ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

اسلام برده داری را تأیید می‌کند و بین بردگان مسلمان و سایرین تفاوت قائل است.

        مجوز استفاده از بدن کنیز در اسلام به نقل از قرآن و منابع معتبر اسلامی که انسان از بیانشان شرم دارد.  
   اسلام ادعا دارد که هدف از آمدن این دین، اجرای عدالت خداوند است؛ بخوانید از ستمی که این دین در طول تاریخ به انسانیت روا داشته است، موضوعی که هیچ آخوند و ملائی به ما نگفته و نخواهد گفت؛ تناقضات قرآن و فقه اسلامی در این باره زیاد است، از یک سو خطاب به بشریت می‌گوید:
      يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات/13) ای مردم، همانا ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و بصورت گروه‌ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (بدانید) که گرامي‌ترين شما نزد الله با تقواترين شماست، همانا الله دانا و خبير است. 
      این آیه گرچه در ابتدا انسانیت را مورد خطاب قرار می‌دهد ولی در آخر هم می‌گوید که انسان با تقوا نزد من(الله) از بقیه بهتر است و یا این آیه بیان می‌نماید که همه‌ی مؤمنین با هم برادر هستند:
      إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات/10) مؤ منان با هم برادر هستند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح برقرار کنید و پرهیزگاری الله را پيشه كنيد تا مورد رحمت قرار بگیرید.
      آیا رفتار و دستورات این دین مبین این است که شرط برتری کسی نزد الله تنها تقواست؟ آیا اسلام همه‌ی مسلمین را برادر می‌داند؟
      این دین معتقد است انسانهای خریداری  یا به اسارت گرفته شده از خویش هیچ اراده‌ای ندارند ولو اینکه ادعای برابری الله به شرط اسلام آوردن و پذیرش این دین را بپذیرند؛ زیرا از نظر اسلام، انسان برده از جایگاه پائین‌تری نزد الله برخوردار است، در اینجا دلایل این ادعا را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
       الله انسانهای برده را با بت مقایسه می‌نماید:
     قرآن برای تبین فرق بین بت و الله این دو را با بردگان  و صاحبانشان مقایسه می‌نماید و می‌گوید: همانگونه که برده از خود هیچ اختیاری ندارد و تابع ارباب خویش است، بتها نیز چنین هستند و تابع ارباب خویش یعنی الله می‌باشند!:
     وَيَعْبدُونَ مِن دونِ اللّه ما لاَ يَمْلكُ لهُمْ رِزقًا مِّنَ السَّماوَاتِ والأَرضِ شَيئا وَلا يَسْتَطيعُونَ (نحل/74) و به جاى الله چيزهائى را مورد پرستش قرار می‌دهند كه نه به آنها در  آسمان‌ها و زمين روزی می‌دهند و نه توانائی‌اش را دارند.
       و در ادامه بیان می‌نماید که در برابر الله مثال نزنید، زیرا او بهتر از شما مثال زدن بلد است:
         فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (نحل/74) پس برای الله مثال نزنید که او می‌داند و شما نمی‌دانید.
      و این هم مثال الله و تحقیر بردگان و کنیزان(مملوک به کنیز و برده گفته می‌شوند که در اختیار صاحب خویش باشند):
     ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوكًا لاَّ يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (نحل/75) الله مثال "برده‌ و کنیزی" را می‌زند که توانا بر انجام هیچ کاری نیست با کسی که ما به او روزی نیکی داده‌ایم (ارباب) و او از آن (روزی) پنهانی و  آشكار انفاق مى‏كند، آیا برابر هستند؟ سپاسگزاری مخصوص الله است بلكه بيشتر آنها نمى‏دانند.(1) (در ادامه به کر و لالها توهین می‌نماید)
      اسلام به مردانی که به دلیل مشکلات مالی و فشار شهوانی مایل هستند با کنیزان مسلمان ازدواج نمایند این مجوز را داده است، اما به آنان توصیه نموده که اگر شکیبائی پیشه کنند و با اینگونه انسانها ازدواج ننمایند برای آنها بهتر است:
       وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نساء/25) و آنها كه توانايي ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان ندارند مي‏توانند با زنان پاكدامن از بردگاني با ايمان كه در اختيار داريد ازدواج كنند، خدا آگاه به ايمان شماست، و همگي اعضاي يك پيكريد، و آنها را به اجازه صاحبان آنان ازدواج نماييد و مهر آنها را به خودشان بدهيد، مشروط بر اينكه پاكدامن باشند نه مرتكب زنا بطور آشكار شوند و نه دوست پنهاني بگيرند، و در صورتي كه محصنه باشند و مرتكب عمل منافي عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت، اين اجازه (ازدواج با كنيزان) براي آنها است كه (از نظر غريزه جنسي) شديدا در زحمت باشند و اگر خودداري كنيد (از ازدواج با آنان) براي شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. (ترجمه از مکارم)
      حر عاملی در وسائل الشیعه در مورد همین آیه می‌گوید که اگر ازدواج بدون اجازه‌ی ارباب صورت گیرد مانند زناست.(2)
       در مورد ازدواج مرد آزاد با کنیز پارادوکس آشکاری در دستورات فقهی اسلام وجود دارد:
       پرسش اینکه اگر مردی مسلمان برده باشد و بخواهد با کنیزی که متعلق به همان اربابی است که برده هم به او تعلق دارد ازدواج کند، حکم این ازدواج چگونه است؟
      از نظر اسلام ارباب هرگاه که خواست می‌تواند این دو را از هم جدا نماید، خود با کنیز آمیزش کند و بعد از استبراء(اطمینان از عدم حاملگی کنیز) او را تحویل برده دهد، همچنین از نظر این دین برده هرگز نمی‌تواند کنیز خویش را طلاق دهد، زیرا در این حالت طلاق به دست او نیست، مگر اینکه زن (کنیز) متعلق به یک مرد و مرد(برده) هم متعلق به مردی دیگر باشند؛ "حر عاملی" در کتاب "الطلاق" باب 43، پنج حدیث را در این مورد بیان می‌نماید.(3)
       همچنین خواندن نظرات شهید اول که بزرگترین فقیه شیعه می‌باشد جالب است.
       حالت جالب دیگری که باز پارادکس فقه اسلامی است نیز وجود دارد و آن اینکه اگر زنی آزاد و مسلمان بخواهد با مردی که برده است ازدواج نماید، طلاق در اینجا نه به دست مرد که به دست زن می‌باشد.(4)
     آیه‌ی پیش از آیه‌ی بالا به روشنی مجوز تجاوز جنسی به زنان شوهردار غیر مسلمان را می‌دهد.
     مسلمان می‌تواند فرج(واژن) کنیزش را در اختیار برادرش قرار دهد:
     حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه می‌گوید که اگر برادر مسلمانی دارای کنیز باشد، او می‌تواند فرج (واژن) کنیز خود را در اختیار برادرش قرار دهد(وسائل الشیعه/حدیث شماره 26702)، او در این حدیث چنین استدلال می‌کند که اگر این برادر در فروش کنیز حق داشته باشد در فرج او هم سهیم است؛ البته در احادیث ماقبل و بعد از این حدیث هم به روشنی چنین اجازه‌ای را به برادر داده است.(5)
   شیخ طوسی پا را از این فراتر گذاشته در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 241 در مورد حکم اینکه آیا برادر می‌تواند فرج کنیزش را در اختیاز برادر قرار دهد؛ می‌گوید: آنچه از کنیز برای او حلال است برای برادرش هم حلال و برای پدرشان هم حلال است.(6) 
    علامه حر عاملی در وسائل الشیعه جلد 21 صفحه 134 و شیخ کلینی در الکافی جلد 5 صفحه 469 احادیث متعدد شرم آوری را در این زمینه آورده‌اند
تمام این احادیث شرم آور در وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 532 تا 536 به صورت مفصل وجود دارد.
  حتی مادر هم می‌تواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش و هر کسی که بخواهد بگذارد و از او پول بگیرد.
       شیخ طوسی در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 242 از قول امام صادق می‌گوید: مادر هم می‌تواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش بگذارد و اگر هم بابت این کار پولی دریافت کرد ایرادی نیست و در همین کتاب گفته شده که اسماعیل بن یزیع از امام علی پرسید " اگر زنی کنیزش را بر من حلال کرد، حکمش چیست، فرمود: (فرجش) مال توست.(7)" همین احادیث در جامع الحادیث شیعه نوشته آیت الله العظمی بروجردی جلد 21 صفحه 149 و 150 نیز با همین مضمون آمده است.
   اسلام (در اینجا شیعه) وقاحت را بدانجا می‌برد که می‌گوید صاحب کنیز می‌تواند واژن او را در معرض دید قرار دهد.(8)
    در منابع اهل سنت نیز مانند تشیع به این امر اشاره شده است:
       ابن حجر عسقلانی در "فتح الباری" که "شرح صحیح بخاری" است در تفسیر آیه‌ی "24 نساء" می‌گوید: اگر کسی زن و مرد مملوکی را خرید که با هم زن و شوهر باشند، به مجرد این خرید این ازدواج فسخ می‌گردد و اختیار این دو در دست ارباب است؛ البته در صحیح بخاری گفته شده که اگر کسی کنیزی را خرید که خود دارای شوهر است، طلاق این دو به دست خریدار می‌باشد.(9)
      طبری در تفسیر "آیه‌ی 25 سوره‌ی نساء" و در مورد جمله‌ی "و ان تصبروا خير لكم..." خطاب به مسلمانان می‌گوید منظور این است که اگر با کنیز ازدواج نکنید برای شما بهتر است.(10)
       این احادیث اسلامی به قدری شرم آور و مایه ننگ بشریت هستند که نیازی به شرح اضافه نمی‌بینم:
         به ابی عبدالله (در اینجا منظور امام صادق است) گفتم: مردی واژن کنیزکش را برای برادرش حلال می‌کند (حکمش چیست؟)، گفت: برای او حلال است، گفتم: اگر از او فرزندی بوجود آمد (حکمش چیست)؟ گفت: آن فرزند متعلق به صاحب کنیزک است مگر اینکه با صاحب کنیزش هنگامی که بر او حلال کرده شد شرط کند که اگر فرزندی پدید آمد آزاد باشد.( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 246) (11)
حتی صاحب کنیز می‌تواند واژن کنیزش را برای فروش در معرض دید دیگران قرار دهد:
    از ابا عبدالله در مورد لخت کردن واژن (برای فروش) پرسیده شد؛ گفت: ایرادی ندارد، گفتم: اگر از او صاحب فرزند شد؟ گفت: متعلق به صاحب کنیز است مگر اینکه قبلا شرط گذاشته باشند. ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی / جلد 7 / صفحه 246 و بحار الانوار جلد 100 صفحه 326) (12)
       حتی می‌تواند بخشهای خاصی از بدنش را بفروشد، مثلا بگوید که تو تنها می‌توانی او را ببوسی و اگر واژنش را فروخت بدان معناست که کل بدنش را فروخته است:
       ابا عبدالله (ع) گفت: اگر مردی تنها بوسه بر کنیزش را بر دیگری حلال کرد، برای او چیز دیگر حلال نیست و اگر همه چیز غیر از واژنش را حلال کرد برای او  چیز دیگرش (واژن) حلال نیست و اگر واژن را حلال کرد همه چیز حلال می‌شود  ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 245) (13)
          کلینی در همین رابطه از قول امام صادق می‌گوید که اگر مردی کنیزکش را برای برادرش حلال کرد بر او حلال می‌شود و از امام پرسیده شد اگه اگر مردی کنیز گرانبهای بکری داشته باشد و برای برادرش همه چیز او را غیر از واژنش حلال نماید (حکمش چیست؟) گفت که برای او  حلال نیست مگر انچه که طبق شرط حلال کرده باشد و اگر تنها برای او بوسیدن را حلال نماید تنها بوسه حلال است ، راوی حدیث می‌گوید: گفتم اگر بر مردی همه چیز کنیزک غیر از واژنش حلال شد و بر او شهوت غلبه نمود و خواست داخلش کند، حکمش چیست؟ امام گفت: نباید این کار را انجام دهد. گقتم و اگر کرد زناکار است؟ گفت نه، ولی خائن است که باید یک دهم قیمتش را پرداخت نماید و اگر بکر نباشد یک بیستم آن را. (الکافی شیخ کلینی/ جلد 5 / صفحه 468) (14)
      از ابی عبدالله (ع) روایت است که گفت: اگر مردی تنها بوسیدن کنیزش را بر مرد دیگر حلال کند برای او چیز دیگرش حلال نیست و اگر همه چیزی را غیر از واژنش حلال کند بر او همه حلال است و اگر واژن را حلال کند برای او همه چیز کنیزک حلال است (الکافی/جلد 5 صفحه 470) (15)
          در همین کتاب یعنی الکافی شیخ کلینی از قول یکی از شیعیان گفته که از امام صادق پرسیدم زنم کنیزکش را بر من حلال کرد، گفت: او را بکن. (الکافی شیخ کلینی/ جلد 5 / صفحه 468) (16) و همچنین از قول معصوم گفته که زن می‌تواند واژن کنیزش را برای پسرش حلال کند. (17) 
   اگر در احادیث بالا دقت فرمائید روایات مجوز فروش بدن کنیز همه از قول یکی از امامان دوازده گانه مذهب تشیع بیان شده، برای رعایت اعتدال، بسیاری از منابع اهل سنت نیز گشتم ولی احادیثی در این زمینه را نیافتم، بنا به تذکر یکی از دوستان، در اینجا آیه‌ای که بر طبق آن قرآن ظاهرا از فروش بدن کنیز در صورت نارضایتی منع کرده، اشاره می‌نمایم:
    وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نور/33) و كسانى كه ارتباط جنسی را نمی‌یابند بايد دامنشان را نگه دارند تا این که الله  آنان را از بخشش بى‏نياز گرداند و از بردگانتان كسانى كه می‌خواهند با نوشتن قرارداد خود را آزاد نمایند اگر می‌دانید که آنان اینکاره هستند (توانائی مالی دارند) بنويسيد و از همان دارائی كه الله به شما داده است به آنان بدهيد و دختران جوانتان (منظور کنیزانتان) را اگر تمایل به پاکدامنی  دارند برای جستن کالای دنیا وادار به تن فروشی نکنید و هر كس که آنان را به زور وادار كند همانا الله پس از واردار نمودنشان بخشنده و مهربان است (حد زنا در ایشان جاری نمی‌کند).
   در این آیه نهی به تن فروشی را تنها شامل دختران جوان کنیز نموده؛ اگر منظور کل کنیزان صرفنظر از سنشان بود باید از لفظ ملکت ایمانکم و یا امائکم استفاده می‌شد، همین موضوع یعنی اشاره به دختران و یا پسران جوان کنیز و برده با عنوان فتا (مذکر) و فتاة (مؤنث و جمعش فتیات است) در اشاره به یوسف نیز آمده است:
    وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ(یوسف/30)  گروهي از زنان شهر گفتند كه همسر عزيز جوانش (غلامش را) بسوی خود دعوت می‌كند و عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده، ما او را در گمراهي آشكار مي‏بينيم! (ترجمه از مکارم)
در آیه پیش از این آیه در اشاره به کنیز از واژه اماء استفاده شده:
   وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (نور/32) مردان و زنان بيهمسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بينياز مي‏سازد، خداوند واسع و آگاه است. (ترجمه از مکارم)
فرض که منظور کل کنیزان باشد، پس:
   در نور/33 برای صاحبان کنیزان در صورت فروش بدن کنیزشان، مجازاتی را در نظر نگرفته و تنها بخششی که از سوی قرآن مشاهده می‌نمائیم، مجازات نکردن کنیزان است؛ در همین آیه قرآن از نهی به وادار نمودن کنیزان جهت تن فروشی سخن گفته و این بدان معناست که در صورت رضایت ارباب و کنیز، مانعی ندارد؛ زیرا قرآن در این باره سکوت نموده است. 
البته از معنی فتاة چنین بر می‌آید که منظور درختران جوانتان است.
============================================================

