ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

فاصله ی زمین تا عرش الله، حداکثر 84960000 کیلومتر می‌باشد.

الله آسمان را بصورت هفت طبقه آفرید:
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا(نوح/14) آيا نمی بینید چگونه الله هفت آسمان را يكي بالاي ديگري آفريده.
او آسمان پائینی را به ستارگان زینت داد:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/7) همانا ما آسمان پائین را با ستارگان آراسته کردیم.
   ماه و خورشید را در این آسمان قرار نداد؛ بلکه به طبقات بالائی منتقل نمود و در میان سایر این طبقات آسمان قرار داد:
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (نوح/15) و ماه را در ميان آنها( آسمانها) مايه روشنائي، و خورشيد را چراغ فروزاني قرار داده است ).

پس خورشید و ماه، در فاصله ای دورتر از سایر ستارگان قرار دارند.
اما فاصله ی زمین تا عرش الله:
     الله برای فهمیدن امور دنیا فرشتگانی را مامور این کار قرارداده، او برای هر انسان، دو فرشته را موکل گردانید:
     إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ (ق/17) (هنگام ارتکاب گناه) به خاطر بياوريد كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم هستند.
     مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (ق/18) هيچ سخني را انسان تلفظ نمي‏كند مگر اينكه نزد آن فرشته‏اي مراقب و آماده براي انجام ماموريت است.

همچنین قرآن از آنها با عنوان کراما کاتبین یاد می‎نماید:
     وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ / كِرَامًا كَاتِبِينَ (انفطار/11) و بدون شك نگاهباناني بر شما گمارده شده كه نويسندگانى (بسیار محترم) گرامی هستند.
و این فرشتگان را بخاطر اطلاع از اعمال انسانها، موکل آنها گردانیده است:
     وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق/16) ما انسان را آفريديم و وسوسه‏هاي نفس او را مي‏دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!
     پس یکی از کارکردهای فرشتگان الله، نوشتن اعمال انسان می‌باشد و احتمالا همین فرشتگان هستند که روز قیامت بالا می‌روند!
     آنها این امور و اتفاقات دنیا را به فرشتگان قاصد می‌دهند و این فرشتگان فاصله‌ای که معادل هزار سال راه رفتن انسانها است را در یک روز طی میکنند و این اطلاعات را نزد الله می‌برند:
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (سجده/5) (الله) امور اين جهان را از آسمان به سوي زمين مدیریت مینماید سپس در روزي كه مقدار آن (معادل) هزار سال است كه شما مي‏شمريد به سوي او باز مي‏گردد.

     در زمان قدیم مسافتهای دور را با مقدار فاصله‌ی طی شده از سوی کاروانها در یک روز اندازه می‌گرفتند؛ اگر سرعت حرکت کاروانها را km/h 10 فرض نمائیم(بیشترین حالت )، آنها در 24 ساعتkm240 را طی می‌کردند؛ پس در یک سال km84960 را می‌پیمودند که در 1000 سال معادل 84960000 کلیومتر می‌باشد.
لذا عرش الله از خورشید نیز به ما نزدیکتر است.
     البته برخی‌ها تفسیر عروج فرشتگان را در روز قیامت از این آیه می‌نمایند، در پاسخ باید گفت که روز پیش از قیامت معادل پنجاه هزار سال است:
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ (معارج/1) پرسشگری از عذابی حتمی پرسید.
لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ (معرج/2) برای کافران است و کسی را توانائی دفع آن نیست.

مِّنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ (معرج/3) از سوی الله(ی) که صاحب معرج است.
     تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (معارج/4) فرشتگان و روح در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى‏روند.
و اگر هر دو را یکی می‌دانند؛ پس قرآن دچار تناقض گوئی شده است!
    برای دیدن و شرح کامل منظور قرآن از عرش و معنی این واژه از لحاظ زبان‌شناسی عرب، اینجا را کلیک کنید.

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

آیا الله خدای توست؟

انسانها همواره دنبال یافتن علل پدیده‌هائی هستند که با آنها برخورد می‌کنند.
هنگامیکه با عقل خویش و بوسیله‌ی یکی از پنج ابزار آن، قادر به درک پدیده‌ای نمی‌شوند؛ آن را به نیروئی متافیزیکی، که حاصل ذهن آنهاست، نسبت می‌دهند.
اگر بخواهیم نامی یگانه را برای این نیروی مافوق تصور انتخاب نمائیم به یقین، خدا بهترین گزینه است؛ خدا در فرهنگهای گوناگون کارکرد مختلفی دارد، اگرچه نقطه‌ی اشتراک همه‌ی این خدایان، بُعد ماوراء بشری آنهاست.
پس خدا، زمانی در ذهن تجلی پیدا می‌نماید که عقل برای پدیده‌‌ای دلیلی نیابد.
هر اندازه انسان آگاهی‌اش نسبت به جهان، بیشتر باشد به همان اندازه خدا نیز از او دورتر خواهد شد.
انسان همواره خدا را به فضائی می‌فرستد که توانائی رخنه در آنجا را نداشته باشد؛ روند تکامل این خدا از موسی تا محمد کاملا مشهود است.
اسلام از این خدا به عنوان الله یاد می‌نماید، خدائی که  در آسمانی قرار داد که فاصله‌اش تا زمین معادل پنجاه‌هزار سال پیاده‌روی است؛ او دیگر مانند یهوه(خدای یهودیان) خودش به زمین نمی‌آید و یا مانند روح‌القدس مدتی در زمین باشد و سپس عروج نماید؛ این خدا برای اجرای اوامرش فرشتگانی را به زمین می‌فرستاد، آنها هستند که ماموریت خبررسانی را به الله بر عهده دارند.
این الله برای پیشرفت دینش، یارگیری را سرلوحه‌ی اقداماتش قرار داده است؛ او سیاست چماق و هویج را بهترین روش برای نیل به این هدف می‌داند، برای پیروانش بهترین و زیباترین زنها را پس از مرگ نوید می‌دهد؛ و به آنها وعده‌ی پسران جوانی را می‌دهد که مانند مروارید هستند.
در دنیا نیز آنها مجازند که تا چهاز زن محصنه را همزمان در تملک خویش گیرند و اگر در جنگ برای دین الله کوشش نمایند، می‌توانند زنان و دختران دشمنانشان را بعنوان ملک یمین خویش و بدون محدودیت در اختیار بگیرند؛ این زنان خواه شوهر داشته باشند و یا دختر مجرد و حتی خردسال باشند.
این درحالی است که برای زنان مومن حتی در بهشت هم از چنین نعمتی محروم نموده ‌است؛ زیرا زنان را توانائی یاری دین الله نبود و زن را برده‌ی جنسی مرد نامید.
اگر آنها برای کمک به دین الله با دشمنانش بجنگند، تمام اموال شکست خوردگان، مال خودشان است به شرطی که یک پنجم آنرا به حاکم اسلامی بپردازند.
اگر کسی از پذیرش دین او امتناع ورزد؛ مسلمانان می‌توانند او را بکشند و یا از آنها جزیه بگیرند.
پس از مرگ هم آتشی سوزان در انتظار آنهاست که باید تا ابد در آن بسوزند؛ و این همان سیاست چماق اسلام می باشد.
او حتی عربهائی که به دینش مستقیم کمک میکردند، را ملت برگزیده‌ی خویش نامید.
لذا کسانیکه خداباورند و تعدادشان هم بسیار زیاد است، باید بدانند که آیا خدای شما چنین موجودی است؟
آیا شما الله را خدای خویش می‌دانید؟
من به عقیده ی شما احترام می‌گذارم اگر خداباورید، اما اگر خدائی را که در ذهن خویش تجسم می‌نمائید همین الله است؛ نه از من و نه از هیچ وجدان بیدار بشری، انتظار احترام را نداشته باشید.
برای شناخت فرق الله با خدا اینجا را کلیک نمائید.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

داستان موسی و فرعون ( قسمت ششم؛ بارش کنه و ... )

.....ادامه‌ی گذشته
     بارش شپش، قورباغه و خون از آسمان بر مصر بنا به ادعای قرآن!

