحیان و زرتشتيان را آموخت و از ملغمه آنها اسلام را ساخت و همه را به زور شمشير و غارت اموالشان تسليم دين خودش كرد و از آن پس تسليم شدگان را مسلمان يعنى تسليم شده ناميدند.
اینگونه بود که اسلام يعنى آيين سر بريدن و به زور تسليم كردن و دزديدن زنان و تجاوز به كودكان و غارت اموال ديگران (غنيمت گيرى) پديد آمد! س
پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

اسلام آخرین پله ادیان سامی است. مسیحیت ریشه در ادیان ایرانی دارد و برای نجات از یهودیت اختراع شده همانگونه که شیعه گری برای نجات از اسلام اختراع شده است.
"پنج تن آل عبا" -ی شیعه نیز همان پنج خدای ایران باستان یعنی سروش، رشن، فروردین، بهرام و رام هستند که با شخصیتهای اسلامی خانواده محمد و علی جایگزین شده اند.
خدای ایرانی در درون خود از سه گوهر جداناشدنی یا سه خدا یا سه فر یا سه پر است، که حامی جان است، (سپر) که وارانه آن پرسه یا پارس و فارس میشود.
جهان گسترش خوشه تخم های خداست و هر دانه در درون خود این سه خدا را باهم پنهان و آشکار دارد. پنهان آن سه است و آشکار آن پنج، برای همین جهان را سرای سپنج مینامند! این پنج همان بچه و  پنجه و دست در سقاخانه ها است. این پنج خدایان ایرانی پنج خصلت و گوهر "سه تا یکتایی" هستند. سروش خدای پرسش و سفر و خالی است، رشن خدای پاسخ و رسیدن و پُری است، فروردین خدای زایندگی و کثرت وخدای زن و زندگی است، بهرام خدای فردیت و خدای مرد و مردن است، رام خدای زیبایی و شاعری و شادمانی و رامشگری است. در هر دانه ای سه خداست، خدای بود و نبود و سپنج!
همه شاعران ایرانی در اشعارشان مستقیم و غیر مستقیم گفته اند که بت پرست اند.
بت پرستی را ادیان یکتاپرست از پلیدی خودشان، بدنام کرده اند!
بت +نبت=بتچه .
بود + نبود = بودچه (پوچ)
(+1)+(-1)= (0)
پدر +مادر= بچه
بت =صنم = معشوغه = خدای زن
نبت= داماد = شاخ نبات (نبت) خدای مرد
بتچه =بچه = خدای نوزاد
بت پرستی بزرگ پرستی نیست!
این اسلام است که آیین دیکتاتوری و بزرگپرستی است، برای همین نیز میگوید الله اکبر و یا هیچ خدایی جز الله نیست، قرآن شان هم همان دیکته الله است!
گــر مــن ز می مغانه مـستم، هستم

گر کافر و گبر و بت پرستم، هستم

هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد

من زانِ خودم، چنان که هستم، هستم
پسر پاسلرگاد

ناشناس گفت...

1. گاد 2. خدا 3. یهوه 4. الله 5. بودا
ماهیتِ بودا، گادِ مسیحیت و خدای ایران تقریباً یکی است و ماهیت الله و یهوه در اسلام و یهود نیز از یک جنس هستند. برای همین است که میگوییم الله اسلام، خدای ایرانی نیست، وگرنه پیداست، که ترجمه لغتنامه ای یهوه و الله و گاد، همان خدا میشود!
اثبات:
گاد همان خود است (God) (پدر+ پسر+روح القدوس) "گ" در زبان هلندی "خ" تلفظ میشود (هلندی آخرین حلقه واسط بین زبانهای هندواروپایی است تا به انگلیسی برسد.)
خدا جمع خود است (خودها) که "واو" و "های" آن افتاده است و به خدا تبدیل شده است. در ضمیر پارسی هر خودی  یا هر بودی خودش از جنس خداست.
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به در یا بنگرم دریا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
همه قامت رعنای تو بینم.
خدا همان بودها است، که خدای بودایی هاست برای همین بودا را در زبان لاتین بودها مینویسند! (Budha)
"خ" و "ها" هم خانواده هستند و "هُدا" همان خداست که مخفف آن همان "هو" درویشان است که عربی آن (الهو=اله) میشود که تبدیل به الله شده است! و یهوه (ی هو ه) عبری آن کلمه است که به معنی خویش (خودش=خود=هو=اله=اهو=اهورامزدا) است!
نتیجه:
پس میبینیم که ریشه همه این نامها به همان "خود" یا "خدای" در اصل ایرانی باز میگردد، بنابر این ترجمه لغطنامه ای همه به فارسی یعنی "خدا" درست است، ولی ماهیت آنها در تعاریفشان با هم بسیار متفاوت است. چنانچه خدا، بودا و گاد ماهیت جمعی، ولی الله و یهوه ماهیت کاملاً فردی دارند!

داستان دستور سربریدن اسحاق (اسماعیل) توسط پدرش ابراهیم، دقیقاً قضیه جداساختن خدا (جان، سر) از جهان (تن، ماده) است. وجود خدای خالق و دمنده روح زمانی ضرورت می یابد، که خدا از جهان بریده و به مابعدالطبیعه تبعید میشود، اکنون درست است که الله به جایش گوسفندی میفرستد، ولی در نهایت بریدن سر و کشتن جان صورت میگیرد!
الله خدای خونریز است و این خونریزی را در مراسم حج به اوج خود میرساند.
ادیان ابراهیمی ریشه در عصر آغازین دامداری و شکار و غارتگری (غنیمت!) دارد. برای همین پیامبرانشان از دم همه چوپان بوده اند و این آخری که دیگر غارتگری و زندزدی را هم به آن مابقی اظافه کرد!
این در حالی است که خدای ایرانی ریشه در کشت و کار شخم و کشاورزی و باغبانی دارد. زردشت پیامبر ایرانی، خود یک باغبان بود و کشتن جان و ریختن خون را در اعیاد و مناسک دینی و اجتماعی منع کرده بود و تنها نذری مجاز، میوه و گیاه و غلات بودند.
برای همین است که وقتی سام پدر، فرزند خود زال را برروی تخته سنگی در پای کوه دماوند میگزارد و در حقیقت عملاً قصد کشتن جان را دارد، این سیمرغ ایران است، که جان را نجات میدهد و زال را به آشیانه خود برفراز البرز و نزد کودکان خود میبرد و او را میپرورد، زیرا خداوند ایران برخلاف خدای ادیان ابراهیمی حافظ جان است نه کشنده جان!
لازم است که ما به هویت ایرانی خود رجوع کنیم و حافظ و سعدی و فردوسی و عطار و رودکی و غیره بخوانیم!
https://youtu.be/4pNiDbb4a68
پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

