ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

و خدائی که به برخی‌ها نامه‌ای پلمب شده با طلا را می‌نویسد!

احمد ابن محمد و محمد ابن یحیی از محمد بن الحسین .....عن ابی عبدالله : همانا الله عزوجل به فرستاده‌اش(پیامبرش) دست‌نوشته‌ای پیش از وفاتش را پائین فرستاد؛ پس گفت: ای محمد! این سفارش تو باشد به نجیب زادگان خاندانت، و (محمد) گفت: ای جبرئیل نجیب‌ زادگان چه کسانند؟ پس(جبرئیل) گفت: علی ابن ابی‌طالب و پدرش؛ بر نوشته مهری بود از طلا؛ فرستاده‌ی الله، آن را سر به مُهر به امیرالمؤمنین داد، امیرالمؤمنین یکی از مهرها را باز کرد سپس آنرا به پسرش حسن داد، او هم مهری را باز کرد و به آنچه که در آن نوشته بود عمل نمود، سپس آنرا به حسین داد و او هم مهری را باز کرد و دید که در آن ثبت گردیده، مردمی را برای شهادت گرد آور؛ که جز با تو، سعادت شهادت را ندارند و خود را به الله عزوجل بفروش، (حسین) هم عمل نمود و آن را به علی ابن حسین داد و (او هم) مهری را گشود و دید در آن است که سر به زیر انداز و دم نزن و در خانه ات بنشین، پروردگارت را پرستش کن تا مرگت برسد، (او)عمل کرد و آنرا به پسرش محمد بن علی داد، او مهر را گشود و دید که در آن نوشته شده است برای مردم حدیث بگوو فتوا بده و غیر از الله از کسی مترس، زیرا کسی نمی تواند به تو تجاوز نماید، سپس آن را به پسرش جعفر دادو دید در آن نوشته برای مردم حدیث بگو و فتوا بده و دانش خاندانت را منتشر کن و پدران نیک خود را تصدیق کن، او سپس به پسرش موسی داد و به همین صورت تا قیام المهدی(ص). (اصول کافی/کتاب الحجه/ باب الائمه لایفعلوا شیئاً الا بعهدٍ من الله)

در این حدیث چند نکته نهفته است:

1- مگر الله نامه می نویسد؟

2- مگر الله هم تجملاتی است که پلمب نامه اش از طلاست؟

3- چرا محمد اجازه ی نگاه کردن و باز کردن آنرا نداشت؟

4- آیا این شامل وحی می شود؛ اگر بله پس مگر به غیر از پیامبران الله بر کس دیگری وحی می‌گردد؟

5- الله نامه را بر روی چه چیزی نوشته بود؟

6- آیا این نامه دست خط خود الله است یا منشی‌هائی نیز دارد؟


برای شناخت خدای اسلام، الله، اینجا را کلیک نمائید.



۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

اژدهائی نایب علی ابن ابی‌طالب در میان جنینان شیعه است!


فاطمه خطاب به رسول الله: علی کچل شکم گنده، چشمانش بزرگ و شانه‌هایش مانند شانه‌های شتر است!
    شیخ علی کورانی از علمای برجسته جهان تشیع حدیثی را آورده که نشان می‌دهد فاطمه به هیچ عنوان علی را دوست نداشت:
     هنگامی که رسول الله  پیشنهاد علی برای ازدواج با فاطمه را با او در میان گذاشت، فاطمه سرش را به زیر افکند و گفت: تصمیم تو بر تصمیم من مقدم است؛ ولی من از زنان قریش شنیدم که می‌گویند، علی شکمش بزرگ، دست و پایش کلفت، کچل است و پیشانی‌اش پهن، چشمانش درشت و کتفش مانند کتف شتر پهن است (اجویه مسئله جیش الصحابه/ شیخ علی کورانی العاملی / صفحه 25)
البته چون این روایت اصول و مبانی شیعه در تضاد است وی در این کتاب این نقل قول را با هدف رد آن آورده (شرح اختلاف علی با فاطمه)
   البته طبق روایت شیعه، خود رسول الله تنفر فاطمه از علی را با بوسیدن میان دو پستان او جبران می‌کردند (شرح)

سخنانی عجیب از علی:
علی خطاب به یکی از امیرانش: ای کسی که آلت پدرش را به دندان گرفته!
    از علی امیرالمؤمنین به عبدالله بن قیس: ای فرزند لباس زن پوشیده، ای کسی که آلت تناسلی پدرش را به دندان گرفته، سوگند به الله که من... (شرح نهج البلاغه / ابن ابی الحدید / جلد 14 / صفحه 10، بحار الانوار/ جلد 32 / صفحه 86 و 87 ، الامالی شیخ مفید / جلد 72 و الغدیر علامه امینی / جلد 9 / صفحه 19 و 277 و ...)
     لفط شرح نهج البلاغه: الى عبد الله بن قيس، اما بعد؛ يا بن الحائک، يا عاض أير أبيه، فوالله انى كنت لارى ان بعدک من هذا الامر الذی لم يجعلک الله له اهلا و لا جعل لک فيه نصيبا، سيمنعک من رد امری والانتزاء
درالغدیر علاوه بر لفظ بالا در جلد 9 صفحه 277 نیز آمده که به او گفت: "ای کسی که پس از بیعت آلتش را با دست راست نگرفته" ( انه لم يمس فرجه بيمينه منذ بايع)
  این واژه کاملا چاله میدانی است، مانند الفاظی که اکنون در میان عوام جاری است، واژگانی مانند "کُس‌خل" یا "کُس‌کش" و یا اینکه فلا چیزی "کیریه"؛ علی هم گفته " کیر پدر به دهنت"! کاربرد چنین واژگانی فقط از علی بر می‌آید؛ این واژگان در آن زمان در میان بزرگان عرب رسم نبود و احتمالا کسانی مانند علی آن را به کار می‌بردند.

دشنام دادن زشت علی به زنی
    از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: " امیرالمومنین بر منبر مشغول سخنرانی بود، زنی از میان جمع که برادرش و پدرش را کشته بود بلند شد و گفت: "این قاتل کسانی است که بسیار آنان را دوست داشتم"؛ امیرالمؤمنین به وی نگاه کرد و گفت: "دروغ گفتی ای زن مانند مردان! ای زبان دراز بسیار زشت خودخواه، ای کسی که پریودت از جائی نیست که سایر زنان پریود می‌شوند، ای کسی که بر آن چیزش (واژنش) آشکارا چیزی آویزان است.. (بحار الانوار / جلد 34 / صفحه 256، الاختصاص شیخ مفید/ صفحه 304، تفسیر العیاش/جلد 2 / صفحه 248)
    عن ابی عبدالله  (ع) قالوا  سمعناه يقول: جاءت امراه متنقبه و امير المؤمنين (ع)على المنبر و قد قتل اخاها و اباها فقالت: هذا قاتل الاحبه، فنظر اليها امير المؤمنين (ع) فقال: يا سلفع يا جريه يا بذيه يا متكبره، يا التی لا تحيض كما تحيض النساء يا التی على هنها شیء  بين مدلى.
   ضمنا طبق لفظ بحار الانوار، منظور از اینکه پریودت از جائی نیست که سایر زنان پریود می شوند، یعنی از راه مقعد پریود می شوی.
این موضوع مختص علی ابن بی طالب نیست و خود الله هم به صراحت می‌گوید که ما در واژن مریم دمیدیم (شرح)

