قرآن این داستان را اینگونه آغاز مینماید:
نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (قصص/39) ما از داستان موسي و فرعون به حق بر تو (ای محمد) ميخوانيم، براي گروهي كه ايمان بياورند
قرآن در ادامه میگوید که فرعون مردم روی زمین را دسته دسته نمود، به برخی از این گروهها (بنی اسرائیل) ستم میکرد.
در بیان مفهوم اسرائیل، به دو معنا اشاره شده است، در هر دو حالت این کلمه مرکب از دو کلمهی اسرا و ایل میباشد؛ ایل ریشهی ترکی دارد و به معنای دوست و همراه است؛ اما در اینجا همان معنائی پیدا می کند که در زبان فارسی دارد(گروهی که با هم ریشه ی خانوادگی دارند)؛ اما اسرا:
در بیان معنای این کلمه با فتحه و یا کسره بر الف به معنای گوناگونی اشاره شده که مهمترین آنها " شریف"، "به بند کشیده شده" و همچنین" پنهان" میباشد.
پس اسرائیل نام قومی است.
از سوی دیگر اسرائیل نام دیگر یعقوب که پسر اسحق و نوهی ابراهیم است میدانند؛ اینجاست که اولین تناقض پیش میآید، چگونه است که لقب یعقوب اسرائیل میباشد، در حالیکه نوادگان او دهها هزار سال بعد به اسارت گرفته میشوند.
زمانیکه فرعون مصر، شروع به ساختن هرمها نمود، بنا به روایت اسلامی تعداد یهودیانی که توسط فرعون به اسارت گرفته شده بودند به صد هزار نفر میرسید؛ پس با توجه به نرخ رشد جمعیت آن زمان، یعقوب با بنی اسرائیل دهها هزار سال فاصله دارد. بهر حال هر کدام از این معنای را بگیریم، اشاره به قومی دارد و نمیتواند لقب یعقوب باشد.
برگردیم به خود داستان
فرعون میدانست که فرزندی از بنی اسرائیل تاج و تخت او را بر باد خواهد داد، از آنجائیکه در سالی خاص شروع به کشتن فرزندان پسر بنی اسرائیل نمود، پس او از تاریخ زایش این پسر آگاهی داشت؛ اما چگونه؟
قرآن بیان میکند که علم غیب را کسی نمیداند، مگر اینکه الله اراده نماید، اموری از غیب را بر برخی از رسولانش آشکار نماید:
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا (جن/26) عالم الغيب او است، و هيچكس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد،
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (جن/27) رسولاني كه آنها را برگزيده است و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار ميدهد. شرح مفصل
الله به این دلیل به آنها برخی از اسرار غیبی را آشکار مینماید تا بداند که آنها (رسولان الله) آنچه را که بر آنها ابلاغ شده بود را بیان نموده اند یا نه:
لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (جن/27) تا بداند پيامبرانش رسالتهاي پروردگارشان را ابلاغ كردهاند، و او به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و هر چيزي را احصا كرده است (آمار هر چیز را دارد). برای دیدن تناقضات قرآن در این باره اینجا را کلیک کنید.
اگر آیات بالا را بپذیریم، پس فرعون از کجا میدانست که قرار است چنین اتفاقی بیفتد؟ اما الله به فکر پیامبر خویش بود، و اجازه نداد که پیروان فرعون، موسی را بکشند، این بود که به مادر موسی وحی شد تا نوزادش را در تابوتی بر روی آب (احتمالا منظور رود نیل است) رها سازد؛ اما باز پرسشی به ذهن میآید.
چرا الله اجازه داد که این همه فرزندان پسر بنی اسرائیل توسط لشکریان فرعون کشته شوند؟ چرا به فکر آزادی آنها نبود؟:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (قصص/4) فرعون برتريجوئي در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني ميكشاند، پسران آنها را سرمي بريد و زنان آنها را (براي كنيزي) زنده نگه ميداشت، او مسلما از مفسدان بود.
