ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۴ مهر ۲۵, شنبه

چرا مردم به محمد می‌گفتند که ابراهیم فرزند تو نیست، او نتیجه ارتباط ماریه با خدمتکارش است؟

     در این مقاله، سعی شده با استناد به معتبرترین منابع اسلامی به این پرسش پاسخ داده شود که "آیا محمد، عمدا ماریه را به یکی از بردگانش به نام جریح سپرده بود تا برایش فرزندی بیاورد"؟ 
    همانگونه که پیشتر هم بیان شد، هنگام فرستادن نامه از سوی محمد به پادشاه قبط (مصر)، او به همراه قاصد محمد، دو کنیز و یک غلام به همراه الاغی به نام عفیر (که در نزد شیعه یکی از راویان حدیث است) را به او هدیه داد، هر سه نفر آنان غیر عرب بودند؛ محمد یکی از کنیزان که دختر زیبائی بود را برای خودش برگزید و غلام را مسئول نگداری و مراقبت از او نمود؛ او در این هنگام حدود 60 ساله بوده، پیش از این، او با چندین زن به عنوان محصنه و کنیز همخوابگی داشت که از هیچ کدامشان جز خدیجه صاحب فرزندی نشد، ازدواج محمد با خدیجه به پیشنهاد ورقه بن نوفل، کشیشی که تابع فرقه‌ای خاص از مسیحیت بود، به شیوه‌ی این دین صورت گرفت؛ راز نازل نشدن آیه در زمینه چند همسری در هنگام زندگانی خدبچه را باید در این مورد جست؛ مرگ خدیجه حدود سه سال پیش از هجرت محمد به مدینه اتفاق افتاد، یعنی زمانی که محمد حدود 50 سال قمر سن داشت، پس خدیجه تقریبا در سن 65 سالگی قمری چشم ازجهان فرو بست، محمد از این زن صاحب چهار فرزند دختر و 2 فرزند پسر شد که هر دو پسر در سن خردسالی مُردند (1)؛ جالب اینجاست که محمد به فاطمه بیش از سایر دخترانش محبت می‌ورزید! چرا؟ آیا تنها او را پاره‌ی تن خویش می‌دانست؟!


      محمد ماریه را در یک بستان کنار آبشخوری، همراه جریح ساکن کرد:

     رسول الله عاشق مادر ابراهیم (ماریه) شده بود، او زنی سفید و زیبا بود، رسول الله او را کنار آبشخوری که بعدها به آبشخور ام‌ابراهیم مشهور شد، ساکن کرد؛ رسول الله با او مانند کنیزش رفتار می‌کرد.(طبقات کبری ابن سعد/ جلد 8/ صفحه 212) (2)

          و مردم می‌گفتند که ببینید چگونه مردی بیگانه و کافر بر زنی بیگانه و کافر وارد می‌شود، سخنان مردم در مورد ارتباط جریح با ماریه به گوش محمد رسید و او علی را برای کشتن جریج فرستاد، علی به محمد گفت که جریح آلت تناسلی ندارد و محمد پس از شنیدن این امر، مانند داستان عایشه، از قول جبرئیل آیه نازل کرد:

    ام ابراهیم (ماریه) کنیز مخصوص پیامبر (ص) در کنار آبشخوری در پناه قبطی به سر می‌برد که به او آب و هیزم می‌داد؛ مردم می‌گفتند "ببینید چگونه بیگانه‌ی کافر به زن بیگانه‌ی کافر دیگر وارد می‌شود" (و با هم مقاربت دارند)!؛ به همین خاطر بود که رسول الله (ص) علی را به سوی او فرستاد، علی او را بر نخلی دید، هنگامی که شمشیر را دید، در دلش ترس بسیار شدید جا گرفت، لنگی که دورش پیچیده بود افتاد و همه چیزش نمایان گردید؛ در ان هنگام بود که آشکار گردید او بدون آلت تناسلی است، پس علی به سوی پیامبربازگشت و او را آگاه کرد و گفت : ای رسول الله، آیا دیدی که کسی بر امری دستور دادی و خلافش را انجام داد؟! تو را آگاه سازم؟ گفت: بله؛ پس او را از آن چه که از قبطی دیده بود آگاه کرد.
 راوی می‌گوید: پس ماریه ابراهیم را زائید و جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و به او گفت : درود بر تو ای  پدر ابراهیم، پس رسول الله از دودلی در این مورد رهائی یافت و در حدیثی دیگر از علی ابن ابیطالب مانند همین روایت شده  غیر از اینکه علی قبطی را درون آب چشمه یافت و او با مشاهده‌ی علی فرار کرده و سوار نخل شد....(طبقات کبری/ ابن سعد/ جلد 8/ صفحه 214 و 215) (3)