حضرت علی: دلیل بزرگی شکمم، جمع شدن علم در آن است!
علی ابن ابی طالب سه ویژگی داشت:
1- کچل بود.
2- قدکوتاه بود.
3- چاق بود.
   اما ببینید که علی چگونه در این سه مورد از خودش دفاع می‌کند:
سال رجل امير المؤمنین( ع) فقال: اسالک عن ثلاث هن فيک اسالک عن قصر خلقک و كبر بطنک و عن صلع راسک؛ فقال امير المؤمنین( ع) ان الله تبارک و تعالى لم يخلقني طويلا و لم يخلقنی قصيرا و لكن خلقنی معتدلا، اضرب القصير فاقده  و اضرب الطويل فاقطه و اما كبر بطی فان رسول الله صلى الله عليه وآله علمنی بابا من العلم، ففتح ذلک الباب الف باب فازدحم فی بطنی فنفخت عن ضلوعی.. (علل الشرائع شیخ صدوق/جلد 1 / صفحه 159 و الخصال / شیخ صدوق/ صفحه 189 و سنن الامام العلی / گرده آوری معهد باقر العلوم/ 25) 
     مردی از امیر المؤمنان در مورد دلیل کوتاهی قدش و بزرگی شکمش و کچلی سرش پرسید، امیر المؤمنین پاسخ داد: الله عزوجل مرا نه قد بلند آفرید و نه کوتاه، مرا متوسط آفرید، قدکوتاه‌ها را (از بالا به پائین) دو نیم می‌کنم و بلند قد را (از کمر) تقسیم می کنم؛ اما دلیل بزرگی شکمم؛ در حقیقت رسول الله (ص) مرا دروازه‌ای از علم آموخت و از آن دروازه هزار در باز شد؛ پس (این علمها) در شکمم جمع شدند که از راه دنده‌‌هایم باد شده.     احتمالا از راه قلبش وارد معده‌اش شدند؛ زیرا از نظر قرآن، انسان نه با مغز، بلکه با قلبش فکر می‌کند. ضمنا او همان جلاد بنی قریظه است.
توجیه علی در مورد کچلی‌اش!:
    اذ اراد الله بعبد خيرا، رماه بالصلع فتحات الشعر عن راسه و ها انا ذا... (علل الشرائع شیخ صدوق/جلد 1 / صفحه 159و مناقب آل ابی طالب/ ابن شهر آشوب/ جلد 2 / صفحه 306 و بحار الانوار/جلد 35 / صفحه 53 . مستدرک البحار شیخ علی نمازی شاهروردی/ جلد 6 / صفحه 306) اگر الله به بنده‌ای اراده خیری داشته باشد، او را کچل می‌کند آنگونه که من هستم.   این است قیافه‌ی واقعی او؛ شاید برایتان جالب باشد که در زمان زندگی علی به او کچل شکم گنده ( الأنزع البطین ) می‌گفتند.
برادران شیعه مذهب شما از جن
    مطالب زیر برگرفته از اصول کافی/ کتاب الحجه/ باب ان الجن یاتیهم فیسألهم که معتبرترین کتاب شیعه است، کتابی که گفته شده به تأیید امام زمان رسیده است:
     1-.سعد الاسکاف می گوید که برای کارهای معمولی خدمت امام باقر رفتم، فرمود: شتاب مکن، ماندم تا آفتاب مرا سوزانید، بدنبال سایه می گشتم و طولی نکشید که جمعی بر من خارج شدند بمانند ملخهای زرد، بر تن آنها چبه‌های گشاد خز مانندی بود، پرستش(بندگی الله) زیاد آنها را پایمال کرده بود؛ پس به خدا آن چیزی که از زیبائی آنها دیدم فراموش نخواهم کرد.
 هنگامیکه خدمت آن حضرت رسیدم فرمود: من شما را در رنج انداختم؟
     گفتم آری بخدا حال خود را فراموش کردم،  هنگامیکه این مردمان زیبا را که همه یک قیافه داشتند بر من گذشتند، گویا رنگ آنها رنگ ملخ زرد بود عبادت آنها را فرسود بود. امام گفت: ای سعد! آنها را دیدی؟
گفتم: آری!
فرمود: آنها برادران جن تو هستند.
گفتم: خدمت شما می رسند؟
گفت: آری، نزد ما می‌آیند و از ما معالم دین خود را پرسند و از حلال و حرام پرسان کنند.
-----------------------------------------------------------------------------------------
      2- ابن جبل می گوید بر در خانه‌ی امام صادق بودم، قومی بر ما بیرون آمدند مانند زط (نژادی از آمیزش سودانیان با هندیها) که لنگ و پوششی بر تن داشتند، ما از امام صادق درباره‌ی آنها پرسش کردیم، فرمود آنان برادران شیعه مذهب شمایند از جن.
3- احمد ابن ادریس از محمد ابن ...... می گوید: خدمت امام باقر می‌رفتم و می‌خواستم اجازه‌ی ورود بگیرم و خدمت او برسم، ناگهان شتران با جهازی بر در خانه صف کشیده بودند، بناگاه آواز برخاست و سپس مردمی عمامه بر سر مانند زط  از در خانه بیرون شدند، من خدمت امام رسیدم و گفتم قربانت امروز دیر به من اجازه ورود دادید و مردمی دیدم عمامه بر سر که آنها را نشناختم.
فرمود: ای سعد!
اینها برادران جن شما هستند و از ما معالم دین خود را می پرسند.
-----------------------------------------------------------------------------------------
    3- سدیر صیرفی گوید: امام باقر نیازمندی‌هائی را در مدینه به من سفارش داد و من روانه‌ی مکه شدم، در تنگه‌ی روحاء(میان مکه و مدینه) بر شتر خویش سوار بودم که یک انسان سر تا پا پوشیده را دیدم، گمان کردم تشنه است؛ نزدش رفتم  و آفتابه را به او دادم، گفت بدان نیازی ندارم و او نامه‌ای را به من نشان داد که مهر آن هنوز تر بود؛ چون نگاه کردم مهر امام باقر بود، گفتم کَی آقایت این نامه را از آقایت گرفتی؟ در نامه نوشته‌ای بود که من دستوراتی داده بود، رو برگرداندم کسی را نزد خویش ندیدم.
گوید سپس نزد اما رفتم، او به من گفت که ای سدیر، ما خدمتکارانی داریم از جن که هرگاه شتابی داشته باشیم آنها را می‌فرستیم.
----------------------------------------------------
     4- علی ابن محمد و محمد ابن السن از سهل بن زیاد .... گفت که حکیمه دختر موسی (کاظم) گوید؛ امام رضا را دیدم که در انبار هیزم ایستاده بود و راز می گفت؛ گفتم ای آقایم، با کی راز می گوئی؟
گفت: این عامر زهرانی است آمده از من پرسش کند و به من شکایتی دارد، گفتم ای آقایم، می خواهم با او هم سخن شوم،  به من گفت: اگر سخن او را بشنوی یک سال دچار تب می شوی.
گفتم ای آقایم، دوست دارم سخنش را بشنوم .
گفت گوش کن.
------------------------------------------------------------------------

       5- محمد ابن یحیی و احمد ابن محمد از ..... از جابر از ابی جعفر(امام باقر) فرمود: هنگامیکه امیر المؤمنین بر منبر بود اژدهائی از در مسجد پیش آمد و مردم خواستند او را بکشند؛ امیر المؤمنین شخصی را فرستاد که دست نگه دارید؛ آن اژدها سینه سایان(سینه خیز) آمد تا به منبر رسید در آنجا دراز کشید.
اژدها بر امیرالمؤمنین درود فرستاد آن حضرت به او اشاره کرد که بایستد تا سخنرانیاش را به پایان برد، سپس امام از او پرسید: کیستی گفت من عمرو ابن عثمان هستم کسی که در میان جنیان کاگزار شما بود و اکنون پدرم مرد؛ او وصیت کرده که خدمت شما برسم و نظر شما را بخواهم، یا امیر المؤمنین چه دستوری می دهی؟
امام به او نگاهی کرد و گفت: تو بجای پدرت در میان جنیان کارگزار و از طرف من نیابت داری.
     او از امیر المؤمینی جدا شد و از نائب وی است بر جنیان من به او گفتم که قربانت عمرو به وظیفه‌ی خود عمل می کند، فرمود آری.
مجلسی در شرح این حدیث می گوید که از روایات متواتر است باب ثعبان(در اژدها) در مسجد کوفه بوده است؛ بنی امیه تا مدتها بر آن در فیلی بستند تا نام آنرا به باب الفیل تغییر دهند و بدید صورت به باب الفیل معرف شد.

سیاست در اسلام.


بسیاری از آیات قران مؤید این امر می باشد که از نظر اسلام، دین از سیاست جداست.

اگر سیاست را در حکومت کردن بر مردم و یا چیزی مانند این بدانیم، پس شاید بتوان گفت دلایل کسانیکه معتقدند اسلام دین را از سیاست جدا می‌داند موثق‌تر باشد، نمونه‌ای از این دلایل: در زمان پیامبری از پیامبران بنی اسرائیلی، مردم از او می خواهند که از الله بخواهد تا برای آنان پادشاهی را برگزیند، الله هم بجای اینکه به آنها بگوید این پادشاه همان پیامبری است که نزد شما می‌باشد و در واقع شعار دیانت شما عین سیاست شماست را بیان نماید، به مردم می‌گوید که شخصی به نام طالوت پادشاه شماست، و الله طالوت را بعنوان پادشاه آنان(حتی حاکم پیامبر) انتخاب می‌نماید، باز در ادامه‌ی همین داستان، پیامبری معصوم به نام داوود، زیر فرماندهی طالوت می‌جنگد. پس؛ از این داستان چینین استنباط می‌گردد که قرآن معتقد است، دین از سیاست جداست.

