ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

سوتی محمد؛ قرآن: در آسمان کوهی وجود دارد که تگرگ از آن نازل می‌گردد!


      ادعا می‌گردد که قرآن دارای معجزه است، ادعا می‌گردد که نویسنده‌ی این کتاب خداوندی است به نام الله که آفرینشگر همه چیز است، ادعا می‌گردد که انسان را الله برای بندگی کردنش آفریده است:

     وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاریات/56) و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند(شرح)
      بگذریم از اینکه همین خدا از وجود این همه کراتی که در گیتی وجود دارد غافل است، اما صرف اینکه ادعا شود موجودی وجود دارد با نام کلی خدا که خود را پنهان نگه داشته و با ایما و اشاره سخن می‌گوید و شخصی هم پیدا شده که مدعی است همین خدا او و نژاد او را بر تمامی جهانیان برگزیده، نشانه‌ای است از وجود تناقض در ذات این خدا:
     إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (آل عمران/33) ) به يقين الله، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است.
     ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ آل عمران/34) ) فرزندانى كه بعضى از آنان از بعضى ديگرند و الله شنواى داناست

     برای اینکه ثابت شود این کتاب واقعا نویسنده‌اش کسی است که علم کل است باید سخنانی که به او نسبت داده شده را بررسی نمود، این سخنان طبیعتا نباید مشمول مرور زمان گردند، البته خود قرآن هم می‌گوید که " منِ خدا در این کتاب از بیان چیزی فروگذاری نکرده‌ام و همه چیز در این کتاب وجود دارد":
     وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (انعام/38) و هيچ جنبنده‏اى در زمين و نه هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند وجود ندارد مگر آنكه آنها  ملتهائى مانند شما هستند ما هيچ (از بیان) چيزى را در كتاب (قرآن) فروگذار نكرده‏ايم، سپس  به سوى پروردگارشان برانگیخته خواهند شده.
    وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (نحل/89)  و روزى را كه در هر ملتی گواهى از خودشان برايشان برانگيزيم و تو را بر ایشان گواه آوريم و اين كتاب را كه روشن کننده‌ی هر چيزى است و براى مسلمین راهنما و رحمت و بشارتگرى است بر تو فرو فرستادیم.
      اما برخی از آیات قرآن آنچنان به اصطلاح ناشیانه بیان شده که انسان انگشت حیرت را بر دهن می‌گیرد از کسانیکه کوشش در علمی نشان دادن این کتاب دارند، از ادعای خلقت زمین در 4 روز و آسمان با تمام آنچه که در آن هست  را در 2 روز گرفته تا سایر خرافات این کتاب.
       در اینجا آیه‌ای از این کتاب را می‌نویسم که نشانه‌ای است از عمق خراقی بودن قرآن؛ برای محمد ابن عبدالله بارش تگرگ از میان ابرها غیر قابل هضم بود، بنابراین جمله‌ای از قول خدایش را بیان نمود که در حال حاضر و با پیشرفت دانش بشری کاملا خنده‌آور می‌باشد.
      برای محمد، پیا‌م‌آور خود خوانده‌ی الله، راهی برای توجیه بارش تگرگ نبود جز اینکه بگوید در آسمان کوهی وجود دارد که تگرگ از آنجا می‌بارد:
      أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ (نور/43) آيا ندیده‌ای (ندانسته‏اى) كه الله ابر را به آرامى مى‏راند ،سپس ميان آن پيوند برقرار می‌کند آنگاه آن را فشرده می‌نماید؛ پس دانه‏هاى باران را مى‏بينى كه از میان آن بيرون مى‏آيد و از آسمان از كوههايى كه در آنجاست تگرگى فرو مى‏ريزد و هر كه را بخواهد بوسیله‌ی آن(تگرگ) آسیب می‌زند و هرکسی را که بخواهد از این آسیب دور می‌دارد، کم مانده است روشنائى برقش چشمها را ببرد(کور سازد).
     آنچه در این واضح است این موضوع می‌باشد که محمد معتقد به وجود کوهی است در آسمان که الله با بارش تگرگ از آن، به دلخواه خود هر کسی را که بخواهد بوسیله‌ی آن تگرگ آسیب می‌رساند و هرکسی که دلش را بخواهد به او آسیبی وارد نمی‌نماید، وی همچنین تحت تأثیر برقی که هنگام بارش شدید باران، در آسمان می‌زند قرار گرفته و می‌گوید که روشنائی این برق کم مانده است که چشمها را کور نماید. 
برخی از دوستان مسلمان اقدام به توجیه این آیه می کنند که منظور قرآن از کوه استعاره است یعنی ابر را به کوه تشبیه کرده است، اگر اندکی دقت آیه خوانده شود متوجه می‌شویم که قرآن گفته "يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ از آسمان از كوههايى كه در آنجاست تگرگى فرو مى‏ريزد.  اگر استدلال این عزیزان را بپذیریم باید می‌گفت " يُنَزِّلُ مِنَ السحاب کالجبال فِيهَا مِن بَرَدٍ (فرو می‌ریزد از ابرهائی کوه مانند که در آن تگرگ است)
    خرافات این آیه به اندازه‌ای آشکار است که من نیازی به شرح اضافه را در آن نمی‌بینم!
این هم نظر خرافی اسلام در مورد رعد و برق:

رعد و برق در قرآن ، رعد گرزی آتشین در دست دارد که ابرها را به مکان بارش می‌برد. (کلیک کنید)

