ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

شباهتهای بت‌پرستان الله‌پرست با الله‌پرستان مسلمان!



1-   بت‌پرستان معتقد به وجود خدائی به نام الله بودند، همانگونه که الله‌پرستان این اعتقاد را دارند(اشتراک در توحیدربوبیت).(1)
2-   بت‌پرستان معتقد بودند که روزی دهنده‌ی واقعی الله است، همانگونه که الله‌پرستان این اعتقاد را دارند.(2)
3-   بت‌پرستان معتقد بودند بتهایشان خدایگانی هستند که مقربین درگاه الله شدند و الله‌پرستان امام‌پرست معتقدند امامزادگان مقربین الله در زمین هستند.
4-   بت‌پرستان منکر پرستش بت‌هایشان بودند و می‌گفتند اینها را عبادت می‌کنیم که ما را به الله نزدیکتر ‌کنند و الله‌پرستان کشور ما نیز درست مانند بت‌پرستان، امامزادگانشان را پرستش می‌کنند و می‌گویند که اینها ما را به الله نزدیکتر می‌کنند.(3)
5-   بت‌پرستان معتقد بودند که کعبه‌ی خانه‌ی الله است و الله‌پرستان هم درست مانند آنان اعتقاد دارند که خدایشان در عربستان سعودی دستور بنای خانه‌ای را برای خودش صادر کرده است.
آیا فرقی بین امام‌پرستان الله‌پرست و بت‌پرستان الله‌پرست وجود دارد؟
این موضوع از زاویه‌ای دیگر
==================================
(1) وَجَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُواْ هَذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَآئِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمْ فَلاَ يَصِلُ إِلَى اللّهِ وَمَا كَانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَآئِهِمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ (انعام/136)  و [مشركان] براى الله از آنچه از كشت و دامها كه آفريده است‏سهمى گذاشتند و به پندار خودشان گفتند اين ويژه الله است و اين ويژه‌ی بتان ما پس آنچه خاص بتانشان بود به الله نمى‏رسيد و[لى] آنچه خاص الله بود به بتانشان مى‏رسيد چه بد داورى مى‏كنند
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (عنکبوت/61) اگر از آنها (مشرکان ) بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را پدید آورد، و چه کسی خورشید و ماه را تسخیر نمود خواهند گفت الله، پس برای چه از (عبادت) ما روی بر می‌گردانند؟

(2) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ  (عنکبوت/62) الله بر هر كس از بندگانش كه بخواهد روزى را گشاده مى‏گرداند و [يا] بر او تنگ مى‏سازد زيرا الله به هر چيزى داناست.
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (عنکبوت/63) و اگر از آنان بپرسى چه كسى از آسمان آبى فرو فرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن زنده گردانيده است‏حتما خواهند گفت الله بگو ستايش از آن خداست با اين همه بيشترشان نمى‏انديشند

(3) أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (زمر/3) همانا دين خالص از آن الله است، و آنها كه غير از الله را اولياي خود قرار دادند، و دليلشان اين بود كه اينها را نمي‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به الله نزديك كنند، الله روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‏كند، الله آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمي‏كند


۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

آیا منطقی است که دم از مبارزه با حکومتی جنایتکار زد ولی همزمان از فرهنگ جنایت پیشه دفاع نمود؟


      رایانه‌ای را نظر بگیریم که از بهترین سخت‌افزار روز جهان بهره‌مند است، منتها برنامه‌ای که بر روی آن نصب کرده‌اند، برنامه‌است کاملا قدیمی و مربوط به زمانی که تازه برنامه‌نویسی به این شیوه در حال شکل گیری بود، آیا چنین رایانه‌ای برای فضای امروز کاربردی خواهد داشت؟ اکنون اگر این رایانه سرور اصلی سرویس دهنده‌ی کشوری باشد چطور؟
      مسلما پاسخ منفی است، زیرا اگر هم برای مدتی کوتاه از چنین رایانه‌ای استفاده گردد قطعا پر از ویروس خواهد شد، آیا باید برای بهره‌بردای از این رایانه اقدام به از بین بردن ویروس‌ها نمود یا اینکه کل نرم‌افزار آن را عوض و به روز رسانی نمود؟
       حکایت کشور ما نیز چنین است، رژیمی حاکم بر میهن عزیز ماست که بهترین‌های سخت‌افزار جهان را در اختیار دارد، کشوری با موقعیت بی‌نظیر جغرافیائی، ایران از لحاظ ذخایر مواد طبیعی هم در جهان کم نظیر است، همچنین دارای امکانات بالقوه‌ی گردشگری است، از همه مهمتر از نیروی انسانی بسیار قوی با ظریب هوشی بالاتر از متوسط جهانی نیز برخوردار است، اما چرا باید مردم چنین کشوری هزینه‌ی تأمین نان و مسکن بزرگترین دغدغه‌ی آنان باشد؟
       پیشرفت امری است نسبی نه مطلق، بدین معنا که هر ملل خود را با دیگر ملت‌ها مقایسه می‌کند، در آن صورت است که میزان این ترقی مشخص خواهد شد.
        ایده‌ای که بر مبنای آن کشورها اداره می‌گردند دقیقا مانند همان نرم‌افزار رایانه است، هرگاه کشوری نتوانست علیرغم در اختیار داشتن سخت‌افزار خوب، پیشرفتی نداشته باشد باید در فکری که این سخت‌افزار را اداره می‌نماید تجدید نظرکند، در مورد کشور ما هم دقیقا چنین است؛ اسلام قرنهاست که خواسته یا ناخواسته حاکم مطلق بر سرزمین ماست، تمام قوانین ما برگرفته از اسلام می‌باشد، این دین است که اخلاق ما ایرانیان را شکل داده است، اگر بشود در تمام چیزها شک کرد کسی جرأت بیان شک علنی خویش را در اساس یاورهای اسلامی ندارد. وجود انسان یعنی تعقل و حرکت در مسیر آن، اسلام دینی است که اجازه‌ی تعقل را در اساس خویش از پیروانش می‌گیرد؛ هرگاه تعقل از جامعه‌ای رخت بربندد تعصب جایگزین آن خواهد شد، همین تعصب  تا بدانجا پیش می‌رود که مجوز ریختن خون مخالف عقیدتی را نیز صادر می‌کند، مؤمنان این مخالفان را مانند جانوانی می‌بینند که در لباس انسانها گام برمی‌دارند، بنابراین مجوز هر برخوردی با آنان را روا می‌دانند، این برخوردها هم بصورت سیستماتیک خواهد بود و هم فردی، برخورد سیتماتیک را در طی سالهای حکومت اسلامگرایان بر کشور ما همواره شاهد بودیم، از واقعیت دردناک تجاوز به دختران شوهر ناکرده‌‌ای که حکم اعدام عقیدتی را در مورد آنها صادر کرده بودند گرفته تا کشتن زیر شکنجه‌ی صدها روشنفکر دلیری که نظرات خویش را علنا بیان می‌کردند. اگر قرار باشد در این زمینه لیستی تهیه گردد به یقین مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود؛ این رژیم وقاحت را بدانجا رسانید که با استفاده از دستورات همین دین، مجوز تجاوز جنسی را به دختران و زنان مخالف را به چماقداران مزدورش چنین مجوزی را در زندانها داده بود، من در همان موفع گفتم که به یقین دلیل این امر در ذات اسلام نهفته است،  ! آیا می‌دانید باغی کسی است که بر حکومت اسلام بشورد؟ آیا می‌دانید اسلام مجوز بدترین جنایتها را در مورد افراد باغی صادر کرده است؟...
      و اکنون عده‌ای خواهان ایجاد تغییراتی در کشور هستند که نتیجه‌اش پیشرفت باشد، آیا می‌توان به چنین پیشرفتی نائل گردید در حالیکه همچنان کشور از نرم‌افزار کهنه‌ای که در درونش ویروس‌های خطرناکی نهفته است بهره برد؟ چگونه است که ما راضی نیستیم بر روی رایانه‌های عادی خودمان نرم‌افزار قدیمی ویروس‌گیر را نصب نمائیم، اما همچنان حاضریم کشورمان را با فکر شخصی که مربوط به گذشته‌ی تاریخ است جلو ببریم؟ آیا می‌توان دم از مبارزه با جنایت زد ولی همزمان از فرهنگ جنایت پیشه دفاع نمود؟
متأسفانه نقد دین در این کشور همچنان تابوست، چه کسی باید این تابوها را بشکند؟ اسلام‌گرایان با تمام قوا مشغول ترویج دینی هستند که با استفاده از آن قرنهاست که بر اندیشه‌ی توده‌ها حکومت کرده‌اند. آیا می‌توان با افزودن اندکی شکر، شوری را از نمک گرفت؟ ادعا دارند که هدف آنان پیشرفت ایران است ولی حاضر نیستند ابزاری را به چالش بگیرند که وسیله‌ی اصلی سرکوب شدنشان است.....
درد است این سخن درد است که درمانش نزد من و توست.

