ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

ارتداد کاتب وحی عبدالله ابن ابی السرح

    عبدالله ابن ابی السرح یکی از باسوادان عرب بود که خط بسیار زیبائی داشت؛ او پس از اینکه اسلام آورد، از سوی محمد در زمره‌ی کاتبان وحی قرار گرفت؛ به کسی که وحی بیان شده از سوی محمد را به عنوان سخنان الله می‌نوشت کاتب وحی می‌گفتند.
    عبدالله ابن ابی سرح در ادعای وحی او شک نمود، دلیل این شک جملاتی بود که او هنگام نوشتن قرآن می‌گفت و محمد هم بیان می‌کرد که الله مانند همین سخنانی که تو گفتی بیان نموده است، تغییرات او را سخنان وحی می‌دانست و آن را می‌پذیرفت؛ معروف‌ترین جمله‌ای که عبدالله ابن ابی سرح بیان کرد "فتبارک الله احسن الخالقین " است که بخشی از قرآن گردید، محمد به این جمله علاقه‌ای خاص داشت و حتی هنگام مشاهده بدن زیبای عروسش آن را بیان نمود؛ یا در برخی دیگر از آیات به محمد پیشنهاد تغییر را می‌داد و او هم می‌پذیرفت، از این دسته تغییرات، پیشنهاد "علیما حکیما" و "غفور رحیم" است که مورد پذیرش محمد قرار می‌گرفت، او که از عقلا و باسواردان زمان خویش بود با مشاهده‌ی این موضوع یقین حاصل نمود که این سخنان از الله نیست و اسلام را رها نمود؛ وی به مکه نزد قریش فرار کرد و گفت که اگر واقعا این سخنان بر محمد از سوی الله القا می‌گردد پس بر من هم القا شده، این ادعای او به گوش محمد هم رسید و در پاسخ از قول الله گفت:
    وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (انعام/93)  و چه کسی ستم‌كارتر از آن كسی است  كه بر الله دروغ می‌بندد يا می‌گوید که بر من وحى شده در حالى كه چيزى بر او وحى نشده باشد و آن كسی که می‌گوید مانند آن چیزی که الله نازل کرد من نیز نازل خواهم کرد و اگر ستم‌كاران را در گرداب‌هاى مرگ می‌دیدی كه فرشتگان (در حالی که) دست‌های‌شان را باز کرده (می‌گویند) جان‌های‌تان را بيرون کنید، امروز به خاطر آنچه که به ناحق بر الله می‌گفتید و خودبزرگ بینی می‌کردید به صورت خوارکننده‌ای شکنجه خواهی شد.
طبری در تفسیر همین آیه می‌گوید:
    این آیه درباره‌ی عبدالله بن سعد بن ابی سرح نازل شد، او کاتب پیامبر بود و هنگامی که به او " عزیز حکیم" دیکته می‌شد  او " غفور رحیم" را می‌نوشت،  او تغییر می‌داد سپس آن را می‌خواند؛ وی از اسلام بازگشت و به قریش پیوست، و به آنان گفت که "عزیز حکیم" بر او نازل می‌شد و تغییرش می‌دادم وآنچه که می‌نوشتم را می‌خواندم. (1)
طبری در ادامه می‌گوید:
  او برای پیامبر می‌نوشت و اگر به او "سمیعا علیما" دیکته می‌شد وی "علیما حکیما" را می‌نوشت و اگر پیامبر می‌گفت "علیما حکیما" او "سمیعا علیما" را می‌نوشت، پس شک کرد و کافر شد و گفت: اگر  بر محمد وحی می‌شود بر من هم وحی می‌گردد،  اگر الله بر او نازل می‌کند بر من هم مانند او نازل می‌کند، محمد گفت "سمیعا علیما" و من گفتم "علیما حکیما"؛ پس به مشرکین پیوست. (2)
قرطبی از مفسران بزرگ و به نام اسلامی در تفسیر همین آیه می‌گوید:
