ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۳ مهر ۲, چهارشنبه

داستان تسبیح کردن یونس در شکم ماهی و رشد کدو بالای سرش!

   تقدیم به محسن امیر ارصلانی، کسی که به خاطر نپذیرفتن زندگی یونس در شکم ماهی توسط داعشان ایران اعدام شد.
 داستان یونس یکی از خرافات قرآنی است، آن گونه که در روایات اسلامی گفته شده، او سالیان زیادی را در میان قوم خویش به تبلیغ الله و ترغیب آنان به بندگی کردن گذرانید و تنها دو یا سه نفر بیشتر به او ایمان نیاوردند؛ وی از دست آنان ناراحت گردید و الله هم به او اطلاع داد که قرار است قومش را دچار عذاب گرداند، وی ایشان را ترک نمود و به سراغ کشتی  که پر از مسافر بود رفت.
      در این داستان گفته نشده که یونس قصد رفتن به کجا را داشت؛ او از آنان خواهش نمود که وی را همراه خود ببرند، هنگامی که کشتی به میان دریا رسید، ماهی بزرگی در حالی که گرسنه و دهنش باز بود جلوشان پدیدار گردید؛ مسافران قرعه‌کشی کردند و قرعه به نام یونس می‌افتد تا به دریا انداخته و خوراک ماهی شود؛ در این داستان علاوه بر اینکه گفته شده یونس مدتی را در شکم ماهی گذرانید و در آنجا به عبادت الله مشغول بود، بیان شده پس از این که الله او را از تسبیح کنندگان خویش یافت، وی را در بیابانی کاملا خشک رها نمود، شدت این خشکی تا بدانجا بود که الله مجبور شد  بالای سر یونس کدوئی برویاند، شرح داستان به نقل از قرآن:
وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(صافات/139) و یقینا یونس از فرستادگان (پیامبران) بود.
   إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (صافات/140) هنگامی که او به کشتی پر (از مسافر) فرار کرد.
    فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ (صافات/141) پس قرعه کشی کردند و او از بدشانسان بود.
   فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ (صافات/142) پس ماهی او را لقمه کرد و او سرزنش گر (خویش) بود.
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ (صافات/143) اگر از تسبیح کنندگان نبود. 
   لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ(صافات/144) تا روزی که برانگیخته می‌شوند (قیامت) در شکمش می‌ماند.
    فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ (صافات/145) در حالی که بیمار بود در بیابان خشک افنکدیم.
 وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ (صافات/146)  و بالای سرش کدوئی رویانیدیم. (1)
   این کدو همان نعمت پروردگار بود؛ زیرا شدت حشکی در آن بیابان تا بدانجا بود که امکان روئیده شدن کدو هیچ جا نبود جر بالای سر یونس:
   لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ (قلم/ 49) و اگر نعمت پروردگارش به او نمی‌رسید در بیابان خشک نکوهش شده می‌افتاد.
الله در اینجا یادش رفته که از چگونگی آب خوردن یونس نام ببرد.
یونس درمانده مرتبا الله را صدا می‌زد:
    وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (انبیاء/ 87) و ذوالنون (یونس) هنگامی که خشمگین رفت و گمان کرد که هرگز بر او (سخت) نمی‌گيريم و در تاريکی ندا داد "هيچ خدايی جز تو نيست، تو پاکی ومن از ستمکاران هستم.
    فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ (انبیاء/ 88) و دعایش را پذیرفتیم و نجاتش دادیم و همچنین مؤمنین را نجات می‌دهیم.
  فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (قلم/ 50) پس پروردگارش او را نجات و او را از نیکوکاران قرار داد.
   علت فرار یونس، آگاهی او از تصمیم الله بر نابودی قومش بود که بعدا الله در تصمیمش تجدید نظر نمود، البته الله سابقه دارد که پس از شناخت مردم حکمش را تغییر دهد:
    فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ (یونس/ 98)  چرا مردم هيچ روستائی  هنگامی که ايمانشان به آنان سود می‌داد، ايمان نياوردند مگر قوم يونس که چون ايمان آوردند، عذاب خواری در دنيا را از ایشان برداشتيم و تا هنگامی که زمان مرگشان فرا رسيد از زندگی بهره مندشان نمودیم.
   نکته جالب دیگر این داستان، این است که الله نمی‌داند تعداد ایمان آوردندگان به یونس چند نفر است! صد هزار نفر یا بیشتر از صد هزار! 
 و أَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (صافات/147) و او را به سوی 100،000 نفر و یا بیشتر فرستادیم.
  فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ (صافات/148) پس ایمان آوردند و تا مدتی به ایشان نعمت دادیم.
   جالب اینجاست که محمد از قول الله یونس را سرزنش می‌کند به خودش می‌گوید تو مانند یونس نباش:
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ  (قلم/48) در برابر فرمان پروردگارت شکیبا باش و مانند صاحب ماهی مباش که با دلی دردناک (الله) را ندا کرد.

   اگر دقت کرده  باشید، قرآن این داستان را بیشتر در سوره صافات بیان کرده است و تا آیه 148 ادامه دارد، اما به ناگاه گردآوردندگان قرآن داستان را کاملا عوض می‌کنند:
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ (صافات/149) از ایشان استفتا کن که ایات ایا برای خودشان پسر می‌خواهند و برای الله دختر.
 أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ (صافات/150) ایا ما فرشتگان را دختر افریدم و اینان گواه بودند؟
أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ (صافات/152) دختر را بر پسر ترجیح داد؟
شرح ماجرای شیطان نامیدن زن توسط الله
========================================
 (1) ترجمه محمد مهدی فولادوند:
و بر بالاى (سر) او درختى از (نوع) كدوبُن رويانيديم.
 ترجمه مشکینی:
 و بر بالاى سر او بوته‏اى از نوع كدو (يا موز يا انجير) رويانيديم.
ترجمه مجتبوی:
  و بر (سر) او كدوبنى رويانيديم. 
ترجمه بهرام‌پور:
 و بر بالاى (سر) او بوته كدويى رويانديم.
ترجمه خرمشاهی:
 و بر سر او (براى سايه افكنى‏) گياهى از قسم كدو رويانديم‏.
 .................................................................................
   در روایات مختلف اسلامی گفته شده که یونس اهل نینوا در عراق کنونی است، از نینوا تا نزدیک ترین دریا (دریای سیاه، مدیترانه و یا خلیج فارس) فاصله زیادی است، قرآن در این زمینه که یونس چند روز راهپیمائی کرد تا به دریا رسید، سکوت کرده است؛ همچنین او سوار کشتی شده و در میان دریاست که ماهی او را می‌بلعد،  پرسش: 
ماهی کجا و در کدامین بیابان کاملا خشک او را رها کرد؟ 
یونس چگونه توانست راه سرزمین نینوا را دوباره پیدا کند؟
   البته اینکه او چگونه در شکم ماهی تنفس می‌کرد و چه می‌خورد، بحثی است جدا که وارد آن نمی‌شویم.  
 اگر گفته شود که معجزه بود، پس این همه داستان بافی برای چیست، همان مرحله اول بگویند کل داستان غیر علمی و معجزه است، به اصطلاح قال قضیه رو بکَنند.
  يونس النبی ابن متى صاحب الحوت الذی بعث إلى أهل نينوى... (تفسیر المیزان/ جلد 14/ صفحه 314)
بعث الله يونس عليه السلام إلى أهل نينوى من أرض الموصل... (البدایه و النهایه/ ابن کثیر/ جلد 1/ صفحه 267 - فتح الباری فی شرح صحیح البخاری/ جلد 6/ صفحه 325)
 حدثنی الحارث قال حدثنا الحسن الأشيب قال سمعت أبا هلال محمد بن سليم قال حدثنا شهر بن حوشب قال أتاه جبريل عليه السلام يعنى يونس و قال انطلق الى اهل نينوى... (التاریخ الطبری/ جلد 1/ صفحه 458)

۱۳۹۳ شهریور ۱۹, چهارشنبه

محمد: بهشت زیر سایه شمشیر است.

