پاسخی مستدل بر ادعای عبدالعلی بازرگان به اعجاز قرآن در مورد قلب.
در قدیم تفکر غالب این بود که مرکز تعقل و تصمیم گیری انسان بجای مغز، قلب است؛ قرآن هم این نظریه را بصورت امری بدیهی میداند که جای بحثی در آن نیست:
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/179) و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم قلبهائی دارند كه با آن (علمی )دريافت نمىكنند و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند آنها همان غافلماندگانند.
در اینجا از کسانی یاد مینماید که قلبی دارند، ولی الله آنها را به گونه ای گمراه کرده که آنان علیرغم داشتن قلب، دانشی از دین دریافت نمیکنند؛ قرآن در این آیه، از کلمهی لایفقهون استفاده نموده و به معنای این است که آنان فقیه نمیشوند و یا علمی از دین دریافت نمیکنند.
در این آیه نیز قرآن بطور آشکاری میگوید که انسان با قلبش تعقل مینماید:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ﴿حج/۴۶﴾ آيا در زمين گردش نكردهاند که (آنها) قلبهائی داشته باشند ، با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن قلبها ست كه در سينهها كور است.
برخی از آخوندهای کرواتی که کوشش در علمی جلوه دادن آیات قرآن دارند، تفاسیری از قلب ارائه میدهند که حقیقتا خواندنی است مانند این نمونهها به نقل از سایت عبدالعلی بازرگان:
الْقَلْبِ (1) الْقُلُوبُ (5) الْقُلُوبِ (1) انقَلَبَ (1) انقَلَبُوا (3) انقَلَبْتُم (2) بِقَلْبٍ (3) تَتَقَلَّبُ (1) تَقَلُّبَ (1) تَقَلُّبُ (1) تَقَلُّبُهُم (1) تَقَلُّبِهِم (1) تُقَلَّبُ (1) تُقْلَبُونَ (1) فَانقَلَبُوا (1) فَتَنقَلِبُوا (2) فَيَنقَلِبُوا (1) قَلْبٌ (1) قَلْبَهُ (2) قَلْبَيْنِ (1) قَلْبُهُ (1) قَلْبِ (1) قَلْبِكَ (3) قَلْبِهَا (1) قَلْبِهِ (2) قَلْبِي (1) قُلُوبٌ (3) قُلُوبٍ (1) قُلُوبَنَا (1) قُلُوبَهُم (5) قُلُوبُ (2) قُلُوبُكُم (5) قُلُوبُكُمَا (1) قُلُوبُنَا (4) قُلُوبُهُم (18) قُلُوبِ (9) قُلُوبِكُم (9) قُلُوبِنَا (1) قُلُوبِهِم (37) قُلُوبِهِمُ (5) لَمُنقَلِبُونَ (1) لِقُلُوبِكُم (1) مُتَقَلَّبَكُم (1) مُنقَلَبًا (1) مُنقَلَبٍ (1) مُنقَلِبُونَ (2) وَانقَلَبُوا (1) وَتَقَلُّبَكَ (1) وَقَلَّبُوا (1) وَقَلْبُهُ (1) وَقَلْبِهِ (2) وَقُلُوبُهُم (3) وَقُلُوبِهِنَّ (1) وَنُقَلِّبُ (1) وَنُقَلِّبُهُم (1) وَيَنقَلِبُ (1) يَنقَلِب (2) يَنقَلِبَ (1) يَنقَلِبُ (1) يَنقَلِبُونَ (1) يُقَلِّبُ (2) .
2- چرا نویسنده (جناب عبدالعلی بازرگان) بحثی پزشکی را مطرح مینمایند که با روح قرآن در تضاد است؟
3- من با این بخش از فرمایشات ایشان موافقم؛
من آیاتی که ایشان به آنها استناد نمودند، را آورده ام، در تمام آیات، از کافران با عنوان کسانیکه در قلبشان بیماری است یاد مینماید و این در حالی است که حتی یک آیه از مسلمانان به چنین عنوانی یاد نمیکند:
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقره/10) در قلبهای آنان بيماري است، الله بر این بیماری آنان بدلیل تکذیب (آیا اللهی) می افزاید.
همانگونه که مشاهده میگردد، منظور قرآن از بیماری، بیماری متعارف قلبی نیست، بلکه آنان از بیماری فکری رنج میبرند، زیرا از دید قرآن مرکز تصمیم گیری قلب است نه مغز.
به آیات قبل از این توجه فرمائید:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ (بقره/8) در ميان مردم كساني هستند كه ميگويند به الله و روز رستاخيز ايمان آوردهايم در حالي كه ايمان ندارند.
يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ (بقره/9) ميخواهند الله و مؤ منان را فريب بدهند جز خودشان را فريب نميدهند اما نميفهمند.
و پس از این است که از مرضی در قلبشان یاد مینماید.
آیه ی بعدی:
فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (مائده/52) مشاهد ميكني افرادي(کافران یهود و نصاری) را كه قلبشان بیماری است در (دوستي با) آنان بر يكديگر پيشي ميگيرند، و ميگويند ميترسيم حادثهاي براي ما اتفاق بيفتد شايد الله پيروزي يا حادثه ديگري از ناحيه خود (به نفع مسلمانان) پيش بياورد و اين دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشيمان گردند.
