ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

شب زفاف محمد با زن پسرخوانده‌ اش آغاز روند واجب شدن حجاب است.



 آیا می‌دانید که حجاب چگونه و چرا از سوی محمد ابن عبدالله واجب اعلام گردید؟
    حدودا سال پنجم هجری بود که محمد پس از اینکه عاشق زن فرزندخوانده‌اش، زینب بنت جحش که زنی زیبا رو بود شد با کمک الله اقدام به ازدواج با این زن نمود؛ درست در شب عروسی او اتفاقی اتفاد که محمد دانست باید زنان را از مردان جدا نماید. در زبان عربی حجاب هرگز به معنای پوشش نیست بلکه معادل پرده است(1)، یعنی زنان باید از ارتباط مستقیما با مردان خودداری کنند و اگر مجبور شدند به بیرون از خانه بروند باید خمار که لباسی است که کل بدن حتی صورت را نیز می‌پوشاند، بپوشند؛ پیش از این موضوع زنان حتی با مردان در سر یک سفره غذا می‌خوردند.
     در هنگام عروسی او با زینب همه‌ی میهمانان از خانه‌ی او رفتند جز سه نفر؛ آنها مشغول صحبت کردن بودند و زینب هم در گوشه‌ای نشسته بود، محمد مرتب سرک می‌کشید و از اینکه این سه نفر هنوز نرفته بودند، ناراحت بود، اما شرم داشت که مستقیما از آنان بخواهد تا آنجا را ترک کنند؛ این بود که جملاتی را با خود به صورت بلند زمزمه کرد، آنان دانستند که باید آنجا را ترک کنند، او در این جملات مستقیما به آنان یادآوری نمود که شما حق ندارید با زنان نبی ازدواج کنید.
     در این جملات که بعدا آیه‌ی قرآن گردید، محمد به صورت آشکاری می‌ترسید همانگونه که خود او با زن فرد دیگری ازدواج نمود، کسانی پیدا شوند که با زنانش ازدواج نمایند.
       اشاره شد که تا پیش از این زنان و مردان مستقیما با هم در ارتباط بودند و حتی سر یک سفره غذا می‌خوردند؛ محمد هم با استفاده از همین موضوع، توانسته بود طلاق زن پسر‌خوانده‌اش را بگیرد با این ادعا که عقد ما در آسمانها و توسط شخص الله بسته شده؛ او زینب را زن خویش اعلام نمود ( زینب افتخار می‌کرد که الله صیغه‌ی عقد او را جاری کرده است، شرح مفصل این داستان در اینجاا).
       حکم حجاب به یکباره از سوی محمد اعلام نشد؛ بلکه تدریجی بیان گردید، نقطه‌ی آغازین آن همین داستانی است که در بالا نوشتم. تاریخ طبری این داستان را اینگونه بیان می‌نماید(به طور خلاصه):
      انَس می‌گوید رسول الله با زینت دختر جحش عقد کرده بود و قرار شده بود که من عده‌ای را برای شام دعوت نمایم؛ عده‌ی زیادی آمده بودند، آنها شام خوردند و آنجا را ترک کردند. من به رسول الله گفتم: تعداد زیادی را دعوت کردم و کسی دیگری نیست تا او را دعوت نمایم. پس از مدتی رسول الله به من گفت که به مهمانی خاتمه بدهم؛ زنیب در گوشه‌ای نشسته بود(و همگان او را می‌دیدند) او زن زیبائی بود. ... رسول الله دید که سه نفر مشغول سخن گفتن هستند و هنوز آنجا را ترک نکرده‌اند، او بسیار مؤدب و خوددار بود. وی به سرعت آنجا را ترک کرد و به اتاق عایشه رفت. سرانجام به خاطر نمی‌آورم که توسط من یا فردی دگر به رسول الله گفتیم که آن سه نفر نیز آنجا را ترک کردند. آن حضرت به نزد زینب رفت و در حالی که این را می‌خواند:
       اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد داخل اتاقهاى پيامبر نشويد مگر آنكه براى  طعامى به شما اجازه داده شود بى‏آنكه در انتظار پخته‏ شدن آن باشيد ولى هنگامى كه دعوت شديد داخل گرديد و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد بى‏آنكه سرگرم سخنى گرديد اين (کار) شما پيامبر را مى‏رنجاند و از شما شرم مى‏دارد و در حالی که الله از گفتن حق شرم نمى‏كند و هنگامیکه از زنان  چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاكيزه‏تر است و شما حق نداريد فرستاده‌ی الله را برنجانيد و مطلقا  زنانش را پس از او به ازدواج خود درآوريد زیرا  اين  نزد الله همیشه گناه بزرگی است.
 سپس میان من و خودش پرده‌ای را کشید؛ این جملات(جملات بالا) آیه‌ی قرآن شد:
     یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا(احزاب/53) 
      قرطبی در تفسیر همین آیه می‌گوید: هنگامی که رسول الله (ص) با زینب بنت جحش زن زید ازدواج نمود ولیمه داد و مردم را دعوت نمود، پس از اینکه شام را خوردند گروهی از آنان در خانه‌ی رسول الله (ص) مشغول صحبت شدند و زنش هم رو به دیوار نشسته بود، آنان برای رسول الله (ص) ایجاد مزاحمت کردند، انس گفت یادم نیست که من از خروج آنان خبر دادم یا رسول الله از من خواست؛ او (محمد) و پرده را که بین من و او بود کشید و آیه‌ی حجاب نازل شد.
تفسیر  آیه‌ی 53 سوره‌ی احزاب قرطبی:
          ان رسول الله (ص)  لما تزوج زينب بنت جحش امراه زيد، اولم عليها، فدعا الناس، فلما طعموا جلس طوائف منهم يتحدثون في بيت رسول الله (ص) وزوجته موليه وجهها إلى الحائط، فثقلوا على رسول الله (ص)؛ قال أنس: فما اری اانا اخبرت النبی  أن القوم قد خرجوا او اخبرنی. قال: فانطلق حتى دخل البيت، فذهبت ادخل معه فالقى الستر بينی وبينه ونزل الحجاب. قال: و وعظ القوم بما وعظوا به، و انزل الله عزوجل يا أيها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي - إلى قوله - إن ذلكم كان عند الله عظيما؛ أخرجه الصحيح.
     در تفسیر طبری همین داستان آمده به اضافه اینکه بیان شده که زینب زن بسیار زیبائی بود:
    و ان زينب لجالسه في ناحيه البيت، و كانت قد اعطيت جمالا وبقی ثلاثه نفر يتحدثون فی البيت.  (برای دیدن شرح کامل ماجرای ازدواج محمد با عروسش در منابع معتبر شیعه و سنی و مجبور شدن زید به طلاق دادن زنش به وسیله‌ی محمد با کمک خدائی وهمی یعنی الله، اینجا را کلیک کنید)
    همین روایت نیز در صحیح مسلم / کتاب النکاح/ باب زواج زينب بنت جحش ونزول الحجاب وإثبات وليمة العرس و صحیح بخاری/کتاب تفسیر قران/با قوله تعالی لا تدخلوا بیوت... حدیث شماره 4513 نیز آمده است.
       اما تحلیل این موضوع:
      همه‌ی روایات اسلامی دال بر این است که زینب بنت جحش زنی بود زیبا؛ در زمانیکه زینب همسر پسرخوانده‌ی محمد بود، او سر ناسازگاری با زید را داشت؛ زید خوب می‌دانست که زینب در ابتدا به او علاقه‌ای نداشته است و محمد را دوست می‌داشته، محمد هم بدون محدودیت قادر بود که زینب را ببیند؛ ظاهرا زید از این علاقه‌ی متقابل محمد و زینب خبر داشت و او را طلاق داد، پس از اینکه او را طلاق داد، محمد بدون معطلی نزد زینب رفت و به او مژده داد که الله من و تو را به عقد ازدواج هم درآورده، محمد حتی منتظر تمام شدن عده(سه ماه پس از طلاق دادن) ننشست، البته در این موضوع هم نکاتی نهفته است، اینکه محمد خوب می‌دانسته که در این مدت زینب با زید ارتباط جنسی نداشته‌اند، این تنها دلیل این موضوع می‌تواند باشد وگرنه او باید مدت عده را تمام می‌کرد.
      نکته‌ی دیگری که در این داستان نهفته است، این موضوع است که چرا آیه‌ی پرده(حجاب) بلافاصله نازل شد؟ محمد همیشه پس از اتفاقاتی که می‌افتاد تا نزول آیه مدت زیادی را در تعقل می‎گذرانید. به نظر می‌رسد که محمد در اینجا هم از این اصل پیروی نموده و پس از اینکه به این صورت طلاق زن پسرخوانده‌اش را گرفت به فکر افتاده بود تا مبادا کس دیگری همین بلا را بر سر خودش بیاورد، این بود که در ابتدا حکم حجاب را تنها شامل زنان خویش گردانید.
      موضوع سوم و مهمتر در آیه‌ی بالا، ترس محمد از این موضوع است که ممکن است کس دیگری با زنانش ازدواج نماید، لذا راه اینکار را هم با کمک الله بست تا مبادا زنانش در دلشان به کس دیگری علاقه‌مند گردند و از او درخواست طلاق نمایند.
      بنابراین او زنانش را از سایر زنان مجزا نمود:
      يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا (احزاب/32) اى همسران پيامبر شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد اگر سر پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد و گفتارى شايسته گوييد.
       وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب/33) و در خانه‏هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستاده‏اش را فرمان بريد خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
      او حتی به زنانش اجازه نمی‌داد که مردی کور را ببینند:
      زمانیکه ابن مکتوم(مردی کور) اجازه‌ی ورود به خانه‌ی محمد(پس از حکم حجاب) را خواست؛ محمد از زنانش که در آنجا حضور داشتند یعنی ام سلمه و عایشه درخواست نمود که آنجا را ترک نمایند، آنها گفتند: او کور است. محمد در پاسخ گفت اگر او کور است شما که بینا هستید. ( وسائل الشیعه ) و همچنین در منابع اهل سنت.
این داستان آغاز چیزی است که از آن بعنوان حجاب یاد می‌شود.
    برای بررسی مراحل بعدی واجب شدن حجاب در اسلام، اینجا را کلیک کنید.
==========================
(1)
 ....وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ... (احزاب/53).... هنگامیکه از زنان  چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد...