محمد از قول الله مردم را به جنگ تشویق می‌کند:
  يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ (انفال/ 65) ای پيامبر، مؤمنان را به جنگ تحریک کن ،  اگر از شما بيست نفر شکیبا باشند بر دويست نفر چیره خواهند شد و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران چیره می شوند؛ زيرا آنان گروهی کوته فکرند.
   نکته‌ی دیگری که در آیه بالا وجود دارد، حساب و کتاب ریاضی الله است، برای اینکه تأکید کند من ریاضی را به خوبی بلدم، بار اول 20 را در 10 ضرب کرده و بار دوم 100را در 10 و در هر دو بار پاسخ درستی داده است!
و می‌گوید که الله جان شما را می‌خرد تا بهشت را تقدیم کند:
    إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/ 111) الله از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريد، تا بهشت برای ایشان باشد؛ در راه الله می‌جنگند، پس (چه) بکشند يا کشته شوند وعده‌ای حقی که الله در تورات وانجيل و قرآن داده است  و چه کسی بهتر ازالله به پیمان خود وفا خواهد کرد؟ به این خريد و فروشی که کرده‌ايد شاد باشيد که شادکامی بزرگی است.
 و الله کسانی که در صفوفی محکم در راهش بجنگند را دوست دارد:
   إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ (صف/ 4) الله کسانی که در راهش در صفی سرب‌مانند، می‌جنگند را دوست دارد.
    و این راه، وظیفه‌‍‌ی همه مسلمین است؛ وظیفه‌ای که کسی نمی‌تواند الله را فریب دهد، زیرا او شنوای داناست:
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (یقره/ 244) در راه الله بجنگید و بدانيد که الله شنوا و داناست.
   گرچه ممکن است برخی از انسانها از این واجب اسلامی نفرت داشته باشند؛ ولی باید بدانند که در این تنففر خیری است: 
   كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (بقره/ 216) جنگ بر شما واجب شد در حالی که از آن متنفرید، چه بسا چیزی که از آن متنفر باشید در آن خير شما باشد و چه بسا چيزی را دوست بدارید آن برايتان شر باشد، الله می‌داند و شما نمی‌دانيد.
   مسلمانی که در راه الله بجنگد، دارای درجاتی بسیار بالاتر از کسی است که نمی‌جنگد و کسی که توانائی جنگیدن را ندارد، باید با مال خویش به مجاهدان یاری رساند:
   لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُـلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا (نساء/95) مؤمنانی که بدون هيچ رنجی  از جنگیدن خوداری می‌کنند با کسانی که با مال و جان خويش در راه الله جهاد می کنند برابر نيستند؛ الله کسانی را که با مال و جان خويش جهاد می‌کنند بر آنان که از جنگیدن خودداری می‌کنند با درجتی برتری داده است و الله همه را وعده‌های خوبی داده است و مجاهدان را بر آنها که از جهاد روی گردانند با مزد زیادی برتری داده است.
محمد برای اینکه شدت ثواب جنگیدن و کشتن در راه الله را گوشزد کند می‌گوید:
بهشت زیرا سایه شمشیر است. (جامع الاحادیث الشیعه/ ایت الله بروجردی/ جلد 13/ صفحه 14 - الامثال فی تفسیر کتاب الله المنزل/ آیت الله مکارم شیرازی/ جلد 2/ صفحه 784 - المستدرک/ حاکم نیشابوری/ جلد 2/ صفحه 78 ) (1)
و رسول الله فرمود: دروازه‌های بهشت زیر سایه‌ی شمشیرهاست. (صحیح مسلم/ جلد 6 / صفحه 45 - صحیح البخاری / کتاب الجهاد/ باب الجنه تحت بارقه السیوف {جلد 3/ صفحه 208}) (2)

یرای دیدن مراحل واجب شدن جهاد، اینجا را کلیک کنید.
=====================================

(1) الجنه تحت ظلال السيوف.
 (2) قال رسول الله صلى الله عليه و سلم،"ان أبواب الجنه تحت ظلال السيوف".

۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

محمد: جنس عرب بر سایر انسانها برتری دارد

الله عرب را برتری داد
 رسول الله (ص) فرمود:
     همانا الله عرب را برگزید و از میان ایشان کنانه یا انگونه که گفت نضر بن کنانه را، سپس از میان ایشان بنی هاشم را برگزید، سپس مرا از میان بنی هاشم انتخاب نمود. (سنن کبری / بیهقی / جلد 7 / صفحه 134 -  طبقات کبری / ابن سعد / جلد 1 / صفحه 20) (1)
 همچنین محمد می‌گوید که عرب را به سه دلیل دوست بدارید: به خاطر اینکه من عربم و قرآن به زبان عربی ست و زبان بهشتیان هم عربی است. (المستدرک/ حاکم نیشابوری/ جلد 4/ صفحه 87 - تفسیر آلوسی/ جلد 12 / صفحه 173 - درالمنثور/ سیوطی/ جلد 4/ صفحه 3 - تفسیر قرطبی/ جلد 1 / صفحه 23 - میزان الاعتدال / ذهبی / جلد 3/ صفحه 103) (2)
محمد: کسی که عرب را دوست بدارد مرا دوست داشته است.
   همانا الله عزوجل 7 آسمان را آفرید و طبقه بالائی‌ آن را برای مسکنش انتخاب نمود و هر کسی که خواست در آسمانهایش ساکن کرد و فرزندان آدم را از میان مخلوقاتش برگزید و از میان فرزندان آدم، عرب را انتخاب کرد و از میان عرب مضر ( یکی از قبائل اصلی عرب) را و از میان مضر قریش را برگرید و از میان قریش بنی هاشم را و از میان بنی هاشم مرا انتخاب نمود، من از میان بهترین‌ها در بهترین‌ها هستم؛ پس کسی که عرب را دوست بدارد مرا دوست داشته است و کسی که بغض عرب را داشته باشد بغض مرا دارد. (مجمع الزوائد / الهیثمی / جلد 8 / صفحه 215 - البدایه و النهایه / ابن کثیر / جلد 2 / صفحه 316 - المعجم الکبیر / طبرانی / جلد 12 / صفحه 348 ) (3) و حدیث مشابه در سنن کبری / بیهقی / جلد 7 / صفحه 134 -  طبقات کبری / ابن سعد / جلد 1 / صفحه 20 (4) و در بحار الانوار / جلد 93 / صفحه 373 (5)
 رسول الله (ص) فرمود " همانا الله از میان فرزندان ابراهیم اسماعیل را برگزید و از میان فرزندان اسماعیل کنانه را و از میان فرزندان کنانه قریش را و از میان قریش فرزندان هاشم را و مرا از میان فرزندان هاشم انتخاب نمود.  (صحیح مسلم / کتاب الفضائل / باب فضل نسب النبی  - سنن الترمذی / جلد 5 / صفحه 243 - البدایه و النهایه / جلد 2 / صفحه 315 - فتح الباری فی الشرح صحیح البخاری / جلد 6 / صفحه 384 - الطبقات الکبری / ابن سعد /  جلد 1 / صفحه 20 -  سنن الکبری / بیهقی / جلد 7 / صفحه 134 - الامالی / شیخ طوسی / صفحه 246 ) (6)
   علی ابن ابی‌طالب گفت که همانا رسول الله (ص) فرمود: الله زمین را به دو بخش تقسیم نمود، پس مرا در بخش خوبش قرار داد؛ سپس آن نیمه را به 3 بخش تقسیم نمود و من در یک سوم خوبش بودم، سپس از میان مردم عرب را برگزید، سپس از میان عرب قریش را، سپس از میان قریش فرزندان هاشم را سپس از میان فرزندان هاشم فرزندان عبدالمطلب را انتخاب نمود سپس از میان بنی عبدالمطلب مرا برگزید.  ( الدر المنثور / سیوطی / جلد 3 / صفحه 295 ) (7)
   رسول الله (ص) فرمود: از زمانی که از کمر آدم خارج شدم هرگز کسی که من از او پدید آمدم سرکشی نکرد و همیشه جزء بزرگان بودم تا ابنکه از میان بهترین های عرب هاشم و زهره  خارج شدم. ( درالمنثور / سیوطی / جلد 3 / صفحه 295) (8)
محمد از قول الله در حدیث قدسی: ای اعراب، اگر به  پیامبرتان ایمان نیاورید، شما را به سایر مردم تبدیل می‌کنم.(تفسیر ابن کثیر/ جلد 1 / صفحه 398 - مسند احمد / جلد 4 / صفحه  102 (9) - بحار الانوار / جلد 64 / صفحه  168 (10) )
محمد: کلمه‌ای عربی را به شما یاد می‌دهم که هم حاکم غیر عرب شوید و هم پادشاه در بهشت
    هنگامی که زمان وفات ابوطالب نزدیک بود، قریش گفتند که به ما بپویندید تا نزد این مرد برویم و به او بگوئیم که برادرزاده‌اش را از گفتن این چیزها به ما نهی کند؛ همانا ما شرم داریم از اینکه پس از مرگش او (محمد) را بکشیم، عرب خواهند گفت آنها را نهی می‌کرد ولی پس از مرگش او را کشتند، پس از میان ابوسفیان و ابوجهل و نضر ابن حارس و امیه و ... کسی را برگزیدند که او را مطلب می‌گفتند؛ گفتند ابوطالب را صدا بزن، ابوطالب آمد، گفت: اینان بزرگان قوم تو هستند که می‌خواهند وارد شوند به آنان اجازه داد و وارد شدند؛ پس گفتند:
   ای ابا طالب، تو برزگ و سرور ما هستی، همانا محمد ما را و بتهای ما را اذیت می‌کند، دوست داریم که مانع بی احترامی او شوی؛ ما هم به خدای او بی احترامی نمی‌کنیم، پس ابوطالب او (محمد) را خواست؛ پیامبر الله آمد، ابوطالب به او گفت که اینان قوم تو و پسرعموهای تو هستند. رسول الله فرمود: 
    چه می‌خواهید؟ گفتند:
     می‌خواهیم که که به ما و خدای ما احترام بگذاری ما هم به خدای تو احترام می‌گذاریم، ابوطالب گفت: قوم تو انصاف دارند از ایشان بپذیر؛ رسول الله فرمود: آیا ندیدید که من به شما این چیز مهم را می‌خواهم  بدهم؟ به شما کلمه‌ای را یاد می‌دهم که هر عربی می‌داند و شما را حاکم غیر عرب خواهد کرد و رهبری خراج با شما خواهد بود؟ ابوجهل گفت: به جان پدرت بله و ما 10 برابرش هم خواهیم گفت؛ پس آن چیست؟ گفت: 
   بگوئید لا اله الا الله (غیر از الله خدائی نیست)، پس ناراحت شدند و چهره در هم نمودند، ابوطالب گفت: ای پسر برادرم، چیز دیگری بگو، قوم تو از این سخن خشمگین شدند؛ گفت: ای عمو، من با چیز دیگری غیر از این نخواهم آمد حتی اگر آنان خورشید را در میان دو دستانم قرار دهند و خواست که با آنان چیز بدی بگوید؛ گفتند اگر به خدایان ما دشنام دهی یا به تو دشنام می‌دهیم و یا به کسی که تو را بدین کار دستور داده. این است معنی قول الله تعال که فرمود:  ولا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم. (تفسیر طبری / جلد 7 / صفحه 404) (11)
رسول الله به ابوطالب هنگام مرگ و اجتماعش نزد قریش گفت: لا اله الا الله که به زبان عربی است را بگوئید و شما فرمانروای غیر خواهی شد. (تفسیر القرطبی / جلد 15 / صفحه 76) (12)
 و:
   ای جماعت قریش، ای جماعت عرب، شما را به گواهی دادن به اینکه غیر از الله خدائی نست و من فرستاده او هستم دعوت می‌کنم؛و دستور می‌دهم به رها کردن شریک برای الله و رها نمودن بتها، (این درخواست) که عربی است را بپذیرید  که غیر عرب را فرمانروائی خواهید کرد و در بهشت شما پادشاه خواهی شد. (تفسیر القمی/ علی ابن ابراهیم قمی / جلد 1 / صفحه 379 (13) و با ندکی اختلاف در تفسیر الصافی / فیض کاشانی / جلد 2 / صفحه 298 (14))

از دید قرآن این قوم قوم برگزیده هستند:
  إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (آل عمران/33) به يقين الله، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است.
     ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (آل عمران/34) فرزندانى كه بعضى از آنان از بعضى ديگرند و الله شنواى داناست.

    شدت برتر بودن این قوم یعنی سامیان تا جائی است که الله تمامی پیامبران را از میان همین انسانهای برتر برگزید.
و این خود فروختگی سلمان فارسی را ببینید که گفت "الله زنان عرب را تنها برای عرب آفرید و این هدیه‌ای است از سوی الله برایتان": انا لانؤمكم و لا ننكح نسائكم، إن الله عزوجل هدانا بكم. (معجم الکبیر/ طبرانی / جلد 6 / صفحه 218 - مجمع الزوائد / هیثمی / جلد 2 / صفحه 156 و ...)
و در شاعر عرب در سخنی نژاد پرستانه می‌‎گویند:
 و انما الناس بالملوک وما
تـفلح عرب ملوكـها عـجم
لا ادب عـندهم ولا حسب
ولا عهود لهم ولا ذمم
بکل ارض وظئتها امم
ترعی بعبد کأنها غنم
==============================================

 (1) قال رسول الله صلى الله عليه و سلم "ان الله اختار العرب فاختار منهم كنانه او قال النضر بن كنانه شک حماد (ثم اختار منهم قريشا 2) ثم اختار منهم بني هاشم ثم اختارني من بني هاشم .

