بیگمان یکی از دیرینه ترین خرافات بشری، جادو میباشد؛ در این بخش از بررسی های اسلام از دید قرآن، به این مسئله میپردازم؛ بدون شک، اسلام به این موضوع به عنوان واقعیتی عینی مینگرد:
قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/116) گفت شما بيفكنيد، و هنگامي كه (وسايل سحر خود را) افكندند چشم مردم را جادو كردند و ترسانيدند و جادوی بزرگی عظيمي آوردند! (اشاره با داستان جادوگران زمان موسی)
از دید اسلام جادوگری نه تنها واقعیتی که وجود خارجی دارد، بلکه آنرا نیز تقسیم بندی مینماید و برای آنها دلایلی عقلانی نیز قائل است،در اینجا به بررسی انواع جادو و چگونگی پیدایش آنها از دید اسلام میپردازم:
از دید قرآن، پیش از گزینش محمد ابن عبدالله به عنوان پیام آور اسلام، جنها با سوار شدن بر روی پشت همدیگر تا آسمان طبقه ی هفتم پیش میرفتند و اقدام به استراق سمع از تصمیمات و فرامینی که الله به فرشتگانش برای اجرا ابلاغ میکرد، مینمودند؛و پس از آن این اطلاعات را در اختیار مردانی از انس که به آنها پناه میبردند، قرار میدادند و این مردان نیز جنها را عبادت میکردند:
قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (سبا/41) (روز قیامت) آنها(فرشتگان) ميگويند: منزهي تنها تو ولي ما هستي نه آنها، (آنان ما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!
اما همین مردان انس با استفاده از اطلاعات ربوده شدهی الهی اقدام به فریب مردم و خبر رسانی از آینده میکردن؛ الله به محمد بیان میکند که از جانب من، از قول جنها بگو که ما (جنها) قبلا آزادانه (با سوار شدن بر روی همدیگر) تا آسمان پیش میرفتیم و در آنجا صندلی برای گوش دادن داشتیم، و آسمان را نیز لمس میکردیم، اما از دیشب(زمان اراده ی الله برای رشد انسانها که منظور بعثت محمد ابن عبدالله است) که خواستیم استراق سمع کنیم، چیزی عجیبی شنیدیم(قرآن) که ما نمیدانیم الله برای ساکنان زمین خیری در نظر دارد یا شری در انتظار آنهاست، و از این پس هر کسیکه بخواهد استراق سمع نماید با شهاب هدف قرار میگیرد:
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا بگو به من وحي شده است كه جمعي از «جن» به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفتهاند: ما قرآن عجيبي شنيدهايم!
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا که به راه راست هدايت ميكند، لذا ما به آن ايمان آوردهايم، و هرگز احدي را شريك پروردگارمان قرار نميدهيم।
وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است ।
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا و اينكه سفيهان ما درباره الله سخنان ناروا ميگفتند ।
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا و اينكه ما گمان ميكرديم كه انس و جن هرگز دروغ بر الله نميبندند ।
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند।
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا و اينكه آنها گمان كردند همانگونه كه شما گمان ميكرديد كه خداوند هرگز كسي را (به نبوت) مبعوث نمی کند।
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا و ما آسمان را لمس نمودیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهائی از شهاب سنگ يافتيم.
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا و همانا ما می نشستیم که در مکانی که جایگاه نشستن بود و گوش (به حرفهای داخل آسمان) میدادیم اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهاب سنگي را در كمين خود مييابد। وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا و ما نمىدانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايتخواسته است.
وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقههايى گوناگونيم। . أَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا و ما مىدانيم كه هرگز نمىتوانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد.
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد.
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند.
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود.
خرافات این ایات را پیشتر شرح دادهام.
پس یکی از نمونه های جادو، جادوئی است که برخی از مردان با استفاده از اطلاعاتی که از جنها بدست میاوردند، از آینده خبر میدادند؛ اما از گذشته هم به همین گونه خبر رسانی میکردند، از دید اسلام هر انسان دارای دو فرشته است، یکی در سمت راست که مسئول نوشتن اعمال نیک انسان است و دیگری در سمت چپ که مسئول نوشتن اعمال بد انسان است:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق/16) ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ (ق/17) به خاطر بياوريد هنگامي كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت ميدارند.
مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (ق/18) هيچ سخني را انسان تلفظ نميكند مگر اينكه نزد آن فرشتهاي مراقب و آماده براي انجام ماموريت است.
همچنین قران از آنها با عنوان کراما کاتبین یاد مینماید:
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ / كِرَامًا كَاتِبِينَ (انفطار/11) و بدون شك نگاهباناني بر شما گمارده شده / كه نويسندگانى گرامىاند.