   منظور عبدالله بن ابی سرح می‌باشد او برای پیامبر وحی می‌نوشت سپس مرتد گردید و به مشرکین پیوست، موضوع این بود هنگامی که آیه‌ی سوره مؤمنون " و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین" (شرح آیه و تناقضات آن با سایر آیات) نازل گردید،  پیامبر او را خواست و به دیکته کرد تا بنویسد، پس از اینکه تا " ثم انسأناه خلقا آخر"  به پایان رسید، عبدالله ابن ابی سرح از شرح خلقت انسان به حیرت افتاد و گفت: "فتبارک الله احسن الخالقین (3)"، پس رسول الله (ص) گفت: این است همان چیزی که بر من نازل شد، پس عبدالله شک کرد و گفت: "اگر محمد صادق است پس بر من هم مانند او وحی می‌گردد و اگر دروغگوست پس من هم مانند آن چیزی که او می‌گوید گفتم؛ بنابراین او از اسلام مرتد گردید... و در ادامه می‌گوید "هنگامی که رسول الله مکه را فتح نمود و وارد آن شد، دستور به کشتن او و کشتن عبدالله بن خطل و مقیس بنسبابه را داد ولو اینکه آنان را پشت پرده خانه کعبه یافتید، او هم فرار می‌کند و به برادر شیری‌اش، عثمان ابن عفان پناه برد؛ عثمان او را پنهان نمود تا اینکه پس از آرامش مکه نزد رسول الله (ص) رسید و عثمان درخواست امان برای او از رسول الله را نمود، پس رسول الله مدت زیادی ساکت شد و گفت: بله؛ هنگامی که عثمان رفت، رسول الله (ص) گفت "من ساکت شدم تا یکی از شما گردنش را بزند، مردی از انصار گفت "پس چرا به من (با چشم) اشاره نکردی ای رسول الله؟  گفت: برای پیامبران شایسته نیست که چشم خیانتکار داشته باشند؛ ابوعمر گفت: عبدالله بن ابی سرح زمان فتح مکه مسلمان شد او از نجیبان و هوشمندان دارای کرامت از قریش بود... سپس عثمان در سال 25 هجری او را استاندار مصر نمود و در سال 27 هجری آفریقا را فتح نمود، وی پس از مرگ عثمان نه با علی بیعت نمود و نه با معاویه و پیش از اینکه مردم حول معاویه جمع شوند در سال 36 یا 36 هجری در آفریقا از دنیا رفت. (4)
    بغوی که از مفسران بزرگ و به نام اسلامی است (او ایرانی و متولد بغ شهری میان هرات و مرو) نیر نظری مشابه قرطبی دارد (5)
در  تفسیر المیزان جلد 7 صفحه 305 هم همین مضمون آمده است:
   همانا عبدالله بن سعد بن ابی السرح برادر شیری عثمان ابن عفان بود که به مدینه قدم گذاشت و مسلمان شد، او خط بسیار زیبائی داشت؛ هنگامی که وحی نازل می‌شد، رسول الله به او دیکته می‌کرد، پس اگر رسول الله (ص) "والله سمیع بصیر" او "سمیع علیم" می‌نوشت و اگر می‌گفت "والله بما تعملون خبیر" بصیر می‌نوشت و میان "تاء" و "یاء" فرق می‌گذاشت و رسول الله (ص) گفت: او بی‌نظیر است.
  پس مرتد کافر شد و به مکه بازگشت و به قریش گفت: " سوگند به الله که محمد نمی‌داند آنچه که می‌گوید و من مانند آنچه که او می‌گوید، می‌گویم و او منکر آنچه که من گفتم نمی‌شود، من مانند آنچه که او نازل می‌کند، نازل می‌کنم؛ پس الله بر پیامبرش (ص) این آیه را نازل کرد " وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ... (انعام/93) (6)
دلایل بالا بهترین دلیل بر ساختگی و بودن قرآن و سادگی زیاد آن است؛ مسلمین همین سادگی بیش از حد آن را اعجاز می‌دانند.====================================
(1)  نزلت فی عبد الله بن سعد بن أبي سرح  كان كتب للنبي (ص) ، وكان فيما يملى "عزيز حكيم" فيكتب "غفور رحيم" فيغيره، ثم يقرأ عليه "كذا وكذا" لما حول فيقول "نعم ، سواء"؛ فرجع عن الاسلام و لحق بقريش و قال لهم لقد كان ينزل عليه " عزيز حكيم" فأحوله، ثم أقرأ ما كتبت.