(2) قال رسول الله صلى الله عليه و آله، أحبوا العرب لثلاث لأنی عربی و القرآن عربی و كلام أهل الجنه عربی
(3)  ان الله عزوجل، خلق السماوات سبعا، فاختار العليا منها، فسكنها و أسكن سماواته من شاء من خلقه و خلق الخلق فاختار من الخلق بنی آدم و اختار من بنی آدم العرب و اختار من العرب مضر و اختار من مضر قريشا و اختار من قريش بنی هاشم و اختارنی من بنی هاشم فانا من خيار الى خيار فمن احب العرب فبحبی احبهم و من أبغض العرب فببغضی أبغضهم. 
(4) قال رسول الله صلى الله عليه و سلم، ان الله اختار العرب فاختار منهم كنانه او قال النضر بن كنانه شک حماد ثم اختار منهم قريشا  ثم اختار منهم بنی هاشم ثم اختارنی من بنی هاشم 
(5) الله عزوجل لما اختار خلقه اختار ولد آدم، ثم اختار من ولد آدم العرب، ثم اختار من العرب مضر، ثم اختار من مضر قريشا، ثم اختار من قريش هاشما، ثم اختار من هاشم انا و أهل بيتی كذلک، فمن احب العرب فبحبی أحبهم و من ابغض العرب فببغضی أبغضهم. 
(6) ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: " ان الله اصطفى من ولد ابراهيم اسماعيل و اصطفى من بنی إسماعيل بنی كنانه و اصطفى من بنی كنانه قريشا و اصطفى من قريش بنی هاشم و اصطفانی من بنی هاشم.
7) عن محمد بن علی بن حسين بن علی بن ابی طالب ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال قسم الله الأرض نصفين فجعلنی فی خيرهما، ثم قسم النصف على ثلاثه فكنت فی خير ثلث منها ثم اختار العرب من الناس ثم اختار قريشا من العرب ثم اختار بنی هاشم من قريش ثم اختار بنی عبد المطلب من بنی هاشم ثم اختارنی من بنی عبد المطلب. 
(8 قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما ولدتني بغى قط مذ خرجت من صلب آدم ولم يزل تتنازعني الأمم كابرا عن كابر حتى خرجت من افضل حيين من العرب هاشم وزهره
(9) والله يا معشر العرب، لئن لم تقوموا بما جاء به نبيكم صلى الله عليه وسلم لغيركم من الناس أحرى أن لا يقوم به.
(10)  روى أبو بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال: إن تتولوا يا معشر العرب، يستبدل قوما غيركم .
(11) لما حضر ابا طالب الموت  قالت قريش  انطلقوا بنا فلندخل على هذا الرجل فلنأمره ان ينهى عنا ابن اخيه فإنا نستحی ان نقتله بعد موته فتقول العرب " كان يمنعه، فلما مات قتلوه"؛ فانطلق ابو سفيان  و ابو جهل  و النضر بن الحارث  و اميه و ابی ابنا خلف  و عقبه بن ابی معيط  و عمرو بن العاص ،و الأسود بن البختری  و بعثوا رجلا منهم يقال له المطلب ، قالوا استأذن على ابی طالب فأتى ابا طالب فقال هؤلاء مشيخه قومک يريدون الدخول عليک، فأذن لهم  فدخلوا عليه فقالوا يا أبا طالب  أنت كبيرنا و سيدنا  و إن محمدا قد اذانا و اذى الهتنا  فنحب أن تدعوه فتنهاه عن ذكر الهتنا و لندعه و إلهه  فدعاه فجاء نبی الله صلى الله عليه و سلم  فقال له ابوطالب  هؤلاء قومک و بنو عمک قال رسول الله صلى الله عليه و سلم  ما تريدون؟ قالوا نريد ان تدعنا و آلهتنا  و ندعک و إلهک  قال له ابوطالب  قد أنصفک قومک  فاقبل منهم؛ فقال النبی صلى الله عليه و سلم " أرأيتم ان اعطيتكم هذا  هل انتم معطی كلمه ان تكلمتم بها ملكتم العرب  و دانت لكم بها العجم  و ادت لكم الخراج؟ قال ابوجهل نعم و اببک  لنعطينكها و عشر امثالها فما هی؟ قال: قولوا " لا إله إلا الله" فأبوا و اشمأزوا  قال ابوطالب يا ابن أخی قل غيرها، فإن قومک قد فزعوا منها  قال يا عم ما أنا بالذی اقول غيرها حتى يأتونی بالشمس فيضعوها فی يدی  و لو أتونی بالشمس فوضعوها فی يدی ما قلت غيرها؛ إراده ان يؤيسهم  فغضبوا و قالوا: لتكفن عن شتمک آلهتنا  او لنشتمنک ولنشتمن من يامرک . فذلک قوله ولا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم.
 (12) و لما قال النبی صلى الله عليه و سلم  لابی طالب عند موته و اجتماع قريش قولوا لا إله إلا الله، تملكوا بها العرب و تدين لكم بها العجم .
(13) یا معشر قريش يا معشر العرب، ادعوكم إلى شهاده ان لا إله إلا الله و انی رسول الله و آمركم بخلع الانداد و الاصنام فاجيبونی تملكوا بها العرب و تدين لكم العجم و تكونوا ملوكا فی الجن.
(14) قال رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم لقريش ان الله بعثنی ان اقتل جميع ملوک الدنيا و أجر الملک إليكم فاجيبونی الى ما أدعوكم إليه تملكوا بها العرب و تدين لكم بها العجم و تكونوا ملوكا فی الجنه.

۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

بهشتیان با عربی و جهنمیان با زبان زرتشتیان (فارسی) سخن می‌گویند.

   اسلام دینی است که در آن به وضوح برتری عرب و زبانشان را بر سایر ملل می‌بینیم، اعراب و یهودیان خود را از نژاد ابراهیم می‌دانند، یکی خود را از نوادگان اسحاق و دیگری اسماعیل؛ بُعدی از قرآن که کمتر بدان توجه شده، بعد نژاد پرستی در این کتاب است:
   وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (بقره/130) چه كسی جز افراد سفيه و نادان از آئین ابراهيم رويگردان خواهد شد؟ ما او را در اين جهان برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است.
و حسد ورزی به قوم برگزیده را نیز برای سایر ملل ممنوع کرده:
  أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا (نساء/54) یا اينكه مردم در برابر آنچه الله از فضلش به آنها بخشيده، حسد می‌ورزند (چرا حسد مي‌ورزند) با اينكه به آل ابراهيم (یهودیان و اعراب) كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمی در اختيار آنها قرار داديم.
و خطاب به اعراب آن زمان می‌گوید "ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا شما در  آن تعقل کنید":
أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (یوسف/2) ما آنرا قرآن عربي نازل كرديم تا شما (عربها) تعقل کنید.
  كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (فصلت/3) كتابی كه آياتش هر مطلبي را در جاي خود بازگو كرده است، به زبان عربى براى مردمى كه می‌دانند.
و البته اعراب پس از تعقل، نقش پیامبر را هم بازی نمائید:
  وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (حج/78) در راه الله جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد او شما را برگزيد و در دين كار سنگين و شاقي بر شما نگذارد اين همان آئين پدر شما ابراهيم است او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب آسماني مسلمان ناميد تا پيامبر شاهد و گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم بنابراين نماز را بر پا داريد و زكات را بدهيد و به الله تمسک جوئيد كه او مولای شماست چه مولاي خوب و چه يار و ياور.
 زیرا این امت، بهترین امت و امت برگزیده هستند:
    كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ)آل عمران/110 ) شما بهترين امتى بودید (هستید) كه براى مردم پديدار شده‌اید (شما) به كار نیکو فرمان مى‏دهيد و از كار ناپسند باز می‌داريد و به الله ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند، قطعا برايشان بهتر بود برخى از آنان مؤمنند و بيشترشان نافرمانند.