جنها نیزهنگامیکه آنها این اطلاعات را تحویل قاصدان الهی میدهند گوش میدهند و از گذشتهی افراد به آنها اطلاع میدهند.
اما نوع دوم جادو از دید اسلام.
این نوع جادو کاملا با استفاده از علمی است که الله بوسیلهی دو فرشتهاش بنامهای هاروت و ماروت به انسانها میآموزد؛ دربارهی هاروت و ماروت نظریههای مختلفی را در اسلام مشاهده مینمائیم که به چند نمونه از آنها میپردازیم:
هاروت و ماروت دو فرشته بودند و چون بنیآدم در زمین بنای فساد وگناه نهادند،خدای را گفتند که ما را مملکت دنیا ده تا در آن داد کنیم و هیچ گناه نکنیم، حال آنکه این بنیآدم در زمین گناه میکنند؛ خداوند فرمود که من بنیآدم را شهوتی دادهام که شما نمیتوانید خود را از آن نگاه دارید؛ هاروت و ماروت گفتند که نگاه میداریم وعاصی نمیشویم و اگر شدیم ما را به هرعقوبتی که صلاح میبینی گرفتار کن؛ پس خدا شهوت در تن هاروت ماروت قرار داد و به آنها را مملکت زمین داد؛ هاروت و ماروت در زمین زنی بسیار زیبا دیدند و شهوتشان جنبید، اما زن سر فرود نیاورد و شرط کرد آن دو باید یا شراب بخورند یا کلام خدا را بسوزانند یا طفلی را بکشند و هاروت و ماروت دو شرط آخر را دشوارتر دیدند،پس شراب نوشیدند وچون مست شدند،کلام خدا را بسوزاندند.
آنها شراب خودن را انتخاب نمودند؛ پس در هنگام مستی طفل را کشتند، باز زن سر فرود نیاورد و از آن دو خواست اسم اعظم را به او بیاموزند و هنگامیکه آموختند، زن به مدد اسم اعظم به آسمان رفت و از چنگ هاروت وماروت گریخت؛ پس خداوند به آن دو گفت که شما باید مجازات شوید و آنها را در گزیدن عذاب دنیا و عذاب آخری مخیر کرد وآن دو عذاب دنیا را برگزیدند چرا که عذاب آخرت جاوید است؛ خداوند در چاهی در زمین بابل آن دو را آویزان کرد و از شدت تشنگی زبانشان در آمده و فاصلهی آنان تا آب نیز یک سر خنجر بیشتر نیست، اما به آب نمیرسند وتا قیامت در این حالتند و هر کس سنگی را در آن چاه را بداند، بر سر آن می رود و از ایشان جادو می آموزد(ترجمه تفسیر طبری)
یهودیان مدینه پس از هجرت نزد محمد ابن عبدالله آمدند و گفتند اگر تو پیغمبر هستی چه کسانی از پیامبران ما را مانند خودت پیامبر می دانی؟ رهبر اسلام هم پیامبران اسرائیلی را شمرد تا رسید به داود و سلیمان، یهودیان به هم نگاه کردنند و گفتند معلوم شد که تو پیامبر نیستی، چون سلیمان یک جادوگر بوده، و داود هم پادشاه بود نه پیامبر؛ این بود که قرآن در اینجا باب مسئله هاروت و ماروت را بیان نمود:
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ (بقره/102) (يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم ميخواندند پيروي ميكردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند، (آنها طريق سحر كردن را براي آشنائي به طرز ابطال آن به مردم ياد ميدادند) و به هيچ كس چيزي ياد نميدادند مگر اينكه قبلا به او ميگفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد (و از اين تعليمات سوء استفاده نكنيد) ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را ميآموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائي بيفكنند (نه اينكه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچگاه بدون فرمان خدا نميتوانند به انساني ضرر برسانند، آنها قسمتهائي را فرا ميگرفتند كه براي آنان زيان داشت و نفعي نداشت، و مسلما ميدانستند هر كسي خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاي در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن ميفروختند اگر علم و دانشي ميداشتند.
این آیه در پاسخ به بیانات آنها در بارهی اینکه ریشهی جادو از زمان سلیمان و وزیر دانایش، که قرآن از او به عنوان کسیکه دارای علم است یاد میکند، علمی که او قادر بود، تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن نزد سلیمان بیاورد!(آیا این علم است یا جادو؟)
لشکریان سلیمان همه از مسلمانان بودند و الله به او علمی بسیار داده بود که ملازمانش نیز از او یاد گرفته بودند؛
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ (نمل/15) و ما به داوود و سليمان، دانشي عظيم داديم؛ و آنان گفتند: ستايش از آنِ خداوندي است که ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد.