گروهی از نزدیکان فرعون تابوت را از آب گرفتند:
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ (قصص/8) خاندان فرعون او را از آب گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد، مسلما فرعون و هامان و لشكريان آن دو خطاكار بودند.
و به نزد فرعون بردند، فرعون قصد کشتن او را داشت، اما همسرش آسیه مانع از اینکار شد:
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ( قصص/9) همسر فرعون گفت او را نكشيد، نور چشم من و شماست ؟ شايد براي ما مفيد باشد، يا او را پسر خود برگزينيم و آنها نميفهميدند (كه ما را در آستین میپرورانند!).
اما مادر موسی خیلی نگران فرزندش بود تا جائیکه نزدیک بود قضیه را فاش نماید؛ الله نیز او را از مؤمنان قرار داد:
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (قصص/10) قلب مادر موسي از همه چيز (جز ياد فرزندش) تهي گشت، و اگر قلب او را به وسيله ايمان و اميد محكم نكرده بوديم نزديك بود مطلب را افشا كند
مادر موسی پیرو کدام پیامبر بود؟ چرا برای نجات سایر پسرهای بنی اسرائیل اقدامی چه از سوی الله و چه مادر موسی صورت نگرفت؟
اما مادر موسی همچنان نگران فرزندش بود و به دخترش گفت که برو و از او خبر بیاور! او در حالیکه خانواده ی فرعون اطلاعی نداشتند، از دور موسی را در کاخ فرعون مشاهده نمود:
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (قصص/119) مادر به خواهر او گفت وضع حال او را پيگيري كن، او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد، در حالي كه آنها بيخبر بودند
خواهر موسی از کجا دانست که موسی در کاخ فرعون است؟ مگر کاخ فرعون تا این اندازه بی در و پیکر بود که هر کس بتواند به آن نزدیک شود؟
الله در این مدت به این فکر بوده است که چگونه مادر موسی را به فرزندش نزدیک نماید تا او اندوهگین نباشد، در ضمن الله در مقابل این همه کشتار، از سوی فرعون سکوت اختیار مینماید.
خواهر موسی به آنها گفت که من میتوانم خانوادهای را جهت نگهداری از او به شما معرفی نمایم:
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ (قصص/12) ما همه زنان شيرده را از قبل بر او تحريم كرديم خواهرش گفت: آيا شما را به خانوادهاي راهنمائي كنم كه ميتوانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند؟
معلوم نیست که خواهر موسی اخبار دربار فرعون را چگونه بدست میآورد، ضمنا این فرعون چقدر مهربان است! آیا برای او پسری از قوم خودش نبود که به عنوان فرزند خواندگی بپذیرد؟ چرا فرعون تعصب قومی نداشت؟
خواهر موسی آنها را به مادرش معرفی نمود و فرعون نیز با آمدن زن اسرائیلی در دربارش مخالفتی نداشت! او نوزادان زیادی را میکشد، اما نسبت به یک پسر اسرائیلی این همه محبت دارد!:
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (قصص/13) ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود، و غمگين نباشد، و بداند وعده الهي حق است ولي اكثر آنها نميدانند.
آیا مادر موسی از پیامبر شدن نوزادش آگاه بود؟ چگونه؟
...... تا اینکه موسی به دوران جوانی رسید.
موسی کلمهای است عبری و به معنی از آب گرفته شده؛ آیا این کلمه قبطی نیزمیباشد؟ ( هنوز هم اروپائیان به مصر قبط «جبت» میگویند).
نام موسی در دربار فرعون چی بود؟ این نام را چه کسی بر او نهاد؟
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/13) هنگامي كه نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم
موسی کی نیکوکاری نمود؟ الله بیان میکند که او شخصی فرزانه (حکیم) بود؛ اما ببینید که موسی چگونه حکمتی داشت.