       آیا شواهدی در مصر باستان یافت شده که تأییدی باشد بر این ادعای محمد که در قرآن از قول خدایش الله که می‌گوید  بر مصریان خون و شپش و قورباغه بارید زیرا که فرعون از آزاد کردن قوم برگزیده‌ی الله یعنی یهودیان خودداری می‌کرد؛ آثار بارش شپش و قورباغه در زیست محیط منطقه باقی نمی‌ماند مگر اینکه دلیل باستانی بر آن بیابیم ولی آیا ثابت شده که بر مصرباستان در زمان فرعون بارانی از خون باریده است؟
       اگر فرض یاوه محال را بپذیریم که بر مصریان بارانی از شپش و قورباغه و خون بارید آیا فرعونی که در کاخ‌های محکم سکونت داشت آسیب می‌بیند یا مردم عادی؟ به قول شاعر " گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری"!
 اما داستان شکنجه شدن مصریان به خاطر به بردگی گرفتن یهودیان از سوی فرعون به نقل از قرآن:
         پس از اینکه موسی در نبرد با جادوگران فرعون برنده شده، سران مصر به فرعون پیشنهاد دادند که تمام پسران بنی اسرائیل را بکش و زنانشان را زنده نگه دار:
     وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ (اعراف/127) و سران قوم فرعون گفتند آيا موسى و قومش را رها مى‏كنى تا در اين سرزمين فساد كنند و [موسى] تو و خدايانت را رها كند [فرعون] گفت بزودى پسرانشان را می‌کشيم و زنانشان را زنده نگاه  می‌داريم و ما بر آنان مسلطيم.
    البته قرآن پیشتر از قول فرعون چنین دستوری داده است که صد البته معلوم نیست برای بار دوم چرا چنین دستوری می‌دهد!
چرا فرعون دستور به کشتن خود موسی را نمی‌دهد؟!
      قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (اعراف/128) موسى به قوم خود گفت از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد كه زمين از آن خداست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى‏دهد و فرجام [نيك] براى پرهيزگاران است.
      قَالُواْ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (اعراف/129) [قوم موسى] گفتند پيش از آنكه تو نزد ما بيايى و بعد از آنكه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتيم گفت اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاک كند و شما را روى زمين جانشين سازد آنگاه بنگرد تا چگونه عمل می‌کنيد.
   بر اساس آنچه که مشاهده می‌گردد؛ آمدن موسی برای رهائی بنی اسرائیل و (همانگونه که بعدا خواهید دید) سکنی گزیدنشان در سرزمین مقدسی است که الله اراده نموده است تا ملت برگزیده‌ی خویش را در آنجا اقامت دهد، بوده است.
     اما انسان از کار الله در شگفت می‌گردد، که چرا همان هنگام و در مرحله‌ی نخست، ملت برگزیده را اسیر دشمنانش گردانید تا این همه پسران بی‌دفاع بنی‌اسرائیلی کشته شوند؟
چرا پس از برانگیخته شده موسی، اراده‌ی الله نیز دوباره در همین امر(کشته شدن پسران بنی‌اسرائیلی) قرار گرفت؟
     قرآن هر جا سخن از آل (ایل) قوم و طائفه‌ی فرعون نموده است و همچنین از فرعونیان سخن گفته، منظور مصریان می‌باشد.
     اما ببینید که الله چگونه بخاطر اینکه فرعون ملت برگزیده‌ی الله را رها نمی‌کند تا به سرزمین مقدس خویش باز گردند؛ چه مصیبتهائی بر سرقبطیان( مصریان) بی‌دفاع وارد می‌سازد، در این مصیبتها فرعون هیچگونه آسیبی نمی بیند:
     نخست خشکسالی برای آن مردم و این در حالی است که طبق گفته‌ی خود قرآن موسی تنها برای راهنمائی بنی‌اسرائیل فرستاده شده بود:     
      وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (اعراف/130) و در حقيقت ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود محصولات دچار كرديم باشد كه عبرت گيرند.
     فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (اعراف/131) پس هنگامى كه نيكى به آنان روى مى‏آورد مى‏گفتند اين براى خود ماست و چون گزندى به آنان مى‏رسيد به موسى و همراهانش شگون بد مى‏زدند آگاه باشيد كه بدشگونى آنان تنها نزد الله ليكن بيشترشان نمى‏دانستند.
اما:
      وَقَالُواْ مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِن آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ (اعراف/132) و گفتند هر گونه پديده شگرفى كه به وسيله آن ما را جادو كنى براى ما بياورى ما به تو ايمان آورنده نيستيم.
کی این حرف را می زد؟ مردم عادی؟ بچه‌های کوچک؟ تمام اهل مصر!؟ یا سخن فرعون بود؟
اما پاسخ مصریان در این آیه با آیه ی بالا تفاوت دارد:
     وَقَالُوا يَا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (زخرف/49) و گفتند اى جادوگر (موسی) پروردگارت را به آنچه با تو عهد كرده براى ما بخوان كه ما واقعا به راه درست درآمده‏ايم.
     الله بلایای عجیبی را بر مردم مصر روانه نمود تا شاید فرعون قوم برگزیده را آزاد نماید، جالب‌ترین این عذاب‌ها، الله در آیه‌ی پائین بیان نموده است:
     فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ (اعراف/133) پس بر آنان طوفان و ملخ و شپش و قورباغه‌ها و خون را به صورت نشانه‏ هایى آشكار فرستاديم ، باز سركشى كردند و گروهى بدكار بودند.
این چه‌ نوع عذابی است که الله بر مصریان فرو می‌فرستد؟
من به عنوان یک انسان، در هیچکدام از عذابهای الله، عقلانیت نمی‌بینم.
اما قرآن بیان می‌کند که مصریان، الله را فریب می‌دادند:
     وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (اعراف/134) و هنگامى كه عذاب بر آنان فرود آمد گفتند اى موسى پروردگارت را به عهدى كه نزد تو دارد براى ما بخوان اگر اين عذاب را از ما برطرف كنى حتما به تو ايمان خواهيم آورد و بنى‏اسرائيل را قطعا با تو روانه خواهيم ساخت. 
     فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ (اعراف/135) و چون عذاب را تا سرنوشت مشخصی (که الله تعیین نموده بود) كه آنان بدان رسيدند از آنها برداشتيم باز هم پيمان‏شكنى كردند. 
    فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ (زخرف/50) و چون عذاب را از آنان بر طرف ساختيم، آنگاه بود كه پيمان شكنى كردند.
اما الله در این آیات، بیان می‌نماید که مصریان آیات الهی را مورد ریشخند قرار می‌دادند:
      فَلَمَّا جَاءهُم بِآيَاتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَضْحَكُونَ ( زخرف/47) پس چون آيات ما را براى آنان آورد ناگهان ايشان بر آنها خنده زدند.
الله هم بلاهایش را بدتر می‌نمود:
     وَمَا نُرِيهِم مِّنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (زخرف/48) و (ما) آیاتی را به آنها نشان نمی دایم مگر اینکه (این آیات) از (آیات) خواهرش (مشابه) بزرگتر بود و به عذاب گرفتارشان كرديم تا شاید هدایت شوند.