اما این علم سلیمان چه بود؟
قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل/38) (سليمان) گفت، اي بزرگان(وزیرانش)! كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براي من بياوريد؟!
قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (نمل/39) عفريتي از جن گفت: من آنرا نزد تو ميآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي و من نسبت به آن توانا و امينم!
با کمی دقت در آیات بالا مشاهده میکنیم که سلیمان به لشکریانش، مسلمین میگوید، میدانیم که لشکریان او انس و جن و پرنده و چرنده بودن؛ اما یکی از وزیرانش که علم بسیار داشت به سلیمان میگوید که من تخت او(ملکهی سبا به نام بلقیس) را قبل از اینکه چشمت را بر هم بزنی میاورم:
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (نمل/40) (اما) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت، من آنرا پيش از آنكه چشم بر هم زني نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا ميآورم يا كفران ميكنم؟
شرح این داستان
آیا غیر از علم جادوگری علمی دیگر میتواند مد نظر قرآن باشد؟
اما برگردیم به اصل آیه.
با مطالعه ی سیاق آیه ی 102 سوره ی البقره، به نظر میرسد که رهبر اسلام در منگنه قرار گرفته بود، از یک سو معتقد بود که تمام علوم از الله است و از سوئی دیگر علم جادوگری را علمی شیطانی میدانست؛ البته این آیه پر از تناقض است، از یک سو الله به مردم آموزش جادوگری را میدهد و از سوئی دیگر و از زبان دو فرشته اش به آنها میگوید که ما آزمایش کنندهی الهی هستیم و مبادا با ارتکاب و دست زدن به این اعمال کافر شوید، اما مردم از آنها علم (طلسم) چگونه اختلاف و جدائی افکنی بین مرد و زنش را یا میگرفتند، جالب است که قرآن بیان میکند، این دو فرشته (هاروت و ماروت) آموزش علم جادوگری را با اجازهی ما(الله) به آنان میدادند؛ در آخر هم میگوید که مردم از آنها چیزی خوب یاد نمیگرفتند.
بنابراین اسلام جادوگری را به عنوان علمی نکوهیده به رسمیت میشناسد، علمی که الله بوسیلهی دو فرشته اش که در بابل بودند، مردم را فریب میدادند.
من در این آیه رد پای افسانه های یهودیان و زخمهائی که آنها در بابل دیده بودند را میبینم، طبق این آیه مردم بابل بوسیله الله دچار عذابی میشدند که خود متوجه آن نبودند و یا اینکه پیشرفتهای بابل را با عقل خویش نمیتوانستند توجیه نمایند این بود که به افسانه روی آوردند.
برای دیدن شرح کامل داستان هاروت و ماروت و ارتباط جنسی آنان با زنی به نام زهره که الله او را در آسمان به صورت سیاره ناهید مسخ نمود، اینجا را کلیک کنید.
قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/116) گفت شما بيفكنيد، و هنگامي كه (وسايل سحر خود را) افكندند چشم مردم را جادو كردند و ترسانيدند و جادوی بزرگی عظيمي آوردند! (اشاره با داستان جادوگران زمان موسی)
از دید اسلام جادوگری نه تنها واقعیتی که وجود خارجی دارد، بلکه آنرا نیز تقسیم بندی مینماید و برای آنها دلایلی عقلانی نیز قائل است،در اینجا به بررسی انواع جادو و چگونگی پیدایش آنها از دید اسلام میپردازم:
از دید قرآن، پیش از گزینش محمد ابن عبدالله به عنوان پیام آور اسلام، جنها با سوار شدن بر روی پشت همدیگر تا آسمان طبقه ی هفتم پیش میرفتند و اقدام به استراق سمع از تصمیمات و فرامینی که الله به فرشتگانش برای اجرا ابلاغ میکرد، مینمودند؛و پس از آن این اطلاعات را در اختیار مردانی از انس که به آنها پناه میبردند، قرار میدادند و این مردان نیز جنها را عبادت میکردند:
قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (سبا/41) (روز قیامت) آنها(فرشتگان) ميگويند: منزهي تنها تو ولي ما هستي نه آنها، (آنان ما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!
اما همین مردان انس با استفاده از اطلاعات ربوده شدهی الهی اقدام به فریب مردم و خبر رسانی از آینده میکردن؛ الله به محمد بیان میکند که از جانب من، از قول جنها بگو که ما (جنها) قبلا آزادانه (با سوار شدن بر روی همدیگر) تا آسمان پیش میرفتیم و در آنجا صندلی برای گوش دادن داشتیم، و آسمان را نیز لمس میکردیم، اما از دیشب(زمان اراده ی الله برای رشد انسانها که منظور بعثت محمد ابن عبدالله است) که خواستیم استراق سمع کنیم، چیزی عجیبی شنیدیم(قرآن) که ما نمیدانیم الله برای ساکنان زمین خیری در نظر دارد یا شری در انتظار آنهاست، و از این پس هر کسیکه بخواهد استراق سمع نماید با شهاب هدف قرار میگیرد:
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا بگو به من وحي شده است كه جمعي از «جن» به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفتهاند: ما قرآن عجيبي شنيدهايم!
