ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

آیا باید از نقد دین، بخاطر مصلحت خوداری کرد؟

متاسفانه تفکری بر جامعه ی ما حاکم است که حتی در حیطه ی نقد، خط قرمزی را مشخص مینماید که از این خط قرمز بعنوان مقدسات دینی و اعتقادات مردم یاد میکنند.
در طول تاریخ ایران، بدلیل ستم حاکمان، ما خوب میدانیم که چه نمی خواهیم، اما هیچگاه نمیدانیم که چه چیزی را میخواهیم.
نمونه ی بارز این موضوع انقلاب سال 57 بود که همه شاه را نمیخواستند، اگر کسی افکار خمینی را نقد میکرد، کل افکار عمومی روشنفکری و غیر روشنفکری بصورت همبسته بر ضد چنین نقدی موضع میگرفتند و آنرا در جهت منافع حاکمیت وقت میدانستند، و نتیجه این شد که میبینیم.
آیا اگر انقلاب 57 به پیروزی نمیرسید، وضع ایران ما اینگونه بود که هست؟
آیا بهتر نبود که اصلا چنین انقلابی پیروز نمیشد؟
چرا به خمینی آنقدر قداست داده شد که هیچکس حق نقد او را نداشت؟
آیا فکر نمیکنید که اگر نقد خمینی در آن زمان تابود نمیشد، اکنون شاید به دمکراسی رسیده بودیم؟
آیا دولت بختیار بهتر بود یا دولتی به رهبر خمینی؟
چرا کسی به این افکار خمینی که مصلحت حکومت از نماز هم واجب تر است را نقد نکرد؟
وضعی که اکنون کشور ما دارد، نیز همانگونه است.
اگر اکنون من دگر اندیش، از نقد دین محروم باشم، چه تضمینی وجود دارد که توی دگراندیش سیاسی هم بتوانی در صورت پیروزی جنبش، حرفت را بزنی؟
آیا شما میخواهید که دمکراسی در کنار اصول اسلام پیاده کنید؟ اگر پاسخ مثبت است، پس بگذارید من هم این دین را نقد نمایم تا برخی از زوایای پنهان آن را به مردمی که از آنها آگاهی ندارند، برسد.
آیا شما خواهان برابری هستید و همزمان، من نوعی از نقد قوانینی محروم باشم که زنان را نصف مردان حساب میکند و بر طبق همین مذهب، اجازه ی زدن آنها توسط شوهرانشان داده شده است؟
آیا خواهان دمکراسی هستید و همزمان نقد تفکری را برنمی تابید که هم میهنانش را به دو دسته عمده ی کافر و مسلمان تقسیم مینماید؟
چرا دگراندیشان را به روزه ی سیاسی دعوت مینمائیم؟
آیا میتوان ناهنجاریها را ازبین برد، بدون اینکه آنها را ریشه یابی کرد؟
آیا میخواهید همین قوانین اسلامی که انسایت را فقط در مسلمانی میداند، دوباره حاکم بر میهنم نمائی؟

دین امری است فردی و محترم، اما اگر بخواهند با استفاده از پتانسیل هائی که در دین نهفته است پوست از کله ی دیگران در بیاورند، نه تنها محترم نیست؛ بلکه باید با تمام وجود با آن مبارزه نمود و این وظیفه ی من نوعی تنها نیست।
اگر دین را نقد ننمائیم؛ چه تضمینی وجود دارد که خمینی دیگری با استفاده از غفلت مردم و تکیه بر پوپولیزم توده ا ی، مردم را بسوی خویش نکشاند؟

۳ نظر:

ناشناس گفت...