سخنی در باب اثبات و عدم اثبات خدای ادیان.

اینکه میگویند خدا را نمیتوان رد یا اثبات کرد، معنی فلسفی و علمی دارد و به این معنا نیست، که چون هنوز تا حالا رد نشده، خوب پس ممکن است، که وجود داشته باشد!!!
این فقط یک مغلطه خلط جهان بیرون و درون است.
به این معنی وقتی وجود چیزی را نمیتوان از راه دانش اندازه گیری اثبات کرد، پس لاجرم آنچیز وجود خارجی نیز ندارد، نه اینکه وجودش طوری است که نمیتوان آنرا اثبات کرد! (ارتباط با جهان بیرون)
و هنگامیکه میگویند خدا را نمیتوان رد کرد، به این معنی نیست که او وجود دارد ولی وجودش طوری است، که نمیتوان آنرا رد کرد، بلکه به این معنی است، که خدا فقط یک مفهوم ذهنی خیالی و باور درون مغز است و بنابرین  نمیتوان آنرا رد کرد، چون فقط در ذهن وجود دارد و از حیطه نفوذ و شمول اندازه گیری دانش خارج است. (جهان درون)
به زبان خلاصه:
1. خدای ادیان را نمیتوان در جهان خارج اثبات کرد، زیرا این خدا در جهان خارج از ذهن ما وجود خارجی ندارد.
2. خدای ادیان را نمیتوان رد کرد، زیرا این خدا فقط در تخیل جهان درون ذهنی ما وجود دارد و از حوزه اثبات یا عدم اثبات علمی که فقط مختص جهان خارج از ذهن است بیرون است.
نتیجه این است که خدای ادیان اصولاً در جهان خارج امکان وجود ندارد، این عملاً یعنی رد وجود خدای ادیان!

مثال:
شخصی به شما مراجعه میکند و از شما طلب قرض مبلغ هنگفتی پول میکند و در جواب پرسش شما، که چه تظمینی برای بازپرداخت آن میدهی، میگوید که او دوستی دارد که در ناکجاآباد است و او ثروت فراوان دارد، خوب او وجود این شخص را نمی تواند به شما ثابت کند جز یک تکه سند کاغذی که روی آن نوشته شده که گواهی میشود چنین شخصی وجود دارد، حال آن کسی که این گواهی را کرده خودش نیز دیگر وجود ندارد چون مرده و شما نیز نه دسترسی به آن شهر دارید و نه به آن گواهی کننده، ولی این شخص دوستانی دارد که همراه اویند و آنها نیز همینگونه گواهی شفاهی به وجود چنین دوست ثروتمندی میدهند بدون اینکه خودشان شخصاً ضمانت مالی بدهند!
اکنون این شما هستید که میتوانید گفته های آنها را باور کنید و پولتان را به دست طرف بدهید و یا نه، ولی عقل سالم میگوید، که نه من چنین ظامنی را باور نمی کنم، زیرا نه میتوانم وجودش را ثابت کنم و نه آنرا رد کنم!

آیا متوجه ظرافت مطلب میشوید؟

بنابرین من هرگز وجود خدا را به عنوان علت العلل رد نکرده ام، بلکه عدم وجود خدای فرد مجازی ادیان را ثابت کرده ام!
آری همانگونه که در بالا شرح داده شد، خدای فرد مجازی ادیان امکان وجود خارجی ندارد، بلکه تنها و تنها توهمی حاصل از تولید فعالیت ذهنی مغز انسان است!
کاری که متکلمین اکنون کرده اند، تبعید این خدای ذهنی به توهم دیگری به نام مابعدالطبیعه است!
مطلب اینجاست که چنین خدایی اساساً امکان وجود خارجی ندارد، نه اینکه تازه یک توهم را با توهم دیگری به نام مابعدالطبیه بخواهیم تائید بکنیم!
خدای فرد مجازی ادیان فقط یک توهم است، ولی سه خدای واقعی وجود دارند که هرسه در پیوند بایکدیگر یکی هستند ولی در درون متفاوت با یکدیگرند.
بنابرین خدا به مفهوم علت العلل وجود دارد ولی این خدا، خدای فرد مجازی ادیان نیست، بلکه خود جهان هستی است در درون خودش، که سه خدای بود و نبود و سپنج هستند.
خدای بود و خدای نبود پدر و مادر و خدای سپنج فرزند ایندو است، که آن دوخدای بود و خدای نبود را در خودش پنهان دارد و آشکارش خدایان سپنج است که از حاصل جمع قدر مطلق آندو به اندازه عدد مجازی (i) یا جزر منهای یک بیشتر است، که به آن جرم میدهد و ماده شکل می یابد.


پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

رد منطقى خدای ادیان براى دوستان اهل فن، کشف مغلطه اختلاط فرم و ماده در قضيه علیت:

فرض:
خدا ("الله") در مابعدالطبيعه علت العلل هر چيزى است و خالق جهان و عالم است.

