........ ادامهی گذشته
الله به موسی و هارون بیان میکند که نزد فرعون بروند و از او بخواهند که فرزندان اسرائیل را همراه آنان به سرزمین مقدس بفرستد:
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر صاحب جهانيم.أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.
اما الله ظاهرا دچار فراموشی گردیده است؛ زیرا قرار بود هارون نیز همراه موسی نزد فرعون برود، موسی به فرعون میگوید:
حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (اعراف/105) شايسته است كه بر الله جز [سخن] حق نگويم من در حقيقت دليلى روشن از سوى صاحبتان (الله) براى شما آوردهام، پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست.
الله در این آیه بیان مینماید که من موسی را نزد فرعون و مقامات عالیرتبهی او فرستادم، موسی نیز به فرعون میگوید که من فرستاده ی صاحب جهانیان هستم:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (زخرف/46) و همانا موسى را با نشانههاى خويش به سوى فرعون و سران او روانه كرديم پس گفت من فرستادهی صاحب جهانيانم.
وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/104) و موسى گفت اى فرعون بدون شک من فرستادهای از سوى صاحب جهانيانم.
باز در این آیات خبری از هارون نیست، هارونی که قرار بود همراه موسی نزد فرعون برود.
فرعون به موسی یادآوری مینماید که آیا من تو را تربیت ننمودم (آیا فرزندخواندهی من نبودی)؟
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/18) [فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.
و در ادامه، فرعون به موسی میگوید که مرا ترک و اقدام به آدمکشی نمودی!:
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (شعراء/19) و [سرانجام] كار خود را كردى و تو از ناسپاسانى.
موسی بیان مینماید که من در آن هنگام از گمراهان بودم:
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (شعراء/20) : گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم.
ایه بالا در تناقض آشکار با گفتهای است از قول الله که میگوید، من گمراهان را هدایت نخواهم کرد (وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا(نساء/88 ) شرح
و این در حالی است که الله بیان مینماید ما در دربار فرعون و زمانی که موسی تحت تربیت فرعون بود، به او حکمت و فرزانگی را داده بودیم: وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم.
بر طبق این آیات، موسی مرتکب قتلی شده است و باید قصاص شود، اما فرض میگیریم که از دید الله، مصریان بخاطر اینکه جزء بندگان برگزیدهی الله نبودند حکم قصاص در بارهی آنها اجرا نمیشد.
چرا دیهی مقتول به خانوادهاش تعلق نگرفت:
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (مائده/45) و در [تورات] بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مىباشد و زخمها [نيز به همان ترتيب] قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس آن كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه الله نازل كرده داورى نكردهاند آنان خود ستمگرانند.آیا جرم او مشمول مرور زمان گردیده است؟
حال فرض میکنیم که باز دیه به کافران به یهوه (خدای یهودیان و معدل الله اسلام)، تعلق نمیگیرد؛ چرا موسی از خانوادهی مقتول پوزش نخواست؟ ضمنا چرا فرعون با مشاهدهی موسی دستور توقیف او را نمیدهد؟ چرا خانوادهی مقتول در این زمینه ساکتند؟
پرسشی از نوع دیگر
آیا این فرعون همان فرعونی است که موسی را از نوزادی تربیت نمود؟
او در این هنگام چند سال دارد؟
منظور قرآن از اینکه به موسی میگوید به نزد فرعون برو، کدامین فرعون است؟
تناقضی دیگر
موسی به فرعون میگوید که من هنگامی که از شما به خاطر ترس از دستگیر شدن به دلیل ارتکاب قتلی که انجام داده بودم، فرار نمودم، الله (یهوه) به من حکمت داد:
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (شعراء/21) و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.اما قرآن یادش رفته که این حکمت را زمانی که موسی در دربار فرعون بود، الله به او داده است:
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اين گونه نيكوكاران را جزا ميدهيم.
تا اینجا فرعون فقط به موسی یادآوری مینماید که او مرتکب قتل شده است؛ اما الله از قول موسی میگوید که:
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/22) و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساختهاى نعمتى است كه منتش را بر من مینهی.
