ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

الله همسر زید ابن حارثه را به نکاح پیامبرش در می آورد



      زید ابن حارثه پسر خوانده‌ی محمد ابن عبدالله بود؛ پیامبر اسلام نیز او را خیلی دوست می‌داشت تا جائیکه به وی، زید ابن محمد می‌گفتند، زیرا در آن زمان فرزندخوانده مانند فرزند ژنتیکی انسان به حساب می‌آمد تا جائیکه ارث هم می‌برد.
      در سال حدوداً پنجم هجری بود که پیامبر اسلام از دخترعمه اش، زینب بنت جحش، که از خانواده‌ی سرشناس و ثروتمند بود برای زید خواستگاری نمود؛خانواده‌ی زینب و خود او گمان کردند که محمد برای خودش خواستگاری می‌کند، این بود که بی‌درنگ از این خواستگاری استقبال نمودند، اما هنگامیکه که متوجه شدند، برای زید( که در ابتدا برده‌ی پیامبر بود) خواستگاری می‌نماید، بسیار ناراحت شدند و این اقدام پیامبر اسلام را توهینی نسبت به خانواده‌ی خویش قلمداد نمودند، لذا به او جواب رد دادند، پیامبر اسلام که هرگز چنین انتظاری را از آنها نداشت (زیرا زید را پسر خود صدا می‌زد) بسیار ناراحت شد و پس از مدتی اعلام نمود که الله این آیه را بر او نازل نموده است:
      وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا (احزاب /36 ) هيچ مرد و زن با ايماني نباید هنگامي كه الله و فرستاده‌اش امري را لازم بدانند گزینه‌ای غیر از این اختیار نماید، و هر كس ‍ نافرماني الله و فرستاده‌اش را كند به گمراهي آشكاري گرفتار شده است."
      لذا زینب و خانواده‌اش با نزول این آیه، گزینه ای جز اطاعت امر الله و فرستاده‌اش، محمد، را نداشتند؛ بنابراین با ازدواج موافقت نمودند.
      اما زینب همواره با شوهرش سر ناسازگاری داشت تا جائیکه اجازه‌ی نزدیک شدن به خود را نمی‌داد، زید خوب می‌دانست که زینب چه کسی را دوست دارد.
      تا اینکه روزی بر حسب اتفاق پیامبر اسلام، زینب را بدون حجاب مشاهده نمود. از این لحظه به بعد قضیه به گونه‌ای دیگر رقم خورد؛ پیامبر اسلام زینب را پسندید و عاشق او شد، اما او با دو مشکل مواجه بود:
      از یک طرف زینب شوهر داشت و از طرف دیگر او زن پسر خوانده‌اش بود که بر طبق رسم عربها نمی‌توانست با او ازدواج نماید؛ لذا مایل نبود که زید او را طلاق دهد و هر بار که زید این درخواست را با او مطرح می‌نمود، پیامبر مخالفت می‌کرد.
او همواره این موضوع را در دلش نگه می‌داشت و می‌خواست که برای رسیدن به زینب این رسم پسرخواندگی را از بین ببرد.
لذا باز الله را به خدمت گرفت و از قول او گفت که ای محمد چرا آنچه را که الله برای تو آشکار کرده است در دل نگه می‌دارید ، این بود که محمد زید را هم از اراده‌ی الله آگاه ساخت، اراده‌ای که حتمی و قطعی است، پس در واقع عقد آنها را خود الله بسته بود.

 زید هم  زینب را طلاق داد.
      پس ازجدائی آن دو، پیامبر اسلام بدون عقد وارد اتاق زینب شد، اما زینب از او شرم نمود، محمد به او گفت که نگران نباش و شرم نکن که الان الله عقد من و تو را در آسمانها بسته آیه چنین می‌گوید:
      وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا(احزاب/37) و آنگاه به كسى (زید)كه الله بر او نعمت ارزانى داشته بود(منظور اسلام آورده بود) و تو به او نعمت داده بودى (او را پسر خوانده‌ی خود نمودی) مى‏گفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از الله بترس و آنچه را كه الله آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مى‏كردى و از مردم مى‏ترسيدى با آنكه الله سزاوارتر بود كه از او بترسى پس هنگامیکه زید او را بعد از کام گیری(سکس) طلاق داد وى را به نكاح تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان هنگامیکه آنان را طلاق گفتند گناهى نباشد و فرمان الله صورت اجرا پذيرد.

      کاملا واضح است که محمد زینب را خیلی دوست می‌داشت و الله هم این موضوع را به آگاهی محمد رسانیده بود، ولی محمد از واکنش مردم می‌ترسید،  زیرا زید پسرخوانده‌اش بود و در اعراب آن زمان پسرخوانده مانند پس واقعی بود، زینب هم سر ناسازگاری با زید را داشت این بود که قصد طلاق او را داشت:
      وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ... و آنگاه به كسى (زید)كه الله بر او نعمت ارزانى داشته بود(منظور اسلام آورده بود) و تو به او نعمت داده بودى (او را پسر خوانده‌ی خود نمودی) مى‏گفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از الله بترس و آنچه را كه الله آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مى‏كردى و از مردم مى‏ترسيدى...