اثبات:
هر چيزى دليلى دارد و بر آن هم دليلى مقدم است. نتيجه: ميبايستى علت العللى وجود داشته باشد. علت العلل ميبايستى خارج از اين حلقه باشد وگرنه به دور تسلسل بینهایت مى افتيم پس خدا در مابعدالطبيعه علت العلل هرچيزي است!

رد قضيه:
"هرچيزى دليلى دارد" اولاً چيز (هيولا) نميتواند دليلى داشته باشد جز انرژى زيرا برابر قانون فيزيك اينشتاين (انرژى=جرم ماده x سرعت نور به توان ٢) در حقيقت ماده و انرژى علت و معلول يكديگر هستند و تناقض منطقى در اين امر نيست!
مثال: ميگويند "با ديدن گلدان فرض را بر اين ميگذاريم كه كسى آنرا ساخته است."
بسيار خوب، امّا اين يك مغلطه اختلاط فرم و ماده است، زيرا گلدان مفهومی انتزاعی است و در واقع شخصى ماده اى كه گلدان از آن ساخته شده را نساخته است، بلكه فقط به آن ماده فرمى داده است كه براى ذهن خود آن شخص مفهوم انتزاعى گلدان را دارد. چون انسان امرى واقعى است و گلدان امرى مجازى است پس انسان آفريننده امر مجازى است و چون اين امرى جهت مند است نميتوان عكس آن را نتيجه گرفت كه امرى مجازى آفريننده امرى واقعى شود، زيرا در اينصورت خدا امرى مجازى خواهد شد كه خود آفريده تخيل انسان است و مخلوق خواهد بود!
دوّماً اگر فرض كنيم كه علت العللى امكان خواهد داشت هيچ دليل منطقى وجود ندارد كه ناممكن است كه خود جهان عالم هستى نتواند علت العلل خود و قايم به ذات خود باشد! بلكه اين امر نزديكتر به يقين است كه جهان خود خالق است در درون خود زيرا ماده و انرژى در حركت جوهرى خود به يكديگر تبديل ميشوند و در حالى كه من قادر خواهم بود وجود ماده و انرژى را كه خداى واقعى و حقيقى است ثابت كنم دينمداران از اثبات "الله" خود عاجز هستند!
اساسا اين پرسش كه آيا خدا وجود دارد امرى لازم نيست!
پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

آیا روح خدا در همه جا و در همه چیز وجود دارد؟

البته این سخن در مورد وجود روح به بیانی دیگر درست است، زیرا اساساً وجود ماده یک خیال است و در حقیقت هرچه هست همه روح است، شاید بیانش اینگونه باشد که ماده روح دَلَمِه شده است. بیان علمی آن بر اساس فیزیک کوانتم میشود، اینکه هر ذره ماده یک سیستم بسته نوسان انرژی است.
پیش از این تصور غالب بر این بود، که ماده جهان از اتمها تشکیل شده است، درحالیکه اکنون بیش از صد سال پس از کشف ماکس پلانک مبنی بر کوانتمی بودن جهان و پس از آن ورنر هایزنبرگ با اثبات اصل عدم قطعیت، میدانیم و کاملاً ثابت و مشخص شده است، که اتمها گلوله های سفت و قابل لمس، ولی خیلی کوچک ماده نیستند، بلکه اتمها و ذرات تشکیل دهنده آنها همگی مجموعه ای یا بسته هایی نوسانی از میدانهای قابل انتظار انرژی (عدم قطعیت) هستند و چیز سفتی به اسم ماده که ما میشناسیم آنجا وجود ندارد و همه چیز ناگهان تبدیل به شبحی از میدانهای قابل انتظار و یا به بیانی دیگر از جنس روح میشود. منتهی در مقیاس ماکروسکپی تقابل و تداخل این میدانها باعث قطعیت یافتن میدانهای انرژی قابل انتظار میشود که تصور مادهء دارای ثبات نسبی را در ذهن ما ایجاد میکند.
با این حساب میتوان گفت، که انرژی همان روح یا خدا است که در بسته های نوسانی تبدیل به ذرات تشکیل دهنده ماده میشود، یا به بیانی دیگر، جهان گسترش خوشه تخم های خداست و روح او در دل هر چیزی حظور دارد و هرچیزی خودش از جنس خداست، برای همین خدا باید فقط در محدوده قلب و احساس انسانها بماند و وارد امور دنیوی و سیاست و کشورداری نگردد تا هم خدا آلوده نشود و هم کشور و زندگی مردمان تباه نگردد. اتفاقاً مشکل بشریت از آنجا آغاز شد که موسی یهودی خدا را از درون دل انسانها و جهان به مابعدالطبیعه تبعید کرد و از آن پس جهان بیروح و انسانها از خدا و خدا از درون دل انسانها بریده شدند!
این را پارگی مینامند و دقیقاً هنگامی که ابراهیم به فرمان یهوه (خودش) میخواهد سر اسحاق (اسماعیل) را ببرد و با اینکار به حکومت بر جهان دست یابد، ولی یهوه در آخرین لحظه بجایش گوسپندی را میفرستد، چنین پارگی با ذبح گوسفند انجام میشود، یعنی سر که نماد جان یا روح است از بدن که نماد جسم یا جهان است، از یکدیگر جدا و پاره میشوند. درست از این پس جسم که اکنون از روح بریده یعنی بیروح شده است نیازمند خدایی میشود که از روح او در جسم بدمد تا دوباره جان به تن جهان باز گردد، منتهی در این فرایند جهان از آفرینندگی به مخلوق تنزل پیدا میکند و فاقد روح و جان خدایی میشود!
تصویر وارونه این جنایت بزرگ تبعید آدم و هوا از بهشت بخاطر گناه ابدی آنها میشود، از آن پس انسان آفریننده، که خدا را در دل خود همیشه و همه جا به همراه داشت، تبدیل به انسان جهادگری میشود که از خودش جانی ندارد و جان خود را مدیون، بدهکار یا گناهکار خدایی بیگانه شد و شکرانه این بدهی جهاد در راه این خدای بیگانه مقرر میگردد.
آری اینگونه بود که بزرگترین فساد عالم صورت گرفت و از آن پس بشریت دچار جنگ و خونریزی و مشقت شد!