فرعون به موسی میگوید که صاحب این جهان کیست:
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ (شعراء/23) فرعون گفت و صاحب جهانيان چيست.
و موسی بیان مینماید:
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ (شعراء/24) گفت (او) صاحب آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر اهل يقين باشيد.
فرعون به اطرافیانش میگوید:
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ (شعراء/25) [فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت آيا نمیشنويد.
موسی دوباره سخن قبلش را تکرار مینماید:
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (شعراء/26) [موسى دوباره] گفت صاحب شما و صاحب پدران پيشين شما.
( باز قرآن صاحب این جهان را معرفی نمی نماید)
فرعون می گوید:
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (شعراء/27) [فرعون] گفت واقعا اين فرستادهای كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است.
موسی میگوید:
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء/28) [موسى] گفت صاحب خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است اگر تعقل كنيد. (کی رب(صاحب) آن دو است؟)
و فرعون به موسی میگوید که من خدای تو هستم و اگر غیر از من خدائی را گرفتی، تو را زندانی می کنم:
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (شعراء/29) فرعون] گفت اگر خدائی غير از من اختيار كنى قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت.
پس فرعون فکر می کرد که می تواند موسی را زندانی نماید؛ چرا او را به دلیل ارتکاب قتل، زندانی ننمود؟
فرعون به سران حکومتش میگوید:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ (قصص/38) و فرعون گفت اى بزرگان قوم من، جز خويشتن براى شما خدائی را نمیشناسم؛ پس اى هامان برايم آتشی بر گل بیفروز و بنائی عظیم براى من بساز شايد تا از خدای موسى اطلاع يابم و من حقیقتا او را از دروغگويان میپندارم!
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (غافر/36) و فرعون گفت: اى هامان، براى من بنائی عظیم برپا دار كه به اين راهها(ی رسیدن به خدا) برسم!
أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ (غافر/37) راههاى آسمانها تا از خدای موسى اطلاع حاصل كنم و من او را سخت دروغپرداز میپندارم و اين گونه براى فرعون زشتى كارش آراسته شد و از راه بازماند و نيرنگ فرعون جز به تباهى نينجاميد.
در زبان عربی به بنای بسیار بزرگ و مرتفع، صرح میگویند:
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/ 44 (سلیمان) به او(بلقیس) گفته شد وارد بنای عظیم(کاخ بزرگ) شو و چون آن را ديد برقعهای پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر الله پروردگار جهانيان تسليم شدم.
چند نکته در مورد آیه بالا با فرض اینکه منظور از صرح همان اهرام باشد:
1- منظور از افروختن آتش بر گل، تولید خشتهای پخته شده (آجر) می باشد.
2- فرعون باید در سنین پیری چنین دستور داده باشد آن هم به وزیری به نام هامان.
3- هدف هدف از ساخت اهرام، اطلاع یافتن از آنچه که در بالاست باشد و چون فرعون با توجه به اطلاعاتی که از موسی گرفته بود گمان داشت خدای او در بالاست برای شناخت بهتر این خدا چنین دستوری داده است در صورتی که اهرام در واقع مقبرههای فرعونهای مصر بودند.
4- فرعون گمان داشت این اهرام به سرعت ساخته میشوند.
5- در اینجا گفته شد که فرعون فرمول ساخت اهرام را به هامان و صد البته مهندسینش یاد داده بود تا آتش را بر گل روشن کنند نه اینکه گل را در قالب بریزند و آن را روی آتش بگذارند؛ پس در بهترین حالت، گمان قرآن بر آن بود که ابتدا اهرام را از قالبهای گلی ساختند و برای استحکام آن، آتشی بزرگ بر آن برافروختند.
باز طبق همین آیات ، فرعون از این لحظه به بعد تصمیم به ساختن بناهای بزرگ می گیرد. پس:
از دید قرآن، هدف فرعون از ساختن بناها (اهرام)، شناخت خدای موسی (الله) بوده است.
آیا فرعون که در این لحظه (بعثت موسی) باید پیرمردی باشد تا این اندازه احمق است که نداند ساختن چنین بناهائی، سالها وقت میگیرد به گونهای که عمرش کفاف نخواهد کرد؟
بر طبق قرآن، فرعون دنبال رسیدن به راهی بود که با آن بتواند به الله برسد.