این آیه از کسانیکه با یهودیان و مسیحیان دوستی میگیرند، بعنوان کسانی یاد مینماید که در قلبشان بیماری هست، به آیه ی قبل از این آیه توجه فرمائید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (مائده/51) اي كساني كه ايمان آوردهايد يهود و نصاري را تكيه گاه خود قرار ندهيد، آنها تكيه گاه يكديگرند و كساني كه از شما بانها تكيه كنند از آنها هستند خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نميكند.
آیهی بعدی:
إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (انفال/49) به هنگامي كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيماري بود ميگفتند اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته و هر كس بر الله توكل كند (پيروز ميگردد) الله عزيز و حكيم است.
در این آیه از کافران با عنوان کسانی یاد مینماید که در قلبشان بیماری است یاد مینماید:
وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ (توبه/125) اما كسانى كه در دلهايشان بيمارى است پليدى بر پليديشان افزود و در حال كفر درمىگذرند.آیه ی قبل از این آیه:
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (توبه/124) و چون سورهاى نازل گردد، بعضى از ايشان مىگويند اين سوره به ايمان كدام يك از شما افزود؟ اما كسانى كه ايمان آوردهاند، بر ايمانشان مىافزايد و به آن شاد مانند.
در آیهی 124 توبه میگوید که اما کسانیکه ایمان دارند.... و در آیهی 125 بیان میکند و اما کسانیکه در قلبشان مرض است (یعنی ایمان ندارند و کافرند)......
اگر تفسیر آقای بازرگان را بپذیریم، در هیچ جای قرآن از بیماری قلبی مومنان یاد نشده است. پس بهترین درمان بیماری قلبی، مسلمان شدن است!
بقیهی آیات هم اینگونه است.....؛
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (حج/53).
أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (نور/50).
يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا (احزاب/32).
لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا (احزاب/60)
وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ (محمد/20) .
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ (محمد/29).
وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ (مدثر/31).
دنباله ی مغلطه ی ایشان:
در قدیم تفکر غالب این بود که مرکز تعقل و تصمیم گیری انسان بجای مغز، قلب است؛ قرآن هم این نظریه را بصورت امری بدیهی میداند که جای بحثی در آن نیست:
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/179) و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم قلبهائی دارند كه با آن (علمی )دريافت نمىكنند و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند آنها همان غافلماندگانند.
در اینجا از کسانی یاد مینماید که قلبی دارند، ولی الله آنها را به گونه ای گمراه کرده که آنان علیرغم داشتن قلب، دانشی از دین دریافت نمیکنند؛ قرآن در این آیه، از کلمهی لایفقهون استفاده نموده و به معنای این است که آنان فقیه نمیشوند و یا علمی از دین دریافت نمیکنند.
در این آیه نیز قرآن بطور آشکاری میگوید که انسان با قلبش تعقل مینماید:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ﴿حج/۴۶﴾ آيا در زمين گردش نكردهاند که (آنها) قلبهائی داشته باشند ، با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن قلبها ست كه در سينهها كور است.
برخی از آخوندهای کرواتی که کوشش در علمی جلوه دادن آیات قرآن دارند، تفاسیری از قلب ارائه میدهند که حقیقتا خواندنی است مانند این نمونهها به نقل از سایت عبدالعلی بازرگان:
1- قرآن از قلب به 61 حالت یاد شده که به انضمام تکرار برخی از این کلمات جمعا 168 باز از کلمه ی قلب یاد شده است:قلب آدمی از یک منظر پمپ نیرومندی است که عمل خون رسانی را به همه اجزای بدن به طور دائمی انجام می دهد و از منظر دیگر، به گواهی همه فرهنگ ها و ادبیات بشری، جایگاه عواطف و احساسات انسانی می باشد. صرفنظر از این که این موضوع از نظر علمی و واقعیت طبیعی تا چه حد قابل اثبات باشد، انکار نمی توان کرد که در همه زبان ها "دل آدمی" مرکز مناسبات و مبادلات انسانی او و معرف شخصیت اش می باشد. قرآن نیز، بطور واقعی، یا بصورت استعاره و تمثیل، قلب را کانون همه صفات آدمی شناخته و ۱۳۲ بار به این واژه اشاره کرده است.آمار دقیق در کشورهای پیشرفته صنعتی نشان می دهد که بیماری های قلبی مهمترین عامل مرگ و میر می باشند و استقبال گسترده مردم از برنامه های پیشگیرانه در جهت کاهش مقدار کلسترول، فشار و قند خون، اصلاح الگوی تغذیه، تمرینات ورزشی و مقابله با موجبات خطر(Risk Factors)همچون سیگار و مشروب و ... نشان می دهد که تا چه حد سلامت قلب برای مردم اهمیت پیدا کرده است. اما مهمتر از جسم ما، روح و جان جاوید ما می باشد که سلامت و سعادت آن در اولویت قرار دارد. به همین دلیل هم در قرآن از نشانه های سلامت یا بیماری "قلب روحانی" فراوان سخن گفته و هلاکت یا نجات آدمی را به آن نسبت داده است.... منبع سایت عبدالعلی بازرگان