 در مجمع البیان در تفسیر آیه‌ی 37 احزاب از قول زید نوشته شده است که:
      من به دستور پيامبر به خانه "زينب" رفتم تا پيام پيامبر را به او برسانم، اما هنگامى كه وارد شدم، او كه در حال انجام كارهاى خانه بود، به گونه‏اى در نظرم بزرگ و پرشكوه جلوه كرد كه نتوانستم به او نظاره كنم؛ چرا كه او ديگر همسر من نبود و پيامبر به فرمان خدا بر آن بود تا براى شكستن يك سنت خرافى با او پيمان زندگى مشترك ببندد!!!!
و از قول زینب خطاب به محمد می‌نویسد:
     من هرگز چنين افتخارى را فكر مى‏كردم كه به همسرى شما مفتخر گردم و نه شما در آغاز بر اين فکر بوديد؛ و اين ذات پاک الله است كه در آسمانها مرا به همسرى پيامبرش برگزيد.
      علامه طباطبائی در تفسیر المیزان و در مورد آیه‌ی 37 سوره‌ی احزاب می‌گوید که این ایه نشان می‌دهد که رسول الله به خاطر ولایتی که الله به او داده است در شأنی از شؤونات بندگان دخل و تصرف می‌کند.
      به نظرم خود آیه کاملا گویاست و نیازی به شرح اضافه را نمی‌بینم.
      اما چگونگی عاشق شدن محمد:
برای دیدن منابع تاریخی این داستان، اینجا را کلیک نمائید.
..........................................................
      زید از ارتباط زنش با محمد (دوست داشتن همدیگر) آگاه بود و قصد طلاق او را داشت که هر با مخالفت پیامبر مواجه می‌شد.
پیامبر چه چیزی را در وجود خودش پنهان می‌کرد؟
      آیا چیزی جز دوست داشتن زینب بود و اینکه الله هم از این دوستی و عشق آگاه شده بود و اراده کرده بود که زیبن را به عقد محمد برساند؟
      اگر گفته شود که الله اراده کرده بود که با نزول این سوره، رسم غلط پسرخواندگی(البته رسم بسیار خوبی بود) را بردارد؛ آیا پیامبر اسلام نمی‌توانست این را بیان نماید؟
      چرا لازم است برای اثبات و پذیرش امری در اسلام از سوی مسلمانان، رهبر اسلام عملا این کار را انجام دهد ؟
از آنجائیکه پیامبر اسلام، بدون اجازه و پس از طلاق دادن زینب از سوی زید، وارد خانه‌ی او شده بود، پس او احتمالا اطلاع کامل داشت که در چهار ماه اخیر با هم ارتباطی نداشته‌اند(زینب در عده ننشست) "فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا " .
اگر به قول عده‌ای این آیه اشتباه تعبیر شده است، پس چرا پیامبر بدون اینکه زینب در عده بنشیند به او ازدواج نمود؟
      الله می‌گوید که ما پس از اینکه او را طلاق داد به ازدواج تو در آوردیم.
     اگر گفته شود که زینب در عده نشست، این در عده نشستن کجا بود؟ آیا در خانه‌ی پدرش؟
     اگر این چنین است چگونه پیامبر بدون نکاح وارد اتاقش گردید؟!
     آیا امکان دارد که خانواده‌ی زینب، به پیامبر چنین اجازه‌ای را بدهند؟
     مگر غیر از این است که پیامبر اسلام این کارش را با توجیه قرآنی و در خانه‌ی خودش انجام داد؟
     اگر گفته شود که زینب دختر عمه‌ی او بود و از کودکی او را می‌دید، چرا در آن هنگام چنین قصدی(ازدواج) را نداشت ؟
باید گفت که:
     پیش از این ازدواج زنان حجابی نداشتند و چرا محمد پس از این ازدواج بود که حکم حجاب را بیان نمود، این دستور دقیقا در شب زفاب آنها بود.
     از همه مهمتر اینکه پیامبر اسلام تا خدیجه زنده بود به خود اجازه نمی‌داد که ازدواج مجدد نماید، زمانیکه محمد با زینب بنت جحش ازدواج نمود، سن زینب حدود 35 سال بود، احتمالا این ازدواج در سال پنجم هجری صورت گرفت که در آن هنگام پیامبر حدود 58 ساله بود، لذا زمانیکه زینب متولد می‌شود او 23 ساله بوده است؛ که در سن 25 سالگی با خدیجه ازدواج می‌نماید .
      پس از ازدواج با خدیجه، او به استقلال کامل مالی دست یافت (البته اگر او قبل از گفتن اینکه من پیامبر هستم پاکدامن نبود، هرگز مورد احترام مردم قرار نمی گرفت).
این داستان از زاویه‌ای دیگر.

۳۰ نظر:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم گفت...

