ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

قرآن: امکان رفتن به ماه وجود ندارد!

         قرآن پائین ترین آسمان را آسمان دنیا می‌نامد، آسمانی که با ستارگان آراسته شده است:
      إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/6) ما پائین ترین آسمان (آسمان دنیا) را با زیور ستارگان آراسته كرديم .
     فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم (فصلت/12) در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و آنچه را مي‏خواست در هر آسماني مقدر فرمود، و پائین ترین آسمان(آسمان دنیا) را با چراغهائي (ستارگان) آراسته نمودیم و (با پرتاب شهاب سنگها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، اين است تقدير (شخص)با عزت دانا.
     وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ (ملک/5) و به راستى پائین ترین آسمان(آسمان دنيا) را به چراغهائى(ستارگان) آراسته کردیم و آنها را (ستارگان) پرتاب شنوده(شهاب سنگ) بسوی شیطان قرار دادیم و براى آنان عذاب آتش افروخته(جهنم) آماده ساختيم‏.
      پس پائین‌ترین آسمانها، آسمان دنیاست که الله آنرا از هرگونه نفوذی حفظ نموده است؛ البته در این آیه الله تصور می نماید که شهاب سنگ همان ستارگان پرتاب شده هستند.
       در زبان عربی به هر چیزی که بخواهد در مکانی که جایگاهش نیست وارد شود شیطان می‌گویند؛ این شیطانها چه انس باشند و چه جن.
     محمد از قول خدایش می‌گوید که الله آسمان را از هرگونه تعدی حفظ نموده است:
    وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ (صافات/7) و (آسمان را) از هرگونه شیطان سرکشی نگه داشتیم.
     قرآن بیان می‌نماید که ما آسمان دنیا (پائین) را علاوه بر اینکه با ستارگان تزئین نمودیم، آن را از هرگونه نفوذی در امان نگه داشتیم؛ پس کسی توانائی نفوذ در این آسمان را ندارد. 

       اما مکان خورشید و ماه:
         از دید اسلام الله، خدای مسلمانان، آسمان را به صورت 7 طبق آفرید:
     أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (نوح/14) آيا نمی بینید چگونه الله هفت آسمان را طبقه طبقه آفريده؟
     الله ماه و خورشید را دورتر از ستارگان و در میان طبقات هفتگانه‌ی آسمان قرار داد:         
      وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (نوح/15 ) و ماه را در آنها (طبقات آسمانها) مايه روشنائی و خورشيد را چراغ فروزانی قرار داد.
   در اینجا قرآن نخست تأکید می‌کند که ما آسمان را طبقه طبقه آفریدم و پس از آن بیان می‌نماید که خورشید و ماه را در آنها نور و فانوسی فروزان گذاشتیم؛ پس ماه و خورشید در میان این طبقات هستند نه در طبقه‌ای که سایر ستارگان قرار دارند:
 ترجمه مکارم شیرازی وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (نوح/15 ) و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائي، و خورشيد را چراغ فروزاني قرار داده است.
    بنابراین و طبق ایات بالا، برای رفتن به ماه و خورشید باید از تمام ستارگان جهان گذر نمود و صد البته از دید الله چنین امکان وجود ندارد، زیرا الله آسمان را کاملا از هر گونه نفوذ شیطانها(قبلا توضیح دادم منظور چیست) حفظ نموده است.
   برای دیدن مقایسه‌ی نظریه‌ی بیگ بنگ با خلقت در قرآن اینجا را کلیک کنید.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

تناقض بین قرآن و سنت محمد ابن عبدالله در ازدواج و اسامی زنان او.