قرآن در جائی دیگر بیان می‌نماید: ای مسلمانان! شما از الله، از فرستاده‌ی الله و از اولی الامر(کسیکه دستورش مقدم است) پیروی نمائید، اما در ادامه بیان می‌نماید که اگر همین اولی الامر تابع الله و فرستاده‌اش نباشد از او پیروی ننمائید، یعنی اگر اولی الامر مثلا به شما دستور داد که از نماز خواندن خودداری نمائید، شما حق اجابت دستورش را ندارید.( شرح مفصل)

استنباط این آیه در میان مسلمانان شیعه و سنی تفاوت دارد، شیعه معتقد است که اولی الامر باید معصوم باشد و حکومت بر مردم حق معصوم است و غیر معصوم چنین حقی را ندارد و در زمان غیبت معصوم بسیاری از احکام دین موقتا تعطیل می‎‌گردد مانند نماز جمعه و یا اجرا حد و ...... اما اخیرا برخی از مراجع تقلید شیعه مانند خمینی نظریه‌ای را به نام ولایت فقیه مطرح نموده‌اند؛ طبق این نظریه، اگر هم معصوم غایب شد، اولی الامر می‌تواند، فقیهی جامع الشرایط باشد؛ البته در این مورد هم تناقض به چشم می‌خورد و آن اینکه ملاک تشخیص جامع الشرایط بودن این ولی فقیه چه کسی است؟

اهل تسنن معتقد هستند که این اولی الامر همان حاکم دنیوی است، از دید این فرقه‌ی اسلام، حتی پادشاهان و حاکمان کشورهای غیر مسلمان که مسلمانان در آنجا در اقلیت هستند، هم اولی الامر آنها می‎باشند و باید از آنها پیروی نمایند تا زمانیکه به آنها دستوری خلاف اسلام را نداده‌اند؛ بزرگترین دلیل این مدعا وجود ائمه‌ی چهارگانه‌ اهل سنت( ابوحنیفه، مالک ابن انس، محمد ادریس شافعی و احمد ابن حنبل) در زمان پادشاهان عباسی و یا اموی است، که هیچگاه مردم را بر علیه آنان نشورانیدند، مردم هم آنها را رهبران دینی خویش می‌دانستند و پادشاهان زمان را رهبران سیاسی خویش. مثلا زمانیکه مأموم، مردم را مجبور می‌کرد که بگویند قرآن مخلوق است؛ احمد ابن حنبل مردم را بر علیه حاکم نشورانید، بلکه خود از گفتن این جمله خودداری نمود و تازیانه خورد.

(1) خمینی که بانی این نظریه است از پاسخ منطقی به این پرسش عاجز بود و آنرا به عهده‌ی مجلسی بنام خبرگان گذاشت.اما این خبره‌ها را چه کسانی تعیین می‌نمایند که باز تناقضی بزرگتر به چشم می‌خورد، از یک سو خود ولی فقیه آنها را تعیین می‌نماید و از سوی دیگر مردمی عادی که اکثریت قریب به اتفاقشان مقلد هستند آنها را تأیید می‌نمایند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

(ما ز یاران چشم یاری داریم. (در راستای مبارزه با فیلترینگ

بــود بازرگــــان و او را طـــوطیی .. در قفس محـبوس زیبا طــوطیی//

چونکه بازرگان ســفر را ســــاز کرد .. ســوی هندوستان شـدن آغاز کرد//

هر غلام و هـر کنیزک را ز جــــود .. گفت بهـر تو چه آرم گـوی زود//

هریکی از وی مُرادی خـواسـت کرد .. جمـله را وعـده بداد آن نیک مرد//

گفت طوطی را چه خـواهی ارمغان .. کآرمت از خِطـهء هندوســـتان//

گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان .. چون ببینی کن ز حـال من بیان //

کآن فلان طوطی که مشتاق شماست .. از قضای آسـمان در حبس ماست //

بر شما کرد او سـلام و داد خواست .. وز شما چاره و ره ارشاد خواست //

گفـت می شاید که من در اشتیاق .. جان دهم اینجا بمیرم در فــــــــراق //

این روا باشـد که من در بند سخت .. گه شــما بر سبزه گاهی بر درخت //

این چنین باشـد وفای دوسـتان .. من در این حبس و شــما در بوستان //

یاد آرید ای مِهـان زین مـرغ زار .. یک صبـوحی در میان مَرغزار //

یاد یاران یار را مـیمــون بـــــود .. خاصـه کآن لیلی و این مجـنون بود //

ای حریفان ِ بت ِ موزون خـود .. من قــدح هـا میخورم پُر خون خود //

یک قـدح می نوش کن بر یاد من .. گر همـی خواهی که بدهی داد ِ من //

یا بیاد این فــتاده خـاک بیز .. چونکه خوردی جرعه ای بر خاک ریز //

ای عجب آن عهد و آن سوگند کو .. وعده های آن لب چون قند کــــو //

گر فراق بنده از بد بندگی است .. چـون تو با بد بد کنی پس فرق چیست //

ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ .. با طرب تر از سـماع و بانگ چنگ //

ای جفای تو ز دولت خــــوبتر .. و انتـقام تو ز جان محـــــــــــبوبتر //

نار ِ تو این است نورت چـون بود .. ماتم این تا خود که سـورت چون بود //

از حلاوت هـا که دارد جور تو .. وز لطافت کس نیابد غور تــو //

نالم و ترسـم که او باور کند .. وز کرم آن جـور را کمــــــتر کند //

عاشـقم بر قهر و بر لطفش به جِدّ .. بوالعجب من عاشـق این هــــر دو ضد //

والله از این خار در بســتان شوم .. همـچو بلبــل زین سبب نالان شوم //

این عجب بلبل که بکشاید دهان .. تا خـورد او خـار را با گلســتان //

این چه بلبل این نهنگ آتشی اسـت .. جمله نا خوشها ز عشق او را خوشی است //

عاشق کُل است و خود گُل است او .. عاشق خویش است و عشق خویش چو //

قصهء طوطی یی جان زین سان بود .. کو کسی که محـرم مــرغان بود //

کو یکی مــرغی ضعیفی بی گناه .. واندرون او ســــــلیمان با ســــــــــپاه //

هم‌میهنان!

همانگونه که می‌دانید جمهوری اسلامی اقدام به فیلترینگ بلاگر نموده است، این موضوع باعث شده، اینجانب و خیلی از کاربران درون کشور با مشکلاتی در زمینه‌ی وبلاگ‌نویسی مواجه گردند.

من تنها و تنها از روی وظیفه مطلب می‌نویسم، نوشته‌هائی که ممکن است به قیمت جانم تمام شود.

از خارجی‌ها هیچ‌گونه انتظاری ندارم که من را یاری نمایند، اما از هم‌میهنانم همواره انتظار دارم که ما را فراموش نکنند، یادتان باشد که شما هم زمانی درون این کشور بودید و متعلق به این آب و خاک هستید؛ من همواره چشم به راه کمک از سوی شما هستم؛ زیرا برای من شرم‌آور است که از یک خارجی خواهش نمایم تا نرم‌افزاری در این زمینه به من معرفی نماید، اما از شما بدون هیچ شرمی خواهش می‌کنم و خواهم کرد که ما را فراموش نکنید.

البته این پست را از طریق ایمیل می‌فرستم؛ فرستادن با این روش، من را از بسیاری از امکانات موجود در وبلاگم محروم می‌نماید. به هیچ عنوان نمی توانم نوشته‌هایم را در صفحات موجود در بالا قرار دهم.

برخی از سایت‌ها نیز تنها با ثبت نام، اقدام به دادن پراکسی می‌کنند؛ من حاضر به پذیرش چنین ریسکی نیستم، زیرا مأموران جمهوری اسلامی در بسیاری از جاها نفوذ کرده‌اند.

لااقل نرم‌افزاری ایجاد نمائید که بلاگر را باز نماید؛ صدای آمریکا نرم‌افزار فریگیت را تنها برای خودش و فیس بوک در اختیار ما قرار داده است.

خلاصه ما زیاران چشم یاری داشتیم و داریم.


ظاهرا بلاگر رفع فیلتر شده.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

اسلام دیگران را گاو و خر می‌نامد؛ توهین نیست؟


چرا دوستان مذهبی ما تا این اندازه قدرت تحمل‌شان پائین است؟

چرا تحمل نقد دین اسلام را ندارند؟ چرا نقد اسلام رو خفه کردن صدای مذهبیان تلقی می‌کنند؟ اگر شما قدرت استدلالتان با منطق خفه می‌شود(طبق گفته‌ی خودتان)؛ گناه من نوعی منتقد دین چیست؟

اسلام تمام دگراندیشان را کالانعام بل هم اضل(مانند دامها بلکه پست تر) معرفی می کند؛ توهین نیست؟

آیا من منتقد نوعی خواهان نابودی شما هستم؟

آیا فرهنگی که با نقد نابود می‌گردد، باید در خودش شک نداشته باشد؟

مگر با نام همین دین، پوست از کله‌ی دگراندیشان در نمی‌آورند؟

اگر تحمل شنیدن انتقاد را ندارید، گناه ما چیست؟

مگر ادعا ندارید که این دین در یک فرآیند منطقی، فرهنگ ما ایرانیان را به حاشیه برد؟ پس چرا از منطق فرار هستید و دائما به دیگران افترا می‌زنید؟

بزرگترین آرزوی من بی‌دین این است که دینداران در امور شخصی من دخالت نکنند؛ آیا خواسته‌ای است نامعقول؟

تحمل شما به اندازه‌ای کم است که هر کدامتان(مذهب) دیگری را تکفیر می‌کنید. چند نفر از علمای مذهبتان بدست دیگری کشته شده است؟

یکی از بزرگترین کشتارهای داخلی ایران، بدست پادشاهان صفوی صورت گرفت؛ آیا بی‌دینان در آن جنایت دست داشتند؟

اگر شیعه هستی آیا حاضری آن جنایت محکوم کنی؟

اگر نه، پس آگاه باش که ممکن است همین بلا بر سر مذهب خودت نیز بیاید.

مگر یکی از مذاهب اسلامی با این جنایت در ایران به حاشیه رانده نشد؟

دین شماست که جنگ مقدس دارد(جهاد) و همین دین به پیروانش اجازه‌ی کشتن دگراندیش منتقد را می‌دهد؛ آیا چنین نیست؟


مبارزه با خامنه‌ای بدون مبارزه با عقیده‌اش بی‌معناست.