======================================
======================================
نقل از تفاسیر معتبر قدیمی در اولین فهم از آیه:
البغوی در تفسیرش اولین چیزی که از این ایه فهمیده، این است که در آسمان کوهی از تگرگ وجود دارد:
   تفسیر بغوی(وفات قرن پنجم هجری):
     وقيل : معناه وينزل من جبال في السماء تلك الجبال من برد . وقال ابن عباس رضي الله تعالى عنهما : أخبر الله - عز وجل - أن في السماء جبالا من برد ، ومفعول الإنزال محذوف تقديره : وينزل من السماء من جبال فيها برد ، فاستغنى عن ذكر المفعول للدلالة عليه . قال أهل النحو ذكر الله تعالى " من " ثلاث مرات في هذه الآية فقوله " من السماء " لابتداء الغاية ، لأن ابتداء الإنزال من السماء ، وقوله تعالى " من جبال " للتبعيض لأن ما ينزله الله تعالى بعض تلك الجبال التي في السماء ، وقوله تعالى : " من برد " للتجنيس لأن تلك الجبال من جنس البرد . ( فيصيب به ) يعني بالبرد ( من يشاء ) فيهلك زروعه وأمواله ، ( ويصرفه عن من يشاء ) فلا يضره ، ( يكاد سنا برقه ) يعني ضوء برق السحاب ، ( يذهب بالأبصار ) شدة ضوئه وبريقه ، وقرأ أبو جعفر : " يذهب " بضم الياء وكسر الهاء.



طبری در تفسیر این آیه، اولین فهمش وجود کوهی از تگرگ در آسمان است:
    أن معناه أن الله ينزل من السماء من جبال في السماء من برد مخلوقة هنالك خلقة ، كأن الجبال على هذا القول هي من برد ، كما يقال : جبال من طين.


القرطبی متوفی قرن هشتم هجری، مانند سایر مفسرین قدیمی و معتبر، اولین استنباطش وجود چنین کوهی در آسمان است:
     خلق الله في السماء جبالا من برد ، فهو ينزل منها بردا ؛ وفيه إضمار ، أي ينزل من جبال البرد بردا ، فالمفعول محذوف . ونحو هذا قول الفراء ؛ لأن التقدير عنده : من جبال برد ؛ فالجبال عنده هي البرد . و ( برد ) في موضع خفض ؛ ويجب أن يكون على قوله المعنى : من جبال برد فيها ، بتنوين جبال . وقيل : إن الله تعالى خلق في السماء جبالا فيها برد ؛ فيكون التقدير : وينزل من السماء من جبال فيها برد . و ( من ) صلة .

    علامه مجلسی معتقد است که در آسمان کوهی از تگرگ وجود دارد همانگونه که در زمین کوه از سنگهاست. (بحار الانوار/جلد 56/صفحه 363):

المراد بالسماء المظله و فيها جبال من برد كما فی الأرض جبال من حجر.
   

قرآن: بارش تگرگ از کوهی است که در آسمان وجود دارد.

متأسفانه اشتباهی رخ داد؛ برای دیدن این لینک اینجا کلیک کنید.

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

اعتقاد اسلام به مسخ حالتی است خاص از تناسخ که در قرآن و احادیث مختلفی به آن اشاره شده است.

      مسخ کردن یکی از عذاب‌های الهی است که عدم اعتقاد به آن موجب انکار قرآن و دستورات صریح اسلام می‌گردد، این واژه به معنای تغییر یافتن انسان از حالتی به حالت دیگر و یا از موجودی به موجود دیگر می‌باشد، مانند تبدیل انسان به میمون و یا دیگر جانوران.
     یکی از معروفترین مسخ‌هائی که در قرآن بدان اشاره شده، مسخ شدن قوم بنی اسرائیل به دلیل صید ماهی در روز شنبه بود:
     وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ (بقره/65) و بدون شک دانستید کسانی از شما که روز شنبه زیاده روی کردند، پس به آنها گفتيم میمونهائی رانده شده باشيد.
     فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ (الاعراف/166)  پس هنگامی که (یهودیان) از آنچه از آن نهى شده بودند سرپيچى كردند به آنان گفتيم میمونهائی رانده‏ شده باشيد.
     و این توهین را نه فقط مخصوص یهودیان که در جای دیگر کل کسانیکه اسلام را قبول نکنند انسانهای لعنت شده‌ای هستند که به صورت خوک و میمون در آمدند:
     قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ (مائده/60) بگو! آيا شما را به بدتر از اين كيفر در نزد الله با خبر سازم؟ آن کسانیکه الله لعنتشان كرده و بر آنان خشمگین شده و از آنان میمون‌ها و خوک‌ها پديد آورده و (کسانیکه) طاغوت را بندگی کردند ایشان هستند كه از جایگاه بدتری برخوردارند و از راه راست گمراه‏تر هستند!
    تمام تفسیرهائی که از این آیه شده، گویای این است که منظور ار کسانیکه در اینجا مسخ شدند یهودیان است؛ زیرا از واژه‌ی "کونوا" استفاده شده است؛ هرگاه در قرآن  چنین واژه‌ای برای بیان پدیده‌ای بکار گرفته شده منظور "تکوین" یا به اصطلاح خودمانی" کُن و فیکونی" است؛ زیرا ولایت تکوینی بر جهان از جمله صفاتی است که زیر مجموعه‌ی توحید ربوبیت قرار می‌گیرد.
طبری در تفسیر این آیات می‌گوید که جوانان یهود به شکل میمون درآمدند و پیرانشان هم مانند خوک (1) 
قمی (از مفسران معتبر شیعه) در تفسیرش ضمن بیان داستان چگونگی تبدیل یهودیان به میمون، روایتی را هم از علی ابن ابیطالب نقل می‌کند که گویا ایشان مدعی هستند مخالفین ما چهره‌ای مانند میمون دارند که من آنها را می‌بینم(2)
     محسن قرائتی در تفسیرش که با نام نور چاب شده به گونه‌ای مسئله را عرضه می‌کند که گویا اسلام به گونه‌ای از تناسخ اعتقاد دارد، وی از جمله معتقد است که شایعه سازان به صورت میمون و یا حرام خوران به صورت خوک مسخ می‌شوند و همچنین معتقد است که قاضی که بد قضاوت کند ممکن است به صورت کور متناسخ گردد.(3)
مجلسی در کتاب حُلیه‌ المتقین از 12 گروه نام می‌برد که به صورت حیوانات مختلفی مسخ شدند:
از حضرت امام موسی منقول است که حیواناتی که مسخ شده‌اند دوازده صنف هستند:
فیل، پپش از آن پادشاهی بود که زنا و لواط می‌کرد.
خرس، اعرابی بادیه نشینی بود که دوبیتی می‌گفت.
خرگوش زنی بود که با شوهر خود خیانت می‌کرد و غسل حیض و جنابت نمی‌کرد.
شب پره (کسی بود که) خرمای مردم را می‌دزدید.
(ستاره) سهیل مردی بود که در یمن عشاری(4) می‌کرد.
(ستاره) زهره زنی بود که مردم می‌گویند هاروت و ماروت از او فریب خوردند.
میمون و خوک جماعتی از بنی اسرائیل بودند که روز شنبه شکار می‌کردند.
سوسمار و چلپاسه(5) گروهی از بنی اسرائیل بودند که در زمان حضرت عیسی(ع) چون مائده از آسمان نازل شد، ایمان نیاوردند و مسخ شدند؛ پس یک گروه ایشان به دریا رفتند و دیگری به بیابان.
عقرب مرد سخن چینی بود.
زنبور قصابی بود که از ترازو دزدی می‌کرد.
(حلیه المتقین/نویسنده علامه مجلسی/باب در بیان مجمل احوال و اقسام جانوران. اصل این کتاب فارسی است.