داستانت ساختگی است و قران حق است.زید از زن زیبا کامگیری کرد و اورا رهاکرد.درواقع او را بیشخصیت کرد.واز خانواده و قومش مطرود میشد.چون او زن پاکدامنی بود و خیلی قلبش شکست خداوند او رابه همسری پیامبر اکرم ص در اورد.ایا این بد است؟؟؟ من در هیچ جا ظلم نمیبینم جز شرافتمندی و جوانمردی و پاکیزگی.به نظر شما بهتر بود زنش در حالیکه ظلم در حقش شده بود.با غم و غصه بماند.حال انکه زید پسر خوانده پیامبر بود. اصلا ازدواج با همسر پسرخوانده(( بعد از جدایی)) من در جایی ندیدم که حرام باشد.چون از خون خودش نیست بلکه بچه یتیمی بوده که کمکش کرده. تازه اگر هم حلال نباشد. خداوند برای پیامبر اکرم ص استثناعاتی گذاشته که برای دیگران نگذاشته اگر سوره نسا را بخوانی.مثلا زنی که بخواد خودش را به پیامبر ببخشد و بدون مهر. این فقط برای پیامبر است نه دیگر مومنان..
رویت سیاه باد.ای ملعون.توبه کن .عوضی....

Unknown گفت...

khaste nabashi....

don sifon گفت...

Ba salAm,

Aya manba'e tarikhi i ham soragh darid?

tashakkor

pedram گفت...

با سلام خدمت شما دوست عزیز
ابتدا به کسی که کامنت اول را در این موضوع گذاشته باید بگویم که این اشتباه است که وقتی فردی با منطق و با استدلال خواه درست باشد خواه اشتباه حرفی میزند نباید با احساسات منطق او را کور کرد وقتی که شما هیچ اطلاعی از این آیه ندارید چرا تهمت می زنید زینب همسر زید بن حارثه بود نه معشوقه ی او . بهتر است احساساتتان تنها در جایی طغیان کند که چیزی در این باره می دانید .
اما شما دوست گرامی که این مطلب را گذاشته اید :
باید بگویم که این آیه قران در مورد اعتقاد اعراب آمده بدین شرح که عرب ها پسر خوانده را مانند پسر واقعی می دانستند و اعتقاد داشتند که حتی پسر خوانده از فردی که او را به پسر خواندگی قبول کرده ارث میبرد حضرت محمد آمدند با این رسم غلط مبارزه کنند و ازدواج ایشان با همسر زید هم به همین دلیل بود در ثانی من داستانی را که شما در این مورد گفتید را در هیچ روایتی بدین شکل ندیده ام اگر می شود منبع این داستانتان را ذکر کنید چون در غیر این صورت شما اتهامی زده اید بدون مدرک زیرا حضرت محمد فردی نبوده اند هوسباز ایشان تمام زمان جوانیشان را در پاکدامنی گذرانده اند د آن جو ناپاک مکه که رابطه با زن ها هیچ اشکالی نداشت ایشان از خانوداه بزرگترین فرد مکه بوده اند که به راحتی می توانستند از هر دختری کام بگیرند ولی آیا چنین کاری را انجام دادند تمام ازدواج های حضرت محمد به خاطر مصلحتی بوده زنی شوهرش کشته می شده حضرت محمد برای سرپرستی او اقدام به ازدواج می کرده و برخی هم به خاط اتفاقاتی مثل نزول همین آیه این را هم باید بگویم که تنها دختری که باکره به خانه ی حضرت محمد رفت عایشه بود اگر واقعا حضرت محمد ادمی هوسباز بود وقتی که قدرت اول عربستان بودند نمی توانستند حرمسرای شخصی برای خود بوجود بیاورند ؟راستش داستان شما بی شباهت به داستان حضرت داوود در تورات نیست وقتی که حضرت داوود عاشق زنی می شود فرمان قتل شوهر این زن را می دهد و باقی ماجرا که حتما خودتان می دانید آیا این چنین فکر نمیکنید ؟ ثالثا این که گفتید چرا خود حضرت محمد این کار را انجام داده اند باید بگویم که اگر کمی با تاریخ اعراب آشنایی داشتید هیچ گاه چنین سخنی نمی گفتید شما به همین موضوع شراب نگاه کنید که قران به چه صورت آن را تحریم می کند .
با تشکر از شما عزیز و گرامی منتظر پاسختان هستم.

arsh irani گفت...

اساس این داستان کاملا درسته؛ منبع من همخ تفسیر ابن کثیر که از کتب معتبر و مرجع اسلامی است بیان کردم.

ناشناس گفت...

خیلی جالبه که اینجا همه درساشونو بلدن و ملا می شن انقدر که این آخوندها تو گوششون خوندن
ای که پناه می بری به شیطان رانده شده که هر موقع عشقش میکشه وارد بهشت میشه و آدم و اغفال میکنه میره، کسی بخواد با زن خودش کامگیری کنه بعد طلاقش بده(صیغه موقت)اشتباه است ولی پیامبر که بر همه امور واقف است و علم خدایی دارد و نمی گذارد که طلاق داده شود و خود با توجه به علم غیب داشتن به خواستگاری برای فرزند خوانده اش می رودکه می داند این ازدواج به قول شما از روی هوس است درست است و پاکیزه؟؟؟
وجالب اینکه خدا جهان و جهانیان را ول کرده گیر داده به پایین تنه پیامبر و بخاطر دل شکستگی اون زن زیبا و پاک دامن(مگه زنا کرده بود)اونو به عقد پیامبرش در میاره
بهتر نبود خدا مهر این دوتا را قوی تر میکرد یا اون زن زیبا را به کسی می داد که زن ندارد نه پیامبری که چهل تا چهل تا دارد اگر برای پیامبران استثنا وجود دارد و آنها معصوم زاده شده اند و اجازه هر کاری دارند پس عدل خدا زیر سوال میرود و این افراد کاره شاقی انجام نداده اند یه انتخاب بوده پارتی بازی با الله پس جایگاهی در بین مردمان عادی ندارند با اینکه چقدر تلاش بر این شد که بگویند آنها انسانهایی عادی بودند و باید از آنها الگو گرفت

ناشناس گفت...