اما بخوانید از منطق فرعون
از دید الله، فرعونی که در این هنگام و با توجه به پیر شدن موسی باید انسانی کاملا فرسوده باشد، چنسن منطقی دارد:
     وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ (زخرف/51) و فرعون در قوم خود ندا درداد گفت اى مردم من آيا پادشاهى مصر و اين نهرها كه از زير من روان است از آن من نيست پس مگر نمى‏بينيد.
      أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ (زخرف/52) من از اين مردي كه خانواده و طبقه پستي است و هرگز نمي‏تواند فصيح سخن بگويد برترم!
      فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (زخرف/53) پس چرا بر او دستبندهايى زرين آويخته نشده يا با او فرشتگانى همراه نيامده‏اند.
ادامه دارد..........

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

تمام جنبندگان الله را سجده می‌نمایند.

قبلا بیان شد که از نظر الله، کل پدیده‌های گیتی او را تسبیح می‌کنند.
در این بحث به موضوعی مشابه می‌پردازم؛ موضوع سجده کردن تمام کسانیکه در زمین و یا آسمان هستند، به الله.
قرآن موجوداتی را که برای الله سجده می‌نماییند، را مشخص نموده است؛
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ (حج/18) آيا ندیدی كه الله است كه برای او هر كس در آسمانها و هر كس در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم ، سجده مى‏كنند و بسيارى‏اند كه عذاب بر آنان واجب شده است و هر كه را الله خوار كند او را گرامى‏دارنده‏اى نيست چرا كه الله هر چه بخواهد انجام مى‏دهد.

همانگونه که در این آیه مشاهده شده، الله بیان می‌نماید که تمام پدیده‌های گیتی،او را سجده می‌نماید و در این بین از برخی از این سجده کنندگان با نام یاد می‌نماید: خورشید، ماه، کوهها، درختان، جنبندگان و بسیاری از مردم।

در این آیه سجده کردن پدیده‌هائی که نام برده را امری بدیهی می‌داند؛ زیرا در ابتدای جمله از کلمه‌ی الم تر (آیا ندیدید) استفاده نموده است؛ هرگاه قرآن این ابتدای آیه‌ای الم تر بیان نموده است، منظورش بیان حقیقتی مسلم است که انسانها نیز از آن آگاهی دارند.
از نظر قرآن، خورشید در هنگام گردش به دور زمین در پائین ترین نقطه‌ی گیتی، الله را سجده می‌نماید و سپس بازمی‌گردد، قرآن از این نقطه، بعنوان ثری یاد می‌نماید؛
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى (طه/6) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه زير ثری است از آن اوست.

سجده کردن ماه و ستارگان نیز بر اساس پنداری مشابه بیان شده است.

محمد ابن عبدالله در جوانی مرتبا به کوهها می رفت و در غاری مشهور به حرا، به تفکر در مورد دنیا و چگونگی پیدایش و بررسی وضعیت حال آنها می‌پرداخت؛ او در این بررسیها، کوهها را موجوداتی استوار می دید که محکم بر زمین چسبیده‌اند، لذا در ذهن خویش آنها را مشغول سجده کردن الله می یافت.

اما کیفیت سجده کردن درختان؛
در منطقه‌ی گرمی مانند عربستان، یکی از بهترین نعمتها، نعمت سایه است، سایه‌ای که در بهشت نیز از بهترین نعمتها بشمار می‌آید.
رهبر اسلام، سایه‌ی درختان را در حالی ملاحظه می‌کرد که با جابجائی خورشید؛ سایه‌ی آنها نیز جابجا می‌شد، این جابجائی با کشیده شدن این سایه‌ها بر زمین صورت می‌گرفت؛ بنابراین از نظر او، درختان نیز با کشیدن سایه‌ی خویش بر زمین، مشغول سجده کردن الله هستند؛
أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ (نحل/48) آيا به چيزهايى كه الله آفريده است ننگريسته‏اند كه سايه‏هايشان از راست و چپ مى‏گردد و براى الله در حال سجدهمی‌کنند در حالیکه آنها سر بر خاك مى‏سايند.

دواب جمع دابه و به معنای جنبدگان است، منظور از جنبندگان تمام موجودات زنده، از کوچکترین تا بزرگترین آنها می‌باشد، زیرا؛
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (بقره/164) همانا در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز و كشتيهايى كه در دريا روانند با آنچه به مردم سود مى‏رساند و آبى كه الله از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن هر گونه جنبنده‏اى پراكنده كرده و گردانيدن بادها و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است براى گروهى كه مى‏انديشند واقعا نشانه‏هايى وجود دارد.

همانگونه که بیان می‌نماید، الله پس از بارانیدن باران است که زمین مرده را با پراکنده کردن جنبدگان، زنده می‌کند.
پس منظور از جنبندگان، تمام موجودات زنده هستند.
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ (نحل/49) و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مى‏كنند و تكبر نمى‏ورزند.

و در بطور خلاصه الله بیان می‌نماید که؛
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (رعد/15) و هر كه در آسمانها و زمين است‏خواه و ناخواه با سايه‏هايشان بامدادان و شامگاهان براى خدا سجده مى‏كنند.

برطبق دانش امروزی، دایره‌ی موجودات زنده خیلی بزرگ است و بستگی به استنباط ما از آن تغییر می نماید، هسته‌ی اولیه‌ی این موجودات و شاید نقطه‌ی مشترک آنها مولکول پیچیده‌ای با نام دزوکسی ریبونوکلئیک اسید. (DNA) اما آنچه را که بر سر آن توافق وجود دارد این است که ویروسها کوچکترین موجودات زنده بر زمین می‌باشند.
از سوی دیگر الله بیان مینماید که بسیاری از انسانها نیز الله را سجده می‌نمایند.
این سجده کردن برای آنها عبادت است.


===========================================
===========================================

دینداران کشور ما دو گونه هستند؛
گونه‌ی مهم آنها، دینداران حکومتی هستند؛ بسیاری از آنها بخاطر سجده‌ی زیاد، بر پیشانی شان پینه بسته است، این گروه از سجده کنندگان برطبق قرآن سجده ی آنها یا از روی اراده‌ی خویش است و یا مانند بسیاری از جنبدگانی از قبیل ویروسها، از روی اکراه می‌باشد و این اکراه آنها بخاطر ظاهر سازی است.
حکومت، جنبندگانی بنام بسیجی و سپاهی دارد که مانند دابه الارض ( سباء/14) به جان مردم می‌افتند.
اولا تفاوت این دو، در چیست؟
و ثانیا؛ آیا سجده ی آنها مانند ویروسها از روی اکراه است و یا مانند دینداران مومن، بر طبق خواست خویش می‌باشد؟

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

تناقضات قرآن در داستان موسی ( قسمت پنجم )

ادامه‌ی گذشته.....

      پس از اینکه فرعون از موسی می‌خواهد تا معجزه‌اش را نشان دهد، موسی عصایش را می اندازد؛ عصای او نیز به مار تبدیل می‌گردد و دستش را از داخل پیراهن بر سینه‌اش قرار می‌دهد، پس از بیرون آوردن دستش، نوری بسیار روشن و کاملا سفید از آن می‌تابد؛ فرعون با مشاهده‌ی این رخداد، رو به همراهانش که از بزرگان قومش بودند می‌کند و می‌گوید که این‌ کار موسی جادوگری آشکاری است:

      قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (شعراء/34) (فرعون‏) به گروه اطرافش گفت اين [مرد] جادوگرى داناست‏.
      يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (شعراء/35) می‌خواهد شما را با جادويش از سرزمينتان بیرون نماید، پس شما چه دستوری می‌دهید.
      اما قرآن دچار تناقض گوئی شده است، در سوره‌ی اعراف همان جمله‌ی فرعون را از زبان اطرافیان او بیان می‌نماید:
     قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (اعراف/109) گروهی از قوم اطراف فرعون گفت (گفتند) اين [مرد] جادوگرى داناست‏.
      يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (اعراف/110) می‌خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند پس چه دستور می‌دهيد؟
      در این آیات تناقض آشکاری وجود دارد، از یک سو فرعون به اطرافیانش می‌گوید که شما چه دستوری می‌دهید و از سوئی دیگر همین جمله را اطرافیان فرعون بیان می‌نمایند.
      اگر آیه‌ی 35 سوره‌ی شعرا بپذیریم، پس فرعون انسان خود‌کامه‌ای نبوده است، اما در سوره‌ی اعراف آیه‌ی 109 این اشتباه را اصلاح می‌نماید.
    باز در این آیات خبری از هارون نیست، زیرا فرعون و اطرافیانش از صیغه‌ی مفرد برای خطاب قرار دادن موسی استفاده می‌نمایند.
اما در ادامه آیه هارون نیز پیدا می‌گردد.
موسی به آنها پاسخ می‌دهد:
      قَالَ مُوسَى أَتقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ ( یونس/77) موسى گفت آيا وقتى حق به سوى شما آمد می‌گوئید آيا اين جادو است و حال آنكه جادوگران رستگار نمی‌شوند.
نزدیکان فرعون نیز بیان می‌نمایند:
     قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ (یونس/78) مشاوران فرعون به او گفتند که موسی و هارون را بازداشت کن و کسانی را برای یافتن جادوگران به شهرهای مختلف مصر بفرست.
     قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَآئِنِ حَاشِرِينَ (اعراف/111) گفتند او و برادرش را به بند بکش و گردآورندگانى را به شهرها بفرست.
     قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (شعراء/36) گفتند او و برادرش را به بند بکش و گردآورندگان را به شهرها بفرست.
     (فراموشکاری در اعجاز، تکرار دو آیه با بازی با کلمات)
     يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (شعراء/37) (تا) تمام جادوگران دانايى را نزد تو آورند
     يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (اعراف/112) (تا) تمام جادوگران دانايى را نزد تو آورند.
    (این هم نمونه‌ای دیگر از اعجاز)
      همانگونه که مشاهده می‌نمائیم، مشاوران فرعون به او می‌گویند که موسی و هارون را تا آمدن جادوگران زندانی کن؛ در تمام قرآن دلیلی خلاف این امر نیست، پس می‌توان نتیجه گرفت که نزدیکان فرعون توانائی بازداشت موسی را در خویش می‌دیدند؛ پس چرا اقدام به کشتن او نکردند؟ ضمنا چرا فرعون و اطرافیانش می‌گویند که موسی می‌خواهد مصریان را از سرزمینشان بیرون نمایند؟ آیا تأیید تورات است؟