=================================================
=================================================
     (1) حدثني محمد بن سعد قال ، حدثني أبي قال ، حدثني عمي قال ، حدثني أبي ، عن أبيه ، عن ابن عباس ، قوله : " فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين " ، فجعل الله منهم القردة والخنازير . فزعم أن شباب القوم صاروا قردة ، وأن المشيخة صاروا خنازير .
---------------------------------------
     (2) در تفسير قمى از پدرش از حسن بن محبوب از ابن ابى عمير از ابى عبيده از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : در كتاب على بن ابيطالب  چنين يافتيم كه : قومى از اهل"ايله" از دودمان "ثمود" در روزهاى شنبه ماهى‌هايى به امر خداى تعالى به سمتشان مى آمدند تا بدين وسيله اطاعتشان آزمايش شود، ماهى ها تا لب آب آمده و بلكه از دريا راه نهر را گرفته و تا درب منزلهاشان نزديك مى شدند، و ايشان با اينكه ممنوع بودند، ماهيان را گرفته و مى خوردند، و علماى ايشان از صيد آنها بازشان نمى داشتند، شيطان هم برايشان كلاه شرعى درست كرد و به عده اى از ايشان الهام كرد كه شما از خوردن آن ممنوع شده ايد نه از صيدش، به همين جهت روز شنبه صيد مى كردند و روزهاى ديگر آن صيد را مى خوردند.
طايفه ديگرى از ايشان كه اصحاب يمين بودند به اعتراض برخاسته و گفتند: ما شما را از عقوبت خداوند تحذير مى كنيم، زنهار كه مخالفت امر او مكنيد، طايفه سوم از ايشان كه اصحاب شمال بودند سكوت كرده و از اندرز ايشان لب فرو بستند و تازه طايفه دوم را ملامت كردند كه شما چرا گنهكاران را موعظه مى كنيد، با اينكه مى دانيد ايشان مردمى هستند كه خداوند به عذاب شديدى عذاب و يا هلاكشان خواهد كرد.
آن طايفه در جواب گفتند: براى اينكه در نزد پروردگارتان معذور باشيم، و براى اينكه شايد گنهكارى از گناه دست بر دارد، خداى تعالى مى فرمايد: "فلما نسوا ما ذكروا" به يعنى بعد از آنكه آن مواعظ را نديده گرفته و همچنان به گناه خود ادامه دادند طايفه دوم به ايشان گفتند: از اين به بعد با شما زندگى نخواهيم كرد، حتى يك شب هم در شهر نمى مانيم، اين شهرى است كه خدا در آن نافرمانى مى شود، و خوف اين هست كه بلايى بر شما نازل شود و ما را هم بگيرد.
على (عليه السلام ) سپس اضافه كردند كه اين طايفه همانطور كه گفته بودند از ترس بلا از شهر بيرون رفته در نزديكى شهر فرود آمدند، و شب را زير آسمان بسر برده صبح رفتند تا سرى به اهل معصيت بزنند، ديدند دروازه شهر بسته شده و هر چه در زدند صداى احدى را نشنيدند، ناگزير نردبانى گذاشته و از ديوار بالا رفتند، و مردى از نفرات خود را به بالاى نقطه اى كه مشرف به اهل شهر بود فرستادند تا خبرى بياورد، آن مرد وقتى نگاه كرد گروهى ميمون دمدار را ديد كه صدا به صداى هم داده بودند، وقتى برگشت و آنچه ديده بود باز گفت همگى دروازه ها را شكسته و وارد شهر شدند، ميمونها همشهريها و بستگان خود را شناختند و ليكن انسانها افراد ميمونها را از يكديگر تشخيص نداده و بستگان خود را نشناختند، وقتى چنين ديدند گفتند: شما را نهى كرديم و از عاقبت شوم گناه زنهار داديم.
سپس على (عليه السلام ) اضافه كردند: به آن خدايى كه دانه هاى گياه را در زير خاك مى شكافد و خلايق را مى آفريند من قوم و خويش ‍ همان ميمون ها را كه در اين امت اند مى شناسم، مردمى هستند كه از كار زشت نهى ننموده، و در برابر آن اعمال غيرت نمى كنند، بلكه معروفى را هم كه بدان ماءمور شده اند ترك مى كنند، و در نتيجه دچار تفرقه شدند، خداى تعالى هم در حق ايشان فرموده : "فبعدا للقوم الظالمين پس از رحمت خدا دور باشند مردم ستمكار" همچنانكه در حق بنى اسرائيل فرموده : "و انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون".
-------------------------------------------------
 (3) تفسیر نور نویسنده قرائتی:
     يكى از احكام تورات، وجوب تعطيل كردن شنبه بود كه حرص و آز، گروهى از بنى‏اسرائيل را به كار واداشت و با حيله‏اى كه بعداً خواهيم گفت، روزهاى شنبه، كار مى‏كردند. لذا خداوند، افراد حيله‏گر را به صورت بوزينه در آورد تا درس عبرتى براى ديگران باشد. اين ماجرا علاوه بر اين آيه در سوره اعراف  نيز آمده است. و اصولاً مسخ چهره، يكى از عذاب‏هاى الهى و تحقّق قهر خداوندى است. گروهى از نصارى نيز بعد از نزول مائده آسمانى، كفر ورزيدند كه به شكل بوزينه و خوك در آمدند. «وجعل منهم القردة و الخنازير» كلمه‏ى «سَبت» به معناى قطع و دست كشيدن از كار است. چنانكه در آيه‏اى ديگر، درباره‏ى نقش خواب فرموده است: «وجعلنا نومكم سباتاً»  و لذا شنبه، روز تعطيلى يهود، «يوم السبّت» ناميده شده است. "خاسئين" از ماده "خسأ" به معنى «طرد نمودن» است. اين واژه ابتدا براى طرد سگ بكار رفته، ولى سپس به طور عام استعمال شده است. در آيه بجاى "قردة خاسئة". "خاسئين" فرموده كه صفت براى جمع مذكّر عاقل است، شايد اين استعمال براى آن است كه جسم آنان تبديل به بوزينه شده، نه روح و عقل انسانى آنان. زيرا در اين صورت، عذابِ بيشترى مى‏كشند. هر چند كه برخى، همانند مراغى در تفسير خود، مراد از بوزينه شدن را يك تشبيه دانسته و گفته‏اند: اين آيه نيز نظير آيه‏ى «كمثل الحمار» و يا «كالاَنعام» است. يعنى مسخ معنوى آنان منظور است، نه مسخ صورى و ظاهرى. ولى در تفسير اطيب‏البيان روايتى از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمودند: خداوند هفتصد امّت را در تاريخ به خاطر كفرشان، تغيير چهره داده و به سيزده نوع حيوان، تبديل شده‏اند. همانگونه كه در روايات مى‏خوانيم دامنه مسخ در قيامت با توجّه به خصوصيّات روحى افراد، گسترده‏تر خواهد بود. در قيامت مردم ده گونه محشور مى‏شوند:
1- شايعه‏سازان، به صورت ميمون.
 2- حرام خواران، به صورت خوك. 
3- رباخواران، واژگونه.
4- قاضى ناحقّ، كور.
5 - خودخواهان مغرور، كر و لال.
6- عالم بى‏عمل، در حال جويدن زبان خود.
7- همسايه آزار، دست و پا بريده.
8 - خبرچين، آويخته به شاخه‏هاى آتش.
9- عيّاشان، بد بوتر از مردار.
10- مستكبران، در پوششى از آتش.
----------------------------------------------
     5- ظاهرا به معنی رمالی می‌باشد، ضمنا قلعه‌ای در یمن به همین نام وجود دارد؛ در این قلعه با اسبابی هندسی منجمی می‌کردند.
به معنی ده یک خور هم آمده است.
----------------------------------------------
(4)عکس چلپاسه، مارمولکی که اعراب می‌خورند و از نظر اسلام حلال است:


۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

نظر شرم آور اسلام در مورد همجنسگرائی زنان؛ مساحقه و حد آن.

       برخی از قوانین اسلام آنچنان شرم‌آور است که انسان از بیان آنان شرم دارد، دینی که در بسیاری از جهات ناتوان از پاسخگوئی به نیازهای امروز بشری است در برخی از موارد قانونی را وضع می‌نماید که به نظر می‌رسد متعلق به عصر حجر باشد و مایه‌ی ننگ بشریت است.
       یکی از این قوانین، برخورد وحشیانه با همجنسگرایان می‌باشد؛ اگر آنگونه که ادعا می‌گردد، این الله است که پیدایشگر انسانها است، پس چرا برخی از همین مخلوقاتش را به گونه‌ای آفریده است که به همجنس خویش تمایل دارند؟
       این موضوع و دگرگون بودن ساختار ژنتیکی برخی از انسانها از مسلمات دانش بشری است، اما بخوانید دین اسلام چه قانونی در برخورد با همجنسگرایان زن دارد؟
       آیا همجنسگرائی زنان مستوجب مجازات است یا ازدواج با دختر 9 ساله و تجاوز به زنی که همان مرد دستور به کشتن شوهر و فرزندانش را  داده باشد؟!:
       هر گاه دو زنی(جنس مؤنث) فرج خویش را به هم بمالند، به این عمل مساحقه می‌گویند.
      اما حکم مساحقه:
    در قانون اساسی جمهوری اسلامی، برای اینکار حکمی در نظر گرفته شده است:

      ماده‌ی 127) مساحقه، همجنس‌بازی زنان است با اندام تناسلی.
      ماده‌ی 129) حد مساحقه برای هر یک از طرفین، صد تازیانه است.
      ماده‌ی 131) هرگاه مساحقه سه بار تکرار شود و پس از هر بار حد جاری گردد، در مرتبه‌ی چهارم حد آن قتل است.
      این قوانین برگرفته از احکام مسلم اسلامی است.
      محقق حلی که از بزرگان شیعه می‌باشد، در کتاب "شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام" در این باره می‌گوید:
و اذا تکررت المساحقه مع اقامه الحد ثلاثا، قتلت فی الرابعه. (الشراع جلد 4 صفحه 160) و اگر مساحقه پس از سه بار اجرای حد تکرار شود، در بار چهارم کشته می‌شوند.
      اما اگر دو زن در زیر یک لحلف بخوابند، آیا اینکار مساحفه است؟
     لا ينبغي لامرأتين تنامان في لحاف واحد إلّا و بينهما حاجز، فإن فعلتا نهيتا عن ذلك، فإن وجدهما بعد النهي في لحاف واحد جلدتا كلّ واحدة منهما حدّاًحدّاً، فإن وجدتا الثالثة في لحاف حدّتا، فإن وجدتا الرابعة قتلتا.  (الوسائل الشیعه/باب حد زنا حدیث 25 )  دو زن نباید در زیر یک لحاف بخوابند مگر اینکه بین آن دو  مانعی باشد؛ پس اگر اینکار را انجام دادند، آن دو را از اینکار نهی کنید، و اگر پس از نهی دوباره آن دو را در زیر یک لحاف دیدید، هر کدام را جداگانه صد ضربه شلاق بزنید؛ و اگر برای بار سوم آن دو را در زیر یک لحاف دیدید، حد(صد ضربه شلاق) بزنید؛ و اگر برای بار چهارم دیدید، آن دو را بکشید.
    دستور عجیب‌تر
      سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل وطئ امرأته فنقلت مائه إلی جاریة بکر، فحبلت فقال:‌الولد للرّجل و علی المرأة الرّجم، و علی الجاریة الحدّ» (الوسائل الشیعه/جلد 18باب حدّ‌ السحق و القیادة/الحدیث4). از ابا عبدالله از مردی که با زن خود سکس داشته باشد و  آبش به جاریه( کنیزکی بکر) منتقل شود و باردار شد؛ پس گفت: فرزند متعلق به مرد است و زن باید سنگسار شود و کنیزک هم باید شلاق زده شود.
     إذا أتی رجل امرأة فاحتملت ماءه فساحقت به جاریة فحملت، رجمت المرأة و جلدت الجاریة، و ألحق الولد بأبیه(الوسائل الشیعه/باب حدّ‌ السحق و القیادة، الحدیث5). اگر مردی نزد زنش رفت و آن زن آبش را (در فرج خویش) حمل نمود و زن با کنیزکی مساحقه نمود و (آن کنیزک) حامله گردید، زن سنگسار می‌گردد و کنیزک هم شلاق می‌خورد و فرزند به پدرش تعلق می‌گیرد.
      این قوانین آنچنان شرم‌آور و رسواست که نیازی به شرح ندارند.

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

آیا ترجمه الله به خدا درست است؟ فرق بین الله و خدا.