لطفا برای این ادعا كه می فرمایید پیامبر در شب طلاق دادن زینب با او ازدواج كرد و منتظر عده نشد سند بیاورید. لازم به ذكر است كه تفسیر ابن كثیر منبع تاریخی نیست. به علاوه این تفسیر مربوط به اهل سنت است و بیشتر كسانی كه این وبلاگ را می خوانند در معرض تشیع بوده اند.(حالا چه موافق آن هستند یا مخالف آن)

arsh irani گفت...

سلام گرامی!
من کاری به منابع ندارم، البته این را بگویم که منابع شیعه چندان اعتباری ندارند و بیشتر انها حاوی افترا و بدون سند هستند، تفسیرهائی نظیر المیزان هم بر اساس فهم نویسنده نوشته شده نه استناد به روایات معتبر.
در مورد این داستان شما بهتر است به خود قرآن مراجعه نمائید؛ قرآن می‌گوید محمد از زید می‌خواست آن چیزی که الله آن را آشکار ساخته است پنهان نماید؛ شما پاسخ بده آیا این چیزی جز اینکه زینب به زودی زن محمد خواهد شد است؟
پیشنهاد می‌کنم خود آیه را با دقت بخوانید.
در مورد عده هم الله او را حتی پیش از طلاق دادن زینب توسط همسر سابقش زید ابن حارثه به عقد محمد در آورده، زیرا الله (طبق گفته‌ی محمد) چنین قصدی داشت و طبق اعتقاد شما اراده‌ی الله حتمی است.

ناشناس گفت...

اراده الله حتمی است. ولی هر چیزی در این دنیا نیاز به زمان دارد. خدا خواست كه انسان موجود شود. ولی این كار یك شبه رخ نداد.

اینكه گفتید"منابع شیعه چندان اعتباری ندارند و بیشتر انها حاوی افترا و بدون سند هستند، " بدون آوردن نمونه و سند خودش مصداق یك افتراست!

از حرفتان این جور بر می آید كه منبع تاریخی برای داستانی كه چند بار در وبلاگتان آورده اید ندارید.

arsh irani گفت...

عيون الأخبار از منابع شیعه:
محمد وارد خانه‌ی زینب شد در حالیکه او مشغول آب‌تنی بود(در این هنگام هنوز حکم حجاب نیامده بود) و او را دید تحت او قرار گرفت و گفت:
سبحان الذي خلقك (پاک منزه است کسی که تو را خلق نمود).
علی ابن ابراهیم قمی استاد کلینی هم در تفسیرش همین موضوع را بیان نموده است.
باز هم منبع می‌خواهید؟
این موضوع را با تمام منابع تاریخی آن (هم در کتب شیعه و در منابع اهل سنت بازگو خواهم کرد فقط اندکی زمانبر است.

ناشناس گفت...

از شما سند برای ازدواج پیامبر اسلام با زینب قبل از پایان یافتن عده خواسته بودم. اگر برای اثبات این مساله نیاز به زمان دارید حرفی نیست. ولی آیا این درست است كه پیش از پایان تحقیقاتتان ادعای مذكور را در وبلاگتان بنگارید؟

در مورد اختلافات زینب و زید باید به این مساله توجه كنید كه آنها از دو طبقه اجتماعی مختلف بودند ؛ زینب از قریش بود و زید برده ای بود كه پیامبر اسلام او را باز خریده بود. (از كسی خرید و آزاد كرد).

البته شما آزاد هستید كه تفسیر خودتان را از تاریخ داشته باشید و بگویید كه علت اختلاف زینب و زید این بود كه زید فهمید پیامبر زنش را نیمه برهنه دیده از این مساله غیرتی شد و خواست زنش را طلاق دهد. ولی پیشنهاد می كنم در عین حال با خود فكر كنید كه اگر پیامبر اسلام زن زید (یك آدم غیرتی) را نیمه عریان دید و بعد هم(به زعم شما) از چنگش در آورد، بعد از این ماجرا زید چه حالی داشت و بر اثر این غیرتش تاریخ چه چیزهایی باید از او نقل می كرد (مثلا دشمنی و حمله و حداقل ناراحتی از پیامبر، ...)

arsh irani گفت...

گرامی!
بحث اینکه زینب در عده نشت یا نه یک بحث و اساس (با عرض پوزش) بی‌حیائی محمد بحثی دیگر. البته از خود قرآن چنین بر‌می‌آید؛ پس از اینکه زید زینب را طلاق داد الله بلافاصله او را به ازدواج محمد در آورد.
در مورد اینکه چرا زید دشمن محمد نشد، اولا او برده بود و قیاس افکار او با انسانهای امروزی قیاسی است باطل.
محمد الله را به خدمت گرفت و با نهایت نرمی این موضوع را به اطلاع زید رسانید، موضوع این بود که الله قصد دارد من(محمد) را به ازدواج زینب در بیاورد تا رسم پسرخواندگی از میان برود.

ناشناس گفت...