انقلاب ظهور مسیح در دین یهود، دقیقاً ماجرای بازگرداندن خدا از مابعدالطبیعه به درون این جهان و رهایی انسان از گناه ابدی موروثی است، که یهودیان با تبعید انسان از بهشت بر دوش مردمان گزاردند تا آنها را ابتدا به بندگی و بردگی خدای دروغین یهوه (الله) بکشانند و سپس با احراز نمایندگی این خدای دروغین بر روی زمین، عملاً مردمان را برده خودشان کنند. اکنون جلوه این خدای بریده و مسخ شده دروغین بر روی زمین همان "پول" یا ارزش غایی است و علت توجه برجستگان و بزرگان یهودیان به امور مالیه نیز همین مسئله بنیادین است و همانگونه که میبینیم دارند بکمک این خدا کل جهان را نیز میبلعند!

ناشناس گفت...

2/2
در مسیحیت به این جریان بازگرداندن خدا به جهان میگویند انسان شدن خدا. از دیدگاه میتولوژی مسیحی، مسیح درست است که پسر خداست ولی از طرف دیگر خود خدا نیز هست، یعنی روح القدوس الهی با مریم زمینی  می آمیزد و حاصلش مسیح پسر خداست، که خدای انسان شده روی زمین است.
سایر دوستان توجه بفرمایند، که به دین مسیح از دیدگاه تحریف شده اسلامی ننگرند، بلکه باید مسیح را از دیدگاه دین و الهیات و میتولوژی مسیحی نگریست!
بنابرین چون مسیح اصلاً انسان نبوده است،خودش نیز نمیتواند گناهکار بوده باشد، ولی چون او خدای انسان شده است، یعنی روح القدوسی است که از طریق مریم مقدس به جسم انسان حلول کرده، با کشته شدن بروی صلیب جسم انسان زمینی را از گناه موروثی او که باعث زمینی شدنش شده بوده است، میپالاید و پاک و منزه به آسمان باز میگردد، بنابرین هر انسانی که به دین مسیح بگرود جسمش پاک میگردد و بدینسان واجد شرایط آماده بازگشت شدن به نزد خدا میگردد، زیرا بنابر باور مسیحی انسانی که جسمش از گناه پاک نشده نمیتواند به نزد روح القدوش مشرف شود و بنابرین با شیطان محشور میشود و دچار عذاب دوزخ میشود، که جایگاه شیطان است! در حقیقت حق انتخاب با انسان است که میان خدا (خیر) و ابلیس (شر) تصمیم بگیرد و راهش را از یکی از آنها مشخصاً جدا کند. برای همین میگویند "پیروان" مسیح (توجه بفرمایید مهم پیروی راه مسیح را کردن است و نه تقلید) به رستگاری ابدی میرسند، ولی "پیروان" راه ابلیس در گمراهی از خدا دور میمانند و با او در دوزخ محشور میشوند و به تباهی ابدی میرسند! 
منتهی اشکال کار در مسیحیت اینجاست، که خدا یا حالا همان روح القدوس، در بطن مریم با انسان می آمیزد و انسان میشود و بروی صلیب میمیرد و بدینوسیله انسان از گناه ابدی پاک میگردد، یعنی (دقت بفرمایید) خدا انسان میشود و نه انسان خدا، درست است که خدا به روی زمین میآید و مسیح خود خدا است ولی در نهایت روح القدس بگونه ای بریده در درون قفس جسم انسانها جای میگیرد، ولی با او یکی نمیشود. (برخلاف اندیشه پارسی که هر چیزی و هر موجودی و هر انسانی خودش خداست، یعنی از جنس خداست)
برای همین باید کودکان غسل تعمید گردند تا مسیحی شوند و در مراسم کرومانیون نان فطیر که جسم مسیح است را به دهان بگزارند تا از این طریق جسم و روح مسیح جزوی از جسمان شود و مسیحی شوند.
با اینحال مسیحیت به کلیسای کاتولیک خلاصه نمیشود.
در باور مسیحی برای رستگاری باید پیرو مسیح (خدا) بود و به هرسه روح القدوس مریم و مسیح باور داشت، ولی در اسلام تنها باور به الله و شهادت به محمد رسول الله بودن و اطاعت دستورات الله و تقلید از محمد، باعث رسیدن به بهشت میشود ولی این بهشت مانند مسیحیت مفهوم مشرف شدن و بودن با خدا نیست، بلکه به خدا نمیرسد و جایش پایینتر از خدا است (پارگی همچنان به قوت خود باقی میماند!) و محل خوشگذرانی و پاداش لذتهایی است که پیشتر از آن روی زمین ممنوع بوده است!!!
جهنم اسلام هم فقط دوری از الله و محشور شدن با ابلیس نیست، بلکه یک شکنجه گاه مخوف ابدی (بدون بخشش) است برای جزای سرپیچی از فرمان الله!

نهایتاً در اینکه همه دینهای تکخدایی بنا به ضرورت منطق توجیه قدرت مطلق (قادر مطلق) به نوعی خدایانی سادیسمی و انتقامجو دارند شکی نیست و هرکدام مشکلات خودشان را به دنبال می آورند، که نتیجه منطقی و اجتناب ناپذیر سیستم باورمندی آنها است.