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا که به راه راست هدايت ميكند، لذا ما به آن ايمان آوردهايم، و هرگز احدي را شريك پروردگارمان قرار نميدهيم।
وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است ।
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا و اينكه سفيهان ما درباره الله سخنان ناروا ميگفتند ।
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا و اينكه ما گمان ميكرديم كه انس و جن هرگز دروغ بر الله نميبندند ।
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند।
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا و اينكه آنها گمان كردند همانگونه كه شما گمان ميكرديد كه خداوند هرگز كسي را (به نبوت) مبعوث نمی کند।
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا و ما آسمان را لمس نمودیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهائی از شهاب سنگ يافتيم.
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا و همانا ما می نشستیم که در مکانی که جایگاه نشستن بود و گوش (به حرفهای داخل آسمان) میدادیم اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهاب سنگي را در كمين خود مييابد। وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا و ما نمىدانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايتخواسته است.
وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقههايى گوناگونيم। . أَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا و ما مىدانيم كه هرگز نمىتوانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد.
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد.
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند.
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود.
خرافات این ایات را پیشتر شرح دادهام.
پس یکی از نمونه های جادو، جادوئی است که برخی از مردان با استفاده از اطلاعاتی که از جنها بدست میاوردند، از آینده خبر میدادند؛ اما از گذشته هم به همین گونه خبر رسانی میکردند، از دید اسلام هر انسان دارای دو فرشته است، یکی در سمت راست که مسئول نوشتن اعمال نیک انسان است و دیگری در سمت چپ که مسئول نوشتن اعمال بد انسان است:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق/16) ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ (ق/17) به خاطر بياوريد هنگامي كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت ميدارند.
مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (ق/18) هيچ سخني را انسان تلفظ نميكند مگر اينكه نزد آن فرشتهاي مراقب و آماده براي انجام ماموريت است.
همچنین قران از آنها با عنوان کراما کاتبین یاد مینماید:
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ / كِرَامًا كَاتِبِينَ (انفطار/11) و بدون شك نگاهباناني بر شما گمارده شده / كه نويسندگانى گرامىاند.
جنها نیزهنگامیکه آنها این اطلاعات را تحویل قاصدان الهی میدهند گوش میدهند و از گذشتهی افراد به آنها اطلاع میدهند.
اما نوع دوم جادو از دید اسلام.
این نوع جادو کاملا با استفاده از علمی است که الله بوسیلهی دو فرشتهاش بنامهای هاروت و ماروت به انسانها میآموزد؛ دربارهی هاروت و ماروت نظریههای مختلفی را در اسلام مشاهده مینمائیم که به چند نمونه از آنها میپردازیم:
هاروت و ماروت دو فرشته بودند و چون بنیآدم در زمین بنای فساد وگناه نهادند،خدای را گفتند که ما را مملکت دنیا ده تا در آن داد کنیم و هیچ گناه نکنیم، حال آنکه این بنیآدم در زمین گناه میکنند؛ خداوند فرمود که من بنیآدم را شهوتی دادهام که شما نمیتوانید خود را از آن نگاه دارید؛ هاروت و ماروت گفتند که نگاه میداریم وعاصی نمیشویم و اگر شدیم ما را به هرعقوبتی که صلاح میبینی گرفتار کن؛ پس خدا شهوت در تن هاروت ماروت قرار داد و به آنها را مملکت زمین داد؛ هاروت و ماروت در زمین زنی بسیار زیبا دیدند و شهوتشان جنبید، اما زن سر فرود نیاورد و شرط کرد آن دو باید یا شراب بخورند یا کلام خدا را بسوزانند یا طفلی را بکشند و هاروت و ماروت دو شرط آخر را دشوارتر دیدند،پس شراب نوشیدند وچون مست شدند،کلام خدا را بسوزاندند.
