ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

قرآن: الله به کافران مهلت گناه کردن می‌دهد تا در آخرت عذابشان را زیاد کند ( بررسی سنت املا و استدراج )

   از دید اسلام تمام آنچه که در جهان رخ داده و یا خواهد داد نتیجه‌ی تصمیم قبلی الله خدای مسلمانان است، او این تصمیم را هنگام پیدایش جهان گرفت و در لوحی با عنوان " لوح محفوظ " ثبت نمود؛ بنابراین در مکتب اسلام انسان موجودی است که از خودش اراده‌ای ندارد و تنها مجری اراده‌ی الله است: 
     وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا (انسان/30) شما چیزی را نخواهی خواست مگر اینکه الله آنرا (برای شما ) خواسته باشد قطعا الله داناى حكيم است"
برای دیدن شرح مفصل این موضوع و آیات متعدد مرتبط با آن، اینجا را کلیک کنید.
   موضوعی که در اینجا بدان پرداخته می‌شود یکی از روشهای الله برای مجازات کسانی است که منکر او می‌گردند، محمد در این شیوه از مجازات و در پاسخ به مسلمانانی که خواهان نابودی کفار از سوی الله یودند، می‌گوید که الله به آنان مهلت می‌دهد تا در دنیا به ستم خویش ادامه دهند کاری که نتیجه‌اش ازدیاد گناهان آنان و در نتیجه سنگینی عذاب آنان خواهد بود، از دید اسلام این شیوه را سنت املا و استدراج می‌نامند و قرآن از قول الله می‌گوید که این نیرنگ من برای کفار است:
     وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ (اعراف/182) و کسانی كه آيات ما را دروغ انگاشتند کم کم  به شیوه‌ای که نمی‌دانند گرفتار خواهيم كرد.
وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (اعراف/183) و به آنان مهلت (گناه کردن) می‌دهیم که نیرنگ ما بزرگ است.
   قرآن در مورد مسیحیان می‌گوید:
وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (آل عمران/54) و حیله گری نمودند و الله نیز حیله گری نمود و الله بهترین حیله گران است.
همچنین محمد که خود را در عذاب دادن آنها ناتوان می‌دید از قول الله می‌گوید:
    فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ (قلم/44)  پس كسى كه اين سخن را تكذيب مى‏كند به من بسپار که بزودی آهسته آهسته آنان در گناه فرو خواهم بود به گونه‌ای که  متوجه نشوند.
و برای توجیه این کار باز می‌گوید که نیرنگ من بزرگ است:
وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (قلم/45) و به آنان مهلت (گناه کردن) می‌دهیم که نیرنگ ما بزرگ است.

     این هم از معجزات ادعائی قرآن است که آیات را تکرار می‌کند (برای دیدن آیات تکراری قرآن اینجا را کلیک کنید)


     همانگونه که مشاهده می‌گردد الله به انسانهای کافر نه تنها اجازه نمی‌دهد که ایمان بیاورند بلکه آنان را زنده نگه می‌دارد و با فراهم کردن اسباب گناه، گناهشان را یواش یواش زیاد می‌نماید تا در آخرت بهانه‌ای برای شکنجه دادن آنها داشته باشد:  

     وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ (آل عمران/178) و کسانی که کفر می‌ورزند گمان نکنند كه اگر به آنان مهلت مى‏دهيم به سودشان است، همانا ما به آنان مهلت مى‏دهيم كه تا  بر گناهان خويش بيفزايند و برای آنان عذاب خوارکننده‌ای خواهد بود.
    او برای اینکه عدم توانائی خود و خدایش را جهت عذاب دادن مشرکان صدر اسلام توجیه نماید به داستانهای گذشته و شکنجه شدن سایر اقوامی که پیامبران را انکار می‌کردند متوسل می‌شود، موضوعی که به افسانه می‌ماند تا حقیقت:
     وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (حج/44) و قوم مدین و موسى (مرا) تکذیب کردند، پس به كافران مهلت دادم، سپس گرفتارشان کردم، دیدی كه عذاب من چگونه بوده است‏!
    وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ (رعد/32)  و همانا پيامبرانى كه پيش از تو بودند مسخره شدند، پس به كافران مهلت دادم، سپس آنان را فرو گرفتم (عذاب دادم)، دیدی مجازات من چگونه بوده است‏!
   وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ (حج/48) و چه بسيار  روستاهائی كه به آنان مهلت و  دادم در حالى كه ستمگر بودند، سپس گرفتارشان کردم و سرانجام کارها به سوى من است‏.
     این موضوع یکی از شیوه‌های توجیه اینکه چرا کفار در ناز و نعمت هستند نیز می‌باشد، زیرا توجیه کنندگان عالم اسلامی چنین استدلال می‌کنند که الله در این جهان به کفار نعمت می‌دهد تا در آخرت آنان را به عذاب شدید گرفتار سازد.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

توهین قرآن به شاعران

     اگر قرآن با دقت و بدون تعصب خوانده  شود، ملاحظه می‌گردد که در آن به انسان‌های زیادی توهین شده، برخی از این توهین‌ها به نژاد بشریت است، مانند اینکه وی معتقد بود خوک و میمون از انساهای کافر طغیانگر پدید آمدند، گرفته تا دام خواندن تمامی مخالفینش و لعنت فرستادن به آنان، همه تمامی این توهین‌ها را کمابیش شنیده‌اند؛ اما توهینی کمتر شنیده شده در قرآن وجود دارد که زیاد به آن پرداخته نشده است و آن توهین به شعرا در سوره‌ای به همین نام است، قرآن آنان را کسانی می‌نامد که در هر دره‌ای سرگردان هستند و بیان می‌نماید کسانیکه به سخنان شاعران گوش می‌دهند گمراهان هستند.
     از دید این کتاب به اصطلاح آسمانی که بسیاری از شاعران ما نیز آن را ظاهرا نادانسته و تقلید گونه الگوی خویش می‌دانند خطاب به شعرا می‌گوید که آنان در هر دره‌ای سرگردان هستند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ (شعراء/225)  آيا نديده‏اى(نمی‌دانی) كه آنان در هر دره‌ای سرگردان هستند. (وادی یعنی دره)
در آیه‌ی پیش از این نیز می‌گوید که گمراهان پیروان آنان هستند:

 وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (شعراء/224) و شاعران کسانی هستند که گمراهان از ایشان پیروی می‌نمایند.

     این در حالی است که در آیات پیش از آن،  از کسانی یاد می‌کند که شیطان بر آنان  سخنانی را فرو می‌فرستد و آنان را دروغگوی گناهکار می‌نامد:
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ (شعراء/221)  آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى‏آيند؟
 تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (شعراء/222) بر هر دروغگوئی گناهكار فرود آید.
 و در ادامه گروه بیشتر آنان را دروغگویان می‌نامد:
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ (شعراء/223) آنان گوش می‌دهند در حالی که بیشترشان دروغگویانند.
    در زمان محمد در میان قبیله‌های گوناگونی که در مکه حضور داشتند سخنوران و شاعران ماهری وجود داشتند، هنگامی که محمد سخنان خود را به خدایش، الله نسبت می‌داد، میان مردم مکه در مورد او حدس و گمانهای زیادی رواج یافت، خود قرآن در این زمینه می‌گوید که مردم به سه دسته تقسیم شدند، گروهی او را کسی می‌دانستند که خواب‌های پریشان می‌بیند؛ زیرا وی معتقد بود که خواب جزئی از نبوت است، داستان اسرا و سفر شبانه‌ی او با براق به آسمان هفتم و نزد الله در همین راستا بود؛ گروهی هم او را شیاد می‌دیدند و گروه سوم وی را شاعر می‌نامیدند، همه این گروهای در این نقطه اشترک نظر داشتند که اگر او راست می‌گوید معجزه‌ی آشکاری را به آنان نشان دهد: 
بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ (انبیاء/5)  بلكه گفتند (سخنان او) خواب‌هاى پریشان است (و گروهی گفتند) بلكه دروغگوئی بیش نیست (و گروهی گفتند) بلكه او شاعرى است؛ پس همان گونه كه براى پيشينيان هم عرضه شد بايد براى ما نشانه‏اى بياورد.
     از آنجائیکه سخنان او به زیبائی شعر شاعران نبود، وی را شاعری دیوانه می‌دانستند، شاید دلیل اصلی توهینی که از زبان او و منتسب به الله در مورد شاعران بیان می‌شد در همین نکته باید دید: 
وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ (صافات/36)  و مى‏گفتند آيا ما به خاطر شاعرى ديوانه دست از خدايانمان برداريم.

۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

بررسی دلایل شیعه و سنی در مورد توسل و تکفیر یکدیگر.