    تمامی این روایات در مورد اینکه جریج بدون آلت تناسلی است به علی بر می‌گردد، یادمان باشد که محمد دراین هنگام حدود 60 ساله بوده و جریح را خدمتکار کنیزش قرار داده بود.
         و باز هم روایتی کاملا معتبر به نقل از علی:
  انس می‌گوید که مردی مادر فرزند رسول الله (ص) را متهم می‌کرد، پس رسو.ل الله (ص) به علی گفت "برو و گردن او (جریح) را بزن؛ هنگامی او را یافت که در چشمه‌ای مشغول آب‌تنی کردن خود بود، علی به او گفت " بیرون بیا" دستش را گرفت و بیرونش کشید، پس او را آلت بریده یافت که آلت مردانه نداشت، پس علی او را رها نمود و نزد پیامبر رفت و گفت "ای رسول الله، او آلت بریده است و آلت مردانه ندارد. (صحیح مسلم/ کتاب التوبه/ باب برائه حرم النبی (ص) من الریبه و مسند امام احمد/ حدیث شماره 13577) (4)

    در اینجا سه احتمال مطرح است، یکی اینکه علی دروغ می‌گوید و دوم اینکه علی واقعا فکر می‌کرد جریح آلت تناسلی ندارد؛ اگر مردی در چشمه‌ای مشغول آب تنی باشد، آلت تناسلی‌اش کاملا جمع می‌گردد؛ این موضوع را با ختنه نشدن جریح در هم بیامیزید، ممکن است راز این مورد آشکار گردد، زیرا علی آلت مردانه را در ختنه شدن می‌دید.

احتمال سوم علی و محمد این داستان را برای ربط دادن ابراهیم به محخمد ساخته‌اند.
        و محمد برای اینکه خود را راضی کند که ابراهیم فرزند اوست، او را نزد عایشه می‌برد و از اومی‌پرسد "آیا فرزندم شبیه من است یا نه"؟:
    عایشه می‌گوید "ماریه را همراه پسرعمویش به رسول الله هدیه نمودند؛ رسول الله یک بار با او نزدیکی نمود و او را نزد پسرعمویش (جریح) گذاشت و حامله شد، افراد تهمت زن و یاوه گو گفتند که رسول الله به پسر نیاز دارد و پسر شخص دیگری را پسر خود می‌داند، مادر ابراهیم شیر کمی داشت و برای او میش پرشیری خریدند و ابراهیم پرگوشت شد، روزی رسول الله (ص) همراه ابراهیم پیش من آمد و پرسید: این پسر را چگونه می‌بینی؟ گفتم کسی که گوشت گوسفند بخورد پرگوشت خواهد شد؛ رسول الله دوباره پرسید: آیا شباهتی به من دارد؟ عایشه می‌گوید: به خاطر غیرت زنانه گفتم " من شباهتی را با شما در او نمی‌بینم".
     عایشه ادامه می‌دهد "سخنانی که مردم (در مورد اینکه ابراهیم فرزند جریح است) می‌گفتند، به گوش رسول الله رسید؛ رسول الله به علی دستور داد که "این شمشیر را بگیر و هر کجا پسر عموی ماریه را یافتی گردنش را بزن؛ علی به دنبال او گشت و او را در باغی بالای درخت خرما یافت، هنگامی که جریح علی را دید، بدنش به لرزه افتاد؛ علی می‌گوید که لباسش افتاد و دیدم که آن چیزی که الله به تمام مردان داده، او ندارد. (المستدرک/ حاکم نیشابوری/ جلد 4/ صفحه 39) (5)
   این حدیث را عایشه سالها پس از مرگ محمد نقل کرده، آن چه که در این حدیث دیده می‌شود این است که محمد پس از نزدیکی با او، وی را تحویل جریح می‌داد، همچنین در این حدیث گفته شده که عموم مردم چنین اعتقادی داشتند تا جائی که محمد برای خلاص شدن از دست جریح، به علی دستور می‌دهد گردنش را بزند.