زید در زمان این اتفاق آزاد بود نه برده. حداقل می توانست مدینه را ترك كند.
كمتر تاریخ نگاری است كه از پیامبر اسلام حرف زده باشد ولی از آ زرم او نگفته باشد. در سنین جوانی كه هیچ محدودیتی -توجه كنید هیچ محدودیتی- در شبه جزیره برای یك مرد خوش سیما در كامگیری از زنان وجود نداشت او دامن خود را از آلودگی حفظ كرد. اینكه بخواهیم در پیری او را به آنچه شما می گویید متهم كنیم چیزی است كه حداقل با فكر من جور در نمی آید.

سید گفت...

گفته اید:"البته اگر او قبل از گفتن اینکه من پیامبر هستم پاکدامن نبود، هرگز مورد احترام مردم قرار نمی گرفت"

می خواهم به شما نشان بدهم نتیجه حرف شما چیست:

اینكه پیامبر اسلام از سن بلوغ (حدود ۱۵ سالگی) یا قبل از آن به این فكر افتاد كه ادعای پیامبری كند. به همین دلیل نقشه كشید كه چه كارهایی را انجام دهد و از چه كارهایی بپرهیزد. مثلا -با وجود اینكه فی ذاته(نعوذ بالله) آدمی هوسباز بود-از ۱۵ سالگی تا حدود ۵۰ سالگی -مرگ خدیجه(ع)- پاكدامن زندگی كرد.

با خودش فكر كرد كه فكر خوبی است تا خودش را امی جلوه دهد تا این گونه به همه بقبولاند كه كتابش از جانب خداست. بنابراین هچیگاه نگذاشت كسی او را در حال خواندن و نوشتن ببیند. با اینحال برای كامل كردن مطالعاتش مخفیانه كتابهای مسیحیان، یهودیان و آیین مهر پرستی و غیره را مطالعه می كرد. اما از آنجا كه به خاطر به دست آوردن ثروت خدیجه مجبور به كاروان داری او شده بود و نمی توانست روزها كه مشغول سفر و تجارت است- جلوی دیگران -كتاب بخواند، شبها كه همه خواب بودند مطالعه می كرد. با اینحال چون در كاروان اتاق مرسوم نبود شبها مواظب بود اگر كسی برای قضای حاجت از خواب بر می خیزد كسی او را موقع مطالعه نبیند.

با خودش فكر كرد (وقتی ۱۵ سال داشت) اگر بخواهد ادعای پیامبری كند باید راستگو باشد. پس -با اینكه ذاتا آدم (نعوذ بالله) كلاه برداری بود- تا ۴۰ سالگی طوری زندگی كرد كه هیچ كس از او دروغی نشنید.

در طی سفرها گاهی روحانیان ادیان دیگر را می دید. اما در همین دیدار های كوتاه آن قدر از تاریخ و سنن آنها فراگرفت كه مثلا دانش او در زمینه "ذوالقرنین" یهودیان مدینه را به تعجب وا داشته بود.

چون در قوم عرب آن زمان ادبیات فن رایجی بود سعی كرد آن را فرا بگیرد و كتابی كه قرار است ۲۵ سال دیگر بیاورد(!) را به آن بیاراید. برای همین اراده كرد تا بهترین نثر عربی را بسراید. اما می بایست خود را امی نشان می داد. بنابراین در ۱۵ سالگی اول خواندن و نوشتن را یاد گرفت (احتمالا معلمش را كشت چون هیچ كس او را در حال یادگیری ندید!) و بعد از آن به مطالعه ادبیات عرب پرداخت. همچینین تمرین نوشتن نثر را مخفیانه انجام می داد. عجیب البته این است كه او در فراگیری بلاغت و فصاحت هرگز استادی نداشت و هیچ كس هم تمرینهای نگارش او را ندید. علاوه بر این موقعی كه ادعای پیامبری كرد همه نثر قرآن را فی البداهه می گفت.

از همه جالبتر اینجا بود كه نه تنها به تاریخ و سنن ادیان دیگر تسلط داشت، در مورد آنها احتجاج هم می كرد. یعنی شب و روز به این فكر می كرد كه چه دلیلی بر رد ادعای اهل كتاب یا مشركین بیاورد.

از آنجا كه حدس می زد بعد از ادعای پیامبری دچار جنگ خواهد شد، فنون استراتژی جنگ را یاد گرفت و بعدها در اكثر جنگها -با وجود كم بودن تعداد نفرات- پیروز شد. او مجبور بود كتابهای جنگ را شبها و دور از چشم مردم بخواند.

اما به دلیل این هم مطالعات فراوان مجبور به نگهداری كتابهای بسیاری بود. از آنجا كه نمی خواست كسی به امی بودن او شك كند در زیر زمین خانه اش چاله عمیقی كند و روی آن را جوری پوشاند كه خدمتكاران و زنش هم هیچ وقت آن راندیدند. موقعی كه به شعب ابیطالب تبعید شده بود نمی توانست كتابها را از خانه اش منتقل كند (چون مردم می دیدند). ولی چون حافظه اش خیلی خوب بود همه را در خاطر نگهداشت و از اطلاعات آنها در ۱۴ سال بعد استفاده كند.