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

سکس محمد با خاله اش، خوله بنت حکیم و نازل شدن آیات قرآن باب میل جنسی او.

     در اثبات شهوتران بودن محمد ابن عبدالله همین بس که او ادعا نمود عقد او با زن فرزندخوانده‌اش، زینب بنت جحش در آسمانها و توسط الله با شهادت جبرئیل بسته شد.
     وی شخصی پدوفیل بود که برای رسیدن به سکس از هیچ جنایتی فروگذاری ننمود، تجاوز او به صفیه، زن 17 ساله‌ی یهودی در شبی که شوهرش را زیر شکنجه کشته بود نمونه‌ی بارزی از جنون شهوترانی این مرد است؛ در اینجا به موضوعی می‌پردازم که کمتر از آن سخن گفته شده است، اینکه او از قول خدایش به زنان اجازه داد تا جسم خود را به وی ببخشند؛ البته این نوع ازدواج یعنی اینکه زنی بگوید من خود را به تو بخشیدم خاص محمد بود و محمد اگر می‌گفت قبول دارم می‌توانست با او سکس داشته باشد، در اینجا موردی کمتر شنیده شده وجود دارد و آن هم سکس محمد با خاله‌اش می‌باشد، او در این زمینه مانند همیشه الله را به خدمت می‌گیرد: 
     يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامرأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا (1) خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب/50) ای پیامبر! ما براى تو آن همسرانى را كه مهرشان را داده‏اى حلال كرديم و کسانی(زنان و دختران کافری) را كه الله از غنيمت جنگى در اختيار تو قرار داده و دختران عمويت و دختران عمه‌هايت و دختران دايى تو و دختران خاله‌هايت كه با تو مهاجرت كرده‌اند و زن مؤمنى كه خود را به پيامبر ببخشد در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد (1) ويژه توست نه ديگر مؤمنان؛ ما نيك می‌دانيم كه در مورد زنانشان و زنان و دخترانی کافری که در جنگ بدست می آورند چه بر آنان مقرر كرده‏ايم تا براى تو مشكلى پيش نيايد و الله همواره آمرزنده مهربان است.
    تعداد همسران رسمی وی زیاد بود و او می‌بایست بین آنان عدالت برقرار نماید، زیرا خود منادی برابری بود؛ از سوی دیگر او برخی از زنانش را مانند عایشه که دختری کم سن و سال بود بیشتر از بقیه دوست می‌داشت، این بود که باز الله را به خدمت گرفت:
    تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا (احزاب/51) (نوبت سکس با) هر كدام از زنها را كه مى‏خواهى به تاخير بینداز و هر كدام را كه مى‏خواهى پيش خود (برای سکس) جاى ده و  ایرادی بر تو  نيست هر یک را كه رها نمودی  (دوباره پیش خود) برگردانی)، اين نزديكتر است براى اينكه چشم‌های‌شان روشن شود و دلتنگ نشوند و همه‌ی آنان به آنچه به ایشان داده‏اى خشنود شوند و  الله آنچه در دلهایتان است را می‌داند و الله همیشه داناى شکیباست.
او  مخیر بود که هر کدام از زنانش را که زیاد دوست ندارد رها سازد و نزد زنی برود که او را بیشتر دوست دارد:
         گفته می‌شود اولین زنی که جسم خود را بدین گونه به محمد هدیه نمود "خوله بنت حکیم" بود، او همسر عثمان بن مظعون، از مسلمانان اولیه بود، اسلام بر خلاف یهودیان ازدواج با خاله را جایز نمی‌داند اما خود او هنگامیکه خاله‌اش، خوله بنت حکیم، خود را به او بخشید با وی سکس نمود، مردم در آن زمان می‌گفتند که رسول الله با خاله‌اش ازدواج نمود؛ این زن بارها نزد محمد رفته از شوهرش به او شکایت کرده بود که همسرم روزها روزه است و شبها به شب زنده داری می‌پردازد.
     بخاری حدیثی را در تفسیر آیه‌ی 51 سوره‌ی احزاب بیان می‌نماید که اولین زنی که خود را به محمد بخشید خوله بنت حکیم بود:  
    كانت خوله بنت حكيم مِن اللائی وهبن انفسهن للنبی (ص) فقالت عائشه اما تستحی المراه ان تهب نفسها للرجل، فلما نزلت ترجی من تشاء منهن...  قلت يا رسول الله، ما ارى ربک الا يسارع فی هواک. (صحیح بخاری/ کتاب النکاح/ باب هل للمراه ان تهب نفسها لاحد/ حدیث شماره 4823). خوله بنت حکیم از زنانی بود که جسم خودش را به پیامبر بخشید، پس عایشه گفت زن از اینکه جسم خودش را به مردی ببخشد خجالت می‌کشید پس آیه‌ی ترجی من تشاء منهن... نازل شد گفتم: ای فرستاده‌ی الله، نمی‌بینم خواسته‌ات را مگر اینکه پروردگارت بر برآوردنش شتابان باشد ( می‌بینم که پروردگارت در برآوردن خواسته‌هایت شتابان است)!
    یا این حدیث:
    عائشه (رض) قالت: كنت اغار على اللاتی وهبن انفسهن لرسول الله (ص) واقول اتهب المراه نفسها فلما انزل الله تعالى ترجی من تشاء منهن وتووی الیک مَن تشاء و من ابتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك قلت ما أرى ربك إلا يسارع في هواک (صحیح بخاری/حدیث شماره 4510)
       نکته‌ی جالبی که در این حدیث وجود دارد تشری است که عایشه به محمد می‌زند آنجا که می‌گوید:
      "ما ارى ربک الا يسارع فی هواک می‌بینم که پروردگارت در برآوردن خواسته‌هایت شتابان است.
       مفهوم این جمله آنچنان متواتر است که کسی نمی‌تواند آن را رد نماید، البته در برخی دیگر از منابع با لفظ "ما ارى ربک الا يسارع فی هواکآمده است که همان معنی را دارد.
       حدثنا ‏محمد ابن جعفر، ‏قال حدثنا شعبه و حجاج ‏قال حدثنی ‏شعبه ‏قال سمعت  ‏عطاء الخراسانی ‏يحدث عن سعيد ابن المسيب ‏ان ‏‏خوله بنت حكيم السلميه ‏و هی احدى خالات النبی ‏(ص) ‏سالت النبی ‏(ص) ‏عن المراه تحتلم، فقال رسول الله ‏ (ص) ‏لتغتسل، و بعد هذا ياتون و يقولون ان النبی (ص) تزوج من خالته. (مسند احمد ابن حنبل/جلد 6/صفحه 409، حدیث شماره 27354).  سخن گفت به ما محمد ابن جعفر، گفت سخن گفت به ما شعبه و حجاج گفت شنیدم که عطاء خراسانی سخن می‌گوید از سعید ابن المسیب  که خوله دختر حکیم السلیمه کسی که یکی از خاله‌های پیامبر (ص) بود از پیامبر درباره‌ی (حکم) زنی که در خواب محتلم شود پرسید، پس فرستاده‌ی الله گفت: باید غسل کند، پس از آن مردم می‌آمدند و می‌گفتند که پیامبر با  خاله‌اش ازدواج نمود.
          قرطبی در تفسیرش از قول زمخشری تعداد 4 نفر از زنانی که جسم خویش را جهت  سکس به محمد بخشیدند نام می‌برد که عبارتند از:
      1- "میمونه بنت الحارث".
      2- "زینب بنت خزیمه" ام المساکین الانصاریه.
      3- ام شریک بنت جابر.
      4 خوله بنت حکیم
     الموهبات اربعميمونه بنت الحارث و  زينب بنت خزيمه ام المساكين الانصاريه و ام شريک بنت جابر و خوله بنت حكيم (تفسیر آیه 51 سوره احزاب قرطبی)
==============================================================
==============================================================
(1)
اصل کلمه نکاح به معنی سکس و نزدیکی جنسی است:
 أصل النكاح فی كلام العرب الوطء؛  وقيل للتزوج نكاح؛ لأنه سبب للوطء المباح. (لسان العرب/ ابن منظور/حرف النون/ نکح)

۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

اسلام برده داری را تأیید می‌کند و بین بردگان مسلمان و سایرین تفاوت قائل است.

        مجوز استفاده از بدن کنیز در اسلام به نقل از قرآن و منابع معتبر اسلامی که انسان از بیانشان شرم دارد.  
   اسلام ادعا دارد که هدف از آمدن این دین، اجرای عدالت خداوند است؛ بخوانید از ستمی که این دین در طول تاریخ به انسانیت روا داشته است، موضوعی که هیچ آخوند و ملائی به ما نگفته و نخواهد گفت؛ تناقضات قرآن و فقه اسلامی در این باره زیاد است، از یک سو خطاب به بشریت می‌گوید:
      يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات/13) ای مردم، همانا ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و بصورت گروه‌ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (بدانید) که گرامي‌ترين شما نزد الله با تقواترين شماست، همانا الله دانا و خبير است. 
      این آیه گرچه در ابتدا انسانیت را مورد خطاب قرار می‌دهد ولی در آخر هم می‌گوید که انسان با تقوا نزد من(الله) از بقیه بهتر است و یا این آیه بیان می‌نماید که همه‌ی مؤمنین با هم برادر هستند:
      إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات/10) مؤ منان با هم برادر هستند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح برقرار کنید و پرهیزگاری الله را پيشه كنيد تا مورد رحمت قرار بگیرید.
      آیا رفتار و دستورات این دین مبین این است که شرط برتری کسی نزد الله تنها تقواست؟ آیا اسلام همه‌ی مسلمین را برادر می‌داند؟
      این دین معتقد است انسانهای خریداری  یا به اسارت گرفته شده از خویش هیچ اراده‌ای ندارند ولو اینکه ادعای برابری الله به شرط اسلام آوردن و پذیرش این دین را بپذیرند؛ زیرا از نظر اسلام، انسان برده از جایگاه پائین‌تری نزد الله برخوردار است، در اینجا دلایل این ادعا را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
       الله انسانهای برده را با بت مقایسه می‌نماید:
     قرآن برای تبین فرق بین بت و الله این دو را با بردگان  و صاحبانشان مقایسه می‌نماید و می‌گوید: همانگونه که برده از خود هیچ اختیاری ندارد و تابع ارباب خویش است، بتها نیز چنین هستند و تابع ارباب خویش یعنی الله می‌باشند!:
     وَيَعْبدُونَ مِن دونِ اللّه ما لاَ يَمْلكُ لهُمْ رِزقًا مِّنَ السَّماوَاتِ والأَرضِ شَيئا وَلا يَسْتَطيعُونَ (نحل/74) و به جاى الله چيزهائى را مورد پرستش قرار می‌دهند كه نه به آنها در  آسمان‌ها و زمين روزی می‌دهند و نه توانائی‌اش را دارند.
       و در ادامه بیان می‌نماید که در برابر الله مثال نزنید، زیرا او بهتر از شما مثال زدن بلد است:
         فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (نحل/74) پس برای الله مثال نزنید که او می‌داند و شما نمی‌دانید.
      و این هم مثال الله و تحقیر بردگان و کنیزان(مملوک به کنیز و برده گفته می‌شوند که در اختیار صاحب خویش باشند):
     ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوكًا لاَّ يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (نحل/75) الله مثال "برده‌ و کنیزی" را می‌زند که توانا بر انجام هیچ کاری نیست با کسی که ما به او روزی نیکی داده‌ایم (ارباب) و او از آن (روزی) پنهانی و  آشكار انفاق مى‏كند، آیا برابر هستند؟ سپاسگزاری مخصوص الله است بلكه بيشتر آنها نمى‏دانند.(1) (در ادامه به کر و لالها توهین می‌نماید)
      اسلام به مردانی که به دلیل مشکلات مالی و فشار شهوانی مایل هستند با کنیزان مسلمان ازدواج نمایند این مجوز را داده است، اما به آنان توصیه نموده که اگر شکیبائی پیشه کنند و با اینگونه انسانها ازدواج ننمایند برای آنها بهتر است:
       وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نساء/25) و آنها كه توانايي ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان ندارند مي‏توانند با زنان پاكدامن از بردگاني با ايمان كه در اختيار داريد ازدواج كنند، خدا آگاه به ايمان شماست، و همگي اعضاي يك پيكريد، و آنها را به اجازه صاحبان آنان ازدواج نماييد و مهر آنها را به خودشان بدهيد، مشروط بر اينكه پاكدامن باشند نه مرتكب زنا بطور آشكار شوند و نه دوست پنهاني بگيرند، و در صورتي كه محصنه باشند و مرتكب عمل منافي عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت، اين اجازه (ازدواج با كنيزان) براي آنها است كه (از نظر غريزه جنسي) شديدا در زحمت باشند و اگر خودداري كنيد (از ازدواج با آنان) براي شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. (ترجمه از مکارم)
      حر عاملی در وسائل الشیعه در مورد همین آیه می‌گوید که اگر ازدواج بدون اجازه‌ی ارباب صورت گیرد مانند زناست.(2)
       در مورد ازدواج مرد آزاد با کنیز پارادوکس آشکاری در دستورات فقهی اسلام وجود دارد:
       پرسش اینکه اگر مردی مسلمان برده باشد و بخواهد با کنیزی که متعلق به همان اربابی است که برده هم به او تعلق دارد ازدواج کند، حکم این ازدواج چگونه است؟
      از نظر اسلام ارباب هرگاه که خواست می‌تواند این دو را از هم جدا نماید، خود با کنیز آمیزش کند و بعد از استبراء(اطمینان از عدم حاملگی کنیز) او را تحویل برده دهد، همچنین از نظر این دین برده هرگز نمی‌تواند کنیز خویش را طلاق دهد، زیرا در این حالت طلاق به دست او نیست، مگر اینکه زن (کنیز) متعلق به یک مرد و مرد(برده) هم متعلق به مردی دیگر باشند؛ "حر عاملی" در کتاب "الطلاق" باب 43، پنج حدیث را در این مورد بیان می‌نماید.(3)
       همچنین خواندن نظرات شهید اول که بزرگترین فقیه شیعه می‌باشد جالب است.
       حالت جالب دیگری که باز پارادکس فقه اسلامی است نیز وجود دارد و آن اینکه اگر زنی آزاد و مسلمان بخواهد با مردی که برده است ازدواج نماید، طلاق در اینجا نه به دست مرد که به دست زن می‌باشد.(4)
     آیه‌ی پیش از آیه‌ی بالا به روشنی مجوز تجاوز جنسی به زنان شوهردار غیر مسلمان را می‌دهد.
     مسلمان می‌تواند فرج(واژن) کنیزش را در اختیار برادرش قرار دهد:
     حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه می‌گوید که اگر برادر مسلمانی دارای کنیز باشد، او می‌تواند فرج (واژن) کنیز خود را در اختیار برادرش قرار دهد(وسائل الشیعه/حدیث شماره 26702)، او در این حدیث چنین استدلال می‌کند که اگر این برادر در فروش کنیز حق داشته باشد در فرج او هم سهیم است؛ البته در احادیث ماقبل و بعد از این حدیث هم به روشنی چنین اجازه‌ای را به برادر داده است.(5)
   شیخ طوسی پا را از این فراتر گذاشته در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 241 در مورد حکم اینکه آیا برادر می‌تواند فرج کنیزش را در اختیاز برادر قرار دهد؛ می‌گوید: آنچه از کنیز برای او حلال است برای برادرش هم حلال و برای پدرشان هم حلال است.(6) 
    علامه حر عاملی در وسائل الشیعه جلد 21 صفحه 134 و شیخ کلینی در الکافی جلد 5 صفحه 469 احادیث متعدد شرم آوری را در این زمینه آورده‌اند
تمام این احادیث شرم آور در وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 532 تا 536 به صورت مفصل وجود دارد.