خطبه‌ی نماز جمعه‌ی 29 خرداد همه بیاد داریم؛ آن خطبه‌ای که بوی خون می‌داد. همه خامنه‌‌ای را جلادی خون‌آشام می‌دانیم، البته درست است، اما چرا با خود نیاندیشیدیم که چگونه است انسانی در هنگام اجرای یکی از فرایض دینی(نماز جمعه) که می‌گویند از سوی خدائی به نام الله آورده شده است، تا این حد دستور جنایتکارانه را می‌دهد و همزمان به مؤمنانی که از نقاط مختلف کشور جمع‌آوری کرده بودند، چنین القا می‌نماید که کشتن مخالفان من یعنی کشتن مخالفان خدا، زیرا من ولی امر مسلمین جهان هستم؛ ولی امری که بر اساس استنباطی از قرآن، به چنین مقامی نائل گشته است. اگر بیان شود که استنباط او اشتباه است، پس این چه دینی است که برای جنایتکارانی مانند خامنه‌ای جلاد، اجازه می‌دهد که اینچنین از نام خدایش سوء استفاده نمایند؟

برای من واضح است که ریشه‌ی این جنایت‌ها کجاست.

آیا در اسلام حکم کشتن مخالف اسلام که مرتد شده باشد وجود ندارد؟ آیا اکثریت قریب به اتفاق تمام کشته شدگان ان روز از مسلمانانی نبودند که به زعم خامنه‌ای و دار و دسته‌اش مرتد گشته بودند؟

آیا پیروان خامنه‌ای بارها نگفته‌اند که عدم قبول ولایت فقیه یعنی عدم قبول اسلام؟

آیا در اسلام مجوز تجاوز جنسی به زنان و دختران دگراندیش وجود ندارد؟

مبارزه با خامنه‌ای جنایتکار بدون مبارزه با عقیده‌ای که او از آنجا پرورش یافته است؛ مشت بر آب کوفتن است.

پس بیائید و مبارزه‌ی حقیقی را با ایده‌ای را آغاز نمائیم که خمینی و خامنه‌ای‌ها را پرورش داده است و در آینده نیز پرورش خواهد داد.

اگر چنین است، پس محمد هم ترسو بود!

دیشب مشغول تماشای تلویزیون سلام بودم؛ قبل از آن هم تلویزیون نور که از تلویزون‌های اهل سنت است را تماشا کرده بودم.

با مقایسه‌ی این دو تلویزون، تفاوتی آشکار میان این دو در شیوه‌ی تبلیغ مذهب خویش، یافتم.

در تلویزیون نور به هیچکدام از قدیسان شیعه(ائمه) توهین نمی‌شود؛ اما هنگامیکه برنامه‌ی شبکه ی سلام که اتفاقا پرسش و پاسخ بود را مشاهده نمودم، توهین‌های آشکاری بود که به ابوبکر از سوی مجری آن روانه شد.

او ابوبکر را ترسو خواند و نتیجه گرفت که آقای ابوبکر نمی‌تواند از اولیاءالله باشد.

اشاره‌ی جناب مجری، به آیه‌ای از قرآن است که در رابطه با نگرانی ابوبکر بیان شده است.

من در اینجا وظیفه خویش دانستم که حقیقت را بیان نمایم.

جناب مجری!

خوب به این آیات قرآن توجه کن که چگونه محمد این عبدالله نگران بوده؛ در این آیه از همان کلمه‌ای(حزن) در مورد محمد استفاده شده که درمورد ابوبکر بکار گرفته شده است.

پس محمد هم احتمالا از اولیاءالله نیست؟

او (پیامبر اسلام) هم نگران حال خویش در قیاس با دگراندیشان بود:

لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (حجر/88) و به آنچه ما خانوا‌د‌هائی از آنها را بهره‌مند ساختیم ، چشم مدوز و بر ايشان نگران نباش و بال خويش براى مؤمنان فرو گستر.

در آیات پائین، او نگران این بود که چرا آنها(دگراندیشان) ایمان نمی‌آورند:

وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُن فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ (نمل/70) و بر آنان نگران مباش و از آنچه مكر مى‏كنند تنگدل مباش!

وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ (نحل/127) و شکیبا باش و شکیبائی تو جز به الله نيست و بر آنان نگران نباش و از آنچه نيرنگ مى‏كنند دل تنگ مدار.

إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ (نحل/128) در حقيقت‏ الله با كسانى است كه تقوا داشته‏اند و كسانى كه آنها نيكوكارند.

حال این آیات را با آیه ای که در مورد ابوبکر بیان شده قیاس کنید:

إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا ... اگر او را يارى نكنيد قطعا خدا او را يارى كرد هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند او را [از مكه] بيرون كردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه كه در غار [ثور] بودند وقتى به یار خود مى‏گفت نگران نباش كه الله با ماست.

و قسمت دوم این ایه را با آیه‌ی بالائی مقایسه نمائید:

... فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (توبه /40) پس الله آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى‏ديديد تاييد كرد و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست‏تر گردانيد و كلمه الله است كه برتر است و الله شكست‏ناپذير حكيم است.

موسی هم پس از آدمکشی، نگران شد و الله بیان مینماید که نگران نباش!

حتی لوط هم از فرشتگان الله ترسید:

وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (عنکبوت/33) و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند به علت ايشان ناراحت ‏شد و دستش از آنها كوتاه گرديد گفتند مترس و نگران نباش كه ما تو و خانواده‏ات را جز زنت كه از باقى‏ماندگان است‏حتما مىرهانيم.


و همچنین یعقوب نگران یوسف بود:

وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ(یوسف/84) و از آنان روى گردانيد و گفت اى دريغ بر يوسف و در حالى كه خشم خود را فرو مى‏خورد چشمانش از نگرانی سپيد شد.

قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ(یوسف/86) گفت من شكايت غم و نگرانی خود را پيش الله مى‏برم و از الله چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.



۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

چرا محمد ابن عبدالله، زن پسرخوانده اش را به ازدواج خود درآورد؟

می‌گوئیم چرا رهبر اسلام، محمد ابن عبدالله، با دختر خردسال ازدواج کرد؟

می‌گویند:

در آن زمان در میان عرب‌ها، دخترها زود بالغ می‌شدند و عایشه هم کاملا از زندگی‌اش راضی بود!

می‌گوئیم چرا به مسلمانان تنها اجازه‌ی چهار زن محصنه را می‌داد و خودش همزمان بیش از این تعداد در اختیار داشت.

می‌گویند:

.......!؟

می‌گوئیم چرا اگر زنی با رضایت خویش، خود را به محمد ابن عبدالله می‌بخشید، محمد در صورت تمایل، می‌توانست با او هم‌خوابگی نماید.

می‌گویند:

زنان بر اینکار راضی بودند!

می‌گوئیم پس تعریف زنا از دید شما چیست؟

می‌گویند:

.......؟

اگر من بتوانم از تک تک این پرسشها بی‌تفاوت گذر نمایم، هرگز نمی‌توانم خود را قانع نمایم که نماینده‌ی خدائی بنام الله بر زمین، با استفاده از همین خدا، زن پسر خوانده‌ی خویش(زینب بنت جحش) را که در منزل او سکنی داشت، از زید، پسر خوانده‌‌اش، طلاق گرفته و با این ادعا که الله، ما را در آسمانها به ازدواج هم درآورده، به ازدواج خود در بیاورد!(بخوانید)

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

نقدی بر تفسیر عبدالعلی بازرگان درباره‌ی معجزات علمی قرآن

بررسی معجزه‌ی ادعائی علمی قرآن درباره‌ی جو زمین و همچنین آسمان و طبقات مختلف آن و اینکه آیا طبقاتی آسمان، همان جو زمین است؟

متن نوشته‌های زیر(خاکستری رنگ)، نوشته‌ی عبدالعلی بازرگان، از مفسران قرآن است.


جوّي كه زمين را فرا گرفته و در اصطلاح علمي اتمسفر (Atmosphere) ناميده مي‌شود، در سوره‌هاي متعددي از قرآن، به عنوان يكي از آيات الهي، براي انگيزش انديشه و شناخت گرداننده عالم مطرح شده است. در اشارات ، ۹ بار به هفتگانه بودن اين چتر محافظتي، صلابت و لايه لايه (طبقه) بودن آن توجه داده شده‌است كه متأسفانه مسلمانان در طول قرون گذشته، با غفلت و بي‌توجهي تأسف ‌باري، از كنار آن گذشته‌و عمدتاً "خدا" را، به جاي نظاره در طبيعت و آيات تكويني او در آفاق و انفس، عمدتاً در فقه و فلسفه و كلام ذهني، جستجو كرده‌اند.