الْقَلْبِ (1) الْقُلُوبُ (5) الْقُلُوبِ (1) انقَلَبَ (1) انقَلَبُوا (3) انقَلَبْتُم (2) بِقَلْبٍ (3) تَتَقَلَّبُ (1) تَقَلُّبَ (1) تَقَلُّبُ (1) تَقَلُّبُهُم (1) تَقَلُّبِهِم (1) تُقَلَّبُ (1) تُقْلَبُونَ (1) فَانقَلَبُوا (1) فَتَنقَلِبُوا (2) فَيَنقَلِبُوا (1) قَلْبٌ (1) قَلْبَهُ (2) قَلْبَيْنِ (1) قَلْبُهُ (1) قَلْبِ (1) قَلْبِكَ (3) قَلْبِهَا (1) قَلْبِهِ (2) قَلْبِي (1) قُلُوبٌ (3) قُلُوبٍ (1) قُلُوبَنَا (1) قُلُوبَهُم (5) قُلُوبُ (2) قُلُوبُكُم (5) قُلُوبُكُمَا (1) قُلُوبُنَا (4) قُلُوبُهُم (18) قُلُوبِ (9) قُلُوبِكُم (9) قُلُوبِنَا (1) قُلُوبِهِم (37) قُلُوبِهِمُ (5) لَمُنقَلِبُونَ (1) لِقُلُوبِكُم (1) مُتَقَلَّبَكُم (1) مُنقَلَبًا (1) مُنقَلَبٍ (1) مُنقَلِبُونَ (2) وَانقَلَبُوا (1) وَتَقَلُّبَكَ (1) وَقَلَّبُوا (1) وَقَلْبُهُ (1) وَقَلْبِهِ (2) وَقُلُوبُهُم (3) وَقُلُوبِهِنَّ (1) وَنُقَلِّبُ (1) وَنُقَلِّبُهُم (1) وَيَنقَلِبُ (1) يَنقَلِب (2) يَنقَلِبَ (1) يَنقَلِبُ (1) يَنقَلِبُونَ (1) يُقَلِّبُ (2) .
2- چرا نویسنده (جناب عبدالعلی بازرگان) بحثی پزشکی را مطرح مینمایند که با روح قرآن در تضاد است؟
3- من با این بخش از فرمایشات ایشان موافقم؛
در همه زبان ها "دل آدمی" مرکز مناسبات و مبادلات انسانی او و معرف شخصیت اش می باشد। قرآن نیز، بطور واقعی، یا بصورت استعاره و تمثیل، قلب را کانون همه صفات آدمی شناخته.
.قرآن با ۱۲ بار ذکر جمله:"فی قلوبهم مرض" (در دل آنان بیماری است)، از امراضی که در قلب آدمی رسوخ می کند هشدار داده است.بيماري آنها ميافزايد و عذاب دردناكي به خاطر دروغهائي كه ميگويند در انتظار آنهاست.
من آیاتی که ایشان به آنها استناد نمودند، را آورده ام، در تمام آیات، از کافران با عنوان کسانیکه در قلبشان بیماری است یاد مینماید و این در حالی است که حتی یک آیه از مسلمانان به چنین عنوانی یاد نمیکند:
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقره/10) در قلبهای آنان بيماري است، الله بر این بیماری آنان بدلیل تکذیب (آیا اللهی) می افزاید.
همانگونه که مشاهده میگردد، منظور قرآن از بیماری، بیماری متعارف قلبی نیست، بلکه آنان از بیماری فکری رنج میبرند، زیرا از دید قرآن مرکز تصمیم گیری قلب است نه مغز.
به آیات قبل از این توجه فرمائید:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ (بقره/8) در ميان مردم كساني هستند كه ميگويند به الله و روز رستاخيز ايمان آوردهايم در حالي كه ايمان ندارند.
يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ (بقره/9) ميخواهند الله و مؤ منان را فريب بدهند جز خودشان را فريب نميدهند اما نميفهمند.
و پس از این است که از مرضی در قلبشان یاد مینماید.
آیه ی بعدی:
فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (مائده/52) مشاهد ميكني افرادي(کافران یهود و نصاری) را كه قلبشان بیماری است در (دوستي با) آنان بر يكديگر پيشي ميگيرند، و ميگويند ميترسيم حادثهاي براي ما اتفاق بيفتد شايد الله پيروزي يا حادثه ديگري از ناحيه خود (به نفع مسلمانان) پيش بياورد و اين دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشيمان گردند.
این آیه از کسانیکه با یهودیان و مسیحیان دوستی میگیرند، بعنوان کسانی یاد مینماید که در قلبشان بیماری هست، به آیه ی قبل از این آیه توجه فرمائید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (مائده/51) اي كساني كه ايمان آوردهايد يهود و نصاري را تكيه گاه خود قرار ندهيد، آنها تكيه گاه يكديگرند و كساني كه از شما بانها تكيه كنند از آنها هستند خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نميكند.
آیهی بعدی:
إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (انفال/49) به هنگامي كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيماري بود ميگفتند اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته و هر كس بر الله توكل كند (پيروز ميگردد) الله عزيز و حكيم است.
در این آیه از کافران با عنوان کسانی یاد مینماید که در قلبشان بیماری است یاد مینماید:
وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ (توبه/125) اما كسانى كه در دلهايشان بيمارى است پليدى بر پليديشان افزود و در حال كفر درمىگذرند.آیه ی قبل از این آیه:
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (توبه/124) و چون سورهاى نازل گردد، بعضى از ايشان مىگويند اين سوره به ايمان كدام يك از شما افزود؟ اما كسانى كه ايمان آوردهاند، بر ايمانشان مىافزايد و به آن شاد مانند.