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

مرز بین توهین به ادیان و نقد آنان با سطح تحمل مؤمنان

اگر در گذشته نقد را تنها در چارچوب نوشتن و مناظره‌ی کلامی خلاصه می‌کردند، اکنون این دیوار شکسته شده است؛ منتقدان، کسانیکه با آنها از لحاظ فکری مخالف هستند را با تمام ابزاری که در آنها مهارت دارند به نقد می‌کشند؛ نقد طنز یکی از روش‌های شناخته شده‌ی جامعه‌ی روشنفکری است، شاید کشیدن کاریکاتور و به سخره گرفتن رفتار فرد مورد نقد قرار گرفته شده، سمبل این روش باشد. تقریبا تمامی اقشار تآثیرگذار در جوامع پیشرفته، چنین نقدی را هرگز توهین به خود تلقی نخواهند کرد؛ همه روزه در تقریبا تمامی روزنامه‌های جهان کشیدن کاریکاتور برای نقد چهره‌های سیاسی انجام می‌گیرد، چهره‌هائی که از قدرت زیادی برخوردار هستند؛ هر اندازه جامعه‌ای از لحاظ مدنیت در فقر بیشتر نگه داشته شده باشد، به همان اندازه چنین نقدی از سوی حاکمان این جوامع کمتر مورد پذیرش قرار می‌گیرد؛ جامعه‌ی ما هم تقریبا در این محدوده قرار دارد، اما چرا؟
رژیم حاکم بر کشور ما از افکاری پیروی می‌نماید که متعلق به گذشته‌ی تاریخ است، زمانی که سطح جامعه‌ی مدنی در تمامی جهان نسبت به حال حاضر کاملا عقب مانده‌تر بود، گرچه این عقب ماندگی یکسان نبود؛ این  افکار برگرفته از ادیان مناطق اطراف عربستان و امتزاج آن با فرهنگ این سرزمین است، فرهنگی که توانست جامعه‌ی عرب اطراف مکه را کاملا دگرگون سازد و بنیان تمدنی نو(1) را پایه‌گذاری نماید؛  اما آیا ممکن است که فرهنگی به تنهائی خود موجب ایجاد تمدن شود؟ آیا اگر تمدنی باعث ایجاد تحول مثبت در جامعه‌ای شد، دلیلی است بر جهانشمول بودن آن؟
برای شناخت و برنامه‌ریزی جامعه‌ی مدنی در ایران، ما راهی جز شناخت تمدنی که فرهنگ‌هایش فرهنگ غالب کشور ماست را نداریم؛ تمام ملل ایده‌ای را خواهد پذیرفت که بتوانند رد پای فرهنگ خویش را در آن بیابند، دین اسلام از منطقه‌ای برخاست که تقریبا در مرکزیت جهان قدیم بود، منطقه‌ی خاورمیانه و آن هم در مرکز آن؛ اسلام دینی است که فرهنگ جامعه‌ی عرب منطقه‌ی رستنگاهش را با سایر فرهنگ‌ها درآمیخت و از دل آن تمدنی خارج شد، تمدن اسلامی! شاید بطور قطع بتوان گفت که پس از یهودیت، اسلام بیشترین تأثیر را از جامعه‌ی ایرانیان پذیرفته است... دین اسلام زمانی وارد کشور ما شد که پادشاهان حاکم در نهایت ضعف بودند و مشغول ستم بر زیردستان. گرچه این دین همراه با خشونت وارد سرزمین ما گردید و برای انسان ایرانی راهی جز پذیرش آن باقی نماند، زیرا در غیر این صورت یا باید کشته می‌شدند یا در بهترین حالت بعنوان انسانهای درجه چندم به حکومت اسلامی جزیه می‌پرداختند، اسلام علاوه بر جنبه‌ی خشنی که داشت، حامل پیام برابری و آزادی انسانها بود، آزادی که الله به آنان عطا کرده است؛ این آزادی و برابری تنها با پذیرش اسلام بدست می‌آمد، و در ادامه همین ایرانیان بودند که در پیشرفت، ترقی و نگهداری از این دین نقش اساسی را برعهده گرفتند، از امام بخاری اهل بخارا و مسلم نیشابوری که دوتن از موثق‌ترین حافظان این دین بوده‌اند گرفته تا سیبویه که برای شناخت بیشتر زبان این دین، قوانین صرف و نحو آن را نوشت... این دین به مرور در کشور ما ریشه دوانید، ریشه‌ای که به لطف قوانین بسیار سختگیرنه‌ی آن حاصل شده است، اسلام دینی است که هم دارای ابعاد روحانی و رحمانی است و هم بُعد سرکوب! اگر کسی خود را با شرایط اسلام  کاملا تطبیق دهد، اسلام کاری به کار او ندارد، این دین تنها نقدی را می‌پذیرد که یا در چارچوب فقه اسلامی باشد و یا در دفاع از حقیقت دینی که در حقانیتش شکی وجود ندارد، اگر کسی قصد به نقد کشیدن اساس آن را داشت، این دین چنین نقدی را هرگز بر نخواهد تافت و اگر نقاد از خطوط قرمز اسلام پا فراتر بگذارد، حاکم اسلامی در کشتن او شکی به خود راه نخواهد داد....
و اکنون رهبرانی که بر کشور ما حاکمند خود را مجری دستورات همین دین می‌دانند، دینی که معتقد است راه نجات انسان‌ها را 1400 سال پیش توسط خدائی به نام الله بر بشریت در عربستان فرو فرستاده است؛ در طول تاریخ آخوندها خود را روحانی و وارثان انبیاء معرفی کرده‌اند؛ وارثانی که مانند انبیاء مسئولیت امور دین را برعهده‌ی خویش می‌دانند؛ پر واضح است که این گروه خود را مقدس جلوه خواهد داد، همانگونه که پیامبران مقدس بوده‌اند، نه تحمل انتقاد از خویش را دارند و نه تحمل انتقاد از دینشان، اگر حاضر به مناظره باشند تنها و تنها برای اقناع دیگران است نه اینکه در عقیده‌ی خویش شکی داشته باشند، مانند دینشان حاضرند بدترین ناسزاگوئی و بددهنی به دیگران داشته باشند اما هرگز تحمل انتقادی که سایر سیاستمداران با آن مواجه می‌شوند را ندارند! اینجاست که درد سخن آشکار می‌گردد، دردی جانکاه؛ دردی که ریشه در فرهنگی رسوب کرده بر بسیاری از مغزها را دارد، درد عدم تحمل، این گروه اگر بتوانند با تمام ابزار مخالفینشان را حذف فیزیکی می‌نمایند، زیرا از منطقی ضعیف برخورداند، منطقی متعلق به دوران گذشته. نگاه طنز به تمام مسائل را قبول دارند، اما نقد طنز دین را هرگز برنمی‌تابند! کشیدن کاریکاتور از تمام رهبران سیاسی و غیر سیاسی را می‌پذیرند، اما اگر مقساتشان با چنین ابزار مدرنی به نقد کشیده شود، آن را توهین تلقی می‌کنند؛ این گوشه‌ای است از ماجرا؛ اگر مثلا بیان شود که محمد با توجه به تعریف علمی از بیمار کودکباز، او پدوفیلی بوده است، این را توهین تلقی می‌نمایند؛ در حالی است که در کتب معتبرشان سن کودکی که محمد با او بعنوان همسر همبستر گردید 9 سال عنوان شده است. اگر بیان گردد که اسلام مجوز تجاوز جنسی به زنان دگراندیش را می‌دهد، این را توهین تلقی می‌نمایند، در حالی است که قرآن به صراحت مجوز نزدیکی با زنان و دختران (به قول خودش) کفار را حتی اگر زن شوهردار باشند صادر کرده است....
درد است این سخن و به فکر درمان آن باید بود، درمانی که به دست خط‌شکنان میسر است، خط‌شکنانی که باید و باید تابوها را با تمام ابزار، محکم به نقد بکشند تا به مرور تقدسشان ریخته شود. 