 (2)  وكان يكتب للنبي (ص) فكان إذا املى عليه " سميعا عليما " كتب هو " عليما حكيما " و اذا قال " عليما حكيما " كتب" سميعا عليما " فشک و كفر، و قال: ان كان محمد يوحى اليه فقد اوحی إلی ، و ان كان الله ينزله فقد انزلت مثل ما انزل الله، قال محمد: " سميعا عليما " فقلت أنا " عليما حكيما "؛ فلحق بالمشركين. 

(3) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مومنون/14) آنگاه نطفه را به صورت خون بسته و سپس خون بسته را به صورت گوشت پاره درآورديم، و سپس گوشت پاره را استخواندار كرديم و آنگاه بر استخوانها پرده‏اى گوشت پوشانديم، آنگاه آن را به صورت آفرينشى ديگر پديد آورديم، بزرگا خداوندا كه بهترين آفرينندگان است. شرح ادعای مسلمین در اعجاز همین آیه

(4) و من اظلم ممن قال سأنزل، و المراد عبد الله بن أبی سرح الذی كان يكتب الوحی لرسول الله (ص)، ثم ارتد و لحق بالمشركين و سبب ذلک فيما ذكر المفسرون انه لما نزلت الایه التی فی المؤمنون  "و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طين" دعاه النبی (ص) فاملاها عليه؛ فلما انتهى الى قوله ثم أنشأناه خلقا آخر، عجب عبد الله فی تفصيل خلق الإنسان فقال : فتبارك الله أحسن الخالقين؛ فقال رسول الله (ص): وهكذا انزلت علی فشک عبد الله حينئذ و قال: لئن كان محمد صادقا، لقد أوحی إلی كما أوحی إليه ، و لئن كان كاذبا، لقد قلت كما قال؛ فارتد عن الاسلام و لحق بالمشركين. .. فلما دخل رسول الله (ص) مكه امر بقتله  و قتل عبدالله بن خطل و مقيس بن صبابه و لو وجدوا تحت استار الكعبه ففر عبد الله بن ابی سرح الى عثمان رضی الله عنه ، و كان اخاه من الرضاعه، ارضعت مه عثمان فغيبه عثمان حتى اتى به رسول الله (ص) بعد ما اطمان اهل مكه فاستامنه له  فصمت رسول الله (ص) صمت طويلا ثم قال "نعم . فلما انصرف عثمان قال رسول الله (ص) : ما صمت الا ليقوم اليه بعضكم فيضرب عنقه . قال رجل من الانصار "فهلا اومات الی يا رسول الله ؟ فقال :ان النبی لا ينبغی ان تكون له خائنه الاعين قال ابو عمر "و اسلم  عبد الله بن سعد بن ابی سرح ايام الفتح فحسن اسلامه ، و لم يظهر منه ما ينكر عليه بعد ذلک  و هو احد النجباء العقلاء الكرماء من قريش  و فارس بنی عامر بن لوی المعدود فيهم ، ثم ولاه عثمان بعد ذلک مصر سنه خمس وعشرين  و فتح على يديه افريقيه سنه سبع وعشرين و غزا منها الاساود من ارض النوبه سنة احدى و ثلاثين ، و هو هادنهم الهدنه الباقيه الى اليوم  و غزا الصواری من ارض الروم سنه اربع و ثلاثين  فلما رجع من وفاداته منعه ابن ابی حذیفه من دخول الفسطاط، فمضى الى عسقلان فاقام فيها حتى قتل عثمان   و قيل  بل اقام بالرمله حتى مات فارا من الفتنه و دعا ربه فقال : اللهم اجعل خاتمه عملی صلاه الصبح  فتوضأ ثم صلى فقرا في الرکعه الاولى بام القرآن والعاديات  وفی الثانيه بام القرآن و سوره  ثم سلم عن يمينه ثم ذهب يسلم عن يساره فقبض الله روحه . ذكر ذلک كله يزيد بن ابی حبيب و غيره  و لم يبايع لعلی و لا لمعاويه  و كانت وفاته قبل اجتماع الناس على معاويه و قيل  انه توفی بافريقيه والصحيح انه توفی بعسقلان سنة ست او سبع و ثلاثين  و قيل سنه ست و ثلاثين . 