      آنچه که در سیرت و روش پیامبر اسلام قطعیت دارد، مجوز در اختیار داشتن همزمان 4 همسر و تعداد نامحدودی کنیز(بعنوان شریک جنسی) برای مردان مسلمان و تعداد بیشتری همسر برای خود محمد ابن عبدالله می‌باشد(1).
      اما با بررسی آیات قرآن، متوجه تناقضی عجیب در این امر خواهیم شد، قرآن از یک سو برای مردان مسلمان مجوز چهار بار ازدواج و در اختیار داشتن چهار زن بطور همزمان را می‌دهد و از سوئی دیگر شرطی به عنوان عدالت را بیان می‌نماید؛ اما در جائی دیگر از قرآن بیان می‌شود که امکان ندارد شما(مسلمانان) بتوانید عدالت را برقرار نماید، با این گفته مجوز چهار همسر بطور همزمان در اختیار داشتن، بطور خودکار حذف می‌شود.
      مثالی می‌زنم:
       شما به فرزندانتان می‌گوئید که من به شما دوچرخه، رایانه، ساعت و کفشی را خواهم خرید اگر در تمام درس‌هایتان نمره‌ی 20 بگیرید، ولی اگر نتوانستید همه را بیست بگیرید من به شما تنها کفشی را خواهم خرید. شما در جائی دیگر خطاب به فرزندانتان می‌گوئید که امکان ندارد که شما بتوانید در همهی درسها نمره‌ی بیست بگیرید، زیرا شما کسی هستی که انها را کاملا می‌شناسی و سخن شما در مورد آنها قطعیت دارد. معنی این سخن این است که به فرزندانتان تنها کفشی را خواهی خرید.
      قرآن هم دقیقا همین موضوع را بیان می‌نماید:
      وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ (نساء/3) و اگر بيمناكيد كه در حق دختران يتيم با انصاف رفتار نكنيد، در اين صورت از زنانى كه مى‏پسنديد دو و سه و چهار تن را به همسرى درآوريد، و اگر مى‏ترسيد كه مبادا عادلانه رفتار نكنيد، فقط به يك تن، يا ملك يمين اكتفا كنيد، اين نزديكتر است به اينكه ستم نكنيد.
      در اینجا الله بیان می‌گوید:
       شما در صورتی مجاز به داشتن چها همسر هستید که عدالت برقرار نمائید و اگر نتوانید این عدالت را برقرار نماید پس تنها یک همسر و یا کنیزانی می‌توانید در اختیار داشته باشید.
      اما به این آیه توجه نمائید:
      وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (نساء/129) و هرگز نميتوانيد در ميان زنان، عدالت كنيد، هر چند كوشش نمائيد، ولي به كلي تمايل خود را متوجه يكطرف نسازيد كه ديگري را به صورت بلا تكليف در آوريد، و اگر راه اصلاح و پرهيزگاري پيش گيريد، خداوند آمرزنده و مهربان است.
       در این ایه الله بیان می‌نماید که شما هرگز نمی‌توانید بین همسرانتان عدالت را برقرار نمائید، حتی اگر به شدت خواهان برقراری عدالت باشید؛ با این سخن قران عملا بیان می‌نماید که مسلمانان نمی‌توانند بیش از یک همسر محصنه را در اختیار داشته باشند.
     اما تحلیل این مطلب
     برای توجیه این سخن دو احتمال وجود دارد:
        1- قرآن و سنت(روش) محمد ابن عبدالله متناقض هم هستند.
        2- منظور قرآن از عدالت، عدالت واقعی نیست.
  اگر احتمال نخست را بپذیریم، پس احتمال دوم خود به خود حذف خواهد شد؛ اما اگر احتمال نخست را رد نمائیم، پس چاره‌ای جر پذیرش احتمال دوم نداریم، با پذیرش این احتمال، باز قرآن دچار تناقض گوئی می‌گردد، آنجائی که سطح عدالت را تا مرز بی‌عدالتی پائین می‌آورد.
=============================================
(1)

خديجه دختر خويلد

وى نخستين همسر محمد بود، بيست‏و پنج سالگی با او که بیوه زن ثروتمندی بود چهل ساله ازدواج نمود.

سوده دختر زمعه

او دومین همسر وی بود و شوهرش به حبشه مهاجرت کرد و در آنجا مسیحی گردید.

عايشه دختر ابوبكر

او در سن 9 سالگی با محمد که در حدود 55 ساله بود ازدواج نمود.

حفصه دختر عمر

همسر وى (خنيس بن حذافه سهمی) در جنگ بدر کشته شد و هنگامیکه عده‌اش به ‏پايان رسيد، پدرش(عمر) هنگامیکه همسر عثمان از دنيا رفته بود، به عثمان پیشنهاد ازدواج با او را د اد. عثمان گفت: فعلاً قصد ازدواج ندارم. عمر اين مطلب را به محمد گفت، محمد نیز در پاسخ بیان نمود که حفصه به ازدواج مردى بهتر از عثمان در خواهد آمد و عثمان با زنى بهتر از حفصه ازدواج مى‏كند. و سپس محمد حفصه را از عمر خواستگارى كرده و به ازدواج خويش در آورد و دختر خود ام‏كلثوم را به عثمان داد.

أم حبيبه رمله دختر ابوسفيان

شوهر او نیز هنگام مهاجرت به حبشه مسیحی گردید.

ام سَلَمه دختر أبى أميه

شوهر او در جنگ احد کشته شد.

زينب دختر جَحش

جُويريه دختر حارث بن أبى ضرار

جويريه از قبيله بنى مصطلق بود به رهبرى رئيسشان حارث بن أبى ضرار که محمند به نبرد با آنان برخاست و آنها را در خانه‏هايشان به شكست واداشت و بسيارى از مردان و زنان و فرزندان آنها را اسير ساخت و اموال فراوانى را به غنيمت گرفت؛ از جمله زنانى كه به اسارت در آمدند، جويريه دختر حارث بود كه در سهم غنيمتى يكى از مسلمانان قرار گرفت. جويريه خود را از وى خريدارى كرد(يعنى با او به توافق رسيد كه در برابر آزادى خود مبلغى پول به او بپردازد) و سپس نزد محمد آمد و عرض كرد: اى فرستاده‌ی الله من جويريه دختر حارث بن أبى ضرار هستم كه رئيس قبيله خود بود. دشوارى‏هايى كه در اين مسير ديدم بر شما پوشيده نيست، من در سهم ثابت بن قيس قرار گرفتم و خود را از او خريدارى كردم و اينك نزد شما آمده‏ام تا در زمينه‌ی مقدار پولی که باید بپردازم، مرا يارى نمايى.


صفيه دختر حى بن اخطب

او دختر رئيس قبيله بنى نضير از یهودیان بود كه پس از كشته شدن شوهرش كنانة بن ربيع بن ابى الحقيق در غزوه خبير به اسارت مسلمان‏ها در آمد.

ميمونه دختر حارث هلاليه

او بیوه زنی است که آخرین همسر محمد می‌باشد.

كنيزكان

از جمله كنيزان محمد، ماريه قبطيه دختر شمعون بود كه فرزندى به نام ابراهيم از او زاده شد(گفته می‌شود که این فرزند بخاطر ارتباط وی با یکی از بردگان محمد زاده شد)  و در كودكى از دنيا رفت و ديگرى ريحانه قرظيه دختر زيد بوده است…..

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

عدالت خدائی: قتل عام قومی بخاطر کشتن شتری.

یکی از دردناکترین عذاب الهی، عذاب قوم صالح می‌باشد.این عذاب به بهانه‌ای واهی صورت می‌گرید.
کشتن شتر.
الله این شتر را شتر خودش معرفی می‌نماید:
وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ (هود/64) و اى قوم من اين ماده‏شتر الله كه براى شما پديده‏اى شگرف است پس بگذاريد او در زمين الله بخورد و آسيبش مرسانيد كه شما را عذابى زودرس فرو مى‏گيرد.
اما خوردن او چگونه بود؟
من وارد جزئیات چگونگی پیدایش این ماده شتر نمی‌گیردم، شتری که الله ادعا دارد ماده شتر خودش است، اما ببیند چگونه الله آب را بین قوم صالح و ماده شتر خودش تقسیم بندی می‌نماید:
قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (شعراء/155) گفت اين ماده‏شترى است كه نوبتى از آب برای اوست و روزى معين نوبت آب شماست.
ویا:
وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاء قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ(قمر/28) و به آنان خبر ده كه آب ميانشان تقسیم شده‏ است هر كدام را آب به نوبت‏خواهد بود.
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا(شمس/13) پس فرستاده‌ی الله به آنان گفت ماده‏شتر الله است و (نوبت) آب‏خوردنش را (رعایت نمائید)
اینکه این چشمه را الله بوجود آورد یا وجود داشت در بحث ما نیست، زیرا بر طبق قضاو قدر الهی، همه‌ی آنچه که در زمین وجود دارد از نعمتهای الهی است که الله برای انسانها ارزانی داشته است.
اما آیا این عادلانه است که نوشیدن و استفاده از آب چشمه بین انسانه‌ای قوم صالح و یک شتر تقسیم شود؟
آیا از دید الله ماده شتر و قومی، در نوشیدن آب چشمه با هم برابرند؟
فرض می‌کنیم که الله حق داشت مردم نافرمان از دستور فرستاده‌اش را مجازات نماید؛ گناه کودکان و سالخوردگان چیست؟
(البته قرآن دچار تناقض گوئی شده است زیرا این قوم را قومی متمدن بیان می‌نماید، قومی که قادر بودند کوهها را بتراشند و از آنها برای خودشان خانه بسازند؛ اولین پارامتر در شکل گیری هر تمدنی وجود اب است تمام تمدنهای مهم بشری در کنار رودخانه‌ها بوجود آمده‌اند.)
این مردم از تقسیم بندی الله به ستوه آمده بودند؛ الله تهدید می‌نماید اگر به او(شتر) آسیبی برسانید، من شما را با عذاب مواجه خواهم نمود:
وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ(شعراء/156) و به آن گزندى مرسانيد كه عذاب روزى هولناك شما را فرو مى‏گيرد.
اما طبق گفته‌ی قرآن، شکیبائی این مردم به سر رسید و ماده شتر الله را کشتند:
فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ(اعراف/77) پس آن ماده‏شتر را پی(کشتن همرا با ضربه) و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند اى صالح اگر از پيامبرانى آنچه را به ما وعده مى‏دهى براى ما بياور.
پس از کشتن شتر صالح شروع به تهدید آنها نمود و انها هم از ارتکاب این قتل پشیمان شدند:
فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ(شعراء/157) پس آن را کشتند و پشيمان گشتند.
اما برای انها پشیمانی سودی نداشت زیرا الله برای آنها مکری در نظر گرفته بود:
وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(نمل/50) و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند.
همچنین الله بیان می کند که این شتر فتنه‌ای(ازمایش) بود برای آنها:
إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ (قمر/27) ما براى آزمايش آنان ماده‏شتر را فرستاديم و مراقب آنان باش و شكيبايى كن.
صالح به انها گفت که پس از 3 روز با عذاب الهی مواجه خواهی شد:
فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ(هود/65) پس آن را پى كردند و [صالح] گفت‏سه روز در خانه‏هايتان برخوردار شويد اين وعده‏اى بى‏دروغ است.
پس از این سه روز، الله کسانیکه به او ایمان آورده بودند را نجات و بقیه را دچار عذاب نمود:
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ(هود66) چون فرمان ما در رسيد صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت‏خود رهانيديم و از رسوايى آن روز به يقين پروردگار تو همان نيرومند شكست‏ناپذير است.
اما در بیان کیفیت این عذاب قرآن دچار تناقض گوئی شده است:
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (اعراف/78) آنگاه زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند.
و در جائی دیگر:
وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ (هود 67) و كسانى را كه ستم ورزيده بودند آن بانگ فرا گرفت و در خانه‏هايشان از پا درآمدند.
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ(قمر/31) ما بر آنها يك فرياد فرستاديم و چون گياه خشكيده ريز ريز شدند
جالب است قرآن بیان می‌نماید که تعدای از این غذاب شوندگان هم از مؤمنان به الله بودند:
فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(شعراء/158) آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت قطعا در اين [ماجرا] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(شعراء/159) و در حقيقت پروردگار تو همان شكست‏ناپذير مهربان است.
الله قبول دارد که انها را مجازات دسته جمعی نموده است:
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ(نمل/51) پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود ما آنان و قومشان را همگى هلاك كرديم.



روش دوری از هر نوع بیماری، دوری از سوختگی، حفاظت از درد و درنده و... !

اما صادق فرمود: اگر سوره‌ی حمد بر مرده‌ای بخواند و جان بر تنش برگردد، شگفت‌زده نشوید.

هرکس که از کودکی تعهد خواندن سوره‌ی فلق را سه بار و سوره‌ی اَحد را صد بار و اگر نتواند تعهد پنجاه بار در هر شب را نماید؛ الله عزوجل هر گونه نزول(بلا) ، تعرض کودکی ، بیماری، تشنگی، فساد معده و جوشش خون را از او تا سن پیری در صورت ادامه بر خواندن دفع نماید، و اگر تا پایان عمر بر این کار پایبند بماند، تا روزی که الله جانش را نگرفته است، محفوظ بماند.

مردی برای حفاظت از خویش از امام صادق پرسید، امام گفت: یک کوزه‌‌ی نو را بگیر و در آن آب بریز، سپس سوره‌ی قدر را سی بار بخوان و آن را آویزان کن و از آبش بنوش و دست نماز(وضو) بگیر آب بر آن افزایش یابد.

علی گفت: سوگند به الله هیچ چیزی نیست که آن را بجوئید از قبیل دعای حفاظت از سوخت و و غرق شدن و دزد زدگی . گریختن از چهار پا از دست صاحبش و برای یافتن گم شده و برگشتن بندهی فراری(از خانه) مگر اینکه در قرآن باشد؛ هر کس می خواهد از من بپرسد. مردی برخاست و پرسید: ای امیر المومنین! به من خبر دهید وسیله ای برای ایمنی از سوختن و غرق شده؛ امام فرمود: این آیات را بخوان: و هم یتولی الصالین و ما قدرو الله حق قدره...... از سوختن و غرق شدن در امان باشد و مردی آنها را خواند و آتش در خانه‌های همسایه اش درگرفت و خانه‌ی او در امان ماند. مرد دیگری برخاست و گفت که چهارپای من چموشی می‌کندو من از او می ترسم؛ امام فرمود: در گوش راستش بخوان: له اسلم من فی السموات و الارض ..... . و انرا خواند چهارپایش آرام شد.

مرد دیگری برخاست و گفت ای امیر المؤمنین! سرزمین من پر از درندگان است، اما فرمود این آیه را بخوان: لقد جائکم رسول من انفسکم.... . آن مرد آن را خواند و درندگان از او کناره گرفتند.

سپس دیگری برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! به من گزارشی از حیوان گم شده را بدهید؛ امام فرمود سوره‌ی یاسین را در دو رکعت نماز بخوان و بگو ای رهنمای من، گم‌راه شده را به من باز گردان؛ او نیر ان کار را کرد و حیوان گم شده‌اش برگشت.

دیگری برخاست و گفت از من گم شده‌ای است(شخصی از فرار کرده) از او به من خبری بده، اما فرمود این ایه را بخوان: او کظلمات فی بحر لجی یغشاه.....او نیر خواند و گم شده‌ی فراری‌اش باز گشت.