  حتی مادر هم می‌تواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش و هر کسی که بخواهد بگذارد و از او پول بگیرد.
       شیخ طوسی در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 242 از قول امام صادق می‌گوید: مادر هم می‌تواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش بگذارد و اگر هم بابت این کار پولی دریافت کرد ایرادی نیست و در همین کتاب گفته شده که اسماعیل بن یزیع از امام علی پرسید " اگر زنی کنیزش را بر من حلال کرد، حکمش چیست، فرمود: (فرجش) مال توست.(7)" همین احادیث در جامع الحادیث شیعه نوشته آیت الله العظمی بروجردی جلد 21 صفحه 149 و 150 نیز با همین مضمون آمده است.
   اسلام (در اینجا شیعه) وقاحت را بدانجا می‌برد که می‌گوید صاحب کنیز می‌تواند واژن او را در معرض دید قرار دهد.(8)
    در منابع اهل سنت نیز مانند تشیع به این امر اشاره شده است:
       ابن حجر عسقلانی در "فتح الباری" که "شرح صحیح بخاری" است در تفسیر آیه‌ی "24 نساء" می‌گوید: اگر کسی زن و مرد مملوکی را خرید که با هم زن و شوهر باشند، به مجرد این خرید این ازدواج فسخ می‌گردد و اختیار این دو در دست ارباب است؛ البته در صحیح بخاری گفته شده که اگر کسی کنیزی را خرید که خود دارای شوهر است، طلاق این دو به دست خریدار می‌باشد.(9)
      طبری در تفسیر "آیه‌ی 25 سوره‌ی نساء" و در مورد جمله‌ی "و ان تصبروا خير لكم..." خطاب به مسلمانان می‌گوید منظور این است که اگر با کنیز ازدواج نکنید برای شما بهتر است.(10)
       این احادیث اسلامی به قدری شرم آور و مایه ننگ بشریت هستند که نیازی به شرح اضافه نمی‌بینم:
         به ابی عبدالله (در اینجا منظور امام صادق است) گفتم: مردی واژن کنیزکش را برای برادرش حلال می‌کند (حکمش چیست؟)، گفت: برای او حلال است، گفتم: اگر از او فرزندی بوجود آمد (حکمش چیست)؟ گفت: آن فرزند متعلق به صاحب کنیزک است مگر اینکه با صاحب کنیزش هنگامی که بر او حلال کرده شد شرط کند که اگر فرزندی پدید آمد آزاد باشد.( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 246) (11)
حتی صاحب کنیز می‌تواند واژن کنیزش را برای فروش در معرض دید دیگران قرار دهد:
    از ابا عبدالله در مورد لخت کردن واژن (برای فروش) پرسیده شد؛ گفت: ایرادی ندارد، گفتم: اگر از او صاحب فرزند شد؟ گفت: متعلق به صاحب کنیز است مگر اینکه قبلا شرط گذاشته باشند. ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی / جلد 7 / صفحه 246 و بحار الانوار جلد 100 صفحه 326) (12)
       حتی می‌تواند بخشهای خاصی از بدنش را بفروشد، مثلا بگوید که تو تنها می‌توانی او را ببوسی و اگر واژنش را فروخت بدان معناست که کل بدنش را فروخته است:
       ابا عبدالله (ع) گفت: اگر مردی تنها بوسه بر کنیزش را بر دیگری حلال کرد، برای او چیز دیگر حلال نیست و اگر همه چیز غیر از واژنش را حلال کرد برای او  چیز دیگرش (واژن) حلال نیست و اگر واژن را حلال کرد همه چیز حلال می‌شود  ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 245) (13)
          کلینی در همین رابطه از قول امام صادق می‌گوید که اگر مردی کنیزکش را برای برادرش حلال کرد بر او حلال می‌شود و از امام پرسیده شد اگه اگر مردی کنیز گرانبهای بکری داشته باشد و برای برادرش همه چیز او را غیر از واژنش حلال نماید (حکمش چیست؟) گفت که برای او  حلال نیست مگر انچه که طبق شرط حلال کرده باشد و اگر تنها برای او بوسیدن را حلال نماید تنها بوسه حلال است ، راوی حدیث می‌گوید: گفتم اگر بر مردی همه چیز کنیزک غیر از واژنش حلال شد و بر او شهوت غلبه نمود و خواست داخلش کند، حکمش چیست؟ امام گفت: نباید این کار را انجام دهد. گقتم و اگر کرد زناکار است؟ گفت نه، ولی خائن است که باید یک دهم قیمتش را پرداخت نماید و اگر بکر نباشد یک بیستم آن را. (الکافی شیخ کلینی/ جلد 5 / صفحه 468) (14)
      از ابی عبدالله (ع) روایت است که گفت: اگر مردی تنها بوسیدن کنیزش را بر مرد دیگر حلال کند برای او چیز دیگرش حلال نیست و اگر همه چیزی را غیر از واژنش حلال کند بر او همه حلال است و اگر واژن را حلال کند برای او همه چیز کنیزک حلال است (الکافی/جلد 5 صفحه 470) (15)
          در همین کتاب یعنی الکافی شیخ کلینی از قول یکی از شیعیان گفته که از امام صادق پرسیدم زنم کنیزکش را بر من حلال کرد، گفت: او را بکن. (الکافی شیخ کلینی/ جلد 5 / صفحه 468) (16) و همچنین از قول معصوم گفته که زن می‌تواند واژن کنیزش را برای پسرش حلال کند. (17) 
   اگر در احادیث بالا دقت فرمائید روایات مجوز فروش بدن کنیز همه از قول یکی از امامان دوازده گانه مذهب تشیع بیان شده، برای رعایت اعتدال، بسیاری از منابع اهل سنت نیز گشتم ولی احادیثی در این زمینه را نیافتم، بنا به تذکر یکی از دوستان، در اینجا آیه‌ای که بر طبق آن قرآن ظاهرا از فروش بدن کنیز در صورت نارضایتی منع کرده، اشاره می‌نمایم:
    وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نور/33) و كسانى كه ارتباط جنسی را نمی‌یابند بايد دامنشان را نگه دارند تا این که الله  آنان را از بخشش بى‏نياز گرداند و از بردگانتان كسانى كه می‌خواهند با نوشتن قرارداد خود را آزاد نمایند اگر می‌دانید که آنان اینکاره هستند (توانائی مالی دارند) بنويسيد و از همان دارائی كه الله به شما داده است به آنان بدهيد و دختران جوانتان (منظور کنیزانتان) را اگر تمایل به پاکدامنی  دارند برای جستن کالای دنیا وادار به تن فروشی نکنید و هر كس که آنان را به زور وادار كند همانا الله پس از واردار نمودنشان بخشنده و مهربان است (حد زنا در ایشان جاری نمی‌کند).
   در این آیه نهی به تن فروشی را تنها شامل دختران جوان کنیز نموده؛ اگر منظور کل کنیزان صرفنظر از سنشان بود باید از لفظ ملکت ایمانکم و یا امائکم استفاده می‌شد، همین موضوع یعنی اشاره به دختران و یا پسران جوان کنیز و برده با عنوان فتا (مذکر) و فتاة (مؤنث و جمعش فتیات است) در اشاره به یوسف نیز آمده است:
    وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ(یوسف/30)  گروهي از زنان شهر گفتند كه همسر عزيز جوانش (غلامش را) بسوی خود دعوت می‌كند و عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده، ما او را در گمراهي آشكار مي‏بينيم! (ترجمه از مکارم)
در آیه پیش از این آیه در اشاره به کنیز از واژه اماء استفاده شده:
   وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (نور/32) مردان و زنان بيهمسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بينياز مي‏سازد، خداوند واسع و آگاه است. (ترجمه از مکارم)
فرض که منظور کل کنیزان باشد، پس:
   در نور/33 برای صاحبان کنیزان در صورت فروش بدن کنیزشان، مجازاتی را در نظر نگرفته و تنها بخششی که از سوی قرآن مشاهده می‌نمائیم، مجازات نکردن کنیزان است؛ در همین آیه قرآن از نهی به وادار نمودن کنیزان جهت تن فروشی سخن گفته و این بدان معناست که در صورت رضایت ارباب و کنیز، مانعی ندارد؛ زیرا قرآن در این باره سکوت نموده است. 
البته از معنی فتاة چنین بر می‌آید که منظور درختران جوانتان است.
============================================================