پاورقی:
(1) ترجمه‌ی همین آیات به نقل از تفسیر المیزان:
     مشرکین بجاى خدا معبودهائی را مى‌پرستند که براى آنها هيچ روزی بلکه هيچ چيزى از آسمانها و زمين در اختيار ندارند و نمى‌توانند آن را در اختيار داشته باشند. ( 73 ) 
     پس خدا را با پديده‌ها نسنجيد و مانند او نسازيد و او را به صفتهای آنان توصیف نکنيد که خدا خود آگاه است ولى شما از ذات او بى‌خبر هستید. ( 74 ) 
     خداوند برده‌ی زرخريدى را مَثل زده است که نه مالک خويش است و نه از دنيا مالی و ثروتى دارد و نه مى‌تواند در مالى تصرف کند، در برابر کسى که ما به او از جانب خود روزی نيکو داده‌ايم و او آزادانه در نهان وآشکار از آن انفاق مى‌کند، آيا آنها برابر هستند؟ پس چگونه خدا را با معبودهایشان برابر مى‌دانند؟ ستايش همه از آن خداست، چرا که خوبى‌ها همه از سوی اوست اما بيشتر مردم اين حقيقت را نمى‌دانند. ( 75 ) 
      خداوند دو مرد را نيز مثال زده است که يکى از آن دو گُنگ و قدرت تفهيم و تفهُم ندارد و سربار اربابش است او را به هر جا روانه کند سودى به دست نمى‌آورد.... 
(2)      .... سالت ابا عبدالله عن الامه تزوج بغير اذن اهلها؟ قال: يحرم ذلک عليها و هو الزنا.
29-  باب تحريم تزويج الامه بغير اذن مولاها و حكم امه المراه حدیث شماره 26676 تا 26679.
(3) (28123).....