     در تقریبا تمام ترجمه‌هائی که از قرآن به زبان فارسی شده است، واژه‌ی الله را خدا ترجمه نموده‌اند؛ خدا در زبان فارسی اسمی است عام و به موجودی(تخیلی) فرا زمینی اطلاق می‌گردد؛ هر قوم خدایان گوناگونی دارند که حسب گمانشان از جهان، برای او نام و کارکرد گوناگونی متصور هستند، از خدایان هندی(رام و ...) گرفته تا خدای یهودیت(یهوه) و سایر خدایان.
      آنگونه که گفته می‌شود، "خدا"، مخفف دو کلمه‌ی خود و آ(صیغه‌ی امر آمدن) می‌باشد؛ امر به ترکیب با اسم، اسم فاعل می‌گردد؛ آن چیزی که مهم است، معنی لغوی این واژه نیست؛ بلکه مفهوم آن می‌باشد؛ زیرا در فرهنگهای گوناگون، ترجمه‌ی این واژه، معنی گاهی متفاوت پیدا می‌کند.
بررسی واژه‌ی الله در زبان و فرهنگ عرب:
      این واژه، نامی است خاص که اعراب پیش از اسلام آنرا خدای اصلی و واقعی که در آسمانهاست، می‌نامیدند؛ صرفنظر از ریشه‌ی این واژه، در حال حاضر الله نام خدای مسلمانان است؛ اما:
      آیا می‌شود این نام را ترجمه نمود؟ آیا ترجمه‌ی نام با توجه به مفهوم آن درست است؟ 
      آیا اعراب در زمان بیان اسلام(1400 سال پیش) هنگام ترجمه‌ی کلمه‌ی خداوند، از الله استفاده می‌کردند یا نه؟
      توجه همگان را به این روایت جلب می‌کنم:
      در روایات گوناگون آمده است هنگامیکه محمد ابن عبدالله  به خسرو پرویز نامه نوشت، او در پاسخ دو پیک را برای شناسائی محمد، نزد او فرستاد؛ آن دو دارای ریشهای تراشیده و سبیل‌های بلند بودند؛ محمد با دیدن این دو، چهره‌ی خویش را از آنها برگرداند و به مترجم گفت که از آنها بپرسد چه کسی دستور چنین کاری را به شما داده است؟ "ويلكما من أمركما بهذا؟(وای بر شما! چه کسی به شما(دو نفر) دستور به این داده؟
       آن دو به فارسی گفتند که "خداوند ما چنین دستوری را داده است"؛ (منظور آنها از خداوند در اینجا به نظر پادشاه می‌رسد)؛ مترجم این جمله را چنین ترجمه نمود:
      "قالا: أمرنا ربنا"  محمد با توجه به اینکه مترجم  واژه‌ی"خداوند" را به "رب" ترجمه نمود در پاسخ آنها گفت که "ولكن ربي أمرني بإعفاء لحيتي، وقصّ شاربيو اما پروردگار من دستور به من داده رها کردن ریشم و چیدن سبیلم. این حدیث در منابع سنی و شیعه وجود دارد؛ البته کاری به صحت و سقم این روایت نداریم، اما نکته‌ی قابل گفته شدن در اینجا، همان ترجمه‌ی خداوند به رب است نه الله.
برای بیان اینکه "خدا" نمی‌تواند معادل "الله" باشد به این روایت کاملا معتبر توجه نمائید:
      در منابع گوناگون اسلامی بیان شده است که دو فرشته؛ یکی نکیر و دیگری منکر، در گور از انسان چند پرسش را دارند که یکی از پرسشها "من ربک"پروردگارت کیست)؟ است؛ پرسش شونده(در اینجا همان مرده است) باید واژه‌ی "الله" بگوید و هر پاسخی غیر از این پاسخ، مردود و موجب جهمنی شدن پرسش شونده می‌گردد.
      اما واژه‌ای دیگر که در زبان فارسی وجود دارد کلمه‌ی خداست.
به نظر می‌رسد که این کلمه معادل اله ‌باشد:
یا بنی اسرائیل! ان الهنا اله واحد. (ای فرزندان اسرائیل! همانا خدای ما یک خداست.
      اگر کسی همین جمله را به عربی ترجمه نماید، او اجازه ندارد که بنویسد: ای فرزندان اسرائیل! همان الله ما یک الله است. زیرا اسلام معتقد است تنها خدای واقعی و حقیقی همان الله است " لا اله الا الله" غیر از الله خدائی نیست، از نظر اسلام یهودیان با تحریف نام خدا، او را به نامی دیگر می‌نامند: تناقضات قرآن در مفهوم لا اله الا الله ( بخش دوم )
      :يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَقصص/30) ای موسی، من الله پروردگار جهانیانم.
      يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (نمل/9) ای موسی همان او منم، الله عزیز با حکمت.
      إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (طه/14) همانا من الله هستم كه جز من خدائی نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار
      برای دانستن تناقضات اسلامی در داستان داستان، اینجا را کلیک کنید.
      این کلمه(الله) گرچه معرفه‌ی اله و به معنای خدای یگانه است؛ اما با توجه به دلایل موجود، نامی است خاص:
      لا اله الا الله (خدائی غیر از الله وجود ندارد)
      اگر آنگونه که در فارسی خود الله هم به خدای یگانه ترجمه شده است بخوانیم، این موضوع با اصل توحید منافات دارد، زیرا تمام ادیان خدای خویش را خدای یگانه می‌دانند.
     در همه جای قرآن و احادیث معتبر اسلامی که از محمد روایت شده است، "الله ما" و یا " الله من"بیان نگردیده است و این در حالی است که "الهنا"(خدای من) و یا "ربنا"(پروردگار من) به وفور گفته شده است:
     إن الله ربي وربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم
     ربنا ظلمنا أنفسنا.
      الهنا أنت ربنا لا رب لنا سواك (ای خدای ما، تو پروردگارما هستی غیر از تو ما را پروردگاری  نیست )
      با نگاهی به معنی رب، می‌توان این کلمه را پرورش دهند(پروردگار) ترجمه نمود. (در مورد اینکه واژه‌ی پروردگار کی وارد زبان فارسی شده باید تحقیق شود.)
بنابراین، الله نامی است خاص و در هر هیچ جا، نام خاص را ترجمه نمی‌کنند؛ درست مانند این است که محمد چون پیامبر الله و آخرین آنهاست، پس این کلمه را معادل آخرین پیامبر ترجمه نمائیم؛ او آخرین پیامبر(البته از دید خود او) هست، اما هرگاه نام او آمده او را به همان نامی که اعراب می‌نامیدند، می‌شناسیم؛ همین گونه هم در مورد الله:
      این موجود افسانهای، دارای  صفات زیادی است:
     رحمان، الرحیم، القدوس، السلام و....
     اما نام او  تنها و تنها "الله" است.

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

ابعاد مختلف روزه در اسلام و تناقضات قرآن در این باره.