آنها شراب خودن را انتخاب نمودند؛ پس در هنگام مستی طفل را کشتند، باز زن سر فرود نیاورد و از آن دو خواست اسم اعظم را به او بیاموزند و هنگامیکه آموختند، زن به مدد اسم اعظم به آسمان رفت و از چنگ هاروت وماروت گریخت؛ پس خداوند به آن دو گفت که شما باید مجازات شوید و آنها را در گزیدن عذاب دنیا و عذاب آخری مخیر کرد وآن دو عذاب دنیا را برگزیدند چرا که عذاب آخرت جاوید است؛ خداوند در چاهی در زمین بابل آن دو را آویزان کرد و از شدت تشنگی زبانشان در آمده و فاصلهی آنان تا آب نیز یک سر خنجر بیشتر نیست، اما به آب نمیرسند وتا قیامت در این حالتند و هر کس سنگی را در آن چاه را بداند، بر سر آن می رود و از ایشان جادو می آموزد(ترجمه تفسیر طبری)
یهودیان مدینه پس از هجرت نزد محمد ابن عبدالله آمدند و گفتند اگر تو پیغمبر هستی چه کسانی از پیامبران ما را مانند خودت پیامبر می دانی؟ رهبر اسلام هم پیامبران اسرائیلی را شمرد تا رسید به داود و سلیمان، یهودیان به هم نگاه کردنند و گفتند معلوم شد که تو پیامبر نیستی، چون سلیمان یک جادوگر بوده، و داود هم پادشاه بود نه پیامبر؛ این بود که قرآن در اینجا باب مسئله هاروت و ماروت را بیان نمود:
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ (بقره/102) (يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم ميخواندند پيروي ميكردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند، (آنها طريق سحر كردن را براي آشنائي به طرز ابطال آن به مردم ياد ميدادند) و به هيچ كس چيزي ياد نميدادند مگر اينكه قبلا به او ميگفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد (و از اين تعليمات سوء استفاده نكنيد) ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را ميآموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائي بيفكنند (نه اينكه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچگاه بدون فرمان خدا نميتوانند به انساني ضرر برسانند، آنها قسمتهائي را فرا ميگرفتند كه براي آنان زيان داشت و نفعي نداشت، و مسلما ميدانستند هر كسي خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاي در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن ميفروختند اگر علم و دانشي ميداشتند.
این آیه در پاسخ به بیانات آنها در بارهی اینکه ریشهی جادو از زمان سلیمان و وزیر دانایش، که قرآن از او به عنوان کسیکه دارای علم است یاد میکند، علمی که او قادر بود، تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن نزد سلیمان بیاورد!(آیا این علم است یا جادو؟)
لشکریان سلیمان همه از مسلمانان بودند و الله به او علمی بسیار داده بود که ملازمانش نیز از او یاد گرفته بودند؛
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ (نمل/15) و ما به داوود و سليمان، دانشي عظيم داديم؛ و آنان گفتند: ستايش از آنِ خداوندي است که ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد.
اما این علم سلیمان چه بود؟
قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل/38) (سليمان) گفت، اي بزرگان(وزیرانش)! كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براي من بياوريد؟!
قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (نمل/39) عفريتي از جن گفت: من آنرا نزد تو ميآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي و من نسبت به آن توانا و امينم!
با کمی دقت در آیات بالا مشاهده میکنیم که سلیمان به لشکریانش، مسلمین میگوید، میدانیم که لشکریان او انس و جن و پرنده و چرنده بودن؛ اما یکی از وزیرانش که علم بسیار داشت به سلیمان میگوید که من تخت او(ملکهی سبا به نام بلقیس) را قبل از اینکه چشمت را بر هم بزنی میاورم:
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (نمل/40) (اما) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت، من آنرا پيش از آنكه چشم بر هم زني نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا ميآورم يا كفران ميكنم؟
شرح این داستان
آیا غیر از علم جادوگری علمی دیگر میتواند مد نظر قرآن باشد؟
اما برگردیم به اصل آیه.
با مطالعه ی سیاق آیه ی 102 سوره ی البقره، به نظر میرسد که رهبر اسلام در منگنه قرار گرفته بود، از یک سو معتقد بود که تمام علوم از الله است و از سوئی دیگر علم جادوگری را علمی شیطانی میدانست؛ البته این آیه پر از تناقض است، از یک سو الله به مردم آموزش جادوگری را میدهد و از سوئی دیگر و از زبان دو فرشته اش به آنها میگوید که ما آزمایش کنندهی الهی هستیم و مبادا با ارتکاب و دست زدن به این اعمال کافر شوید، اما مردم از آنها علم (طلسم) چگونه اختلاف و جدائی افکنی بین مرد و زنش را یا میگرفتند، جالب است که قرآن بیان میکند، این دو فرشته (هاروت و ماروت) آموزش علم جادوگری را با اجازهی ما(الله) به آنان میدادند؛ در آخر هم میگوید که مردم از آنها چیزی خوب یاد نمیگرفتند.
بنابراین اسلام جادوگری را به عنوان علمی نکوهیده به رسمیت میشناسد، علمی که الله بوسیلهی دو فرشته اش که در بابل بودند، مردم را فریب میدادند.