     شیعیان و اهل سنت در بسیاری از امور اسلام با یکدیگر تفاوت اساسی دارند تا جائیکه همدیگر را تکفیر می‌کنند، در اینجا به یکی از موارد اساسی اختلاف این دو فرقه‌ی اسلام پرداخته می‌شود.
     اهل سنت معتقدند که تنها باید از الله طلب نمود و او را بدون واسطه خواند، این فرقه‌ی اسلامی معتقد است اگر کسی بین خود و الله واسطه قرار دهد مرتکب شرک شده است، زیرا مشرکان صدر اسلام هم وجود الله را به عنوان کسی که روزی دهنده واقعی است قبول داشتند (شرح در اینجا) ولی آنان بتها را بین خودشان و الله واسطه قرار می‌دادند تا به واسطه‌ی منزلتی که پیش الله داشتند آنان را به او نزدیکتر کنند:
     أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (زمر/3) همانا دين خالص از آن الله است، و آنها كه غير از الله را اولياي خود قرار دادند، و دليلشان اين بود كه اينها را نمي‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به الله نزديك كنند، الله روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‏كند، الله آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمي‏كند.
   در اینجا بیان شده که مشرکان می‌گفتند "ما بتها را عبادت نمی‌کنیم مگر اینکه ما را به الله نزدیکتر کنند"، اهل سنت معتقدند آنان کاری نمی‌کردند جز اینکه پیش بتها می‌رفتند و از آنان می‌خواستند تا واسطه بیان آنان و الله شوند.
      شیعیان معتقدند که ما امامزاده‌ها را عبادت نمی‌کنیم بلکه از آنان می‌خواهیم تا واسطه میان ما و الله شوند، یک فرق اساسی میان دیدگاه شیعه و اهل سنت وجود دارد و آن این است که شیعیان دعا را عبادت نمی‌دانند، در اینجا کاری به اختلاف دو فرقه‌ی اسلامی نداریم اما به نظر می‌رسد که از دید قرآن دعا عبادت باشد، زیرا:
      وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (غافر/60) و پروردگارتان گفت بسوی من دعا کنید تا شما را اجابت كنم همانا كسانى كه از پرستش من كبر مى‏ورزند به زودى با خوار وارد جهنم خواهند شد.
     در این آیه از قول الله، خدای مسلمانان بیان شده که باید تنها و تنها از من درخواست داشته باشید و در ادامه گفته که اگر از من درخواست ننمائید یعنی از پرستش من متکبرانه خودداری کردید شما را وارد جهنم می‌کنم.
 و همچنین در این آیه به صراحت گفته که نباید از غیر الله درخواستی داشت (منظور از درخواست طلب غیبی است)، این غیر الله مطلق است:
    وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَومِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (احقاف/5) و  چه کسی گمراه‏تر از شخصی است كه غیر از الله را مى‏خواند، (آن غیر الله) کسی است که تا قيامت پاسخش را نمى‏دهد و آنها از دعايشان بى‏خبرند. 
   منظور از من دون الله در آیه بالا افراد نیکوکاری است که از دید مردم از درجه‌ی ایمانی بالائی برخوردارند، زیرا در ادامه گفته که آنان منکر این می‌شوند که این دعا کردن به سوی آنان دستور ایشان بوده است:
    وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ (احقاف/6) و هنگامی که مردم برانگیخته شوند دشمنان آنان می‌شوند و به عبادتشان انكار می‌ورزند.
قرآن در آیه بالا به صراحت دعا را عبادت می‌داند.
    شیعه در رد این ادعای اهل سنت به داستان طلب استغفار برادران یوسف از پدرشان اسرائیل (یعقوب) استناد می‌کنند:
  قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ (یوسف/97) (برادران یوسف) گفتند اى پدر ما، براى گناهان ما درخواست آمرزش کن كه ما خطاكار بوديم. 
    و همچنین به آمدن مسلمانان نزد محمد جهت طلب استغفار از او به درگاه الله:
    وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا (نساء/64) و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به توفيق الله از او اطاعت كنند و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند پيش تو مى‏آمدند و از از الله درخواست آمرزش داشتند و پيامبر براى آنان درخواست آمرزش مى‏كرد یقینا الله را توبه‏پذير مهربان مى‏يافتند.
   اهل سنت می‌گویند که در این آیه گفته شده که آنان نزد محمد می‌آودند و از الله درخواست آمرزش داشتند نه خود محمد و محمد هم برای آنان دعا و طلب آمرزش می‌کرد.
     و همچنین به داستان درخواست مسلمانان صدر اسلام از عباس عموی محمد جهت اینکه از الله بخواهد تا باران ببارد نیز استناد می‌کنند، این ماجرا در صحیح بخاری آمده است  و به این آیه و حدیث استناد می‌کنند که توسل به صالحان درست است.
    اهل سنت می‌گویند که توسل به انسان زنده مطابق با اسلام و شرعی است هم در داستان یوسف و هم در مورد دعا برای درخواست باران مسلمانان از عباس عمومی محمد، اما یک اختلاف اساسی با اهل سنت دارند اینکه معتقدند ائمه زنده هستند و دعایشان را می‌شنوند و می‌توانند آن را اجابت کنند، استنادشان هم به این آیه‌ها از قرآن است:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ (بقره/154)  و كسانى كه در راه الله كشته مى‏شوند مرده ندانید بلكه زنده‏ هستند ولى شما نمى‏دانيد.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل عمران/170) گمان نکنید کسانی که در راه الله کشته می‌شوند مرده هستند بلکه به آنان نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.
     اهل سنت می‌گویند که الله در این آیه گفته آنان نزد من زنده هستند و به آنان روزی می‌دهم (احتمالا منظور این است که در بهشت هستند) و اشاره‌ای به اینکه از احوال ما باخبرند نمی‌کند، این فرقه‌ی اسلام برای اثبات این ادعای خویش به این آیه از قرآن استناد می‌کنند:
     إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (فاطر/14) و اگر به سوی آنان دعا کنید دعایتان را نمی‌شنوند و اگر هم بشنوند توانائی استجابت را ندارند و در روز قیامت منکر (اینکه این) شرک شما (به درخواست آنان بوده) هستند و (ای محمد) کسی مانند آگاه (الله) به تو خبر نمی‌دهد.
   شیعه می‌گوید که در اینجا مراد بتهاست ولی اهل سنت می‌گویند که منظور نمی‌تواند بتی باشد که به ذات خود توانائی شنیدن را ندارد؛ از دید آنان منظور افراد صالحی است که به سوی آنان در دنیا دعا کرده می‌شد زیرا آنان در روز قیامت انکار می‌کنند که این درخواست از سوی آنان بوده است و با استناد به همین آیه کسانیکه به سوی غیر الله دعا می‌کنند را مشرک می‌دانند، زیرا در ادامه آیه آنان را مشرک نامیده است.
  آنان در پاسخ به این آیه از قرآن متوسل می‌شوند که در رابطه با دعا به غیر الله می‌گوید آنان بندگانی مانند شما هستند و چنین نتیجه می‌گیرند که قرآن دعا کردن به سوی غیر الله را مطلقا را نهی کرد:
    إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (اعراف/194)  در حقيقت كسانى كه به جاى الله آنان را مى‏خوانيد بندگانى مانند شما هستند، پس آنها را  بخوانيد تا (بتوانند) شما را اجابت کنند اگر راست می‌گوئید.
      اهل سنت می‌گویند آیا امامان غیر الله هستند یا نه؟ و شیعه پاسخ می‌دهد که بسیاری از ما از ائمه حاجت گرفتیم و از آنجائیکه در ادامه گفته آنان هرگز جاجت حاجتمندی را اجابت نمی‌کنند پس شامل " من دون الله" نیستند.
     این فرقه همچنین می‌گوید قرآن در ادامه گفته "آیا آنان دارای دست و پائی هستند که راه بروند و یا گوشی دارند که بشنوند در صورتیکه امامان ما زنده و از احوال ما باخبر هستند":
     أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُواْ شُرَكَاءكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ (اعراف/195) آيا آنان پاهايى دارند كه با آن راه بروند يا دستهايى دارند كه با آن كارى انجام دهند يا چشمهايى دارند كه با آن نگاه کنند يا گوش‌هايى دارند كه با آن بشنوند؟ بگو شريكان خود را صدا زنید سپس (با کمک آنان) درباره‌ی من هر کاری که می‎توانید انجام دهید و نگاه (ترحم )به من نکنید.
   اهل سنت می‌گویند در اینجا خطاب به بتی است که مشرکان آنان را به شکل افراد صالح کشیده تراشیده و دارای دست، پا، گوش و چشم بودند؛ الله تأکید دارد که این بتها نیز به رغم داشتن شکلی مانند انسانها، توانائی کاری را ندارند و به فرستاده‌اش می‌گوید که به مشرکان بگو تا این بتها بی‌درنگ او را نفرین کنند. 
   شیعه برای اینکه اثبات نماید که توسل جایز است به این آیه از قرآن استناد می‌کنند:
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (مائده/35) ای كسانیکه ايمان آورده‏ايد از الله بترسید و وسيله‏ای (برای رسیدن) به سوی او بجوئید و در راه او جهاد كنيد تا رستگار شوید.
   اهل سنت می‌گویند که اگر توسل به مردگان درست بود چرا افرادی مانند عمار، ابوذر، مقداد، سلمان، فاطمه و افراد انگشت شماری که شیعه آنان را تنها کسانی می‌داند که پس از مرگ محمد مرتد نشدند نزد قبر او نرفتند و از قبرش توسل نجستند؟
     چرا علی و سایر امامان به قبر محمد متوسل نشدند؟
   چرا خود قرآن به مردمی که به افراد صالح  متوسل می‌شدند، می‌گوید که این افراد نیکوکار خودشان دنبال وسیله‌ای برای نزدیکی به الله هستند:
     قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلًا (اسراء/56) بگو كسانی را كه غير از خدا (معبود خود) مي‌‏پنداريد بخوانيد، آنها نمي‌‏توانند مشكلی را از شما بر طرف سازند و نه تغييری در آن ايجاد كنند. (ترجمه از مکارم) 
    أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا (اسراء/57)  آنها كسانی هستند كه خودشان وسيله‌‏ای (بری تقرب) به پروردگارشان مي‌‏طلبند، وسيله‌‏ای هر چه نزديكتر، و به رحمت او اميدوارند و از عذاب او مي‌‏ترسند چرا كه همه از عذاب پروردگارت پرهيز و وحشت دارند.. (ترجمه مکارم)
     این فرقه (اهل سنت) معتقد است که وسیله‌ی مورد نظر قرآن چیزی جر نماز و سایر عبادات نیست، آنان به خطبه‌ی 109 نهج‌البلاغه استناد می‌کنند:
   إِنَّ اءَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ، وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلاَمِ، وَ كَلِمَةُ الْإِخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ، وَ إِقَامُ الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ، وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ، وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ وَ مَنْسَاءَةٌ فِي الْاءَجَلِ، وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ، وَ صَدَقَةُ الْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ، وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارِعَ الْهَوَانِ. برترين چيزى كه توسل جويندگان به الله سبحان بدان توسل می‌جويند، ايمان به او  و  به پيامبر او  و جهاد است در راه او است، زيرا جهاد ركن اعلاى اسلام است و كلمه‌ی توحيد است كه در فطرت و جبلت هر انسانى است  و  بر پاى داشتن نماز است كه نشان ملت اسلام است و دادن زكات است كه فريضه‌اى است واجب و روزه‌ی ماه رمضان است كه نگهدارنده‌ی آدمى است از عذاب الله و حج خانه الله است و  به جا آوردن عمره آن است كه فقر را مى‌زدايند و گناه را مى‌شويند و صله رحم است كه موجب افزايش مال است و واپس افكننده اجل است و صدقه نهان است كه خطاها را مى پوشاند و صدقه آشكار است كه مرگ ناگهانى را باز دارد و انجام دادن كارهاى نيك است كه آدمى را از لغزيدن در خواري‌ها نگه مى دارد.
      شیعه چنین استدلال می‌کند همانگونه که ما برای رفتن پیش رئیس اداره باید ابتدا پیش منشی او برویم به همان دلیل هم از آنجائیکه الله تقدس زیادی دارد و ما به دلیل گناه نمی‌توانیم و شرم داریم که از الله مستقیما بخواهیم، پیش ائمه می‌رویم تا واسطه میان ما و الله باشند؛ اهل سنت می‌گویند که خود الله گفته دعایتان را به سوی من بخوانید تا شما را اجابت کنم زیرا من از رگ گردن به شما بندگانم نزدیکتر هستم:
  وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق/16)  ما انسان را آفريديم و وسوسه‏های نفس او را می‌دانيم و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
   شیعه در پاسخ باز به حدیث صحیح بخاری مراجعه می‌کند که مگر الله از رگ گردن به عمر نزدیکتر نبود پس چرا برای دعا نزد عباس رفت و سنی هم حرف جایز بودن توسل به زنده را مطرح می‌کند.
       به نظر این مورد دور باطلی است که هرگز به پاسخ نخواهند رسید.
    برای دیدن تناقضات قرآن در مور شفاعت اینجا را کلیک کنید.