 و در منابع شیعه
     زراره می‌گوید "از امام باقر شتنیدم که گفت": هنگامی که ابراهیم پسر رسول الله (ص) مُرد، رسول الله بسیار غمگین شد، عایشه به او گفت " آن کسی که به خاطرش غمگین هستی، پسر کسی نیست مگر پسر جریح، پس رسول الله  به علی دستور داد تا او را بکشد، علی (ع) نزد او رفت در حالی که شیمشیری در دست داشت؛ جریح قبطی روی دیوار بود و علی (ع) در باغ را زد، جریح خواست در باغ را باز کند که علی را خشمگین و شمشیر به دست دید، برگشت و در را باز نکرد، علی از دیوار وارد باغ شد و او را دنبال کرد، جریح از نخلی بالا رفت، علی (ع) هم به دنبال او از نخل بالا رفت، جریح خود را از نخل انداخت و عورتش آشکار گردید، او نه آلت زنانه داشت و نه آلت مردانه، علی (ع) از کشتن او منصرف شد، نزد رسول الله آمد و گفت: ای رسول الله، اگر به من دستوری دادی باید مانند تیری داغ در کمان باشم یا تحقیق کنم؟
رسول الله فرمود " نه، بلکه تحقیق کن" پس گفت: سوگند به کسی که تو را به درستی برانگیخت، او نه آنچه که مردان دارند، دارد و نه آنچه که زنان دارند؛ پس رسول الله فرمود: سپاس از الله آن کسی که نسبت زشت را از اهل بیت دور ساخت.(تفسیر القمی/جلد 2/ صفحه 99 و 100 - تفسیر المیزان/ جلد 15/ صفحه 104- بحارالانوار/ جلد 22 / صفحه 155- تفسیر الصافی/ فیض کاشانی/ جلد 3 / صفحه 423 و 424)  (6)
        در این حدیث شیعه دو نکته وجود دارد، یکی اینکه نه محمد غیب را می‌دانست و نه علی و دوم اینکه ماریه را اهل بیت محمد دانسته.
         
       و غیر از علی که به محمد اطمینان داد که جریج آلت تناسلی ندارد، همانگونه که در بالا هم بیان شد، اطمینان دهنده‌ی دیگر او در این زمینه که ابراهیم فرزند توست نه فرزند جریح؛ همان موجود وهمی محمد، جبرئیل،  بود:
    همانا جبرئیل نزدم آمد و خبر داد که الله ماریه و خویشاوندش (جریح که گفته شده پسرعمویش بود) را از آنچه که در دلم افتاده بود (شک در مورد او)، تبرئه نمود و مرا بشارت داد که از من در شکمش فرزندی است که از همه به من شبیه‌تر است و به من دستور داد تا نام او را ابراهیم بگذارم و مرا با کنیه‌ی ابو ابراهیم صدا زد. (تاریخ دمشق/ ابن عساکر/ جلد 3/ صفحه 46 و کنز العمال/ جلد 11/ صفحه 471) (7)
و البته شیعه معتقد است که ایات سوره نور در مورد دخالت الله و برائت ماریه از همین اتهام است.

======================================================

======================================================
(1)
1- قاسم که طبق رسم عرب، کنیه‌اش را به او نسبت داده‌اند.
2- عبدالله که او را طاهر و طیب هم می‌گفتند.
3- زینب.
بزرگترین دختر محمد که او را به ازدواج ابوالعاص بن ربیع در آورد، وی اسلام را نپذیرفت تا اینکه در جنگ بدر به اسارت محمد در آمد ، دخترش برای آزادی او تمام جواهراتش را تقدیم پدرش نمود ولی محمد به یارانش گفت که دخترم را مستثنی کنید و جواهراتش را پس فرستاد و او را آزاد نمود؛ او مسلمان شد.
4- رقیه.
همسر عثمان ابن عفان که با او به حبشه هجرت نمود.
5- ام کلثوم.
محمد او را به ازدواج عتبه فرزند ابولهب در آورد و پس از اینکه در وصف ابولهب از قول الله آیه نازل نمود و آرزوی مرگ و بریده شدن هر دو دست او را کرد، او را طلاق داد و در مدینه پس مرگ رقیه، دختر محمد که همسر عثمان ابن عفان که مردی ثروتمند  بود، محنمد او را نیز به ازدواج عثمان در آورد.
6- فاطمه.
    او کوچکترین دختر محمد بود که در سن حدود 10 سالگی محمد او را به ازدواج علی ابن ابیطالب در آورد، وی ابتدا به دلیل قیافه‌ی نه چندان جذاب علی پیشنهاد ازدواج با او را رد نمود ولی بعدا طبق رسم اعراب، سخن پدرش را پذیرفت، وی در سن 18 سالگی چشم مُرد.