در پایان باوجودیکه من مسیحی نیستم، ولی باید اعتراف کنم، که مسیحیت بسیار شبیه شیعه گری است و بهتر از  اسلام و مسلمانی سنی ها است.
بدینسان رابطه شیعه با خدا مانند مسیحیت با گاد، رابطه ای دوستانه و با مهر و محبت است، ولی رابطه اهل سنت با الله دقیقاً مثل رابطه یهودی ها با یهوه رابطه ای میان برده و ارباب و خشمگینانه بهمراه پاداش و جزا است!
پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

1/2
سخنی کوتاه در باب دانش در فلسفه پارسی و فلسفه غربی.

در فلسفه غربی دانش برابر زور و قدرت است، (Wissen ist Macht) ولی در فلسفه شرق دانش مسئولیت و توانایی است! دانش میوه و بر است، دانه گندم، "دانه استن" => دانستن -> دانه+ش=دانش (درخت هرچه پربارتر باشد سربه زیرتر است)
ما دانش خود را از کجا بدست میآوریم، از نگاه خیره به جهان و شکافتن دانه های ماده. اساساً انسان ایرانی از ابتدا جهان را متشکل از دانه ها میدانسته است، برای همین میگفته که جهان گسترش خوشه تخم های خداست!
تخم، هاگ، اگ، حق، پسته، بسته، جوز، گواز، دانه، ذره، زر و بزرگری و دانشورزی و کشاورزی همه به هم پیوند دارند و همه دانه های خوشه معانی یک بن در فرهنگ پارسی هستند و آن دانه ای بودن جهان است، که فیزیک کوانتم اکنون نزدیک صد سال است، که به آن رسیده.
سنگ نماد ماده جهان است، که در حقیقت "سه انگره" یا "سه همگره" و "سه تای بهم پیوسته" بوده است.
این سه ته، سه بن و سه بت هستند.
(بت) و (نبت) و (بتچه)
بت +نبت=بتچه .
بود + نبود = بودچه (پوچ، پسته، بسته)
(+1)+(-1)= (0)
پدر +مادر= بچه
بت =صنم = معشوغه = خدای زن
نبت= داماد = شاخ نبات (نبت) خدای مرد
بتچه =بچه = خدای نوزاد
ما بانگاه خیره و شکافتن دانه به آگاهی نسبت به آنچه درون پسته یا پوسته با بسته پنهان بوده است میرسیم، دانش یعنی کشف روابط و مناسبات میان آنچه درون دانه هاست یا درون زهدان عالم است!
فلسفه غرب مبتنی بر تفکر خطی است، حمله و تسلط بر دیگری، او را له کردن و از رویش رد شدن برای رسیدن به هدف تسخیر عالم! (شلیک کردن و انهدام طرف مخالف!)
ولی فلسفه پارسی تفکر حلقوی است. (به گفتگو نشستن و خود را جای دیگری گزاشتن و در تقابل این دو نگرش متفاوت به یافتن راه حل خردمندانه رسیدن)

با وجود تمام پیشرفتهای چشمگیر علمی و فنی و فلسفی جهان غرب هنوز یک فیلسوف غربی پیدا نشده که شهامت پرداختن به مفهوم عدد صفر را داشته باشد!
آنها از مجموعه کل اعداد، که بدون صفر امکانش نمیبود بهره میبرند، بدون اینکه به فلسفه وجودی مفهوم صفر پرداخته باشند.
اگر تمام فلسفه غرب را روی هم بریزیم و بچلانیم یک قطره صفر از آن بیرون نمی آید!
من اینرا به چند فیلسوف غربی نیز گفته ام و هربار سکوت کرده اند، زیرا بخوبی میدانند تبعات بسیار وخیمی را برای کل ساختار جوامع غربی به همراه خواهد داشت، بنابرین همیشه خیلی آهسته آنرا دور میزنند!
در عوض، انسان غربی با اولین دانش جدیدی که بدست میآورد به تنها چیزی که فکر میکند این است، که چگونه میتواند از آن یک اسلحه بسازد و دیگران را با آن به زیر سلطه بیاورد و منابع خام و طبیعی شان را غارت کند، به تاراج ببرد و خانه خودش را با آن آباد سازد و به دیگران فخرِ هوش و توانمندی اش را بفروشد، که البته در اینکار نیز مهارت ویژه ای دارند!

ناشناس گفت...

2/2
روزی یکی از دانشجویان غربی به من گفت، چه میشد اگر میتوانستم یک تکه از مغز تو را ببرم و به مغز خودم پیوند بزنم! اکنون خودتان حساب کار را بکنید، که چه نوع نگرشی به جهان در پشت این جمله ها به کمین نشسته است!

یادآوری این موضوع، همیشه مرا به یاد درندگان و گیاهخواران، بخصوص نبرد شیر و گاو در نقوش تختجمشید، می اندازد!