    به نظر می‌رسد اسلام روی دشمنی با ایرانیان و فرهنگ ایرانی، حساب ویژ‌ه‌ای باز کرده، آنجا که علی می‌گوید "زبان بهشتیان عربی و زبان جهنمیان فارسی است".
امیر المومنین از قول الله تعالی ما را آگاه کرد:
   از او در مورد زبان اهل بهشت پرسیده شده، فرمود: زبان اهل بهشت عربی است و از زبان اهل جهنم پرسیدند، فرمود آنان با زبان زرتشتیان سخن می‌گویند. (علل الشرائع / شیخ صدوق / جلد 2 / صفحه 597 - عیون اخبار الرضاء / جلد 2 / صفحه 223 - بحار الانوار / جلد 8 / صفحه 286 ) (1)
 و
 زبان جهنمیان فارسی است و کسی که با زبان فارسی سخن بگوید بر پلیدی‌اش افزود می‌شود و دچار کمبود ادب می‌گردد. (فتح الباری فی شرح صحیح البخاری/ ابن حجر عسقلانی/ کتاب الجهاد و السیر/ باب من تلکم بالفارسیه) (2)


 بهترین شما کسی است که با زبان عربی سخن بگوید، هیچکس با فارسی سخن نگوید که این زبان نفاق را به ارث می‌گذارد (المستدرک/ حاکم نیشابوری/ جلد 4/ صفحه 87) (3)

زیرا عربها بهترین امت و امت برگزیده هستند:
  كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ)آل عمران/110 ) شما بهترين امتى بودید (هستید) كه براى مردم پديدار شده‌اید (شما) به كار نیکو فرمان می‌دهيد و از كار ناپسند باز می‌داريد و به الله ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند، قطعا برايشان بهتر بود برخى از آنان مؤمنند و بيشترشان نافرمانند.
محمد  ابن عبدالله هم معتقد است که جنس عرب بر سایر انسانها برتری دارد 
=============================================

(1) امير المؤمنين اخبرنا عن قول الله تعالى:
ساله عن كلام اهل الجنه، فقال "كلام اهل الجنه بالعربیه و ساله عن كلام اهل النار؛ فقال "بالمجوسيه"... 
 (2)  كلام أهل النار بالفارسیه و كحديث من تكلم بالفارسيه زادت فی خبثه و نقصت من مروءته.
 (3) من احسن منكم ان يتكلم بالعربيه فلا يتكلمن بالفارسيه فإنه يورث النفاق.

۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه

اشاره آشکار قرآن به پهن بودن زمین

    قرآن در مورد آسمان می‌گوید که پس از اینکه شب و روز آسمان را مشخص کردیم، اقدام به گسترش دادن زمین نمودیم:
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا(نازعات/29) و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد.
     و الارض بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا(نازعات/30) و زمين را بعد از آن گسترش داد.
     أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا (نازعات/31) آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد.

    موضوعی که در این آیه مطرح است معنی دحاها می‌باشد؛ دحاها در زبان عربی به معنی بسطها است و طبق انچه که در ادامه همین مقاله خواهید دید، بسط دقیقا به معنی پهن کردن است.
    دَحَا در زبان عربی به معنی بَسَط. (و الدَّحوُ: البَسطُ. يقال "دحا یدحو و يَدحَى" ای بَسَط و وسع )
و البته به بارش باران به دلیل پهن شدن آن بر زمین هم گفته می‌شود:
 و المطر الداحی يَدحى الحَصَى عن وجه الارض.
  دَحَا الشیء: بسطه و وسعه (معجم الوسیط)
دحا: دَحَا الشیء بسطه. (معجم مختار الصحاح)
در قاموس محیط گفته شده که دحا الارض یعنی پهن کردن و کشیدن:  
    دحا الله الارضَ يَدحوها و یدحاها دحواً: بَسَطها... اندح: اتسع ... و ادحَوى: انبَسَط.(قاموس المحیط).
      قاموس محیط معتبرترین کتاب در زمینه شناخت زبان عربی است تا جائی که اعراب به لغتنامه با اقتباس از همین نام قاموس می‌گویند، نویسنده این کتاب فیروز آبادی ایرانی است.
   ابن فارس در مقاییس اللغه می‌گوید که دحاها یعنی آن را گسترش داد و پهن کرد و در ادامه می‌گوید که شتر مرغ هنگام تخم‌گذاری زمین را با پایش صاف و پهن می‌کند، بدین خاطر است که در باب ادحی النعام نیز گفته می‌شود؛ زیرا شتر مرغ لانه ندارد:
   دحو: يدل على بسط و تمهيد. يقال  دحا الله الأرض يدحوها دحوا إذا بسطها  و يقال دحا المطر الحصى عن وجه الارض وهذا لانه اذا كان كذا فقد مهد الارض .... و من الباب ادحی النعام الموضع الذی يفرخ فيه ؛ افعول من دحوت لانه يدحوه برجله، ثم يبيض فيه  و ليس للنعامه عش .
     ابن منظور در لسان العرب هم همین نظر را دارد، او هم معتقد است که به مکان تخم گذاری شتر مرغ در خاک گفته می‌شود، زیرا شتر مرغ زمین را با پایش صاف و پهن می‌کند سپس تخم می‌گذارد و شتر مرغ لانه ندارد.(لسان العرب / ابن منظور / جلد 14 / صفحه 251)
دحا، الدحو: البسط؛ دحا الارض يدحوها دحوا: بسطها.  و الادحی و الادحی  و الادحيه و الادحيه و الادحوه: مبيض النعام فی الرمل، وزنه افعول من ذلک، لان النعامه تدحوه برجلها، ثم تبيض فيه و ليس للنعام عش .  

 قرطبی در تفسیری  (نازعات/30) می‌گوید:
    به معنی گسترش دادن و پهن کردن آن است و اشاره به این دارد که تکوین زمین پس از آسمان بود،  البته الله تعالی فرموده که نخست آنچه را در زمین است خلق نمود و سپس به آسمان پرداخت...(بقره/29)  و عرب می‌گوید: "دحوت الشی ادحوه دحوا" اذا بسطه. هنگامی که آن را گسترش داد. و همچنین به لانه شتر مرغ به دلیل اینکه بر زمین پهن شده نیز گفته می‌شود. (تفسیر قرطبی / تفسیر سوره نازعات / قوله تعالی والارض بعد ذالک دحاها)
   و الارض بعد ذلک دحاها ای  بسطها  و هذا يشير الى كون الارض بعد السماء و قد مضى القول فيه فی اول  البقره عند قوله تعالى "هو الذی خلق لكم ما فی الارض جميعا ثم استوى إلى السماء. و العرب تقول "دحوت الشیء ادحوه دحوا"، إذا بسطته  و يقال لعش النعامه ادحی؛ لانه مبسوط على وجه الارض.
   طبری نیز همین نظر را دارد، او در احادیث مختلفی که آورده می‌گوید که معنی دحاها بسطها است:
  ما يوجب ان تكون الارض خلقت بعد خلق السماوات لان الدحو انما هو البسط فی كلام العرب  و المد يقال منه دحا يدحو دحوا، و دحيت ادحی دحيا....
حدثنا بشر قال ثنا يزيد  قال  ثنا سعيد عن قتاده و الارض بعد ذلک دحاها ای بسطها.
حدثنی محمد بن خلف  قال  ثنا رواد عن ابی حمزه عن السدی دحاها  قال بسطها .
حدثنا ابن بشار قال  ثنا عبد الرحمن  قال  ثنا سفيان   دحاها  بسطها .