(2)

    كان رسول الله معجبا بأم إبراهيم وكانت بيضاء جميلة فأنزلها رسول الله في العالية في المال الذي يقال له اليوم مشربة أم إبراهيم وكان رسول الله يختلف إليها هناك وضرب عليها الحجاب وكان يطأها بملك اليمين فلما حملت وضعت هناك وقبلتها سلمى مولاة رسول الله فجاء أبو رافع زوج سلمى فبشر رسول الله صلى الله عليه وسلم بإبراهيم فوهب له عبدا وذلك في ذي الحجة سنة ثمان وتنافست الأنصار في إبراهيم وأحبوا أن يفرغوا مارية للنبي صلى الله عليه وسلم لما يعلمون من هواه فيها (طبقات کبری/ ابن سعد/ جلد 8/ صفحه 212)

(3)
     كانت أم إبراهيم سرية للنبي صلى الله عليه و سلم في مشربتها وكان قبطي يأوي إليها ويأتيها بالماء والحطب فقال الناس في ذلك علج يدخل على علجة فبلغ ذلك رسول الله صلى الله عليه و سلم فأرسل علي بن أبي طالب فوجده علي على نخلة فلما رأى السيف وقع في نفسه فألقى الكساء الذي كان عليه وتكشف فإذا هو مجبوب فرجع علي إلى النبي صلى الله عليه و سلم فأخبره فقال يا رسول الله أرأيت إذا أمرت أحدنا بالأمر ثم رأى في غير ذلك أيراجعك قال نعم فأخبره بما رأى من القبطي قال وولدت مارية إبراهيم فجاء جبريل عليه السلام إلى النبي صلى الله عليه و سلم فقال السلام عليك يا أبا إبراهيم فاطمأن رسول الله إلى ذلك أخبرنا محمد بن عمر حدثني عبد الله بن محمد بن عمر عن أبيه عن علي مثل ذلك غير أنه قال خرج علي فلقيه على رأسه قدرة مستعذبا لها من الماء فلما رآه علي شهر السيف وعمد له فلما رآه القبطي طرح القربة ورقي في نخلة وتعرى فإذا هو مجبوب فأغمد علي سيفه ثم رجع إلى النبي صلى الله عليه و سلم فأخبره الخبر (طبقات کبری/ ابن سعد/ جلد 8/ صفحه 214 و 215)

(4)
    أَنَّ رَجُلًا كَانَ يُتَّهَمُ بِأُمِّ وَلَدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ اذْهَبْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَأَتَاهُ عَلِيٌّ فَإِذَا هُوَ فِي رَكِيٍّ يَتَبَرَّدُ فِيهَا فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ اخْرُجْ فَنَاوَلَهُ يَدَهُ فَأَخْرَجَهُ فَإِذَا هُوَ مَجْبُوبٌ لَيْسَ لَهُ ذَكَرٌ فَكَفَّ عَلِيٌّ عَنْهُ ثُمَّ أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ لَمَجْبُوبٌ مَا لَهُ ذَكَرٌ (صحیح مسلم/ کتاب التوبه/ باب برائه حرم النبی (ص) من الریبه)
أَنَّ رَجُلًا كَانَ يُتَّهَمُ بِامْرَأَةٍ فَبَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا لِيَقْتُلَهُ فَوَجَدَهُ فِي رَكِيَّةٍ يَتَبَرَّدُ فِيهَا فَقَالَ لَهُ نَاوِلْنِي يَدَكَ فَنَاوَلَهُ يَدَهُ فَإِذَا هُوَ مَجْبُوبٌ لَيْسَ لَهُ ذَكَرٌ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ لَمَجْبُوبٌ مَا لَه مِنْ ذَكَرٍ (مسند امام احمد/ حئیث شماره 13577)

(5)

عن عائشة رضي الله عنها قالت أهديت مارية إلى رسول الله صلى الله عليه وآله ومعها ابن عم لها قالت فوقع عليها وقعة فاستمرت حاملا قالت فعزلها عند ابن عمها قالت فقال أهل الإفك والزور من حاجته إلى الولد ادعى ولد غيره وكانت أمة قليلة اللبن فابتاعت له ضائنة لبون فكان يغذى بلبنها فحسن عليه لحمه قالت عائشة رضي الله عنها فدخل به علي النبي صلى الله عليه وآله وسلم ذات يوم فقال كيف ترين فقلت من غذى بلحم الضأن يحسن لحمه قال ولا الشبه قالت فحملني ما يحمل النساء من الغيرة ان قلت ما أرى شبها قالت وبلغ رسول الله صلى الله عليه وآله ما يقول الناس فقال لعلي خذ هذا السيف فانطلق فاضرب عنق ابن عم مارية حيث وجدته قالت فانطلق فإذا هو في حائط على نخلة يخترف رطبا قال فلما نظر إلى علي ومعه السيف استقبلته رعدة قال فسقطت الخرقة فإذا هو لم يخلق الله عز وجل له ما للرجال شئ ممسوح. (المستدرک/ حاکم نیشابوری/ جلد 4/ صفحه 39)