پاورقی:
(1) ترجمه‌ی همین آیات به نقل از تفسیر المیزان:
     مشرکین بجاى خدا معبودهائی را مى‌پرستند که براى آنها هيچ روزی بلکه هيچ چيزى از آسمانها و زمين در اختيار ندارند و نمى‌توانند آن را در اختيار داشته باشند. ( 73 ) 
     پس خدا را با پديده‌ها نسنجيد و مانند او نسازيد و او را به صفتهای آنان توصیف نکنيد که خدا خود آگاه است ولى شما از ذات او بى‌خبر هستید. ( 74 ) 
     خداوند برده‌ی زرخريدى را مَثل زده است که نه مالک خويش است و نه از دنيا مالی و ثروتى دارد و نه مى‌تواند در مالى تصرف کند، در برابر کسى که ما به او از جانب خود روزی نيکو داده‌ايم و او آزادانه در نهان وآشکار از آن انفاق مى‌کند، آيا آنها برابر هستند؟ پس چگونه خدا را با معبودهایشان برابر مى‌دانند؟ ستايش همه از آن خداست، چرا که خوبى‌ها همه از سوی اوست اما بيشتر مردم اين حقيقت را نمى‌دانند. ( 75 ) 
      خداوند دو مرد را نيز مثال زده است که يکى از آن دو گُنگ و قدرت تفهيم و تفهُم ندارد و سربار اربابش است او را به هر جا روانه کند سودى به دست نمى‌آورد.... 
(2)      .... سالت ابا عبدالله عن الامه تزوج بغير اذن اهلها؟ قال: يحرم ذلک عليها و هو الزنا.
29-  باب تحريم تزويج الامه بغير اذن مولاها و حكم امه المراه حدیث شماره 26676 تا 26679.
(3) (28123).....