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

آیا ابراهیم ایرانی بوده است؟ (بخش دوم)

      بیش از یک سال پیش (1388) متنی نوشتم و در آن دلایلی را بیان کردم که نشان می‌داد ابراهیم آنگونه که قرآن و مسلمانان از آن یاد می‌نمایند، هرگز نه می‌تواند عرب باشد و نه یهودی، این نوشته در آن زمان مورد توجه قرار گرفت، در اینجا به بخش دیگری از دلایل این امر می‌پردازم؛ راهنمای اصلی من در متن‌نوشته‌ی زیر، برخی از نظرات دوستان در نوشته‌ی گذشته است؛ برای اینکه از درستی این نظرات مطمئن گردم، مطالب زیر را کاملا تحقیقی و بر اساس مشاهده‌ی خودم نوشتم، ابتدا نظرات دوستان را عینا بازگو می‌نمایم و سپس به نقد کشیده می‌شود:

      (1) سوم در گذشته و سپس در دين زرتشتی (که جدا از گفتار خود زرتشت است) يا بهتر است بگويم باور ايرانی (خوب يا بد) يکی از آزمونهای درستی سخن و يا بی گناه بودن شخصی آزمون آتش يا آهن گداخته بوده است. همانگونه که در داستان سياوش است وی از ميان آتش عبور می کند. يا ريختن فلز گداخته بر روی سينه زرتشت و گذر وی از ميان آتش که بسيار به داستان ابراهيم همانند است. نيازی نبوده که طرف را را به درون آتش بياندازند. خودش بايد اين کار را می کرده است. 
      یکی از روشهائی که برای امتحان راست‌آزمائی در ایران باستان بکار برده می‌شد، آزمون گذر از موارد گداخته بود، این آزمون تا چند دهه‌ی پیش نیز در مناطقی از جنوب ایران رواج داشت، شیوه‌ی این آزمون به این صورت است که اگر به کسی در مورد ارتکاب جرمی مشکوک می‌شدند، موادی خاص مانند روغن را کاملا داغ می‌کردند و از او درخواست می‌شد که دستش را درون آن قرار دهد، اگر دستش ‌می‌سوخت او دروغگو بود و اگر نه راستگو. این رسم، یادگار تاریخی ایران باستان است که متأسفانه با مرگ پیرمردانی که چنین رسمی را دیده‌اند، در حال نابودی است.
       همانگونه که دوست نظردهنده‌ بیان نمودند، داستان به آتش انداخته شدن ابراهیم بسیار به داستان گذر زرتشت از میان آتش نزدیک است، البته به نظر می‌رسد که مباهله در اسلام هم برگرفته از چنین اعتقادی باشد، زرتشت تنها خدای جهان را اهورا مزدا می‌دانست و سایر خدایان را رد می‌کرد، یکی از دلایل تقدس آتش در ایران باستان همین کاربرد آن در راست‌آزمائی بوده است، وجود چینودپل که معادل پل صراط در اسلام است نیز احتمالا برگرفته از این اعتقاد ایرانیان است.
      احتمال دارد که در فرهنگ ایران باستان علاوه بر اعتقاد به مزداپرستی نوعی از بت‌پرستی پراکنده(2) هم وجود داشته باشد، کشف مجسمه‌هائی از انواع اشکالی که به نظر مقدس بوده‌اند می‌تواند تأییدی بر این امر باشد؛ یکی از احتمالات این است که شاید زرتشت یا هر شخص یگانه‌پرست دیگری برای اثبات خدایش، مجبور(یا با اختیار) به انجام چنین آزمایشی شده باشد، آتشی را فراهم نمایند و از او بخواهند که در آتش قدم بگذارد.
      دومین دلیل را نیز همین دو نفر از دوستان عزیز و بسیار محترم بیان نموده‌اند، اینکه داستان عبور سیاوش از آتش تا حدودی به داستان ابراهیم نزدیک است.
      دو دین اسلام و مسیحیت برگرفته از یهودیت است، اساس دین یهودی بر مبنای تورات است، کتابی که نویسنده‌اش به درستی معلوم نیست و همین امر باعث پدیداری افسانه‌ها در مورد این کتاب شده است، دوست نظر دهنده(نزدیک به یک سال پیش) بسیار منطقی این موضوع را نوشته‌اند:
       اين می تواند در باور يهوديانی که بيش از فرهنگ شرقی ايران که همان خواستگاه زرتشت است با فرهنگ غرب ايران که بعدها آشوريان و بابليان با خدايان کوچک و بزرگشان بر آن غلبه يافتند به اين گونه تعبير شده باشد که آن خدايان مجسمه هايی از خاک (سفال) و سنگ و چوب و شايد فلز بودند که زرتشت آنها را شکسته است. سپس که موضوع را مال خود کردند شاخ و برگ زيادی به آن افزودند. همان کاری که امروز در هاليوود انجام میدهند. 
      پس بنابه این دلایل و دلایل گذشته، ابراهیم احتمالا اسطوره‌ی یکی از ادیان ایرانی بوده است که یهودیان با توجه به امتزاج فرهنگی‌شان با ایرانیان، این شخصیت را ویرایش نموده و آن را به خود نسبت داده‌اند.

===================================



(1)           به نوبه خودم از کوشش و کنکاش شما برای آگاهی دادن و به چالش کشيدن باورهای سخت تباه کننده و متاسفانه نهادينه شده در جامعه ايرانی سپاسگزاری می کنم. بنا به دليلی نام و نشانی وب گاه خود را نمينويسم. اين نوشته شما و البته دو سه نظر آقايان مذهبی و ضد ايرانی من را بر آن داشت تا بنويسم. 