منطق شعار

دایراهای است به موازات کرهی زمین و به شعاع در حدود کیلومتر ا

آنچه در اين مختصر ارائه مي‌شود، اشاره‌اي است كوتاه به رئوس مطالبي كه در زمينه "هفت آسمان" در قرآن آمده‌است:

  • طرح كلي موضوع
  • ماهيت "بروج" داشتن آسمان
  • ماهيت تنوع، زيبائي و استحكام
  • سپر سخت
  • اشاره اجمالي به عملكرد
  • انتقاد از عدم توجه
  • تأكيد بر يكپارچگي و پاره نبودن
  • مصداقي مهم از بركت
  • تسبيح هفت آسمان چگونه است؟
  • مرحله زماني تشكيل هفت آسمان
  • هفت آسمان در ارتباط با هفت قشر زمين



طرح كلي موضوع

لحظه‌اي خودتان را به جاي مسلمانان اوليه‌اي قرار دهيد كه گام به گام، از همان نخستين سال نزول وحي، به تدريج با حقايق قرآني آشنا مي‌شدند. سير و سفر شيريني مي‌بود اگر مي‌توانستيم ترتيب نزول وحي را دقيقاً منطبق با حوادث تاريخي تعقيب مي‌كرديم. در اين صورت بهتر متوجه مي‌شديم خداوند حكيم موضوعات و احكام هدايتي خود را مطابق چه نظم و ترتيبي نازل كرده است.

يكي از اين موضوعات، مسئله مبهم و پيچيده "هفت آسمان" است كه قرنها ذهن مفسرين و دانشمندان اسلامي را به خود مشغول داشته و نظريات گوناگوني، بر حسب ديدگاه علمي – تجربي خود، اظهار داشته‌اند. آيا خداوند عليم مسئله‌اي به اين اهميت را بدون آمادگي و مقدمات اوليه، به طور ناگهاني با همه جزئياتش مطرح ساخته، يا با توجه به ظرفيت و توانائي درك و فهم مخاطبان، و عادتي كه آدميان براي آموزش در زمينه‌هاي ديگر دارند، تدريجاً و با تأني و ترتيب خاصّي آموزش داده است؟
خوشبختانه تحقيقانى كه در زمينه ترتيب زماني نزول سوره‌ها و آيات قرآن انجام شده، و جدولي كه تقدّم و تأخر آيات را نشان مي‌دهد، مي‌تواند ما را در بررسي شيوه تدريجي مطرح ساختن مسئله "هفت آسمان" در قرآن راهنمائي كند.
(۱) اگر ۱۶ آيه‌اي را كه به مسئله هفت آسمان مطرح مي‌شود، به جدول ترتيب زماني نزول سوره‌ها عرضه كنيم، ملاحظه مي‌كنيم نخستين آيات سوره "بروج"، كه اشاره‌اي كلي به اين موضوع است، در اولين سال بعثت نازل شده است.
شگفتا، نام يك سوره در سال نخست به پديده‌اي كه همواره از ديد ما پنهان بوده است اختصاص يافته است؛ بروج!!

وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ.
سوگند به آسمان داراي (ماهيت) بروج! و به (رستاخيز) روز موعود، و سوگند به هر شاهدو مشهودي!!


ماهيت "بروج" داشتن آسمان

بروج (جمع برج) به قلعه‌هائي كه در قديم دور شهرها مي‌كشيدند و از باروهاي بلند آن دشمن را ديده‌باني مي‌كردند، گفته مي‌شود. (۲) اصل اين كلمه آشكار و هويدا بودن را بيان مي‌كند. قلعه‌هاي نظامي نيز با ديوارهاي بلندشان در روزگار گذشته از فواصل دور هم ديده مي‌شدند. قرآن آشكار كردن زينت و زيبائي زنان را "تبرّج" ناميده و از آن (نسبت به نامحرمان) نهي كرده‌است:

احزاب ۳۳- تظاهر و زيبائي نمائي نكنيد، آن چنان كه در جاهليت نخستين رسم بود.

اما اينكه چرا قرآن وصف "بروج" را براي آسمان به كار برده‌است، قابل تأمل و تحقيق است. بيشتر مفسرين بروج را همان ستاره‌ها شمرده‌اند كه با چشمك زدن‌هاي خود در دل آسمان خودنمائي مي‌كنند. امّا به نظر مي‌رسد مسئله فراتر از آن باشد و آيات مربوط به بروج، از پديده ديگري سخن بگويد.

آيه فوق نشان مي‌دهد كه "بروج" امري ذاتي و دروني مربوط به آسمان دنياست نه آسمانهاي دور كه جايگاه ستارگان است. اگر ستاره‌ها را به دليل درخشش و ظهورشان بروج بناميم، ماه و خورشيد را هم كه از آنها نوراني‌تراند بايد بروج به حساب آوريم، در حالي كه قرآن تفاوتي ميان بروج و اين اجرام قائل شده‌است:

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا
فرقان ۶۱- چقـدر بركت افزاست خدائي كه در آسمان بروجي قرار داد و (همچنين) چراغي و ماهي روشن پديد آورد.

با توجه به مفهوم "قلعه و باروي حفاظتي" داشتن كلمه "بروج"، به نظر مي‌رسد در اولين اشاره قرآن به اين پديده، نقش حفاظتي هفت آسمان براي حيات زميني مطرح شده باشد.

جناب بازرگان!

برای دانستن منظور قرآن از بروج، بهترین منبع خود قرآن است:

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ (حجر/16) و به يقين ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم.

اما این برجهای آسمانی چه هستند؟

برای پاسخ دادن به این پرسش، خوب است که به آیات پیش از این ایه نیز با دقت توجه گردد:

وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِيهِ يَعْرُجُونَ (حجر/14) و اگر درى از آسمان بر آنان مى‏گشوديم كه همواره از آن بالا مى‏رفتند.

لَقَالُواْ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ (حجر 15) قطعا مى‏گفتند در حقيقت ما چشم‏بندى شده‏ايم بلكه ما مردمى هستيم كه افسون شده‏ايم.

این آیات، از بیان شیئی حقیقی یاد می‌نمایند؛ زیرا خطاب به دگراندیشان زمان محمد ابن عبدالله(کفار) که به الله ایمان نمی‌آوردند، بیان می‌نماید؛ اگر من الله، درهای آسمان را برای شما بگشایم، بگونه‌ای که شما قادر به عروج به آسمان باشید، خواهید گفت که ما جادو شده‌ایم!

نتیجه:

1- آسمان دارای دری است که الله می‌تواند آنرا بگشاید و اگر این در گشوده شد، همگان می‌توانند درون آن وارد شوند؛ یعنی نیازی به چیزی دیگر نیست.

پرسش:

این در در کجای آسمان قرار دارد که برای عروج به آن، الله باید آنرا بگشاید؟

در ادامه‌ی آیه بیان می‌نماید که ما در آسمان، برجهائی را قرار دادیم تا برای تماشاکنندگان آن، منظره‌ی دل‌انگیزی باشد:

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ (حجر/16) و به يقين ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم.

و باز بیان می‌نماید که این برجها، برجهائی هستند برای جلوگیری از ورود هر چیز:

وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ (حجر17) و آن را از هر شيطان رانده‏شده‏اى حفظ كرديم.

در زبان عربی به هر چیزی که قصد ورد به جائی که مکانش نیست را داشته باشد شیطان می‌گویند.

پس در اینجا الله، آسمان را از هرگونه ورود به آن، محفوظ نگه داشته است.

بنابراین هیچ رونده‌ای وارد آسمان نمی‌تواند گردد، مگر با اذن الله؛ اما برخی از جن‌ها که توانائی وارد شدن به آسمان را از طریق درهایش نداشتند، اقدام به استراق سمع از دربار الهی می‌کردند که الله هم برای اینکار فکری کرده است و آن پرتاب شهاب سنگ بسوی آنان است:

إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ (حجر/18) مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابى روشن او را دنبال مى‏كند.

به یکی دیگر از آیاتی که به برجهای آسمان اشاره دارد توجه نمائید:

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرً (فرقان/61) [فرخنده و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى نهاد و در آن چراغ و ماهى نوربخش قرار داد.

در این آیه، باز الله تأکید دارد که آسمان دارای برجهائی است.

به آیات پیش از این آیه توجه نماید:

الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا (فرقان/59) همان كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت رحمتگر عام [اوست] در باره وى از خبره‏اى بپرس [كه مى‏داند .

پرسش:

این خبرگانی که زمان محمد، به چنین دانشی دست یافته بودند؛ چه کسانی هستند؟

مگر نه اینکه؛ اسلام دانش آن زمان درباره‌ی آسمان که با واقعیت خیلی تفاوت دارد، را دانش حقیقی می‌داند؟!

مگر نه این است که تفسیر این آیه، همان دانش گذشتگان (زمان محمد ابن عبدالله) است؟!

پس هر آنچه که دانایان زمان محمد، درباره‌ی آسمان تصور می‌کردند، منظور قرآن است؛ زیرا می‌گوید که از خبرگان بپرسید(فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ).

آیه‌ی بعد نیز درباره‌ی این است که الله، شب و روز را قرار داده است تا بندگانش سپاسگزار او باشند(مغلطه‌ی مصادره به مطلوب):

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا (فرقان 62) و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد.


ماهيت تنوّع، زيبائي و استحكام

در همان سال نخست بعثت اشاره اجمالي و كوتاه ديگري نيز به مسئله هفت آسمان شده‌است (۳) كه پرده ديگري از راز و رمز اين پديده مي‌گشايد:

وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ
ذاريات ۷- سوگند به آسماني كه داراي ماهيت مختلف است، كه شما نيز در گفتار گوناگون هستيد.