 إذا كان العبد وامراته لرجل واحد فان المولى ياخذها اذا شاء و اذا شاء ردها  و قال لايجوز طلاق العبد اذا كان هو و امراته لرجل واحد الا ان يكون العبد لرجل و المراه لرجل و تزوجها باذن مولاه و اذن مولاها فان طلق و هو بهذه المنزله فان طلاقه جائز. امام صادق گفت که اگر برده و زنش متعلق به یک مرد باشند پس ارباب می‌تواند هرگاه که خواست زن را بگیرد و هرگاه که خواست او را برگرداند و گفت که برده نمی‌تواند طلاق دهد هنگامیکه او و زنش متعلق به یک مرد باشند مگر اینکه مرد متعلق به یک نفر و زن متعلق به مردی دیگر و برده باید با اجازه‌ی ارباب خود و ارباب آن زن با او ازدواج نماید، و اگر در این حالت او را طلاق داد جایز است.
 (28124) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن العبد، هل يجوز طلاقه؟ فقال:
 ان كانت امتک فلا، ان الله عزوجل يقول: عبدا مملوكا لا يقدر على شيء  وان كانت امه قوم اخرين او حره جاز طلاقه.
(28125) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن الرجل ياذن لعبده ان يتزوج الحره او امه قوم الطلاق الى السيد أو إلى العبد ؟ فقال  الطلاق إلى العبد.
(28126).... سالته عن رجل زوج غلامه جاريته قال: الطلاق بيد المولى وسالته عن رجل اشترى جاريه لها زوج عبد  قال بيعها طلاقها.
(28127) .... سالته عن رجل يزوج غلامه جاريه حره فقال الطلاق بيد الغلام  فان تزوجها بغير اذن مولاه فالطلاق بيد المولى.
(4)  کتاب الطلاق باب 44:

(28128) ....سالته عن رجل زوج امته رجلا حرا؛ فقال: الطلاق بيد الحر.
(28129) ....سالت ابا عبدالله (ع) عن رجل انكح امته حرا  او عبد قوم آخرين؛ فقال: ليس له ان ينزعها منه فان باعها فشاء الذی  اشتراها ان ينزعها من زوجها فعل و رواه الصدوق باسناده ...
(5) (٢٦٦٩٤) ....ان بعض اصحابنا قد روى عنک انک قلت اذا احل الرجل لاخيه جاريته فهی له حلال فقال؛ نعم  الحديث.
(٢٦٦٩٥)... فی الرجل يحل فرج جاريته لاخيه فقال لاباس بذلک ( الحديث).
....
(٢٦٧٠١) ...عن المراه تحل فرج جاريتها لزوجها. فقال؛ انی اكره هذا  كيف تصنع ان هی حملت، قلت تقول ان هی حملت منک فهی لك قال، لاباس بهذا  قلت فالرجل يصنع هذا باخيه؛ قال لاباس بذلک.
(٢٦٧٠٢) .... سالته عن رجل قال لاخر:
هذه الجاريه لک خيرتک، هل يحل فرجها له؛ قال ان كان حل له بيعها حل له فرجها و الا فلايحل له فرجها.
(6) عن رجل يحل لأخيه فرج جاريته قال: هی له حلال ما أحل له منها، و عنه عن أخويه عن أبيهما 

(7) سالت أبا (ع) عن امرأه أحلت لابنها فرج جاريتها قال: هو له حلال، قلت أفيحل له ثمنها؟ قال: لا إنما يحل له ما أحلت له.

سألت ابالحسن (ع) عن امرأه أحلت لی جاريتها؛ فقال: ذلک لک

(8) سالت ابا عبدالله عليه السلام عن عاريه الفرج قال: لا باس به قلت: فان كان منه ولد فقال: لصاحب الجاريه الا ان يشترط عليه .(الاستبصار/جلد 3/صفحه 138)
(9)كتاب الطلاق، باب لايكون بيع الامه طلاقا حدیث شماره 4975:
 و اخرجه سعيد بن منصور عن ابن عباس بسند صحيح  و روى حماد بن سلمه عن هشام بن عروه عن ابيه قال "اذا زوج عبده بامته فالطلاق بيد العبد و اذا اشترى امه لها زوج فالطلاق بيد المشتری" و اخرج سعيد بن منصور من طريق الحسن قال "اباق العبد طلاقه".
(10) حدیث شماره 9124:
 و اَن تصبروا عن نكاح الاماء خير لكم، و هو حل. 
(11).... قلت لابی عبد الله (ع): الرجل يحل لاخيه فرج جاريته، قال: له حلال، قلت "فان جاءت بولد منه"، قال: هو لمولى الجاريه الا ان يكون اشترط على مولى الجاريه حين احلها له ان جاءت بولد فهو حر. 
(12) ....سالت ابا عبد الله (ع) عن عاريه الفرج قال: لا باس به، قلت: فان كان منه ولد؟ فقال: لصاحب الجاريه، الا ان يشترط عليه.
(13)  ابا عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل من جاريته قبله لم يحل له غيرها و ان احل له منها دون الفرج لم يحل له غيره و ان احل له الفرج حل له جميعها.
(14)     الفضيل بن يسار قال: قلت لابی عبد الله (ع): جعلت فداک! ان بعض أصحابنا قد روى عنک انک قلت: اذا احل الرجل لاخيه جاريته فهی له حلال؟ فقال: نعم يا فضيل، قلت له: فما تقول فی رجل عنده جاريه له نفيسه وهی بكر احل لاخيه ما دون فرجها، اله ان يفتضها؟ قال: لا، ليس له الا ما احل له منها و لو احل له قبله منها لم یحل له ما سوى ذلک؛ قلت: ارايت ان احل له ما دون الفرج فغلبته الشهوه، فافتضها؟ قال: لا ينبغی له ذلک؛ قلت: فان فعل ايكون زانيا؟ قال: ل، و لكن يكون خائنا و يغرم لصاحبها عشر قيمتها ان كانت بكرا و ان لم تكن بكرا فنصف عشر قيمتها.
(15)    ابی عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل للرجل من جاريته قبله لم يحل له غيرها، فان احل له منها دون الفرج لم يحل له غيره وان أحل له الفرج حل له جميعها.
(16)  ان امراتی أحلت لی جاريتها. فقال: أنكحها.
(17) عن  ابی بصير قال: سالت ابا عبد الله (ع) عن امراه احلت لابنها فرج جاريتها، قال: هو له حلال.

۱۳۹۰ دی ۱۱, یکشنبه

بلائی که حکومت اسلامی بر سر ایران آورده است، بریدن سر فرزند توسط پدر!

ارمغان حکومت اسلامی برای ایران 
بجای گریه بر حسین و فرزندانش باید به حال امثال این بچه‌ها و جنایاتی که در حقشان انجام می‌گردد، گریست .
 
     زمانی که خمینی وارد ایران شد، ادعا نمود که حکومت اسلام  برق، آب و اتوبوس را رایگان خواهد کرد و در ادامه گفت که به همین مقدار هم قانع نباشید، وی اشاره نمود که اسلام علاوه بر اینکه مادیات ملت ایران را تأمین می‌کند نیازهای معنوی این مردم را هم برآورده خواهد کرد؛ اکنون بیش از 33 سال از آن انقلاب گذشته‌ است، بهره‌ای که این اسلام برای ایران به ارمغان آورده چیست؟ کدامین نیاز مادی ملت ایران برآورده شده است؟‌‌
     این رژیم عقیدتی  تمام سرمایه‌های این کشور را صرف جنگ و ساختن تجهیزات جنگی نموده یا آن را در راه هزینه کردن  تبلیغ اسلام خویش مصرف می‌نماید؛ سیاستی که نتیجه‌ای جز فلاکت برای اکثریت جامعه در بر نداشته است.
      آیا می‌توان بیشتر روزهای کاری  را بخاطر دشمنان تاریخی و بیگانگان عزا گرفت و اندوه را ارزش دانست و همزمان جامعه‌ای پویا داشت؟
      جمهوری اسلام برای خودنمائی جهانی و تبلیغ ایدئولوژی خویش و همچنین خود را در دیده‌ی دیگران نیرومند نشان دادن، سیاستی نابودی ایران و ایرانی را در پیش گرفته تا اهداف اسلامیش را برآورده سازد حتی به قیمت نابودی فرهنگ ایرانی.
      این چه برنامه‌ی هسته‌ای است که باید کل کشور فدای آن گردد......
      چرا در کشورمان باید موسیقی و رقص و آواز که از تفریحات سالم و مفید است ممنوع باشد تا یکی از دلایل زمینه‌ی گرایش جوانان به مواد روانگران فراهم شود، آنچه که در اسلام ارزش محسوب می‌شود گریه و عزاست. چرا مصرف سرانه‌ی استعمال مواد روانگردان در کشور ما باید رتبه‌ی اول در جهان باشد؟ 
     فیلمی که مشاهده می‌نمائید نمونه‌ای است از جنایاتی که در پدید آمدنش کسی جز حکومت اسلامی مقصر نیست؛ ای اسلامگرایان به قول خودتان ارزشی! شما تابع کدامین ارزش انسانی هستید؟ آیا ارزش در دید شما "سمعا و طاعتا گفتن در برابر خامنه‌ای" است؟ ارزشی که نتیجه‌ای جز تنگدستی برای ایران و ایرانی به دنبال نداشته است.
    عامل اصلی گرایش جوانان این مرز و بوم به اعتیاد چیست، آیا غیر از نداشتن تفریحاتی است که دنیا آنها را سالم می‌داند و فقر است؟
      ای اسلامگریان متعصب که کشور را ارث خویش می‌دانید! آیا کشته شدن این دختر بی‌نوا به دست پدرش دردناکتر است یا کشته شدن علی اصغر ادعائی در جنگ، کسی که طبق گفته‌ی خودتان حسین او را سپر بلای خویش نمود؟
     یک لحظه و فقط یک لحظه خود را جای این دختر معصوم ایرانی بگذارید زمانی که پدرش چاقو به دست به سویش حمله می‌نماید، ..... چه کسی عامل اعتیاد جوانان این کشور شده است؟
     به وجدانم سوگند که اگر برای علی اصغر حسین گریه کرده‌ای ولی به خاطر این دخترک مظلوم ایرانی گریه نکنی از انسانیت انسان به دوری!
آیا حفظ کرامت خانواده‌ها مهمتر است یا مردم را تشویق به بر سر کوفتن و زنجیر خرافه بر کمر زدن؟
      ریشه‌ی فرهنگ سربریدن در کجاست؟ به نظر من برای این کار دلایل مختلفی وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌نمایم:
      دین اسلام و به روشنی از لزوم بریدن سر مخالفین عقیدتی یاد می‌نماید:
      إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ (انفال/12)  چنين بود كه پروردگارت به فرشتگان وحى فرستاد كه من با شما هستم، مؤمنان را ثابت قدم بداريد كه به زودى در دل كافران هراس مى‏افكنم، پس گردنها و سرانگشتان‌شان را قطع كنيد.  شرح مفصل آغاز این فرهنگ در اسلام
       جنگ بنی قریظه و گردن زدن تقربیا 900 نفر از یهودیان این قبیله در همین راستا می‌باشد.
      دلیل دیگری که می‌توان در این امر بیان کرد وجود فرهنگ قربانی کردن حیوانات در ملأ عام است؛ همانگونه که همه‌ی ما مشاهده کرده‌ایم برای احترام گذاشتن به کسی که از سفر زیارتی برگشته است معمولا حیوانی را پیش پایش قربانی می‌کنند، سنت قربانی کردن در روز عید قربان هم در همین راستاست؛ این عمل اگر با توهم‌زا بودن مواد روانگردان آمیخته شود نتیجه‌اش چیزی می‌شود که در فیلم مشاهده می‌نمائیم.
آیا اسلام با دمکراسی سازگار است؟

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

برای رسیدن به دموکراسی راهی جز نقد دین و شکستن تابوهای دینی که در واقع پوششی هستند برای جنایت وجود ندارد.