در آیهی 124 توبه میگوید که اما کسانیکه ایمان دارند.... و در آیهی 125 بیان میکند و اما کسانیکه در قلبشان مرض است (یعنی ایمان ندارند و کافرند)......
اگر تفسیر آقای بازرگان را بپذیریم، در هیچ جای قرآن از بیماری قلبی مومنان یاد نشده است. پس بهترین درمان بیماری قلبی، مسلمان شدن است!
بقیهی آیات هم اینگونه است.....؛
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (حج/53).
أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (نور/50).
يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا (احزاب/32).
لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا (احزاب/60)
وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ (محمد/20) .
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ (محمد/29).
وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ (مدثر/31).
دنباله ی مغلطه ی ایشان:
همچنین از قلب صددرصد سالمی چون قلب ابراهیمِ خلیل و دعای او بر عرضه چنین قلبی به پیشگاه الهی، در روزی که نه مال و نه فرزند، جز دل سالم، فایده ای برای آدمی ندارد.جناب بازرگان اگر اینگونه است که شما میفرمائید پیس تمام کافران دارای بیماری قلبی هستند و مسلمانان از این بیماری بدورند.مطالب ایشان آنچنان مغلطه اش بزرگ است که نیازی به توضیح اضافه ندارد!چنان که قلبِ خون رسانِ ما را بیماری فرا می گیرد و رگ های تغذیه کننده (عروق کرونر) ماهیچه های آن را رسوبات چربی تنگ می کند، قرآن همین مکانیسم را با اشاره به زنگارهایی که دل را کدر می سازد و همچون گرد و غبار و خاک و خاشاک سطح صیقل آینه دل را می پوشاند، در وصفِ متجاوزینی که منکر روز جزا و حقانیت قرآن هستند، چنین توصیف می کند:کَلاّبَل رانَ علی قلوبِهِم ماکانُوا یَکسبُون. کلاّ اِنَّهُم عَن رَبّهم یومئذٍ لَمحجوبُون. (مطففین)... بلکه دستاورد آنان زنگار بر دلهایشان بسته است، (در نتیجه) آنها در آن روز (آخرت) از پروردگارشان در حجاب (مانع برخورداری از نور رحمت) خواهند بود.در حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده است که به گونه ای تمثیلی فرمود: در قلب هر انسانی نقطه ای سفید است که گناه آن را کدر می سازد و توبه آن را تمیز می کند. اما در اثر تکرار و استمرار گناه، این نقطه بتدریج تاریک تر و سرانجام خاموش می گردد و در نتیجه، آدمی از هر خیری روگردان می شود. آینه دل نیز باید جمال زیبا و جلال پروردگار را بنمایاند و پرتو صفات او را منعکس نماید، اما اگر روی آن را با گِل پوشاندیم از تماشای گُل محروم می شویم و به همین دلیل است که آیه فوق الذکر نتیجه زنگار گرفتن دل را محروم شدن از دیدار دوست، به دلیل پرده و حجابی که در این میان حائل می شود، شمرده است.خود بخوانید و داوری نمائید.
۲۶ نظر:
با سلام به شما وتمام کنکاشگران جوان امروز ایران ..به تازهگی در بالاترین میبینم که چه بسیار کند وکاو در قران اغاز شده ..وانهم از نوع تازه ان ..وبا تفکر ازادانه تر وبیتعصب تر ..که البته بسیار جای خرسندی است ..ولی یک نکته را میخواستم بگویم ..که همیشه در تحلیلهایتان کمی بیشتر تعقل کنید ..وحتما میدانید که دانش شما وهمچنین اصولا اندوخته تمام دانش بشری از ازل تا به امروز در مقایسه با دانش موجود در کل جهان بسیار اندک ناچیز ووبسیار پر اشتباه است ...برای مثال ..شما از کجا با اطمینان میتوانید بگوئید که حتما قلب نمیتواند فکر کند ..؟؟ همین حالا تئوریهائی هست که شاید حتی سلول های پوست شما وکلیه وکبد شما هم فکر میکنند ..البته هنوز کسی چیزی نمیداند ..ولی چندان هم بیربط نیست...اگر کسی چنین ادعائی بکند.پس میبینیم که با اندک دانشی که مجموعه دانش بشری تا به امروز دارد نمیتوان به این ساد هگی هر ادعائی را رد یا قبول نمود ..دانشمندان هم به این راحتی نمیتوانند چیزی را رد یا قبول نمایند ..همه چیز در یک فضای نسبی تعریف میشود .....البته خیلی خوبست ..که همه چیز را زیر سوال ببرید ..دقیقا همین کاری که کردید ..وکاملا ازادانه ..وبدون قید وترس از زندیق شدن ومرتد شدن ..ولی این نکته را هم داشته باشید ..که در عین تاختن به ادعاهای موجود به انچه خود میگوئید هم تعصب پیدا نکنید ..چه بسا انچه شما هم فکر میکنید که یقین دارید ناصواب باشد چرا که دانش بشری اصولا محدود است ..موفق باشید
دوست گرامی، مینا خانم محترم؛
شما اگه به پست من خوب توجه نمائید، من نه نظر قرآن رو رد و نه قبول کردم، فقط گفتم که قرآن قلب را مرکز تعقل میداند.
موفق باشید.
اون قلبی که شما می فرمایید قرآن برای عقل و تقکر مثال زده قلبی نیست که در بدن وظیفه پمپاژ خون را به عهده دارد. چرا که اون قلب در عربی أَفْئِدَةُ نامیده و شناخته می شود.