اول اينکه برخی از استادان تاريخ و فرهنگ ايران اين نظر را دارند که ابراهيم ايرانی است. همانند برخی از ديگر پيامبران نام برده شده در قران. آنها نام هايی همانند تخت سليمان و مادر سليمان يا قبر دانيال را يکی از شاهدهای خود در نظر می گيرند. برخی بر اين گمان هستند که کتاب عهد عتيق در زمان هخامنشيان و بر اساس تاريخ و دين ايرانيان نوشته شده است. نويسندگان آرزوها و خواسته های خود را در کنار پسگويها در آن نوشته با طول و تفسير کسانی که برای دهها و شايد صده ها دچار تحقير و خواری شده بودند و نياز به بازيافتن عزت نفس خود داشتند بيان کرده اند. 

دوم يکی دو جا خواندم که نويسنده با بيان مدارک تاريخی و بررسی نوشته های ادبي و گاهی حدسيات ابراهيم را همان زرتشت دانسته است. 

سوم در گذشته و سپس در دين زرتشتی (که جدا از گفتار خود زرتشت است) يا بهتر است بگويم باور ايرانی (خوب يا بد) يکی از آزمونهای درستی سخن و يا بی گناه بودن شخصی آزمون آتش يا آهن گداخته بوده است. همانگونه که در داستان سياوش است وی از ميان آتش عبور می کند. يا ريختن فلز گداخته بر روی سينه زرتشت و گذر وی از ميان آتش که بسيار به داستان ابراهيم همانند است. نيازی نبوده که طرف را را به درون آتش بياندازند. خودش بايد اين کار را می کرده است. 

چهارم اين آقا يا خانومی که نام ايران را 1900 سال پنداشته اند بهتر است به همان يکصد و خورده ای هزار پيامبر سامی سرگرم باشند که الله و يهوه با آنها نتوانستند يک پيام درست و کارآمد را از سوی آنها به همزبانانشان اتنقال دهند. وای به حال غير آنها. 

پنجم بخش هايی از اوستا از سانسکريت هم کهنتر است. از جمله فرگرد نخست ونديداد. بسيار قديم تر از گاهان است که بيش از سه هزار سال قدمت دارد و در آن از ايران ويج نام برده است. يعنی در بدبينانه ترين فرض، نام ايران قدمتی چهار هزارساله دارد. 

ششم اين آقا يا خانمی که زحمت کشيده و تحقيق فرمودند بايد از منطقشان لذت ببريد: "در زمان او در ایران اولین قوم ایرانی‌ به نام "مادها" از شمال شرقی‌ به ایران (آن زمان غیر مسکونی) مهاجرت کرد" ==> "کما اینکه حتی مادها هم در اصل "ایرانی‌" نبودند، چون در زمان آنها هنوز "ایران" وجود نداشت."

اگر مادها اولين قوم ايرانی بودند پس بايد ايرانی بوده باشند. اگر در اصل ايرانی نبودند که اولين قوم ايرانی نبودند که به ايران مهاجرت کردند. اگر ايرانی شدند پس ايرانی بوده که آنها اولين قوم ايرانی شدند. 

اين جدا از کل اين نوشته ايشان است که ناصحيح است. برای نمونه در تاريخ رايج و نوشته شده ی غربی ها مهاجرت آريايی ها 5000 سال پيش به ايران آغاز شده است. دو هزار پس از ميلاد را از آن کم کنيم می شود 3000 سال. هزار سال پيش از تاريخ ابراهيم به نوشته ايشان. 

يا اينکه با آثار به دست آمده در گوشه کنار ايران ثابت شده که قدمت سکونت در ايران بسيار زياد است. بالای هفت هزار سال را که بيشتر باستان شناسان اجنبی پذيرفته اند. جالب که بخشی از اين آثار کهن را پان ترکها به زور می خواهند به چسبانند به اجدادی که تازه از زمان اعراب پايشان به ايران باز شده است. 

هفتم اگر ايرانی هايی مانند ا.ن. نبودند که کسانی مانند ناشناسانی اجنبی يا اجنبی پرست به اين راحتی نمی توانستند قران ها و حديث های قبيله ای خود و اربابان اجنبی را به خورد ناآگاهان بدهند و تاريخ و فرهنگ بر سنگ و خاک نوشته شده ی اين سرزمين را تحريف کنند. يا جوانان ايرانی شستشوی مغزی داده شده با کتاب های بی محتوای درسی و کور شده با زرق و برق برخی کشورهای نوظهور دنبال خر دجال آنها راه نمی افتادند. در هر کشوری و سرزمينی همه گونه آدمی يافت می شود. گاهی آنها که شايستگی ندارند از کوتاهی و ناآگاهی ديگران سوء استفاده کرده و وجود نا مبارک خويش را تثبيت می کنند. اين با کسانی همانند نويسنده اين وب لاگ است که با اشتراک آنچه می داند ديگران را آگاه کنند تا بتوانند با خواست خودشان از زير يوغ اهريمن صفتان و اجنبی پرستان به در آيند و در راه خوبی خود و هم ميهنانشان گام بردارند
.

(2)          از لطف شما ممنونم (من همانی هستم که در هفت بخش بخش پيش از اين مطلبی نوشتم). چندين بار آزمايش کردم که با آدرس اينترنتی نظر بدهم نشد. مثل اينکه با فيلتر شکن نمیشود. 

اصراری ندارم که ابراهيم همان زرتشت بوده است. ولی بنا به اين پرسش " اینجا فقط یک سوال اساسی باقی میماند و آن این است که همه میدانند که ابراهیم به دلیل شکستن بتها به آتش انداخته شد این موضوع در قرآن هست در تورات هم هست ولی نکته اینجاست که در تاریخ ایران هیچ دوره ای از بت پرستی وجود نداشته است اگر بوده و کسی میداند به من هم بگوید ممنون. " ضمن تاييد گفته صاحب وبلاگ گرامی، بايد عرض کنم اگر ديده باشيد مجسمه های زيادی از مادينه و نرينه و حيوان در گستره ايران با مرزهای کنونی و قديمی يافت شده که پنداشته می شود به برخی خدايان مربوط است. با اين وجود همانند فرمايش شما گفته می شود که ايرانيان بت پرست نبوده اند. که اين به درستی مشخص نيست. تازه معنی بت پرستی هم بايد ديد آن چيزی است که محمد ساخته و مثلا در فيلم زندگی پر از جنگ و نفرت وی نشان داده می شود است يا تعريف ديگری دارد. 

در کنار اين موضوع توجه داشته باشيد که زرتشت پرستش خدايان ديگر را ناپسند شمرد و تنها اهورامزدا را شايسته آفرين و نيايش دانست. 

اين می تواند در باور يهوديانی که بيش از فرهنگ شرقی ايران که همان خواستگاه زرتشت است با فرهنگ غرب ايران که بعدها آشوريان و بابليان با خدايان کوچک و بزرگشان بر آن غلبه يافتند به اين گونه تعبير شده باشد که آن خدايان مجسمه هايی از خاک (سفال) و سنگ و چوب و شايد فلز بودند که زرتشت آنها را شکسته است. سپس که موضوع را مال خود کردند شاخ و برگ زيادی به آن افزودند. همان کاری که امروز در هاليوود انجام میدهند. 

"
به دنیای آتئیست ها خوش آمدید.
سریعترین راه برای کافر شدن خواندن قرآن و انجیل و تورات و اوستا است و تدبر در آنها."