              
   از دل  دینی که مجوز تجاوز جنسی و کشتن مخالف را می‌دهد هرگز دموکراسی نخواهد روئید.
         
     تا رسیدن به دموکراسی چه اندازه فاصله داریم، چه عاملی مانع از رسیدن ما به مردم‌سالاری است، چرا با اینکه حدود یک قرن است برای رسیدن به آزادی مبارزه می‌نمائیم اما هربار نتیجه‌ای که بدست آوردیم بدتر از گذشته بود؟ عامل اصلی این ناکامی چیست؟ قطع به یقین جائی از جهان‌بینی ما ایراد دارد که ما را نه تنها به خواسته‌های‌مان نمی‌رساند، بلکه هر بار از رسیدن به آن دورتر می‌نماید.
      در این مورد هر کس نظر و دیدگاهی دارد پس اجازه دهید که من هم دیدگاهم را بیان نمایم، ما از جمله مللی هستیم که دین و افکار مرتبط با آن در ما ریشه دوانیده است، از افکار میترائی  گرفته تا زرتشتی؛ شدت این افکار در ما به اندازه‌ای است که گفته می‌شود دین مسیحیت هم آمیخته‌ای از دین میترائی با یهودیت می‌باشد، قطع به یقین در شکل‌گیری دین یهودیت ما نیر سهم داریم، وجود قبر بسیاری از بزرگان یهود که از آنان به عنوان پیامبر یاد می‌شود در ایران خود دلیلی است بر این مدعا، بعلاوه احترام گذاشتن کوروش به یهودیان و نجات آنان از دست دشمنانشان را نیز باید در این چارچوب دید.
      تأثیر زرتشتیت بر اسلام غیر قابل انکار است، در ساخت خانه‌ی کعبه ملاحظات خورشیدی در نظر گرفته شده است که نمی‌تواند اتفاقی باشد،همچنین تشابه عجیبی بین روایت قرآن از داستان پیدایش جهان با روایت زرتشت وجود دارد روایاتی مانند اعتقاد به وجود برجها در آسمان یا تشابه این دو دین در روایت پیدایش زمین و اعتقاد به اینکه اهریمنان به آسمان حمله می‌کنند به صورت عجیبی با داستان حمله‌ی جنها به آسمان به قصد استراق سمع و پرتاب شهاب سنگ از سوی الله برای دفاع از آسمان شباهت دارد(این داستان در سوره‌ی جن وجود دارد و برای دانستن آن کلیک نمائید)؛ و همچنین احتمال ایرانی بودن ابراهیم و دهها دلیل دیگر مانند تشابه اعتقاد به منجی(سوشیانس و مهدویت).
      شاید دلیل اصلی مقاومت ابتدائی ایرانیان و سپس پذیرش اسلام را باید در همین نکته جستجو کرد، ایرانیان پس از آشنائی با اسلام مشاهده نمودند که بسیاری از تعلیمات این دین در واقع اعتقادات آنان نیز هست، زیرا ملتی که از پشتوانه‌ی فرهنگی قوی برخوردار باشد فرهنگی را می‌پذیرد که فرهنگ خویش را در آن ببیند؛ بنابراین دین در حافظه‌ی تاریخی و ناخودآگاه ما ایرانیان رسوب نموده است، رسوبی که خود را در قالب فرهنگ اسلامی نشان داده است، متأسفانه روشنفکران ما خواسته یا ناخواسته تنها به بیان جنبه‌هائی از دین پرداخته‌اند که چیزی جز سوی زیبای آن نیست، دین اسلام دارای دو جنبه‌ی کاملا متضاد می‌باشد، جنبه‌ی زیبای آن مانند نیکی، برادری و برابری انسانها(1) و جنبه‌‌ی اهریمنی آن مانند تمامیت خواهی روحانیون، خودبزرگ بینی، دانشمند(عالم) خواندن خویش، همچنین اگر به مردم ما گفته شود که اسلام مجوز تجاوز جنسی  را می‌دهد، قطعا خواهند گفت که چنین سخنانی درست نیست در صورتی که قرآن به صراحت چنین مجوزی را داده است؛ از همه مهمتر اعتقاد به اینکه دستورات یاد شده از سوی خدا و ازلی می‌باشند که در هیچ برهه‌ای از زمان  قابل تغییر نیستند، همین دستورات و اعتقادات هستند که با اساس حکومت مردم بر مردم در تضاد است، بر طبق دستورات دین اسلام، مسلمانان از کسی باید به عنوان اولی‌الامر پیروی نمایند که تابع روش محمد ابن عبدالله و سخنانی که او ادعا دارد سخنان خدائی به نام الله می‌باشد(قرآن) باشند؛ این دین انسانها را به دو دسته‌ی پیروان الله و کافرانی تقسیم نموده است که "کالانعام" هستند و از حقوق پائینتری نسبت به مسلمان برخوردار می‌باشند، همین موضوع کافی است که اولین اصل دمکراسی یعنی یکسان بودن تمامی شهروندان جامعه نقض گردد، موضوع دیگری که در اسلام مشاهده می‌‎نمائیم ستم مضاعفی است که به زنان می‌گردد، از دید قوانین اسلام هیچ زنی نمی‌تواند اولی الامر باشد زیرا "الرجال قوامون علی النساء....".
      از آنجائیکه مذهب غالب بر کشور ما شیعه می‌باشد در این مذهب علاوه بر موارد یاد شده‌ی مشترکی به با اهل سنت دارد، مورد لزوم تبعیت از فردی به عنوان مرجع تقلید نیز وجود دارد، فرد شیعی مکلف به تحقیق و استخراج احکام دینی از منابع آن نیست، او باید 20% از مالش را به همین آخوند مرجع بدهد تا به جای او در دین تفکر نماید و احکام مذهب را از وی بیاموزد(مقلد وی باشد)، در این جامعه افراد در سه دسته‌ی مرجع، مجتهد و مقلد تقسیم می‌شوند.
      با نگاهی به تمامی حرکت آزادی‌خواهانه‌ی 100 سال اخیر ایران، رد پای آخوند را در تمامی این مبارزات مشاهده می‌نمائیم، از میرزای شیرازی با فتوای معروف تحریم توتون و تنباکو گرفته تا شیخ فضل الله نوری و آیت الله کاشانی و خمینی، آن چیزی که در همه‌ی این آخوندها به صورت مشترک مشاهده می‌نمائیم کوششی است که آنان برای جهت دادن به اعتراضات مردمی از خود نشان می‌دادند، در این 100 سال مبارزه تنها قیامی که پیروز شد همین انقلاب سال 57 بود، حرکتی که ملی‌گرایان در آن نقش رهبری داشتند، منظور از رهبری در اینجا جهت دادن انقلاب است، آنان با دست خویش خمینی را بزرگ کردند و با تشویق او به رفتن به فرانسه، رهبری حرکت مردم را در دست او گذاشتند، سخنان خمینی پیش از آمدن به ایران خود بهترین دلیل این مدعاست، البته افسوس که در افکار و نوشته‌های اسلامی خمینی هیچ گونه کنکاشی نکردند، خمینی هم با تکیه بر اصل "تقیه" زیر تمامی آنچه که گفته بود را زد و رژیمی تمامیت خواه با بهره‌گیری از دستورات اسلام پایه‌ریزی نمود؛ دستوراتی که با اهمال روشنفکران کشور بخشی گشته از فرهنگ ایرانیان.
     رژیم حاکم بر کشور ما با همین ابزار به حکومت ننگین و ضد مردمی خویش ادامه می‌دهد، متأسفانه مبارزان مدنی و دمکراسی خواه کشور نه تنها به مبارزه با این ابزار حکومتی نمی‌پردازند بلکه سعی در تحکیم آن از راه قرائت جدید را دارند؛ آنچه که مسلم است دین اسلام ملغمه‌ای است از خرافه با دستورات به ظاهرا تربیتی شیرین، چیزی که هر انسان عاقلی آن را قبول دارد، سخنانی مانند لزوم احترام به پدر و مادر و بد بودن کارهای بد و همچنین دستورات جنایت بار؛ کدام انسان که اندکی به اصول انسانی اعتقاد داشته باشد معتقد است که می‌توان مخالف آنچه که اسلام او را خدا می‌نامد را باید کشت، چرا نقد همه آزاد باشد اما نقد خود محمد تابو؟ چرا نگاه طنز و نقد فکاهی همه آزاد باشد اما نقد کسانی که آنها را قدیس می‌نامند مستوجب مرگ می‌گردد؟ چرا باید قانون مدنی ما برگرفته از دستورات نزدیک به 1400 سال پیش باشد؟ آیا ستمی آشکار که در این قوانین وجود دارد را نمی‌بینند؟
      آیا منطقی است که سخنان و دستورات محمد را حقیقتی ابدی دانست و همزمان معتقد بود که دین از سیاست جداست؟ چگونه با پارادوکس ایجاد شده کنار خواهی آمد؟ آیا بجا و منطقی است که دینداران همچنان مغز کودکان بی‌گناه ما را از خرافه و تعصب پر نمایند و کسی هم به آنان نگوید که چنین کاری در واقع جنایت علیه بشریت است، البته این مورد شامل تنها اسلام نیست بلکه مجبور کردن کودکان به پذیرش دین از سوی هر مکتبی باشد اقدامی است جنایتکارانه که با ادعای ایمانی که در همین ادیان وجود دارد در تضاد است.
      پس برای رسیدن به دموکراسی راهی جز نقد اسلام و شکستن تابوهای اسلامی که در واقع پوششی هستند برای جنایت در کشور ما وجود ندارد، ذات تمامی ادیان بر مبنای تمامیت خواهی و خودبزرگ بینی بنا نهاده شده است، موضوعی که در طول تاریخ، کشور ما را آزرده کرده است؛ از موبدان زرتشتی گرفته تا آخوندهای مسلمان همگی خود را تافته‌ی جدا بافته القا می‎نامیدند؛ پس برای نجات میهن از دست آنان راهی جز گرفتن ابزارهای این جنایات و نقد آزادانه‌ی همین ابزار وجود ندارد.
====================================
(1)
این جنبه از اسلام در آیات مکی قرآن هویداست.