و در منابع شیعه: 
    و الأرض بعد ذلک دحاها، بسطها و مهدها للسكنى. (تفسیر قمی / علی ابن ابراهیم قمی / جلد 2 / صفحه 403 - تفسیر الصافی / فیض کاشانی / جلد 5 / صفحه 282 - بحار الانوار / جلد 54 / صفحه 21)

   آنچه که در بالا مطالعه فرمودید حاکی از این بود که دحا در زبان عربی به معنی بسط است، اما معنی بسط را با استناد به مهمترین و معتبرترین منابع زبان عربی و احادیث نیز می‌نویسم تا جائی برای اما و اگر باقی نماند.
 بسط السجادة به معنی پهن کردن فرش (عربی عامه)
انبَسَطَ الشیء على الارض؛ پهن کردن چیزی بر زمین. (مختار الصحاح)
   ابن منظور در لسان العرب می‌گوید که بسط به معنی مبسوط و مانند پهن کردن آرد که مطحون است.(لسان العرب / ابن منظور/ جلد 27 / صفحه 260):
 و بسط بمعنى مبسوطه كالطحن بمعنى المطحون.
در قاموس محیط گفته شده که بسط یعنی مساوی شدن با زمین است:
المنبسطه المستويه من الارض.
    ابن فارس در معجم مقاییس اللغه هم دقیقا به معنی پهن کردن اشاره دارد، او می‌گوید، مرد بارش را می‌برد هنگامی که لباسش را پهن می‌کند و کالایش را در آن می‌گذارد و می‌برد:
حمل الرجل اذا بسط ثوبه فجعل فيه المتاع و حمله.
در صحیح ابن حبان حدیثی است که می‌گوید:
    از انس ابن مالک روایت است: ما با رسول الله (ص) در گرمای زیاد مشغول نمار خواندن بودیم طوری که هیچ کدام از ما قادر نبود پیشانی اش را بر زمین بگذارد، لباسش را پهن کرد و بر آن سجده نمود:
   عن انس ابن مالک: كنا نصلی مع رسول الله صلى الله عليه و سلم فی شده الحر ؛ فاذا لم يستطع احدنا ان يمكن جبهته من الارض؛ بسط ثوبه، فسجد عليه.  (صحیح ابن حبان / جلد 6 / صفحه 118)
حدیث بالا در سنن ابن ماجه قزوینی، جلد 1صفحه 329 نیز آمده است.
و در صحیح مسلم: 
    حدثنا یحی بن یحیی حدثنا بشر بن المفضل عن غالب القطان عن بکر بن عبدالله عن انس بن مالک قال كنا نصلی مع رسول الله صلى الله عليه و سلم فی شده الحر فاذا لم يستطع احدنا ان يمكن جبهته من الارض، بسط ثوبه فسجد عليه. (صحیح مسلم / کتاب المساجد و مواضع الصلاه  (جلد 2 / صفحه 109)
پس فهم محمد از بسط، پهن کردن بوده است.
در منابع شیعه
    حکم کسی که قادر نیست بر زمین سجده کند و یا قولش که آیا مرد می‌تواند بر برف سجده کند؟ گفت "نه"، اگر نتوانست لباسش را پهن کند و بر آن نماز بگذارد:
حكم من لا يقدر ان يسجد على الارض قوله الرجل يصلي على الثلج قال عليه السلام لا، فان لم يقدر على الارض بسط ثوبه و صلى عليه. (جامع الاحادیث الشیعه / آیت الله بروجردی / جلد 5 / صفحه 277) (جالب است که خبری از مهر نیست)
    سالت ابا عبد الله عليه السلام عن الرجل يصلي على الثلج؟  قال "لا، فان لم يقدر على الارض، بسط ثوبه و صلى عليه. (وسائل الشیعه (آل بیت) / حر عاملی / جلد 5 / صفحه 164 - بحار الانوار / جلد 81 / صفحه 101)
این است که قرآن می‌گوید:
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا (نوح/19) و الله زمين را براى شما (مانند) فرش قرار داد. 
و باز قرآن در همین راستا می‌گوید: 
 الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره / 22) الله همان کسی است كه زمين را براى شما مانند فرش  و آسمان را بنايى  قرار داد و از آسمان آبى پائین فرستاد و از آن ميوه‌ ها براى شما روزی بيرون آورد، پس براى الله همتاهائی قرار ندهيد در حالى كه شما می‌دانید (همتا ندارد). 
  اثیر الدین محمد بن یوسف مشهور به ابی حیان  الاندلسی به دلیل اینکه از سخنان ستاره شناسان اروپائی آگاهی داشت از قول ستاره شناسان مسلمان می‌گوید که آنان به همین آیه برای اینکه زمین پهن است و نه کروی استناد می‌کنند و چنین استدلال می‌نمایند که اگر کروی بود آب در آن مستقر نمی‌شد. (تفسیر بحر المحیط / ابی حیان اندلسی / جلد 1 / صفحه 237) :

  و قد استدل بعض المنجمين بقوله "جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا " على ان الارض مبسوطه لا كرويه و بانها لو كانت كرويه ما استقر ماء البحار فيها.  البته در ادامه به نظر می‌رسد که خودش معتقد به کروی بودن زمین بر مبنای فرضیه بطلمیوسی بود بود.
   آنچه که در این حدیث مشخص است این است که در اینجا مبسوطه را در برابر کرویه قرار داده شده؛ بنابراین جای شکی باقی نمی‌ماند که مبسوط یعنی پهن شده.
   شیخ طوسی در تبیان همین نظر را آورده می‌گوید: ابو علی جبانی با استناد به همین آیه بیان می‌نماید که بر خلاف سخنان ستاره شناسان که می‌گویند زمین کروی است، زمین پهن است، کره به هیچ عنوان پهن نیست و عقل هم بدان خط بطلان می‌کشد؛ زیرا اگر کروی بود، آب در آن مستقر نمی‌شد و از جای بالا به پائین سرازیر می‌شد. (التبیان / شیخ طوسی / جلد 1 / صفحه 12):
    و استدل ابو علی الجبائی بهذه الايه على أن الارض بسيطه ليست كره كما يقول المنجمون و البلخي بان قال: جعلها فراشا و الفراش البساط بسط الله تعالى اياها و الكرة لا تكون مبسوطه قال و العقل يدل ايضا على بطلان قولهم لان الارض لايجوز ان تكون كرويه مع كون البحار فيها لان الماء لايستقر الا فيما له جنبان يتساويان لان الماء لايستقر فيه كاستقراره فی الأوانی فلو كانت له ناحيه فی البحر مستعليه على الناحيه الاخرى لصار الماء من الناحيه  المرتفعه الى الناحيه المنخفضه.

   برای دیدن داستان خلقت زمین و آسمان از دید قرآن و آیات مرتبط با آن اینجا را کلیک کنید.

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

محمد با زنان مشورت می‌کرد و خلاف رأی آنان عمل می‌نمود!

                                             تاکتیک جنگی محمد  
 اسلام دینی است زن ستیز، زن ستیز بودن این دین ناشی از دیدی است که محمد به زنان داشته؛ او در آیات مختلف قرآن، زن را کالای جنسی معرفی نموده است؛ احادیث مختلفی که از وی و سایر سران دین مانند علی نقل شده نقل شده در همین راستاست.
اکنون به یکی دیگر از این احادیث توجه فرمائید تا بهتر شخصیت این مرد را بشناید:
   هنگامی که رسول الله قصد جنگیدن را داشت، زنان را صدا می‌زد، با ایشان مشورت می‌نمود، سپس بر خلاف آن عمل می‌کرد. (الکافی/جلد 5 / صفحه 518 - مکارم الاخلاق / شیخ طبرسی / صفحه 230 - وسائل الشیعه (آل بیت) / حر عاملی / جلد 20 / صفحه 179 - من لایحضره الفقیه / شیخ صدوق / جلد 3 / صفحه 468 - سنن النبی / علامه طباطبائی / صفحه 124 - جامع الاحادیث الشیعه / آیت الله بروجردی / جلد 20 / صفحه 258 - وسائل الشیعه (الاسلامی) / حر عاملی / جلد 14 / صفحه  129 - بحار الانوار / جلد 100 / صفحه 227) (1)
   ظاهرا حدیث بالا یعنی مشورت با زنان و بر خلاف آن عمل کردن در جنگ، یکی از تاکتیک‌های جنگی محمد بوده است و علی هم می‌گوید:
هر امری که زنان آن را تدبیر نمایند ملعون است. (من لایحضره الفقیه / شیخ صدوق / جلد 3 / صفحه 468 - الکافی / جلد 5 / صفحه 518 - جامع الاحادیث الشیعه / آیت الله بروجردی / جلد 20 / صفحه 260 - بحار الانوار/ جلد 100 / صفحه 228 - الفصول المهمه فی الاصول الائمه / حر عاملی / جلد 2 / صفحه 333 - مستدرک سفینه البحار / شیخ علی نمازی شاهرودی / جلد 3 / صفحه 255 ) (2)
 قرآن برای تحقیر و هیچ انگاری بتها در مورد آنان می‌گوید که آنان مادگانی بیش نیستند، مادگانی سرکش و شیطانی: 
   إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثًا وَإِن يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطَانًا مَّرِيدًا)نساء/117) آنهائی که غیر از الله می‌خوانند مادگانی (جنس ماده) بیش نیستند و اینها که می‌خوانند جز شیطانی سرکش (چیز دیگری) نیستند.
=======================================
 (1)  كان رسول الله  اذا اراد الحرب، دعا نسائه فاستشارهن، ثم خالفهن.
 (2) قال علی عليه السلام:  كل امرء تدبره امراه فهو ملعون.