     پس از اینکه محمد به مدنیه هجرت نمود، مسلمانان در وضعیت معیشتی خوبی قرار نداشتند، بسیاری از آنها از تأمین ابتدائی‌ترین نیاز خویش هم ناتوان بودند؛ او در فکر راهی بود تا بتواند به اینگونه مسلمانان کمک نماید، بنابراین در سال دوم هجری بود که این آیه را از سوی خدایش، الله، بیان نمود:
     يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره/183) اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، روزه بر شما نوشته (واجب) شده است همان گونه كه بر كسانى پيش از شما نوشته شده بود، باشد كه پرهيزگارى كنيد.
      در این آیه بیان شده ایست که ما روزه را بر شما مسلمانان واجب گردانیدیم، همانگونه که بر دینهای پیش از تو واجب بود، (منظور از دینهای پیش از تو تنها یهودیت و مسیحیت است زیرا اسلام دین دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد)
      در میان دو دینی که خود را ابراهیمی می‌دانستند (یهودیت و مسیحیت) روزه نیز رواج داشت، روزه از عبادتهای یهودیان بوده، در عهد عتیق(تورات) اشاره شده است که موسی پس از دریافت الواح از یهوَه (خدای یهودیان) چهل شبانه روز در کوه طور از خوردن و آشامیدن خودداری نمود.(خروج 34:29)
     معمولا روزه‌ی یهودیان در اوقات سختی بوده است، هدف آنها دور کردن خشم خدایشان بود؛ مثلا داود در هنگام بیماری سخت پسرش اقدام به روزه‌داری نمود، همچنین یهودیان در روزی که روز خشم یهوده می‌دانند یعنی روز تخریب معبد اورشلیم، روز می‌گیرند.
بر اساس گفته‌های انجیل پیروان عیسی روزه نمی‌گرفتند:
     عیسی ایشان را گفت که آیا تواند شد که پسران در عروسی غمگین گردند تا آن‌که داماد با ایشان است، لیکن آن روزی که داماد از ایشان گرفته شود آن‌گاه صائم خواهند گردید.( یوئیل 11:21).
      البته در انجیل متی آمده است که عیسی چهل شبانه‌روز در بیابان روزه گرفت(متی 4:2) و همچنین وی معتقد بود که دیو تنها با روزه و دعا در آن هنگام از بدن انسان خارج می‌گردد. (متی 17:21)
در کیش ایرانی زرتشتی، روزه داری و صدمه زدن به بدن خویس کاری پست و گناهی بزرگ به شما می‌آید.( وندیداد فرگرد سوم /بخش 33).
     محمد در ابتدا نمی‌دانست که کیفیت روزه در سایر ادایان ابراهیمی چگونه است:
      فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا (مریم/26) و بخور و بنوش و ديده روشن دار پس اگر كسى از آدميان را ديدى بگوى من براى الله رحمان روزه نذر كرده‏ ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت.
     این آیه نشان می‌دهد که گمان قرآن از روزه ی ادیان پیش از مسیح عدم تکلم است؛ سوره ی مریم در مکه بیان شده و هنوز پیامبر اسلام واجب بودن روزه را اعلام نکرده بود. 
      محمد ابن عبدالله در ابتدای بیان وجوب روزه در کیفیت آن دچار سردرگرمی بود، او در قرآنش می‌گوید:
      أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/184) چند روز  انگشت‌شماری را (روزه باشید) و كسانی  از شما که بيمار يا مسافر باشند، روزهای ديگری را (روزه بگیرند)، و خوراک به مسکین دادن برای کسانیکه توانائیش را دارند،  و  (ولی) كسی كه از روی میل پذیرای کار نیک باشد برای او بهتر است؛ پس اگر روزه بگیرید برایش  بهتر است اگر بدانيد.(1) 
      در اینجا از "ایاما معدودات" نام برده شده که واژه‌ای است نکره و بدان معنا که روز خاصی مد نظر نبوده است، اگر کسی در سفر یا بیمار باشد روز دیگری را باید روزه بگیرد و در ادامه بیان شده که اگر کسی توانائی را دارد به جای روزه فدیه بدهد، در اینجا منظور ار توانائی همان توانائی مالی و خوراک دادن به مسکین است ولی اگر  او هم روزه بگیره به تقوا نزدیکتر است؛ در اینجا هر توانگری می‌تواند بگوید که من بجای روزه گرفتن فدیه می‌دهم ( یادمان باشد که در آن زمان و پیش از حکم جهاد بیشتر مردم مسلمان فقیر بودند و غذا دادن به فقیر برای بسیاری از مردم از روزه گرفتن سخت تر بود)، پس او مخیر است، زیرا در ادامه بیان شده است که اگر شما روزه بگیرید به تقوا نزدیکتر است.
   از دید اسلام بر کسی که توانائی روزه را ندارد (مانند بیماران و  سالخوردگان) نه تنها روزه گرفتن واجب نیست، بلکه خوردن و فدیه دادن بهتر است در صورتیکه در اینجا بیان شده است که اگر روزه بگیرد برای او بهتر است، منظور از تطوع  کار نیک افزون بر وظیفه انجام دادن است، قرآن می‌گوید که همین فرد توانگر اگر هم فدیه بدهد و هم تطوع کند (روزه بگیرد) برای او بهتر می‌باشد.
     ترجمه‌های فارسی "یطیقونه" به معنای عدم توانائی ترجمه شده که کاملا اشتباه است، در اینجا منظور از توانائی، توانائی مالی است نه جسمی، زیرا ادامه‌ی آیه شرح این توانائی(یطیقونه) را می‌دهد؛ ضمنا کاملا غیر منطقی است که گفته شود هر کسی که توانائی روزه گرفتن را دارد فدیه بدهد! ضمنا اگر در اینجا منظور ضعف جسمی بود، چرا بیان شده که باید روزه گرفتن برایش بهتر است؟ 
 قرآن در ابتدای آیه، افراد مستثنی را مشخص کرده است؛  در ادامه خطاب کلی را بیان می‌نماید که اگر روزه بگیرد بهتر و به تقوا نزدیکتر است:
وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
    این موضوع (تطوع) در صورتی معنا پیدا می‌کند که از روی اختیار باشد، پس خطاب به توانگران است که هم توانائی روزه گرفتن را دارند و هم اطعام.
این لفظ در بسیاری از احادیث محمد آمده است:
      كان في ابتداء الأمر من شاء صام ومن شاء أفطر وأطعم عن كل يوم  مسكينا (در ابتدای امر هر کسی که مایل بود روزه می‌گرفت و هر کسی که مایل بود روزه نمی‌گرفت و به ازاء هر روز روزه نگرفتن به مسکینی خوراک می‌داد)
      روی همین اساس بود که محمد در ابتدا سه روز از هر ماه قمری روزه را واجب نمود، طبری در تفسیرش می‌گوید که روزه در ابتدا 3 روز در هر ماه بود(1)؛ این موضوع تقریبا در تمامی تفاسیر معتبر اسلامی نیز آمده است(2).
     در ادامه‌ی گرگون شدن حکم روزه محمد روزه را تنها در ماه رمضان واجب نمود و لفظ "یطیقونه" را از استثنائیات روزه برداست و آن را تنها شما بیماران و کسانیکه در سفر هستند نمود، لازم به یادآوری است که آیات مختلف قرآن در فواصل زمانی زیاد بیان می‌شد: 
     شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (بقره/185) ماه رمضان است كه در آن قرآن فرو فرستاده شده است که هدایت است با دلايل آشكاری از هدايت برای مردم؛  و جداکننده‌ی راستی از گمراهی است؛ پس هر كس از شما اين ماه را مشاهده نمود بايد آن را روزه بدارد و كسى كه بيمار يا در سفر است  تعدادى از روزهاى ديگر؛ الله براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد تا شما تكميل كنيد و الله را به پاس آنكه هدایتتان كرده است به بزرگى بستاييد و تا كه شكرگزارى كنيد.
      در ابتدای بیان وجوب روزه، مقاربت جنسی هم در ماه رمضان حرام بود، محمد از طریق برخی از یارانش متوجه شد که حتی کسانیکه در این ایام در مسجد معتکف شده‌اند نیز بصورت پنهانی با زنان خویش مقاربت می‌نمایند، از آنجائیکه می‌دانست ترک اینکار در مدت طولانی برای آنها (و صد البته خود او) سخت است بیان نمود که:
     أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون  (بقره/187 در شبهاى روزه آمیزش جنسی با زنانتان بر شما حلال گرديده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد، الله مى‏دانست كه شما با خودتان ناراستى مى‏كرديد؛ پس به جای شما توبه نمود و آنرا پذيرفت و از شما درگذشت پس اكنون با آنان همخوابگى كنيد و آنچه را الله براى شما مقرر داشته طلب كنيد (رابطه ی جنسی) و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه بر شما نمودار شود (قبل از اذان صبح) سپس روزه را تا شب به اتمام رسانيد و در حالى كه در مساجد معتكف هستيد  آمیزش نکنید، اين است‏ حدود احكام الهى پس بدان نزديك نشويد اين گونه الله آيات خود را براى مردم بيان مى‏كند تا پرهیزگاری نمائید.