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

جنایت اعراب مسلمان در حق پدران ما و جاری کردن رودخانه‌ای از خون آنان.

   جنایت اینجاست، صدها بار بدتر از کربلا
    عجب ملتی هستیم، ملتی که به حال دشمنان تاریخی‌اش گریه می‌کند و از قاتلان اجدادش با عنوان سید و سالار خویش یاد می‌نماید، هم‌میهنم، تو می‌دانی که چند سال پیش از واقعه‌ی کربلا در سرزمینت جنایتی رخ داد که تاریخ از بیانش شرم دارد؟ می‌دانم که باورش برای تو هم سخت است! کشتار بیش از 70،000 نفر از نیاکانمان را می‌گویم، کسانیکه اسیر دست مسلمانان بودند، تو می‌دانی که رودی را با خون آنان رنگین کردند؛ به افسانه شبیه است؟ ولی بدان که حقیقتی است تلخ....
  
      دردناک است که ملتی خدای دشمنان تاریخی‌اش را بپرستد و همواره بر نوادگان رهبر همان عقیده‌ای که یارانش یکی از زشت‌ترین جنایات تاریخی را بر پدرانش روا داشته‌اند درود بفرستد، بر گورهای آنان گنبدها بسازد، از آنان استمداد غیبی نماید، روزانه دست‌کم 17 بار به سوی سرزمینشان خم و راست شود و معتقد باشد که خدایشان در آن سرزمین دستور ساختن خانه‌ای را برای خویش داده است؛ آیا می‌دانید اعراب مسلمان چه جنایت‌هائی را بر پدران ما روا داشته‌اند؟ 
     آیا وقت آن فرا نرسیده است که یک بار هم شده از تاریخ درس بگیریم و همگی دست در دست هم ریشه‌ی عقیده‌ی ضحاکانی که از نوادگان تاز هستند را از سرزمینمان برکنیم؟ ...
    تجاوز اعراب مسلمان به ایران یکی از تراژدی‌های تاریخ ماست، طنز تاریخ است که ملتی برای قاتلان نیاکانش سر و دست بشکند و نوادگان سر دسته‌ی تحقیر کنندگانش را سید و سالار خویش بنامد.
      هم‌میهن خوب من، آیا می‌دانید که اعراب مسلمان بر سر پدران ما، مادران ما و نیاکان ما چه بلائی را آوردند؟
      از داستان جنگ خالد ابن ولید خبر دارید؟
       آیا می‌دانید هنگامیکه او با مقاومت جانانه از سوی ایرانیان مواجه گردید به خدایش، الله، سوگند خورد که جوئی بزرگ را از خون به راه اندازد و برای اینکه سوگند خالد مورد قبول الله قرار گیرد اعراب مسلمان مسیر رودی را تغییر دادند تا خون اسیران  با آب آمیخته شده و روان گردد؟
      آیا می‌دانید نوادگان همین اعرابی که علی ابن ابی طالب هم یکی از راهنمایان و فرماندهانشان در جنگ بود با افتخار می‌گویند:
      مسلمانان با همان آبی که با خون ایرانیان آمیخته شده بود آسیابی را به حرکت در آوردند و آردی که از این کار به دست آمد خوراک سه شبانه‌روز لشکریان الله را تأمین نمود؟
      شاید به نظر افسانه بیاید، ولی بدانید که اعراب در چند کتب مرجع خویش که از معروفترین منابع آنان است از این مسئله با افتخار یاد می‌نمایند، قطع به یقین دو کتاب "البدایه و النهایه"(1) و "الکامل فی التاریخ"(2) از معروفترین منابع تاریخی اعراب هستند؛ من در اینجا متن عربی این نوشته را بدون دخل و تصرف آوردم تا شاید تازی‌پرستان ایرانی اندکی به خود آیند و بدانند که تازیان الله‌پرست چه بلائی بر سر میهنش آوردند...
الکامل فی‌‌التاریخ؟ ثم دخلت سنه اثنتی عشره/ صفحه 238: 
   ... فقال خالد: اللهم إن هزمتهم فعلی ان لااستبقی منهم من اقدرعليه حتی اجری من دمائهم نهرهم.
فانهزمت فارس فنادى منادی خالد: الأسراء الأسراء، إلا من امتنع فاقتلوه. فاقبل بهم المسلمون اسراء، و وكل بهم من يضرب اعناقهم يوما و لیله . فقال له القعقاع وغيره:
      لو قتلت أهل الأرض لم تجر دماؤهم، فارسل عليها الماء تبر يمینك، ففعل‌؛ وسُمِی نهر الدم، و وقف خالد على الطعام وقال للمسلمين:
      قد نفلتكموه، فتعشى به المسلمون، وجعل من لم ير الرقاق، يقول:
 ما هذه الرقاق البيض!
     وبلغ عدد القتلى سبعين الفا، وكانت الوقع في صفر. 
      خالد گفتبارالها، اگر بر آنان چیره شوم هیچکدامشان را باقی نخواهم گذاشت تا اینکه از خونشان نهری جاری شود!
پس ایرانیان شکست خوردند، منادی خالد گفت که اسیر کنید، اسیر کنید مگر آنان که از اسارت خودداری نمایند بکشید؛ پس مسلمین اسیر گرفتند و آنان را یک شبانه روز کامل گردن زدند تا خون جاری شود.
      قعقاع و تعدادی دیگر به او گفتند: اگر تمامی اهل زمین را بکشی خونی جاری نخواهد شد، پس آب رودخانه را به سمت آنان جاری کن، سپس چنان کرد و آن را رود خون نامیدند؛ خالد هنگام خوردن شام گفت:
      عجب پاداشی است این نان نازک(که از چرخش آسیاب آبی بدست آمده بود که نیرو محرکه‌اش رود خون ایرانیان بود)! 
      تعداد کشته شدگان بالغ بر 70،000 نفر بود، این واقعه در ماه صفر(سال 12 هجری) اتفاق افتاد.
       مضمون بالا در در کتاب "البدایه و النهایه" هم مشاهده می‌نمائیم با این تفاوت که در اینجا به روشنی از به حرکت در آوردن آسیاب آبی سخن به میان آمده است:
البدایه و النهایه/ سنه ثنتی عشره من‌ الهجره النبوی / صفحه 521:
     قال خالد: 
      اللهم لك علی ان منحتنا اكتافهم ان لا استبقی منهم احدا اقدر عليه حتى اجری نهرهم بدمائهمثم ان الله عز وجل منح المسلمين اكتافهم، فنادى منادی خالد: 
الاسر، الاسر، لا تقتلوا الا من امتنع من الاسر؛ فاقبلت الخيول بهم أفواجا يساقون سوقا، وقد وكل بهم رجالا يضربون أعناقهم في النهر، ففعل ذلک بهم خالد يوما وليله، و يطلبهم فی الغد ومن بعد الغد، و كلما حضر منهم احد ضربت عنقه فی النهر، و قد صرف ماء النهر الى موضع آخر، فقال له بعض الأمراء: ان النهر لا يجری بدمائهم حتى ترسل الماء على الدم، فيجری معه، فتبر يمينك؛ فارسله فسال النهر دما عبيطا، فلذلک سُمی نهر الدم، الى اليوم، فدارت الطواحين بذلک الماء المختلط بالدم العبيط ما كفى العسكر بكماله ثلاثه ايام .
      وبلغ عدد القتلى سبعين الفا، ولما هزم خالد الجيش و رجع من رجع من الناس، عدل خالد الى الطعام الذی كانوا قد وضعوه لياكلوه، فقال للمسلمين:
       هذا نفل فانزلوا فكلوا. فنزل الناس فاكلوا عشاء؛ و قد جعل الاعاجم على طعامهم جردقا كثيرا، فجعل من يراه من أهل الباديه من الأعراب يقولون: ما هذه الرقع؟ يحسبونها ثياب؛. فيقول لهم من يعرف ذلك من أهل الارياف والمدن: اما سمعتم برقيق العيش؟
     قالوا:
     بلى، قالوا: فهذا رقيق العيش. فسموه يومئذ رقاقا، وإنما كانت العرب تسميه القرن.
      ترجمه‌ی بالا هم تقریبا معادل ترجمه‌ی "الکامل فی التاریخ" است بجز اینکه در اینجا از 70،000 نفری از ایرانیان یاد شده که اینگونه کشته شدند و همچنین از به حرکت درآمدن آسیاب بوسیله‌ی رود خون یاد شده و از نانی نازک و خوشمزه‌ی بسیار سفیدی یاد شده که تازیان در آن روز خوردند و آن را نان " رقاق"(3) نامیدند، نانی که می‌گفتند مانند لباس نازک است؛ این تسمیه تا کنون نیز در فرهنگ عربی باقی است.
      البته خود محمد ابن عبدالله به صراحت گفته است که من برانگیخته شدم تا با مردم بجنگم تا اینکه مسلمان شوند....
ایات قرآن هم پر است از دستور به جنایت؛ ایا داستان کشتن تمام مردان بنی قریظه از پیر گرفته تا نوجوان را شنیده‌ای! ایا می‌دانی که محمد تمامی زنان، دختران و پسران خردسال این قبیله را یا میان سربازانش تقسیم نمود یا به اهل نجد فروخت تا اسلحه بخرد!
      اما پرسشی که همچنان باقی می‌ماند این است که آیا سزاست ما این جنایتکار و خاندانش را خداگونه مورد احترام قرار دهیم و به خاطر آنان بر سر و سینه بزنیم؟
==============================================
پاورقی
(1) این کتاب را اسماعیل ابن عمر الدمشقی معروف به ابن کثیر(متوفای سال 774 هجری قمری) نوشته است و شامل تاریخ و قصص می‌باشد که اتفاقات اسلامی تا سال 767 هجری قمری را بررسی کرده است.