 إذا كان العبد وامراته لرجل واحد فان المولى ياخذها اذا شاء و اذا شاء ردها  و قال لايجوز طلاق العبد اذا كان هو و امراته لرجل واحد الا ان يكون العبد لرجل و المراه لرجل و تزوجها باذن مولاه و اذن مولاها فان طلق و هو بهذه المنزله فان طلاقه جائز. امام صادق گفت که اگر برده و زنش متعلق به یک مرد باشند پس ارباب می‌تواند هرگاه که خواست زن را بگیرد و هرگاه که خواست او را برگرداند و گفت که برده نمی‌تواند طلاق دهد هنگامیکه او و زنش متعلق به یک مرد باشند مگر اینکه مرد متعلق به یک نفر و زن متعلق به مردی دیگر و برده باید با اجازه‌ی ارباب خود و ارباب آن زن با او ازدواج نماید، و اگر در این حالت او را طلاق داد جایز است.
 (28124) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن العبد، هل يجوز طلاقه؟ فقال:
 ان كانت امتک فلا، ان الله عزوجل يقول: عبدا مملوكا لا يقدر على شيء  وان كانت امه قوم اخرين او حره جاز طلاقه.
(28125) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن الرجل ياذن لعبده ان يتزوج الحره او امه قوم الطلاق الى السيد أو إلى العبد ؟ فقال  الطلاق إلى العبد.
(28126).... سالته عن رجل زوج غلامه جاريته قال: الطلاق بيد المولى وسالته عن رجل اشترى جاريه لها زوج عبد  قال بيعها طلاقها.
(28127) .... سالته عن رجل يزوج غلامه جاريه حره فقال الطلاق بيد الغلام  فان تزوجها بغير اذن مولاه فالطلاق بيد المولى.
(4)  کتاب الطلاق باب 44:

(28128) ....سالته عن رجل زوج امته رجلا حرا؛ فقال: الطلاق بيد الحر.
(28129) ....سالت ابا عبدالله (ع) عن رجل انكح امته حرا  او عبد قوم آخرين؛ فقال: ليس له ان ينزعها منه فان باعها فشاء الذی  اشتراها ان ينزعها من زوجها فعل و رواه الصدوق باسناده ...
(5) (٢٦٦٩٤) ....ان بعض اصحابنا قد روى عنک انک قلت اذا احل الرجل لاخيه جاريته فهی له حلال فقال؛ نعم  الحديث.
(٢٦٦٩٥)... فی الرجل يحل فرج جاريته لاخيه فقال لاباس بذلک ( الحديث).
....
(٢٦٧٠١) ...عن المراه تحل فرج جاريتها لزوجها. فقال؛ انی اكره هذا  كيف تصنع ان هی حملت، قلت تقول ان هی حملت منک فهی لك قال، لاباس بهذا  قلت فالرجل يصنع هذا باخيه؛ قال لاباس بذلک.
(٢٦٧٠٢) .... سالته عن رجل قال لاخر:
هذه الجاريه لک خيرتک، هل يحل فرجها له؛ قال ان كان حل له بيعها حل له فرجها و الا فلايحل له فرجها.
(6) عن رجل يحل لأخيه فرج جاريته قال: هی له حلال ما أحل له منها، و عنه عن أخويه عن أبيهما 

(7) سالت أبا (ع) عن امرأه أحلت لابنها فرج جاريتها قال: هو له حلال، قلت أفيحل له ثمنها؟ قال: لا إنما يحل له ما أحلت له.

سألت ابالحسن (ع) عن امرأه أحلت لی جاريتها؛ فقال: ذلک لک

(8) سالت ابا عبدالله عليه السلام عن عاريه الفرج قال: لا باس به قلت: فان كان منه ولد فقال: لصاحب الجاريه الا ان يشترط عليه .(الاستبصار/جلد 3/صفحه 138)
(9)كتاب الطلاق، باب لايكون بيع الامه طلاقا حدیث شماره 4975:
 و اخرجه سعيد بن منصور عن ابن عباس بسند صحيح  و روى حماد بن سلمه عن هشام بن عروه عن ابيه قال "اذا زوج عبده بامته فالطلاق بيد العبد و اذا اشترى امه لها زوج فالطلاق بيد المشتری" و اخرج سعيد بن منصور من طريق الحسن قال "اباق العبد طلاقه".
(10) حدیث شماره 9124:
 و اَن تصبروا عن نكاح الاماء خير لكم، و هو حل. 
(11).... قلت لابی عبد الله (ع): الرجل يحل لاخيه فرج جاريته، قال: له حلال، قلت "فان جاءت بولد منه"، قال: هو لمولى الجاريه الا ان يكون اشترط على مولى الجاريه حين احلها له ان جاءت بولد فهو حر. 
(12) ....سالت ابا عبد الله (ع) عن عاريه الفرج قال: لا باس به، قلت: فان كان منه ولد؟ فقال: لصاحب الجاريه، الا ان يشترط عليه.
(13)  ابا عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل من جاريته قبله لم يحل له غيرها و ان احل له منها دون الفرج لم يحل له غيره و ان احل له الفرج حل له جميعها.
(14)     الفضيل بن يسار قال: قلت لابی عبد الله (ع): جعلت فداک! ان بعض أصحابنا قد روى عنک انک قلت: اذا احل الرجل لاخيه جاريته فهی له حلال؟ فقال: نعم يا فضيل، قلت له: فما تقول فی رجل عنده جاريه له نفيسه وهی بكر احل لاخيه ما دون فرجها، اله ان يفتضها؟ قال: لا، ليس له الا ما احل له منها و لو احل له قبله منها لم یحل له ما سوى ذلک؛ قلت: ارايت ان احل له ما دون الفرج فغلبته الشهوه، فافتضها؟ قال: لا ينبغی له ذلک؛ قلت: فان فعل ايكون زانيا؟ قال: ل، و لكن يكون خائنا و يغرم لصاحبها عشر قيمتها ان كانت بكرا و ان لم تكن بكرا فنصف عشر قيمتها.
(15)    ابی عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل للرجل من جاريته قبله لم يحل له غيرها، فان احل له منها دون الفرج لم يحل له غيره وان أحل له الفرج حل له جميعها.
(16)  ان امراتی أحلت لی جاريتها. فقال: أنكحها.
(17) عن  ابی بصير قال: سالت ابا عبد الله (ع) عن امراه احلت لابنها فرج جاريتها، قال: هو له حلال.

۱۳۹۰ دی ۱۱, یکشنبه

بلائی که حکومت اسلامی بر سر ایران آورده است، بریدن سر فرزند توسط پدر!

ارمغان حکومت اسلامی برای ایران 
بجای گریه بر حسین و فرزندانش باید به حال امثال این بچه‌ها و جنایاتی که در حقشان انجام می‌گردد، گریست .
 