گرامی!
دوباره خواستی بنویسی از گزینه ی ناشناس استفاده نکن، نظرات ناشناس منتشر نشده زیاده.
قلب در زبان عربی اسم ذات و معادل قلب زبان فارسی است.
فؤاد اسم معنا و به معنی دل در زبان فارسی است.
پیـروز باشـید!
این داستان را از روزنامه دیلی میل منتشر شده در تاریخ 2008/4/10 انتخاب کرده ایم:
زنی با مرد جوانی عروسی کرد، این مرد ملحد بود و بعد از چند سال بسبب همین الحاد،از زندگی بیزار شد و گلوله ای به مغز خود شلیک کرد و خود راکشت!!
اما قلبش سالم بود، دکترها قلب را بیرون آورده و درسینه مرد مومنی جایی دادند که قلبش از کار افتاده بود و مریض خوب شد! و او از خانواده مرده تشکر کرد و رفت دنبال زندگیش !
بعدآ بطور تصادف بیوه همان مرد مرده را دید و احساس کرد که صد سال است که عاشقش است و عشقش را ابراز کزد که بی تو زندگی نتوانم!
این مرد مومن، دیگر ایمان سابق را نداشت و کم کم حس الحاد به او دست داد تا حدودی این حس را مخفی کرد و بلاخره طاقتش طاق شد و یک گلوله به مغز خود شلیک کرد و خود را کشت ( یعنی قلب کار خودش را کرد )
علم امروز قبول دارد که دل سلسله اعصاب خاص خود را دارد و برا ی بدن دستور صادر میکند
دانشمندان تا حالا کشف نکردند که این سلولهای عصبی دل چگونه کار میکنند
جالب است بدانید که سلولهای بدن ما میمیرند و دویاره ساخته میشوند کوتاه عمر ترین سلول بدن سلولهای پوست هستندکه 3 ساعت عمر دارند و دراز ترین عمر سلول مال استخوان است یعنی بعد از هر 5 سال ما بطور کلی پوست میاندازیم و صاحب سلولهای جدیدی میشویم ف بطور کلی عوض میشویم!
الا سلولهای مغز و دل که هرگز عوض نمیشوند، چون اگر سلول مغز عوض شود انسان خافظه خود را ز دست میدهد
اما قلب چرا سلولهایش عوض نمیشود ؟ چرا آیا دلیل این نیست که کار قلب هم حیاتی است ؟
بشر هنوز عقیده ندارد که این قلب است که بر مغز حکم میراند بلکه هنوز گمان عمومی بر این است که دل تحت فرمان مغز است ، اما هیچکس منکر نیست که رابطه خاصی بوسیله سلسله اعصاب خاص بین دل و مغز وجود دارد
در عمل های پیوندقلب مشاهده کرده اند که قلب قبل از اینکه از مغز جدید دستور بگیرد شروع بکار میکند تفسیر این چیست؟ آیا نه این است که قلب مستقل عمل میکند! دکتر Schwartz در تفسیر این حرکت قلب میگوید:
همه سلولهای قلب حافظه دارند ( به زبان ما یعنی عقل دارند!! )
امروز محققان اعتراف میکنند که در عمل تعویض قلب بیماری که قلب مصنوعی یا قلب انسان دیگری را میگیرد، تغییرات شگرفی در احساسات و رفتار او پدید میاید و حتی که این پیوند قلب، بر ایمانش نیز تاثیر میگذارد!
خانم Linda Marks ، روانشناسی که بیست سال است دارد روی کسانی که تعویض قلب داشته اند تحقیق میکند میگوید من دیدم که کسانی که قلبشان عوض شده تغییرات عاطفی ژرفی داشته اند !
البرفسور Gary Schwartz از دانشگاه آریزونا و خانم دکتر Linda Russek از همان دانشگاه در تحقیقی ثابت کردند که قلب قدرتی دارد که این توانایی، به قلب اجازه میدهد معلومات را حفظ کند پس حافظه فقط در مغز نیست !
دکتر Gary Schwartz سیصد مریضی که قلب شان یا با قلب مصنوعی یا با قلب انسان فوت شده ، عوض شده را تحت نظر گرفت و تغییرات عاطفی عمقیی در همه آنها مشاهده کرد!
دکتر Gary Schwartz میگود که خانم دکتری حاضر شد قلب کودک مرده اش را به مریضی اهدا کند، و و پیوند قلب انجام شد این خانم دکتر میگوید که هر وقت به این طفل نزدیک میشوم حس میکنم که کودکم زنده است و ضربان قلبش را حس میکنم بغلش که میکنم حس میکنم کودک خودم است!
شاید تا اینجا را بتوان یک تفسیر عاطفی پیدا کرد، اما بعد از مدتی آشکار شد که این طفل از اختلالات در قسمت چپ مغز در رنج است ، و این دقیقا همان بیماری بود که طفل اول را کشته بود !!
تفسیر این چیست؟ واضح است این قلب است که بر مغز حکم میراند و مرض طفل اول از قلب بود وبیماری کودک دوم هم از همان قلب بود .