(6) 

    عن زرارة قال "سمعت أبا جعفر عليهما السلام يقول": لما مات إبراهيم بن رسول الله صلى الله عليه وآله حزن عليه حزنا شديدا فقالت عايشة ما الذي يحزنك عليه فما هو إلا ابن جريح، فبعث رسول الله صلى الله عليه وآله عليا وأمره بقتله فذهب علي عليه السلام إليه ومعه السيف وكان جريح القبطي في حائط وضرب علي عليه السلام باب البستان فأقبل إليه جريح ليفتح له الباب فلما رأى عليا عليه السلام عرف في وجهه الغضب فأدبر راجعا ولم يفتح الباب فوثب علي عليه السلام على الحائط ونزل إلى البستان واتبعه وولى جريح مدبرا فلما خشي ان يرهقه صعد في نخلة وصعد علي عليه السلام في اثره فلما دنا منه رمى بنفسه من فوق النخلة فبدت عورته فإذا ليس له ما للرجال ولا ما للنساء فانصرف علي عليه السلام إلى النبي صلى الله عليه وآله فقال يا رسول الله إذا بعثتني في الامر أكون فيه كالمسمار المحمى في الوتر أم أثبت؟
    قال فقال لا، بل أثبت، فقال والذي بعثك بالحق ما له ما للرجال ولا ما للنساء فقال رسول الله صلى الله عليه وآله الحمد لله الذي يصرف عنا السوء أهل البيت  (تفسیر القمی/جلد 2/ صفحه 99 و 100 - تفسیر المیزان/ جلد 15 صفحه 104- بحارالانوار/ جلد 22 / صفحه 155) 
    عائشة قالت لرسول الله (صلى الله عليه وآله): إن إبراهيم (عليه السلام) ليس هو منك وإنما هو من جريح القبطي فإنه يدخل إليها في كل يوم فغضب رسول الله (صلى الله عليه وآله) وقال لأمير المؤمنين (عليه السلام) خذ السيف وائتني برأس جريح فاخذ أمير المؤمنين (عليه السلام) السيف ثم قال بأبي أنت وأمي يا رسول الله انك إذا بعثتني في أمر أكون فيه كالسفود المحمى في الوبر فكيف تأمرني أتثبت فيه أم أمضى على ذلك فقال له رسول الله (صلى الله عليه وآله) بل تثبت فجاء أمير المؤمنين صلوات الله عليه إلى مشربة أم إبراهيم فتسلق... (تفسیر الصافی/ فیض کاشانی/ جلد 3 / صفحه 423 و 424) 
     فمضى أمير المؤمنين عليه السلام إلى بيت مارية القبطية ، فوجد القبطي فيه ، فلما رأى السيف بيد أمير المؤمنين عليه السلام صعد إلى نخلة في الدار، فهبت ريح كشفت عن ثوبه، فإذا هو ممسوح ، ليس له ما للرجال. (رساله حول خبر ماریه/ شیخ مفید/ صفحه 17)

(7) 

     إن جبريل أتاني فأخبرني أن الله قد برأ مارية وقريبها مما وقع في نفسي، وبشرني أن في بطنها مني غلاما وأنه أشبه الخلق بي، وأمرني أن أسميه إبراهيم وكناني بأبي إبراهيم. (تاریخ دمشق/ ابن عساکر/ جلد 3/ صفحه 46 و کنز العمال/ جلد 11/ صفحه 471)

۳۵ نظر:

ناشناس گفت...

عذر خواهی میکنم بابت ایت درخواست بخونید بعد پاکش کنید.
لطفا در مورد این همه زن که علی گرفته با توضیح منبع و ادرس منابع بگید.چون من هر چقدر به چند نفر میگن این هوس بوده میگه نه فقط برای خوبی بوده بی سرپرست نمونن.
نه برای سک..س نبوده که علی کلی زن گرفته.ممنونت میشم.یه توضیح کامل در یک پست مخصوص در مورد همین علی بگی.تشکر

arsh irani گفت...

