دین با تاریخ و فرهنگ ما عجین شده است؛ در هیچ برههای از تاریخ ایران جای خالی دین را نخواهیم یافت، از ادیان زروانی گرفته تا میترائی و زرتشتی و اسلام؛ تمام این ادیان ادعا داشته و دارند که راز گیتی نزد آنان است؛ زمانی پادشاهان ساسانی با اتکا بر زرتشتیت، کشور را کاملا طبقاتی نمودند و به هیچ دگراندیشی اجازهی ابراز عقیده را نمیدادند، ستم پادشاهان ساسانی با کمک منادیان زرتشتی همزمان با پیدایش اسلام شد، دینی که با تکیه بر قومیت و نژاد عربی و برتر دانستن این زبان از سوی خدائی به نام الله باعث اتحاد قبایل بدوی عربستان شد قبایلی که همواره با هم در ستیز بودند؛ این تجربهی تاریخ است که هرگاه شخصی بتواند بین قبایلی وحشی که همیشه با هم در ستیز هستند همبستگی بوجود بیاورد، حاصل این همبستگی نیروئی است بزرگ که توانائی غیر قابل پیشبینی دارد؛ نمونهی این همبستگی را میتوان به در قبایل مغولستان به رهبری چنگیز اشاره کرد.
اسلام به ایران ما در چنین شرایطی حمله نمود، این دین در میان اعراب شعار عروبه و در میان غیر عرب شعار انماالمومنون اخوه را سر داد، ضمن اینکه بسیاری از دستورات ادیان مجاور اسلام در این دین را بصورت آشکاری میبینیم، مردم پس از مقاومت به مرور متوجه شدند که بسیاری از احکام این دین در اعتقادات خود آنها وجود دارد، در برخی از این موارد این اقتباسات کاملا آشکار است؛ این بود که به تدریج مسلمان شدند. و اعتقادات خشک زرتشتی را با تعصب اسلام جایگزین نمودند.
در این روند تاریخی به ملت ما اینگونه القا شده که عقیدهات متصل به موجودی به نام خداست، این خدا همواره چهره عوض کرده است. اما هیچکس به خود اجازهی نقد علنی این خدا را نداده است و نه تنها اجازهی نقد این خدا را، بلکه اجازهی تعقل در باوری دینی را به خود نمیدهند، زیرا اگر در اسلام شک کنی از این دین خارج شدهای؛ مسلمان تنها میتواند در پدیدههائی که با مغلطهی مصادره به مطلوب از خدای خویش میدانند، تعقل داشته باشد؛ این دین ادعا دارد که تمام علوم نزد اوست، لذا به کسی که از علوم دینی اطلاع کافی داشته باشد را عالم(دانشمند) میگوید؛ اگر کسی بر تمام دانش بشری زمان خویش تسلط داشت و همزمان از علوم اسلامی آگاهی کاملی نداشت عالم یا دانشمتند گفته نمیشد. اگر کسی در یکی از اصول اسلام شک نمود و شکش را علنی نمود، او از کل دین خارج و مرتد شده است و این همان تعریف کفر است؛ یعنی اگر فردی مسلمان وجود الله را قبول داشته باشد، محمد را هم فرستادهی الله بداند و تمام احکام اسلام را هم بپذیرد، اما معتقد باشد که مثلا نماز خواندن واجب نیست او از کل دین برگشته(مرتد شده) و حد میانهای وجود ندارد.
در سوی دیگر این قضیه غیر مسلمانان وجود دارند؛ غیر مسلمانانی که اسلام را به عنوان یک شر مطلق مینگرند، شری که خیری را در آن نیست و هرچه هست بدی است، اگر گفته شود که این دین با لایهای از نیکی و آموزهای مرکب از حقیقت و بدی پا به عرصهی وجود گذاشته قبول ندارند، اگر گفته شود که به این دین توهین ننمائید، تو را متهم به جانبداری از اسلام مینمایند، این دوستان باید بدانند زمانیکه شما اسلام را بد و شر مطلق مینامید، بهترین فرصت را در اختیار آخوندی قرار دادهاید که بتواند با گرفتن گوشهای از خوبیهای این دین و اتکا به سفسطه و مغلطه، اساس سخنان شما را رد نماید.
من نامی غیر از جهانبینی دیجیتالی همه و یا هیچ را برای چنین برداشتی نمیبینم؛ فرهنگی که مسبب آن خود دین است، این جهانبینی حتی در میان سیاسیون نیز نفوذ کرده، اگر گفته شود که فلان رهبر ملی و یا غیر ملی، فلان خوبی و یا فلان بدی دارد، بر حسب اعتقادات خویش او را خوب و یا دبد میدانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر