ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

منظور از عرش خدا در قرآن چیست؟ آیا به معنی تخت پادشاه است؟

    عرش در زبان عربی هم به معنای تخت پادشاه  است و هم سقف خانه:
تداركتما الأحلاف قد ثل عرشها    وذبيان إذ زلت بقدامها النعل
    ويقال لسقف البيت عرش. قال الله تعالى: فهی خاوية على عروشها (حج/45)، والمعنى أن السقف يسقط ثم يتهافت عليه الجدران ساقطة.
و از باب عریش و جمع آن عروش است.
      قاموس محیط که از معتبرترین کتاب زبان عربی در زمینه‌ی شناخت زبان است همین معنا را آورده است:
العرش: سرير الملك، و العز و قوام الأمر و منه: ثل عرشه و ركن الشيء.
    اکنون این واژه را در قرآن مورد بررسی قرار می‌دهیم.
      این واژه در قرآن همراه با مشتقات آن به 33 حالت آمده است که 29 بار به صورت اسم است؛ در اینجا به کیفیت آن از نظر قرآن می‌پردازیم.

 معنی عرش از دید قرآن.
     قرآن الله را صاحب عرش بزرگی می‌داند:
 قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (مؤمنون/86)  بگو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (توبه/129) پس اگر روى برتافتند بگو الله مرا بس است هيچ خدائی جز او نيست بر او توكل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است.

     برای اینکه بهتر دانسته شود که عرش به معنی تخت پادشاه است و همین منظور مد نظر قرآن است به این آیه از قرآن توجه نمائید که سخن از عرش ملکه‌ی سبا، بلقیس، به میان آمده است، لازم به یادآوری است تنها موردی که از عرش شخص دیگری در قرآن سخن به میان آمده همین سه آیه‌ی پائین است:
قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل/38) [سپس] گفت اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براى من مى‏آورد.
قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ (نمل/41) گفت تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پى مى‏برد يا از كسانى است كه پى نمى‏برند.
فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ (نمل/42) پس وقتى [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آيا تخت تو همين گونه است گفت گويا اين همان است و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم.
(برای دیدن شرح مفصل این داستان در قرآن اینجا را کلیک کنید)
   در قرآن عرش الله به مکانی اطلاق می‌گردد که الله پس از اتمام خلقت آسمانها و زمین بر آن قرار گرفت:
  اإِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (اعراف/54) به درستی که پروردگار شما الله است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر عرش قرار گرفت روز را به شب كه شتابان آن را می‌خواهد مى‏پوشاند و خورشيد و ماه و ستارگان را كه به فرمان او رام شده‏اند؛ آگاه باش كه  پیدایش و امر ویژه‌ی اوست مبارک است الله پروردگاه جهانیان
   و سایر آیات مرتبط(1)
   شاید از ترجمه‌ی "استوی علی..." که به معنی "قرار گرفت بر ..." است ایراد گرفته شود، برای دانستن معنی درست این واژه به خود قرآن مراجعه می‌کنیم، در تمامی این آیات واژه‌ی "استوی" همراه با "علی" آمده است جز در طه/5 که "علی" پیش از "استوی" قرار گرفته است؛ بنابراین معنی "استوی علی" را در قرآن مورد بررسی قرار می‌دهیم:
 همانگونه که زیر مشاهده می‌گردد "استوی علی" در اینجا به معنای قرار گرفتن آمده است:
    وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (هود/44)  و گفته شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و  بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار.
  یعنی کشتی نوح پس از تلاطم آب باران بر جودی قرار گرفت و مستقر شد.
      به یکی دیگر از آیات قرآن توجه نمائید که در آن از واژه‌ی "استوی علی" استفاده شده است که باز به معنی قرار گرفتن می‌باشد، در اینجا نیز محصول که به نظر جو یا گندم باشد را مثال می‌زند که پس از رسیدن و ثمر دادن بر ساقه‌‌ی خویش قرار می‌گیرد و باز از جمله‌ی " استوی علی" استفاده شده است:
  ....ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا(فتح/29) ... اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون كشته‏اى است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود قرار گیرد (بایستد) و دهقانان را به شگفت آورد تا از  آنان  كافران را به خشم دراندازد الله به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‏است.
  در آیات زیر قرآن مثال حیوانات و کشتی را می‌آورد که انسان بر آنها سوار می‌گردد و در آیه‌ی بعد بر حیواناتی تأکید دارد که انسان بر پشت آن قرار می‌گیرد و از "لتستووا علی" و " استویتم علیه" استفاده شده، آیه‌ی 13 سوره‌ی زخرف خود بهترین دلیل برای دانستن معنی " استوی علی" است، که درست مانند "استوی علی العرش" الله آمده است :
وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ (زخرف/12) لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ(زخرف/13) و همان كسى كه جفتها را يكسره آفريد و براى شما از كشتيها و دامها سوار شويد قرار داد(زخرف/12) تا بر پشت آن قرار گيريد پس چون بر آن برنشستيد نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد پاك است كسى كه اين را براى ما رام كرد و ما را ياراى آنها نبود.
پس معنی "استوی علی..."  "قرار گرفتن بر چیزی" است.
      بنابراین و با توجه به معنی عرش که همان تخت پادشاهی است، آنجائیکه قرآن می‌گوید الله بر عرش قرار گرفت مانند قرار گرفتن انسان بر حیوانات است یا قرار گرفتن کشتی پس از فرو نشستن آب است، زیرا در هر سه مورد از جمله‌ی "استوی علی" استفاده شده؛ یعنی الله در آسمان و پس از پیدایش جهان بر تخت پادشاهی‌اش قرار گرفته است؛ برای اینکه از عرش به معنای غیر از آنچه که در آن زمان رایج بود استناد شود باید قرینه‌ی آن از خود قرآن پیدا شود که چنین قرینه‌ای وجود ندارد.
   پس شکی در این امر باقی نمی‌ماند که منظور قرآن از عرش همان تخت پادشاهی است، این تخت پادشاهی الله پیش از خلقت آسمان و زمین بر روی آب قرار داشت که صد البته سخنی است که مطمئنا بیان کننده‌ی آن آب را ماده‌ای خارج از زمین و آسمان پنداشته است:
  وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ (هود/7 ) او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب قرار داشت، تا شما را آزمايش كند تا كداميك عملتان بهتر است و اگر بگوئي شما بعد از مرگ برانگيخته مي‏شويد مسلما كافران مي‏گويند اين سحر آشكاري است! 
   در قاموس محیط که از جمله قدیمی‌ترین و معتبرترین کتاب لغت شناسی عربی است، بیان شده که عرش الله از یاقوت تشکیل شده که با نور او درخشان است: 
عرش الله تعالى، و لا يحد، او ياقوت أحمر يتلألأ من نور الجبّار تعالى
  از "عریش" به معنی سقف خانه نیز در قرآن یاد شده است که جمع آن عروش است:
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا... (بقره/259)  يا چون آن كس كه به شهرى كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد...
    همانگونه که مشاهده شد عرش الله ابتدا در بر روی آب قرار داشت، پس از پیدایش آسمانها الله به همراه عرشش بر بالای طبقه‌ی هفتم آسمان قرار گرفت، روز قیامت آسمانها شکافته می‌شوند و فرشتگانی که حمالان عرش (همان تخت پادشاهی) الهی هستند این عرش را بالای خویش نگه می‌دارند:
     وَانشَقَّتِ السَّمَاء فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ (الحاقه/16) و  آسمان از هم شکافته شود و در آن روز است كه آن از هم گسسته باشد.
     وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ (الحاقه/17) و فرشتگان در اطرافش هستند (در اطراف آسمان) و عرش پروردگارت را آن روز هشت (فرشته) بر سر خود حمل می‌کنند.
  بنابراین محمد خدایش، الله را مانند پادشاهان و صد البته بسیار بزرگتر و با عظمت‌تر تصور نموده که بر روی تختی بسیار زیبا و بزرگ قرار گرفته و از آنجا جهان را مدیریت می‌نماید.
===================================
===================================
پاورقی
(1) 
 إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ (یونس/3) پروردگار شما آن کسی است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر عرش قرار گرفت  كار را تدبير مى‏كند؛ هیچ شفاعتگرى نیست مگر با اجازه‌ی او، اين است الله پروردگار شما، پس او را بپرستيد؛ آيا به یادتان نمی‌آید؟
     اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (رعد/2) الله  كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد بالا برد آنگاه بر عرش قرار گرفت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براى مدتى معين به حرکت خود ادامه مى‏دهند در كار تدبير مى‏كند و آيات را به روشنى بيان مى‏نمايد اميد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد.
    الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (طه/5) آن رحمانی (الله) که بر عرش قرار گرفت.
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا (فرقان/59) همان كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد، آنگاه بر عرش قرار گرفت او رحمان است درباره او از خبره‏اى بپرس.
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ (سجده/4) الله كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است را در شش روز آفريد آنگاه بر عرش قرار گرفت، براى شما غير از او دوست و شفاعتگرى نيست، آيا باز هم پند نمى‏گيريد؟
هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (حدید/4)  اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد آنگاه بر عرش قرار گرفت آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه در آن بالارود  مى‏داند و هر كجا باشيد او با شماست و الله به هر چه مى‏كنيد بيناست.
شرح تناقض قرآن درباره  آب و عرش

۱۳۹۱ تیر ۸, پنجشنبه

داستان قوم صالح و کشتن شتر الله

   
 آورده‌اند که پادشاهی بر شهری فرمانروائی می‌کرد، او دوست داشت که خود را عادل بنامد، وی شتری داشت که به او ناقه الملک می‌گفتند؛ این شهر در نزدیکی کوهی قرار داشت که چشمه‌ای کوچک از آن رو به شهر می‌جوشید، همین چشمه تنها منبع آب آشامیدنی مردم این شهر بود.
     پادشاه به همه‌ی مردم این شهر اعلام کرده بود که این شتر من است، پس آب باید نوبتی بین شما و شتر تقسیم گردد، یک روز برای شما و روز دیگر برای شتر؛ پادشاه برای اینکه اطمینان پیدا کند که دستورش به مردم رسیده است، وزیری را برای این کار تعیین نمود؛ وزیر هم به مردم اعلام کرد که شما باید نوبت را رعایت نمائید و در روزی که نوبت شتر است حق برداشت آب را ندارید؛ مردم که از این وضع به ستوه آمده بودند، در روزی که نوبت شتر بود او را گرفتند و از شدت عصبانیت این جانور را به قتل رسانیدند، وزیر مخصوص نیز این خبر را به پادشاه رسانید، پادشاه با شنیدن این خبر خشمگین شد و دستور داد تا تمامی اهل آن شهر را بکشند، سربازان و عمال او نیز چنین کردند و تمامی اهل شهر از پیر گرفته تا نوزاد را به قتل رسانیدند تا عبرتی باشد برای آیندگان.
    هر کسی که این حکایت را بخواند با خود خواهد گفت: عجب پادشاه سنگدلی! اولا؛ چرا تمامی مردم را در یک کفه‌ی ترازو قرار داد و شترش را در کفه‌ی دیگر؟!
    ثانیا؛ فرض می‌کنیم که این تقسیم بندی عادلانه باشد؛ گناه سالخوردگان و نوزان چه بود؟
    یقینا شما خواننده‌ی مؤمن به دین الله نیز گواهی خواهی داد که پادشاه حاکم بر آن شهر بسیار فرد ستمگری بود، اکنون مطلب زیر را با دقت بخوانید:
    داستان قوم صالح به نقل از قرآن
     الله در میان قوم صالح شتری را آفرید و آن را شتر خویش نامید و گفت که اجازه دهید تا این شتر در میان شما بخورد و بیاشامد:
      وَ يَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللّه لَكُم آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ (هود/64) و اى قوم من! اين ماده‏ شتر الله كه براى شما پديده‏اى شگرف است پس بگذاريد او در زمين الله بخورد و آسيبش مرسانيد كه شما را عذابى زودرس فرو مى‏گيرد.
    مردم این شهر از آب چشمه‌ای استفاده می‌کردند که مشرف به شهر بود و این تنها منبع آب آشامیدنی این مردم بود، الله از طریق پیامبرش صالح، به آنان اعلام می‌دارد که آب این چشمه باید بین شما و شتر من نوبتی تقسیم گردد، یک روز این آب در اختیار شماست و روز دیگر در اختیار شتر:
      قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (شعراء/155) گفت اين ماده‏شترى است كه نوبتى از آب برای اوست و روزى معين نوبت آب شماست.
   وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاء قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ(قمر/28) و به آنان خبر ده كه آب ميانشان تقسیم شده‏ است هر كدام را آب به نوبت‏خواهد بود.
    فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا(شمس/13) پس فرستاده‌ی الله به آنان گفت ماده‏شتر الله است و (نوبت) آب‏خوردنش را (رعایت نمائید)
       اینکه الله چرا این چشمه را الله آفرید جای بحث دارد؛ زیرا بر طبق قضاو قدر الهی، همه‌ی آنچه که در زمین وجود دارد از نعمتهای الله هستند که برای انسانها ارزانی داشته است.
    مردم از این تقسیم‌بندی خشمگین شدند؛ الله نیزتهدید می‌کند که اگر به شترش آسیبی رسانید، شما را دچار عذابی دردناک خواهم کرد:
     وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ(شعراء/156) و به آن گزندى مرسانيد كه عذاب روزى هولناك شما را فرو مى‏گيرد.
    تحمل این مردم به سر رسید و شتر الله را کشتند:
فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ(اعراف/77) پس آن ماده ‏شتر را پی (کشتن همرا با ضربه) و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند اى صالح اگر از پيامبرانى آنچه را به ما وعده مى‏دهى براى ما بياور.
     پس از کشتن شتر، صالح که پیام آور الله بود آنان را تهدید نمود و آنها از کرده‌ی خویش پشیمان شدند:
     فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ(شعراء/157) پس آن را کشتند و پشيمان گشتند.
    اما از دید الله دیگر دیر شده بود و پشیمانی سودی نداشت؛ زیرا الله برای آنها مکری در نظر گرفته بود:
     وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(نمل/50) و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند.
    همچنین الله می‌گوید که این شتر فتنه‌ای (آزمایش) بود برای آنان:
    إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ (قمر/27) ما براى آزمايش آنان ماده‏شتر را فرستاديم و مراقب آنان باش و شكيبايى كن.
     صالح به مردم گفت که پس از 3 روز با شکنجه (عذاب) الله مواجه خواهند شد:
      فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ(هود/65) پس آن را پى كردند و [صالح] گفت‏سه روز در خانه‏هايتان برخوردار شويد اين وعده‏اى بى‏دروغ است.
      پس از این سه روز، الله کسانیکه به او ایمان آورده بودند را نجات و بقیه را دچار عذاب نمود:
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ(هود66) چون فرمان ما در رسيد صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت‏خود رهانيديم و از رسوايى آن روز به يقين پروردگار تو همان نيرومند شكست‏ناپذير است.
     در بیان چگونگی این عذاب، قرآن دچار تناقض گوئی شده است:
     فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (اعراف/78) آنگاه زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند.
     و در جائی دیگر:
     وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ (هود 67) و كسانى را كه ستم ورزيده بودند آن بانگ فرا گرفت و در خانه‏هايشان از پا درآمدند.
      قرآن: ما بر آنها به دلیل کشتن شترم يك فرياد فرستاديم و چون گياه خشكيده ريز ريز شدند.
  إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ(قمر/31) ما بر آنها يك فرياد فرستاديم و چون گياه خشكيده ريز ريز شدند
     البته تعدادی از این شکنجه شوندگان نیز از مؤمنین به الله بودند، زیرا بر طبق سخن قرآن بیشتر کسانیکه شکنجه شدند از مؤمنان نبودند و این بدان معناست که تعدادی هر چند اندک از مؤمنین بودند:
     فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(شعراء/158) آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت قطعا در اين [ماجرا] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نبودند.
     وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(شعراء/159) و در حقيقت پروردگار تو همان شكست‏ناپذير مهربان است.
     قرآن می‌گوید که ما آنان را مجازات دسته جمعی نمودیم:
      فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ(نمل/51) پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود ما آنان و قومشان را همگى هلاك كرديم.
     آیا این عادلانه است که نوشیدن و استفاده از آب چشمه بین مردم قوم صالح و یک شترقسمت شود؟
      آیا از دید الله ماده شتر و اهل قومی در نوشیدن آب چشمه با هم برابرند؟
فرض می‌کنیم که الله حق داشت مردم نافرمان از دستور فرستاده‌اش را مجازات نماید؛ گناه کودکان و سالخوردگان چیست؟

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

بررسی ادعای اعجاز قرآن در منحصر به فرد بودن اثر انگشت به همراه شرح آیه‌ی مربوطه.

        یکی از مورادی که مسلمانان آن را دلیل بر علمی بودن و اعجاز قرآن می‌دانند، این آیه از قرآن است: 

     بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ (قیامه/4) بله! ما توانا بر مرتب کردن (ساختن)  انگشتان او نیز هستیم. 

     مفسرین امروزی قرآن که همواره از دل این کتاب موضوعاتی را استخراج می‌کنند که بر خلاف روح قرآن و تصور پیشینیان است، "بنان" را در اینجا به معنی "اثر انگشت" معرفی کرده‌اند و آن را به منحصر به فرد بودن آن در میان هر فردی می‌دانند:  

     آرى قادريم كه حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنيم (ترجمه از محمد مهدی فولادوند)  

     آري قادريم كه (حتي خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم. (مکارم شیرازی)

      حق اين است كه تواناييم بر اين كه سرانگشتهاى او را فراهم آوريم‏ (خرمشاهی)
        این آیه در مورد روز قیامت و تأکیدی است که الله بر توانائیش در زنده کردن انسان و برگرداندن تمامی اعضایش را دارد، در اینجا آیه‌ی پیش از این را می‌نویسم:  

    أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ (قیامه/3)  آيا انسان گمان دارد كه استخوانهایش را گردآوری نمی‌کنیم؟    

  اثر انگشت در زبان عربی به معنی "بصمه" است؛ شاید گفته شود که این واژه به تازگی وارد زبان عربی شده است، اگر چنین باشد پس باید بپذیریم که بنان به معنی اثر انگشت نمی‌تواند باشد، اما معنی بنان:    قطع به یقین قاموس محیط که نوشته‌ی فیروزآبادی است یکی از موثق‌ترین کتاب مرجع عربی در زمینه‌ی شناخت واژه‌است(شرح به نقل از ویکی‌پدیای عربی)، در این قاموس به روشنی اشاره شده است که معنی بنان "انگشت" و یا "اطراف انگشت" است: 

    البَنانُ: الاصابِعُ، او اطرافُها.  

    سیبویه ایرانی، بزرگترین عالم صرف و نحو عربی ، کسی است که صرف و نحو را به اعراب آموخت و او را شیخ النحا می‌خوانند، نیز معتقد است که بنان به معنی انگشت است: 

     خَمْسُ بَنانٍ قانِئِ الأَظْفارِ أَراد خَمْساً مِنَ البَنانِ  

   الخلیل  نویسنده‌ی "معجم العین"، اولین معجم لغت عربی، می‌گوید: 

       لا همّ كَرَّمْتَ بَنِي كِنانَهْ  ليس لِحَيٍّ فوقَهُمْ بَنَانَهْ أي لأحد [عليهم] فضل قيسَ إصبع. و قال فی البنَان: لما رأتْ صَدَا الحديدِ بِجِلْدِه فاللّونُ أَوْرَق والبَنانُ قِصارُ

    اما فهم خود قرآن 

     بهترین روش تفسیر و شرح قرآن، خود قرآن است، القرآنُ یفسر القرآن.

  قرآن یک جای دیگر نیز این واژه را به کار برده است: 

   إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ (انفال/12)  هنگامیکه كه پروردگارت به فرشتگان وحى فرستاد كه من با شما هستم، مؤمنان را محکم بدارید كه به زودى در دل كافران هراس مى‏افكنم، پس گردن‌ها و انگشتان‌شان را قطع كنيد. (شرح و تفسیر این آیه)  

    صاحب کتاب " معجم العین" در شرح این آیه می‌گوید:

       والبَنَان في قوله تعالى: وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ (انفال/12) يعني الشّوَى، وهي الأيدي والأرْجُل.
     قال: و قد يجیء في الشعر. البَنانَة بالهاء للإصبع الواحدة.  البَنَان: أطراف الاصابع في اليدَين.   

 ابو اسحاق الزجاج (ویکی پدیا عربی) در شرح این آیه از قرآن می‌گوید: 

   واحد البَنانِ بَنَانةٌ.    و معناه في قولـه تعالى: وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ، الأصابع و غيرها من جميع الأعضاء.و قوله عز وجل:      فاضربوا فوق الاعناق واضربوا منهم كل بنان. البنان ههنا جميع أعضاء البدن و معناه ههنا الاصابع وغيرها من جميع الأاعضاء   

   همانگونه که مشاهده می‌نمائید، "بنان" که جمع "بنانه" می‌باشد در زبان عربی به معنی انگشت و آنچه که پیرامون آن است، آمده.

   الا ليتنی قطعت منی بنانه  ولاقيته فی البيت يقظان حاذرا     

    در برخی از جاها به معنی مفاصل دست و پا نیز آمده است:  

      و اما قوله: ( واضربوا منهم كل بنان و بزنید همه‌ی (بندهای) انگشتشان، فان معناه: واضربوا ايها المؤمنون من عدوكم كل طرف و مفصل من أطراف أيديهم وأرجلهم.        

حدثنا أبو السائب قال حدثنا ابن إدريس عن أبيه عن عطيه: ( واضربوا منهم كل بنان ) قال: كل مفصل     حدثنا ابن وكيع قال حدثنا ابن ادريس عن ابيه عن عطيه: ( واضربوا منهم كل بنان )    قال: المفاصل 

      قال : حدثنا المحاربی عن جويبر عن الضحاك: ( واضربوا منهم كل بنان ) قال: كل مفصل.      حدثنا ابن حميد قال حدثنا يحيى بن واضح قال حدثنا الحسين عن يزيد عن عكرمه: ( واضربوا منهم كل بنان ) قال: الاطراف و يقال: كل مفصل. (تفسير طبری/ تفسير سوره الأنفال / باب القول في تاويل قوله تعالى / سالقیفي قلوب الذين كفروا الرعب) 

         پس معنی "بنان" به هیچ عنوان نمی‌تواند اثر انگشت باشد، جای تعجب اینجاست که آقایان مفسر، نه تنها به دروغ معنی این واژه را تغییر داده‌اند، بلکه مفهوم منحصر به فرد بودن اثر انگشت را نیزاز دل آن استخراج نموده‌اند؛ ظاهرا از دید ایشان الله در روز قیامت از روی اثر انگشت هر فرد تشخیص می‌دهد که او چه کسی است، قطع به یقین اگر در آینده تشحیص از راه اثر انگشت روشی قدیمی جلوه نماید و روش‌های علمی‌تری جایگزین آن شود، احتمالا به آیه‌ی پیش از این آیه استناد خواهند کرد آنجا که می‌گوید ما استخوانهای آنان را جمع آوری خواهم کرد:

     أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ (قیامه/3)  آيا انسان گمان دارد كه استخوانهایش را گردآوری نمی‌کنیم؟   

  زیرا dna هر فرد مخصوص به اوست؛ من هر اندازه در این آیه دقت کردم، نفهمیدم که آنان چگونه و از کجا منحصر به فرد بودن اثر انگشت را از آن استخراج نمودند!؟ 

 بررسی برخی دیگر از معجزات ادعائی قرآن


۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

محمد خال پشت کمر خویش را مهر نبوت نامید.

    ممکن است بر ناحیه‌ای خاص از بدن هر کسی خال یا چیزی مانند این به صورت مادرزادی وجود داشته باشد، در احادیث  اسلامی، چنین خالی که بر طبق روایات معتبر احتمالا زگیلی درشت بوده، بر کمر محمد ابن عبدالله قرار داشت؛ وی از تمامی ظرفیت‌های خویش برای اثبات ارتباطش به خدائی وهمی به نام الله بهره جست؛ یکی از این موارد همین خال پشت کمرش بوده، وی این خال را مهر نبوت نامید و مسلمین هم برای آن داستانها نوشتند.
     مسلمانان اعتقاد دارند هنگامیکه او در سفر بازرگانی و همراه عمویش، ابوطالب، در حالیکه در حدود 12 سال داشت در شام بسر می‌برد؛ راهبی مسیحی به نام بحیرا (منابع معتبری در مورد این شخصیت و اینکه آیا او شخصیتی حقیقی یا موجودی وهمی بوده است، وجود ندارد) مهر نبوتی را که بر پشت او قرار داشت مشاهده نمود (اینکه بحیرا چگونه تشخیص داد که محمد در آینده پیامبر خواهد شد نیز در هیچ منبعی نیامده است) و همانجا به ابوطالب گفت:
     پسر برادرت را به سرزمینت برگردان و از یهودیان دوری کن، سوگند به الله اگر او را ببینند ....(1)، مسلمانان می‌گویند که بحیرا عالمی مسیحی بود، به نظر می‌رسد هدف از نقل چنین داستانی اتمام برهان بر اهل کتاب باشد؛ البته ظاهرا این داستان را خود محمد نقل کرده است، زیرا به ابوطالب توصیه شده است که این موضوع را پنهان نگه دارد.
     او همچنین در قرآن از قول خدایش، الله، می‌گوید:
    الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُون َ (بقره/146) كسانى كه به آنان كتاب  داده‏ايم همان گونه كه پسران خود را مى‏شناسند او را مى‏شناسند و به یقین گروهى از آنان حقيقت را پنهان می‌کنند در حالیکه خودشان  مى‏دانند.
    آیا احادیث معتبری از مسلمانان در مورد این مهر نبوت داریم؟: 
   در صحیح مسلم می‌خوانیم که این مهر خالی از زگیل بود که بر روی غضروف شانه‌ی چپش قرار داشت(2).
     مسلم در حدیثی دیگر می‌گوید که این خال به رنگ پوستش بود.(3)    
     حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک خویش بیان می‌نماید که مهر نبوت پیامبر به اندازه‌ی تخم کبوتری بود(4)
   در صحیح بخاری هم بابی دارد با عنوان "خاتم النبوه" که در آن از قول سائب ابن یزید می‌گوید که  بیمار بودم و خاله‌ام به این خاطر مرا نزد پیامبر برد، رسول الله دستی به سرم کشید و برایم دعا کرد و وضو گرفت، من از آب وضوی رسول الله خوردم، سپس به طرف پشت سرش بلند شدم و به مهری که بین شانه‌هایش قرار داشت نگاه کردم که به اندازه‌ی تخم کبک بود.(5)
    تِرمذی می‌گوید که این مهر غده‌ی سرخی بود به اندازه‌ی تخم کبوتر(6)
     در تاریخ طبری هم چنین روابتی وجود دارد:   
    ابوزید می‌گوید:
 پیامبر به من گفت:
     ای ابوزید، نزدیک بیا و پشت مرا مسح کن و پشت خویش را لخت کرد، من پشت وی دست زدم و انگشت بر خاتم(مُهر) نهادم و فشردم.
از او پرسیدند:
    خاتم چه بود؟
گفت:  
    مقداری مو بود که بر شانه‌ی وی بود.
از ابوسعید خدری پرسیدند: 
    " خاتم پیغمبر چه بود؟"
گفت:
     پاره گوشتی برآمده بود.
(تاریخ طبری/ص 1309/ ترجمه ابوالقاسم پاینده)
 همین حدیث را احمد ابن حنبل در کتاب مسندش هم بیان نموده است(7)
      در منابع شیعی(8) نیز روایات زیادی در این مورد وجود دارد؛ به دلیل  اینکه از اعتبار چندانی برخوردار نیستند، از ذکر آنان خودداری نمودم.
==========================================
(1) ارجع بابن اخيک الى بلدک واحذر عليه اليهود فوالله ان راوه او عرفوا منه الذی اعرف ليبغنه عنتا فانه كائن لابن اخيك شان عظيم نجده فی كتبنا و ما ورثنا من ابائنا.
تاريخ الطبري/ جلد 2،/ص287 عربی
دلائل النبوه / ابو نعيم اصفهانی/ جلد1/ ص125 عربی.

(2) حدثناابو كامل حدثنا ....عنعبد الله بن سرجس قال رايت النبی (ص) اكلت معه خبزا ولحما او قال ثريدا قال فقلت له أستغفر لك النبي (ص) قال نعم ولك ثم تلا هذه الآيه و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات، قال ثم درت خلفه فنظرت إلى خاتم النبوة بين كتفيه عند ناغض كتفه اليسرى جمعا عليه خيلان كأمثال الثآليل. (صحيح مسلم كتاب الفضائل باب اثبات خاتم النبوه و صفته و محله من جسده (ص))

(3) وحدثنا ابو بكر بن ابی‎شيبه حدثنا عبيد الله ... و رايت الخاتم عند كتفه مثل بيضه الحمامه يشبه جسده.(صحيح مسلم /كتاب الفضائل/ باب شيبه صلى الله عليه وسلم.)

(4) كان خاتم النبوه على ظهر رسول الله (ص) مثل بيضه الحمام. (المستدرك على الصحيحين كتاب تواريخ المتقدمين من الانبياء والمرسلين/ ذكر اخبار سيد المرسلين صلى الله عليه وآله وسلم /مسأله1625)
حدثنا ابو العباس محمد بن يعقوب حدثنا إبراهيم بن مرزوق، حدثنا حميد بن ابراهيم الصائغ، حدثنا شعبة عن سماك بن حرب، عن جابر بن سمره قال: رأيت خاتم النبوة على ظهر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم مثل بيضة الحمام.  (المستدرك على الصحيحين كتاب تواريخ المتقدمين من الانبياء والمرسلين/ ذكر اخبار سيد المرسلين صلى الله عليه وآله وسلم /مسأله4253) 

(5) حدثنا محمد بن عبيد الله، حدثنا حاتم عن الجعيد بن عبد الرحمن، قال سمعت السائب بن يزيد قال: ذهبت بي خالتی الى رسول الله (ص)، فقالت: يا رسول الله، ان ابن اختی وقع، فمسح راسی ودعا لی بالبركه و توضأ فشربت من وضوئه، ثم قمت خلف ظهره، فنظرت الى خاتم بين كتفيه مثل زر الحجله. (صحيح البخاری/ كتاب المناقب باب خاتم النبوه؛ حدیث شماره 3348)

(6) حدثنا سعيد بن يعقوب الطالقانی حدثنا ايوب بن جابر عن سماک بن حرب عن جابر بن سمره قال: كان خاتم رسول الله (ص) يعنی الذی بين كتفيه غده حمراء مثل بيضه الحمامه.(سنن الترمذی/ كتاب المناقب/ باب في خاتم النبوه)


(7) حدثنا أبو عاصم حدثنا عزره حدثنا علباء بن احمر، حدثنا ابو زيد قال قال لی رسول الله (ص): يا ابا زيد، ادن منی وامسح ظهری وكشف ظهره فمسحت ظهره وجعلت الخاتم بين اصابعی، قال فغمزتها، قال فقيل و ما الخاتم؟ قال شعر مجتمع على كتفه.
(8) فكشفت عن ثوبه فإذا " خاتم النبوة بين كتفيه...  (بحارالاتوار/ج15/ص257)
...إذا مشى، تقلع كأنما يمشی فی صبب، و إذا التفت التفت معا، بين كتفيه خاتم النبوة وهو خاتم النبيين...(بحار الأنوار/ ج16/ ص194). 
مهر نبوتش غضروفی بود مانند  تخم کبوتر. خاتمه غضروف كتفيه مثل بيض الحمامه (مناقب آل ابیطالب / جلد 1 / صفحه 108)



    

Translate

بايگانی وبلاگ