موسی در فرصتی مناسب از کاخ فرعون فرار و وارد شهر گردید:
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ (قصص/15) او در موقعي كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد، ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند، يكي از پيروان او (بنی اسرائیلی) بود، و ديگري از دشمنانش(قبطی)، آن يك كه از پيروان او بود از وي در برابر دشمنش تقاضاي كمك كرد، موسي مشت محكمي بر سينه او زد و كار او را ساخت (او را کشت) موسي گفت: اين از عمل شيطان بود كه او دشمن و گمراه كننده آشكاري است
در این آیه قرآن بیان میکند که موسی با استفاده از غفلت نگهبانان شهر از کاخ فرار کرد، پس احتمالا منظور این است که او اجازهی بیرون آمدن از کاخ فرعون را نداشت، اما چگونه یک بنی اسرائیلی که در حال دعوا با یک قبطی بود موسی را شناخت؟ موسی از کجا دانست که او بنی اسرائیلی است؟ موسی از کجا دانست فردی که از او درخواست کمک دارد اسرائیلی است؟
چرا قرآن از شخصی عادی قبط بعنوان دشمن یاد میکند؟
چرا موسی کینهی فرعون را به دل دارد؟ مگر فرعون پدر خواندهاش نبود؟
این چه فرزانگی است که الله به موسی داده تا به محض مشاهدهی نزاع دو نفر، بلافاصله و بدون پرسیدن از دلیل دعوا، جانب یکی از طرفین که همنژاد اوست را بگیرد و قبطی بیگناه را بکشد؟ چرا موسی قصاص نشد؟
قرآن بیان میکند که ما حکم قصاص را برای بنی اسرائیل نیزمقرر داشته بودیم؛ آیا جرم موسی مشمول مرور زمان گردید؟!
اما موسی خیلی راحت از الله پوزش میخواهد:
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (قصص/16) عرض كرد پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم، مرا ببخش، خدا او را بخشيد كه او غفور و رحيم است.
الله او را میبخشد و موسی دوباره قصد آدم کشی را دارد:
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ (قصص/18) موسي در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاي ناگهان ديد همان كسي كه ديروز از او ياري طلبيده بود فرياد ميزند و از او كمك ميخواهد، موسي به او گفت تو آشكارا انسان گمراهي هستي!
تناقض در اینجاست که چرا الله حق الناس را میبخشد؟
معلوم نیست که چرا کسی موسی را تعقیب نکرد؟ او شب را کجا گذراند؟ مگر شخصی نبود که زندگی اشرافی داشت؟ چرا او فردا راحت در همان شهر میگردد؟:
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (قصص/19) هنگامي كه خواست با كسي كه دشمن هر دوي آنها بود درگير شود و با قدرت مانع او گردد، گفت: اي موسي! ميخواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز انساني را به قتل رساندي ؟ تو ميخواهي فقط جباري در روي زمين باشي، و نميخواهي از مصلحان باشي!
پس بیشتر مردم میدانستند که موسی دیروز آدمکشی نموده؛ شخصی که قرآن از او بعنوان دشمن یاد مینماید موسی(حکیم) را نصیحت مینماید!
مگر اینگونه نیست که بعد از کشته شدن هابیل از سوی قابیل الله اراده نموده است که:
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (مائده/31) بهمين جهت(کشته شدن هابیل از سوی قابیل) بر بني اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد چنان است كه گوئي همه انسانها را كشته و هر كس انساني را از مرگ رهائي بخشد چنان است كه گوئي همه مردم را زنده كرده است، و رسولان ما با دلايل روشن بسوي بني اسرائيل آمدند، اما بسياري از آنها، تعدي و اسراف، در روي زمين كردند.
مردی از دورافتاده ترین نقطهی شهر به موسی اطلاع میدهد که گروهی میخواهند تو را بکشند:
وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ (قصص/20) مردي از نقطه دور دست شهر با سرعت آمد و به موسي گفت اي موسي اين جمعيت براي كشتنت به مشورت نشستهاند، فورا خارج شو كه من از خيرخواهان توام.