من در این آیه رد پای افسانه های یهودیان و زخمهائی که آنها در بابل دیده بودند را میبینم، طبق این آیه مردم بابل بوسیله الله دچار عذابی میشدند که خود متوجه آن نبودند و یا اینکه پیشرفتهای بابل را با عقل خویش نمیتوانستند توجیه نمایند این بود که به افسانه روی آوردند.
برای دیدن شرح کامل داستان هاروت و ماروت و ارتباط جنسی آنان با زنی به نام زهره که الله او را در آسمان به صورت سیاره ناهید مسخ نمود، اینجا را کلیک کنید.
۱۳ نظر:
درود بر شم، موضوع جدید و جالب بود، به وبلاگ من هم نگاهی بندازید
با درود
اتفاقا این موضوع نه تنها تناقض آمیز نیست بلکه بسیار هم مهم است که قرآن به آن اشاره کرده ، در واقع قرآن داستان مبهم بابل تورات را باز کرده است .
اینکه شما به جادوگری اعتقاد ندارید نتیجه دید آتئیستی شماست ،دیدی که فراماسونها و ایلومیناتی ها آن را در چند صده اخیر به شدت گسترش داده اند، در حالی که سران آنها به شدت به جادوگری و شیطان پرستی گرایش دارند و این قضیه برای تمام مردم دنیا روز به روز آشکار تر میشود و برای بنده نیز با پی گیری هایی که کرده ام مثل روز روشن است. برای من و بسیاری دیگر رد پای شیطان در تاریخ و تمدن امروزی به خوبی آشکار شده است .
دلیل اشتراک برخی از علامتهای شیطانی با برخی رمزهای الهی شیطانی مثل عدد 7، شیطانی بودن خداوند نیست ،بلکه دست یافتن عده ای مانند کابالیستها به علمی است که منشاء انسانی نداشته است و سوء استفاده از آن در جهت گمراهی بشر بوده است.
در تورات منشاء آن فرشتگان سقوط کرده بیان شده است که در قرآن بخوبی آن توضیح میدهد. این از جمله خرافاتی است که علم رسمی به آن جواب نمیدهد ولی برای معدودی به علم تبدیل شده و برای بسیاری نیز در آینده به علم بدل خواهد شد و از جمله حقایق مخفی قرآن است که آنهایی که باید بفهمند را خطاب قرار میدهد و اخطاریست به آنانی که ازآن سوء استفاده میکنند.
در واقع این مبارزه از نوع نبرد خیر و شر برای به خدمت گرفتن یک انرژی ناشناخته است که با مباحث عرفانی و انرژیهای نهفته انسان سرکار دارد ،همچنین سازه ها و اشکال و اعمالی که میتوانند آن را تقویت کنند.
این مساله در بابل و مصر اتفاق افتاده و اثرات آن جهان امروز ما را به شدت تحت تاثیر قرار داده است که مربوط میشود به بحث آماده سازی زمینه برای خروج دجال.
یکی از نمونه های خوب این وابستگان فراماسونی همین رژیم ایران و اعمال احمدی نژاد است.خصوصا با آن ساختمان مجلس ماسونی اش.
از شما دعوت میکنم به جای آنکه بدون آگاهی از این ماجراها به نقد یک طرفه اسلام بپردازید، در باره آن در منابع خارجی کمی تحقیق کنید تا هدف از نظم نوین جهانی را بهتر درک کنید.
ادامه ... در تورات منشاء آن فرشتگان سقوط کرده بیان شده است که در قرآن بخوبی آن توضیح میدهد. این از جمله خرافاتی است که علم رسمی به آن جواب نمیدهد ولی برای معدودی به علم تبدیل شده و برای بسیاری نیز در آینده به علم بدل خواهد شد و از جمله حقایق مخفی قرآن است که آنهایی که باید بفهمند را خطاب قرار میدهد و اخطاریست به آنانی که ازآن سوء استفاده میکنند.
در واقع این مبارزه از نوع نبرد خیر و شر برای به خدمت گرفتن یک انرژی ناشناخته است که با مباحث عرفانی و انرژیهای نهفته انسان سرکار دارد ،همچنین سازه ها و اشکال و اعمالی که میتوانند آن را تقویت کنند.
این مساله در بابل و مصر اتفاق افتاده و اثرات آن جهان امروز ما را به شدت تحت تاثیر قرار داده است که مربوط میشود به بحث آماده سازی زمینه برای خروج دجال.یکی از نمونه های خوب این وابستگان فراماسونی همین رژیم ایران و اعمال احمدی نژاد است.خصوصا با آن ساختمان مجلس ماسونی اش.از شما دعوت میکنم به جای آنکه بدون آگاهی از این ماجراها به نقد یک طرفه اسلام بپردازید، در باره آن در منابع خارجی کمی تحقیق کنید تا هدف از نظم نوین جهانی را بهتر درک کنید.