سپس مردی برخاست و درباره حفاظت از دزد پرسیدة، امام فرمود این ایه را هنگام رفتن به رختخواب بخوان: قل ادعوالله او ادعوا الرحمن .... . و در ادامه امام فرمود هر کس در بیابان بی سکنه شب را بگذراند و این ایه را بخواند(اعراف/54) فرشته ها نگهدار او باشند...... گویند ان مرد به سفر رفت و در خرابه‌ای خوابید بدون اینکه ایات را بخواند؛ شیطان نزدیکش آمده و بینی‌اش را گرفت و به رفیقش گفت که به او مهلت بده؛ آن مرد بلند شد و ایات را خواند؛ شیطان به رفیقش گفت که الله بینی تو را به خاک بمالد؛ اکنون از او تا صبح نگهداری کن. صبح زود نزد امیرالمؤمین رفت و برگشت و به او گزارش داد و گفت که در سخن تو شفا و درستی یافتم و پس از آمدن آفتاب به آنجا برگشت و جای پای شیطان را در آنجا دید.

اگر سوره‌ی حمد 70 بار خوانده شود، هر دردی آرام گردد!


(اصول کافی/کتاب فضل القران/باب فضل قرآن)

سایر خرافات اسلامی

سالروز شهادت فاطمه یا روز کینه؟


      چیزی که قلب من را به درد می‌آورد؛ کینه و نفرتی است که دین در بین هم‌میهنان ما منتشر می‌کند.
      امروز تلویزون(شبکه‌ی تهران) را نگاه می‌کردم، برنامه‌ی کودک بود در این برنامه دختر کوچولوئی را آورده بودند تا شعری در وصف (حضرت) زهرا بخواند و او با نام بردن از صورت سرخ شده‌ی فاطمه(بر اثر سیلی عمر) و پهلوی شکسته‌اش از فرزندی به نام محسن یاد کرد که در شکمش سقط نمود و .... .
این موضوع قلب من را به درد آورد و یاد گفته‌ی یکی از دوستان هم‌میهن سنی خود افتادم؛وی در شهری ساکن است که سنی‌ها در کنار شیعیان با آرامش زندگی می‌کنند. او تعریف کرد که یک روز دختر همسایه به دختر او گفته بود که عمر شما چرا فاطمه را اذیت کرده؟!
      در اینجا به تحلیل این به اصطلاح شهادت می‌پردازم(گرچه موضوعی است تکراری):
آیا فاطمه بدست عمر کشته شد؟
      در بیان چگونگی وفات فاطمه، اهل سنت و شیعیان هرکدام دلایل مخصوص به خود را بیان می‌نمایند.
      تشیع معتقد است که فاطمه به سبب ضربه‌ای که عمر بر پهلوی او وارد نمود، کشته(شهید) شد و برای این کشته شدن دلالیلی را نیز بیان می‌نمایند؛ من در اینجا قصد ندارم که دلایل هرکدام از این دو فرقه‌ی اسلام را مورد بررسی قرار دهم و نتیجه‌ای از بررسی این دلایل بگیریم؛ اما آنچه که مسلم است این موضوع می‌باشد که شوهر فاطمه شمشیر زنی بود بسیار ماهر و به شیوه‌های مختلف، بسیار از دگراندیشان(کفار) عرب را از بین برده بود؛ آن گونه که ادعا می‌شود، او کسی است که اگر از دید و عقیده‌ی خودش، حقی پایمال می‌شد، با ضایع کننده‌ی حق مبارزه می‌کرد و تا رسیدن به پیروزی تلاش می‌نمود.
      نمونه‌ای از این نبردها را می‌توان جنگ جمل(شتر) نام برد. در این جنگ علی‌رغم اینکه قرآن به صراحت بیان می‌نماید که زنان فرستاده‌ی الله(رسول الله) مادران مؤمنان هستند(ا)، به سبب اینکه ام المؤمین عایشه به خونخواهی عثمان برخواسته بود و خواهان تحویل دادن قاتلان او که در میان لشکریان علی بودند، شده بود؛ به مخالفت علنی و جنگ پرداخت و در صورتیکه می‌توانست با مذاکره به راه حل میانه‌ای دست یابد و یا این قاتلان را فراری دهد، اما برای حفظ جان اینها(قاتلان)، حاضر شد با مادر همه‌ی مؤمنان بجنگد؛ در این جنگ خونهای زیادی ریخته شد و باعث ایجاد دودستگی بین مسلمان گردید، اما علی که می توانست با مصلحت اندیشی راه حلی میانه‌ای را پیدا نماید، این مصلحت را در نظر نگرفت و با ام‌المؤمین(مادر مسلمان ) جنگید.
      اما پرسشی که به ذهن هر پرسش شونده‌ای خطور می نماید این است: علی که تا این اندازه به جان کسانیکه گفته می‌شد قاتلان عثمان هستند بها می داد، چرا در مقابل عمر تا این اندازه ضعفش آشکار بود؟
      چرا آنگونه که در روایات شیعیان گفته شده، عمر با حمله به خانه‌ی علی او را کشان کشان و با حالتی زبونانه به مسجد برد و از او بیعت خواست، واکنشی نشان نمی‌دهد و نه تنها خود را حقیر نشان می دهد، بلکه همین حمله کننده‌ی به زنش را داماد خویش می گرداند؛ دامادی با حمله به مادر زن خویش او را مورد ضرب قرار می‌دهد، ضربه‌ای که در نهایت موجب کشته شدن او و فرزندی که در شکم داشت می گردد؟
آیا ام کلثوم می‌دانست که عمر قاتل مادرس است؟
او می‌بایست بداند، زیرا فاصله‌ی مردن مادرش با ازدواج او با عمر فاصله‌ی زیادی نیست؟
در اینجا سه احتمال وجود دارد:
1- علی بسیار بزدل و ترسو بود.
2- روایتی که بیان می‌نماید عمر به زن علی تعدی نموده است دروغین و باطل است.
3- او بخاطر مصلحت و جلوگیری از وقوع جنگ از خون همسر و پسرش گذشت و برای بدست آوردن دل عمر، دخترش را به ازدواج او درآورد.
اگر حالت او درست است، پس داستان شجاعت او افسانه‌ای بیش نبوده است.
در حالت دوم نیز اگر فرض را بر درستی این احتمال بگذاریم، پس اساس باور تشیع که بر مبنای دشمنی با دشمنان علی بنا نهاده شده فرو می‌ریزد.
در حالت سوم اگر بپذیریم:
اولا چرا او در جنگ جمل حاضر گردید برای حفظ جان قاتلان عثمان این همه خون‌ریزی صورت گیرد؟
ثانیاً باز تمام سخنان آخوند که خود را پیرو علی می‌دانند باطل می‌گردد؛ زیرا علی بخاطر مصلحت سکوت کرد ولی آخوند با ایجاد جو بدبینی باعث ایجاد تنش در میان فرق اسلامی می‌گردد.
پس بهتر است این روز را روز کینه گستر نام نهند!
(1):
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا (احزاب/6) این پيامبر به مؤمنان از خودشان اولویت دارد و همسرانش مادرانشان هستند و خويشاوندان(او در پذیرش) كتاب الله بعضى به بعضى اولويت دارند بر مؤمنان و مهاجران؛ مگر آنكه بخواهيد به دوستان خود نیکی كنيد و اين در كتاب نگاشته شده است.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