این مرد مکان موسی را از کجا میشناخت؟
موسی با ترس و لرز از شهر خارج گردید:
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (قصص/21) موسي از شهر خارج شد در حالي كه ترسان بود، و هر لحظه در انتظار حادثهاي، عرض كرد پروردگارا! مرا از اين قوم ظالم رهائي بخش
ظالم کیست؟
قاتل یا کسانیکه دنبال پیداکردن او هستند؟
ادامه دارد.........................
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
اسلام برای دیگر ملل حتی یک پیامبر هم نفرستاد.
نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (قصص/39) ما از داستان موسي و فرعون به حق بر تو (ای محمد) ميخوانيم، براي گروهي كه ايمان بياورند
قرآن در ادامه میگوید که فرعون مردم روی زمین را دسته دسته نمود، به برخی از این گروهها (بنی اسرائیل) ستم میکرد.
در بیان مفهوم اسرائیل، به دو معنا اشاره شده است، در هر دو حالت این کلمه مرکب از دو کلمهی اسرا و ایل میباشد؛ ایل ریشهی ترکی دارد و به معنای دوست و همراه است؛ اما در اینجا همان معنائی پیدا می کند که در زبان فارسی دارد(گروهی که با هم ریشه ی خانوادگی دارند)؛ اما اسرا:
در بیان معنای این کلمه با فتحه و یا کسره بر الف به معنای گوناگونی اشاره شده که مهمترین آنها " شریف"، "به بند کشیده شده" و همچنین" پنهان" میباشد.
پس اسرائیل نام قومی است.
از سوی دیگر اسرائیل نام دیگر یعقوب که پسر اسحق و نوهی ابراهیم است میدانند؛ اینجاست که اولین تناقض پیش میآید، چگونه است که لقب یعقوب اسرائیل میباشد، در حالیکه نوادگان او دهها هزار سال بعد به اسارت گرفته میشوند.
زمانیکه فرعون مصر، شروع به ساختن هرمها نمود، بنا به روایت اسلامی تعداد یهودیانی که توسط فرعون به اسارت گرفته شده بودند به صد هزار نفر میرسید؛ پس با توجه به نرخ رشد جمعیت آن زمان، یعقوب با بنی اسرائیل دهها هزار سال فاصله دارد. بهر حال هر کدام از این معنای را بگیریم، اشاره به قومی دارد و نمیتواند لقب یعقوب باشد.
برگردیم به خود داستان
فرعون میدانست که فرزندی از بنی اسرائیل تاج و تخت او را بر باد خواهد داد، از آنجائیکه در سالی خاص شروع به کشتن فرزندان پسر بنی اسرائیل نمود، پس او از تاریخ زایش این پسر آگاهی داشت؛ اما چگونه؟
قرآن بیان میکند که علم غیب را کسی نمیداند، مگر اینکه الله اراده نماید، اموری از غیب را بر برخی از رسولانش آشکار نماید:
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا (جن/26) عالم الغيب او است، و هيچكس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد،
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (جن/27) رسولاني كه آنها را برگزيده است و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار ميدهد. شرح مفصل
الله به این دلیل به آنها برخی از اسرار غیبی را آشکار مینماید تا بداند که آنها (رسولان الله) آنچه را که بر آنها ابلاغ شده بود را بیان نموده اند یا نه:
لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (جن/27) تا بداند پيامبرانش رسالتهاي پروردگارشان را ابلاغ كردهاند، و او به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و هر چيزي را احصا كرده است (آمار هر چیز را دارد). برای دیدن تناقضات قرآن در این باره اینجا را کلیک کنید.
اگر آیات بالا را بپذیریم، پس فرعون از کجا میدانست که قرار است چنین اتفاقی بیفتد؟ اما الله به فکر پیامبر خویش بود، و اجازه نداد که پیروان فرعون، موسی را بکشند، این بود که به مادر موسی وحی شد تا نوزادش را در تابوتی بر روی آب (احتمالا منظور رود نیل است) رها سازد؛ اما باز پرسشی به ذهن میآید.