(2) نوشته‌ی عز الدين ابی الحسن علی ابن ابی الكرم محمد بن محمد بن عبدالكريم  ابن عبدالواحد الشيباني؛ معروف به ابن اثیر (تاریخ وفات سال 630 هجری قمری)
این کتاب از مشهورترین کتاب تاریخ اسلامی است.
(3)نان رقاق که اعراب به آن رگاگ می گویند:

======================================================================
======================================================================

مراحل واجب شدن جهاد در اسلام و جنایتهای محمد ابن عبدالله در اواخر عمرش.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

بررسی تعیین جانشینی محمد از دید دو فرقه‌ی اسلامی تسنن و تشیع ( سنی و شیعه ) و حدیث غدیر.

    مهمترین تفاوت میان دو فرقه‌ی اسلامی "تسنن" و "تشیع" این موضوع می‌باشد که آیا محمد برای خویش جانشینی تعیین نموده است یا نه؟
    هر کدام از این دو فرقه‌ی اسلامی برای خویش دلایل کلامی، روائی و قرآنی زیادی را برای اثبات حقانیت خویش دارند، این دو فرقه تا جائی پیش می‌روند که هرکدام به نوعی دیگری را تکفیر می‌نمایند، تسنن معتقد هستندکه شیعه با استعانت از ائمه و اعتقاد به ولایت تکوینی آنان مرتکب شرک در اسلام گردیده است و تشیع هم بنا بر این دلیل که تسنن اعتقادی به امامت ندارند، معتقدند که آنان اصلی از اصول دین را قبول ندارند لذا کافر هستند؛ از آنجائیکه که این موضوع بسیار در دین اسلام مهم است به بررسی دلایل هرکدام از این دو فرقه می‌پردازیم.
    دلایل کلامی تشیع
    1- چگونه ممکن است پیامبر که به مردم سفارش می‌کرد وصیت نمایند، خود از این کار خودداری نمود.
    2- چگونه ممکن است پیامبر که هرگاه مدینه را ترک می‌کرد در این شهر برای خویش جانشینی تعیین می‌نمود، پس از مرگ خویش از انجام این کار سر باز زد!
    3- (برخی می‌گویند) چگونه است که همه‌ی پیامبران برای خویش جانشینی پس از مرگ تعیین کردند و پیامبر ما این کار را نکرد.
    4-چگونه است که ابوبکر و تقریبا تمامی خلفای پس از محمد برای خودشان جانشینانی تعیین کردند اما رسول الله از این کار امتناع ورزید؟ آیا او از ابوبکر کمتر می‌دانست؟

   دلایل کلامی تسنن 
    1- اگر رسول الله برای خویش جانشین تعیین می‌کرد این جانشینی باید تا آخر جهان ادامه پیدا می‌کرد و غیر منطقی است که جانشین او برای مدتی کوتاه پس از او باشد.
    2- اگر رسول الله برای خویش جانشین تعیین می‌کرد این جانشین باید مانند او مورد تأیید الله باشد و مردم هم بتوانند با او به طور مستقیم در ارتباط باشند درست مانند خود او، بنابراین راهی جز ارتباط او با الله از طریق وحی متصور نیست که این خود از صفات پیامبران است.

   دلایل روائی و قرآنی تشیع در این زمینه
    مهمترین دلیل که شیعه برای اثبات تعیین جانشینی از سوی محمد بیان می‌نماید حدیث معروف غدیر خم است، شیعه معتقد است که محمد یاران خویش را هشت روز پس از ادای مراسم حج و در هنگام بازگشتن به شهر خویش(مدینه) در مکانی به نام غدیر(مرداب) خُم گرد هم آورد، دست علی را بالا گرفت و جمله‌ی معروف" من کنت مولاه و فهذا علی مولاه" را بیان نمود.
   شیعه معتقد است که پیش از این حدیث بود که الله آیه‌ی يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (مائده/67) اي پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي‌دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمي‌كند.(ترجمه از مکارم)
    بنابراین محمد مأموریت داشت که مردم را از جانشین پس از خود آگاه سازد؛ و آن چیزی که از جانب الله بر محمد امر شده بود چیزی جر ولایت علی نبود، و پس از انجام این دستور از جانب محمد الله این آیه را بر او فرو فرستاده:
    حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (مائده/3) گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتي كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندي بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگري مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده، مگر آنكه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آنرا سر ببريد و حيواناتي كه روي بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند (همگي) بر شما حرام است و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان بوسيله چوبه‏هاي تير مخصوص بخت آزمائي، تمام اين اعمال فسق و گناه است - امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنابراين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم - اما آنها كه در حال گرسنگي دستشان به غذاي ديگري نرسد و متمايل به گناه نباشند (مانعي ندارد كه از گوشتهاي ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است.(ترجمه از مکارم)

    اما دلایل اهل سنت در رد دلایل تشیع
    تسنن در رد اینکه محمد از خود وصیتی بر جا نگذاشت می‌گویند که این همه احادیثی که از محمد نقل شده در واقع همه سفارشات ایشان هستند و ضمنا معتقدند که محمد نقصی در دین ایجاد نکرد و هرآنچه که اراده‌ی الله بود را بیان نمود.
در مورد حدیثی که از قول محمد در غدیر خم بیان شده نیز اهل سنت می‌گویند که اگر منظور جانشینی بود چرا از واژه‌ای چند پهلو(مولا) استفاده نمود و مثلا نگفت "هذا علی خلیفه من بعدی" همچین می‌گویند که جمله‌ی" عاده من عاداه و الاه من والاه" خود شرح " من کنت مولا" است بدین صورت که محمد از قرینه‌ی آن استفاده نمود، یعنی دشمن بدار هر که با او دشمن است و دوست بدار هر که با او دوست است" پس منظور از مولا در اینجا همان دوستی است.
    این فرقه‌ی اسلامی می‌گویند که محمد، علی را برای جمع آوری غنایم به یمن فرستاد؛ در یمن بین او و سایرین بر سر چگونگی تقسیم غنایم جدل واقع شد و محمد پس از آگاهی از این جریان، آنان را در این مکان جمع کرد؛ این جمله را بیان نمود و جانب داماد و پسر عمویش را گرفت.
     از دید اهل سنت اگر موضوع جانشینی بود چرا خود علی در نهج البلاغه برای بیان بر حق بودن خویش به این حدیث استناد نکرده است؟
  ضمنا چرا هنگامیکه در حج بودند این موضوع را بیان ننمود(در حج افراد خیلی بیشتری از مسلمانان بودند در حالی که در مکان مرداب خم تنها مسلمانان اهل مدینه حاضر بودند). 
در مورد اینکه محمد هرگاه قصد خروج از مدینه که برای جنگ بوده است را داشته همواره یکی از اصحاب خویش را جانشین خود قرار داده است می‌گویند "مادامی که او زنده بود وظیفه‌ی اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی بر عهده داشت، لذا چنین کاری کاملا طبیعی است و در مورد اینکه همه‌ی پیامبران پس از خود جانشین تعیین کرده‌اند تسنن چنین اعتقادی ندارد، تشیع برای اثبات ادعای خویش به چند آیه از قرآن اشاره دارد
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ (شوری/13) آئيني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد. خداوند هر كس را بخواهد بر مي‏گزيند، و كسي را كه به سوي او باز گردد هدايت مي‏كند.
    اما اهل سنت معتقدند که این آیه سخنی از وصیت برای جانشینی نیست.
    یکی از آیات دیگری که شیعه به آن استناد می‌نماید آیه‌ی زیر است:
   وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ (بقره/132) ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را (در بازپسين لحظات عمر) به اين آئين وصيت كردند (و هر كدام به فرزندان خويش گفتند) فرزندان من! خداوند اين آئين پاك را براي شما برگزيده است و شما جز به آئين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) نميريد.
    تسنن معتقدند که این آیه هم سخنی از تعیین جانشینی برای ابراهیم نیست بلکه همان سفارش کلی و اندرزی است که ابراهیم برای پسرانش بیان می‌نماید.
    همچنین شیعه معتقد است بر اساس قرآن، جانشینی نبوت و رویدادهای مرتبط با آن تنها در فرزندان پیامبران خلاصه می‌شود(1):

إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ(آل عمران/33  ) به يقين الله، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است.
ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌآل عمران/34) فرزندانى كه بعضى از آنان از بعضى ديگرند و الله شنواى داناست
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ(عنکبوت/27) و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهیم)عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت از شايستگان خواهد بود.