آيه فوق، صفت "حُبُك" را به آسمان نسبت داده است.(۴) حبك چيست كه "ذات" آسمان به شمار مي‌رود؟ لغت‌شناسان، حبك را جمع حِباك (يا حبيكه) به معناي "راه‌ها" (طرائق) ترجمه كرده‌اند و اصل اين كلمه را "بستن و محكم‌كردن" دانسته‌اند. مفهوم "زينت و زيبائي" را هم در اين كلمه قابل ملاحظه شمرده‌اند.

از اين اشارات لغوي مي‌توان به طور كلي فهميد كه سخن از پديده‌اي است كه هم متنوع (راه راه، لايه لايه، طيف ‌گونه) است و هم استحكام و زيبائي در ذات آن "نهفته" ميباشد.

جناب بازرگان!

حُبُک یعنی راه آسمانی.

آیا می‌دانی که معنی اش چیست؟

خیلی ساده؛ کافی است که شبی را در بیابانی دور از نورهای تولید انسان بگذرانید تا ببینید که هر ستاره از اول شب تا صبح، مسیری خاص را می‌گذراند تا غروب نماید این مسیر به جهت حرکت کرهی زمین است نه اینکه در آسمان راههائی مخصوص ستارگان وجود دارد!

متأسفانه جناب مترجم امانت را در ترجمه رعایت نکرده:

ترجمه‌هائی که من نوشتم از استاد فولادوند است تا متهم به اعمال نظر شخصی نگردم؛ اما ایشان هم امانت را در ترجمه رعایت نکرده است:

وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ (ذاریات/7) سوگند به آسمان مشبك.

به متن زیر از مجمع‌البیان دقت فرمائید:

حُبُک (بر وزن عنق) [ذاريات:7] مجمع البيان آن را جمع حباك و حبيكه گفته و طرائق (راهها) معنى كرده است يعنى قسم به اسمان كه در آم راههاست. واصل آن به معنى بستن و محكم كردن است چنانكه در قاموس آن را قبل از هر معنى آورده است. به معنى خوبى و زينت نيز آمده است. قول مجمع البيان در مورد آيه از همه بهتر به نظر ميرسد زيرا در آيات ما قبل صحبت از بادها و ابرهاست كه در اسمان روانند و راههاى مخصوصى دارند پس به جاست كه بعد از ذاريات و جاريات و مقسّمات و حاملات كه همه در جوّ آسمان اند گفته شود: سوگند به آسمان كه داراى راههاست و شايد يكى از مؤيدات آن آيه ما بعد باشد كه فرموده «اِنَّكُمْ لَفى قُولٍ مُخْتَلِفٍ» زيرا اختلاف يك نوع راه راه بودن است. احتمال اخير، قول الميزان است. مؤيد ديگر، اين آيه است كه درباره آسمان فرموده [مؤمنون:17] شايد راههاى عروج و نزول ملائكه و ورود اشعه كيهانى و انوار و غيره نيز مراد باشد .

در منابع اهل سنت نیز به همین معنی اشاره شده است.

اما معنی دیگری نیز در منابع اهل سنت برا حُبُک قائل هستند و آن بافتنی محکم:

هذا هو الإمام القرطبي يقول في تفسيره لكلمة (الحُبُك): «قال ابن عباس وقتادة ومجاهد: الخَلْق الحسن المستوي، وقاله عكرمة قال: ألم تر إلى النساج إذا نسج الثوب فأجاد نسجه ، يقال منه حبك الثوب يحبِكه حبكاً، أي أجاد نسجه. قال ابن الأعرابي كل شيء أحكمته وأحسنت عمله فقد احتبكته.

أما الإمام الزمخشري فقد تناول هذه الآية وقال في تفسيرها: (الحُبُك) الطرائق مثل حُبُك الرمل والماء إذا ضربته الريح، وكذلك حُبُك الشَعر: آثار تثنيه وتكسّره. وإذا أجاد الحائك الحياكة قالوا: ما أحسن حبكه [4]. ونستطيع أن نتلمس من هذه التفاسير إشارة إلى النسيج والحَبْك والإحكام. وأن خيوط هذا النسيج هي النجوم، من خلال قول الحسن: «حُبكت بالنجوم.

اما از دید زبانشناسان عرب:

يقول ابن منظور في معجمه لسان العرب حول معنى قوله تعالى (وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ): «قال أبو إسحاق: وأهل اللغة يقولون: ذات الطرائق الحسنة»[5]. أما معجم القاموس المحيط فيعطينا معنى هذه الكلمة كما يلي: «الحَبْكُ هو الشدّ والإحكام، وتحسين أثر الصنعة في الثوب»[6]. ولو بحثنا في المعجم الوسيط والذي وضعه مجمع اللغة العربية حديثاً نجد معنى كلمة (حَبَكَ) هو: «حَبَكَ الشيء حَبكاً أحكَمه، ويقال حَبَك الثوبَ: أجادَ نسجه، وحبَك الحبل: شدّ فتله، وحبك العقدة: قوّى عَقدها ووثقها

پس معنی "السماء ذات الحبک" نیز می‌تواند این باشد که الله آسمان را با ستارگان بافته شده است.

======================

سپر سخت

اگر ميوه‌ها و محصولات درختي و زراعتي را پوسته محكمي محافظت مي‌كند، زمين را نيز كه پديده پيچيده‌اي در پرورشگاه كهكشاني است، پوسته‌هائي همچون پياز، از شر عوامل مضر و مزاحم حفظ مي‌كند.

سومين اشاره اجمالي قرآن به اين پديده، در سال دوم بعثت، در سوره "نبأ" آمده است. پس از توجه دادن مؤمنين به آيات خدا در: زمين، كوه‌ها، زوجيت، خواب آرام بخش، روز روشني بخش براي كار و تلاش، خورشيد نور و حرارت ‌بخش، ابرهاي انباشته از باران و ... در وسط اين آيات اضافه مي‌كند:

وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا
آيه ۱۲-و بر فراز شما هفتي قرار داديم كه محكم و سخت است؟!

در اينجا تنها صفتي كه براي "هفت" (سبعاً) آورده، "شِداد" است. شِداد جمع شديد است كه به هر چيز محكم و سخت گفته مي‌شود. يعني هر يك از اجزاء آن هفت، محكم و سخت است. ريشه اين كلمه "شدّ" است كه مفهوم "محكم بستن" دارد. به اين ترتيب مي‌توان گفت زمين با پوشش و پرده محافظتي كه هفت لايه دارد، محكم بسته شده‌است!


اشاره اجمالي به عملكرد

يكسال بعد، در سال سوّم بعثت، گويا وقت آن رسيده بود كه پيروان اوليه پيامبر، در حد درك و دانش خود و در قالب زبان و كلماتي كه براي نيازهاي اوليه يك جامعه قبيله‌اي قوام يافته يود، با نقش اصلي هفت آسمان آشنا شوند، كه براي دو هدف اساسي:

  • ۱- آراستن آسمان (محيط كار و زندگي انسان)
  • ۲- حفاظت (از حيات)، سامان يافته است، آشناشوند.

آيات ۵ تا ۱۱ سوره صافات و آيات ۱۶ تا ۱۸ سوره حجر (نازل شده در سال چهارم بعثت) چنين نقشي را عهده‌دار گشتند.

درباره نخستين نقش هفت آسمان (زينت بخشي، زيبائي آفريني)، نكته قابل توجهي را كه مطرح ساخته، و ما امروز با استفاده از اكتشافات علمي در فضا بهتر از گذشتگان مي‌توانيم به آن آگاهي يابيم، منحصر بودن اين زيبائي به لايه پائيني آسمان (نه تمامي لايه‌هاي هفتگانه) است، كه با دو تعبير مورد تصريح قرار گرفته است:

إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ
صافات ۶- ما آسمان نزديكتر را با زينت ستارگان آراستيم


وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ
حجر (۱۵) ما در آسمان برج‌هائي (براي مراقبت) قرار داديم و آن را براي ناظرين (از سطح زمين) آراستيم
.

همانطور كه مي‌دانيد، و در كتابهاي متعدد علمي مربوط به اين موضوع هم نوشته شده‌است، (۵) رنگ لاجوردي آسمان، شفق سرخ رنگ، تلألؤ ستارگان و رژه متنوع ابرها مختص طبقه زيرين جوّ است كه به دليل غلظت هوا، امكان اين زينت و تجزيه نور را فراهم مي‌كند و فراتر از اين طبقه، آسمان سياه و ساكت است.

درباره دومين نقش آسمان (مكانيسم حفاظت)، و براي بيان چگونگي اين فرآيند، از كلمه شيطان كه ظرف لغوي براي معرفي هر موجود (يا پديده) سركش و متمرد است، استفاده كرده است. گرچه مسلمانان غير عرب، در اين روزگار لفظ شيطان را مساوي ابليس تلقي مي‌كنند، ولي معاصرين عرب زبان پيامبر از اين خطاي ترجمه‌اي مصون بودند.