موسی به فرعون می گوید که اگر هم نشانه ای آشکار برای تو بیاورم باز قبول نمیکنی که فرزندان اسرائیل را آزاد نمائی:
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ (شعراء/30) گفت گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم.
فرعون هم به موسی میگوید که اگر نشانهای داری نشان بده:
قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (اعراف/106) [فرعون] گفت اگر معجزهای آوردهای پس اگر راست میگويى آن را ارائه بده.
موسی گفت:
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (شعراء/30) گفت اگر راست میگويى آن را بياور.
در این هنگام بود که موسی عصایش را رها نمود و این عصا تبدیل به مار گردید:
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (اعراف/107) پس عصايش را افكند و بناگاه اژدهايى نمایان شد.
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (شعراء/31) پس عصایش را افكند و بناگاه اژدهایى نمايان شد.
(این هم نمونهای از فراموشکاری الله)
هنگامی که دستش را نیز از داخل پیراهنش بیرون آورد، ناگهان از دستش نوری سفید آغاز به تابش نمود:
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (اعراف/108) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد مینمود.
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (شعراء/32) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد مینمود.(این هم نمونهای دیگر از تکرار دو آیه که احتمالا ناشی از فراموشکاری الله است)
برای دیدن سایر ایات تکراری قرآن، اینجا را کلیک کنید.
نمونهای دیگر از تناقض
این سه آیه را با دقت بخوانید:
قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ (شعرا/15) گفت نه چنين نيست نشانههاى ما را [براى آنان] ببريد كه ما با شما شنوندهايم.
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء /16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما فرستادهی صاحب جهانيانيم.
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/17) گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.
اگر به آیات بالا دقت نمائیم، قال (گفت) که در آیهی 15 بیان شده است، از قول الله میباشد و او (الله) موسی را راهنمائی مینماید و ادامهی اندرزهای الله تا این جمله که؛ "که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست" ادامه دارد، اما قرآن ناگهان الله فضا را نزد فرعون میبرد، این درحالی است که شنونده انتظار دارد کلمهی قال در آیهی 17 از جانب موسی باشد نه فرعون.
این داستان ادامه دارد............
الله به موسی و هارون بیان میکند که نزد فرعون بروند و از او بخواهند که فرزندان اسرائیل را همراه آنان به سرزمین مقدس بفرستد:
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر صاحب جهانيم.أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.
اما الله ظاهرا دچار فراموشی گردیده است؛ زیرا قرار بود هارون نیز همراه موسی نزد فرعون برود، موسی به فرعون میگوید:
حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (اعراف/105) شايسته است كه بر الله جز [سخن] حق نگويم من در حقيقت دليلى روشن از سوى صاحبتان (الله) براى شما آوردهام، پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست.
الله در این آیه بیان مینماید که من موسی را نزد فرعون و مقامات عالیرتبهی او فرستادم، موسی نیز به فرعون میگوید که من فرستاده ی صاحب جهانیان هستم:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (زخرف/46) و همانا موسى را با نشانههاى خويش به سوى فرعون و سران او روانه كرديم پس گفت من فرستادهی صاحب جهانيانم.
وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/104) و موسى گفت اى فرعون بدون شک من فرستادهای از سوى صاحب جهانيانم.
باز در این آیات خبری از هارون نیست، هارونی که قرار بود همراه موسی نزد فرعون برود.
فرعون به موسی یادآوری مینماید که آیا من تو را تربیت ننمودم (آیا فرزندخواندهی من نبودی)؟
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/18) [فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.
و در ادامه، فرعون به موسی میگوید که مرا ترک و اقدام به آدمکشی نمودی!:
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (شعراء/19) و [سرانجام] كار خود را كردى و تو از ناسپاسانى.
موسی بیان مینماید که من در آن هنگام از گمراهان بودم:
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (شعراء/20) : گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم.