هرچند قرآن و انجيل و تورات پر از جملات و سخنان پوچ و بی سر و تهی هستند که دل هر پرسشگری را از اين همه جهل به تاثر می اندازد و افسوس تباه شدن آن همه کاغذ و پوست و انرژی و وقت و زندگی که برای تهيه آنها و عمل به دستورات گمراهکننده هدرمیرود را در پی دارد سخنان خوب هم در آنها است. صد البته اين سخنان هيچ ربطی به پيامبران جاعل آنها ندارد که کپی پيس فرهنگ ها و دانشمندان گذشته و ديگر فرهنگ ها است و دليلی انکار ناشدنی بر کهنگی هنر کپی پيس در گذشته قديم تاريخ بشری است. 
من عقيده دارم هيچ گاه نبايد اوستا يا مجموعه کتاب های به زبان سنسکريت را با اين آيات شيطانی مقايسه کرد. نه اينکه اوستا يا ريگ ودا بی عيب باشند چون آنها نخست از همه در برگيرنده تاريخ و فرهنگ اجداد ما هستند که از همه چيز مهمتر است دوم جمع آوری کنندگان کتابهای منتشر کننده بيماری ويران کننده انسانيت انسان همانند قران و عهد قديم و جديد وجود نامبارک خودشان را بر اساس برخی از نوشته های اين کتاب ها پايه گذاشته اند. 

همچنين حساب گاهان را با همه اينها نيز جدا کنيد. آن را بخوانيد که نه يک شياد بلکه يک دانشمند را ببابيد که با خودش می انديشد و وجود نه يک خدايی که نه معلوم است وجود دارد يا نه را که انديشه خردورز آدمی را در پس همه خوبی ها دريابيد.


۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

تناقضات قرآن در مورد عرش و آب

      نظریه‌ی خلقت با نظرات علمی کاملا در تضاد است، در نظریه‌ی خلقت که عموما از جانب ادیان مطرح می‌گردد، هر پدیده‌ای در آغاز پیدایش همان چیزی بوده است که اکنون است، خورشید پس از اتمام پیدایشش همین خورشیدی بوده است که اکنون مشاهده می‌نمائیم، ماه و ستارگان هم به همین صورت، انسان نیز در آغاز خلقتش(از لحاظ صفات انسانیت) همین انسانی بوده که الان است؛ تمام پدیده‌ها از نقطه‌ای آغاز شده‌اند، این نقطه را خلقت آنان می‌نامند؛  قرآن برای تمام پدیده‌ها چنین چیزی را تصور کرده است، اگر منظور از پدیده، مخلوقات (در اینجا) الله باشند، پس همه‌ی مخلوقات الله از لحظه‌ای خاص و در مکانی مشخص خلق شده‌اند، اما در اینجا دو پدیده وجود دارند که قرآن اشاره‌ای به پیدایش آنان ندارد، یکی عرش الله و دیگری آب! کتاب یاد شده این دو پدیده را به نوعی به هم ربط می‌دهد بدون اینکه به پیدایش آنان اشاره‌ای هر چند کوتاه داشته باشد.
      در زیر به تناقضات قرآن در این زمینه اشاره‌ خواهد شد:
      وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ (هود/7 ) او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب قرار داشت، تا شما را آزمايش كند تا كداميك عملتان بهتر است و اگر بگوئي شما بعد از مرگ برانگيخته مي‏شويد مسلما كافران مي‏گويند اين سحر آشكاري است!
      برخی از الله پرستان بدون اینکه مستقیما به این آیه و تناقض آشکاری که در آن وجود دارد اشاره نمایند، ابتدا با کمک علم فلسفه و منطق، مغالطه‌ی مصادره به مطلوب نموده، سپس از آنجائیکه وجود خدائی که کسی با هیچکدام از ابزار عقلی(حواس پنجگانه)‌ای که در اختیار دارد، توانائی رد کامل آن را ندارد؛ این عدم توانائی را دلیل بر اثبات وجود چنین موجودی می‌دانند و سپس این را مصادره نموده و آن را با خدائی که تبلیغ می‌نمایند یکی می‌دانند؛ الله خدائی است که خود اسیر ماده است، قبلا در این مورد بحث گردید، در اینجا به وجود تناقضی آشکار و بدیهی در قرآن پرداخته خواهد شد، تناقضی که قرنهاست نتوانسته‌اند به آن پاسخی درخور بدهند، یکی از پیدایش انواع فرق در اسلام وجود همین تناقضاتی است که در ذات الله نهفته است:
      همانگونه که پیشتر بیان شده در آیه‌ی نوشته شده از صیغه‌ی گذشته‌ی فعل کان(بود) استفاده شده، بدین معناست که پیش از خلقت آسمانها و زمین، عرش الله بر روی آب قرار داشت.
      الله‌پرستان مسلمان در تعریف نیز آسمان دچار سردرگرمی هستند، زیرا الله بیان می‌نماید که ما ابتدا زمین را خلق کردیم و سپس اقدام به آفرینش آسمان نمودیم؛  در این آیه، الله می‌گوید: پیش از پیدایش زمین، آسمان‌ها و  ستارگان؛ عرش من بر روی آب قرار داشتند. خود قرآن بیان می‌نماید که ما یکی از این طبقات(پائین‌ترین آنها) را با ستارگان زینت دادیم و این آسمان را آسمان دنیا نامید، پس: طبق تعریفی که قرآن از آسمان دنیا ارائه می‌دهد، پیش از پیدایش آسمان دنیا و در نتیجه خود دنیا(کل هستی) آب وجود داشت، عرش الله هم بر روی آن قرار داشت.
       از آنجائیکه خود الله ازلی است و عرش او هم همیشه با اوست؛ پس آب هم ازلی است؛ آیا چنین است؟
        برخی از الله‌پرستان می‌گویند منظور از عرش در اینجا قدرت است؛ در پاسخ باید گفت که اگر نظریه‌ای برای خودش دلیلی نداشته باشد، ادعائی بیش نیست؛ زیرا در تمامی قرآن، هرگاه سخن از عرش به عمل آمده منظور همان تخت پادشاهی است؛ الله  می‌گوید که روز قیامت هشت فرشته عرش من را بالای مؤمنان حمل می‌نماید:
      وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ(الحاقه/17) فرشتگان در اطراف آسمان قرار مي‏گيرند. و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر بالای همه‌ی آنها حمل مي‏كنند. 
     پس: آیا فرشتگان قدرت و دانش الله را حمل می‌کنند؟  اگر در اینجا منظور از عرش قدرت و دانش الله باشد؛ آیا این قدرت و دانش الله پیش از پیدایش گیتی ملموس برای بشر، بر روی آب قرار داشت؟
      ضمنا منظور از "عرشها" در داستان بلقیس و سلیمان چیست؟ آیا چیزی غیر از تخت پادشاهی آن زن؟
همین موضوع در اینجا و از یک زاویه ی دیگر شرح داده شده

بارگاهی که به مقام رأس الحسین معروف است.


این بارگاه در شهر حلب سوریه واقع است و به "مقام رأس الحسین" معروف است.

 حسین کسی بود که دختر ایرانی را به کنیزی گرفت.

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

مراحل تحریم شراب !