در آياتي كه اشاره شد، پوسته محافظ زمين را سپري در برابر ذرات و اجرام رانده شده (شيطان رجيم) و پرتوهاي غير مفيد خورشيد براي حيات زميني (شيطان مارد) معرفي كرده است.
(۶)

در آيات مورد نظر، به طور كنائي، بر كليات اين نقش اشاره كرده‌است كه شرح آن را در بخش‌هاي ديگر اين نوشته انشاء‌الله مي‌آوريم.

همانگونه که مشاهده می‌گردد؛ جناب مفسر قرآن، دارند آسمون ریسمون بافی می‌کنند.

جناب مفسر!

الله آسمان را از شر شیطان مارد حفظ کرده است، نه زمین را.

شیطان مارد، از زمین بسوی آسمان برای نفوذ در آن می‌روند؛ مانند جنها.

انتقاد از عدم توجه

اگر از ديد ظاهري و چشم خِرَد ما، جوّي كه حيات زميني را در بر گرفته، غايب است و انگيزه و علاقه‌اي براي شناخت عملكردش در خود احساس نمي‌كنيم، هم به دليل جهل عمومي نسبت به شگفتي‌هاي آن است، و هم هيچگاه محروم از آن نبوده‌ايم، كه در غيبت و غربتش به يادش بيفتيم و قدرش بدانيم!!، و همين غفلت است كه قرآن بارها به نقد و نگاه عبرتمان كشيده است.

درست است كه دستاوردهاي علمي دريچه‌هاي نويني بر اين پديده شگفت گشوده است، كه نسل‌هاي قبل را چنين نگاهي ميسر نبود، ولي كليات و اصل و اساس آن نيازي به علم ندارد. همچنانكه انديشه كردن در نطفه‌اي كه از آن آفريده شده‌ايم، براي هر آدم جاهل و بيسوادي كه نه از "ژن" خبر دارد و نه در تمامي عمرش سخني از جهان حيرت‌آور ژنتيك شنيده است، امكان‌پذير و عبرت‌آموز است. براي هر انساني كه زير سقف آسمان زندگي مي‌كند، زيبائي و نقش آن از زواياي مختلف تأمل برانگيز مي‌باشد . از همين روست كه ملاحظه مي‌كنيم خداوند از معاصرين نوح(ع) هم انتظار داشته است عنايتي به اين آيه اعجاب‌آور مي‌كردند:

أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (۷)
نوح ۱۶- آيا نديديد كه چگونه خدا هفت آسمان را تو در تو (مطبق) آفريد؟

واژة "كيف" در آيه فوق قابل توجه است، گوئي عقلانيت ايجاب مي‌كرد در "كيفيت" اين هفت طبقه قدري انديشه مي‌كردند! كند و كاو در "كيفيت" چتري كه بر فراز ما قرار گرفته است، براي كسي كه نگاهش به زمين دوخته نشده و گهگاه نيمه نگاهي هم به آسمان داشته‌باشد، همواره طرح شدني است و فراموش كردن اين نگاه از نظر قرآن مذمت‌آور است:

أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاء فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ (۸)
سوره ق آيه ۶ – آيا (منكران) به سوي آسمان بالاي سرشان ننگريستند كه چگونه (با چه كيفيتي) آن را بالا آورديم
(۹) و زينت بخشيديم و (به گونه‌اي كه) هيچ شكافي براي آن نيست؟

جناب مفسر!

منظور از "الم تر" در اینجا این است که آیا نمی‌دانید یعنی همانگونه که می‌دانید؛ زیرا در زبان فارسی ما هم چنین قاعدهای داریم بدین صورت که برای بیان قطعی و حقیقی دیدی استفاده می‌کنیم:

دیدی چی گفت؟ یعنی دانستی چی گفت؟

و همين هشدار را با مضموني ديگر در سوره انبياء تكرار كرده است:

أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا... وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (۱۰)
انبياء ۳۲- آيا كساني كه حقايق را مي‌پوشانند نديديد كه ... و آسمان را سقف نگاهدارنده‌اي قرار داده‌ايم و آنها نسبت به آيات آن بي‌توجه‌اند؟

مي‌دانيم كه "سقف محفوظ" بودن جوّ زمين، هم بيانگر حفاظتِ حرارات ناشي از تابش خورشيد در روز و نقش گلخانه‌اي آن است، هم نگهداري اكسيژن و ساير عناصر لازم براي ادامه حيات، و هم بيانگر سپر محافظتي زمين در برابر سنگهاي فضائي و بادهاي خورشيدي (Solar Wind)، اشعه ماوراء بنفش و ذرات هسته‌اي مرگبار.

باز، دارید مغلطه می‌فرمائید!

پاسخ در اینجا


تأكيد بر يكپارچگي و پاره نبودن

اگر گفته مي‌شود لايه اوزون (Ozone) در قسمت فوقاني استراتوسفر (Stratosphere) به دليل فرآورده‌هاي صنعتي مولد فلوروكربن (Fluorocarbon) آسيبي جدّي ديده است، سقفي كه خدا براي زمين ساخته بود، عيب و نقصي نداشت و از هر جهت كامل بود. اين حقيقت را نيز حداقل در دو آيه به صراحت بيان كرده‌است:

سوره ق آيه ۶- آيا به آسمان بالاي سرشان نمي‌نگرند كه چگونه آن را بر افراشتيم و زينت بخشيديم و هيچگونه شكافي بر آن نيست (مالها من فروج). (۱۱)

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ
سوره ملك آيه ۳- همان (خدائي) كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد. به گونه‌اي كه در آفرينش خداي رحمان هيچگونه بي‌نظمي نمي‌بيني. (اگر شك داري) ديده بگشاي، آيا شكافي مي‌بيني؟ بار دگر ديده بدوز، (سرانجام) نگاهت خسته و ناكام به سوي تو بازگردد (فرو افتد).
(۱۲)

معناي كلمه فروج (جمع فرج = پارگي، شكاف) در آيه اول، براي فارسي زبان‌ها قابل فهم است. در آيه دوم همين معنا را با كلمه فطور (از فَطَرَ به معناي شكافتن) بيان كرده است:

هل تري من فطور(آيا كوچكترين فطوري در آن مي‌بيني)؟

امّا براي كلمه تفاوت كه در آيه دوم آمده (ما تري في خلق الرحمن من تفاوت) توضيح مختصري لازم است:
"تفاوت" از ريشه "فوت" در باب "تفاعل" آمده است تا روابط متقابل دو (يا چند) پديده را با هم بيان كند. معناي "فوت" از دست رفتن است و عدم تفاوت در پديده‌ها، از دست ندادن يكديگر است. يعني همچون حلقه‌هاي زنجير به هم پيوسته و منظم‌اند و ناهماهنگي و دور شدني در كارشان نيست.

چرا چنين است؟
اگر ما از آيات آسمان بالاي سرمان غافل هستيم، در عوض رب رحيم لحظه‌اي از آفرينش غافل نيست:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ (۱۳)
مؤمنون ۱۷- همانا بر فراز شما هفت راه آفريديم و ما هرگز از خلق غافل نبوديم.

در آيه فوق به جاي عنوان "طبقه" و يا صفت "شِداد" (سخت و محكم)، براي آسمان هاي هفتگانه، عنوان "طرائق" (جمع طريقه = راه) را برگزيده است. "مدار"هاي ستارگان نيز راه‌هائي (طريقه‌هائي) براي حركت آنهاست و به همين وصف، هر يك از طبقات هفتگانه در ارتفاعي مشخص از سطح زمين قرار دارند كه محدوده و مسير جابجائي عناصر آن را معين مي‌كند.

كلمة "طرائق" علاوه بر آيه فوق، فقط در آيه ۱۱ سوره جن (كنّا طرائق قدداً) تكرار شده است كه در آن مورد نيز مفيد و غير مفيد بودن پديده‌هاي پوشيده‌اي (جن) در آسمان مطرح شده است كه ارتباط آن با موضوع مورد بحث، با توجه به آيات قبلي آن، بسيار روشن است.

برای رد اینکه آسمان همان جو نیست کافی است که بدانیم، تمام سنارگان در آسمان پائینی هستند:

إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/6) ما آسمان دنیا (پائين) را با ستارگان تزيين كرديم .

پس طبق سخن این مفسر گرامی، تمام ستارگان در جو زمین قرار دارند!

این را بخوانید.

مصداقي مهم از بركت

آيا مي‌دانيد همان خدائي كه با كمال بخشيدن به آفرينش آدمي، به خود "فتبارك الله احسن الخالقين" (پس چقدر منشأ بركات است خدائي كه بهترين آفريننده هاست) (۱۴) گفت، همان خدائي كه نزول فرقان بر بنده‌اش محمدص را براي آگاهي بخشيدن بندگان از خطرات راه، بركت ناميده‌است، (۱۵) همان خدا نيز قرار دادن هفت آسمان را مصداق و نمونه بارزي از بركت و سرشار از خير و خاصيت شمرده‌است! نگاه كنيد به آية ذيل كه در هفتمين سال بعثت چشم ما را از اين زاويه بر هفت آسمان مي‌گشايد تا مقدمه‌اي باشد براي تبيين دقيق‌تر و تفصيلي‌تري از جزئيات اين بركت:

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا
بركت افزاست آنكه در آسمانها بروجي قرار داد و در ميان آنها چراغي و ماهي روشن پديد آورد

بركت به چيزي مي‌گويند كه خير آن ثابت و پاينده باشد، همچنانكه به آب راكد و ثابت "بِركه" مي‌گويند.