چرا الله اجازه داد که این همه فرزندان پسر بنی اسرائیل توسط لشکریان فرعون کشته شوند؟ چرا به فکر آزادی آنها نبود؟:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (قصص/4) فرعون برتريجوئي در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني ميكشاند، پسران آنها را سرمي بريد و زنان آنها را (براي كنيزي) زنده نگه ميداشت، او مسلما از مفسدان بود.
گروهی از نزدیکان فرعون تابوت را از آب گرفتند:
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ (قصص/8) خاندان فرعون او را از آب گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد، مسلما فرعون و هامان و لشكريان آن دو خطاكار بودند.
و به نزد فرعون بردند، فرعون قصد کشتن او را داشت، اما همسرش آسیه مانع از اینکار شد:
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ( قصص/9) همسر فرعون گفت او را نكشيد، نور چشم من و شماست ؟ شايد براي ما مفيد باشد، يا او را پسر خود برگزينيم و آنها نميفهميدند (كه ما را در آستین میپرورانند!).
اما مادر موسی خیلی نگران فرزندش بود تا جائیکه نزدیک بود قضیه را فاش نماید؛ الله نیز او را از مؤمنان قرار داد:
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (قصص/10) قلب مادر موسي از همه چيز (جز ياد فرزندش) تهي گشت، و اگر قلب او را به وسيله ايمان و اميد محكم نكرده بوديم نزديك بود مطلب را افشا كند
مادر موسی پیرو کدام پیامبر بود؟ چرا برای نجات سایر پسرهای بنی اسرائیل اقدامی چه از سوی الله و چه مادر موسی صورت نگرفت؟
اما مادر موسی همچنان نگران فرزندش بود و به دخترش گفت که برو و از او خبر بیاور! او در حالیکه خانواده ی فرعون اطلاعی نداشتند، از دور موسی را در کاخ فرعون مشاهده نمود:
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (قصص/119) مادر به خواهر او گفت وضع حال او را پيگيري كن، او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد، در حالي كه آنها بيخبر بودند
خواهر موسی از کجا دانست که موسی در کاخ فرعون است؟ مگر کاخ فرعون تا این اندازه بی در و پیکر بود که هر کس بتواند به آن نزدیک شود؟
الله در این مدت به این فکر بوده است که چگونه مادر موسی را به فرزندش نزدیک نماید تا او اندوهگین نباشد، در ضمن الله در مقابل این همه کشتار، از سوی فرعون سکوت اختیار مینماید.
خواهر موسی به آنها گفت که من میتوانم خانوادهای را جهت نگهداری از او به شما معرفی نمایم:
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ (قصص/12) ما همه زنان شيرده را از قبل بر او تحريم كرديم خواهرش گفت: آيا شما را به خانوادهاي راهنمائي كنم كه ميتوانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند؟
معلوم نیست که خواهر موسی اخبار دربار فرعون را چگونه بدست میآورد، ضمنا این فرعون چقدر مهربان است! آیا برای او پسری از قوم خودش نبود که به عنوان فرزند خواندگی بپذیرد؟ چرا فرعون تعصب قومی نداشت؟
خواهر موسی آنها را به مادرش معرفی نمود و فرعون نیز با آمدن زن اسرائیلی در دربارش مخالفتی نداشت! او نوزادان زیادی را میکشد، اما نسبت به یک پسر اسرائیلی این همه محبت دارد!:
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (قصص/13) ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود، و غمگين نباشد، و بداند وعده الهي حق است ولي اكثر آنها نميدانند.
آیا مادر موسی از پیامبر شدن نوزادش آگاه بود؟ چگونه؟
...... تا اینکه موسی به دوران جوانی رسید.
موسی کلمهای است عبری و به معنی از آب گرفته شده؛ آیا این کلمه قبطی نیزمیباشد؟ ( هنوز هم اروپائیان به مصر قبط «جبت» میگویند).