  همانگونه که پیشتر هم بیان کردم نوشیدن شراب در ابتدای اسلام آزاد بود، حلال بودن این ماده در آغاز پیدایش اسلام نشان از این دارد اسلام حلال بودن آن را در دو دین ابراهیمی دیگر تأیید می‌نماید، به نظر می‌رسد که تحریم آن بر اساس اتفاقاتی بوده که در زمان محمد روی داده است؛ همین موضوع خود اولین نقض کننده‌ی این ادعاست که حلال خدا تا ابد حلال و حرام خدا نیز تا ابد حرام؛ چرا الله خدای مسلمانان که گفته می‌شود تنها خدای واقعی است در ابتدای پیدایش بشر شراب را تا زمان محمد بر همه‌ی انسانها حلال کرده است؟ آیا انسانهای پیش از محمد هنوز به مرحله‌ی تکامل نرسیده بودند یا اینکه نظر الله بر اثر امور روزمره‌ای که بر بندگانش می‌گذرد عوض می‌شود؟ آیا الله در این زمان است که متوجه پلیدی شراب می‌شود؟ آیا الله هم  برای تدبیر امور نیاز به تجربه دارد؟

اما مراحل تحریم شراب:
     در مرحله نخست الله متوجه می‌شود که مسلمین هنگام نماز نباید شراب را بنوشند:
     یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىَ تَغْتَسِلُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مِّنكُم مِّن الْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا (نساء/43) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مى‏گوييد و در حال جنابت مگر اينكه راهگذر باشيد تا غسل كنيد و اگر بيماريد يا در سفريد يا يكى از شما از قضاى حاجت آمد يا با زنان آميزش كرده‏ايد و آب نيافته‏ايد پس بر خاكى پاك تيمم كنيد و صورت و دستهايتان را مسح نماييد كه الله بخشنده و آمرزنده است.
    آنگونه که گفته می‌شود سبب این تحریم هم مست بودن علی ابن ابیطالب در نماز است؛ طبری در تفسیر این آیه می‌نویسد که عبدالرحمن ابن عوف که از بازرگانان شراب بود علی ابن ابیطالب و تعدادی از دوستانش را برای شام دعوت کرده بود، او در این دعوت از آنان علاوه بر غذا با شراب هم پذیرائی نمود، آنان پس از صرف شام علی را به عنوان پیش نماز جلو انداختند و او هم سوره‌ی کافرون کاملا اشتباه و درهم خواند، این خبر به گوش محمد رسید و او هم آیه‌ی تحریم نوشیدن شراب را در هنگام نماز بیان نمود؛ این پرسش پیش می‌آید که آیا خود محمد هم شراب نوشیده است؟:
        درصحيح مسلم كتاب الحج باب وجوب المبيت بمنى ليالی ايام التشريق والترخيص في تركه لاهل السقايه از قول بکر بن عبدالله المزنی می‌گوید که با ابن عباس در کنار کعبه نشسته بودیم پس بادیه نشینی آمد و گفت: می‌بینم که به پسر عمویتان عسل و شیر می‌دهید و خودتان شراب انگور می‌نوشید، آیا خود نیاز دارید یا بخیلی سبب آن است، ابن عباس گفت که الحمدلله نه نیازمندیم و نه بخیل، پیامبر بر میل خویش است و پشتش اسامه بود، پس در ظرفی شراب را  ریخت و او نوشید....(1) 
        باز در صحیح مسلم / كتاب الأشربة باب في شرب النبيذ وتخمير الإناء،  حدیثی را بیان می‌نمایند که به محمد شراب را تعارف می‌کنند و او هم می‌نوشد(2) (شرح معنی نبیذ 
     در سنن نسائی کتاب الاشربه/ باب ذکر الاخبار التی اعتل بها من اباح شراب السکر حدیثی واضح وجود دارد که بیان می‌نماید محمد شراب انگور را نوشیده است(3) و باز در همین باب حدیثی وجود دارد که محمد شخصی در هنگام طواف که محمد شراب را می‌دهد و او پس از نوشیدن به دلیل بد مزه بودن آن شراب آن را به صاحبش بر می‌گردند(4)
    در سنن بیهقی جلد 8 حدیث شماره 15969 از قول عایشه نوشته شده است که اگر شراب انگور پیامبر تند (تلخ زیاد) می‌شد من آنرا با شکمش ترش مخلوط می‌کردم(5)
  در مسند احمد ابن حنبل حدیث شماره 1594 بیان شده که محمد در تاریکی شب با شراب وضو گرفته است(6)
      ابن ماجه هم چنین حدیثی را که دال بر وضو گرفتن محمد با شراب است را بیان می‌ناید(7)
  تا اینکه شراب به صورت قطعی حرام و نوشیدن آن را عمل شیطان توصیف نمود:
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (مائده/90)  اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند پس از آنها دورى گزينيد باشد كه رستگار شويد.
     محمد بنا به دلایلی شراب را تحریم نمود، اما برای مؤمنان وعده داده است که پس از مرگ بهترین نوشیدنی‌ها را خواهند نوشید، نوشیدنی که شخص الله ساقیش خواهد بود:
     عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (انسان/21)   جامه‏هاى ابريشمى سبز و ديباى ستبر پوشیده‌اند و النگوی آنان دستبندهاى نقره‌ای است و پروردگارشان نوشیدنی پاک به آنان مى‏نوشاند.
     يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (مائده/90)  اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند پس از آنها دورى گزينيد باشد كه رستگار شويد.
     دلیل تحریمش را اینگونه بیان می‌نماید:
     إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ (مائده/91) همانا شيطان مى‏خواهد با شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد الله و از نماز باز دارد پس آيا شما دست برمى‏داريد.
     اگر قرآن سخنان خدا باشد، پس این خدا خودش هم اسیر زمان و مکان است و آیاتش را بر حسب آنچه که در میان اعراب مدینه اتفاق می‌افتاد، بیان می‌کرد؛ انگار او از داستان مست بودن عده‌ای و یا بی‌ظرفیتی برخی دیگر غافل بود که در ابتدا آن را حلال اعلام نمود و سپس حرام کرد، مگر چنین نیست که حرام الله تا ابد حرام و حلال الله تا ابد حلال است؟! خود قرآن بیان می‎نماید که ما پاکیزه‌ها ( طیبات ) را حلال گردانیدیم، پس آیا شراب در ابتدا پاکیزه بود بود، سپس به مایع پلیدی که نوشیدنش کاری شیطانی است تغییر کرد:
     يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُواْ مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (مائده/4)  از تو مى‏پرسند چه چيزى براى آنان حلال شده است بگو چيزهاى پاكيزه براى شما حلال گرديده و [نيز صيد] حيوانات شكارگر كه شما بعنوان مربيان سگهاى شكارى از آنچه خدايتان آموخته به آنها تعليم داده‏ايد پس از آنچه آنها براى شما گرفته و نگاه داشته‏اند بخوريد و نام الله را بر آن ببريد و پرواى الله بداريد كه الله زودشمار است.
      شاید گفته شود که نبیذ مشروب الکلی نیست و چیزی مانند شربت بوده است؛ در پاسخ باید گفت که نبیذ در زبان عربی دقیقا به شراب انگوری گفته می‌شود که از تخمیر آن به دست آمده باشد که طبعا الکلی است، سایت ویکی پدیای عربی در بیان و شرح نبیذ گفته که از قدیمی‌ترین انواع مشروبات الکلی در تاریخ بشر است(8).
   معجم الوسیط که از معتبرترین کتب در زمینه شناخت معانی در زبان عربی است می‌گوید که می گوید که نبیذ شرابی است که از شیره‌ی انگور یا خرما که گذاشته شده تا تخمیر گردد به دست می‌آید(9).
==============================================
==============================================
پاورقی
(1)
     وحدثني محمد بن المنهال الضرير حدثنا يزيد بن زريع حدثنا حميد الطويل عن بكر بن عبد الله المزني قال كنت جالسا مع ابن عباس عند الكعبة فأتاه أعرابي فقال ما لي أرى بني عمكم يسقون العسل واللبن وأنتم تسقون النبيذ أمن حاجة بكم أم من بخل فقال ابن عباس الحمد لله ما بنا من حاجة ولا بخل قدم النبي صلى الله عليه وسلم على راحلته وخلفه أسامة فاستسقى فأتيناه بإناء من نبيذ فشرب وسقى فضله أسامة وقالأحسنتم وأجملتم كذا فاصنعوا فلا نريد تغيير ما أمر به رسول الله صلى الله عليه وسلم.
 (2)
كنا مع رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏فاستسقى فقال رجل يا رسول الله ألا ‏ ‏نسقيك ‏ ‏نبيذا ‏ ‏فقال بلى قال فخرج الرجل ‏ ‏يسعى فجاء ‏ ‏بقدح ‏ ‏فيه ‏ ‏نبيذ ‏ ‏فقال رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏ألا ‏ ‏خمرته ‏ ‏ولو ‏ ‏تعرض عليه عودا ‏ ‏قال فشرب.
(3)
اخبرنا الربيع بن سليمان قال حدثنا اسد بن موسى قال حدثنا حماد بن سلمه عن ثابت عن أنس (رض) قال: كان لام سليم قدح من عيدان فقالت سقيت فيه رسول الله (ص) كل الشراب الماء والعسل واللبن والنبيذ…
(4)
اخبرنا ‏زياد بن ايوب ‏قال حدثنا ‏هشيم ‏قال انبانا ‏العوام ‏عن ‏عبد الملك بن نافع ‏قال قال ‏إبن عمر ‏رأيت رجلا جاء الى رسول الله (ص) ‏بقدح فيه ‏نبيذ ‏وهو عند الركن ودفع اليه القدح فرفعه إلى ‏فيه ‏فوجده شديدا فرده على صاحبه فقال له رجل من القوم يا رسول الله أحرام هو فقال علي بالرجل فأتي به فأخذ منه القدح ثم دعا بماء فصبه فيه فرفعه إلى ‏فيه ‏فقطب ثم دعا بماء أيضا فصبه فيه ثم قال ‏إذا اغتلمت عليكم هذه الأوعية فاكسروا متونها بالماء.