بارباپاپای گرامی!
من منکر جادوگری نیستم، اما جادوگری به هیچ عنوان در چارچوب دانش بشری نمیگنجد. البته تا شما چه تعریفی از دانش داشته باشید.
بله من هم موافقم که در چهار چوب دانش بشری نمیگنجد، زیرا دانش بشری از عهد باستان تاکنون به طور عمد از آن دور نگه داشته شده است ، ولی با تمام تلاشهایی که در مخفی کردن آن کرده اند ،امروزه روزنه ها و پیوندهایی نیز با دانش بشری پیدا کرده است و در همین نقاط است که آن را به بنبست کشانده اند.
اگر قرار بود که به همه منتقل شود که اسم آنرا جادوگری نمیگذاشتند و در انحصار عده ای خاص نمیبود، جادوگری یعنی استفاده از یک نیروی ناشناخته به صورت روشمند که در نتیجه برای اشخاص بکار برنده یک نوعی از دانش و علم محسوب میشود که قوانین خاص خود را دارا است.
اصولا چهارچوب دانش بشری نیز ثابت نمیباشد و مرزها ی آن با خرافات و تخیلات از گذشته تا به حال مرتبا در حال جابجایی بوده و در آینده هم این جابه جایی ادامه خواهد یافت.در کل تاریخ، علمهای گذشته گان بر طبق عواملی به خرافات آینده گان و خرافات گذشتگان به علمهای آینده گان بدل گشته است که بر طبق شواهد باستان شناسی این پروسه دست کم یک بار تکرار شده و ممکن است باز هم تکرار شود.بنابر این به هیچ چهارچوب علمی بشری نمیتوان به عنوان حقیقت اعتماد کرد.
این را باید گفت که قرآن گفته هایش را بر طبق دانش بشری هماهنگ نکرده است که با توجه به روند تغییر پذیری چهارچوب علمی بشر قابل توجیه است.
اکنون زمانی است که حقایق قرآن بیش از هر زمانی در حال نمایان شدن است و مهمترین آنها نه اشاره های علمی قرآن و نه پیش گویی های آن است ،بلکه به آن قسمتها مربوط میشود که درباره جن ها و پیوند آنها با آدمی ، همچنین اسرار جادوگری، فرعون و بابل و همراهان سلیمان و میراثی به عنوان کابالا که به برخی از یهودیان و اقوام دیگر رسیده تا نسل اندر نسل توسط فراماسونهای مخفی و آشکار و دیگر فرقه های مشابه برای برقراری نظم نوین جهانی (شیطانی) بکار رود،همان که بسیاری از رهبران کنونی کشورها از احمدی نژاد ـ مشایی گرفته تا اوباما، به دنبال آن هستند.اگر فکر میکنید که علت اعمال شیطانی حکومت ایران ،قرآن است سخت در اشتباه هستید.
اگر نیروی ناشناخته است، پس شما با چه وسیلهای آنرا شناختید؟
ناشناخته است از آن جهت که عموم مردم از آن بی اطلاع هستنتد ،اینجانب بر روی آثار و علامتهای آن و کسانی که در طول تاریخ به آن اتصال داشته اند تخقیق کرده ام و با در کنار هم گذاشتن شواهد بسیاری به من و بسیاری دیگر ثابت شده است که چنین جریانی وجود دارد.ضمن آنکه در حال حاضر با اطلاعاتی که به همه جا درز کرده دیگر آنچنان هم ناشناخته نمیباشد.دست کم برای کسانی که تحقیق کنند و تفکر نمایند توضیحاتی را درباره آن میتوان یافت که در سالهای اخیر به شدت در اینترنت و کتابها بر ضد یا نفع آنها افشا شده است.
اگر دقت کرده باشید این مساله به کنترول ذهن و انرژی های بدن ، احضار ارواح (جنها)، بنای سازه های عظیم در اشکال خاص (ابلیسک ،هرم و برخی برجها و آسمان خراشها) در نقاط خاصی از زمین (کورتکس) برای تشدید یا جمع آوری این نوع انرژِِی مربوط میشود. همچنین به سیاه چاله های میکروسکوپی و سیاهچاله های کهکشانی ربط پیدا میکند.متاسفانه منابع فارسی در مورد آن بسیار کم است و بیشتر اطلاعات به زبانهای خارجی میباشد.
صاحب محترم وبلاگ
نظر بنده در جواب شما ،بدون آنکه سرور ایراد بگیرد ثبت نشده است.
سلام گرامی!
متوجه نیستم کدام نظر را میگوئید!