درود بر شما، در مورد زن ستیز بودن علی چند پست در اینجا هست، از راه کادر جستجو می توانید آنان را پیدا کنید.
در مورد زنان و کنیزان متعدد علی، چشم؛ حتما خواهم نوشت. او حتی در زمان زنده بودن فاطمه با کینزی سکس داشت که فاطمه متوجه شدو با هم دعوا کردند وی قصد داشت با دختر ابوالحکم یا به قول محمد ابوجهل ازدواج کند که محمد مانع از این کار شد.
برای من دیدگاههای و درخواست‌های شما، بسیار مهم هستند.
پیروز باشید!

Unknown گفت...

طرف هیچ دلیل نداره یه چیزیرو باور کرده بعد از اینکه قبول کرده دومباله دلیل میگرده.این کارا فقط از دشمنای اسلام بر میاد.اسم این کارو چی میشه گذاشت؟

ناشناس گفت...

پیشنهاد به ناشناس گرام: برای افراطیان هر دلیلی بیاورید، مثل مار پیچ و تاب میخورند و از زیر آن در میروند. مثلا اگر روایت در مورد علی بیاورید، احتمالا خواهند گفت روایت نادرست است. در این موارد حتما قرآن را هم به آنان خاطرنشان کنید& یعنی آیه‌هایی از سوره احزاب که حق سکس ویژه برای محمد قایل شده که هیچ انسان دیگری نباید داشته باشد:

http://iran000.blogspot.com/2012/02/blog-post.html

راوندی گرامی، لزوما اینطور نیست. ایشان ممکن است با دلایل دیگر به قطعیت رسیده باشند ولی حال که با آن چند نفر در مورد علی سخن گفته‌اند، در این مورد خاص هم دلیل کافی میخواهند.

Unknown گفت...

آقای ناشنای دوم طرز تفکر شما از این جمله(مثلا اگر روایت در مورد علی بیاورید، احتمالا خواهند گفت روایت نادرست است).شما چرا دوس دارین دروغ باور کنید.اگر یک چیز دروغه چرا باید دروغ باور کنیم؟

Unknown گفت...

پاسخی به نوشته

Unknown گفت...

با یک مقدمه بی ربط شروع کردین تا مثلا خواننده رو تحت تاثیر قرار بدین.
دوما در این مقاله به دروغ پردازی پرداختین و متن کامل قضیه ی رفتن حضرت علی به نزد جریحه رو طوری دیگه وانمود کردین به طوریکه خواننده فکر کنه حضرت برای کشتن اون فرد رفته بوده اما اینطور نیست متن کامل حدیث به این شرحه:

محمد بن عمر ما را خبر داد و گفت محمد بن عبد اللّه از زهري از انس بن مالک براي ما نقل کرد که میگفته است* کنیز پیامبر
که مادر ابراهیم بود در مشربه خود زندگی میکرد، مردي قبطی پیش او آمد و شد داشت و براي او آب و هیزم میبرد، مردم در
این باره یاوهسرایی کردند که گبرکی پیش زن گبري رفت و آمد میکند، این خبر به حضرت ختمی مرتبت رسید، علی بن ابی
طالب (ع) را براي تحقیق فرستاد. علی آن مرد قبطی را در حالی که بالاي نخلی بود دید، قبطی چون علی را با شمشیر دید جامه
خود را کنار زد و خود را برهنه کرد و معلوم شد فاقد آلت مردي است، علی (ع) هماندم به حضور پیامبر برگشت و گفت اي رسول
خدا هنگامی که اجراي فرمانی را به کسی از ما محول میفرمایی و آن کس موضوع را به گونه دیگري میبیند آیا میتواند براي
گزارش کار بدون اینکه فرمان را اجرا کند به حضورتان برگردد؟ فرمود آري، علی آنچه را از مرد قبطی دیده بود به عرض رساند،
گوید و چون ماریه ابراهیم را زایید جبریل که درود خدا بر او باد به حضور پیامبر آمد و به ایشان فرمود سلام بر تو باد اي ابا
. ابراهیم، و رسول خدا از آن اطمینان و آرامش یافت

طبقات کبری ابن سعد جلد 8 ص 183.
این اولین دروغتون. که گفتین علی(ع) برای کشتن رفته بود که اینطور نیست حتی در متن عربی هم نوشته (فأرسل علي بن أبي طالب)حضرت علی را فرستاد ننوشته برای کشتن.دومین دروغتون در این جمله است(سخنان مردم در مورد ارتباط جریح با ماریه به گوش محمد(ص) رسید) این جمله در حدیث نیست.شما با این دروغتون سعی کردین طوری جلوه بدین که ماریه با این مرد ارتباط داشته که اصلا اینطور نبوده جریح فقط هیزم برای ماریه میبرده.
دروغ سوم شما در این حدیث به این شکله در این جمله ( ای رسول الله، آیا دیدی که کسی بر امری دستور دادی و خلافش را انجام داد؟! تو را آگاه سازم؟) حضرت علی به پیامبر تحمت بی اطلاعی و دروغ میزنه در حالی که اصلا حضرت علی این حرف رو نزده.متن عربی هم موجوده.

نمیدونم چرا شما اینهمه علاقه به آلت جریح پیدا کردین در تمام حالات دارین اون رو بررسی میکنین.وقتی تمام روایات میگن جریح آلت مردانه نداشت شما چرا دوس دارین یه آلت به اون بچسبونین.جلبتر اینکه شما سه تا استدلال کردین یکیش در آب رفتن جریحه که میگید آلتش جمع شده(عجب علاقه ای دارید شما) که چون بقیه ی روایات هم گفتن جریح آلت نداره پس رد میشه.دومین هم اینکه گفتین حضرت علی دروغ میگه تا اینجا که اثبات شده دروغ گو شمایید.حرف شما زمانی درست بود که روایات متضاد میبودن پس این هم رد میشه.سومی هم اینکه بدون دلیل گفتیم حضرت علی این رو ساخته بر چه اساسی شما این استدلال رو میکنی؟ بدون دلیل .در آخر قسمت اصلی رو بنده به شما یاد آور میشم.
در ادامه رفتین سراغ کتب اهل سنت.این کاره شما چیزی شبیه جکه کسانی که کمی در مورد مسائل دیدنی تحقیق کرده باشند میدونن که برای برسی یک مسئله نمیشه هم رفت سراغ کتب سنی و هم شیعه و با ترکیب ابنها یک مطلبی رو خارج کرد اما شما این کار رو کردین.خوب این از کم سوادی شماست و ما به پای جهل شما مینویسیم.

Unknown گفت...

در ادامه رفتین سراخ یک حدیث دیگه از حکیم نیشابوری حالا ببینیم شما چطور در این حدیث سفسطه کردین:
در ابتدای حدیث شما میگید محمد برای مطمئن شدن به عایشع میگه آیا شبیه من هست یا نه؟اینجا شما خودتون رو به نفهمی زدین چرا چون امروزه هم همه وقتی بچه دار میشن به اطرافیان میگن این بچه شبیه کیه؟شبیه من هست؟آیا این به این معنیه که اون بچه ی اون خانواده نیست(البته شاید تو خانواده ی شما این کار رسم باشه چون شما به بچه هاتون خیلی شک دارین چون اخلاقیاتی وجود نداره و شاید اول بار از زبان پدرتو وقتی شما رو دید شنیده شده باشه:)))))) ) و این حرف شما خنده داره.
دوم اینکه عایشه میگه پیامبر از من پرسید که آیا شبیه من هست یه نه و من گفتم(به خاطر غیرت زنانه گفتم " من شباهتی را با شما در او نمی‌بینم")یعنی شبیه بوده و من به دروغ گفتم و از روی حسادت گفتم که شباهتی نمیبینم.این حرف سفسطه و دروغ شما رو روشن میکنه.
نکته ی دیگه اینکه عایشه در اول حدیث میگه(فراد تهمت زن و یاوه گو گفتند که رسول الله به پسر نیاز دارد و پسر شخص دیگری را پسر خود می‌داند).اینجا معلوم میشه افرادی که این حرف هارو ساختن یک مشد آدم بی کار و دروغ گو بودن که حرف ساختن کار اونا بوده.اما جالب اینکه شما هم خودتون رو شبیه این زن ها کردین . هم جنس اونا شدین برای اینکه اونچیزی که خودتون میخاید اثبات کنین به هر دروغی دست زدین شما مثل همون عرب های مارمولک خور شدید عرب هایی که بچه هاشون رو زنده به گور میکردن.بهتون تبریک میگم.
در حدیث نیشابوری باز هم رفتین سراغ استدلال های من در آوردی و اینکه همهی مردم این حرف رو میزدم در حالی که شما باز دروغ گفتین چون نمیگه مردم این حرف رو میزدن بلکه افراد اهل تحمت و افترا (که شما خودتون رو هم پای این افراد قرار دادین) این حرف رو میزدن این رو میشه از متن عربی برداشت کرد گه گفته(فقال أهل الإفك والزور).نشون میده مردم در این فکر نبودن.
در مورد حدیث آخر نشون دهنده ی اینه حه حضرت علی (ع) رو برای تحقیق فرستاده ومنظوراز جمله ی (وأمره بقتله) تحقیق درست در باره ی این اتفاق بود. اما آخر کار باز شما تراوشات خودتون رو سعی کردین تو مغذ خواننده بکنی ازاینکه حضرت محمد و علی(ع) غیب نمیدونستن،این رو باز هم به پای نفهمیتون میزارم غیب رو فقط خدا میدونه و هر کسی که خدا اراده بکنه.اگر پیامبر خبر از غیب میداد به خاطر عنایت خداوند بود اما این حدیث اصلا دلیلی بر اون جمله ی خنده دار شما نیست بلکه نشون دهنده ی آگاهی کامل پیامبر خدا و مدبر بودن ایشون هست.
وقتی یک مسئله ای برای پیامبر بیان میشه پیامبر نمیتونه دست روی دست بزاره و به حرف مردم گوش بده بلکه باید کاری بکنه ایشون برای حل این موضوع حضرت علی رو برای تحقیق در این باره میفرسته و اون حضرت دلیل برای غیر ممکن بودن حرف مردم میاره.به قتل دستور دادن پیامبر دو وجه داره اول اینکه خاطی باید به جزای اعمالش برسه و چون مردم میگفتند که جریح گناه کرده پس مستحق به مرگه اما پیامبر از حقیقت با خبر بود و با این کار هم واقعیت رو مشخص کرد و هم دهان مردم رو بست به این شکل که هم حد مربوط به اون خطارو خواست که اجرا بکنه و هم اینکه چون میدونست حضرت علی رفته و سرگذشتی برای ایشون میوفته بی گناهی اون رو اثبات کرد.
اما خنده دارترین بخش قسمت آخره و اون اینکه خوده شما گفتین خداوند با فرستادن وحی بی گناهی پیابمر رو اثبات کرد.
حرف آخرتو نشونه ی دگم بودن و تحجر مغذی شماست به این دلیل که اول یک موضوعی رو به غلط اصل قرار میدین بعد با اون اصل میخواهید نتیجه ی دومتو رو بگیرین و این عین سفسطه است به این شکل که اول شما میگید کتاب از طرف خدا نیست(دلیل نمی آورید) و بعد میگید خوده پیامبر این رو ساخت و این کاره خنده داریه.

