چه آگاهانه فردوسی ویژگیهای دین اهریمنی اسلام را به ضحاک نسبت داد.
اسلام مانند ویروسی خطرناک به جان کشورمان افتاده و کسی که مبتلا به این ویروس گردید، حقیقت را تنها در افکار خودش میبیند؛ او حاضر است تمام مخالفین و منکرین خدایش را از دم تیغ بگذارند آن هم به این دلیل که از دین و مذهب به قول خودشان حق روی برتافته؛ اگر کسی مبتلا به این ویروس به صورت مزمن گردید جنایت را تا بدانجا پیش میبرد که حاضر است برای رضای خدایش، الله، به زنان و دختران کسانی که آنان را کفار مینامد تجاوز جنسی کند و اگر شرایط به او اجازه دهد بدن آنها را در معرض فروش جنسی قرار دهد.
بدون شک دین اهریمنی اسلام بزرگترین دشمن تاریخی فرهنگ ایران و ایرانی است، تا قرنها در تاریخ اعراب و اسلام، عجم(1) معادل ایرانیان بود. از شادمادنی محمد به خاطر پیروزی رومیان بر ایرانیان و بیان سورهی روم به همین خاطر گرفته تا تراژدی نهر الدم که در آن با خون 70،000 ایرانی رودی را سرخ کردند تا اندیشهی ضحاکی را بر کشورمان حاکم سازند، موضوعی که فردوسی با زیرکی تمام و نکته سنجی جالب صفات اسلام را به صورت ضحاک به تمثیل کشیده، زیرا ضحاک از نوادگان تاز پدر تمامی عربهاست؛ این موضوع به روشنی دهخدا از قول ابن بلخی بیان مینماید:
اسلام مانند ویروسی خطرناک به جان کشورمان افتاده و کسی که مبتلا به این ویروس گردید، حقیقت را تنها در افکار خودش میبیند؛ او حاضر است تمام مخالفین و منکرین خدایش را از دم تیغ بگذارند آن هم به این دلیل که از دین و مذهب به قول خودشان حق روی برتافته؛ اگر کسی مبتلا به این ویروس به صورت مزمن گردید جنایت را تا بدانجا پیش میبرد که حاضر است برای رضای خدایش، الله، به زنان و دختران کسانی که آنان را کفار مینامد تجاوز جنسی کند و اگر شرایط به او اجازه دهد بدن آنها را در معرض فروش جنسی قرار دهد.
بدون شک دین اهریمنی اسلام بزرگترین دشمن تاریخی فرهنگ ایران و ایرانی است، تا قرنها در تاریخ اعراب و اسلام، عجم(1) معادل ایرانیان بود. از شادمادنی محمد به خاطر پیروزی رومیان بر ایرانیان و بیان سورهی روم به همین خاطر گرفته تا تراژدی نهر الدم که در آن با خون 70،000 ایرانی رودی را سرخ کردند تا اندیشهی ضحاکی را بر کشورمان حاکم سازند، موضوعی که فردوسی با زیرکی تمام و نکته سنجی جالب صفات اسلام را به صورت ضحاک به تمثیل کشیده، زیرا ضحاک از نوادگان تاز پدر تمامی عربهاست؛ این موضوع به روشنی دهخدا از قول ابن بلخی بیان مینماید:
بیوراسف بن ارونداسف بن دینکان بن وبهزسنگ بن تازبن نوارک بن سیامک بن میشی بن کیومرث ، و این تاز که ازجمله ٔ اجداد اوست پدر جمله ٔ عرب است و چون پدر عرب بود اصل همه عرب با او می رود و این سبب است که عرب را تازیان خوانند یعنی فرزندان تاز، منبعبررسی دقیق شاهنامه نشان میدهد که فردوسی با توجه به سیطرهی تازیان بر ایران به صورت زیرکانهای صفات اسلام را به ضحاک(2) داده است.
از سوی دیگر، فردوسی هیچ گونه امکانی برای به نقد کشیدن دلیل از بین رفتن تدریجی فرهنگ ایران زمین را نداشت؛ لذا با زیرکی تمام اژدهاک را ضحاک نامید، موجودی که تنها با خوردن مغز ایرانیان زنده میماند؛ گرچه به نظر میرسد مغز ایرانیانی که ضحاک به مارهای خودش میداد، مادهی مغز است؛ اما نکتهی مهمی که پشت این تمثیل زیبا نهفته است، از بین بردن مغز ایرانیان از سوی کسی است که خود ذاتا ایرانی است؛ او به دستور دیو، پدر خویش (آئین فرزانگان)(3) را از بین میبرد و برای ادامهی زندگی، مجبور است مغز ایرانیان را بخورد ، این اسلام است که ابتدا آئین اجدادش را از بین برد؛ پس ضحاک چیزی جز آئینی که تازیان مروج آن هستند، نیست؛ ضحاک مغزخور نیست، بلکه مغز ایرانیان را از فرهنگ ایرانی تهی و آن را با آئینی که او مروج آن است، جایگزین مینماید. پس:
نوروز واقعی ایرانیان زمانی بدست میآید که کشور از شر فرزندان ضحاک رهائی یابد، ضحاکانی که قصد دارند نوروز را با غدیر(مرداب) خم جایگزین نمایند؛ کسانیکه اگر بتوانند آنچه را که سنبل فکر ضحاکی است، جایگزین رسمهای کهن ما نمایند.