پریدن حشره‌ای از بینی و رفتن به عرش هنگام عطسه زدن!


بدون شرح

     امام صادق:
     هر کس عطسه بزند، سپس دستش را روی سوراخ بینی‌اش بگذارد و "الحمدلله رب العالمین حمدا کثیرا کما هم و اهله و صلی الله علی محمد النبی و اله و سلم" را بگوید، از سوراخ چپ بینی‌اش پرواز کننده‌ای(حشره) کوچکتر از ملخ، بزرگتر از مگس بپرد، تا زیر عرش برود و تا روز قیامت برای او درخواست آمرزش گناه نماید.

     مردی از عوام می‌گوید:
       در مجلسی همراه امام صادق نشسته بودم؛ به من فرمود که (ای فلانی) عطسه از کجا می‌آید؟ گفتم: از بینی، فرمود: اشتباه کردی! گفتم: قربانت گردم از کجا بر می‌آید؟
فرمود:
      از همه‌ی تن، چنانچه نطفه هم از همه‌ی بدن درآید، گرچه از احلیل(سوراخ آلت مردانه) برآید؛ آیا نمی‌بینی که هنگام عطسه همه‌ی بدن می لرزد؟ و کسی که عطسه بزند تا هفت روز از مرگ نجات یابد.
      امام حسین از رسول الله نقل می‌کند که راستی سخن هنگام عطسه مشخص می‌شود.
     امام صادق از رسول الله بیان می‌کند که فرمود هر گاه مردی حدیث می‌گوید و کسی در حین بیان حدیث، عطسه بزند، این عطسه زند گواه درستی حدیث باشد.
      امام صادق فرمود: عطسه اگر بیشتر از سه بار نباشد برای همه‌ی تن سودمند است و اگر بیشتر باشد نشانه ی بیماری است.
      امام صادق: منظورقرآن از "زشت‌رین صداها صدای خر است" عطسه‌ی زشت می‌باشد.
     امام حسین از قول رسول الله بیان فرمود که: درستی حدیث ار عطسه مشخص می‌شود.
     اما رضا گوید که خمیازه از سوی شیطان است و عطسه از الله.
    احادیث بالا نقل از (اصول کافی/ کتاب العشره/باب العطاس والتسمیت)

علت کینه‌ی مسلمانان نسبت به ایرانیان چه بود، بررسی ادعای پیشگوئی قرآن از شکست ایرانیان.؟


روش نقد من خلاصه نویسی است.

      ایران و روم دو ابرقدرت منطقهای بودند که مدت‌ زیادی بود با هم در نبرد بودند؛ مسلمانان خود را به رومیان نزدیکتر می‌دانستند؛ زیرا آنان را اهل کتاب می‌پنداشتند و ایرانیان را به قول خودشان مجوس، این درحالی بود که غیر مسلمانان منطقه‌ی مکه و اطراف آن به همین دلایل، خود را به ایرانیان نزدیکتر می‌دانستند(دشمن دوست دشمن، دوست است).