۱۳۹۳ مرداد ۲۵, شنبه

فروش زنان اسیر به عنوان کنیز در اسلام توسط محمد ابن عبدالله

     هنگامی که جنایتکاران مسلمان با نام الله و محمد بدترین و زشت‌ترین جنایتی که تاریخ بشر به خود دیده است را مرتکب می‌شوند، عده‌ای ندانسته گمان دارند که این دستورات اسلامی نیست، ایشان گمان می‌کنند محمد شخصیتی بود کاملا مهربان و به قول معروف آزارش به مورچه هم نمی‌رسید، مادامکی که کسی از بعد اهریمنی محمد آگاهی ندارد ایرادی بر وی نیست. از آخوند هم گله‌ای نیست، زیرا نانشان در گرو نادانی مردم است. درد آنجاست که عده‌ای روشنفکر مآب دانسته نه تنها خود را پیرو چنین شخصیتی اهریمنی می‌دانند، بلکه همواره در تلاشند تا مردم را دنباله رو این دین جنایت پرور نگه دارند. منطق کسی که رفتار محمد با مسلمانان را نماد مهربانی او بداند مانند کسی است که جنایتکار اعدامی را به دلیل رفتار خوب با دوستان و خانواده‌اش مستحق آزادی و احترام قلمداد نماید:
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (فتح/29) محمد فرستاده‌ی الله است و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير، با همديگر مهربانند؛ آنان را در ركوع و سجود می‌بينى فضل و خشنودى الله را خواستارند علامت آنان بر اثر سجود در چهره هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون کاشته‌ای است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‌هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از آنان كافران را به خشم دراندازد الله به كسانى از آنان كه ايمان آورده و عمل صالح كره‌‏اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‌است. سایر ایات
      آنچه که در زیر می‌خوانید نمونه‌ای هستند بسیار کوچک از صدها جنایتی که محمد ابن عبدالله، این مرد اهریمن سرشت در حق زنان و کودکان غیر مسلمان انجام داده است، او در جنگ با بنی قریظه که گروهی یهودی بودند، پس از اینکه تمامی مردان آنان را کشت، نوبت به کودکان رسید؛ وی دستور داد تا تمامی کودکان بالغ این قبیله را بکشند، ملاکش در این کشتار وحشیانه، رویش مو در اطراف آلت تناسلی آنان بود؛ او پس از این جنایت، تمامی زنان و کودکان را پس از دریافت سهم خویش که یک پنجم آنان بود  میان پیروانش تقسیم نمود و تعداد زیادی از این زنان و کودکان اسیر را در نجد فروخت و در برابرش اسلحه خرید:

   مسلم الانصاری گفت که رسول الله مرا بر اسیران بنی قریظه گماشت، پس نگاه به آلت تناسلی نوجوانان پسر می‌کردم، اگر می‌دیدم که موئی بر آلتش روئید گردنش را می‌زدم و اگر نروئید بود جزء غنایم جنگی گماشته می‌شد.(مجمع الزوائد / الهیثمی / جلد 6 / صفحه 141- اعیان الشیعه / محسن الامین / جلد 3 / صفحه 303) .(1) و سایر منابع در همین زمینه
   در تاریخ طبری:
.... سپس رسول الله اموال و زنان و کودکان بنی قریظه را تقسیم نمود در آن هنگام پس از دریافت خمسش، سه سهم برای سوارکار مرد و یک سهم برای سوارکار زن و برای پیاده نظام یک سهم و در آن روز تعداد اسب‌های بنی قریظه 36 اسب بود.... سپس سعد ابن زید انصاری از برادران بنی عبد الاشهل را به همراه  زنان و کودکان اسیر بنی قریظه برگزید و به نجد فرستاد تا بوسیله فروش آنان اسحله و اسب بیاورد و رسول الله (ص) ریحانه بنت عمرو بن جنافه یکی از زنان بنی عمرو بن قریظه را تا آخر عمر برای خودش برداشت، رسول الله از او خواست تا مسلمان شود و او با وی ازدواج نماید و محجبه شود، ولی او به رسول الله گفت: مرا به عنوان کنیزت نگه دارد که این برای من راحت تر است و او هم وی را به همین حال وا گذاشت. (التاریخ الطبری / جلد 2 / صفحه 252) (2) شرح ماجرا
  سپس رسول الله اموال و زنان و کودکان بنی قریظه را تقسیم نمود و برخی از این اسیران را به همراه سعد ابن زید الانصاری به نجد فرستاد تا با فروش آنان اسحله و اسب بیاورد.(تفسیر المیزان / علامه طباطبائی / جلد 16 / صفحه 303). (3)
آیت الله سید جعفر مرتضی العاملی از علمای مشهور و مورخ به نام  شیعی در کتاب الصحیح فی سیره النبی الاعظم می‌گوید:
  رسول الله برخی از این اسیران (زن و کودک) را به همراه سعد ابن زید الاشهلی به نجد فرستاد تا با فروش آنان اسحله و اسب بیاورد.
و همچین گفته می‌شود که رسول الله برخی از زنان و کودکان اسیر بنی قریظه را به شام  برای فروش فرستاد و اسلحه و اسب خرید. (الصحیح من سیره النبی الاعظم / سید جعفر مرتضی / جلد 11 / صفحه 225) (4) منبع