موسی درخواست آزادی بنی اسرائیل را دارد و نه تحویل مصر به او:
 وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (یونس/79) و فرعون گفت هر جادوگر دانايى را پيش من آوريد.
 اما در این آیات الله یادش افتاده است که قرار است هارون نیزهمراه موسی، نزد فرعون برود:
      إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى (طه/48) (به او بگوئید) در حقيقت به سوى ما وحى آمده كه عذاب بر كسى است كه تكذيب كند و روى گرداند.
 این سوره، تا اینجا صحبت‌های موسی و هارون است با الله، البته معلوم نیست هارون در کجا به موسی پیوست؟
 نکته‌ی جالب در این آیات، پیدا شدن هارون است.
ضمنا چرا الله درحالی که با موسی و هارون مشغول صحبت کردن است، سر و کله‌ی فرعون پیدا می‌شود؟:
 قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى (طه/49) [فرعون] گفت اى موسى پروردگار شما دو تن كيست؟
 قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (طه/50) گفت پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است.
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى (طه/51) گفت‏ حال (سرنوشت) قرنهای اولین (گذشتگان) چیست؟
      قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى (طه/52) گفت علم آن در كتابى نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا می‌کند و نه فراموش.
      الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى(طه/53) همان كسى كه زمين را برايتان گهواره‏اى ساخت و براى شما در آن راهها ترسيم كرد و از آسمان آبى فرود آورد پس به وسيله آن رستنی‌هاى گوناگون جفت جفت بيرون آورديم. (تناقضات علمی قران)
      كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى (طه/54) بخوريد و دامهای‌تان را بچرانيد كه قطعا در اينها براى خردمندان نشانه‌هايى است.
      اما وسط سخنان موسی خطاب به فرعون، قرآن از قول الله جمله‌ای را بیان می‌نماید که شنونده انتظار دارد جمله‌ی موسی باشد:
       مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى (طه/55) از اين [زمين] شما را آفريده‌‏ايم در آن شما را بامی‌گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون می‌آوريم.
       وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى (طه/56) در حقيقت [ما] همه آيات خود را به [فرعون] نشان داديم ولى [او آنها را] دروغ پنداشت و نپذيرفت.
      فرعون نیز بیان می‌نماید:
      قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى (طه/57) گفت اى موسى آمد‌ه‌اى تا با سحر خود ما را از سرزمين‌مان بيرون كنى.
      در ادامه‌ی آیه، فرعون با موسی مذاکره می نماید:
      فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى (طه/58) ما [هم] قطعا براى تو سحرى مثل آن خواهيم آورد پس ميان ما و خودت موعدى بگذار كه نه ما آن را خلاف كنيم و نه تو [آن هم] در جايى هموار.
      قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (طه/59) [موسى] گفت موعد شما روز جشن باشد كه مردم چاشتگاهان (آن روز) گرد هم می‌آیند.
و در این لحظه فرعون از موسی جدا می‌شود و به دنبال یافتن جادوگران می‌گردد (دستور به یافتن و آنها و مشورت با بزرگان قومش آنجا را ترک می‌نماید):
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى (طه/59) پس فرعون روی گرداند (رفت تا) نيرنگ خود را گرد آورد و بازآید.
  تا اینکه موعد آنها که همان روز جشنی باشد که موسی پیشنهاد داده بود، فرا رسید:
 فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (شعراء/38) پس ساحران براى موعد روزى معلوم گردآورى شدند.
 وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ (شعراء/39) به مردم گفته شد آيا شما هم جمع خواهيد شد.
 لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ (شعراء/40) بدين اميد كه اگر جادوگران غالب شدند از آنان پيروى كنيم.
جادوگران به فرعون گفتند که:
        فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (شعراء/41) و هنگامی که جادوگران پيش فرعون آمدند گفتند آيا اگر ما غالب آييم واقعا براى ما مزدى خواهد بود.
       وَجَاء السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالْواْ إِنَّ لَنَا لأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (اعراف/113) و جادوگران نزد فرعون آمدند [و] گفتند [آيا] اگر ما پيروز شويم براى ما پاداشى خواهد بود.
 فرعون هم به آنها وعده‌ داد که در صورت پیروزی، از مقربان خواهند بود:
 قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (اعراف/42) گفت آرى و مسلما شما از مقربان خواهيد شد.
 قَالَ نَعَمْ وَإَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (اعراف/114) گفت آرى و مسلما شما ازمقربان خواهيد شد.
(باز هم فراموشکاری الله و تکرار دو آیه، آن هم در یک سوره)
 موسی شروع به ارشاد جادوگران نمود:
        قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى (طه/60) موسى به آنها گفت واى بر شما به الله دروغ می‌بنديد كه شما را به عذابى] هلاك می‌کند و هر كه دروغ بندد نوميد می‌گردد.
     آنها هم با شنیدن سخنان موسی شروع به درگیری، و درگوشی صحبت کردن نمودند:
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى (طه/61) پس ميان خود در باره كارشان به نزاع برخاستند و به درگوشی صحبت کردن پرداختند.
   فرعون و همراهانش به جادوگرانش گفت:
      قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى (طه/62) گفتند قطعا اين دو تن جادوگرند که می‌خواهند شما را با جادوی خود از سرزمينتان بيرون كنند و آيين والاى شما را براندازند.
      فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى (طه/63) پس نيرنگ خود را گرد آوريد و به صف پيش آييد در حقيقت امروز هر كه فايق آيد خوشبخت می‌شود.
     جادوگران به موسی گفتند که تو جادویت را می‌اندازی یا ما آغاز کننده باشیم، که موسی می‌گوید نخست شما بیندازید:
       قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى (طه/65) گفتند اى موسى يا تو می‌افكنى يا [ما] نخستين كس باشيم كه مى‌اندازيم.
       قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى (طه/66) گفت بلكه شما بيندازيد پس ناگهان ريسمانها و چوب‌دستی‌هايشان بر اثر جادویشان در خيال اومی‌نمود كه آنها به شتابمی‌خزند.
       قَالُواْ يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (اعراف/115) گفتند اى موسى آيا تومی‌افکنی و يا اينكه ما بیفکنیم.       قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/116) گفت شما بيفكنيد و چون افكندند ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحرى بزرگ در ميان آوردند.
       فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (یونس/80) و چون جادوگران آمدند موسى به آنان گفت آنچه رامی‌اندازيد بيندازيد. 
      قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (شعراء/43) موسى به آنان گفت آنچه را شما می‌اندازيد بيندازيد.
(بیان این همه آیه برای گفتن یک جمله!)
پس جادوگران، جادویشان را نشان دادند:
       فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ (شعراء/44) پس ريسمانها و چوب‌دستی‌هايشان را انداختند و گفتند به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم.
       هنگامی که آنها جادگریشان را نشان دادند موسی به آنها گفت که:
       فَلَمَّا أَلْقَواْ قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ (یونس/81)
       فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (شعراء/45) پس موسى عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد.
 اما در این آیه ابتدا موسی دچار دلهره می‌گردد:
 فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى (طه/67) و موسى در خویش دچار ترس گردید.