برای خودنمایی و نشان دادن پارسایی حتی بعد از اینكه مردم زیادی او را به پیامبری پذیرفته بودند، شبها به عبادت می پرداخت و كم می خوابید.
روزها هم برای خودنمایی به جای غذا خوردن سنگ بر شكم خود می بست. او این كار را با وجود اینكه غنایمی در جنگها به دست آورده بودند ادامه داد.


جناب آقای وبلاگ نویس. انتخاب با شماست. محمد (ص) بشری معمولی بود كه به او وحی می شد یا یك فوق بشر بود. شخص من در مقابل هر دو كاراكتر خضوع می كنم ولی اولی برایم ممكن تر می نماید.

سید گفت...

با خودش فكر كرد (وقتی ۱۵ سال داشت) اگر بخواهد ادعای پیامبری كند باید راستگو باشد. پس -با اینكه ذاتا آدم (نعوذ بالله) كلاه برداری بود- تا ۴۰ سالگی طوری زندگی كرد كه هیچ كس از او دروغی نشنید.

در طی سفرها گاهی روحانیان ادیان دیگر را می دید. اما در همین دیدار های كوتاه آن قدر از تاریخ و سنن آنها فراگرفت كه مثلا دانش او در زمینه "ذوالقرنین" یهودیان مدینه را به تعجب وا داشته بود.

چون در قوم عرب آن زمان ادبیات فن رایجی بود سعی كرد آن را فرا بگیرد و كتابی كه قرار است ۲۵ سال دیگر بیاورد(!) را به آن بیاراید. برای همین اراده كرد تا بهترین نثر عربی را بسراید. اما می بایست خود را امی نشان می داد. بنابراین در ۱۵ سالگی اول خواندن و نوشتن را یاد گرفت (احتمالا معلمش را كشت چون هیچ كس او را در حال یادگیری ندید!) و بعد از آن به مطالعه ادبیات عرب پرداخت. همچینین تمرین نوشتن نثر را مخفیانه انجام می داد. عجیب البته این است كه او در فراگیری بلاغت و فصاحت هرگز استادی نداشت و هیچ كس هم تمرینهای نگارش او را ندید. علاوه بر این موقعی كه ادعای پیامبری كرد همه نثر قرآن را فی البداهه می گفت.

از همه جالبتر اینجا بود كه نه تنها به تاریخ و سنن ادیان دیگر تسلط داشت، در مورد آنها احتجاج هم می كرد. یعنی شب و روز به این فكر می كرد كه چه دلیلی بر رد ادعای اهل كتاب یا مشركین بیاورد.

از آنجا كه حدس می زد بعد از ادعای پیامبری دچار جنگ خواهد شد، فنون استراتژی جنگ را یاد گرفت و بعدها در اكثر جنگها -با وجود كم بودن تعداد نفرات- پیروز شد. او مجبور بود كتابهای جنگ را شبها و دور از چشم مردم بخواند.

اما به دلیل این هم مطالعات فراوان مجبور به نگهداری كتابهای بسیاری بود. از آنجا كه نمی خواست كسی به امی بودن او شك كند در زیر زمین خانه اش چاله عمیقی كند و روی آن را جوری پوشاند كه خدمتكاران و زنش هم هیچ وقت آن راندیدند. موقعی كه به شعب ابیطالب تبعید شده بود نمی توانست كتابها را از خانه اش منتقل كند (چون مردم می دیدند). ولی چون حافظه اش خیلی خوب بود همه را در خاطر نگهداشت و از اطلاعات آنها در ۱۴ سال بعد استفاده كند.

برای خودنمایی و نشان دادن پارسایی حتی بعد از اینكه مردم زیادی او را به پیامبری پذیرفته بودند، شبها به عبادت می پرداخت و كم می خوابید.
روزها هم برای خودنمایی به جای غذا خوردن سنگ بر شكم خود می بست. او این كار را با وجود اینكه غنایمی در جنگها به دست آورده بودند ادامه داد.


جناب آقای وبلاگ نویس. انتخاب با شماست. محمد (ص) بشری معمولی بود كه به او وحی می شد یا یك فوق بشر بود. شخص من در مقابل هر دو كاراكتر خضوع می كنم ولی اولی برایم ممكن تر می نماید.

سید گفت...

با خودش فكر كرد (وقتی ۱۵ سال داشت) اگر بخواهد ادعای پیامبری كند باید راستگو باشد. پس -با اینكه ذاتا آدم (نعوذ بالله) كلاه برداری بود- تا ۴۰ سالگی طوری زندگی كرد كه هیچ كس از او دروغی نشنید.

در طی سفرها گاهی روحانیان ادیان دیگر را می دید. اما در همین دیدار های كوتاه آن قدر از تاریخ و سنن آنها فراگرفت كه مثلا دانش او در زمینه "ذوالقرنین" یهودیان مدینه را به تعجب وا داشته بود.

چون در قوم عرب آن زمان ادبیات فن رایجی بود سعی كرد آن را فرا بگیرد و كتابی كه قرار است ۲۵ سال دیگر بیاورد(!) را به آن بیاراید. برای همین اراده كرد تا بهترین نثر عربی را بسراید. اما می بایست خود را امی نشان می داد. بنابراین در ۱۵ سالگی اول خواندن و نوشتن را یاد گرفت (احتمالا معلمش را كشت چون هیچ كس او را در حال یادگیری ندید!) و بعد از آن به مطالعه ادبیات عرب پرداخت. همچینین تمرین نوشتن نثر را مخفیانه انجام می داد. عجیب البته این است كه او در فراگیری بلاغت و فصاحت هرگز استادی نداشت و هیچ كس هم تمرینهای نگارش او را ندید. علاوه بر این موقعی كه ادعای پیامبری كرد همه نثر قرآن را فی البداهه می گفت.