(5) نزلت فی عبد الله بن سعد بن أبي سرح و كان قد اسلم و كان يكتب للنبی (ص) و كان اذ املى عليه "سميعا بصيرا" كتب عليما حكيما ، وإذا قال : عليما حكيما ، كتب" غفورا رحيما"، فلما نزلت " ولقد خلقنا الإنسان من سلالة من طين "  املاها عليه رسول الله (ص) فعجب عبد الله من تفصيل خلق الإنسان ، فقال : تبارك الله أحسن الخالقين ، فقال النبی (ص) : اكتبها فهكذا نزلت ، فشک عبد الله و قال " لئن كان محمد صادقا فقد اوحی الی كما أوحی اليه ، فارتد عن الاسلام و لحق بالمشركين.

(6)  ان عبد الله بن سعد بن ابی السرح، كان اخا لعثمان من الرضاعه؛ قدم الى المدينه و اسلم و كان له خط حسن، و كان اذا نزل الوحی على رسول الله (ص): دعاه ليكتب ما نزل عليه فكان اذا قال له رسول الله (ص) "والله سميع بصير يكتب سميع عليم"، و اذا قال" و الله بما تعملون خبير" يكتب بصير وكان يفرق بين التاء والياء، و كان رسول الله(ص) يقول: هو واحد.
 فارتد كافرا و رجع مكه و قال لقريش" و الله ما يدرى محمد ما يقول أنا أقول مثل ما يقول فلا ينكرعلى ذلک فانا انزل مثل ما انزل الله فانزل الله على نبيه (ص) فی ذلک، " وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ... (انعام/93)

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

تناقضات قرآن در دریافت صدقه از سوی محمد بابت گفتگوی خصوصی.