     نکته‌ی جالب دیگری که در این آیه وجود دارد این است که قرآن می‌گوید:  
     "الله می‌دانست كه شما با خودتان ناراستى مى‏كرديد؛ پس به جای شما توبه نمود و آنرا پذيرفت"؛ اگر الله می‌دانست که که آنها این کار را انجام می‌دهند پس چرا از ابتدا این را حرام اعلام ننمود؟ ضمنا آیا معنا دارد که الله بجای کسی توبه کند و آن توبه را نیز بپذیرد؟ شرح این موضوع از زاویه‌ای دیگر
=======================
(1)
حدثنا المثنى قال : حدثنا أبو حذيفة قال : حدثنا شبل ، عن ابن أبي نجيح عن عطاء قال : كان عليهم الصيام ثلاثة أيام من كل شهر ، ولم يسم الشهر أياما معدودات . قال : وكان هذا صيام الناس قبل ، ثم فرض الله عز وجل على الناس شهر رمضان . 

حدثني محمد بن سعد قال : حدثني أبي قال : حدثني عمي قال : حدثني أبي ، عن أبيه ، عن ابن عباس قوله : " يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون ، وكان ثلاثة أيام من كل شهر ، ثم نسخ ذلك بالذي أنزل من صيام رمضان . فهذا الصوم الأول ، من العتمة . 

حدثنا أبو كريب قال : حدثنا يونس بن بكير قال : حدثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن عتبة عن عمرو بن مرة ، عن عبد الرحمن بن أبي ليلى ، عن معاذ بن جبل أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قدم المدينة فصام يوم عاشوراء وثلاثة أيام من كل شهر ، ثم أنزل الله جل وعزفرض شهر رمضان ، فأنزل الله : " يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم حتى بلغ : " وعلى الذين يطيقونه فدية طعام مسكين 
حدثنا الحسن بن يحيى قال : أخبرنا عبد الرزاق قال : أخبرنا معمر عن قتادة قال : قد كتب الله تعالى ذكره على الناس ، قبل أن ينزل رمضان ، صوم ثلاثة أيام من كل شهر . 

وقال آخرون : بل الأيام الثلاثة التي كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يصومها قبل أن يفرض رمضان ، كان تطوعا صومهن ، وإنما عنى الله جل وعز بقوله : كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم . . . أياما معدودات ، أيام شهر رمضان ، لا الأيام التي كان يصومهن قبل وجوب فرض صوم شهر رمضان . 





(2) ابن کثیر در تفسیرش می‌گوید: وقد روي أن الصيام كان أولا كما كان عليه الأمم قبلنا ، من كل شهر ثلاثة أيام عن معاذ ، وابن مسعود ، وابن عباس ، وعطاء ،وقتادة ، والضحاك بن مزاحم وزاد : لم يزل هذا مشروعا من زمان نوح إلى أن نسخ الله ذلك بصيام شهر رمضان .

Translate

بايگانی وبلاگ