۱۳۹۱ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

رد معجزات عددی و ریاضی قرآن.


  
   مسلمانان برای اینکه به هدف ترویج اسلام برسند حاضرند به هر کاری دست بزنند حتی دروغ؛ یکی از این موارد بیان اعجاز قرآن است، شاید با مغلطه بتوانند از دل قرآن هر علمی که بخواهند بیرون بکشند اما ریاضیات تنها موردی از دانش بشری است که زمان و مکان نمی‌شناسد و کسی نمی‌تواند مثلا ثابت کند که 2+2 پنج می‌شود، مدعیان معجزه‌ی ریاضی قرآن خوب می‌دانند که کسی فرصت گشتن در قرآن را ندارد، لذا با دروغ بافی سعی در شگفت انگیز نشان دادن این کتاب دارند و در بهترین حالت هم ممکن است شخصی که در این موضوع شک کند به نرم افزارهای قرآنی مراجعه نماید، نرم افزار کل کلمه را پیدا می‌کند، ساختار زبانهای سامی بر خلاف زبانهای هند و اروپائی به گونه است که برای یافتن کلمه باید ریشه‌ی آن را پیدا کنی، مثلا برای یافتن مصیبت باید اصاب را بگردی، این کلمه خود دارای معنی‌های گوناگونی است که مصیبت به معنی بلا یکی از آن است این واژه در قرآن به معنی رحمت نیز آمده است... بنابراین تصمیم گرفتم تا تک تک آیات را مورد بررسی قرار دهم؛ نوشته‌ی زیر حاصل بیش از 200 ساعت کار روی این موضوع است و نتیجه‌ای که به دست آمده کاملا ثابت می‌کند آنچه که تحت عنوان اعجاز عددی و یا معجزه‌ی ریاضی قرآن از آن یاد می‌گردد دروغی بیش نیست؛ از شخصیتی مانند عبدالعلی بازرگان عجیب بود که اینچنین مرتکب دروغ آشکار برای فریب خوانندگان خویش شود، البته تاریخ و سنت محمد نشان داده است که برای گسترش اسلام هر ابزاری قابل توجیه است و به اصطلاح هدف وسیله را توجیه می‌کند. به جناب عبدالعلی بازرگان که شخصیت شناخته شده و از مفسران قرآن است باید بگویم که برایتان متأسفم که شما دروغی این چنین شاخدار را در سایت خویش قرار داده و اقدام به یارگیری و اغفال خوانندگان خویش می‌نمائید، زیرا خود خوب می‌دانید که خوانندگانتان به حرفهای شما اعتماد دارند و فرصت گشتن در قرآن را ندارند.
موارد مورد ادعا:
   برخی از قرآن پژوهان در سالهای اخیر کشفیاتی درباره‌ی نظم عددی ایات قرآن و مناسبات آماری میان برخی از واژگان این کتاب کرده‌اند که بسیار جالب توجه می‌باشد؛ در ذیل به تعدادی از آنها اشاره می‌کند: 


1-  سال ۳۶۵ روز است و واژه  يوم  به معناي روز در زبان عربي  دقيقاً به همين تعداد در قرآن تكرار شده است. (۱)
2-  كلمه "شهر" به معناي ماه دقيقاً ۱۲ مرتبه در قرآن به كار رفته است. (۲)
3-  نمازهای يوميه پنج وقت دارد و كلمه صلوه نيز در قرآن به همين تعداد آمده است .
4- كلمات زن و مرد هركدام به طور مساوی ۲۴ بار در قرآن آمده است. (۳)
5-  تعداد كلمات فرشته (ملائكه) و شيطان به طور مساوی ۶۸ مي باشد .
6-  اگر مشتقات دو كلمه فوق را هم اضافه كنيم باز هر دو رقم متساويا 88 مي شود .
7-  دو كلمه مترادف دنيا و آخرت هريك دقيقاً 115 بار در قرآن آمده است .
8- دو كلمه عقل و نور هر كدام به تساوی 49 بار تكرار شده است ( اشاره به نقش تعقل در هدايت )
9-   شكر و مصيبت هر كدام ۷۵ بار ( اشاره به شكر نعمت برای رفع مصيبت ) آمده است .
10  لسان ( Tongue ) و موعظه ( Sermon )  هر کدام 25 بار (اشاره به بهترين كاربرد زبان)
11- محمد و شريعت هر كدام 4 بار ( ارتباط پيامبر با آموزش هايش )
12- مشتقات كلمات فساد و نفع به تساوی 50 می‌باشد .
13-  انفاق  و رضايت هر دو 73 بار ( راه آسايش روان ) .
14-  سحر  و فتنه هركدام 60 مرتبه .
15-  زكات و بركت هركدام 32 بار ( ارتباط بركت و باروری و رشد اقتصادی با پرداخت داوطلبانه ماليات ) .
16- مشتقات كلمات صبر و شدائد ( سختی‌ها) هركدام  114 بار ( مساوی سوره های قرآن )
17-  كلمات مرده ( موتی) و گمراه ( اسم فاعل مفرد و جمع كلمه ضال ) هر دو 17 بار به كار رفته است .
آيا چنين هماهنگي و تساوي را ، كه مطلقاً نمي تواند از ذهن پيامبر امّي و درس نخوانده و جامعه مطلقاً جاهل عربستان 1400 سال قبل تراوش كرده باشد جز به حساب وحی و اصالت قرآن میتوان گذاشت؟


۱ - يوم  ( به صورت معرفه)  349 و يوماً (به صورت نكره)  16 جمعاً ۳۶۵ بار.
۲ - شهر 10، شهراً ( نكره ) ۲ ، ( جمعاً ۱۲ ).
۳ - رجل ۱۶ رجلاً ۸ ( جمعاً ۲۴ مرتبه ) . امراة ۱۱ ، امراتك ۲ ، امراته ۸ ، امراتي ۳ ( جمعاً ۲۴ مرتبه )
منبع
 اما پاسخ:

شما گفتید که:

 ا- سال 365 روز است و واژه "یوم" به معنی روز در زبان عربی دقيقا به همين تعداد در قرآن تكرار شده.
      در پاسخ شما باید بگویم که قرآن تنها سال قمری را به رسمیت می‌شناسد و از نظر خدای شما یعنی الله هنگامیکه او آسمانها و زمین را خلق نمود تعداد ماههای سال 12 بود که 4 تایشان ماه‌های حرام هستند، پر واضح است که این ماه‌های حرام یعنی "ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب"  در فرهنگ اعراب که تنها سال قمری را می‌شناختند وجود داشت و دارد و منظور قرآن از تعداد ماه‌های سال، همان سال قمری است:
      إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ﴿توبه/۳۶﴾ در حقيقت‏  شماره ماه‏ها نزد الله از روزى كه آسمانها و زمين را آفريده در كتاب الله دوازده ماه است از اين چهار ماه حرام است اين است آيين استوار پس در اين (4 ماه) بر خود ستم مكنيد و همگى مشرکان را بکشید چنانكه آنان همگى شما را می‌کشند و بدانيد كه الله با پرهيزگاران است. 
     برای بررسی این مورد باید کل واژگان یوم را بررسی نمائید در قرآن این واژگان به صورت "یوم+الیوم+یومٍ+یومٌ+یوماً+یومین+ یومئذٍ +ایام+یومهم+یومکم" آمده است؛ ابتدا واژگان یوم (همراه با تنوین) و "الیوم" را یکجا حساب کردم، این نوع حساب کردن ایراد دارد، زیرا مسلمین معجزه تراش این مجموعه را یکی حساب می‌کنند که به عدد 349 می‌رسند و آن را با تعداد یوما که 16 است جمع کرده و به عدد 365 می‌رسند که صد البته مغلطه است، بنابراین تصمیم گرفتم که اینها را جداگانه حساب کنم که کار خیلی سختی است، البته نرم افزارهای موجود هم به نظر ناقصند مانند پارس قرآن که واژگان "الیوم" را کمتر از واقعی نشان می‌دهد مثلا در سوره‌ی بقره این نرم افزار تنها دو مورد را نشان می‌دهد در صورتی که تعداد این واژه 8 مورد و در 8 آیه‌ی مختلف است، نتیجه‌ای که به دست می‌آید چیزی جز رسوائی معجزه تراشان نیست زیرا مجموع این وازه به عدد 473 می‌رسد:

       یوم(بدون تنوین و به معنی روز) (227 بار):
     فاتحه/4 - بقره/85 - بقره/113 - بقره/174 - بقره/212 - آل عمران/30 - آل عمران/55 - آل عمران/77 - آل عمران/106 - آل عمران/155 - آل عمران/161 - آل عمران/166 - آل عمران/180 - آل عمران/185 - آل عمران/194 - نساء/87 - نساء/109 - نساء/141 - نساء/159 - مائده/14 - مائده/36 - مائده/64 - مائده/109 - مائده/119 -  انعام/12 - انعام/22 - انعام/73 (دو بار) - انعام/128 - انعام/141 - انعام/158 - اعراف/14 - اعراف/32 - اعراف/53 - اعراف/163 (دو بار) - اعراف/167 - اعراف/172 - انفال/41 (دو بار) - توبه/3 - توبه/25 - توبه/35 - توبه/36 - توبه/77 - یونس/28 - یونس/45 - یونس/60 - یونس/93 - هود/8 - هود/60 - هود/98 - هود/99 - هود/105 - ابراهیم/41 - ابراهیم/44 - ابراهیم/48 - حجر/35 - حجر/36 - حجر/38 - نحل/25 - نحل/27 - نحل/80 (دو بار) - نحل/84 - نحل/89 - نحل/92 - نحل/111 - نحل/124 - اسراء/13 - اسراء52 - اسراء/58 - اسراء/62 - اسراء/71 - اسراء/97 - کهف/47 - کهف/52 - کهف/105 - مریم/15 (3 بار) - مریم/33 (3 بار)  - مریم/85 - مریم/95 - طه/100 - طه/101 - طه/102 - طه/124 - انبیاء/47 - انبیاء/104 - حج/2 - حج/9 - حج/17 - حج/69 - مؤمنون/100 - نور/24 - نور/64 - فرقان/17 - فرقان/22 - فرقان/25 - فرقان/27 - فرقان/69 - شعراء/82 - شعراء/87 - شعراء/88 - شعراء/189 - نمل/83 - نمل/87 - قصص/41 - قصص/42 - قصص/61 - قصص/62 -  قصص/65 - قصص/71 -قصص/72 - قصص/74 - عنکبوت/13 - عنکبوت/25 -  عنکبوت/55 - روم/12 - روم/14 - روم/55 - روم/56 (دو بار) - سجده/25 - سجده/29 - احزاب/44 - احزاب/66 - سبأ/40 - فاطر/14 - صافات/20 - صافات/21 - صافات/144 - ص/16 - ص/26 - ص/53 - ص/78 - ص/79 - ص/81 - زمر/15 - زمر/24 - زمر/31 - زمر/47 - زمر/60 - زمر/67 - غافر/15 - غافر/16 - غافر/18 - غافر/27 - غافر/30 - غافر/32 - غافر/33 - غافر/46 - غافر/51 - غافر/52 - فصلت/19 - فصلت/40 - فصلت/47 - شوری/7 - شوری/45 - دخان/10 - دخان/16 - دخان/40 - دخان/41 - جاثیه/17 - جاثیه/26 - جاثیه/27 - احقاف/5 - احقاف/20 - احقاف/34 - احقاف/35 - ق/20 - ق/30 - ق/34 - ق/41 - ق/42 - ق/44 - ذاریات/12 - ذاریات/13 - طور/9 - طور/13 - طور/46 - قمر/6 - قمر/19 - قمر/48 - واقعه/56 - حدید/12 - حدید/13 - مجادله/6 - مجادله/7 - مجادله/18 - ممتحنه/3 - جمعه/9 - تغابن/9 (3 بار) - تحریم/8 - قلم/39 - قلم/42 - معارج/8 - معارج/26 - معارج/43 - مزمل/14 - مدثر/46 - قیامه/1 - قیامه/6 - مرسلات/13 - مرسلات/14 - مرسلات/35 - مرسلات/38 - نبأ/17 - نبأ/18 - نبأ/38 - نبأ/40 - نازعات/6 - نازعات/35 - نازعات/46 - عبس/34 - انفطار/17 - انفطار/15 - انفطار/18 - انفطار/19 -  مطففین/6 - مطففین/11 - طارق/9 - قارعه/4.
الیوم (80 بار و به معنی امروز):
    بقره/8 - بقره/62 - بقره/126 - بقره177 -  بقره/228 -  بقره/232 -  بقره/249  - بقره/264 -  آل عمران/114 - آل عمران/38 - آل عمران/39 - نساء/38 - نساء/39 -  نساء/59 - نساء/136 - نساء/162 - مائده/3( دو بار) - مائده/5 -  مائده/69  - انعام/22 - انعام/93 -  اعراف/51  -  انفال/48 - توبه/18 - توبه/19 - توبه/29 - توبه/44 - توبه/45 - توبه/99 - یونس/92 - هود/43 - یوسف/54 - یوسف/92  - نحل/27  - نحل/63 - اسراء/14 - مریم/26  - مریم/38 - طه/64 - طه/126 - مؤمنون/16 - مؤمنون/65 - مؤمنون/111 - نور/2 - فرقان/14 - عنکبوت/36  - احزاب/21 - سبا/42 - یس/54 - یس/55 - یس/59 - یس/64 - یس/65 -  صافات/26 -  غافر/16 - غافر/17 (دوبار) - غافر/29  -زخرف/39  - زخرف/68 - جاثیه/28 - جاثیه/34 - جاثیه/35 - احقاف/20 - ق/22 - ق/42 - حدید/12 - حدید/15 - مجادله/22  - ممتحنه/6 - طلاق/2 - تحریم/7  - قلم/24 - حاقه/35 -  معارج/44  انسان/11 - نبا/39 - مطففین/34 - بروج/2 .
یومٍ -ٍ( 32 بار):
    بقره/259 - آل عمران/9 - آل عمران/25 - انعام/15 - اعراف/59 - توبه/108 - یونس/15 - هود/3 - هود/26 - هود/84 - ابراهیم/18 - ابراهیم/42 - کهف/19 - مریم/37 - حج/55 - مؤمنون/113 - شعراء/38 - شعراء/135 - شعرائ/155 / شعراء/156 - شعراء/189 - سجده/5 - سبأ/30 -  زمر/13 - زخرف/65 -  احقاف/21 - رحمن/29 - واقعه/50 - معارج/4 - مرسلات/12 - مطففین/5 - بلد/14.
یومٌ  -ٌ (10 بار):
    بقره/254 - هود/77 - هود/103 (دو بار) - ابراهیم/31 - طه/59 - روم/43 - شوری/47 -  قمر/8 - مدثر/9.
   یومئذٍ (68 بار):
   آل عمران/167 - نساء/42 - انعام/16 - اعراف/8 -  انفال/16 - ابراهیم/49 - نحل/87 - کهف/99 - کهف/100 - طه/102 - طه/108 - طه/109 - حج/56 -  مؤمنون/101 - نور/25 - فرقان/22 - فرقان/24 - فرقان/26 - نمل/89 -  قصص/66 - روم/4 - روم/14 - روم/43 - روم/57 - صافات/33 - عافر/9 - شوری/47 - زخرف/67 - جاثیه/27 - طور/11 - رحمن/39 - حاقه/15 - حاقه/16 - حاقه/17 - حاقه/18 - مدثر/9 - قیامه/10 - قیامه/12 - قیامه/13 - قیامه/22 - قیامه/24 - قیامه/30 - مرسلات/15 - مرسلات/19 - مرسلات/24 - مرسلات/28 - مرسلات/34 - مرسلات/37 - مرسلات/40 - مرسلات/45 - مرسلات/47 - مرسلات/49 - نازعات/8 - عبس/37 - عبس/38 - عبس/40 - انفطار/19 - مطففین/10 - مطففین/15 - غاشیه/2  - غاشیه/8 - فجر/23 (دو بار) - فجر/25 - زلزله/4 - زلزله/6 - تکاثر/8.
  ایام (23 بار):
   بقره/184 - بقره/185 - بقره/196 - بقره/203 - آل عمران/41 - آل عمران/140 - مائده/89 - اعراف/54 - یونس/3 - یونس/102 - هود/7 - هود/65 - ابراهیم/5 - حج/28 - فرقان/59 - سجده/4 - فصلت/10 - فصلت/16 - جاثیه/14 - ق/38 - حدید/4 - حاقه/7 - حاقه/24.
  یوما (16 بار):
    بقره/48 - بقره/123 - بقره/259 - بقره/281 - کهف/19 - طه/104 - حج/47 - مؤمنون/113 - نور/37 - فرقان/26 - لقمان/33 - غافر/49 - مزمل/17 - انسان/7 - انسان/10 - انسان/27.
  یومکم (5 بار):
  انعام/130 - انبیاء/103 - سجده/14 - زمر/71 - جاثیه/34.
  یومهم (5 بار):
   اعراف/51 - زخرف/83 - زاریات/60 - طور/45 - معارج/42.
ایاماً (4 بار):
بقره/80 - بقره/184 - آل عمران/24 - نساء/18.
یومین (3 بار):
 بقره/203 - فصلت/9 - فصلت/12
در اینجا تنها یوم به معنی روز است، این هم معنی مشتقات یوم:

الیوم به معنی امروز
یومئذ (یومَ+اذ) به معنی آن روز
ایام به معنی روزها
یوما به معنی یک روزی
یومکم به معنی روزتان
یومهم به معنی روزشان
ایاما به معنی روزهائی
یومین به معنی دو روز  
   227+80+32+10+68+23+16+5+5+4+3
 که مجموع این واژگان به عدد 473 می‌رسد.
----------------------------------------------------------------
شما گفتید:
2- كلمه  "شهر"  به معنی ماه، دقيقا 12 بار در قرآن به كار رفته
    در اینجا نیز شما مرتکب دروغ و مغلطه شده‌اید، زیرا کلمه‌ی "شهر" در5 حالت کلی و جمعا 21 بار در قرآن آمده است:
الشهر (6 بار):
بقره/185 - بقره/194 (دو بار) - بقره/217 - مائده/2 - مائده/97 -.
شهر (4 بار):
سبا/12 (دو بار) - بقره/185- قدر/3 
اشهر (5 بار):
بقره/197 - بقره/226 - بقره/234 - توبه/2 -  طلاق/4.
الاشهر (1 بار):
توبه/5 
شهرا (دو بار):
توبه/36 - احقاف/15.
شهرین ( دو بار):
نساء/92 - مجادله/4.
شهور ( یک بار): 
توبه/36
     شاید بگوئید که تنها حالت مفرد مد نظر است، اولا چرا تنها حالت مفرد و ثانیا باز در همین حالت نیز همانگونه که مشاهده می‌گردد 6 حالت به صورت نکره و 6 حالت دیگر به صورت معرفه است؛ احتمالا اگر این موضوع به صورت 4 و 8 بود شما باز از دل آن معجزه‌ی 4 ماه حرام استخراج را می‌کردید!
     ----------------------------------------------------------------
شما گفتید:
 3- نمازهای يوميه 5 وقت دارد و كلمه صلوه نيز در قرآن به همين تعداد آمده.
     در اینجا چیزی جز دروغگوئی شما وجود ندارد و کلمه‌ی صلاه (نماز) و مشتقات آن 99 بار در قرآن تکرار شده:
الصلاه (67 بار):
بقره/3 - بقره/43 - بقره/45 - بقره/83 - بقره/110 - بقره/153 - بقره/177 - بقره/238 - بقره/277 - نساء/43 - نساء/77 - نساء/101 - نساء/102 - نساء/103 (سه بار) - نساء/142 - نساء/162 - مائده/6 - مائده/12 - مائده/55 - مائده/58 - مائده/91 - مائده/106 - انعام/72 - اعراف/170 - انفال/3 - توبه/5 - توبه/11 - توبه/18 - توبه/54 - توبه/71 - یونس/87 - هود/114 - رعد/22 - ابراهیم/31 - ابراهیم/37 - ابراهیم/40 - اسراء/78 - مریم/31 - مریم/55 - مریم/59 - طه/14 - طه/132 - انبیاء/73 - حج/35 - حج/41 - حج/78 - نور/37 - نور/56 - نور/58 (دو بار) - نمل/3 - عنکبوت/45 (دو بار) - روم/31 - لقمان/4 - لقمان/17 - احزاب/33 - فاطر/18 - فاطر/29 - شوری/38 - مجادله/13 - جمعه/9 - جمعه/10 - مزمل/20 - بینه/5. 
اما سایر مشتقات صلاه:
صلاتَهم (6 بار):
انعام/92 - انفال/35 - مؤمنون/2 - معارج/23 - معارج/34 - ماعون/5.
صلاتک (3 بار):
توبه/103 و به معنای دعا - هود/87 - اسراء/110.
صلوات (4 بار):
بقره/157 و به معنای درود - بقره/238 - توبه/99 و به معنای دعا - حج/40 و به معنی پرستشگاه یهودیان و معادل کنیسه.
صلواتهم (1 بار):
مؤمنون/9
صلاته (1 بار):
نور/41
صلاتی (1 بار):
انعام/162
مصلین (3 بار) و به معنای نمازگزاران:
معارج/22 - مدثر/43 - ماعون/4
مصلی (1 بار) به معنی جای نماز خواندن:
     احتمالا اگر در یکی از این مشتقات عدد 5 و یا 17 وجود داشت از دلش معجزه‌ی نماز 5 گانه و یا 17 رکعت نماز روزانه استخراج می‌کردند.
----------------------------------------------------------------
شما گفتید که:
 4- كلمات زن و مرد هركدام به طور برابر24 بار در قرآن آمده.
     معادل کلمه‎ی زن و جنس مؤنث در قرآن واژگان "نساء"، "امرأه" و "انثی" است؛ اما بررسی این موراد که معلوم نیست شما کدامیک را مد نظر قرار دادید:
     کلمه‎‌ی "نساء" و مشتقات آن که معادل زن است در قرآن به 8 حالت کلی  و مجموعا 59 بار تکرار شده است:
   النساء (38 بار):
   بقره/222 - بقره/231 - بقره/231 - بقره/235 - بقره/236 - آل عمران/14 - آل عمران/42 - نساء/1 - نساء/3 - نساء/4 - نساء/7 - نساء/11 - نساء/19 - نساء/22 - نساء/24 - نساء/32 - نساء/34 - نساء/43 - نساء/75 - نساء/98 - نساء/127 (دو بار)  - نساء/129 - نساء/176 - مائده/6 - اعراف/81 - نور/60 - نور/31 - نمل/55 - احزاب/30 - احزاب/32 (دو بار) - احزاب/52 - احزاب/59 - فتح/25 - حجرات/11 (دو بار) - طلاق/1
نسائِکم ( 5 بار):
بقره/187 - نساء/15 - نساء/23 (دو بار) طلاق/4.
نسائَکم (4 بار):
بقره/49 - آل عمران/61 - اعراف/141 - ابراهیم/6.
نسائَهم ( سه بار):
اعراف/127 - قصص/4 - غافر/25.
نسائِهم ( سه بار):
بقره/226 - مجادله/2 مجادله/3.
نسائِهن (دو بار):
نور/31 - احزاب/55.
نسوه ( دو بار):
یوسف/30 - یوسف/50
نسائُکم (یک بار):
بقره/223
نساءَنا (یک بار):
بقره/61
      کلمه‎‌ی "المرأه" و مشتقات آن به 6 حالت  و مجموعا 26 بار در قرآن تکرار شده:
امرأه (11 بار):
 آل عمران/35 - نساء/12 - نساء/128 - یوسف/30 - یوسف/51 - نمل/23 - قصص/9 - احزاب/50 - تحریم/10 (دو بار) - تحریم/11. 
امرأته ( 8 بار):
اعراف/83 - هود/71 - یوسف/21 - حجر/60 - نمل/57 - عنکبوت/32 - ذاریات/29 - مسد/4
امرأتی ( سه بار):
آل عمران/40 - مریم/5 - مریم/8.
امرأتک (دو بار):
هود/81 - عنکبوت/33
امرأتان ( یک بار):
بقره/282.
امرأتین (یک بار):
قصص/23.
        کلمه‎‌ی "اُنثی" به معنی جنس ماده به 3 حالت و مجموعا 30 بار در قرآن تکرار شده است:
اُنثی (18 بار):
     بقره/178 ( دو بار) - ال عمران/36 ( دو بار) - آل عمران/195 - نساء/124 - رعد/8 - نحل/58 - نحل/97 - فاطر/11 - غافر/40 - فصلت/47 - حجرات/13 - نجم/21 - نجم27 - نجم/45 - قیامه/39 - الیل/3
اُنثیین ( 6 بار):
نساء/11 - نساء/176 - انعام/143 ( دو بار) - انعام/144 ( دوبار).
اناثاً (6 بار):
نساء/11 - نساء/176 - انعام/143 ( دو بار) - انعام/144 ( دو بار).
     لذا این سه کلمه("نساء" و "امرأه" و "انثی") که همگی به معنی جنس مؤنث هستند در مجموع 115 بار(59+26+30) در قرآن تکرار شده‌اند.
  در این مورد نیز کاملا گزینشی برخورد نمودند و فقط امراه و امراتک و امراته و امراتی را مد نظر قرار دادند و صد البته نساء و انثی را نادید گرفتند.