(5)

 أخبرنا أبوالحسن بن عبدان أنبأ أحمد بن عبيد ثنا أبوحصين محمد بن الحسين ثنا علي بن حكيم الأودي ثنا شريك عن مسعر عن موسى بن عبدالله بن يزيد الأنصاري عن عائشة (ر) قالت: كنت إذا اشتد نبيذ النبي (ص) جعلت فيه زبيباً يلتقط حموضته، قال الشيخ وعلى مثل هذه الصفة كان نبيذ عمر بن الخطاب وغيره من الصحابة (ر) ألا ترى أن عمر رضي الله عنه إنما أحل الطلاء حين ذهب سكره وشره وحظ شيطانه .
(6)
حدثنا ‏يحيى بن إسحاق ‏‏حدثنا ‏إبن لهيعة ‏عن ‏قيس بن الحجاج ‏عن ‏‏حنش الصنعاني ‏عن ‏‏إبن عباس ‏عن ‏عبد الله بن مسعود أنه كان مع رسول الله (ص) ‏‏ليلة الجن فقال له النبي (ص) ‏‏يا ‏عبد الله ‏أمعك ماء قال معي نبيذ في ‏إداوة ‏فقال اصبب علي فتوضأ قال فقال النبي (ص)‏ ‏يا ‏عبد الله بن مسعود ‏شراب وطهور.

(7)حدیث شماره 379 

 حدثنا ‏العباس بن الوليد الدمشقي ‏حدثنا ‏مروان بن محمد ‏حدثنا ‏إبن لهيعة ‏حدثنا ‏قيس بن الحجاج ‏عن ‏حنش الصنعاني ‏عن ‏عبد الله بن عباس ‏أن رسول الله (ص) ‏قال ‏لابن مسعود ‏ليلة الجن ‏معك ماء قال لا إلا ‏نبيذا ‏في ‏سطيحة ‏فقال رسول الله (ص) ‏تمرة طيبة وماء طهور صب علي قال فصببت عليه فتوضأ به.

(8) النبيذ هو مشروب كحولی يتم انتاجه بتخمي العنب...

(9) مُسكر يُتَّخَذُ من عصير العنب أَو التمر أَو غيرهما ، ويُترَكُ حتى يختمر

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

آیا محمد مردی پدوفیلی (کودک‌باز) بود؟ سن عایشه در احادیث.