از همه جالبتر اینجا بود كه نه تنها به تاریخ و سنن ادیان دیگر تسلط داشت، در مورد آنها احتجاج هم می كرد. یعنی شب و روز به این فكر می كرد كه چه دلیلی بر رد ادعای اهل كتاب یا مشركین بیاورد.

از آنجا كه حدس می زد بعد از ادعای پیامبری دچار جنگ خواهد شد، فنون استراتژی جنگ را یاد گرفت و بعدها در اكثر جنگها -با وجود كم بودن تعداد نفرات- پیروز شد. او مجبور بود كتابهای جنگ را شبها و دور از چشم مردم بخواند.

سید گفت...

اما به دلیل این هم مطالعات فراوان مجبور به نگهداری كتابهای بسیاری بود. از آنجا كه نمی خواست كسی به امی بودن او شك كند در زیر زمین خانه اش چاله عمیقی كند و روی آن را جوری پوشاند كه خدمتكاران و زنش هم هیچ وقت آن راندیدند. موقعی كه به شعب ابیطالب تبعید شده بود نمی توانست كتابها را از خانه اش منتقل كند (چون مردم می دیدند). ولی چون حافظه اش خیلی خوب بود همه را در خاطر نگهداشت و از اطلاعات آنها در ۱۴ سال بعد استفاده كند.

برای خودنمایی و نشان دادن پارسایی حتی بعد از اینكه مردم زیادی او را به پیامبری پذیرفته بودند، شبها به عبادت می پرداخت و كم می خوابید.
روزها هم برای خودنمایی به جای غذا خوردن سنگ بر شكم خود می بست. او این كار را با وجود اینكه غنایمی در جنگها به دست آورده بودند ادامه داد.


جناب آقای وبلاگ نویس. انتخاب با شماست. محمد (ص) بشری معمولی بود كه به او وحی می شد یا یك فوق بشر بود. شخص من در مقابل هر دو كاراكتر خضوع می كنم ولی اولی برایم ممكن تر می نماید.

روزبه گفت...

چیزی که به وضوح از این روایت بر می آید و مسلمین سعی در پوشاندن آن دارند عملی نکوهیده و منافی اخلاق بشری از صاحب دینی است که ادعای روشنگری همه انسانها در همه دورانها را دارد!

سید گفت...

جناب صاحب وبلاگ

اگرچه در دین مشترك نیستیم ولی در منطق مشتركیم. نمی توان در یك جا(لیكن پایین) گفت پیامبر قبل از طلاق زید و زینب وارد خانه آنها شده
http://iran000.blogspot.com/2010/11/blog-post_08.html
و در جای دیگر (همین پست) گفت "زید هم زینب را طلاق داد. پس ازجدائی آن دو، پیامبر اسلام بدون عقد وارد اتاق زینب شد".

arsh irani گفت...

سید گرامی، به نظرم متوجه منظور من نشدید!
من گفتم که محمد بدون نکاح وارد اتاق زینب شد، منظور نکاح مرسوم است و الا اینکه موجودی وهمی عقد من را در آسمانها بسته است که دلیل نشد. هر کسی می‌تواند چنین ادعائی نماید.

ناشناس گفت...

آقا شما یه جورایی تفسیر و نظر خودت رو بر داستان وارد کردی... زینب دختر عمه پیامبر بود و اگر پیامبر می‌خواستش همون اول خودش میگرفتش... خود پیامبر زینب را به عقد زید در آورده بود... (زید در ابتدا برده بود که پامبر آزادش می‌کنه و به پسرخواندگی می‌گیردش)
ضمنآ این موضوع که یکی نتونه با زن سابق پسر خوندش ازدواج کنه، هیچ وقت جزو قوانین اسلام نبوده... بلکه جزو عقاید خود عربا بوده...

به طور کلی شما احساس نمی‌کنی که در نوشته‌هات سر سوزن هم بی طرفی را رعایت نمی‌کنی و خیلی از چیزایی که میگی حدس و گمان خودته؟

مسلم گفت...

1.شماخودتان درنظری که داده بودیدگفتیدکه من ازمنابع شیعه استفاده نمیکنم؛زیرامعتبرنیست؛پس چی شدحرف شما؟
می خواهم درتناقضاتی که درمتن وجودداردبپردازم بعداگر جواب دادید برصحت قصه باهم بحث میکنیم.
1.خودپیامبرزینب رابرای زیدخواستگاری کرده است؛پس چرابرای خوداوراخواستگاری نکرد؟2.زینب دخترعمه ی پیامبربود مگرمی شودکه پیامبردراین لحظه که اورادیداززیبایی اوشگفت زده شود؟آیاازکودکی تابه حال اوراندیده بود؟
شکستن قانون باطلی که درفرهنگی ریشه دارشده بایدباطل شودکه پیامبراینکارراکرد.

arsh irani گفت...