    اما در مورد مرد:
    در قرآن برای این واژه هم از "رجل" و هم از "مرء" و هم از "ذکر" که همگی بر جنس مذکر دلالت دارند استفاده شده است:
   رجل به 7 حالت و در مجموع 57 بار در قرآن تکرار شده است: 
رجال (17 بار):
      بقره/228 - نساء/7 - نساء/32 - نساء/34 - نساء/75 - نساء/98 - اعراف/46 - اعراف/81 - توبه/108 - نور/31 - نور/37 - نمل/55 - عنکبوت/29 - احزاب/23 - فتح/25 - جن/6 ( دو بار).
رجل (16 بار):
بقره/282 - نساء/12 - اعراف/63 - اعراف/69 - یونس/2 - هود/78 - مؤمنون/25 - مؤمنون/38 - قصص/20 - احزاب/4 - سبأ/7 - سبأ/43 - یس/20 - زمر/29 - غافر/28 - زخرف/31.
رجالاً (9 بار):
بقره/239 - نساء/1 -  نساء/176 - اعراف/48 - یوسف/109 - نحل/43 - انبیاء/7 - حج/27 - ص/62.
رجلا (9 بار):
بقره/239 - نساء/1 - نساء/176 - اعراف/48 - یوسف/109 - نحل/43 - انبیاء/7 - حج/27 - ص/62.
رجلین (4 بار):
بقره/282 - نحل/76 - کهف/32 - قصص/15.
رجالکم (2 بار):
بقره/282 - احزاب/40.
رجلان (1 بار):
مائده/23.
مرء به معنی مرد 4 بار در قرآن تکرار شده است:
مرء (4 بار):
بقره/102 - انفال/24 - نبا/40 - عبس/34.
ذکر به معنی جنس نر که خطاب به مردان باشد در قرآن به 5 حالت و 16 بار تکار شده است: 
ذکر(12 بار):
آل عمران/36 - آل عمران/195 - نساء/11 - نساء/124 - نساء/176 - نحل/97 - غافر/40 - حجرات/13 - نجم/21 - نجم/45 - قیامه/39 - الیل/3.
ذکور (1 بار):
شوری/49.
ذکورنا (1 بار):
ذکران (1 بار):
شعراء/165
ذکرانا (1 بار):
شوری/50
   لذا جمع این سه کلمه که همگی به معنی جنس مذکر است 77 بار (16+4+57) تکرار شده است.
    در این مورد نیز شیادانه برخورد نمودند و فقط رجل و رجلا را در نظر گرفتند و صد البته مرء و ذکر را کاملا نادید گرفتند.
---------------------------------------------------------------------------------------
شما گفتید که:
 5- تعداد كلمات فرشته(ملائکه) و شيطان به طور برابر 68 بار است.
    اولا ربط دادن شیطان با ملائکه مغلطه است، زیرا شیطان اسمی است عام که در زبان عربی به معنی سرکش است که شامل انسان هم می‌شود:
    وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ (انعام/112)
   ضمنا چرا شیطان به صورت مفرد و ملائکه که جمع مَلَک است به صورت جمع در نظر گرفته شده، با فرض درست بودن این دعا، آیا چیزی جز شیادی مدعی را نشان می‌دهد؟
اما بررسی این ادعا
    در قرآن کلمه‌ی شیطان به 4 حالت کلی و در مجموع  88 را تکرار شده است و ایشان تنها واژه‌ی شیطان را گرفته‌اند که 68 بار در قرآن تکرار شده است:
شیطان (68 بار):
      بقره/36 - بقره/168 - بقره/208 - بقره/268 - بقره/275 - آل عمران/36 - آل عمران/155 - آل عمران/175 - نساء/38 - نساء/60 - نساء/76 (دو بار)  - نساء/83 - نساء/119 - نساء/120 - مائده/90 - مائده/91 - انعام/43 - انعام/142 - اعراف/20 - اعراف/22 - اعراف/27 - اعراف/175 - اعراف/200 - اعراف/201 - انفال/11 - انفال/48 - یوسف/5 - یوسف/42 - یوسف/100 - ابراهیم/22 - حجر/17 - نحل/63 - نحل/98 - اسراء/27 - اسراء/53 (دو بار)  - اسراء/64 - کهف/63 - مریم/44 (دو بار) - مریم/45 - طه/120 - حج/3 - حج/52 (دو بار) - حج/53 - نور/21 (دو بار) - فرقان/29 - نمل/24 - قصص/15 - قصص/38 - لقمان/21 - فاطر/6 - یس/60 - صافات/7 - ص/41 - فصلت/36 - زخرف/62 - محمد/25 - مجادله/10 - مجادله/19 (سه بار) - الحشر/16 - تکویر/25.
شیطانا (2 بار):
نساء/117 - زخرف/36.
شیاطین (17 بار):
    بقره/120 ( دو بار) - انعام/71 - انعام/112 - انعام/121 - اعراف/27 - اعراف/30 - اسراء/27 - مریم/68 - مریم/83 - انبیاء/82 - مؤمنون/97 - شعراء/210 - شعراء/221 - صافات/65 - ص/37 - ملک/5.
شیاطینهم ( 1 بار)
بقره/14.
   اما در مورد ملائکه
    این واژه هر گاه در قرآن آمده منظور موجوداتی فرازمینی است که دائما در خدمت الله هستند و برای هیچ انسانی از این واژه استفاده نشده است، در این مورد باز آیه‌ای در قرآن وجود دارد که مبین برتری فرشتگان بر محمد است:
    وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ...(انعام/50) بگو به شما نمى‏گويم گنجينه‏هاى الله پیش من است و غيب نيز نمى‏دانم و به شما نمى‏گويم كه من فرشته‏ام....
    بنابراین این واژه با هر صیغه‌ای که بیاید منظور همان فرشتگان الله است.
       خوب به مطالب پائین توجه نمائید تا دروغ جناب مدعی را نشان دهد، این واژه به 5 حالت کلی و در مجموع 88 بار تکرار شده است:
ملائکه (73 بار):
      بقره/30 - بقره/31 - بقره/34 - بقره/98 -  بقره/161 - بقره/177 - بقره/210 - بقره/248 - بقره/285 - آل عمران/18 - آل عمران/39 - آل عمران/42 - آل عمران/45 - آل عمران/80 - آل عمران/87 - آل عمران/124 - آل عمران/125 - نساء/97 - نساء/136 - نساء166 - نساء/172 - انعام/93 - انعام/111 - انعام/158 - اعراف/11 - انفال/ 9 - انفال/ 12 - انفال/ 50 - رعد/13 - رعد/23 - حجر/7 - حجر/8 - حجر/28 - حجر/30 - نحل/2 - نحل/28 - نحل/32 - نحل/33 - نحل/49 - اسراء/40 - اسراء/61 - اسراء/92 - اسرائ/95 - کهف/50 - طه/119 - انبیائ/103 - حج/75 - مؤمنون/24 - فرقان/21 - فرقان/22 - فرقان/25 - احزاب/43 - احزاب/56 -  سبأ/40 - فاطر/1 - صافات/150 - ص/71 - ص/73 - زمر/75 - فصلت/14 - فصلت/30 - شوری/5 - زخرف/19 - زخرف/53 - زخرف/60 - محمد/27 - نجم/27 - تحریم/4 - تحریم/6 - معارج/4 - مدثر/31 - نبأ/38 - قدر/4.
ملَک (10بار):
انعام/8 - انعام/50 - هود/12 - هود/31 - یوسف/31 - فرقان/7 - سجده/11 - نجم/26 - حاقه/17 - فجر/22.
ملکین (2 بار):
بقره/102 - اعراف/20.
ملَکا (سه بار):
انعام/8 - انعام/9 - اسراء/95.
و همچنین در همین رابطه گفته شده که:
6- اگر مشتقات دو كلمه فوق را هم اضافه كنيم باز هر دو رقم مساوی88 می‌گردد.
  این مورد تنها موردی است که تا اینجا ادعای ایشان درست است.