اینقدر که این غربی ها گوشت جانوران و لبنیات میخورند، ما غلات و حبوبات و میوه و سبزی میخوریم!
شاید علتش در ادغام هموساپینس ساپینس که انسان مدرن باشد، با انسان نئاندرتال است، که ساکنان اصلی اروپا بوده اند، ولی پس از ورود هموساپینس ساپینس از شرق به اروپا منقرض شده اند. پیش از این، غربی ها ادعا میکردند که آنها نئاندرتالها را قتل عام کرده اند و نسلشان منقرض شده، ولی تحقیقات دانشمندان ژنتیک و پالئونتولوژیستها ثابت کرده که بیش از سی درصد از کل ژنوم نئاندرتالها در مجموع ژنوم اروپایی ها وجود دارد و هر اروپایی بین دو تا هشت درصد ژن نئاندرتالها را در درون خودش دارد، اساساً آنچه چهره اروپایی را از انسان شرقی متمایز میکند، همان ژنهای نئاندرتالهاست، که اسکلت بدنشان را درشت و چهره شان را استخوانی و گوشه دار میکند، با حدقه بزرگ و گونه های استخوانی. جالب اینجاست، که مغولها و هونها نیز که اقوام دامدار و شکارچی و تَرکتاز هستند، حدود هشت درصد ژن نئاندرتالها را در بدنشان دارند!
آری متاسفانه ما بعد از شکستی که از اسکندر خوردیم دیگر دولت ایرانی برای مدت طولانی نداشته ایم تا بتوانیم رشد کنیم و شکوفا شویم.
علت فلسفی شکست ما از اسکندر نیز دستکاری ملاهای زرتشتی در متون اوستا و تحریف فلسفه پارسی از سه تا یکتایی به ثنویت بوده است، که پرداختن به جزئیات آن متاسفانه از این مجال بیرون است!
ما باید به اصل خود باز گردیم، متاسفانه نزد ما همیشه مرغ همسایه غاز بوده است!
یک نمونه اش همین کانالهای اینترنتی با نامهای یونانی مانند "زئوس" است، یکی نیست بگوید آخر مگر از "فریدون" خدای ایرانی چه بدی دیده اید که به خدایان یونانی چسبیده اید؟! شاهنامه خداینامه است!
فریدون خدای پدر ایرانی است، که سه پسر ایرج و تورج و سلم دارد، که از آنها ایرانیان و تورانیان و سلمانیان برخواسته اند! قلعه فریدون بر فراز کوه دماوند تنها با کلام رمز مشخص و درستی گشوده میشده است و نه با هیچ رمز اشتباه و یا زور گرز و بازو!
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
ز داد و دهش یافت این نیکوی
تو داد و دهش کن فریدون تویی!
پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

1/2
خلاصه گفته های مسلمانان شیعه سرجمع میشود اینکه:
1. الله فقط یک نام برای خدای جهان است، البته با این پیشفرض اسلامی شما که یک خدای واحدی وجود دارد که در عرش مابعدالطبیعه است و کل جهان هستی را آفریده.
پاسخ:
البته این مغلطه نقل به مطلوب شماست، یعنی چیزی را پیشآپیش به عنوان حقیقت مطلق، ابتدا پذیرفته اید و سپس با تعبیر و تفصیر و خرافه سعی در توجیه و تطبیق جهان با مطلوب از پیش پذیرفته تان دارید، در حالیکه روش منطقی و استدلالی مبتنی بر شعور و ادراک و فهم، ایجاب میکند که ما ابتدا بدون پیشفرض مطلق وارد کشف قضایا شویم و آنگاه به حقیقت امر برسیم!
خدا، الله، گاد، یهوه و ... فقط واژه هایی برای یک ایده است در پاسخ به چرایی جهان، یعنی ما از پیش نمیدانیم که چرا جهان هست، زیرا اگر میدانستیم، که دیگر ضرورتی برای این پرسش وجود نمیداشت! حال اگر شما ابتدا مطلوبتان را پیش از سؤال حقیقت بدانید، این نقیض ضرورت وجودی سؤالتان است و این از نظر منطقی باطل است و به آن مغلطه نقل به مطلوب میگویند.
2. شما ایرانی ها از ۲۵۰۰ سال پیش تا کنون حرف دیگری برای گفتن نداشته اید و ندارید، ولی اسلام برای همه مسائل جامعه بشری دستورات جامع و کامل و بی عیب و نقصی از طرف الله و رسول دارد، که از کتاب قرآن و سنت رسول و احادیث امامان قابل استخراج هستند!
پاسخ:
در اینجا نیز دوباره همان مغلطه نقل به مطلوب را تکرار کرده اید، یعنی اسلام را حقیقت مطلق و کمال مطلوب فرض میگیرید، پیش از اینکه سؤال را طرح کرده باشید! از طرفی دیگر مرتکب مغلطه دیگری به نام امتناع تفکر میشوید، یعنی با ارایه پاسخ پیش از طرح سؤال خود بخود ضرورت تفکر و اندیشیدن ممتنع میشود و وظیفه به متکلمین واگزار میشود تا با جستجو در کلام (قرآن و احادیث و سنت و شریعت) پاسخ از پیش داده شده الله را بیابند و به مؤمنین ابلاغ کنند.
در حالیکه مفهوم نهفته در "پندار و گفتار و کردار نیک" مشمول تفکر و اندیشه میشود، یعنی با ملاک قرار دادن نیکی، اکنون وظیفه انسانها است که هر بار در مواجه با مشکل با پندار نیک و طرح پرسش لازم به گفتار نیک و تبادل نظر بنشینند و با خرد خود به پاسخ نیکو برسند و کار نیکو را به انجام برسانند. در اینجا بر خلاف اسلام پاسخ هیچ پرسشی از پیش داده نشده است، زیرا این امر باعث نفی پرسش میشود و نقیض آن است، یعنی یک پرسش تا زمانی پرسش است، که پاسخی برای آن از پیش داده نشده است، (حتی به صورت پنهان) بلکه پاسخ اصلاً ابتدا به ساکن وجود ندارد و باید آنرا از نو آفرید.

ناشناس گفت...