      البته جالب اینکه اسلام معتقد است انجیل نیز تحریف شده است(این موضوع نشانه‌ی عدم آگاهی محمد از انجیل است زیرا مسیحیان ادعا ندارند که کتابی به نام انجیل نوشته‌ی خداست، آنان نقل قولهای مختلف از احوال مسیح را در کتابهای مختلفی گرد هم آورده‌اند) اعتقاد به تحریف شدن انجیل، اعتقاد به نبود مسیحیت واقعی است، اما معلوم نیست که چرا مسلمانان تا این اندازه خود را به رومیان نزدیک می‌دانستند.
      به نظر من این نزدیکی به دلیل دشمنی و کینه توزی آنان از ایرانیان است، ایرانیانی که معلوم نیست چه هیزم تری به اعراب فروخته بودند؟ یکی از این هیزم‌ها احتمالا وجود سلمان بوده؛ سلمانی که به دلیل اعتقاد خاص دینی‌اش، نخست به روم و سپس به اعراب مسلمان پناهنده و مسلمان شد.
      ایران و روم همواره با هم درگیری داشتند؛ گاهی ایرانیان و زمانی هم رومیان پیروز این جنگها می‌شدند؛ در یکی از این نبردها، ایرانیان بر رومیان پیروز شدند؛ غیر مسلمانان با شنیدن این خبر شادمان گشتند، این شادمانی همراه با ناراحتی، اندوهگین شدن و یأس مسلمانان بود؛ این اندوه و خشم در محمد ابن عبدالله هم کاملا هویدا بود؛ این بود که به مسلمانان گفت: رومیان در عرض چند سال پیروز خواهند شد؛ او مدت این چند سال را مشخص نکرد و نگفت که در نبرد بعدی این پیروز حاصل خواهد شد، جالب‌تر این است که او حتی مکان این پیروزی را نیز مشخص نکرد و تنها به گفتن اینکه در طی چند سال پیروز خواهند شد، بسنده نمود.
   قرآن در آیه‌ای که بیان خواهد شد، گفته "روم در نزدیکترین سرزمین شکست خورد"، تقربیا تمامی مفسران بزرگ و به نام اسلام "ادنی الارض" را سرزمین نزدیک به مکه که شام باشد معنی کرده‌اند، این موضوع مهم نیست که ادنی الارض کجاست؛ اما رندی مسلمین را ببینید که در همین موضوع دو دروغ به کار برده اند، یکی اینکه برخلاف معنی قرآن که گفته روم در نزدیکترین سرزمین شکست خورد را برعکس معنی کرده و به "در نزدیکترین سرزمین پیروز خواهد شد" معنی کرده اند؛ مثلا طبری در تفسیر همین ایه می‌گوید "الم غلبت الروم فی ادنی ارض و هو ارض شام؛ یعنی روم در نزدیکترین سرزمین که سرزمین شام باشد شکست خورد؛  دوم اینکه آن را به بحر المیت ربط می‌دهند .
    از آنجائیکه الله خود را پشت سر و کمک کننده‌ی رومیان می‌دانست، پس باید این پیروزی قاطع و همراه با شکست کامل ایرانیان باشد که چنین شکستی در تاریخ و در زمان ادعای محمد مبنی بر فرستاده شدن(رسول) از سوی الله، برای ایرانیان ثبت نشده است؛ زیرا اگر چنین شکستی قاطع ثبت شده بود نبرد قادسیه و سایر جنگهای سخت اعراب مسلمان با ایرانیان معنا نداشت.
      این پیش بینی از جهتی دیگر نیز قابل بررسی است و آن هم رندبازی پیش بینی کننده است؛ قرآن بیان می‌نماید که ایرانیان با نصرت الله از رومیان در مدت چند سال شکست خواهند خورد؛ این در حالی است که مدت را مشخص ننموده است.
      فرض می‌کنیم که چنین شکستی صورت گرفته است، آیا برای دو ابرقدرتی که دائما در طول تاریخ با هم در نبرد بوده‌اند و بطود متناوب بر هم پیروز می‌شدند، چنین پیش‌بینی کاری است اعجاب انگیز؟ این پیش بینی مانند این است که اگر رقیب "الف" از "ب" شکست خورد و این دو دارای طرفدارانی باشند؛ به طرفداران "الف" بیان نمائیم که شما ناراحت نباشید، زیرا پس از چند سالی "الف" بر "ب" پیروز خواهد شد و مدت را مشخص ننمائیم.
      همه‌ی اینها را به کنار:
      آیا در حالتی که احتمال درست شدن پیش بینی 50% باشد، معجزه‌ای نهفته است؟
      البته محمد ابن عبدالله برای حالت باخت نیز راهکاری را در قرآن پیش بینی نموده است و آن نسخ آیات قرآن است.
            قرآن بیان می‌نماید که اگر ما آیه‌ای را نسخ کردیم، مانند و یا بهتر از آن را جایگزین می‌نمائیم( مانند این نمونه):
     " وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (حج/52" هیج رسول و نبی نیست که آرزوئی داشته باشد(بعضی ها معنای تلاوت را میکنند) و شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ میکند، سپس آیاتش را محکم می‌سازد.
      اما آیه‌ی مربوطه:
      غُلِبَتِ الرُّومُ (روم/2) روم شكست خورد.
      فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ(روم/3) در نزديكترين سرزمين و ایشان پس از شکستشان، پيروز خواهند گرديد.
      فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (روم/4) در مدت چند سال، (زیرا که) کار در گذشته و آینده برای الله است، و آن روزى است که مؤمنان شاد میشوند.
      بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(روم/5) (این پیروزی) با یاری الله است و (الله) هر کس را بخواهد یاری خواهد نمود و او بزرگوار و رحم کننده است.
      ابن آیه از همه جالب‌تر است؛ لشکریان رومیان همواره در طول تاریخ از بی‌رحم‌ترین سربازان جهان بوده‌اند، و این ایرانیان بودند که با تسامح و تساهل نسبت به اقوام شکست خورده، آنان را پناه می‌دادند، نمونه‌ی بارز این پناه دادن یهودیان بودند، هیچ سندی در تاریخ وجود ندارد که ایرانیان با مسیحیان بدلیل مسیحی بودن، جنگیدند؛ حال دلیل این کینه‌توزی اعراب مسلمان از ایرانیان چیست، کاملا پرسش بر انگیز است!؟
      آن گونه که ادعا می‌گردد ابتدا و در اوایل اسلام ایرانیان بر رومیان پیروز شدند که این موضوع باعث ناراحتی مسلمین گردید و باز طبق گفته‌های مسلمین در اواخر اسلام و زمان صلح حدیبیه این پیروزی در "ادنی الارض" اتفاق افتاد.
    یکی از موضوعاتی که مسلمین معجزه تراش بیان می‌نمایند این است که قرآن از لفظ "ادنی الارض" استفاده نموده که منظور "بحر المیت است"، در پاسخ باید گفت:
     اولا در کجای تاریخ بیان شده که در زمان ادعای پیامبری از سوی محمد چنین نبردی در منطقه‌ی بحرالمیت صورت گرفته است؟
     ثانیا؛ چرا کسی از پیشینیان و خود محمد چنین فهمی را از "ادنی الارض" نداشته است؟
      بغوی در تفسیر این آیه می‌گوید که منظور نزدیکترین نقطه‌ی سرزمین شام به عرب و عجم(در آن زمان به ما ایرانیان عجم می‌گفتند گرچه به معنی عمومی بیگانه است) می‌باشد:
وهي أدنى الشام إلى أرض العرب والعجم... (1)