در ابتدای مطلب به ایه ای اشاره کردید که مضمون ان دستور به کشتن کسانی است که بخدا ایمان نمیاورند وبروز قیامت در این ایه نکته ظریفی نهفته است که کمتر به ان دقت میشود اگر در کل ایه دقت کنید خطاب به عموم کسانی که بخدا وروز قیامت اعتقادی ندارند نیست بلکه خطاب به اهل کتابی است که قانون دین را رعایت نکرده وحرام وحلال خداوند را رعایت نمیکنند علت اینکه از چنین افرادی باید جزیه گرفت وانها را تحقیر کرد این است که اینها پرچم دین را بر افراشته اند ودر زیر لوای این پرچم با انحرافات خود مردم را بگمراهی میکشند اینان باید به کفر خود اقرار کرده واز دین خود بیزاری بجویند والا حق ندارند بنام دین انچه را که خلاف دین است اجرا کنند ودم از دینداری بزنند کما اینکه در بسیاری از ممالک دنیا این اتفاق در حال رخ دادن است وبنام دین چقدر مردم را گمراه وبه بیراهه میبرند اگر معلمی در سر کلاس درس حاضر شود وبر خلاف انچه در کتاب درسی تعیین گردیده مطالبی رابه دانش اموزان تدریس نماید مجازات او چیست غیر از این است که او را جریمه کنند وبه اوتنزل درجه دهند واو را تحقیر کنند

ناشناس گفت...

دین چون از طرف خدای متعال افریننده هستی ودانای غیب واشکار تدوین وارسال گردیده وچون بر اساس حق وحقیقت است هیچ واهمه ای از نقد وبررسی ندارد انکه از نقد هراس دارد کسی است که بنام متولی دین وبرای رسیدن به اهداف پلید خود وفریفتن مردم دین را به ابزاری برای پیشبرد اهداف خود برگزیده است اگر به بسیاری از ایات قران دقت کنید تمام هدف این کتاب بیان حقیقت واقرار به حقیقت است وهر که را که حقیقت را انکار کند کافر میداند وکلمه کافر یعنی پوشاننده ومنظور پوشاننده حقیقت است وقران یشدت با کسی که با حقیقت مبارزه میکند وسعی در پوشاندن ان دارد در ستیز است واو را به سخترین عذابها تهدید کرده است مهمترین انکار حقیقت انکار خدا وروز قیامت است که از نظر قران حقیقت محض است وبرای اثبات ان شواهد ودلایل بسیاری ارایه کرده که متاسفانه دنیا پرستان ودنیا دوستان برای رسیدن به اهداف جاه ظلبانه ومخرب خود هردو را انکار میکنند واما شما که میخواهید دین را نقد کنید نقد کردن تنها با تکیه کردن به اطلاعات ناقص خود وبر اساس ظن وگمان میسر نیست ونمیتواند معتبر باشد بعنوان نمونه شما بظور ضمنی چون زن ومرد هردو انسان هستند را کاملا با یکدیگر برابر میدانید وتفاوتهایی که قران برای زن ومرد قایل شده را ظالمانه وغیر قابل قبول میدانید واظلاعات ناقص خود را از روحیات درونی وتفاوتهای جسمی زن ومرد را نادیده میگیرید ودانش ناقص خود را با دانش افریننده زن ومرد یکی میدانید واز اختلافات فاحش تواناییهای زن ومرد غفلت میکنیدخداوند هر چه را که میخواهد وهر گونه که میخواهد خلق میکند ودر خلقت وافرینش احدی نمیتواند او را باز خواست کند خداوند مرد رااز لحاظ جسمی وهمچنین روحی برتر از زن افریده ولازم دیده وحکم نموده که حتما با این توصیف زن از مرد اطاعت کند چرا که اگر زن از مرد اطاعت نکند قطعا با توجه به تفکرات زن ومرد وتواناییهای انها زندگی انها به سامان نخواهد رسید ودچار اضمحلال میشود ودرعدم اطاعت زن از مرد که موجب سقوط بنیان خانواده میشود ابتدا از کتک زدن شروع نکرده بلکه ابتدا با پند ونصیحت اغاز کرده که اگر میسر نشد عدم همخوابگی با زن که این برای زنان بسیار ناخوشایند ونشان از عدم رضایت مرد از زن است وزن در صورتیکه به استحکام خانواده واینده خود بیندیشد از این عدم همخوابگی همسر خود هراسان میشود واز او اطاعت خواهد کرد واگر این ترفند هم کارگر نشد حکم به کتک زدن است انهم نه بنحوی که با کتک زدن به زن اسیبی وارد شود ودر نهایت اگر باز هم زن تن به اطاعت نداد اخرین راه طلاق وجدایی است وپر مسلم است با توجه به خلقت زن وضعف مفرط او نسبت به مرد اگر از همسر خود اطاعت نکند وکار به طلاق بکشد بیشترین اسیب به زن وارد میشود پس بهتر انست که قبل از اینکه کار به اینجا بکشد بر اساس مصلحت خود عمل کند واز شوهر خود اطاعت کند ودر نتیجه باید به این واقعیت اذعان کرد که زن از هر لحاظ از مرد ضعیفتر است واین یک واقعیت است وبا واقعیت نمیتوان جنگید وانرا بر خلاف اراده خداوند وبه میل وخواسته خودمان تغییر دهیم چرا که ما مخلوق هستیم ودر هیچ زمینه ای در خلقت در حیات ومرگ ودر بسیاری امور دیگر هیچ اختیاری از خود نداریم واما اگر بخواهیم انسوی ماجرا را که مصلحت وحکمت خداوند است در نظر بگیریم چنانچه زن ومرد از هر نطر برابر بودند کلا داستان ازدواج زن مرد منتفی میشد وهیچ زنی حاضر نبود با هیچ مردی ازدواج کند وکارهایی را که اکنون زنان با میل ورغبت بدان میپردازند انجام دهند و این نتیجه اگاهی خود انان بر این ضعفهاست ودر ذات زن علاقه ووابستگی به مرد وتکیه کردن بر او نهادینه شده وخود از این موضوع کاملا راضی است از سوی دیگر در خلقتهای خداوند تفاوتهای بسیار بزرگتری مشاهده میگردد که همه بر اساس حقیقت وخواست خداوند شکل گرفته اسب با ان تنومندی وقدرت در خدمت انسان قرار گرفته ویک مورچه که هزاران بار از اسب کوچکتر وضعیفتر است با ان ضعف وکوچک بودن خود با کمال علاقه به دنبال زندگی خود است واز اینکه بصورت یک مورچه ناچیز افریده شده گلایه ای ندارد اگر بحث برابری زن ومرد درست وبه مصلحت باشد باید تمامی مخلوقات خداوند یک شکل ویک جور افریده میشدن وهمه با هم برابر ویکسان میبودند وایا در انصورت این همه جلوه زیبایی را در خلقتهای خداوند میشد نظاره کرد واز ان لذت برد پس در نهایت در کار خداوند وکتاب خداوند بدلیل اینکه دانش ما بسیار ناچیز است وهرگز با دانش خداوند برابر نیست نقد راه بجایی نخواهد برد مگر به گمراهی نقد اعمال وافکار انسانها کاملا مجاز ولازم است اما نقد کار خداوند از سوی انسان عملی نابخردانه است