 قرآن بیان می‌نماید که الله به موسی بیان نمود که نترس تو برتری و آنچه را که در سمت راستت است(عصا) را رها کن:
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى (طه/68) گفتيم مترس كه همانا تو خود برترى.
     وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى (طه/69) و آنچه در دست راست دارى بينداز تا هر چه را ساخته‌‏اند ببلعد در حقيقت آنچه ساخته‌اند جادوست و جادوگر رستگار نخواهد شد.
     با مشاهده‌ی این وضع بود که جادوگران موسی را تصدیق کرده و به الله ایمان آوردند:
 فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (شعراء/46) در نتيجه جادوگران به حالت‏سجده درافتادند.
    فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى (طه/70) پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.
 وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (اعراف/120) و جادوگران به سجده درافتادند.
قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/121) گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم.
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/47) گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم.
     (تکرار)
 رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (اعراف/48) پروردگار موسى و هارون.
 رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (اعراف/122) پروردگار موسى و هارون.(باز هم تکرار)
     قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ان هذا لمكر مكرتموه في المدينة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون (اعراف/123) فرعون گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟! حتما اين نيرنگ و توطئه‌اى است كه در اين شهر چيده‌ايد، تا اهلش را از آن بيرون كنيد; ولى بزودى خواهيد دانست.
       لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف ثم لاصلبنكم اجمعين (اعراف/124) به یقین كه دست‌ها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع می‌کنم; سپس همگى را به دارمی‌آويزم.
        قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (شعراء/49) گفت پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانست‏ حتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راست‏ خواهم بريد و همه‌ی‌تان را به دار خواهم آويخت.
        فرعون در این میان بسیار عصبانی شد و به جادوگران بیان نمود که آیا به موسی پیش از اینکه من به شما دهم ایمان آوردید؟
        در ادامه‌ی آیه، آنها را تهدید به شکنجه شدن و قتل می‌نماید:
      قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى (طه/71) گفت آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است پسبی‌شک دستهاى شما و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع می‌کنم و شما را بر تنه‌های درخت ‏خرما به دار می‌آویزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يک از ما سخت‏تر و پايدارتر است.
     ( به نظر می‌رسد که قرآن گفته‌هائی که از قول فرعون بیان نموده را سرمشق خویش قرار داده و با همان سبک او بیان می‌نماید که ای مسلمانان مخالفانتان را شکنجه کنید:
       إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (مائده/33) سزاى كسانى كه با الله و پيامبرش محاربه می‌کنند و در زمين به فساد می‌کوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.)
       می‌دانیم که از نظر اسلام مفسد فی الارض کیست.
       جادوگران نیز پاسخ فرعون را دادند؛
      قالوا انا الى ربنا منقلبون (اعراف/125) گفتند ما به سوى پروردگارمان باز می‎گرديم.
       و ما تنقم منا الا ان آمنا بآيات ربنا لما جاءتنا ربنا افرغ علينا صبرا و توفنا مسلمين (اعراف/126) انتقام تو از ما، تنها به خاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خويش -هنگامى كه به سراغ ما آمد- ايمان آورديم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ريز و ما را مسلمان بميران!
        قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (طه/72) گفتند ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به سوى ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است ترجيح نخواهيم داد پس هر حكمى می‌خواهى بكن كه تنها در اين زندگى دنياست كه [تو] حكم می‌رانى.
       إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى (طه/73) ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحرى كه ما را بدان واداشتى بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است.
 و این جادوگران بودند که نقش پیامبری موسی را ایفا نمودند:
       إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى (طه/73) در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براى اوست در آن نه می‌میرد و نه زندگى می‌یابد.
       إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى (طه/74) در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براى اوست در آن نهمی‌میرد و نه زندگى می‌یابد.
    (باز هم تکرار)
       وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى (طه/75) و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد براى آنان درجات والا خواهد بود.
      جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى (طه/76) باغهای عدن كه از زير آن جويبارها روان است جاودانه در آن می‌مانند و اين است پاداش كسى كه به پاكى گرايد.
      قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ (شعراء/50) گفتند باكى نيست ما روى به سوى پروردگار خود می‌آوریم.
      إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (شعراء/51) ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهان‌مان را بر ما ببخشايد [چرا] كه نخستين ايمان‏ آورندگان بوديم.
      گروهی از نزدیکان فرعون به او گفتند:
     و قال الملا من قوم فرعون ا تذر موسى و قومه ليفسدوا في الارض و يذرك و آلهتك قال سنقتل ابناءهم و نستحيي نساءهم و انا فوقهم قاهرون (اعراف/127) گروهی از قوم فرعون به او گفتند که «آيا موسى و قومش را رها می‌کنی كه در زمين فساد كنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!» گفت: «به زودى پسرانشان را می‌کشیم، و دخترانشان را زنده نگه می‌داریم و ما بر آنها كاملا مسلطيم!
       موسی نیز به بنی اسرائیل وعده می‌دهد که اگر شکیبا باشند پیروزی با آنهاست:
     قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين (اعراف/128) موسى به قوم خود گفت از الله يارى جوييد، و استقامت پيشه كنيد، كه زمين از آن الله است، و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، واگذار مى‏كند; و سرانجام (نيك) براى پرهيزكاران است.
بازم هم فراموشکاری.
 اما الله دچار فراموشی می‌گردد آنجا که بیان می‌نماید، هیچ کس به موسی ایمان نیاورد جز عده‌ی کمی از قوم خودش:
      فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (یونس/83) سرانجام كسى به موسى ايمان نياورد مگر فرزندانى از قوم وى در حالى كه بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها ايشان را آزار رسانند و در حقيقت فرعون در آن سرزمين برترى‏ جوى و از اسراف كاران بود.
     این آیات قابل تامل است؛ از یک سو جادوگرانی که از نظر فرعون قابل قبول بودند، به موسی ایمان آوردند و از سوئی دیگر الله بیان می‌نماید که غیر از گروهی از قوم بنی اسرائیل کسی به او ایمان نیاورد، پس دو فرض مطرح می‌گردد:
       1- کسانی از جادوگران که به موسی ایمان آورده بودند از بنی‌اسرائیل بودند، که با توجه به خصلت فرعون و بی‌اعتمادی او به بنی‌اسرائیل فرضی است محال، اما اگر درست باشد حسن نیت فرعون را می‌رساند که تا این حد به بنی‌اسرائیل احترام می‌گذاشت.
       2- قرآن دچار فراموشی و تناقض گردیده است.
   