نام موسی در دربار فرعون چی بود؟ این نام را چه کسی بر او نهاد؟
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/13) هنگامي كه نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم
موسی کی نیکوکاری نمود؟ الله بیان میکند که او شخصی فرزانه (حکیم) بود؛ اما ببینید که موسی چگونه حکمتی داشت.
موسی در فرصتی مناسب از کاخ فرعون فرار و وارد شهر گردید:
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ (قصص/15) او در موقعي كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد، ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند، يكي از پيروان او (بنی اسرائیلی) بود، و ديگري از دشمنانش(قبطی)، آن يك كه از پيروان او بود از وي در برابر دشمنش تقاضاي كمك كرد، موسي مشت محكمي بر سينه او زد و كار او را ساخت (او را کشت) موسي گفت: اين از عمل شيطان بود كه او دشمن و گمراه كننده آشكاري است
در این آیه قرآن بیان میکند که موسی با استفاده از غفلت نگهبانان شهر از کاخ فرار کرد، پس احتمالا منظور این است که او اجازهی بیرون آمدن از کاخ فرعون را نداشت، اما چگونه یک بنی اسرائیلی که در حال دعوا با یک قبطی بود موسی را شناخت؟ موسی از کجا دانست که او بنی اسرائیلی است؟ موسی از کجا دانست فردی که از او درخواست کمک دارد اسرائیلی است؟
چرا قرآن از شخصی عادی قبط بعنوان دشمن یاد میکند؟
چرا موسی کینهی فرعون را به دل دارد؟ مگر فرعون پدر خواندهاش نبود؟
این چه فرزانگی است که الله به موسی داده تا به محض مشاهدهی نزاع دو نفر، بلافاصله و بدون پرسیدن از دلیل دعوا، جانب یکی از طرفین که همنژاد اوست را بگیرد و قبطی بیگناه را بکشد؟ چرا موسی قصاص نشد؟
قرآن بیان میکند که ما حکم قصاص را برای بنی اسرائیل نیزمقرر داشته بودیم؛ آیا جرم موسی مشمول مرور زمان گردید؟!
اما موسی خیلی راحت از الله پوزش میخواهد:
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (قصص/16) عرض كرد پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم، مرا ببخش، خدا او را بخشيد كه او غفور و رحيم است.
الله او را میبخشد و موسی دوباره قصد آدم کشی را دارد:
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ (قصص/18) موسي در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاي ناگهان ديد همان كسي كه ديروز از او ياري طلبيده بود فرياد ميزند و از او كمك ميخواهد، موسي به او گفت تو آشكارا انسان گمراهي هستي!
تناقض در اینجاست که چرا الله حق الناس را میبخشد؟
معلوم نیست که چرا کسی موسی را تعقیب نکرد؟ او شب را کجا گذراند؟ مگر شخصی نبود که زندگی اشرافی داشت؟ چرا او فردا راحت در همان شهر میگردد؟:
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (قصص/19) هنگامي كه خواست با كسي كه دشمن هر دوي آنها بود درگير شود و با قدرت مانع او گردد، گفت: اي موسي! ميخواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز انساني را به قتل رساندي ؟ تو ميخواهي فقط جباري در روي زمين باشي، و نميخواهي از مصلحان باشي!
پس بیشتر مردم میدانستند که موسی دیروز آدمکشی نموده؛ شخصی که قرآن از او بعنوان دشمن یاد مینماید موسی(حکیم) را نصیحت مینماید!
مگر اینگونه نیست که بعد از کشته شدن هابیل از سوی قابیل الله اراده نموده است که:
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (مائده/31) بهمين جهت(کشته شدن هابیل از سوی قابیل) بر بني اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد چنان است كه گوئي همه انسانها را كشته و هر كس انساني را از مرگ رهائي بخشد چنان است كه گوئي همه مردم را زنده كرده است، و رسولان ما با دلايل روشن بسوي بني اسرائيل آمدند، اما بسياري از آنها، تعدي و اسراف، در روي زمين كردند.