     زمانی که خمینی وارد ایران شد، ادعا نمود که حکومت اسلام  برق، آب و اتوبوس را رایگان خواهد کرد و در ادامه گفت که به همین مقدار هم قانع نباشید، وی اشاره نمود که اسلام علاوه بر اینکه مادیات ملت ایران را تأمین می‌کند نیازهای معنوی این مردم را هم برآورده خواهد کرد؛ اکنون بیش از 33 سال از آن انقلاب گذشته‌ است، بهره‌ای که این اسلام برای ایران به ارمغان آورده چیست؟ کدامین نیاز مادی ملت ایران برآورده شده است؟‌‌
     این رژیم عقیدتی  تمام سرمایه‌های این کشور را صرف جنگ و ساختن تجهیزات جنگی نموده یا آن را در راه هزینه کردن  تبلیغ اسلام خویش مصرف می‌نماید؛ سیاستی که نتیجه‌ای جز فلاکت برای اکثریت جامعه در بر نداشته است.
      آیا می‌توان بیشتر روزهای کاری  را بخاطر دشمنان تاریخی و بیگانگان عزا گرفت و اندوه را ارزش دانست و همزمان جامعه‌ای پویا داشت؟
      جمهوری اسلام برای خودنمائی جهانی و تبلیغ ایدئولوژی خویش و همچنین خود را در دیده‌ی دیگران نیرومند نشان دادن، سیاستی نابودی ایران و ایرانی را در پیش گرفته تا اهداف اسلامیش را برآورده سازد حتی به قیمت نابودی فرهنگ ایرانی.
      این چه برنامه‌ی هسته‌ای است که باید کل کشور فدای آن گردد......
      چرا در کشورمان باید موسیقی و رقص و آواز که از تفریحات سالم و مفید است ممنوع باشد تا یکی از دلایل زمینه‌ی گرایش جوانان به مواد روانگران فراهم شود، آنچه که در اسلام ارزش محسوب می‌شود گریه و عزاست. چرا مصرف سرانه‌ی استعمال مواد روانگردان در کشور ما باید رتبه‌ی اول در جهان باشد؟ 
     فیلمی که مشاهده می‌نمائید نمونه‌ای است از جنایاتی که در پدید آمدنش کسی جز حکومت اسلامی مقصر نیست؛ ای اسلامگرایان به قول خودتان ارزشی! شما تابع کدامین ارزش انسانی هستید؟ آیا ارزش در دید شما "سمعا و طاعتا گفتن در برابر خامنه‌ای" است؟ ارزشی که نتیجه‌ای جز تنگدستی برای ایران و ایرانی به دنبال نداشته است.
    عامل اصلی گرایش جوانان این مرز و بوم به اعتیاد چیست، آیا غیر از نداشتن تفریحاتی است که دنیا آنها را سالم می‌داند و فقر است؟
      ای اسلامگریان متعصب که کشور را ارث خویش می‌دانید! آیا کشته شدن این دختر بی‌نوا به دست پدرش دردناکتر است یا کشته شدن علی اصغر ادعائی در جنگ، کسی که طبق گفته‌ی خودتان حسین او را سپر بلای خویش نمود؟
     یک لحظه و فقط یک لحظه خود را جای این دختر معصوم ایرانی بگذارید زمانی که پدرش چاقو به دست به سویش حمله می‌نماید، ..... چه کسی عامل اعتیاد جوانان این کشور شده است؟
     به وجدانم سوگند که اگر برای علی اصغر حسین گریه کرده‌ای ولی به خاطر این دخترک مظلوم ایرانی گریه نکنی از انسانیت انسان به دوری!
آیا حفظ کرامت خانواده‌ها مهمتر است یا مردم را تشویق به بر سر کوفتن و زنجیر خرافه بر کمر زدن؟
      ریشه‌ی فرهنگ سربریدن در کجاست؟ به نظر من برای این کار دلایل مختلفی وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌نمایم:
      دین اسلام و به روشنی از لزوم بریدن سر مخالفین عقیدتی یاد می‌نماید:
      إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ (انفال/12)  چنين بود كه پروردگارت به فرشتگان وحى فرستاد كه من با شما هستم، مؤمنان را ثابت قدم بداريد كه به زودى در دل كافران هراس مى‏افكنم، پس گردنها و سرانگشتان‌شان را قطع كنيد.  شرح مفصل آغاز این فرهنگ در اسلام
       جنگ بنی قریظه و گردن زدن تقربیا 900 نفر از یهودیان این قبیله در همین راستا می‌باشد.
      دلیل دیگری که می‌توان در این امر بیان کرد وجود فرهنگ قربانی کردن حیوانات در ملأ عام است؛ همانگونه که همه‌ی ما مشاهده کرده‌ایم برای احترام گذاشتن به کسی که از سفر زیارتی برگشته است معمولا حیوانی را پیش پایش قربانی می‌کنند، سنت قربانی کردن در روز عید قربان هم در همین راستاست؛ این عمل اگر با توهم‌زا بودن مواد روانگردان آمیخته شود نتیجه‌اش چیزی می‌شود که در فیلم مشاهده می‌نمائیم.
آیا اسلام با دمکراسی سازگار است؟

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

برای رسیدن به دموکراسی راهی جز نقد دین و شکستن تابوهای دینی که در واقع پوششی هستند برای جنایت وجود ندارد.

              
   از دل  دینی که مجوز تجاوز جنسی و کشتن مخالف را می‌دهد هرگز دموکراسی نخواهد روئید.
         