ایه بالا در تناقض آشکار با گفتهای است از قول الله که میگوید، من گمراهان را هدایت نخواهم کرد (وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا(نساء/88 ) شرح
و این در حالی است که الله بیان مینماید ما در دربار فرعون و زمانی که موسی تحت تربیت فرعون بود، به او حکمت و فرزانگی را داده بودیم: وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم.
بر طبق این آیات، موسی مرتکب قتلی شده است و باید قصاص شود، اما فرض میگیریم که از دید الله، مصریان بخاطر اینکه جزء بندگان برگزیدهی الله نبودند حکم قصاص در بارهی آنها اجرا نمیشد.
چرا دیهی مقتول به خانوادهاش تعلق نگرفت:
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (مائده/45) و در [تورات] بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مىباشد و زخمها [نيز به همان ترتيب] قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس آن كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه الله نازل كرده داورى نكردهاند آنان خود ستمگرانند.آیا جرم او مشمول مرور زمان گردیده است؟
حال فرض میکنیم که باز دیه به کافران به یهوه (خدای یهودیان و معدل الله اسلام)، تعلق نمیگیرد؛ چرا موسی از خانوادهی مقتول پوزش نخواست؟ ضمنا چرا فرعون با مشاهدهی موسی دستور توقیف او را نمیدهد؟ چرا خانوادهی مقتول در این زمینه ساکتند؟
پرسشی از نوع دیگر
آیا این فرعون همان فرعونی است که موسی را از نوزادی تربیت نمود؟
او در این هنگام چند سال دارد؟
منظور قرآن از اینکه به موسی میگوید به نزد فرعون برو، کدامین فرعون است؟
تناقضی دیگر
موسی به فرعون میگوید که من هنگامی که از شما به خاطر ترس از دستگیر شدن به دلیل ارتکاب قتلی که انجام داده بودم، فرار نمودم، الله (یهوه) به من حکمت داد:
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (شعراء/21) و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.اما قرآن یادش رفته که این حکمت را زمانی که موسی در دربار فرعون بود، الله به او داده است:
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اين گونه نيكوكاران را جزا ميدهيم.
تا اینجا فرعون فقط به موسی یادآوری مینماید که او مرتکب قتل شده است؛ اما الله از قول موسی میگوید که:
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/22) و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساختهاى نعمتى است كه منتش را بر من مینهی.
فرعون به موسی میگوید که صاحب این جهان کیست:
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ (شعراء/23) فرعون گفت و صاحب جهانيان چيست.
و موسی بیان مینماید:
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ (شعراء/24) گفت (او) صاحب آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر اهل يقين باشيد.
فرعون به اطرافیانش میگوید:
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ (شعراء/25) [فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت آيا نمیشنويد.
موسی دوباره سخن قبلش را تکرار مینماید:
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (شعراء/26) [موسى دوباره] گفت صاحب شما و صاحب پدران پيشين شما.
( باز قرآن صاحب این جهان را معرفی نمی نماید)
فرعون می گوید:
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (شعراء/27) [فرعون] گفت واقعا اين فرستادهای كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است.
موسی میگوید:
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء/28) [موسى] گفت صاحب خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است اگر تعقل كنيد. (کی رب(صاحب) آن دو است؟)
و فرعون به موسی میگوید که من خدای تو هستم و اگر غیر از من خدائی را گرفتی، تو را زندانی می کنم:
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (شعراء/29) فرعون] گفت اگر خدائی غير از من اختيار كنى قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت.
پس فرعون فکر می کرد که می تواند موسی را زندانی نماید؛ چرا او را به دلیل ارتکاب قتل، زندانی ننمود؟
فرعون به سران حکومتش میگوید:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ (قصص/38) و فرعون گفت اى بزرگان قوم من، جز خويشتن براى شما خدائی را نمیشناسم؛ پس اى هامان برايم آتشی بر گل بیفروز و بنائی عظیم براى من بساز شايد تا از خدای موسى اطلاع يابم و من حقیقتا او را از دروغگويان میپندارم!
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (غافر/36) و فرعون گفت: اى هامان، براى من بنائی عظیم برپا دار كه به اين راهها(ی رسیدن به خدا) برسم!
أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ (غافر/37) راههاى آسمانها تا از خدای موسى اطلاع حاصل كنم و من او را سخت دروغپرداز میپندارم و اين گونه براى فرعون زشتى كارش آراسته شد و از راه بازماند و نيرنگ فرعون جز به تباهى نينجاميد.
در زبان عربی به بنای بسیار بزرگ و مرتفع، صرح میگویند:
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/ 44 (سلیمان) به او(بلقیس) گفته شد وارد بنای عظیم(کاخ بزرگ) شو و چون آن را ديد برقعهای پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر الله پروردگار جهانيان تسليم شدم.
چند نکته در مورد آیه بالا با فرض اینکه منظور از صرح همان اهرام باشد:
1- منظور از افروختن آتش بر گل، تولید خشتهای پخته شده (آجر) می باشد.
2- فرعون باید در سنین پیری چنین دستور داده باشد آن هم به وزیری به نام هامان.
3- هدف هدف از ساخت اهرام، اطلاع یافتن از آنچه که در بالاست باشد و چون فرعون با توجه به اطلاعاتی که از موسی گرفته بود گمان داشت خدای او در بالاست برای شناخت بهتر این خدا چنین دستوری داده است در صورتی که اهرام در واقع مقبرههای فرعونهای مصر بودند.
4- فرعون گمان داشت این اهرام به سرعت ساخته میشوند.
5- در اینجا گفته شد که فرعون فرمول ساخت اهرام را به هامان و صد البته مهندسینش یاد داده بود تا آتش را بر گل روشن کنند نه اینکه گل را در قالب بریزند و آن را روی آتش بگذارند؛ پس در بهترین حالت، گمان قرآن بر آن بود که ابتدا اهرام را از قالبهای گلی ساختند و برای استحکام آن، آتشی بزرگ بر آن برافروختند.
باز طبق همین آیات ، فرعون از این لحظه به بعد تصمیم به ساختن بناهای بزرگ می گیرد. پس:
از دید قرآن، هدف فرعون از ساختن بناها (اهرام)، شناخت خدای موسی (الله) بوده است.
آیا فرعون که در این لحظه (بعثت موسی) باید پیرمردی باشد تا این اندازه احمق است که نداند ساختن چنین بناهائی، سالها وقت میگیرد به گونهای که عمرش کفاف نخواهد کرد؟
بر طبق قرآن، فرعون دنبال رسیدن به راهی بود که با آن بتواند به الله برسد.
موسی به فرعون می گوید که اگر هم نشانه ای آشکار برای تو بیاورم باز قبول نمیکنی که فرزندان اسرائیل را آزاد نمائی:
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ (شعراء/30) گفت گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم.
فرعون هم به موسی میگوید که اگر نشانهای داری نشان بده:
قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (اعراف/106) [فرعون] گفت اگر معجزهای آوردهای پس اگر راست میگويى آن را ارائه بده.
موسی گفت:
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (شعراء/30) گفت اگر راست میگويى آن را بياور.
در این هنگام بود که موسی عصایش را رها نمود و این عصا تبدیل به مار گردید:
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (اعراف/107) پس عصايش را افكند و بناگاه اژدهايى نمایان شد.
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (شعراء/31) پس عصایش را افكند و بناگاه اژدهایى نمايان شد.
(این هم نمونهای از فراموشکاری الله)
هنگامی که دستش را نیز از داخل پیراهنش بیرون آورد، ناگهان از دستش نوری سفید آغاز به تابش نمود:
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (اعراف/108) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد مینمود.
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (شعراء/32) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد مینمود.(این هم نمونهای دیگر از تکرار دو آیه که احتمالا ناشی از فراموشکاری الله است)
برای دیدن سایر ایات تکراری قرآن، اینجا را کلیک کنید.
نمونهای دیگر از تناقض
این سه آیه را با دقت بخوانید:
قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ (شعرا/15) گفت نه چنين نيست نشانههاى ما را [براى آنان] ببريد كه ما با شما شنوندهايم.
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء /16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما فرستادهی صاحب جهانيانيم.
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/17) گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.