 تناقضات دیگر
       وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ (غافر/24) و فرعون گفت مرا بگذاريد موسى را بكشم تا پروردگارش را بخواند من می‌ترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند.
    چه کسی به او این اجازه را نمی داد؟ خطاب او به کیست؟
       همان گونه که می‌دانیم، دین موسی فقط برای بنی اسرائیل بود اما:
      وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ(غافر/28) و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان می‌داشت گفت آيا مردى رامی‌کشید كه می‌گوید پروردگار من الله است و مسلما براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زيان اوست و اگر راست گو باشد برخى از آنچه به شما وعده می‌دهد به شما خواهد رسيد چرا كه الله كسى را كه افراط كار دروغگو باشد هدایت نمی‌کند.
این در حالی است که نام خدای یهودیان، نه الله بلکه یهوه است.
ادامه دارد.............

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

آیا شوهران حوری برای زنان بهشتی وجود دارد؟

      اسلام دینی است مردسالار؛ این دین نه تنها در دنیا زن را کالائی جنسی در خدمت شوهر می‌داند که باید در خانه بماند، بلکه پس از مرگ نیز هیچ حقی برای آنان در نظر نگرفته؛ یکی از این حقوق ضایع شده‌ی آنان، حق داشتن همسر و در صورت جهنمی بودن شوهر، داشتن همسرانی مانند حوری است؛ قرآن یکی از نعتمهای بهشتی را علاوه بر حوری، پسرانی نوجوان به نام غلمان می‌نامد و با توجه به اینکه قرآن برای مالکیت این پسران بی‌نهایت زیبا از ضمیر "لـــهم"  استفاده کرده پس جای شکی باقی نمی‌ماند که این پسران نوجوان زیباروی هم برای مردان همجنسگرای بهشتی در نظر گرفته، اما بررسی و شرح کامل وضعیت زنان بهشتی: 
  در قرآن به مردان مؤمن وعده داده شده است که الله آنها را به ازدواج حورالعین در می‌آورد، اما آیا برای زنان و دختران مومن بهشتی، در آنجا همسرانی مشابه حورالعین وجود دارد؟
     در اینجا چند فرضیه مطرح می‌گردد:
     1- الله همین زنان مومن را حورالعین قرار میدهد.
     2- الله حورالعین مذکر نیز جهت آنها می‌آفریند.
     3- آنها را به ازدواج مردان مومن بهشتی در می‌آورد.
     4- آنها در آنجا بلاتکلیفند.
     اکنون به بررسی هر‌کدام از این احتمالات می‌پردازم.
     برای رد کردن حالت نخست، کافی‌است بدانیم که الله بیان می‌نماید، دست هیچ جن و یا انسی پیشتر به آنها (حورالعین) نرسیده است:
فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (رحمن/56) در آنها (باغها‌ی بهشتی) زناني هستند چشم نگه‌دار از نامحرم و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است.
لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (رحمن/74) زناني كه هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته.
     بررسی حالت دوم.
برای رد کردن این حالت، کافی‌است به این آیه دقت نمائیم که الله بیان می‌نمائید که ما آنها را باکره قرار می‌دهیم:
فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (واقعه/36) پس ما آنها را (در بهشت) باکره قرار میدهیم.
     اگر بیان شود که منظور زنان مومن هستند که در بهشت باکره می‌شوند، پس باز هدف رضایت مردان است.
ضمنا در تمام آیاتی که وصف حوریان شده از ضمیر مونث استفاده گردیده است و این بدین معناست که این حوریان فقط دختر هستند.
     پذیرش حالت سوم، بدان معناست که برای آنها، همین مردان مومن دنیا در نظر گرفته شده است، مردانی که هر‌ اندازه مایل باشند از حوریان بهره‌مند هستند.
     اما در برخی از روایات اسلامی و آیات قرآن گفته شده که زنان بهشتی به ازدواج شوهرانشان در می‌آیند؛
     اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبرُونَ (زخرف/70) «شما (مردان)و همسرانتان در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید. 
   اگر چنین باشد چند حالت پیش می‌آید:
     نخست اینکه اگر شوهرانشان جهنمی باشند در آن صورت تکلیف آنها چیست؟
     دوم: اگر شوهر بهشتی باشد ولی در مرتبه‌ی متفاوتی از همسر، در آن صورت تکلیف چیست؟
     سوم: تکلیف دختران مومن مجرد چه می‌شود؟
     چهارم: اگر مردی چند‌همسره باشد و همه‌ی زنان همراه شوهرشان بهشتی باشند،آیا دوباره سر آنها هوو وجود دارد؟
     پنجم: تکلیف دوجنسه‌ها چیست؟
     ششم: اگر زنی همسر اولش از دنیا رفت، او دوباره ازدواج نمود و هر دو همسرش به همراه خودش بهشتی شدند، تکلیفش چیست؟ او زن کدامیک از آنها می‌گردد؟
      اما در آنجا نوجوانانی پسر که مانند حوریانند، نیز وجود دارند.
     اگر گفته شود که آنها برای این زنان و مانند حوریان مردانند پس:
     وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ (طور/24) و بدور آنها(مردان) غلمانی (پسران نوجوان) می‌گردند که برای آنها هستند و آنها(غلمان) مانند مروارید پنهان(دست نخورده) هستند.
      همانگونه که ملاحظه می‌نمائیم در این آیه، پسران نوجوان برای مردان بهشتی هستند نه زنان، زیرا از ضمیر مونث "هن" استفاده نشده است؛ ضمنا صفاتشان، صفات زنانه است.
    اگر تمام حالات گفته‌ شده‌ی بالا رخ ندهد، پس:
    زنان بهشتی بلاتکلیف می‌مانند؛ بنابراین احتمالا میل جنسی از آنها گرفته می‌گردد، که به‌ نظر می‌رسد گزینه‌ای جز همین گزینه باقی نماند.

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

تناقضات قرآن در داستان موسی (قسمت چهارم)

........ ادامه‌ی گذشته

   الله به موسی و هارون بیان می‌کند که نزد فرعون بروند و از او بخواهند که فرزندان اسرائیل را همراه آنان به سرزمین مقدس بفرستد:
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر صاحب جهانيم.أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.

   اما الله ظاهرا دچار فراموشی گردیده است؛ زیرا قرار بود هارون نیز همراه موسی نزد فرعون برود، موسی به فرعون می‌گوید:
حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (اعراف/105) شايسته است كه بر الله جز [سخن] حق نگويم من در حقيقت دليلى روشن از سوى صاحبتان (الله) براى شما آورده‌ام، پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست.
   الله در این آیه بیان می‌نماید که من موسی را نزد فرعون و مقامات عالی‌رتبه‌ی او فرستادم، موسی نیز به فرعون می‌گوید که من فرستاده ی صاحب جهانیان هستم:
    وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (زخرف/46) و همانا موسى را با نشانه‌هاى خويش به سوى فرعون و سران او روانه كرديم پس گفت من فرستاده‌ی صاحب جهانيانم.  
  وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/104) و موسى گفت اى فرعون بدون شک من فرستاده‌‌ای از سوى صاحب جهانيانم.
 باز در این آیات خبری از هارون نیست، هارونی که قرار بود همراه موسی نزد فرعون برود.
فرعون به موسی یادآوری می‌نماید که آیا من تو را تربیت ننمودم (آیا فرزند‌خوانده‌ی من نبودی)؟
    قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/18) [فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.
و در ادامه، فرعون به موسی می‌گوید که مرا ترک و اقدام به آدم‌کشی نمودی!:
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (شعراء/19) و [سرانجام] كار خود را كردى و تو از ناسپاسانى.
موسی بیان می‌نماید که من در آن هنگام از گمراهان بودم:
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (شعراء/20) : گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم.
   ایه بالا در تناقض آشکار با گفته‌ای است از قول الله که می‌گوید، من گمراهان را هدایت نخواهم کرد (وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا(نساء/88 ) شرح
و این در حالی‌ است که الله بیان می‌نماید ما در دربار فرعون و زمانی که موسی تحت تربیت فرعون بود، به او حکمت و فرزانگی را داده بودیم:   وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا مي‏‌دهيم.
    بر طبق این آیات، موسی مرتکب قتلی شده است و باید قصاص شود، اما فرض می‌گیریم که از دید الله، مصریان بخاطر اینکه جزء بندگان برگزیده‌ی الله نبودند حکم قصاص در باره‌ی آنها اجرا نمی‌شد.
چرا دیه‌ی مقتول به خانواده‌اش تعلق نگرفت:
   وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (مائده/45) و در [تورات] بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏باشد و زخمها [نيز به همان ترتيب] قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس آن كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه الله نازل كرده داورى نكرده‏اند آنان خود ستمگرانند.آیا جرم او مشمول مرور زمان گردیده است؟
حال فرض می‌کنیم که باز دیه به کافران به یهوه (خدای یهودیان و معدل الله اسلام)، تعلق نمی‌گیرد؛ چرا موسی از خانواده‌ی مقتول پوزش نخواست؟ ضمنا چرا فرعون با مشاهده‌ی موسی دستور توقیف او را نمی‌دهد؟ چرا خانواده‌ی مقتول در این زمینه ساکتند؟

پرسشی از نوع دیگر
آیا این فرعون همان فرعونی است که موسی را از نوزادی تربیت نمود؟
او در این هنگام چند سال دارد؟
منظور قرآن از اینکه به موسی می‌گوید به نزد فرعون برو، کدامین فرعون است؟

تناقضی دیگر
   موسی به فرعون می‌گوید که من هنگامی که از شما به خاطر ترس از دستگیر شدن به دلیل ارتکاب قتلی که انجام داده بودم، فرار نمودم، الله (یهوه) به من حکمت داد:
   فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (شعراء/21) و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.اما قرآن یادش رفته که این حکمت را زمانی که موسی در دربار فرعون بود، الله به او داده است:
   وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اين گونه نيكوكاران را جزا مي‏‌دهيم.
    تا اینجا فرعون فقط به موسی یادآوری می‌نماید که او مرتکب قتل شده است؛ اما الله از قول موسی می‌گوید که:
   وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/22) و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته‌اى نعمتى است كه منتش را بر من می‌نهی.
فرعون به موسی می‌گوید که صاحب این جهان کیست:
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ (شعراء/23) فرعون گفت و صاحب جهانيان چيست.
و موسی بیان می‌نماید:
  

  قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ (شعراء/24) گفت (او) صاحب آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است‏ اگر اهل يقين باشيد.