تسبيح هفت آسمان چگونه است؟

از جمله معضلات كار ترجمه و برگردان زباني به زبان ديگر، انتقال مفاهيمي است كه در فرهنگ ديگر معادل و مشابهي ندارد. واژه‌هاي زيادي در قرآن وجود دارد كه نمي‌توان كلمات مناسبي در زبان فارسي براي آنها پيدا كرد و مترجمين اين كتابها مجبور هستند يا با توضيحات اضافي در متن و پاورقي آن را جبران كنند، و يا به ترجمه تحت‌اللفظي نارسا اكتفا نمايند. يكي از اين واژه‌ها "تسبيح" است كه بر حسب موضوع آيه‌اي كه در آن قرار گرفته است، معناي ويژه‌اي پيدا مي‌كند و مترجم بايد از آن آگاه باشد. از جمله اين موارد، تسبيح آسمانها و زمين است كه با درك عمومي از تسبيح انسان‌ها تفاوت دارد. قرآن، هم از تسبيح "رعد" به حمد پروردگار سخن گفته، (۱۶) و هم از تسبيح ماه و خورشيد و ستارگان در مدار ويژه خود. (۱۷)
بدون آنكه خواسته باشيم از نظر لغوي وارد ظرائف ادبي اين واژه شويم، همين قدر به تناسب كاربرد اين كلمه در گسترده آسمانها و زمين، مي‌توان گفت عمل تسبيحي ماه و خورشيد و ستارگان، يا رعد و برق و باد و باران، عمل اصلاحي مثبتي است كه هر كدام در جايگاه ويژه خود انجام مي‌دهند، به گونه‌اي كه حذف آنها از مجموعه كلي، نقص و خللي در سيستم هماهنگ هستي به وجود آورد.

در مثالي براي تقريب به ذهن، مي‌توانيد كارخانه اتومبيل‌سازي عظيمي را تصور نمائيد كه علاوه بر مهندسين، تكنسين‌ها و كارگران فني، صدها يا هزاران كارمند غير فني، از جمله پزشك، آشپز، باغبان و ... براي خدمات جانبي وابسته، در آن مجموعه كار مي‌كنند تا به نوبه خود نواقص و نارسائي‌هاي بهداشتي، غذائي، روحي رواني، آرامش و زيبائي محيط كار و .. را ترميم نمايند. عمل آنها را مي‌توان به گونه‌اي "تسبيح" ناميد. پديده‌هاي جهان هستي نيز همچون افراد يك اركستر، چشم به رهبر اركستر دارند تا به فرمان او ساز مناسب خود را بزنند و كمبود اين نغمه نعمت ‌بخش را جبران نمايند.

با مقدمات فوق شايد آسان‌تر بتوان معناي تسبيح آسمانهاي هفتگانه را، كه آيه ذيل متضمن آن است، فهم كرد:
(۱۸)

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا
اسراء ۴۴-آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كه در آنهاست (با تبعيت گريز ناپذير خود از قوانين خدا) او را تسبيح مي‌كنند، و چيزي (در جهان) نيست مگر اينكه او را با ستايس تسبيح مي‌كند، ولي شما تسبيح آنها را در نمي‌يابيد، همانا خدا (با وجود بي توجهي شما) بردباري آمرزگار است.


مرحله زماني تشكيل هفت آسمان

بر حسب آنچه اخترشناسان مي‌گويند، به ندرت ستاره‌اي را مي‌توان يافت كه همچون زمين داراي جوّ باشد. زمين نيز در آغاز آتمسفر امروزي را نداشت و طي فرآيندي از چرخه حيات گياهي، به تدريج جوّ امروزي را پيدا كرد. اينهم از معجزات شگفت‌‌آور قرآن است كه اين نكته را نيز ناگفته نگذاشته است:

أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِينَ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
فصّلت ۹ تا ۱۲- بگو چرا (نقش) خدائي را كه زمين را در دو دوران آفريد، ناديده مي‌گيريد و براي او همتاياني قرار مي‌دهيد؟! اين است صاحب اختيار و سرور جهانيان (نه ديگري).
و طي چهار دوران، كوه‌هاي ثابت را روي زمين پديد آورد و در آن بركت نهاد و مواد غذائي آن را متناسب با نياز و درخواست (تكويني موجودات) اندازه نهاد.
آنگاه به (تكميل و تنظيم) آسمان پرداخت، در حاليكه هنوز گازي شكل بود و به آسمان و زمين (به زبان آفرينش) گفت: خواه و ناخواه ( به نظم و ترتيب) در آئيد. گفتند: با ميل و رغبت به (قبول) نظم در آمديم.
سپس آن توده گاز را طي دو دوران به (صورت) هفت آسمان تقدير كرد و به هر آسماني برنامه‌اش را وحي كرد؛ (به اين ترتيب كه) آسمان نزديكتر را با چراغهائي آراستيم و محفوظ داشتيم. اين است تقدير (اندازه گذاري و نظم) خداي فرا دست دانا.
(۱۹)

تأخّر سامان دادن آتمسفر، پس از تكميل آفرينش زميني را، بار ديگر به گونه‌اي خلاصه و جامع در قرآن بيان كرده‌است:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍعَلِيمٌ
سوره بقره ۲۹- اوست آنكه هر آنچه در زمين است به سود شما (در مسير رشد و كمال انسان) آفريد، آنگاه به (تنظيم و تكميل) آسمان پرداخت و آن را (به صورت) هفت آسمان سامان داد، و او به هر كاري تواناست.
(۲۰)


هفت آسمان در ارتباط با هفت قشر زمين

كه مي‌دانيم، جوّ زمين مركب از عناصري است كه محصول فعل و انفعالات پوسته يا قشرهاي دروني آن مي‌باشد. تركيب فعلي آتمسفر زمين ٪۷۹ ازت (Nitrogen) و ۲۰٪ اكسيژن و ٪۱ مجموع بقيه گازهاست. اكسيژن كه مشخصه جوّ زميني است، تقريباً به تمامه توسط گياهان زميني در فرآيند ويژه Cyano bacteria و احتمالاً خزه‌هاي دريائي توليد مي‌شود. اين عناصر در طبقات زيرين جو به حالت متراكم و عادي و در طبقات فوقاني به صورت رقيق و تجزيه شده مولكولي وجود دارند.

بالاترين طبقه جوّ نيز كه طبقه مغناطيسي (
Magnetosphere) ناميده مي‌شود، مستقيماً از پائين‌ترين قشر، يعني هسته زمين ناشي مي‌شود. به اين ترتيب يك جريان دائمي و بده بستان مستمر ميان زمين و آسمان وجود دارد. نكته قابل ملاحظه اين است كه چنين هماهنگي و همكاري هنرمندانه نيز مورد عنايت قرآن براي يادآوري بندگان و شناخت پروردگار عالم قرار گرفته است:

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا.
طلاق ۱۲ - خداست كه هفت آسمان را بيافريد و از زمين نيز همانند آنها(طبقات مختلفي مقرر داشت)؛ امر خدا ميان آسمانها و زمين مستمراً نازل مي‌شود،
(۲۱)(اين حقايق را بيان كرديم) تا بدانيد خدا بر هر كاري توانا (اندازه‌گذار) است، و دانش او بر هر چيزي احاطه دارد.

آيه فوق كه در سال هفتم بعثت (بيستم بعثت) نازل شده است، به نظر مي‌رسد آخرين آيه‌اي باشد كه با پيوند دادن ميان هفت آسمان يا زمين، موضوع را خاتمه داده است.


آفرين به بنّاي آسمان!

در تنظيم مطالبي كه ارائه گرديد، همانطور كه در آغاز اشاره شد، ترتيب زماني نزول آيات رعايت گرديد. آخرين آيه اي كه در ارتباط با موضوع جلب توّجه ميكند، آيه ۲۲ سوره بقره است كه از "بِناي آسمان" به عنوان "آيه" اي براي عبادت خداي يكتا ياد ميكند.

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء...
اي انسانها پروردگارتان را كه شما و كساني را كه قبل از شما بودند آفريد عبادت كنيد، باشد تا پروا بگيريد. همان كه زمين را قرارگاه و آسمان را سرپناه شما قرار داد و ...

مردم عرب زبان معاصر نزول قرآن، به خيمه و هر نوع پوششي كه آنها را از تابش آفتاب و باد و سرما و باران حفظ ميكرد، بِنا مي گفتند، اما نه آنها با چشم ظاهر بَنائي در آسمان خالي و يكنواخت مي ديدند، و نه ما امروز (به استثناء دانشمندان فضائي به كمك تجهيزات دقيق علمي) ! آيا كشف برج و باروي محافظتي و در عين حال بسيار زيباي زمين، نشانه اي از ربوبيّت الهي نيست؟



این تفسیر به اندازه‌ی کافی رسوا و خلاف دانش بشری است؛ من ترجیح می‌دهم چیزی نگویم؛ اما اگر کسی پرشسی و یا ابهامی دارد، می‌تواند در بخش نظرات آنرا بیان نماید.

Translate

بايگانی وبلاگ