  اهل سنت برای رد آیه‌ای که شیعه معتقد است فرمان تعیین جانشینی است بیان می‌نماید که این آیه درباره‌ی هرآنچه است که برمحمد فرو فرستاده است و اگر هم منظور آیه چیز خاصی باشد آیات پیش و پس از این آیه آن را مشخص می‌کند           
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (مائده/65) و اگر اهل كتاب ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند گناهان آنها را مي‏بخشيم و در باغهاي پر نعمت بهشت وارد مي‏سازيم.
وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ (مائده 66)  و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده (قرآن) را برپا دارند از آسمان و زمين روزي خواهند خورد، جمعي از آنها ميانه رو هستند ولي اكثرشان اعمال بدي انجام مي‏دهند.
و آیه‌ی مورد نظر    
    يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (مائده/67) اي پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏ای و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي‌دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمي‌كند.(ترجمه از مکارم)
آیه‌ی پس از آن:
    قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (مائده 68)اي اهل كتاب! شما هيچ موقعيتي نداريد مگر اينكه تورات و انجيل و آنچه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است بر پا داريد ولي آنچه بر تو از سوي پروردگارت نازل شده (نه تنها مايه بيداري آنها نميگردد بلكه) بر طغيان و كفر بسياري از آنها ميافزايد بنابر اين از اين قوم كافر (و مخالفت آنها) غمگين مباش.
    در مورد "ایه‌ی الیوم اکملت لکم دینکم..." نیز اهل سنت همان استدلال مشابه را دارد و می‌گوید که شیعه تنها بخشی از آیه که می‌تواند از آن بهره ببرد را قیچی کرد در صورتی که روح ایه در مورد خوردنی های گوشتی حرام و حلال است"
    حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (مائده/3) گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتي كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندي بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگري مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده، مگر آنكه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آنرا سر ببريد و حيواناتي كه روي بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند (همگي) بر شما حرام است و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان بوسيله چوبه‏هاي تير مخصوص بخت آزمائي، تمام اين اعمال فسق و گناه است - امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنابراين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم - اما آنها كه در حال گرسنگي دستشان به غذاي ديگري نرسد و متمايل به گناه نباشند (مانعي ندارد كه از گوشتهاي ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است.(ترجمه از مکارم)
    همچنین آیه‌ی پیش و پس از آن هم در همین راستاست:
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(مائده/2) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد شعاير الهي (و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنها) را حلال ندانيد و نه ماه حرام را، و نه قربانيهاي بينشان، و نشاندار، و نه آنها كه به قصد خانه خدا براي بدست آوردن فضل پروردگار و خشنودي او مي‏آيند، اما هنگامي كه از احرام بيرون آمديد صيد كردن براي شما مانعي ندارد، و خصومت به جمعيتي كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (در سال حديبيه) مانع شدند نبايد شما را وادار به تعدي و تجاوز كند و (همواره) در راه نيكي و پرهيزگاري با هم تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدي همكاري ننمائيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازاتش شديد است.(ترجمه از مکارم)
    و آیه‌ی پس از این:
    يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُواْ مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (مائده/4)از تو سوال مي‏كنند چه چيزها براي آنها حلال شده است بگو آنچه پاكيزه است براي شما حلال گرديده و (نيز صيد) حيوانات شكاري كه از آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها ياد داده‏ايد (براي شما حلال است) پس از آنچه اين حيوانات براي شما (صيد مي‏كنند و) نگاه مي‏دارند بخوريد و نام خدا را (به هنگام فرستادن حيوان براي شكار) بر آن بريد و از خدا بپرهيزيد كه خداوند سريع الحساب است.(ترجمه از مکارم)
    اهل سنت معتقدند که خیلی غیر منطقی است که الله در آغاز آیه بگوید مردار و گوشت خوک و حیواناتی که خفه شده‌اند و ... حرام باشد و بلافاصه ایه بگوید که امروز به خاطر تعیین علی دین کامل شد و در ادامه باز بگوید که این تحریم شامل افراد گرسنه نمی‌شود. یک بار دیگر در ایه دقت نمائید:
    حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (مائده/3) گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتي كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندي بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگري مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده، مگر آنكه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آنرا سر ببريد و حيواناتي كه روي بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند (همگي) بر شما حرام است و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان بوسيله چوبه‏هاي تير مخصوص بخت آزمائي، تمام اين اعمال فسق و گناه است - امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنابراين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم - اما آنها كه در حال گرسنگي دستشان به غذاي ديگري نرسد و متمايل به گناه نباشند (مانعي ندارد كه از گوشتهاي ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است.(ترجمه از مکارم)
    و خلاصه اهل سنت معتقدند که اگر محمد برای خود جانشنی پس از مرگ و در زمانی که او دیگر میان مسلمانان وجود نداشت، تعیین می‌کرد، او همان اختیارات پیامبر را داشت؛ زیرا بدان معناست که محمد پس از خود پیامبری مانند خویش را تعیین نموده، این قانون با مرگ هر جانشین باید تا ابد ادامه پیدا می‌کرد و این خلاف آخرین پیامبر بودن محمد است. 
=================================================
(1) چرا برای هدایت دیگر ملل، حتی یک نبی هم فرستاده نشد؟


۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

تبرک در اسلام و مبارک بودن اشیائی غیر متعارف مانند ادرار محمد و امامان شیعه.