دکتر لیندا نیز داستان عجیبی تعریف میکند میگوید : به دختری كه ماهیچه های قلبش از کار افتاده بود، قلب جدیدی پیوند زدیم اما او همیشه و هر روز از احساس ضربه ای بر سینه خود شاکی بود و دکترش در جواب میگفت این تاثیر دواهاست اما بعد معلوم شد صاحب اصلی قلب، که او هم دختر خانمی بود ، بر اثر تصادف مرده و و سبب مرگ این بوده که ماشین به سینه او خورده و او را کشته و آن دختر اخرین حرفی که زده بود این بود در سینه ام احساس درد میکنم !!
پسر بده سه ساله اي در حوض جلوی خانه اش غرق شد، والدینش، قلبش را هدیه دادند به يك كوىك 7 ساله
بعد اتفاق عجیبی افتاد ، این پسر بچه هفت ساله بشدت از آب میترسید و دایما و به والدینش میگفت مرا در آب نیاندازید!!!!
روزنامه واشنگتن پست مورخه 11/8/2007 داستان مردي بنام Peter Houghton را نوشت که قلب مصنوعی را به جای قلب اصلی به او پیوند زده بودند،
اين مريض ميگوید: احساساتم کلا عوض شده میدونم چگونه فکر کنم یا محبت بورزم حتی به نوه هایم علاقه ندارم نمیدونم چطوری با آنها رفتار کنم، وقتی بمن نزدیک میشوند آنها را بخشی از زندگی خود نمیبینم و قبلا اینطور نبودم!
این مرد با قلب مصنوعیش حالا به چیزی اهمیت نمیدهد و بتمام معنی لاابالی شده نه تجارت برایش مهم است نه مال، حتی گاهی دلش میخواهد خود را بکشد و از دست این قلب شوم نجات یابد ، او دیگر ایمان به الله ندارد و قبلا اینطور نبود!
حرفاي مينا خانوم و سجودي درست ولي تو قرآن گفته با قلب بينديشيد،انديشيدن با احساس كردن فرق ميكنه همه مثالايي كه زديد احساس بود، انديشيدن فرد عوض نشده بود يعني مثلم قلب كسي رو عوض ميكنن قابليتاي فرد عوض نميشه مثلا" نجاري بلد بوده بعد عوض كردن قلبش نجاري يادش نميره.ثانيا" چند تا مثال دليل اثبات نميشه ما اينجا آمارگيري نمي كنيم داريم استدلال منطقي ميكنيم نه استدلال استقرايي.خوش باشيد.در ضمن من نميتونم اسم وارد كنم با ناشناس ميام(محمد)
سلام
به خاطر خودت هم که شده اینقدر مادی و متریالیستی فکر نکن.
خواهشا به جای کنکاش در کلمات و جملات بدون ایمان به اون ، اول درون خودتون رو کنکاش کنید.
ایا شما قدرتی رو میشناسید که بتونه موجودی به پیچیدیگی انسان خلق کنه؟؟
یعنی واقعا خلوتی بین خودت و خدای خودت نداری.
وقتی از همه ی آدم ها نا امید میشی
چی کار میکنی.
اگر امروز خودت رو یک قدمی مرگ ببینی مشتاقانه و بی ترس به سراغ اش میری؟؟؟
حالا چون من چهار تا آیه خوندم و درست درک نکردم پس اسلام کشکه؟
تا همین چند صد سال پیش کی فکر میکرد انسان بره ماه؟
امروز میتونی تصور کنی کسی بره خورشید؟؟
یا میتونی تصور کنی ادما کهکشان شون رو عوض کنن؟؟
دست اخر فرض کنیم که اسلام و مخصوصا معاد ساخته ی دست بشر باشه خوب شاید من بهش عمل نکنم و هر جور خواستم باشم اگه مردیم که هیچی ، دیگه هر جور خواستیم بودیم دیگه ؛ اما اگه یک درصد مردیم و اون چیزایی که گفتن درست بود تکلیف چیه!؟
ایا ادیان الاهی ما ها رو به چیزهای شر و بد توصیه میکنن؟؟
در صورت امکان جواب ات رو میل کن چون یحتمل دیگه بهت سر نمیزنم.
جالبه!! در مورد چیزی که از اساس پوچ و مهمل است چقدر بحث می کنید.
همه کامنتها رو خوندم!
اگر به بحث علمی نگاه کنیم خنده داره!
از دید یه پزشک باید عرض کنم که:
قلب هم مثل همه جای بدن inervasion شده ولی اساسا نمی تونه مرکز تفکر باشه چون به بافت عصبی برای این کار نیاز داریم که بجز رشته های مشخص با عملکرد شناخته شده در بافت قلب نیست.
عملکرد قلب بر احساسات هم خوشبختانه شناخته شده است و اثر استرس بر قلب را بخوبی می شنایسم.
چیزی که به نظر من در آینده نه چندان دور پیدا خواهد شد مرکز احساس پرستش در مغز است که آن موقع...:)
چندان دو از ذهن نیست چون تلاویو رسرچ سنتر 3 سال پیش ارتباط بیزال گانگلیای مغز و تحریک حس عشق ورزیدن را پیدا کرد. اگر مطالعه می کردیم...
@Hamed
«آیا شما قدرتی رو میشناسید که بتونه موجودی به پیچیدیگی انسان خلق کنه؟»
این یک مغالطه پنداشت پرسش یا مصادره به مطلوب است. ما میگوییم که انسان آفریده نشدهاست. بلکه حتی ادعا میکنیم خدا آفریدهٔ انسان است نه برعکس.
http://moghaletat.wordpress.com/2008/03/01/مصادره-به-مطلوب
http://fa.wikipedia.org/wiki/پنداشت پرسش
سلام
حامد جان عزیز، شما گویی از اصل مطلب درست متوجه نشدی، بحث ما این نیست که خدا نمی تواند انسان با پیچیدگی هایش خلق کند،، بحث این نیست که خدا نمی تواند به بنده اش وحی نکند ، بحث این است که آیا خدا چنین کاری را کرده است یا نه؟بنابراین هر انسان کنجکاو برای درستی هر مطلب به دنبال آثار وحی می رود و با توجه به خصوصیات آمده می اندیشد که آیا این سخنان از خداست یا نه.در ضمن آقای سجودی از کجا شما متوجه شدید که آن فردی که قبل جدید دریافت کرده بر اثر HOW تلقیقین بسیار به خودش که ناشی از مغز است دست به خودکشی نزده است، و آن را ناشی از قلب جدید می انید.
آقای عزیز اگر قلب کارنکند عقل هم از کار میفته اما اگر عقل بمیره قلب کار میکنه واین فراگیری معنای قرآنیست نه چیزدیگر.
1.منظور قرآن از اینکه در آیۀ 46 سورۀ حج میگوید (لهَُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بهَِا قلبهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند) و آیات مشابه، که تفکر را به قلب نسبت میدهند، چیست؟
قرآن قلب را به معانی و منظورهای مختلفی به کار برده است. این معانی در زبان عربی باب بوده و هست. اینطور نیست که قلب همیشه به معنای عضو صنوبری موجود در سینه، باشد.
قرآن گاهی قلب را به معنای روح و جان میاورد(احزاب:10). گاهی قلب را به معنای مرکز عواطف انسان میاورد(انفال:12) و گاهی هم به معنای عقل و نیروی مدرکه از آن یاد میکند.(ق:37)
پس منظور قرآن از واژۀ قلب در برخی آیات همچون آیۀ 46 از سورۀ حج، مرکز ادراک و تعقل انسان است و نه عضو صنوبری موجود در سینه.
باید توجه داشت که یک کلمه در جمله معنی پیدا میکند. برای مثال واژۀ "شیر" را در جملات زیر را ببینید:
-شیر را محکم ببندید تا از اسراف آب جلوگیری شود.
-از نزدیک شدن به قفس شیر خودداری کنید.
-او روزانه یک لیوان شیر میخورد.
2.برخی کلمات معانی مختلفی دارند، ولی مگر قلب هم معنایی به غیر از عضو تپنده در سینه دارد؟
بله. قلب معانی مختلفی دارد و به معنای مرکز ادراک و مرکز عواطف، هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی به کار میرود:
-انکسر قلبی = قلبم شکسته شد. (منظور از قلب، مرکز عواطف انسان است)
-القیت علی قلبی= به قلبم افتاده است. (منظور از قلب، مرکز ادراک است)
همچنین، قلب گاهی به معنای مرکز یک چیز به کار میرود که به بحث ما ربطی ندارد.
3.اگر قرآن مرکز تفکر را قلب موجود در سینه نمیداند، چرا در آیۀ 5 از سوره هود، قرار دادن راز در سینه اشاره میکند؟
اولا نگهداشتن راز در سینه، یک اصطلاح است که در فارسی و عربی امروزی نیز کاملا آشکار است و به معنای پنهان نگداشتن، یک امر است. صدر نیز مثل قلب در جمله معنای پیدا میکند. برای مثال این جمله "اثنونى صدره على البغضاء" یعنی «کینۀ من را به دل گرفته است» پس در صدر در آن به معنای مرکز عواطف به کار رفته است.
ثانیا" این آیه اشاره به یکی از کارهای دشمنان اسلام است. سرها را بهم نزديك ساخته و سينه هاشان را در كنار هم قرار مى دهند تا خود (و سخنان خويش ) را از او (پيامبر) پنهان دارند. آیه میفرماید آگاه باشيد آنگاه كه آنها لباسهايشان را بخود مى پيچند و خويش را در آن پنهان مى دارند (خداوند) از درون و برون آنها با خبر است ، چرا كه او از اسرار درون سينه ها آگاه است .
@مسلم
اين خداي تو خنك تشريف دارند كه نتوانسته به زباني صحبت كند كه همه انسانها بتوانند إز أن استفاده كنند. رفته به زباني كتابهاشو منتشر كرده كه هر كلاه برداري بتواند إز أن به نفع خودش سواستفاده و تفسير بكند.
لطفا كمى به اين مسئله.فكر كن جرا هيجكس نميتواند زبان رياضيات را كه سأخته دست بشر هست تفسير كند و إز أن سواستفاده كند. شايد بكويي در اين كتب راجع به روابط إنساني كفته شده, أيا اين خدا نميتوانست إز زبان دل استفاده كند و إيه هاي خودش را در مغز انسانها دانلود كند. خداي أديان بأيد جند سالي را در دانشكاهاي بشري تحصيل كند تا نحوه انتشار و ساخت زبان هاي قابل استفاده براي بشر را ياد بكيريد
جناب ناشناس بالایی حرف های شماکاملا نژادپرستانه ودورازعقلومنطق هست اگربرای نظرمن جوابی داشتی پاسخ بده.
وگله ای ازشمااسلام ستیزان نیست زیراوقتی به شبهات شما پاسخ داده می شودپرانتزبازمیکنیدوشروع به یاوه گویی میکنیدبدون اینکه جوابی بدهید.