در پایان یادآوری مینمایم که هدف ریشه یابی بدبختیهای ایران است که به رغم گذشت قرنها هنوز هم از آن درس نگرفتیم و همچنان بیگانه پرستیم.
هدف این نیست که آئین ایران باستان را الهی و اسلام را اهریمنی بدانیم، تمام ادیان تمامیت خواه و به جز خویشتن دیگران را انسانی پست میدانند؛ استیلای دین اهریمنی اسلام بر ایران ریشه در ستم موبدان زرتشتی داشت، کسانی که با همکاری پادشاهان ساسانی آنچنان ستمی به ایران نمودند که مردم حاضر شدند از چاله خشک به چاهی بیفتند که به رغم گذر 14 قرن هنوز نتوانستیم از آن بیرون بیائیم، تا زمانی که دین در کشوری حرف اول را میزند آن ملت هرگز نخواهند توانست در جهان سرافراز بمانند.
در پایان یادآوری مینمایم که هدف ریشه یابی بدبختیهای ایران است که به رغم گذشت قرنها هنوز هم از آن درس نگرفتیم و همچنان بیگانه پرستیم.
هدف این نیست که آئین ایران باستان را الهی و اسلام را اهریمنی بدانیم، تمام ادیان تمامیت خواه و به جز خویشتن دیگران را انسانی پست میدانند؛ استیلای دین اهریمنی اسلام بر ایران ریشه در ستم موبدان زرتشتی داشت، کسانی که با همکاری پادشاهان ساسانی آنچنان ستمی به ایران نمودند که مردم حاضر شدند از چاله خشک به چاهی بیفتند که به رغم گذر 14 قرن هنوز نتوانستیم از آن بیرون بیائیم، تا زمانی که دین در کشوری حرف اول را میزند آن ملت هرگز نخواهند توانست در جهان سرافراز بمانند.
=================================
(1) به معنی بیگانه است.
(2) این کلمه معرب اژدهاک فارسی است؛ ضحاک در زبان تازی به معنای کسی است که بسیار میخندند (دهخدا آن را به خنداک ترجمه نموده است)، پرسشی که به ذهن میرسد این است، چرا فردوسی که این همه به زبان پارسی اهمیت میداد، کلمهی اژدهاک را بکار نبرد؟
(3)
(2) این کلمه معرب اژدهاک فارسی است؛ ضحاک در زبان تازی به معنای کسی است که بسیار میخندند (دهخدا آن را به خنداک ترجمه نموده است)، پرسشی که به ذهن میرسد این است، چرا فردوسی که این همه به زبان پارسی اهمیت میداد، کلمهی اژدهاک را بکار نبرد؟
(3)
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز
برآمد برین روزگار دراز
نهان گشت آئین فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
دو پاکیزه از خانهی جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیدهرویان یکی شهرناز
دگر پاکدامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان
بران اژدهافشن سپردندشان
بپروردشان از ره جادویی
بیاموختشان کژی و بدخویی
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه
بکشتی و مغزش بپرداختی
مران اژدها را خورش ساختی
دو پاکیزه از گوهر پادشا
دو مرد گرانمایه و پارسا
یکی نام ارمایل پاکدین
دگر نام گرمایل پیشبین
چنان بد که بودند روزی به هم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
وزان رسمهای بد اندر خورش
یکی گفت ما را به خوالیگری
بباید بر شاه رفت آوری
وزان پس یکی چارهای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون
برفتند و خوالیگری ساختند
خورشها و اندازه بشناختند
خورش خانهی پادشاه جهان
گرفت آن دو بیدار دل در نهان
چو آمد به هنگام خون ریختن
به شیرین روان اندر آویختن
ازآن روز بانان مردمکشان
گرفته دو مرد جوان راکشان
زنان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا به روی اندر انداختند
پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
همی بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
از آن دو یکی را بپرداختند
جزین چارهای نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسفند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
یکی را به جان داد زنهار و گفت
نگر تا بیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر
ترا از جهان دشت و کوهست بهر
به جای سرش زان سری بیبها
خورش ساختند از پی اژدها
ازین گونه هر ماهیان سیجوان
ازیشان همی یافتندی روان
چو گرد آمدی مرد ازیشان دویست
بران سان که نشناختندی که کیست
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادند پیش
کنون کرد از آن تخمه داد نژاد
که ز آباد ناید به دل برش یاد
پس آیین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون میبدش آرزوی