ولی مطمئن باشید که من نظرات شما را کاملا منتشر میکنم، من در شما کوچکترین نشانهی خلاف ادب را نمیبینم. ولی با اینحال چشم دوباره نظرات را چک میکنم.
متشکرم ، اشکال از آن جهت بود که نظرات دیگرم که دیرتر نوشته شده بود زودتر منتشر شدند و من فکر کردم که نظر بالا یی جا افتاده است.
ضمنا اصلاح میکنم ، نقاطی به نام ورتکس (vortex ) نه کورتکس.
در مدت 70 سال اسارت قوم یهود در بابل که یهودیان به بردگی کشیده شده بودند با مقایسه ی وضع فلاکت بار خود با شرایط اقتصادیه فوق العاده ی مردم بت پرست بابل به تدریج ایمانشان را از دست می دادند. پیامبران دوران اسارت برای جلوگیری از سست شدن ایمان آنها افسانه هائی ساختند بدین مضمون که بابلیان از طرف خدا در عذابند و بزودی توسط شخصی نابود می شوند. یکی از این افسانه ها داستان هاروت و ماروت است که در عهد عتیق نوشته شده و محمد ابن عبدالله بدون شک با آگاهی از محتویات تورات این ماجرا را به قرآن اضافه کرده!
امشاسپندان دین زرتشت در بابل شناخته شده بودند و در بابشان داستانها و افسانه ها پرداخته شده بود.نام دو تا از آنها هورتاتا و مورتاتا (به فارسی امروز خرداد و مرداد) بوده است.که واژه های هاروت و ماروت تلفظ غیرفارسی این واژگان هستند.
بسیار عجیب است که انسان با دست یافتن به اندک دانشی ادعا میکند که همه چیز را یافته وبی محابا در هر زمینه ای خود را صاحب نظر میداند به این ایه خوب دقت کنید هدا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون اگر میخواستیم در 1400 سال پیش به مفهوم فیلم کنونی اشاره کنیم بهترین وازه وانتخاب کلمه کتاب بود چرا که کتاب یعنی نوشته ثبت شده ودر واقع چیزی که ضبط ونگهداری میشود وان نوشته ها تغییری نمی کند اما نکته مهم دیگری که بدان اشاره شده این است که این کتاب ناطق است یعنی سخن هم میگوید پس این فیلم در واقع فیلم ناطق است واما نکته مهمتر اینکه این کتاب ناطق یک فیلم مستند است چرا که از اعمال ما فیلمبرداری ونسخه برداری شده واگر به ایه 49 سوره کهف دقت کنید به کتابی اشاره میشود که هیچ ریز ودرشتی را از قلم نینداخته وهمه اعمال را بی کم وکاست نمایش میدهد واین توصیف فقط وفقط در قالب فیلم امکان پذیر است ودر ایه ای دیگر مجرمین متعجب میشوند از این کتاب که این کتاب چگونه کتابی است که هیچ چیز را فراموش نکرده واز قلم نینداخته است شاید در زمان نزول این ایات افرادی چون منتقدین امروز هرگز باور به چنین چیزی نداشته اند وهرگز گمان نمیبردند که چنین چیزی ممکن است اما قبل از وقوع قیامت ودر قرن بیستم 1400 سال پس از نزول این ایات ما خود قبل از مرگ وبرپایی رستاخیز وقوع چنین اتفاقی را به چشم خود دیدیم واما نکته ای شگفت انگیز دیگری در ارتباط با همین موضوع ایات13 و14 سوره بنی اسراییل است انجا که میگوید وهر انسانی را پرونده اش را بر گردنش الصاق کردیم وخارج خواهیم کرد ان پرونده را در روز رستاخیز چون کتابی منتشر شده(فیلم پخش شده) بخوان کتابت را (ببین فیلمت را)خودت میتوانی در مورد اعمال خودت قضاوت کنی نکته مهم وجالب این است که چگونه ممکن است نامه اعمال هشتاد ساله یک فرد که بسیار طویل وپراز مطلب است در کتابی کوچک جا بگیرد وبر گردن فردی اویزان وسپس از گردن او باز شود ومطالبش بی کم وکاست خوانده شود شاید تا پنجاه سال پیش نیز چنین چیزی مضحک وغیر قابل باور بنظر میرسید اما با اختراع ویدیو سپس سیدی وسپس فلش که براحتی قابل اویزان کردن بر گردن است با حجم بسیار وسیعی از اطلاعات وفیلم قابل فهم ودرک شد پس دوستان عزیز بهمین ترتیب هنوز نمیتوان قاطعانه در خصوص مطالب قران اظهار نظر نمود نا گفته نماند این ایات از ربان فردی امی در سرزمینی بشدت عقب افتاده در 1400 سال پیش ارایه گردیده
ارسال یک نظر