    موضوع تصاحب زنی از بنی قریظه به نام ریحانه از سوی محمد و فروش زنان و کودکان بنی قریظه به نجد از مسلمات تاریخ اسلام است که در منابع معتبر زیر هم بیان شده است:
(تفسیر البغوی / جلد 3 / صفحه 524  (5)- تفسیر الالوسی / جلد 21 / صفحه  179 (6) - سیره این هشام / جلد 3 / صفحه 725 (7) - السنن الکبری / البیهقی / جلد 9 / صفحه  129 (8) - اسد الغایه / ابن اثیر /  جلد 2 / صفحه 280 (8) - البدایه النهایه / ابن کثیر / جلد 4 / صفحه 144(9) - بحارالانوار / علامه مجلسی / جلد 20 / صفحه 212 (10))
و همچین داستان فروش دختر ام قرفه
در مورد ریحانه همان دختری که محمد به او تجاوز کرد در برخی از منابع از او با نام تکانه هم یاد شده. (11)  
پس کسانی که معتقدند رفتار داعش اسلامی نیست یا از اسلام اطلاعی ندارند و یا همان روشنفکر مآبانی هستند که دانسته سعی در تقدس  اسلام و رهبر جانی آن محمد ابن عبدالله دارند، داعش همان گروهی است که با اتکا به آموزه‌های اسلامی صدها زن و دختر کُرد ایزدی عراق را به عنوان ملک یمین یا میان خویش تقسیم نمودند و یا آنان را در شهرهای مختلف عراق مخصوصا موصل فروختند.
=========================================
(1)  عن اسلم الانصاری قال جعلنی رسول الله صلى الله عليه و سلم على (مجمع الزوائد / الهیثمی / جلد 6 / صفحه 141)
 اسلم بن بجرة الانصاری الخزرجی و قال ولاه رسول الله ص أسارى قريظه روى إسحاق بن عبد الله ...قال جعلنی رسول الله (ص) على أسارى بنی قريظه فكنت انظر الى فرج الغلام، فإذا رايته قد انبت ضربت عنقه. (اعیان الشیعه / محسن الامین / جلد 3 / صفحه 303)
 (2) و كان رسول الله بحرا لنا يجرى قال وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم قد أمر بقتل من أنبت منهم.... ثم ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قسم اموال بنی قريظه و نساءهم وأبناءهم على المسلمين و أعلم فی ذلک اليوم سهمان الخيل و سهمان الرجال و أخرج منها الخمس فكان للفارس ثلاثة أسهم للفرس سهمان و لفارسه سهم و للراجل ممن ليس له فرس سهم و كانت الخيل يوم بنى قريظة سته و ثلاثين فرسا و كان أول فئ وقع فيه السهمان و اخرج منه الخمس فعلى سنتها و ما مضى من رسول الله صلى الله عليه و سلم فيها وقعت المقاسم و مضت السنه فی المغازی و لم يكن يسهم للخيل إذا كانت مع الرجل إلا لفرسين ثم بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم سعد بن زيد الانصاري أخا بنى عبد الاشهل بسبايا من سبايا بنى قريظة إلى نجد فابتاع له بهم خيلا وسلاحا وكان رسول الله صلى الله عليه و سلم قد اصطفى لنفسه من نسائهم ريحانة بنت عمرو بن جنافه إحدى نساء بنى عمرو بن قريظه فكانت عند رسول الله صلى الله عليه و سلم حتى توفى عنها و هى فی ملكه و قد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم عرض عليها أن يتزوجها ويضرب عليها الحجاب فقالت يا رسول الله بل تتركنی فی ملكک فهو اخف على و عليک فتركها . (التاریخ الطبری / جلد 2 / صفحه 252) نوشته از روی متن عربی کتاب تاریخ طبری است. در ترجمه فارسی آن توسط ابوالقاسم پاینده، این مطلب در صفحه 1052است.
(3) ثم قسم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم نساءهم و أبناءهم و أموالهم على المسلمين و بعث بسبايا منهم الى نجد مع سعد بن زيد الأنصاری فابتاع بهم خيلا و سلاحا (تفسیر المیزان / علامه طباطبائی / جلد 16 / صفحه 303) در ترجمه تفسیر المیزان دیده شده که چنین موضوعی را سانسور می کنند، شما را به منبع اصلی آن ارجاع می دهم.
(4)بيع السبايا و شراء السلاح:
و بعث صلى الله عليه وآله وسلم سعيد (سعد) بن زيد الاشهلی سبايا من بنی قريظه الى نجد، فابتاع لهم بها خيلا و سلاحا.
 (5) وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم قد أمر بقتل من انبت منهم ثم قسم أموال بني قريظة ونساءهم وأبناءهم على المسلمين واعزل في ذلك اليوم سهمان الخيل وسهمان الرجال واخرج منهما الخمس فكان للفارس ثلاثة اسهم للفرس سهمان وللفارس سهم وللراجل ممن ليس له فرس سهم وكانت الخيل ستة ولاثين فرسا وكان أول فيء وقع فيه السهمان ثم بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم سعد بن زيد الأنصاري أخا بني عبد الأشهل بسبايا من سبايا بني قريظة إلى نجد فابتاع لهم بهم خيلا وسلاحا وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم قد اصطفى لنفسه من نسائهم ريحانه بنت عمرو بن خنانه إحدى نساء بني عمرو بن قريظة فكانت عند رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى توفي عنها وهي ف يملكه و قد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يحرص عليها أن يتزوجها ويضرب عليها الحجاب فقالت يا رسول الله بل تتركنی فی ملكک فهو أخف علي و عليک فتركها و قد كانت حين سباها كرهت الاسلام ....... (تفسیر البغوی / جلد 3 / صفحه 524)
(6) ثم بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم سعد بن زيد الأنصاري أخا بني عبد الاشهل بسبايا من سبايا القوم وكانت السبايا كلها على ما قيل سبعمائة وخمسين إلى نجد فابتاع بها لهم خيلا وسلاحا وكان عليه الصلاة والسلام قد اصطفى لنفسه الكريمة من نسائهم ريحانه بنت عمرو و كانت في ملكه صلى الله عليه و سلم حتى توفى. (تفسیر الالوسی / جلد 21 / صفحه 179)
(6) ثم بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم سعد بن زيد الأنصاری أخا بنى عبد الأشهل بسبايا من سبايا بني قريظة إلى نجد، فابتاع لهم بها خيلا و سلاحا.
...وكان رسول الله صلى الله عليه و سلم قد اصطفى لنفسه من نسائهم ريحانة بنت عمرو بن جنافه إحدى نساء بنى عمرو بن قريظه فكانت عند رسول الله صلى الله عليه و سلم حتى توفى عنها و هي في ملكه و قد كان رسول الله صلى الله عليه و سلم عرض عليها أن يتزوجها و يضرب عليها الحجاب، فقالت" يا رسول الله، بل تتركنی فب ملكک فهو أخف على وعليک فتركها ... (سیره این هشام / جلد 3 / صفحه 725)
(7)  في قصة قريظة قال ثم بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم سعد بن زيد أخا بنى عبد الأشهل بسبايا بني قريظة إلى نجد فابتاع لهم بهم خيلا وسلاحا (السنن الکبری / البیهقی / جلد 9 / صفحه 129)
 (8) بعثه رسول الله بسبايا من سبايا قريظة إلى نجد فابتاع بهم خيلا وسلاحا (اسد الغایه / ابن اثیر /  جلد 2 / صفحه 280) 
(9) بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم سعيد بن زيد بسبايا من بنی قريظه الى نجد فابتاع بها خيلا و سلاحا. و كان رسول الله صلى الله عليه و سلم قد اصطفى من نسائهم ريحانه بنت عمرو بن خناقة؛ إحدى نساء بنی عمرو بن قريظه  و كان عليها حتى توفي عنها. (البدایه النهایه / ابن کثیر / جلد 4 / صفحه 144)
(10) ثم قسم رسول الله صلى الله عليه و آله نساءهم و أبناهم على المسلمين و بعث سبايا منهم إلى نجد مع سعد بن زيد الأنصاری فابتاع بهم خيلا و سلاحا. (بحارالانوار / علامه مجلسی / جلد 20 / صفحه 212)
(11) ان النبی (ص) اختار من سبی بنی قريظه جاریه اسمها تكانه بنت عمرو وكانت فی ملكه. (بحار الانوار / جلد 22 / صفحه  193 - مناقب آل ابیطالب / این شهر آشوب / جلد 1 / صفحه 139 - الدر النظیم / ابن حتم العاملی / صفحه 190)



Translate

بايگانی وبلاگ