مردی از دورافتاده ترین نقطهی شهر به موسی اطلاع میدهد که گروهی میخواهند تو را بکشند:
وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ (قصص/20) مردي از نقطه دور دست شهر با سرعت آمد و به موسي گفت اي موسي اين جمعيت براي كشتنت به مشورت نشستهاند، فورا خارج شو كه من از خيرخواهان توام.
این مرد مکان موسی را از کجا میشناخت؟
موسی با ترس و لرز از شهر خارج گردید:
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (قصص/21) موسي از شهر خارج شد در حالي كه ترسان بود، و هر لحظه در انتظار حادثهاي، عرض كرد پروردگارا! مرا از اين قوم ظالم رهائي بخش
ظالم کیست؟
قاتل یا کسانیکه دنبال پیداکردن او هستند؟
ادامه دارد.........................
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
اسلام برای دیگر ملل حتی یک پیامبر هم نفرستاد.
۵ نظر:
دوست گرامی با تشکر از مطالب سود مند شما
کلمه ایل یک کلمه ترکی است لطفا تصحیح فرمایید.
لطفا با مطالب خود برخی را روشن فرمایید با تشکر
سپاس از تذکر آتیلای گرامی!
پیــروز باشــید!
پژوهش در زمینه ی اسلام عزیز!
کلمه ی ئل در اینجا ربطی به ایل ترکی ندارد و با آل عربی هم بی ارتباط است. بلکه در زبان عبری و بابلی و دیگر زبان های خانواده ی سامی به معنی "خدا" و همان "اله" عربی است. مثلا شهر باستانی بابل باب-ئل به مفهوم دروازه ی خدا بوده یا در عبری وقت لابه و دعا می گویند ایلوئی یعنی "خدای من!"(همان الهی! عربی است) اما جزء اول کلمه "اسرا" دقیقا خاطرم نیست اما اگر اشتباه نکنم و با ریشه ی ا. س. ر عربی مرتبط باشد اسرائل اسیر یا همان "بنده ی خدا" معنی می دهد. اسامی دیگری هم که با پسوند ئل ساخته شده اند در عبری زیادند مثل سموئل (اسماعیل) گابریل (جبرئیل) میکائل (میکال عربی) و غیره که البته همه نام فرد است و هیچ گاه نام قوم نبوده اند.
ریشه شناسی نام ها چندان ساده نیست و نباید به سادگی فریب همگونی های ظاهری نام ها خورد. زبانشناسان با استفاده از قواعد تغییرات آوایی (که آن هم خود حاصل سالیان دراز تحقیق و بررسی زبان های مورد نظر و آثار آنهاادوار مختلف تاریخی بوده)و شواهد معنایی و فرهنگی اقدام به ریشه شناسی و معنی کردن واژه ها می کنند که از آن با عنوان اتیمولوژی یاد می شود.
عجیبه شما هم با با کامنت ها گزینشی عمل می کنی! کامنت قبلی من رو منتشر نکردی ممکنه بهت برخورده باشه ولی اون جیزایی که راجع به معنی و تجزیه ی اسرائیل نوشتی غلطه با انتشار مطلب غلط سطح کار خودت پایین می یاد، من چون تخصص خودم فرهنگ و زبان های باستانی اون کامنت رو نوشتم نباید بهت بربخوره بلکه آدم باید اشتباههای کارش رو تصحیح کنه
سلام گرامی! راستش متوجه نشدم کدام کامنت را میگوئید.
اگر در کامنتی ایراد اتهام به سایر کامنتگذاران نباشد و همچنین در آنها ادب رعایت شود، بدون شک منتشر خواهند شد؛ علت منتشر شدن با تأخیر کامنتها تنها همین است و بس، بسیاری در کامنتهایشان فحاشی مینمایند، البته مطمئنا کامنت شما چنین نبوده است.
باز هم منتظر استفاده از نظرات شما هستم.
پیروز باشید!
ارسال یک نظر