درخواست پول از مردم بابت شغل پیامبری از سوی محمد، بی توجی مردم نسبت به آن و تغییر نظر الله.
   محمد در جاهائی از قرآن از قول الله می‌گوید که من مطلقا هیچ پاداشی را از شما نمی‌خواهم، این الله است که پاداش مرا خواهد داد:
     وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/109) من به خاطرش (پیامبری) درخواست هيچ پاداشی را از شما ندارم، پاداش من  تنها و تنها تنها بر عهده پروردگار جهانیان است.
    قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (سبا/47) بگو هر پاداشی كه از شما خواستم برای خودتان باشد، پاداش من غیر از الله بر عهده‌ی کس دیگری نیست و او بر هر چيزى گواه است.
    قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ (ص/86) بگو من  به خاطرش (پیامبری) درخواست پاداشی را از شما نمی‌کنم و من از كسانى نيستم كه وظیفه‌ای را بر خود تحمیل نمایم.
 و در ادامه گفته شده که پاداش من به عهده الله است، اما در این آیه سخنان خودش را نقض کرده بیان می‌نماید که من تنها پاداشی که از شما می‌خواهم احترام به نزدیکان و خویشاوندانم است و این بدان معناست که او نوعی پاداش را بابت این کار درخواست می‌نماید:
  ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (شوری/23) اين همان چیزی است كه الله به بندگانش، همان کسانی که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده‌اند مژده می‌دهد؛ بگو من درخواست هیچ پاداشی را از شما ندارم مگر دوستی و احترام به نزدیکانم  و  هر كس نيكى به دست آورد در حسناتش می‌افزائیم، بدون شک الله  آمرزنده و سپاسگزار است.
  جالب اینجاست که محمد از قول الله بیان می‌نماید که او شکرگزار کسانی است که به نزدیکانش احترام بگذارد، این در حالی است که الله همین صفت را به بندگانش خوبش نسبت می‌دهد:
  ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا (اسرا/15) ای فرزندان كسانى كه با نوح (در کشتی) برداشتيم بدون شک كه او بنده‌ای سپاسگزار بود. شرح داستان طوفان نوح و تناقضات قرآن
الله در جاهائی از قرآن، بندگانش را با همین صفات یاد می‌کند:
.... ان في ذلك لآيات لكل صبار شكور(ابراهیم/5 و سبأ / 19 ) .... بدون شک در این نشانه‌هائی است برای هر شکیبای سپاسگزای.
 اما به تدریج محمد پس از اینکه به اصطلاح کارش گرفت، سخنانی که در بالا از قول الله بیان نموده را فراموش کرد و  بیان نمود "اگر کسی درخواست ملاقات خصوصی با من نمود باید بابت هر دیدار پولی را پرداخت نماید"، او نام این پول را صدقه گذاشت:
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ  (توبه/11) اى كسانى كه ايمان آورده اید، هرگاه با پيامبر گفتگوى محرمانه نمودید پيش از گفتگوى محرمانه‌ی تان، صدقه‌‏اى تقديم کنید که براى شما بهتر و پاكيزه‌تر است و اگر چيزى نيافتيد، بدانيد كه الله آمرزنده مهربان است.
   قرآن در آیه بالا به محمد دستور می‌دهد تا از اموال مسلمانان پولی را به عنوان صدقه دریافت نماید تا اینکه آنها را پاک کند؛ به همین موضوع در آیه پائین هم اشاره شده است:
  خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (توبه/ 103) از اموال آنان صدقه‌ای بگیر تا به وسيله آن پاکشان سازی و پالایششان نمائی و برايشان دعا كن، زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است و الله شنواى داناست.
 دریافت صدقه توسط خودش را به الله نسبت می‌دهد، زیرا میان خویش و الله تفاوتی قائل نیست:
   أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (توبه/104) آيا ندانسته‌اید تنها الله است كه از بندگانش توبه می‌پذیرد و صدقات را می‌گیرد و الله است كه خود توبه ‏پذير مهربان است.
   ممکن است برخی از مسلمانان این موضوع را تناقض در قرآن ندانند و بگویند که منظور از صدقه در اینجا همان زکات است، در پاسخ باید گفت که درست است در برخی از آیات قرآن صدقه را معادل زکات دانسته است ولی وجوب پرداخت زکات در اسلام سالی یک بار است آن هم مقداری خاص از مال که به گروه‌هائی خاص از جامعه تعلق می‌گیرد، در فقه اهل سنت عموما شامل یک چهلم از پولی است که یک سال قمری بر آن بگذرد و بدون استفاده بماند.، دوم اینکه احکام زکات در اسلام نسخ نشده ولی ظاهرا مردم در آن زمان به این دستور محمد چندان توجهی نکردند، محمد هم چون دید که نمی‌تواند بر این موضوع پافشاری نماید، از قول الله بیان نمود "او این عدم تمکین دستور را بر شما بخشید" و به آنان دستور می‌دهد که نماز را به پا دارند و این صدقه را به جای پرداخت در هر بار ملاقات سالی یک بار با نام زکات بپردارند، واژه زکاة ریشه در زکیة و به معنای پاکسازی معنوی را دارد: 

    أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ  (توبه/13) آيا ترسيديد كه پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه‌هائی تقديم کنید و چون نكرديد و الله  بر شما بخشید، پس نماز را برپا داريد و زكات بدهید و از الله و پيامبر او فرمان ببرید و  الله به آنچه می‌کنید آگاه است.
   و یا در این آیه که از قول الله خود را بابت این کار سرزنش می‌نماید:
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (مؤمنون/72) يا از ايشان درخواست مزدى می‌کنی و مزد پروردگارت بهتر است و اوست كه بهترين روزى‏دهندگان است.
 ولی یادش رفته پیشتر دریافت پول را در گفتگویخصوصی دستوری از سوی الله نامیده بود، همین موضوع هم نشانه‌ای است دیگر از بیماری شیزوفرنی محمد.

Translate

بايگانی وبلاگ