      قرطبی در تفسیرش به صراحت بیان می‌نماید که در اینجا "ادنی" به معنی "نزدیکتر" می‌باشد:
"و ادنى معناه اقرب" 
      او از قول مجاهد بیان می‌نماید که مکان جنگ نقطه‌ای بوده بین عراق و شام و البته نظرات مختلف(2).
طبری در تفسیرش می‌گوید که "ادنی الارض" از ایران تا شام را شامل می‌شود:
"من ارض الشام الى ارض فارس ....(3)

=========================================
(1)  
انه كان بين فارس و الروم قتال، و كان المشركون يؤدون ان تغلب فارس الروم، لان أهل فارس كانوا مجوسا اميين، والمسلمون يؤدون غلبه الروم على فارس، لكونهم أهل كتاب، فبعث كسرى جيشا الى الروم و استعمل عليها رجلا يقال له شهريراز، و بعث قيصر جيشا إلى فارس و استعمل عليهم رجلا يدعی يحفس، فالتقيا باذرعات و بصرى، وهي ادنى الشام إلى أرض العرب و العجم ، فغلبت فارس الروم ، فبلغ ذلك المسلمين بمكه، .....

(2)
 وجاء الخبر الى النبی صلى الله عليه و سلم يوم الحديبيه، ففرح من معه من المسلمين؛ فذلك قوله تعالى: الم غلبت الروم فی ادنی الارض يعني أرض الشام؛ عكرمه: باذرعات، و هی ما بين بلاد العرب والشام  و قيل: ان قيصر كان بعث رجلا يدعى يحنس وبعث كسرى شهربزان فالتقيا باذرعات  وبصرى وهی ادنى بلاد الشام إلى ارض العرب والعجم. مجاهدبالجزيره، و هو موضع بين العراق والشام مقاتلبالاردن  وفلسطين و ادنى معناه اقرب. قال ابن عطيهفان كانت الواقعه باذرعات فهی من ادنى الأرض بالقياس إلى مكه...

(3)
و الصواب من القراءه فی ذلک عندنا الذی لا يجوز غيره بضم الغين  لاجماع الحجه من القراء عليه فإذ كان ذلک كذلک فتاويل الكلام: غلبت فارس الروم (فی ادنی الارض) من ارض الشام الى ارض فارس.

Translate

بايگانی وبلاگ