2/2
3. الله خشن نیست و سنگسار و قطع دست و پا به اسلام ربطی ندارد، چون اینها همه در جنگها داده شده است و بیخدایان نیز کشتار کرده اند!
پاسخ:
شما اینجا متوسل به مغلطه خلط مبحث میشوید زیرا جنگ را با دین اختلاط میکنید! جنگ یک عمل است در حالیکه دین یک ایدئولوژی و دستورات زندگی است و مقایسه این دو مانند مقایسه سیب و پرتقال است.
یکی عمل است و دیگری قانون.
جنگ دستور زندگی نیست بلکه اعمال خشونت برای سلطه یابی و پیروزی بر رقیب است.
متاسفانه قانون سنگسار و قطع دست و پا و قصاص جزوی از قوانین اسلامی است! اگر در جنگها دست و پا قطع میشود به دلیل اعمال خشونت است و نه اجرای قانون!
4. شما نامسلمانان به دلایل شخصی با اسلام مخالفید.
پاسخ:
نخیر عزیز من، دلیل ما شخصی نیست، بلکه کاملاً فلسفی است و علت دشمنی اسلام بخصوص غزالی با فلسفه نیز از همینجا ریشه میگیرد، زیرا او بخوبی پی برده بود که اسلام در مقابل فلسفه و منطق استدلالی ناتوان است و برای همین بکل بنیان فلسفه را در جهان اسلام زد و تا به امروز نیز جوامع اسلامی همچنان از فقدان اندیشه های فلسفی رنج میبرد. البته مغلطه فلسفه اسلامی یکی از شیادی های متکلمین است، زیرا فلسفه نمیتواند دینی باشد، کمااینکه ما فلسفه یهودی و مسیحی و غیره نداریم، بلکه جهانبینی و میتولوژی دینی داریم، این مغلطه خلط معنی "حرافی با فلسفه" است، زیرا فلسفیدن با حرافیدن دو امر متفاوت هستند. فلسفه پایبند منطق استدلالی است ولی حرافیدن دینی پایبند کلام دینی است!
ابزار فلسفه جمله است و قانون آن منطق، در حالیکه کلام همزمان ابزار و قانون حرافیدن است و منطق الزاماً در آن راهی ندارد!
جمله منطقی دارای چند شرط لازم است.
الف) حکمی است، یعنی خبری و تعجبی و سؤالی و توصیفی نیست.
ب) شامل منطق سه شقی است، یعنی یا درست یا عدم قطعیت و یا غلط است.
پ) مفهوم اجزاء جمله همگی جزوی از مفهوم جمله هستند و مابه ازاء خارجی دارند.
ت) مفهوم جمله مابه ازاء خارجی دارد و بازتابی نیست یعنی مفهومش به خود جمله باز نمیگردد!
هر جمله ایکه این چهار شرط را همزمان برقرار نکند، جمله منطقی نیست.
بر این اساس میتوان پیچیده ترین جملات را به ساده ترین اجزاء آن تجزیه کرد و به تحلیل منطقی یک یک آنها پرداخت و در نهایت با جدا کردن سره از ناسره میزان حقیقت آنرا استخراج کرد.
تفاوت جملات منطقی با کلام دینی در این است که
الف) الزاماً فقط حکمی نیستند، بلکه سایر نوع جملات را نیز در بر میگیرد.
ب) مشمول منطق نیست و شقی جز شق حقیقت مطلق نمیشناسد، یعنی کلام همیشه حقیقت الهی است.
پ) مفهوم اجزاء جمله الزاماً جزوی از مفهوم جمله نیستند.
ت) مفهوم جمله مابه ازاء خارجی ندارد و بازتابی است، یعنی به خود جمله باز میگردد. حقیقت آنچیزی است که جمله میگوید، یا این چنین است زیرا جمله اینچنین میگوید.

مشکل شما مسلمانان در این است که با فلسفه و اندیشیدن بیگانه اید و احساسات شخصی تان را با منطق استدلالی مخلوط میکنید.
بر اساس مطالعات روانشناسی ما میدانیم، که وقتی کسی از کودکی با باورهای دینی و سیستم ارزشی وابسته به آن بزرگ میشود و رشد می یابد، مجموعه باورها و ارزشهای دینی جزوی از روان او میشون و پیوند احساسی شدیدی با هویت او برقرار میشود، به همین دلیل هرگونه انتقاد از باورها و ارزشهای او موجب واکنش احساسی شدیدی میشود، انگار که بنیان هویتی او متزلزل میگردد. تحریک این احساسات میتواند به سرعت موجب بروز خشم کنترل نشده گردد، کمااینکه در همه جای دنیا شاهدش هستیم!
علت تابو شکنی ما بالا بردن آستانه تحمل شما مذهبی هاست، تا مانند افغانها با کوچکترین انتقادی با چوب و مشت و لگد به جان دختر بیدفاع نیافتید و او رابکشید و سپس پیکر بیگناهش را نیز آتش بزنید، یا مانند لاتهای بسیجی به صورتهای دختران اسید بپاشید و به بازوی مردان تیغ بزنید!
اگر فرهنگ ایرانی نبود، شیعه ای هم بوجود نمی آمد، شما اصل فرهنگ جوانمردی ایرانی را رها کرده ای و به بدل آن شیعه چسبیده ای، خوب تا زمانی که خشمت را کنترل کنی و خدا را در قلب خودت نگه داری و از دخالت دین در امور سیاسی پشتیبانی کنی ایرادی ندارد، عزیز من. همه باید امنیت دینی داشته باشند و مزاحم دیگران نشوند که باورشان را به زور تحمیل و یا طرد بکنند.
شاد و سربلند باشید

ناشناس گفت...

پسر پاسارگاد

ناشناس گفت...

Bravo the son of Pasargard.
Very god article.

ناشناس گفت...

در ترجمه ایه 28 سوره روم ما ملکت ایمانکم را به دختران وزنان کفار معنی کرده اید که صحیح نیست خداوند در این ایه مثلی زده که خود شما انسانها که حاضر نیستید انچه را که ما به شما روزی داده ایم با بردگان خود تقسیم کنید وهردو در این دارایی ها سهم برابر داشته باشید در اینجا منظور از ملک یمین یعنی غلامان وبردگانی که بهر شکل مالک انها شده اید واختیار دار انها هستید ولزوما فقظ دختران وکنیزان نیستند بلکه انسانهایی اعم از مذکر ومونث که تحت مالکیت شما هستند چه اسیران جنگی ویا بردگانی که خریداری شده اند وکلا منظور از مثل این است که شما وبردگان شما همه انسانید ودر خلقت برابرید اما شما تمکن مالی دارید وانها ندارند وشما حاضر نیستید انها را در مال خود شریک کنید گرچه ان مال راهم خدا روزی شما کرده وشما مالک اصلی نیستید با این وصف چگونه انتظار دارید که خداوند که مالک وخالق وهمکاره هستی است اختیار وملک خود را با دیگران تقسیم کند در واقع این مثل جهت رد شرک زده شده وبدینترتیب خداوند میخواهد ذهن مشرکان را متوجه این خطایشان بنماید

ناشناس گفت...