این گستردگی معانی درزبان عربی وبرتربودن اورابه مامی فهماندنه چیزدیگری.درضمن درآینده اگرمی خواستی نظربدی واسه خودت اسم انتخاب کنی.
این اعتقاد اون موقع متداول بوده و محمد فقط نقل قول کرده.
http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_neuroscience#Renaissance
محمد قران رو از روی عقل خودش، دیدهها و شنیدهها نوشته و برای همین به طور واضح اعتقادات اون زمان در قران منعکس شده.
مسلمین اعتقادات بشر ۱۴ قرن پیش رو معجزه میبینن.
واقعاً اون زمان نمیدانستند که کارایی مغز چی است البته این از بیسوادی الله است که بالای ۱۰۰ آیه هی گفت قلب
براستی کمی تعقل واندیشیدن نیز بد نیست بر چه اساسی قلب مورد اشاره در قران اشاره به ان عضوی است که در سینه قرار دارد مگر علم پزشکی مردمان1400سال پیش در ان حد بود که بدانند قلب درون سینه خون را در سراسر بدن پمپاژمیکند که نام قلب یعنی گرداننده خون را بر ان بگذارند هر جا قران به قلب فواد اشاره نموده به مغز انسان که محل اندیشه است نظر داشته چرا که میگوید بل تعمی القلوب التی فی صدور صدر در زبان عربی به معنی جای بلند وبالااست که در فارسی به غلط انرا سینه معنی کرده اند معنی ایه چنین است بلکه کور است قلب انها(قلب معنی گرداننده دارد)قلبی که در صدر بدن انها قرار دارد یعنی مغز پس قلب وفواد مورد اشاره در قران جایگاه اندیشه یعنی مغز است قلب یعنی گرداننده کل بدن نه گرداننده خون بدن
خدا راجع ب مغز هم تو قرآن گفته:
ناصیه کاذبه خاطءه..: ناصیه دروغگو خطا کار
ک منظور از ناصیه لب فرونتال یا پیشانی مغزه ک بخشی از اون مسول دروغ گفتنه.
در کل منظورم این بود نباید اینطوری فک کنید ک کتاب خدا از عملکرد مغز خبر نداشته
ولی بازم خودم برام سواله ک چرا قلبو تو قرآن اینطوری معرفی کرده
در حقیقت این فلسفه ارسطو هست
ارسطو قلب را مرکز تفکرات میدانست
فلسفه ارسطو هم ارز با مسیحیت سایه سنگینی بر اذهان داشت
بهمین روی هست که ما از فلسفه ارسطو در اسلام هم نشانه های زیادی داریم
محیط عربستان محیطی بود که از حدود سیصد سال پیش از محمد به دنیای مسیحیت گرایید ولی با گسترش مسیحیت در حبشه و عراق عرب کم کم مسیحی شده بود تا ورودهای نظامی حبشه به یمن و حجاز که نفوذ مسیحیت را روز افزون میکرد.از سویی دیگر در حیره نیز مسیحیت علارغم تلاشهای امپراطوری ساسانی گسترش یافت هر چند که در این مورد ساسانیان اعمال نفوذ جدی نمیکردند
ورود یهودیان نیز به شبهه جزیره ماجرای تاریخی دارد که داستانی شیرین و طولانی دارد
Quran is the most confused book ever written in the human history.
It is evil.
مسلمانانی که مضحکانه از این آیات دفاع می کنند پدیده های جالبی هستند.
فردی بدون ریفرنس می گوید کسی که قلبش عمل شود یا قلب مصنوعی بگذارد حافظه اش و خاطراتو احساساستش به دلیل تعویض قلب دچار تغییر می شود. آن دیگری می گوید صدر به معنی سینه نیست. اعراب بارها در جنگها سینه فردی را شکافته بودند و قلب را به خوبی می شناختند. پس در جنگ احد هند جگر خوار از کجا می داند که باید سینه حمزه عموی محمد را بدرد تا به قلب و جگرش برسد. آنها میدند که چیزی در درون سینه می تپد و قلب و جگر گوسفند را بارها کباب کرده و خورده بودند. میدیدند قلب بر اثر احساسات تند و کند می زند و فکر می کردند قلب است که مرکز کنترل احساسات است.
حقیقتا تعصب می تواند باعث شود که یک گاوپرست باور کند ادرار گاو به دلیل استریل بودن و داشتن اسید اوریک یک داروی مناسب برای شفای درد وافزایش اسیدیته معده برای کمک به هضم غذا و یا شستشوی زخم به دلیل استریل بودن آن هم در قرن 21 با این همه پیشرفت است.
متاسفم از این همه جهل شما مذهبیون
نترسید بعد از الله زندگیتان پوچ نمی شود کمی جرات فکر کردن داشته باشید.
ایکه قرآن قلب رو گفته یک حرف عامیانست که نه تنها در عربی بلکه در خیلی از زبانها رایج است مثلا یک دانشمند نجوم هم میگوید خورشید غروب کرد و هیچکس ازش ایراد نمیگیرد که این زمین است که چرخید نه خورشید
نمیدنم شما عقل ندارید یا از آن استفاده نمیکنید یک زره فکر کنید دیگه از این اراجیف نمیبافید
چه ربطی به تفکر کردن با قلب داشت الان؟؟؟؟؟؟؟
مشکل اینجاست که قران یک بار واژه ی مغز رو نیاورده
ارسال یک نظر