     تا رسیدن به دموکراسی چه اندازه فاصله داریم، چه عاملی مانع از رسیدن ما به مردم‌سالاری است، چرا با اینکه حدود یک قرن است برای رسیدن به آزادی مبارزه می‌نمائیم اما هربار نتیجه‌ای که بدست آوردیم بدتر از گذشته بود؟ عامل اصلی این ناکامی چیست؟ قطع به یقین جائی از جهان‌بینی ما ایراد دارد که ما را نه تنها به خواسته‌های‌مان نمی‌رساند، بلکه هر بار از رسیدن به آن دورتر می‌نماید.
      در این مورد هر کس نظر و دیدگاهی دارد پس اجازه دهید که من هم دیدگاهم را بیان نمایم، ما از جمله مللی هستیم که دین و افکار مرتبط با آن در ما ریشه دوانیده است، از افکار میترائی  گرفته تا زرتشتی؛ شدت این افکار در ما به اندازه‌ای است که گفته می‌شود دین مسیحیت هم آمیخته‌ای از دین میترائی با یهودیت می‌باشد، قطع به یقین در شکل‌گیری دین یهودیت ما نیر سهم داریم، وجود قبر بسیاری از بزرگان یهود که از آنان به عنوان پیامبر یاد می‌شود در ایران خود دلیلی است بر این مدعا، بعلاوه احترام گذاشتن کوروش به یهودیان و نجات آنان از دست دشمنانشان را نیز باید در این چارچوب دید.
      تأثیر زرتشتیت بر اسلام غیر قابل انکار است، در ساخت خانه‌ی کعبه ملاحظات خورشیدی در نظر گرفته شده است که نمی‌تواند اتفاقی باشد،همچنین تشابه عجیبی بین روایت قرآن از داستان پیدایش جهان با روایت زرتشت وجود دارد روایاتی مانند اعتقاد به وجود برجها در آسمان یا تشابه این دو دین در روایت پیدایش زمین و اعتقاد به اینکه اهریمنان به آسمان حمله می‌کنند به صورت عجیبی با داستان حمله‌ی جنها به آسمان به قصد استراق سمع و پرتاب شهاب سنگ از سوی الله برای دفاع از آسمان شباهت دارد(این داستان در سوره‌ی جن وجود دارد و برای دانستن آن کلیک نمائید)؛ و همچنین احتمال ایرانی بودن ابراهیم و دهها دلیل دیگر مانند تشابه اعتقاد به منجی(سوشیانس و مهدویت).
      شاید دلیل اصلی مقاومت ابتدائی ایرانیان و سپس پذیرش اسلام را باید در همین نکته جستجو کرد، ایرانیان پس از آشنائی با اسلام مشاهده نمودند که بسیاری از تعلیمات این دین در واقع اعتقادات آنان نیز هست، زیرا ملتی که از پشتوانه‌ی فرهنگی قوی برخوردار باشد فرهنگی را می‌پذیرد که فرهنگ خویش را در آن ببیند؛ بنابراین دین در حافظه‌ی تاریخی و ناخودآگاه ما ایرانیان رسوب نموده است، رسوبی که خود را در قالب فرهنگ اسلامی نشان داده است، متأسفانه روشنفکران ما خواسته یا ناخواسته تنها به بیان جنبه‌هائی از دین پرداخته‌اند که چیزی جز سوی زیبای آن نیست، دین اسلام دارای دو جنبه‌ی کاملا متضاد می‌باشد، جنبه‌ی زیبای آن مانند نیکی، برادری و برابری انسانها(1) و جنبه‌‌ی اهریمنی آن مانند تمامیت خواهی روحانیون، خودبزرگ بینی، دانشمند(عالم) خواندن خویش، همچنین اگر به مردم ما گفته شود که اسلام مجوز تجاوز جنسی  را می‌دهد، قطعا خواهند گفت که چنین سخنانی درست نیست در صورتی که قرآن به صراحت چنین مجوزی را داده است؛ از همه مهمتر اعتقاد به اینکه دستورات یاد شده از سوی خدا و ازلی می‌باشند که در هیچ برهه‌ای از زمان  قابل تغییر نیستند، همین دستورات و اعتقادات هستند که با اساس حکومت مردم بر مردم در تضاد است، بر طبق دستورات دین اسلام، مسلمانان از کسی باید به عنوان اولی‌الامر پیروی نمایند که تابع روش محمد ابن عبدالله و سخنانی که او ادعا دارد سخنان خدائی به نام الله می‌باشد(قرآن) باشند؛ این دین انسانها را به دو دسته‌ی پیروان الله و کافرانی تقسیم نموده است که "کالانعام" هستند و از حقوق پائینتری نسبت به مسلمان برخوردار می‌باشند، همین موضوع کافی است که اولین اصل دمکراسی یعنی یکسان بودن تمامی شهروندان جامعه نقض گردد، موضوع دیگری که در اسلام مشاهده می‌‎نمائیم ستم مضاعفی است که به زنان می‌گردد، از دید قوانین اسلام هیچ زنی نمی‌تواند اولی الامر باشد زیرا "الرجال قوامون علی النساء....".
      از آنجائیکه مذهب غالب بر کشور ما شیعه می‌باشد در این مذهب علاوه بر موارد یاد شده‌ی مشترکی به با اهل سنت دارد، مورد لزوم تبعیت از فردی به عنوان مرجع تقلید نیز وجود دارد، فرد شیعی مکلف به تحقیق و استخراج احکام دینی از منابع آن نیست، او باید 20% از مالش را به همین آخوند مرجع بدهد تا به جای او در دین تفکر نماید و احکام مذهب را از وی بیاموزد(مقلد وی باشد)، در این جامعه افراد در سه دسته‌ی مرجع، مجتهد و مقلد تقسیم می‌شوند.
      با نگاهی به تمامی حرکت آزادی‌خواهانه‌ی 100 سال اخیر ایران، رد پای آخوند را در تمامی این مبارزات مشاهده می‌نمائیم، از میرزای شیرازی با فتوای معروف تحریم توتون و تنباکو گرفته تا شیخ فضل الله نوری و آیت الله کاشانی و خمینی، آن چیزی که در همه‌ی این آخوندها به صورت مشترک مشاهده می‌نمائیم کوششی است که آنان برای جهت دادن به اعتراضات مردمی از خود نشان می‌دادند، در این 100 سال مبارزه تنها قیامی که پیروز شد همین انقلاب سال 57 بود، حرکتی که ملی‌گرایان در آن نقش رهبری داشتند، منظور از رهبری در اینجا جهت دادن انقلاب است، آنان با دست خویش خمینی را بزرگ کردند و با تشویق او به رفتن به فرانسه، رهبری حرکت مردم را در دست او گذاشتند، سخنان خمینی پیش از آمدن به ایران خود بهترین دلیل این مدعاست، البته افسوس که در افکار و نوشته‌های اسلامی خمینی هیچ گونه کنکاشی نکردند، خمینی هم با تکیه بر اصل "تقیه" زیر تمامی آنچه که گفته بود را زد و رژیمی تمامیت خواه با بهره‌گیری از دستورات اسلام پایه‌ریزی نمود؛ دستوراتی که با اهمال روشنفکران کشور بخشی گشته از فرهنگ ایرانیان.
     رژیم حاکم بر کشور ما با همین ابزار به حکومت ننگین و ضد مردمی خویش ادامه می‌دهد، متأسفانه مبارزان مدنی و دمکراسی خواه کشور نه تنها به مبارزه با این ابزار حکومتی نمی‌پردازند بلکه سعی در تحکیم آن از راه قرائت جدید را دارند؛ آنچه که مسلم است دین اسلام ملغمه‌ای است از خرافه با دستورات به ظاهرا تربیتی شیرین، چیزی که هر انسان عاقلی آن را قبول دارد، سخنانی مانند لزوم احترام به پدر و مادر و بد بودن کارهای بد و همچنین دستورات جنایت بار؛ کدام انسان که اندکی به اصول انسانی اعتقاد داشته باشد معتقد است که می‌توان مخالف آنچه که اسلام او را خدا می‌نامد را باید کشت، چرا نقد همه آزاد باشد اما نقد خود محمد تابو؟ چرا نگاه طنز و نقد فکاهی همه آزاد باشد اما نقد کسانی که آنها را قدیس می‌نامند مستوجب مرگ می‌گردد؟ چرا باید قانون مدنی ما برگرفته از دستورات نزدیک به 1400 سال پیش باشد؟ آیا ستمی آشکار که در این قوانین وجود دارد را نمی‌بینند؟
      آیا منطقی است که سخنان و دستورات محمد را حقیقتی ابدی دانست و همزمان معتقد بود که دین از سیاست جداست؟ چگونه با پارادوکس ایجاد شده کنار خواهی آمد؟ آیا بجا و منطقی است که دینداران همچنان مغز کودکان بی‌گناه ما را از خرافه و تعصب پر نمایند و کسی هم به آنان نگوید که چنین کاری در واقع جنایت علیه بشریت است، البته این مورد شامل تنها اسلام نیست بلکه مجبور کردن کودکان به پذیرش دین از سوی هر مکتبی باشد اقدامی است جنایتکارانه که با ادعای ایمانی که در همین ادیان وجود دارد در تضاد است.
      پس برای رسیدن به دموکراسی راهی جز نقد اسلام و شکستن تابوهای اسلامی که در واقع پوششی هستند برای جنایت در کشور ما وجود ندارد، ذات تمامی ادیان بر مبنای تمامیت خواهی و خودبزرگ بینی بنا نهاده شده است، موضوعی که در طول تاریخ، کشور ما را آزرده کرده است؛ از موبدان زرتشتی گرفته تا آخوندهای مسلمان همگی خود را تافته‌ی جدا بافته القا می‎نامیدند؛ پس برای نجات میهن از دست آنان راهی جز گرفتن ابزارهای این جنایات و نقد آزادانه‌ی همین ابزار وجود ندارد.
====================================
(1)
این جنبه از اسلام در آیات مکی قرآن هویداست.

Translate

بايگانی وبلاگ