درود، یه مساله ای که خیلی از مسلمونا بهش تاکید می کنند اینه که همیشه و توی تمامی وقایع و آیات و احادیثی که در مورد جنگ و جهاد گفته شده میگن منظور «جهاد دفاعی» هست و اینکه خیلی از مسلمونا مساله «جهاد ابتدایی» و نوع جنگ و جهادی که شروع کننده اش خود مسلمونا هستند رو نفی و انکار می کنند!
موضوعی که من در مورد آیه 29 سوره توبه بهش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که این آیه صد در صد در مورد مفهوم «جهاد ابتدایی» و نوع جنگ و جهادی هست که توی اون خود مسلمونا شروع کننده جنگ هستند اینه که:
وقتی که جنگی بین مسلمونا و کفار و مشرکین درمیگیره چهار حالت ممکنه برای کفار و مشرکین اتفاق بیفته:
یک. کفار و مشرکین پیروز بشند.
دو. کفار و مشرکین توی جنگ کشته بشند.
سه. مسلمون بشند
چهار. به اسارت گرفته بشند (به کنیزی و بردگی گرفته بشند).
توی سه حالت اول که تکلیف مشخصه. ولی، توی حالت چهارم اگه بخوایم حکمی که توی آیه 29 سوره توبه اومده رو اجرا کنیم یه تناقض بزرگ پیش میاد. چون توی این آیه گفته با اهل کتاب (که به نظر قرآن کافر و مشرک هستند) بجنگید تا یا به دین حق (اسلام) بگروند و یا اگر مسلمون نشدند جزیه بپردازند.
پرسشی که اینجا پیش میاد اینه که توی سه حالت اول که گفتم که تکلیف مشخصه. ولی توی حالت چهارم مساله ای که پیش میاد اینه که کسانی که شروع کننده جنگ با مسلمونا بودند و به عنوان کنیز و برده به اسارت گرفته شدند اون وقت چطوری می تونند به حاکم اسلامی جزیه بپردازند!!!؟؟؟ چون اون طوری که توی خود آیات قرآن مثل آیه 75 سوره نحل اومده توی عبارت «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَىٰ شَيْءٍ» گفته میشه که برده هیچ چیزی از خودش نداره و هیچ مال و اموال و حتی اختیاری از خودش نداره و همه چیزش به غنیمت گرقته میشه حتی زن و بچه هاش و در مورد کنیزان هم همین طوره و اونها هم هیچ مال و اموال و اختیاری از خودشون ندارن و همه چیزشون تحت مالکیت و اختیار صاحب و مولاشونه که به اسارت و غنیمت گرفتنشون! حالا پرسشی که پیش میاد اینه که بردگان و کنیزانی که به اسارت و غنیمت گرفته شدند و هیچ چیزی از خودشون ندارند چطوری قراره و می تونند به حاکم اسلامی جزیه بپردازند!!!؟؟؟ اونا که مال و اموال و هیچی از خودشون ندارند طبق آیه 75 سوره نحل و حتی اختیار زن و بچه و زندگی خودشون هم ندارند. پس از کجا میخوان جزیه به حاکم اسلامی بپردازند!!!؟؟؟
حتی اگه مسلمونا بگن این آیه صرفا در مورد «اهل کتاب» هست و در صورتی مصداق پیدا می کنه که حالت دفاعی داشته باشه و شروع کننده جنگ خود اهل کتاب باشند، میشه گفت مگه قبیله بنی قریظه و بنی نضیر جزو اهل کتاب نبودند و حتی اگه فرض کنیم که شروع کننده دشمنی و جنگ خود اهل کتاب قبیله بنی قریظه و بنی نضیر بوده باشند مگر غیر از این بود که یا به دست مسلمونا کشته شدند و یا به بردگی و کنیزی گرفته شدند!!!؟؟؟ حالا اون اهل کتاب بنی قریظه که مقصر و شروع کننده دشمنی و جنگ با مسلمونا بودند و یا کشته و یا به بردگی و کنیزی گرفته شدند مال و اموال و اختیارات شون طبق خود آیات قرآن کجا بود که بخواند جزیه به حاکم اسلامی بپردازند!!!؟؟؟
چیزی که به نظر من میرسه اینه که این آیه با آیات دیگه قرآن که در مورد جنگ و جهاد گفته شده در صورتی که بپذیریم که همشون در مورد جهاد دفاعی هست کاملا ضد و نقیض هست و تنها راهی که داره اینه که بپذیریم که این آیه صد در صد برای مواقعی گفته شده که خود مسلمونا برای زیاده طلبی، کشورگشایی و چپاول ملل دیگه که جزو اهل کتاب هم هستند گفته شده و به نوعی یه نوع تخفیف مجازات هست برای اینکه اولا اونها اهل کتاب یا جزو غیرنظامی ها و شهروندان و مردم عادی بودند که اصلا با مسلمونا دشمنی و کاری نداشتند و خود مسلمونا بهشون حمله کردند که یا مسلمون بشند و یا جزیه بپردازند و دوما اونها جزو اهل کتاب بودند و بت پرست و خداناباور نبودند و این به نوعی تخفیف مجازات براشون محسوب می شده که البته در اون صورت هم کاملا ناعادلانه و غیر انسانیه، چون اون اهل کتاب ها اصلا با مسلمونا کاری نداشتند!!! در مورد کفار و مشرکین بت پرست و خداناباور هم که کاملا آیات قرآن مشخصه: یا مسلمون باید بشند، یا به بردگی و کنیزی گرفته میشند و یا کشته بشند!!!

Translate

بايگانی وبلاگ