فرعون به اطرافیانش می‌گوید:
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ (شعراء/25) [فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت آيا نمی‌شنويد.
موسی دوباره سخن قبلش را تکرار می‌نماید:
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (شعراء/26) [موسى دوباره] گفت صاحب شما و صاحب پدران پيشين شما.
( باز قرآن صاحب این جهان را معرفی نمی نماید)
فرعون می گوید:
   قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (شعراء/27) [فرعون] گفت واقعا اين فرستاده‌ای كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است.
موسی می‌گوید:
   قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء/28) [موسى] گفت صاحب خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است‏ اگر تعقل كنيد. (کی رب(صاحب) آن دو است؟)
    و فرعون به موسی می‌گوید که من خدای تو هستم و اگر غیر از من خدائی را گرفتی، تو را زندانی می کنم:
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (شعراء/29) فرعون] گفت اگر خدائی غير از من اختيار كنى قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت.
 پس فرعون فکر می کرد که می تواند موسی را زندانی نماید؛ چرا او را به دلیل ارتکاب قتل، زندانی ننمود؟

فرعون به سران حکومتش می‌گوید:
   وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ (قصص/38) و فرعون گفت اى بزرگان قوم من، جز خويشتن براى شما خدائی را نمی‌شناسم؛ پس اى هامان برايم آتشی بر گل بیفروز و بنائی عظیم براى من بساز شايد تا از خدای موسى اطلاع يابم و من حقیقتا او را از دروغگويان می‌پندارم!
  وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (غافر/36) و فرعون گفت: اى هامان، براى من بنائی عظیم برپا دار كه به اين راهها(‌ی رسیدن به خدا) برسم!
    أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ (غافر/37) راههاى آسمانها تا از خدای موسى اطلاع حاصل كنم و من او را سخت دروغپرداز می‌پندارم و اين گونه براى فرعون زشتى كارش آراسته شد و از راه بازماند و نيرنگ فرعون جز به تباهى نينجاميد.
 در زبان عربی به بنای بسیار بزرگ و مرتفع، صرح می‌گویند:
  قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/ 44 (سلیمان) به او(بلقیس) گفته شد وارد بنای عظیم(کاخ بزرگ) شو و چون آن را ديد برقعه‌ای پنداشت و ساق‌هايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر الله پروردگار جهانيان تسليم شدم.
  چند نکته در مورد آیه بالا با فرض اینکه منظور از صرح همان اهرام باشد:
1- منظور از افروختن آتش بر گل، تولید خشت‌های پخته شده (آجر) می باشد.
2- فرعون باید در سنین پیری چنین دستور داده باشد آن هم به وزیری به نام هامان.
3- هدف هدف از ساخت اهرام، اطلاع یافتن از آنچه که در بالاست باشد و چون فرعون با توجه به اطلاعاتی که از موسی گرفته بود گمان داشت خدای او در بالاست برای شناخت بهتر این خدا چنین دستوری داده است در صورتی که اهرام در واقع مقبره‌های فرعونهای مصر بودند.
4- فرعون گمان داشت این اهرام به سرعت ساخته می‌شوند.
5- در اینجا گفته شد که فرعون فرمول ساخت اهرام را به هامان و صد البته مهندسینش یاد داده بود تا آتش را بر گل روشن کنند نه اینکه گل را در قالب بریزند و آن را روی آتش بگذارند؛ پس در بهترین حالت، گمان قرآن بر آن بود که ابتدا اهرام را از قالبهای گلی ساختند و برای استحکام آن، آتشی بزرگ بر آن برافروختند.

باز طبق همین آیات ، فرعون از این لحظه به بعد تصمیم به ساختن بناهای بزرگ می گیرد. پس:
    از دید قرآن، هدف فرعون از ساختن بناها (اهرام)، شناخت خدای موسی (الله) بوده است.
    آیا فرعون که در این لحظه (بعثت موسی) باید پیرمردی باشد تا این اندازه احمق است که نداند ساختن چنین بناهائی، سالها وقت می‌گیرد به گونه‌ای که عمرش کفاف نخواهد کرد؟

بر طبق قرآن، فرعون دنبال رسیدن به راهی بود که با آن بتواند به الله برسد.
 موسی به فرعون می گوید که اگر هم نشانه ای آشکار برای تو بیاورم باز قبول نمی‌کنی که فرزندان اسرائیل را آزاد نمائی:
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ (شعراء/30) گفت گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم.

فرعون هم به موسی می‌گوید که اگر نشانه‌ای داری نشان بده:
   قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (اعراف/106) [فرعون] گفت اگر معجزه‌ای آورده‌ای پس اگر راست می‌گويى آن را ارائه بده.
موسی گفت:
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (شعراء/30) گفت اگر راست می‌گويى آن را بياور.
در این هنگام بود که موسی عصایش را رها نمود و این عصا تبدیل به مار گردید:
 فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (اعراف/107) پس عصايش را افكند و بناگاه اژدهايى نمایان شد. 
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (شعراء/31) پس عصایش را افكند و بناگاه اژدهایى نمايان شد.
(این هم نمونه‌ای از فراموشکاری الله)
هنگامی که دستش را نیز از داخل پیراهنش بیرون آورد، ناگهان از دستش نوری سفید آغاز به تابش نمود:
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (اعراف/108) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد می‌نمود. 
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (شعراء/32) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد می‌نمود.(این هم نمونه‌ای دیگر از تکرار دو آیه که احتمالا ناشی از فراموشکاری الله است)
برای دیدن سایر ایات تکراری قرآن، اینجا را کلیک کنید.
نمونه‌ای دیگر از تناقض
این سه آیه را با دقت بخوانید:
   قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ (شعرا/15) گفت نه چنين نيست نشانه‏هاى ما را [براى آنان] ببريد كه ما با شما شنونده‌ايم. 
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء /16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما فرستاده‌ی صاحب جهانيانيم. 
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.
    قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/17) گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.

اگر به آیات بالا دقت نمائیم، قال (گفت) که در آیه‌ی 15 بیان شده است، از قول الله می‌باشد و او (الله) موسی را راهنمائی می‌نماید و ادامه‌ی اندرزهای الله تا این جمله که؛ "که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست" ادامه دارد، اما قرآن ناگهان الله فضا را نزد فرعون می‌برد، این درحالی است که شنونده انتظار دارد کلمه‌ی قال در آیه‌ی 17 از جانب موسی باشد نه فرعون.

این داستان ادامه دارد............

Translate

بايگانی وبلاگ