اگر به آیات بالا دقت نمائیم، قال (گفت) که در آیهی 15 بیان شده است، از قول الله میباشد و او (الله) موسی را راهنمائی مینماید و ادامهی اندرزهای الله تا این جمله که؛ "که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست" ادامه دارد، اما قرآن ناگهان الله فضا را نزد فرعون میبرد، این درحالی است که شنونده انتظار دارد کلمهی قال در آیهی 17 از جانب موسی باشد نه فرعون.
این داستان ادامه دارد............
۲ نظر:
خدایی اینارو از کجا در میاری؟؟
بنظر درست میاد حالا شاید ما سواتمون کمه!!!!! ولی جالب بود
فکر کنم شما قرآن رو با کتاب داستان هری پاتر اشتباه گرفتید!! شما دنبال مچ گیری تاریخی از قرآن هستید ؟؟؟!! داستان های قرآن خود خدا میگه من از اینکه از پشه هم مثال بزنم براتون ابایی ندارم. قرآن که تاریخ بیهقی نیست ! قرآن که سفرنامه زندگی هاراون و موسی نیست!!! قرآن در همه داستان ها فقط شرحی کلی از اتفاقاتی که افتاده میزنه تا یادآوری کنه چه اتفاقاتی رخ داده در گذشته تا مردم نسل پیامبری که تاریخ گذشته رو نمیدونستن بدونن چه اتفاقاتی افتاده ، قصد قرآن تاریخ نگاری و داستان نویسی که نبوده قصدش هدایت و دادن پندهای اخلاقیش بوده که به تناسب پندی که میخواسته بده به یک داستان و یا واقعه ای اشاره میکنه تا مخاطب رو آماده شنیدن پند اصلی که خدا میخواد بده بکنه . من نمیدونم شما اگر بی خدا هستید برای خودتون هستید با این چیزهایی هم که پیدا میکنید درستی بی خدایی شما ثابت نمیشه بلکه اتفاقا ثابت میکنه که شما چه قدر فکرتون درگیر این هستش که به خودتون لااقل ثابت کنید خدا نیست و در دل خودتون آرامش بگیرید که یک دلخوشی بهتون بده که آخیش پس اشتباه نکردم !!! کاری که افراد مذهبی افراطی برای فرو کردن اجباری خدا در ذهن سایرین میکنند درست مثل همین کاری هستش که شما برا فرو کردن بی خدایی در ذهن سایرین میخواهید بکنید !! درهرحال اگر اینجوری بخواهید قرآن رو بررسی کنید کلا راه رو اشتباه رفتید قرآن کتابه هدایت هستش نه یک سفرنامه یا یک یک تاریخی !! شما اگر تاریخ میخواهی بخونی با جزئیات باید بری کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت رو بخونی و نقدش کنی. خوشحالم که برخلاف شما که به خدا اعتقاد ندارید من به خدا اعتقاد دارم و ایناعتقادم هم اکتسابی نبوده و نیست ، آخوند هم نیستم . از نظر روشنفکری هم مطمئن هستم بیشتر از خیلی ها مطالعه کتای داشته و دارم ، خارج از ایران هم زندگی میکنم از نظر تحصیلاتی هم خدا رو شکر دو تا مدرک مهندسی عمران و کامپیوتر تو فوق لیسانس دارم . همه اینها رو گفتم که بدونید نه آدم کم سوادی هستم نه آدم امل و عقب از جامعه ای هستم و نه تو جمعه بسته ایرانی بودم که آخوندها چیزی کرده باشن تو مخم و افکارم . شما اگر به واسطه آخوندها به بی خدایی رسیدی من به واسطه مطالعه شخصی خودم به با خدایی رسیدم. اما با خدایی من ، معنیش این نیست که افکار خشکه مذهبی رو قبول کنم جون از نظر من فقه که امروزه متاسفانه 90 % دین ما شده ! اصلا به دین ربطی نداره ، فقط یک منبع داآمد برای کسانی هستش که از این طریق از فقه و اصول فقهی پول درمیارن. مشکل اساسی ما فقه هستش نه قرآن و خدا.
با احترام
ارسال یک نظر