----------------------------------------------------------------

شما گفتید که:
7- دو كلمه مترادف دنيا و آخرت هر کدام دقیقا 115 بار در قرآن آمده.  
    ایشان در اینجا اقدام به مغلطه کرده‌اند؛ اولا کی گفته که مترادف "دنیا" "آخرت" است؟ "دنیا" مؤنث "ادنی" که هر دو از ریشه‌ی "دنو" و به معنی پست است می‌باشند؛ پس ضد آن "علیا" است؛ شاید "الاولی" که در قرآن به جای الدنیا استفاده شده بیشتر به واقعیت نزدیکتر باشد و همان مترادفی است که مد نظر شماست.
    این مغلطه را به کنار، فرض را بر این می‌گیریم که منظور مفهوم آن و به معنی اسم مکان و یا زمان باشد؛ ایشان باید توجه داشته باشند که در قرآن علاوه بر کاربر کلمه‌ی آخرت  از 17 (شاید هم بیشتر) نام دیگر استفاده شده است:
1- یوم الدین (حمد/1).
2- یوم القیامه (قیامه/1)
3- یوم الحسره (مریم/39)
4- المیعاد (قصص/85)
5- الساعه (انعام/31)
6- یوم البعث (روم/56)
7- یوم الفصل (صافات/21)
8- یوم التلاق (غافر/7) 
9- یوم الجمع (شوی/7)
10- یوم الوعید (ق/20)
11- الواقعه (واقعه/1)
12- یوم التغابن (تغابن/9)
13- الحاقه (حاقه/1)
14- القارعه (قارعه/1)
15- الطامه الکبری (نازعات/34)
16- الصاخه (عبس/33)
17- الغاشیه (غاشیه/1)
   اگر هم مشتقات اخر مد نظر باشد باز در قرآن از واژگان زیر استفاده شده است:
اخرَه (116 بار):
     بقره/4 - بقره/86 - بقره/94 - بقره/102 - بقره/114 - بقره/130 - بقره/200 - بقره/201 - بقره/217 - بقره/220 - آل عمران/22 - آل عمران/45 - آل عمران/56 - آل عمران/72 - آل عمران/77 - آل عمران/85 - آل عمران/145 - آل عمران/148 - آل عمران/152 - آل عمران/176 - نساء/74  - نساء/77 - نساء/134 مائده/5 - مائده/33 - مائده/41 - انعام/32 - انعام/92 - انعام/113 - انعام/150 - اعراف/45 - اعراف/147 - اعراف/156 - اعراف/169 - انفال/67 - توبه/38 (دو بار) - توبه/69 - توبه/74 - یونس/64 - هود/16 - هود/19 - هود/22 - هود/103 - یوسف/37 - یوسف/57 - یوسف/101 - یوسف/109 - رعد/26 - رعد/34 - ابراهیم/3 - ابراهیم/27 - نحل/22- نحل/30- نحل/41- نحل/60- نحل/107- نحل/109- نحل/122 - اسراء/7 - اسراء/10 - اسراء/19 - اسراء/21 - اسراء/45 - اسراء/72 - اسراء/104 -طه/127 - حج/11 - حج/15 - مؤمنون/33 - مؤمنون/74 - نور/14 - نور/19 - نور/23 - نمل/3 - نمل/4 - نمل/5 - نمل/66 - قصص/70 - قصص/77 - قصص/83 - عنکبوت/20 - عنکبوت/27  - عنکبوت/64 - روم/7 - روم/16 - لقمان/4 - احزاب/29 - احزاب/57 - سبأ/1 - سبأ/8 - سبأ/21 - ص/7 - زمر/9 - زمر/26 - زمر/45 - غافر/39 - غافر/43 - فصلت/7 - فصلت/16 - فصلت/31 - شوری/20 (دو بار) - زخرف/35 - نجم/25 - نجم/27 - حدید/20 - حشر/3 - ممتحنه/13 - قلم/33 - مدثر/53 - قیامه/21 - نازعات/25 - اعلی/17 - الیل/13 - ضحی/4.
یوم الاخِر (26 بار):
    بقره/8 - بقره/62 - بقره/126 - بقره/177 - بقره/228 - بقره/232 - بقره/264 - آل عمران/114 - نساء/ 38 - نساء/39 - نساء/59 - نساء/136 - نساء/162 - مائده/69 - توبه/18 - توبه/ 19 - توبه/29 - توبه/44 - توبه/45 - توبه/99 - نور/2 - عنکبوت/36 - احزاب/21 - مجادله/22 - ممتحنه/6 - طلاق/2.
 اما در رابطه با دنیا
    در قرآن از متضاد آخره یعنی اولی نیز استفاده شده است که من موفق به شمردن کامل آن در قرآن نشدم، این هم برخی از این واژگان:
وَإِنَّ لَنَا لَلآخِرَةَ وَالأُولَى (الیل/13) و دنيا و آخرت از آن ما است. 
وَلَلآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الأُولَى (ضحی/4) و مسلما آخرت برای تو از دنيا بهتر است. 
فَلِلَّهِ الآخِرَةُ وَالأُولَى (نجم/25) در حالی كه آخرت و دنيا از آن خدا است.
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الآخِرَةِ وَالأُولَى (نازعات/25) لذا خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت.
  (هر چهار ترجمه از مکارم شیرازی) 
و دقیقا در مقابل آخرت و معادل دنیا آمده است.
    اما کلمه‌ی دنیا، این کلمه در قرآن 115 بار تکرار شده است و چون با مدعی در این زمینه اختلافی ندارم لذا لزومی به نوشتن نشانی نیست.
------------------------------------------------------------------------------
شما گفتید که:
8- دو كلمه عقل و نور هر كدام به تساوی 49 بار تكرار شده است (اشاره به نقش تعقل در هدايت)
اولا عقل و نور چه ربطی با هم دارند و کسی جز سفسطه کاران ارتباط مستقیم آنان را بیان نمی کند.
    دوم اینکه کلمه‌ی عقل حتی یک بار هم در قرآن نیامده بلکه مشتقات آن به صورت فعل به 5 حالت و جمعا 49 بار در قرآن آمده است که مدعی اعجاز بر خلاف سایر موارد که واژگان خاص را گلچین می‌کردند این بار تمامی مشتقات آن را مد نظر قرار دادند:
تعقلون (24 بار)
یعقلون (22 بار)
عقلوه (1 بار)
نعقل (1 بار)
یعقلها (1 بار)
    جزئیات را ننوشتم چون با مدعی در مورد تعداد این واژگان اختلاف نظری نیست؛ کل مشتقات نور که شامل نار هم می‌شود جمعا 194 بار و به 10 حالت در قرآن تکرار شده است؛ کلمه‌ی نور با مشتقات آن هم به 8 حالت و جمعا 49 بار در قرآن آمده است:
نور (24 دبار)
نورا (9 بار)
نوره (4 بار)
نورهم (4 بار)
منیر (4 بار)
نورکم (1 بار)
نورنا (1 بار)
نار (126 بار)
نارا (19 بار)
     همانگونه که مشاهده می‌شود نور به صورت معرفه 24 بار در قرآن تکرار شده و در تمامی این موارد اسم هستند در حالی که تمام موارد عقل نه اسم بلکه فعل می‌باشند.
   ضمنا چرا واژگانی مانند فکر را حذف کرده‌اند، البته یادآور می‌شوم که قرآن عقل را قلب می‌داند.
-----------------------------------------------------------------------
9-  شكر و مصيبت هر كدام 75 بار ( اشاره به شكر نعمت براي رفع مصيبت ) آمده است.
  نخست اینکه چرا ایشان شکر و مصیبت را در یک ردیف قرار دادند، از نظر قرآن ضد شُکر کُفر است:
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ  (ابراهیم/7)
اما بررسی این واژه در قرآن
  این کلمه به همراه مشتقات آن در قرآن 75 بار و به 18 حالت مختلف تکرار شده است و با توجه به اتفاق نظر با مدعی از ذکر آن خودداری می‌کنم.
اما در رابطه با مصیبت
     این کلمه از اصاب گرفته شده و به معنی برخورد کردن و رسیدن است، در زبان عربی حتی به معنی راه درست نیز آمده است:
 أَصابَ الْمُتَحَدِّثُ: أَتَى الصَّوابَ في قَوْلِهِ أو رَأْيِهِ. نقل از معجم الغنی
   هماگونه که ایشان گفته‌اند 75 بار و البته به 30 حالت گوناگون آمده است که تنها بخشی از آن معنی بلا را می‌دهند:
مصیبه (10 بار)  اصابهم (7 بار)  یصیب (5 بار)  اصاب (5 بار) تصبهم (5 بار)  یصیبهم (4 بار)  اصابکم (4 بار)  تصیبهم (3 بار)  اصابتک (3 بار)  اصابک (3 بار)  اصابه (3 بار)  یصیبکم (2 بار)  تصبک (2 بار)  اصابتهم (2 بار)  اصابها (2 بار)  نصیب  (1 بار) یصبکم  (1 بار)  یصبها (1 بار)  یصبنا  (1 بار)  مصیبها  (1 بار)  اصبناهم (1 بار)  اصیب (1 بار)  تصبکم (1 بار)  فتصبکم (1 بار)  تصیبنا (1 بار)  تصیبن (1 بار)  تصیبوا (1 بار)  اصابت (1 بار)  اصابته (1 بار)  اصبتم (1 بار)
در قرآن هم به نظر می‌رسد که به معنی برخورد کردن و رسیدن است:
     وَيَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ (هود/89) و اى قوم من، آگاه باشید که مخالفت‏ شما با من شما را به جائی نرساند كه مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما  برسد و قوم لوط (از لحاظ زمانی) از شما چندان دور نيست. 
     شاید گفته شود که در اینجا منظور از اصاب یعنی رسیدن چیزی از آسمان که همان بلاست، در پاسخ باید گفت اگر چنین است و پس همه جا باید اصاب به معنی بلا باشد، با این آیه چکار می‌کنید که به معنی رسیدن باران و دقیقا به معنای رحمت است؟:
     اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (روم/48) الله كسى است كه بادها را مى‏فرستد و ابرها را بیرون می‌آورد و آن را در آسمان به گونه‌ای که بخواهد  مى‏گستراند و  فشرده  مى‏گرداند پس مى‏بينى باران از لابلاى آن بيرون مى‏آيد و چون آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد رسانيد، ناگهان آنان شادمان می‌شوند.
   همین آیه‌ی بالا کافی است تا کل ادعا باطل گردد، زیرا با احتساب اصاب که 5 بار در قرآن تکرار شده ایشان به عدد 75 رسیدند، در اینجا مشخص گردید که این اصاب نه تنها به معنی بلا نیست بلکه دقیقا معادل رحمتی است که الله به هر کسی که بخواهد بشارت می‌دهد.
 البته به معنی تصمیم گرفتن نیز آمده است:
      فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاء حَيْثُ أَصَابَ (ص/36)  پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مى‏گرفت به فرمان او به آرامی روان مى‏شد.
    و در یک حالت نیز دقیقا به معنائی خلاف بدی آمده است:
   ...إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ... (نساء/78) ...و اگر  خوبى به آنان برسد مى‏گويند اين از جانب الله است و  هنگامیکه بدی به ايشان برسد مى‏گويند اين از طرف توست ....
ممکن است به سایر معانی هم آمده باشد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
10 - لسان ( Tongue ) و موعظه ( Sermon )  هر کدام 25 بار (اشاره به بهترين كاربرد زبان)

    در قرآن زبان هم به معنی زبانی که در دهن داریم هم به معنی زبانی که با آن سخن می‌گوئیم که 25 بار و به 6 حالت تکرار شده:

لسان (7 بار)
 مائده/78 - ابراهیم/4 - نحل/103 (دو بار) - مریم/50 - شعراء/84 - شعراء/195
السنتهم (6 بار)
آل عمران/78 - نساء/46 - نحل/62 - نور/24 -فتح/11 - ممتحنه/2
السنتکم (3 بار)
نحل/116 - نور/15 - روم/22
لسانا (3 بار)
قصص/34 احقاف/12 -  بلد/9
لسانک (3 بار)
مریم/97 - دخان/58 - قیامه/16
لسانی (2 بار)
طه/27 - شعراء/13
السنه (1 بار)
احزاب/19
     فرق است میان جنس زبان که در دهن انسان‌ها و جانواران است با آن زبانی که با آن سخن می‌گوئیم گرچه در زبان عربی نیز مانند فارسی به یک شیوه نوشته می‌شود، در قرآن به طور آشکار در 2 آیه به معنی زبانی است که در دهن انسانهاست و نه زبان به معنی "Tongue":
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ (بلد/11)  آيا برای او دو چشم قرار نداديم؟ وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ (بلد/12)  و یک زبان و دو لب؟
     يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (نور/24) در روزى كه زبان و دست‌ها و پاهايشان بر ضد آنان براى آنچه انجام مى‏دادند گواهی مى‏دهند.
  اما در رابطه با موعظه:
    این کلمه همراه با مشتقات آن به 11 حالت و جمعا 25 بار تکرار شده است که با توجه به توافق با مدعی از تکرار آن خودداری می‌کنم.
-------------------------------------------------------------------------
11- محمد و شريعت هر كدام 4 بار (ارتباط پيامبر با آموزش‌هايش)
   ایشان در این مورد دچار مغلطه شدند؛ درست است که در قرآن اسم محمد 4 بار آمده است اما یک بار هم از ایشان با عنوان احمد یاد شده:
      يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ (صف/6) ... اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده الله به سوى شما هستم؛ تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى‏كنم و به فرستاده‏اى كه پس از من مى‏آيد و نام او احمد است بشارتگرم ...
اما در رابطه با شریعت
   در این مورد با ایشان اتفاق نظر دارم که شریعه و مشتقات آن 4 بار تکرار شده:
شریعه (1 بار)  شرعه (1 بار)  شرع (1 بار)  شرعوا (1 بار)
--------------------------------------------------------------------------------
12- مشتقات كلمات فساد و نفع به تساوی 50 می‌باشد .
   نیازی به بررسی این مورد نمی‌بینم زیرا فساد چه ربطی به نفع دارد، اگر منظور این است که این دو کلمه ضد هم هستند باز از نظر قرآن نقطه مقابل فساد اصلاح است:
وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا... (اعراف/56) و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد...
----------------------------------------------------------------------------------------
13-  انفاق  و رضايت هر دو 73 بار (راه آسايش روان).
        ایشان در اینجا سفسطه کردند، زیرا از نظر قرآن نتیجه‌ی انفاق بر است و مسلمان باید آن چیزی که بیشتر دوست دارد انفاق نماید:
    لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ (آل عمران/92) هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد مگر آنچه را که دوست داريد انفاق كنيد و از  چیزی که انفاق كنيد قطعا الله به آن آگاه است.
   ایشان در قرآن گشته‌اند و تنها کلمه‌ی که توانستند به طور مساوی با انفاق بیابند همین مشتقات رضی بود که در قرآن به البته به 31 حالت مختلف آمده است، اگر کلمه‌ی مثلا "فقر" یا "حب" (دوست داشتن) هم به همین اندازه بود باز توجیه می‌کردند که انفاق فقر را از بین می‌برد و سایر وآزگان مترادف.
---------------------------------------------------------------------------------
14-  سحر و فتنه هركدام 60 مرتبه.
   سحر و مشتقات آن 60 بار در قرآن تکرار شده اما کجای قرآن گفته شده که سحر همان فتنه است؟ مدعی نخست باید ارتباط این دو را از طریق خود قرآن و یا حادبث معتبر اسلامی ثابت کند سپس دنبال ارتباط ریاضی این دو واژه برگردد.
اما در مورد فتنه
ایشان در این مورد دچار اشتباه خنده داری شدند، درست است که فتنه همراه با مشتقات آن 60 بار در قرآن تکار شده:
فتنه (30 بار) - فتنا (5 بار) - یفتنون (3 بار) - لنفتنهم (2 بار) - فتنتک (1 بار) - فتنتکم (1 بار) - فتنته (1 بار) - فتنتهم (1 بار) -  یفتنهم (1 بار) - یفتنوک (1 بار) - لیفتنوک (1 بار) - فتنتم (1 بار) - فتنوا ( 1 بار) - تفتنون (1 بار)  - فتونا ( 1 بار) - بفاتنین ( 1 بار) - مفتون (1 بار) - فتناک (1 بار) - فتناه (1 بار) - فتنتم (1 بار) - فتنوا (1 بار) - تفتنی( 1 بار) - یفتنکم (1 بار) - یفتننکم (1 بار)
اما در بیشتر جاها به معنی آزمایش آمده است مانند:
   ... إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ ...  (بقره/102) ...  ما وسيله آزمايش شما هستيم، ...  (شرح این آیه که در مورد خرافه‌ی هاروت و ماروت است)
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ... (انفال/28)  و بدانيد اموال و فرزندان شما مایه آزمايش است...
 همین دو مورد کافی است تا کل سخن جناب مغله باز باطل گردد.
البته در یک جا از این 60 باری که آمده است به معنی دیوانگی است:
بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ (قلم/6) که كداميک از شما ديوانه‏ هستید؟
همانگونه که مشاهده می‌گردد، گوینده دچار دروغ، مغلطه و شیادی شده است.
===========================================
15-  زكات و بركت هركدام 32 بار ( ارتباط بركت و باروری و رشد اقتصادی با پرداخت داوطلبانه ماليات) 
     در این مورد هعم ایشان دچار مغلطه شدند بدین صورت که از میان مشتقات زکی تنها کلمه زکاه که در قرآن به مفهوم پاک کردن مال است را گلچین کردند که در قرآن 32 بار تکرار شده:
زکاه (32 بار) - یزکیهم (5 بار) - ازکی (4 بار)  - تزکی (3 بار) - یتزکی (2 بار) - یزکی (2 بار) - یُزکی (2 بار) - زکیا(1 بار) - زکیه (1 بار) - زکی (1 بار) زکاها (1 بار) - تزکوا (1 بار) - تُزکیهم (1 بار) - یزکون (1 بار)
    اما در مورد برکت برای اینکه به عدد 32 برسند خود این کلمه و تمامی مشتقات آن را آوردند که در اغلب موارد به معنی خجسته و مبارک است نه به آن معنی که مد نظر ایشان است:
     فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِين)قصص/30) پس هنگامیکه به آن رسيد از جانب راست دره در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى! منم، من الله پروردگار جهانيان.
 فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/8) هنگامي که نزد آتش آمد، ندايي برخاست که مبارک باد آن کس که در آتش است و کسي که در اطراف آن است و منزه است الله که پروردگار جهانيان است! (شرح این داستان)
    تبارک (9 بار) - بارکنا (6 بار) - مبارک (4 بار) - مبارکا (4 بار) - مبارکه (4 بار) - برکات (2 بار) - بارک (1 بار) - برکاته (1 بار) - بورک (1 بار).
و تنها 3 بار به معنی که مد نظر مدعی است آمده است:
لفتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ (اعراف/96) 
اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ (هود/48)
رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (هود/73)
=================================
16- مشتقات كلمات صبر و شدائد ( سختی‌ها) هركدام  114 بار ( مساوی سوره های قرآن )
     در این سخن دروغی آشکار نهفته است، زیرا صبر و مشتقات آن 103 بار در قرآن بیشتر تکرار نشده است:
     اصبر (19 بار) - صبروا (15 بار) - صابرین (15 بار) - صبرا (8 بار) - اصبروا (6 بار) - الصبر (6 بار) - تصبروا (5 بار) - صبار (4 بار) - اصطبر (3 بار) - صابرون (3 بار) - صبرتم (2 بار) - صبرنا (2 بار) - صبر (2 بار) - صابرا (2 بار) - تصبر (1 بار) - اتصبرون (1 بار) - نصبر (1 بار) - لنصبرن (1 بار) - یصبر (1 بار) - یصبروا (1 بار) - صابروا (1 بار) - اصبرهم (1 بار) - صبرک (1 بار) - صابره (1 بار) -  صابرات (1 بار).
==================================================
17-  كلمات مرده ( موتی) و گمراه ( اسم فاعل مفرد و جمع كلمه ضال ) هر دو 17 بار به كار رفته است. 
    مرده و گمراه چه ربطی به هم دارند؟ یعنی هر مرده‌ای گمراه است؟ محمد چی؟
    البته محمد برای اینکه اخلاص خود را نسبت به الله نشان دهد خود را پیش از پیامبر گمراه می‌دانست؛برای دیدن تناقضات قرآن در قضا و قدر اینجا را کلیک کنید.

 یکی دیگر از معجزات مورد ادعا، معجزه 19 است؛ این اعجاز را نخستین بار رشاد خلیفه مطرح نمود، او بیو شیمیدان مصری مسلمان مقیم آمریکا بود؛ برای اینکه ثابت نماید ادعایش درست است، مجبور شد ایات 128 و 129 سوره توبه را از قرآن حذف نماید؛ وی ادعا کرد که این ایات را شیطان برای تمجید نبی به قرآن افزوده؛ جالب اینجاست که وی نام خودش را نیز از قرآن استخراج نمود و ادعای پیامبری کرد.
     علماء اسلام نخست از نطریه 19 او به وجد آمدند، ولی بعدا که مشاهده کردند او شیادی بیش نیست از وی اعلام برائت جستند و در پایان هم توسط یکی از مسلمین، در مسجدی در آمریکا کشته شد

Translate

بايگانی وبلاگ