ناشناس گفت...

کتک زدن زن هرگز به این منظور توصیه نشده که اسیب ویا ازاری جدی به زن وارد شود بلکه صرفا به این منظور است که زن بنابر مصالح خود وهمسرش از در اطاعت در اید واگر چنین نشد ادامه کتک زدن توصیه نشده تا حتما به اطاعت منجر شود بلکه چنانچه این راه هم جواب نداد اخرین راه طلاق است واگر به جریان طلاق نیز دقت کنید برای اینکه حق هیچیک از طرفین پایمال نشود قران توصیه مینماید که داوری از طرف زن وداوری از طرف مرد برای رسیدگی تعیین شودتا حقی از هیچیک ضایع نشود ودر جریان طلاق خداوند برای اینکه به زن اجحافی نشود توصیه های موکدی نموده که تمامی حق وحقوق زن به تمام وکمال پرداخت شود وحتی پس از طلاق چنانچه زن خود راضی باشد تا زمان ازدواج مجدد میتواند در خانه شوهر سکونت کند وبا او با مهربانی وعدالت رفتار شود ودر واقع کتک زدن زن را میتوان با کتک زدن پدری که فرزند خود را که مرتکب کاری ناصواب که به زیان او منجر میشود تشبیه کرد چرا که کودک از لحاظ تفکر وتوانمندی با پدر خود قابل قیاس نیست وپدر بهتر میتواند مصلحت او را تشخیص دهد واگر برای کاری فرزند خود را کتک میزند صرفا از روی دلسوزی است ومصلحت او را میخواهد این کتک زدنها هرگز به قصد دشمنی وازار نیست بلکه برای جلوگیری از یک زیان بزرگتر است

Translate

بايگانی وبلاگ