1- درسته که منابع شیعه از اعتبار کمتری برخوردار هستند اما بیشتر مخاطبینم شیعه هستند و اونا منابع اهل سنت رو زیاد قبول ندارند من سعی می کنم از منابع معتبر هر دو مذهب استفاده می شود.
2 و 3- زیرا تا حالا بدن لخت او را ندیده بود.
http://iran000.blogspot.com/2010/11/blog-post_08.html
4- این قانون چه اشکالی داشت؟

مسلم گفت...

یعنی منظورت اینه که انسان بادیدن صورت یک شخص عاشقش نمیشه تاوقتیکه اورالخت نبیند!!!
شماخودتون میگین منابع شیعه معتبرنیستند واین نزد همه ثابت هم هست؛پس چطوربه خودتون اجازه دادین چنین دروغی رواین جاذکر کنین؟آیاچون به نفع شماست این کارروکردین؟

مسلم گفت...

البته قابل ذکرهم هست که شیعه روایت هیچ کس راقبول ندارند؛مگرمعصوم باشد.آیاراویان این حدیث معصوم هستند؟

arsh irani گفت...

مسلم گرامی، چرا بر روی رفرنسی که در خود پست هست کلیک نمی کنید،اونجا منابع معتبر اهل سنت هم ذکر شده.
این جمله را در کادر جستجو وارد کن:
محمد رسول الله با مشاهده‌ی بدن لخت زن پسرخوانده‌اش عاشق او شد.

پیروز باشید!

atefe گفت...

یه سوال اگه پیامبر هوسباز بود چرا آیه ای رو نساخت که زنان به جای رعایت حجاب لخت و عور در جامعه ظاهر بشن اگه آدم هوسبازی بود باید همچین آیه ای درست میکرد یا موضوع محرم و نامحرمی رو بیان نمیکردن و می گفت همه محرمن و زنا و لواط و... مجاز و حلاله

ناشناس گفت...

بنظر من ایه نازل شده کاملا درست وبجامیباشد با حرف زدن ومنتسب کردن کسی به خود که رابطه نسبی ایجاد نمیشود به این میماند که تو ارزوی کاری را داشته باشی وچون در واقعت امکان وقوع ان نیست به زبان خود به ان ارزو واقعیت ببخشی که اینکار هیچ چیزی را عوض نمیکند وقران بدرستی خواسته عمل پوچ ومهمل وغیر واقعی را بی اعتبار سازد وبرای بی اعتبار کردن ان چه کسی بهتر از رسول خود تا کل مسلمانان در تقبیح این عمل(فرزند خواندگی)شکی به خود را ندهند کجای این موضوع نادرست است

Unknown گفت...

منابع اهل سنت که هیچ ولی شیعیان من همین الان منابعتون جلو رومه
ببین اول از همه یه مطلبی رو بایستی بدونی اونم اینه که:اگر تحقیق ودقت کنی میبینی اهل سنت دو تا کتاب دارن بهش میگن صحیحین که یکیش صحیح بخاریه و یکیش صحیح مسلم و ایندو رو بری از هر عیب و بدون مشکل میدونن ولی شیعیان یه همچین کتبی ندارن مگر قرآن ولی چون ائمه ما میدونستن دشمنان شیعه حدیث جعل میکنن لذا گفتند هر حدیثی که مغایر با حکم قرآنه رو بزارین کنار ،حالا وقتی عصمت پیغمبر و اینکه مبری هستند از هر عیبی ثابت شد این اتهامات شما واین روایات مذکور از نظر شیعه هیچ وجهی ندارند چون ما کتاب معتبر داریم ولی کتاب صحیح نداریم ومعتبر به معنای صحیح نیست،مفهومه انشاالله؟



برای اینکه شما بر ما اشکال بکنید لازم دارید اینکه بدونید شیعه(كثّر اللهُ اعدادَهم)یک روایت رو از چه کتابی و چگونه قبول میکنه،این مهمه،.در مجمع البیان صاحب مجمع البیان فقط نقل کرده از کسی که اون کس بقول شما توجیه کرده،و خود صاحب مجمع البیان اصلا ندیدم که حتی قبول کنه واین نزد یک محقق امری بدیهیست

۲.در عیون اخبار الرضا هم حرفی از عشق و عاشقی و این حرفا ندیدم من بلکه گفته:زید گمان اشتباه کرد که رسول الله عاشق شده که خود امام رضا صریحا در ادامه ی مطلب اعلام میکنه که چنین نبوده بلکه ازدواج پیامبر از طرف خدا و حکم الهی بوده

۳.در تفسیر قمی حرفی رو ندیدم که بگه زینب عریان بود و اونجا آورده که داشت یه گیاهی یه چیزی رو میکوبید از همین جا باطن پوچ این حرف ظاهر میشه که پیامبر عاشق شد، یکی نیست بگه آخه زینب دختر عمه ی پیامبر بود و تقریبا در دامن پیامبر بزرگ شد حالا چی شده بعد اینهمه سال پیامبر ناگهان زینبو  در حال کوباندن گیاه میبینه و عاشق میشه!!!خنده داره!!!اگه آدم یه ذره عقل داشته باشه متوجه بطلان این قول میشه

ناشناس گفت...

درود بر شما .استدلالتون بجا و درسته.

Translate

بايگانی وبلاگ