    تبرک از جمله اعتقادات مسلم تقریبا همه‌ی ادیان می‌باشد، اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست، این دین به پیروانش دستور داده است که در روز چندین بار کعبه را تعظیم کنند، زیرا این خانه خود الله برای انسانها در سرزمین مبارک ساخته است و همچنین سنگی سیاه را که در گوشه‌ای از همین بنا قرار داده شده است را بسیار مبارک می‌داند به گونه‌ای که بوسیدن این سنگ موجب تقرب به درگاه الله، خدای این دین، می‌گردد.
    قرآن نیز از برخی اشیاء با عنوان چیزهای مبارک یاد کرده است، برکت به معنی افزایش می‌باشد و چیزی که در آن برکت باشد مبارک است، تبرک هم یعنی درخواست برکت:
1- مبارک بودن سرزمین اطراف مسجد الاقصی:
    سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ (الاسراء/1) پاک مطلق است آن (الله) كه بنده‏اش را شبی از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه دور تا دور آن را بركت داده‏ايم برد تا برخی از نشانه‏هاى خود به او نمایان سازیم كه او همان شنواى بيناست. (در این آیه از لخاظ معنی و مفهوم تناقض از سوی گوینده وجود دارد بدین صورت که از فعل "نریه" همراه با ضمیر "هو" استفاده شده است)
2- مبارک بودن جایگاهی خاص در سرزمین اسرائیل و قرار داشتن درختی در آنجا؛ این همان درختی است که به گفته‌ی قرآن، الله از درون آن موسی را صدا زد و همچنین این جایگاه مبارک در دره‌ای قرار داشت:
   فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (قصص/30) پس هنگامیکه به آن رسيد از جانب راست دره در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى! منم، من الله پروردگار جهانيان.
3-مبارک بودن خود قرآن:
   وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ (انعام/92) و اين كتاب مبارکی است كه آن را فرو فرستاده‏ايم  و هم گون با كتاب پیش از آن است، تا هشدار دهی مكه و دور تا دور آن و مؤمنان به آخرت را و کسانیکه به روز رستاخیز ايمان مى‏آورند و آنان نگهدارنده‌ی نماز خویش هستند.
4- مبارک بودن سرزمین مکه:
   إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ ( آل عمران/96) نخستين خانه‏ای كه برای مردم  قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه راهنمائی جهانيان است.
5- مبارک بودن شبهای پایانی رمضان(شب قدر)، این شب از هزار ماه با ارزشتر است:
   لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر/3) شب قدر از هزار ماه با ارزشتر است.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ (دخان/3) همانا ما آن (قرآن) را در شبى مبارک فرو فرستادیم همانا ما هشداردهنده بوديم.
6- مبارک بودن شخص عیسی مسیح:
   وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (مریم/31) و هر جا كه باشم مرا با بركت‏ قرار داده است و تا زنده‏ هستم به نماز و زكات سفارش كرده است.
   در این مورد حدیثی وجود دارد که به موجب آن گروهی معتقدند که چیزهای غیر متعارفی از محمد هم مبارک است، یکی از این چیزها ادرار وی می‌باشد، حدیثی کمتر شنیده شده درباره‌ی محمد وجود دارد که گویا هنگامیکه خدمتکارش ، ام ایمن، به اشتباه ادرار وی را که در کوزه‌ای نگه می‌داشت نوشید، محمد این کار وی را تأیید نمود.
     این حدیث در چندین کتاب معتبر اسلامی آمده است و از چندین راه همراه با سند بیان شده است:
      راه نخست از ابو مالک نخعی از الأسود بن قيس از نبيح العنزی عن أم أيمن(خدمتکار محمد) که در چندین کتاب بیان شده است و مفهوم همه این است که :
     محمد شبی از خواب بلند شد و به طرف کوزه‌ای که معمولا در زیر تخت خوش و یا در گوشه‌ای از اتاق می‌گذاشت و مخصوص ادرار شبانه‌اش بود رفت و در آن ادرار نمود، ام ایمن می‌گوید که من از خواب برخاستم در حالیکه تشنه بودم، نوشیدم آنچه که در کوزه بود و احساس نکردم، هنگامیکه صبح شد نبی گفت:
ای ام ایمن، بلند شو و آن کوزه را از آنچه که در آن است خالی کن.
گفتم: و الله من آن را نوشیدم.
     ام ایمن گفت: پس رسول الله خندید تا اینکه دندان هایش آشکار کردید، پس گفت:
     به درستیکه شکم تو از این پس به درد نخواهد آمد. (این حدیث نشان می‌دهد که محمد به خدمتکارش که اهل افریقا بوده با توجه به کمبود آب در آن سرزمین، آب گندیده می‌داده است)
 این حدیث در منایع مختلف اسلامی آمده است و به دلیل کثرت همین منابع کسی نتوانسته آن را رد نماید.(1) 
       راه دیگری که این حدیث روایت شده از طریق حسن بن حریث از یعلی بن عطاء از ولید بن عبدالرحمن از ام ایمن می‌باشد، منابع این روایت هم بسیار زیاد است(2):
     آن گونه که از روایات برمی‌آید، زن دیگری به نام "برکه ام یوسف" خدمتگذار ام حبیبه( از زنان محمد که به حبشه هجرت نمود) هم این ادرار را نوشیده است گرچه برخی معتقدند که این دو یکی هستند، در اینجا چند تا از کتابهائی که این موضوع را آورده‌اند بیان می‌کنم:
     ان النبی كان يبول فی قدح من عيدان ثم وضع تحت سريره، فبال فوضع تحت سريره فجاء فاراده فاذا القدح ليس فيه شی فقال لامراه يقال لها بركه كانت تخدمه لام حبيبه جاءت معها من أرض الحبشه:
اين البول الذی كان في هذا القدح؟
 قالت: 
شربته يا رسول الله! (بیهقی در سنن کبری جلد7 صفحه 67 حدیث شماره 13184)
   همچنین طبرانی همین حدیث در الکبیر جلد24 صفحه 189 و از طریقی دیگر در صفحه 205  آورده است.
    سیوطی در الخصائص الکبری جلد 2 صفحه 441 معتقد است که این حدیث صحیح می‌باشد.
   اما آیا برکه و ام ایمن دو زن بودند که هر کدام  جداگانه ادرار محمد را نوشیدند یا هر دو اسم یکی است؟:
     ابن کثیر در البدایه و النهایه جلد 5 صفحه 326 معتقد است که کسی که ادرار محمد را نوشیده است برکه بوده است و کسی که همراه ام حبیبه از حبشه آمده بود او خدمتگذار ام حبیبه بود صاحب این برده ابی سفیان بن حرب می‌باشد و فرق است بین او و ام ایمن.
    ابن حجر هم در الاصابه جلد 8 صفحه 171 معتقد است که این دو یکی نبودند و  این دو داستان جداگانه‌ای است.
     فقهای اسلامی هیچ کدام این حدیث را رد نکرده اند و تقریبا در صحت آن شکی نیست؛ اما آن چیزی که سبب اختلاف بین آنها است این موضوع می‌باشد که آیا نوشیدن ادرار محمد دارای احکام فقهی است یا نه.
     **** ایرادی که به این حدیث گرفته می‌شود این است که چگونه خدمتکار محمد ادرار او را نوشید بدون اینکه متوجه شود چه چیزی را می‌نوشد!
در پاسخ باید گفت:
    نخست این که این ادعا را خدمتکار(خدمتکاران) محمد مطرح نموده است و کسی غیر از او چنین ادعائی ننموده است، او برای این کار می‌تواند دلایلی مخصوص به خود را داشته باشد مانند خودشیرینی.
    دوم اینکه در هنگام تشنگی اگر مایعی را ظرفی که مخصوص آب است ریخته شده باشد، معمولا فرد تشنه بر حسب اینکه از چه طبقه‌ی اجتماعی باشد و چگونه آبی را نوشیده است، قدرت تشخیص او کمتر است؛ نمونه‌اش را هر روزه در بیمارستانها مشاهده می‌‍شود که افرادی در هنگام تشنگی نفت را نوشیده‌اند، این موضوع برای آشنایان من نیز اتفاق افتاده است.
     سومین احتمالی که مطرح می‌باشد این است که ممکن است در همان کوزه‌ای که محمد ادرارش را در آن ریخته بود مقداری آب هم موجود بوده باشد که با ادرار محمد رقیق‌تر گردید، شاید هم محمد آب را درون کوزه ریخته بود و به دروغ آن را ادرارش معرفی نموده بود؛ خلاصه مهم این نیست که آیا خدمتکار او ادرارش را نوشیده است یا نه، مهم این است که محمد این موضوع را به محض شنیدن می‌پذیرد و به زنی که مدعی خوردن ادرارش می‌یاشد (به طور غیر مستقیم) می‌گوید که الله در ادرارش برکت گذاشت است.
   در تشیع ظاهرا خوردن ادرار و مدفوع ائمه دارای اجر و پاداش می‌باشد:
   آیت الله ملا زین العابدین گلپایگانی که از علماء بزرگ شیعه در قرن 13 به شمار می‌آید، در کتاب انوار الولایه که به زبان عربی نوشته شده می‌گوید:
    ليس في بول الأئمه و غائطهم استخباث و لا نتن و لا قذارة، بل هما كالمسك الأذفر، بل من شرب بولهم و غائطهم و دمهم يحرم الله عليه النار و استوجب دخول الجنه (انوار الولایه/ص440) در ادرار و مدفوع امامان نه پلیدی وجود دارد و نه گندی و چرکی، بلکه آن دو(ادرار و مدفوع) مانند مشک بسیار خوشبو هستند؛ اما هر کس که ادرار، مدفوع و خون آنان بنوشد الله آتش جهنم را بر او حرام می‌گرداند و دخول بهشت بر او واجب می‌شود.
    در اصول کافی که معتبرترین کتاب شیعه می‌باشد حدیثی وجود دارد(3) که مدفوع ائمه بوی مُشک بسیار خوشبو دارد(این موضوع یکی از راههای تشخیص امام زمان می‌باشد).
========================================================================
========================================================================
(1) 
قام النبی صلى الله عليه وسلم من الليل إلى فخاره من جانب البيت، فبال فيها؛ فقمت من الليل وأنا عطشى فشربت ما في الفخاره وأنا لا أشعر، فلما أصبح النبي صلى الله عليه وسلم قال:  
يا أم أيمن قومی إلى تلك الفخاره فأهريقی ما فيها.
قلت: قد والله شربت ما فيها.

قالت: فضحك رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى بدت نواجذه ثم قال:
أما أنك لا يفجع بطنك بعده أبدًا. (مستدرک حاکم نیشابوری ، جلد4 صفحه 70 حديث شماره 6912)
قالت (ام ایمن): بات رسول الله  في البيت فقام من الليل فبال فی فخاره فقمت وأنا عطشى لم أشعر ما فی الفخاره، فشربت ما فيها؛ فلما أصبحنا قال لي:
 یا ام ايمن، أهريقی ما فی الفخاره.
 قلت: 
والذي بعثک بالحق شربت ما فيها، فضحك رسول الله حتى بدت نواجذه، ثم قال: 
اما إنه لا يتجعن بطنك بعده ابدا. (ابو نعيم در الحليه جلد2 صفحه67)
ام ایمن قالت: قام رسول الله الی فخاره فی جانب البیت، فبال فیها،؛ فقمت من الیل و انا عطشانه، فشربت ما فیها و انا لا اشعر؛ فلما اصبح، النبی قال:
یا ام ایمن، قومی فاهریقی ما فی ذالک الفخاره!
قلت:
فد و الله شربت ما فیها؛ قالت:
فضحک رسول الله حتی بدت نواجذه، ثم قال:
اما انک لا تتجعین بطنک ابدا.   (طبرانی در الكبير؛ جلد 25 صفحه 89  حديث شماره 230)
در منابع شیعه: مناقب آل ابیطالب /  ابن شهر آشوب / جلد 1 / صفحه 109)
(2) 
ام ايمن قالت:
كان لرسول الله  فخاره يبول فيها فكان اذا اصبح يقول:
 يا أم أيمن، صبي ما في الفخاره؛ فقمت ليله و انا عطشی، فغلطت فشربت ما فيها، فقال النبي:
 يا ام ايمن، صبی ما فی الفخاره. فقلت:
 يا رسول الله، قمت و انا عطشی فشربت ما فيها. فقال:
 انك لن تشتكی بطنک بعد يومک هذا. (تاریخ دمشق جلد 4، صفحه 303)
 ام ايمن قالـت:
كان لرسول الله فخاره يبول فيها، فكان اذا اصبح يقول:
يا ام ايمن، صبي ما في الفخاره؛ فقمت ليله و انا عطشى فشربت ما فيها، فقال رسول الله:
 یا أم أيمن، صبی ما في الفخاره؛ فقالت:
يا رسول الله، قمت و انا عطشى فشربت ما فيها. فقال: 
انک لن تشـتكی بطنک بعد يومک هذا ابدا. (البدایه و النهایه، نوشته ابن کثیر، جلد5 صفحه325)
ام ايمن قالت:
 كان للنبی  فخاره يبول فيها بالليل فكنت اذا اصبحت صببتها فنمت ليله وانا عطشانه فغلطت فشربتها فذكرت ذلك للنبي فقال: انک لا تشتكين بطنک بعد هذا. (ابن حجر در الاصابه جلد8 صفحه 171)
(3) 
(اصول کافی/کتاب الحجه/باب موالید الائمه)

Translate

بايگانی وبلاگ