      برای پاسخ به این پرسش نخست باید تعریف درستی از پدیده‌ی کودک‌بازی داشت، باید دانسته شود که کودک‌بازی با بچه‌بازی تفاوت دارد، در پدوفیلیا شخص به داشتن سکس با کودکان(دختر یا پسر) علاقه دارد در حالی که مرد بچه‌باز تنها به کودکان پسر علاقه دارد.
       پدوفیلیا شامل تحریک شدن مکرر جنسی و یا احساس نیاز و هوس کردن و برانگیخته شدن احساسات جنسی در قبال کودک و یا کودکان است؛ بیمار پدوفیل باید بیش از ۱۶ سال سن داشته باشد و تحریک جنسی باید مربوط به کودک با سن کمتر از 16 سال باشد؛ اختلاف سنی بین بیمار و شخص محرک باید حداقل ۵ سال باشد تا شامل تعریف پدوفیلیا بشود. 
          اکنون رفتار محمد را در این زمینه مورد بررسی قرارمی‌دهیم.
      قرآن کتابی است که محمد ابن عبدالله آن را به خدائی به نام الله نسبت داده است؛ پس قرآن نمود افکار اوست، او در این کتاب مجوز ازدواج دخترانی را صادر کرده است که هنوز پریود نشده‌اند، اگر مغالطه‌ی رشد دختران در سرزمین عربستان را بپذیریم، پس باید قبول کنیم که دختران در این مناطق زودتر از جاهای سردسیر پریود می‌شدند، لذا سن قبل از پریود آنها هم باید از سن سایر دختران و آنچه که در این زمینه متعارف است، کوچکتر باشد؛ اگر هم کوچکتر نباشد، باز دختر قبل از پریود کودک محسوب خواهد شد، قرآن بیان می‌نماید که اگر شما دختری که هنوز پریود نشده است را طلاق دادید، باید آنان مانند سایر زنان {کسانیکه از پریود ناامید شدند( زنان یائسه) و همچنین زنان حامله} از ازدواج خودداری نمایند؛ در مورد زنان یائسه و دخترانی که هنوز پریود نشده‌اند، باید سه ماه برای اطمینان از عدم حاملگی صبر نمایند:
      وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِن نِّسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُوْلَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا (طلاق/4) و (اگر طلاق دادید) آن زنانتان كه از پریود نوميد شدند اگر (در پریود شدنشان)شك داريد، عده‌ی آنان سه ماه است و (دخترانى) كه (هنوز) پریود نشده‌اند. و زنان آبستن مدتشان اين است كه وضع حمل كنند و هر كس از الله بترسد، براى او در كارش آسانی می‌گرداند.( این آیه مدنی است)
      آیا محمد با دختری ازدواج نموده است که هنوز پریود نشده بود؟
      یکی از همسران محمد عایشه است؛ سن او هنگام ازدواج با محمد 9 سال قمری (کمی بیش از 8.5 سال خورشیدی)  بود، اما منابع تاریخی در این زمینه:
      در این حدیث‌ بیان شده که عمر عایشه 9 سال بود است:
      حدثنا معلى بن أسد: حدثنا وهيب، عن هشام بن عروة، عن عائشة: أن النبي صلى الله عليه وسلم تزوجها وهي بنت ست سنين، وبنى بها وهي بنت تسع سنين.وقال هشام: وأنبئت أنها كانت عنده تسع سنين.( صحیح بخاری/کتاب نکاح/باب تزویج الاب ابنته من الامام)
      در اینجا نیز عمر او بین 7 و 9 سالگی بیان شده که گفته شده 9 سال درست‌تر است:
       حدثنا قبيصة بن عقبة: حدثنا سفيان، عن هشام بن عروة، عن عروة قال:تزوج النبي صلى الله عليه وسلم عائشة وهي ابنة ست سنين، وبنى بها وهي ابنة تسع، ومكثت عنده تسعا. (صحیح بخاری/ کتاب نکاح/ باب بنی بامرأه و هی بنت تسع سنین)
      در این حدیث او با کودکان هم‌سن و سالی که برای بازی نزد او می‌آمدند، در حضور محمد بازی کرده است:
      حدثنا يحيى بن يحيى. أخبرنا عبدالعزيز بن محمد عن هشام بن عروة، عن أبيه، عن عائشة: أنها كانت تلعب بالبنات عند رسول الله صلى الله عليه وسلم. قالت: وكانت تأتيني صواحبي. فكن ينقمعن من رسول الله صلى الله عليه وسلم. قالت: فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يسربهن إلي. (صحیح مسلم/ کتاب نکاح/بابا تزویج الاب، البکر الصغیره)
       و خلاصه بیان شده که محمد با عایشه در سن در سن 7 سالگی او ازدواج نمود و در سن 9 سالگی اولین سکس با وی را تجربه کرده است(زفاف)، عایشه در هنگام مرگ محمد در حدود 18 ساله بوده است:
      وحدثنا عبد بن حميد. أخبرنا عبدالرزاق. أخبرنا معمر عن الزهري، عن عروة، عن عائشة ؛ أن النبي صلى الله عليه وسلم تزوجها وهي بنت سبع سنين. وزفت إليه وهي بنت تسع سنين. ولعبها معها. ومات عنها وهي بنت ثمان عشرة. (صحیح مسلم/ کتاب نکاح/بابا تزویج الاب، البکر الصغیره)
     در حدیث پائین ابو اسامه از قول هشام به نقل از پدرش می‌گوید که سن عایشه در هنگام ازدواج 6 ساله بود که هنگام زفاف 9 ساله:
     حدثنی عبيد بن إسماعيل حدثنا ابو اسامه عن هشام عن ابیه قال: توفيت خديجه قبل مخرج النبی (ص) الى المدينه بثلاث سنين فلبث سنتين أو قريبا من ذلك و نكح عائشه و هی بنت ست سنين ثم بنى بها و هی بنت تسع سنين (صحیح بخاری/كتاب مناقب الانصار / باب تزويج النبی (ص) عائشه و قدومها المدينه)
اما در تاریخ طبری
      عروه بن زبیر به مالک بن مروان چنین نوشت:
      درباره‌ی خدیجه دختر خویلد (نخستین همسر محمد) از من پرسید بودی که چه وقت درگذشت؟ وفات وی 3 سال یا نزدیک به سه سال پیش از هجرت پیغمبر بود و پس از وفات خدیجه، عایشه را عقد کرد، پیغمبر دوبار عایشه را دیده بود و به او می‌گفتند: "این زن تو است" عایشه ان وقت 6 سال داشت. هنگامی که پیغمبر به مدینه هجرت کرد با عایشه زفاف کرد و هنگام زفاف عایشه 9 سال داشت.

هشام بن محمد گوید: پیغمبر عایشه دختر ابوبکر را به زنی گرفت، نام ابوبکر عتیق بود و او پسر ابی قحافه بود و نام ابی‌قحافه عثمان بود، پیغمبر سه ( 3 ) سال پیش از هجرت مدینه عایشه را عقد کرد. آن وقت 7 ساله بود، و پس از هجرت مدینه در ماه شوال با وی زفاف کرد، آن وقت عایشه 9 ساله بود و چون پیغمبر درگذشت، 18 ساله بود. پیغمبر زن دوشیزه‌ای جز عایشه نگرفت.
تاریخ طبری/ صفحه 1292/ ترجمه ابوالقاسم پاینده
    این در حالی است که حتی یک حدیث هم وجود ندارد که گفته شود سن عایشه بیشتز از این بوده، جالب اینجاست اخبرا و با توجه به زشت بودن ازدواج با کودک 9 ساله، برخی از مسلمین این احادیث را انکار می‌کنند!
     نوشته‌های بالا برگرفته از معتبرترین منابع حدیث اسلامی است، بنابراین بر طبق آنچه که مشاهده می‌گردد و با توجه به معیار پذیرفته شده‌ی امروزی، کل دوران هم‌خوابگی محمد با عایشه در سنین کودکی او بوده است؛ محمد همواره به عایشه علاقه‌ی زیادی داشت و حتی نمی‌توانست در هنگام جنگ هم از او دست بکشد، در جنگ با قبیله‌ی بنی مصطلق نیز که آن واقعه‌ی معروف گم شدن عایشه رخ داد، محمد تمام شواهد را نادیده گرفت و او را نزد خویش نگه داشت(شرح مفصل در اینجا).
      اما آیا محمد از قدرت جنسی زیادی بهره می‌برد، او انسان غیر عادی در این زمینه بود؟
       چرا این همه به سکس اهمیت می‌داد؟
       آیا انسانی که پدوفیلیا باشد، در سکس تنوع طلب است؟
       چرا او با مشاهده‌ی بدن لخت عروسش(زن پسرخوانده‌اش که در آن زمان مانند پسر وی بود) عاشق او شد؟
      چرا او علاقه داشت که با زنان معروف و همچنین زنان به غنیمت گرفته شده‌ی رؤسای قبایل ازدواج نماید؟
       به این حدیث توجه نماید که مسلمانان زمان محمد چه تصوری از قدرت جنسی غیر عادی او داشتند:
      أنس بن مالك قال كان النبي صلى الله عليه وسلم يدور على نسائه في الساعة الواحدة من الليل والنهار وهن إحدى عشرة قال قلت لأنس أوكان يطيقه قال كنا نتحدث أنه أعطي قوة ثلاثين (صحیح بخاری/باب غسل(
      این حدیث بدان معناست که در آن زمان تصور می‌کردند او قدرت جنسی سی مرد را دارد.
      محمد با توجه به علاقه‌ای که به دختران کم سن و سال داشته است است؛ حتی در بهشت هم برای خود و سایر مؤمنان سکس با چنین دخترانی را نوید داده است، او از بچه‌بازان هم غافل نبوده  و برای آنان غلمان در نظر گرفته است.
       قطع به یقین پاسخ به این پرسشها می‌تواند راهی برای بهتر شناخته شدن این شخصیت باشد؛ ولی آنچه که مسلم است، او به عایشه بیشتر از سایر زنان علاقه داشت و در هنگام مرگش نیز سرش بر روی شانه‌ی عایشه بود و در اتاق وی همراه ابوبکر و عمر دفن گردید. 

     نظرات این لینک (مخصوصا پایانی) نیز خواندنی و در همین راستاست.

Translate

بايگانی وبلاگ