در آخر بنده شما رو به کمی فکر کردن دعوت میکنم آقای مثلا ایرانی(ایرانی ها انسان های فکوری بودند نه مثل شما)

منتظرم یک صدایی از شما در بیاد آقای آرش.

arsh irani گفت...

به دلیل عدم رعایت ادب و نشان دادن ادب اسلامی از سوی شما ، نمی‌خواستم پاسخت رو بدم، زیرا نفدت رو با حملات شخصی درهم آمیختید.
تمام روایاتی که جریح آلت تناسلی ندارد، به علی بر می‌‎گردد؛ شرح روایات مختلف در متن نوشته شده.

بدون شک علی به دروغ چنین چیزی رو گفته که سبب شده محمد هم بگوید که جبرئیل این موضوع را قبلا به من خبر داده بوده که ابراهیم فرزند توست؛ به گواه خواندن موجودی وهمی، دلیل محکمی است بر سخنان مردم، زیرا محمد مجبور شده آخرین کارتش رو رو کنه.

Unknown گفت...

ببین آقای مثلا ایرانی یک بار گفتم شما و امثال شما از ادب صحبت نکنین.شمایی که به عقاید چند ملیون انسان بدون دلیل و فقط عشقی اهانت میکنین بویی از ادب نبردین.البته همه ی اینا از تربیت شما بلند میشه.
من ادبم اسلامیه همون ادب انسانی.شما ولی ادبتون عشقیه یعنی الان به یک چیزی بگین بد دو ساعت دیگه نفعتون عوض بشه میگین خوب.
اون جمله ی آخرتون که بالا گفتین هم از لحاظ عقلی و هم از لحاظ علمی اشتباهه برای اونچیزی که شما ادعا کردین باید بحث روایی و حدیثی صورت بگیره در علوم حدیثی برای بررسی روایت یک حدیث به طبقات اون یعنی روایت کنندگان اون حدیث بر میگردن این روایات هم به حضرت علی میرسه حضرت علی هم از نظر سنی و هم از نظر شیعه ثقه حساب میشه شمایی که اینهمه ادعا داری فکر نکنم فهمش سخت باشه مگر خودتون رو به نفهمی بزنین که اونموقع مشکله شماست.
هیچ کسی هم نیست بگه(البته به غیر شما که شما هم حساب نمیشی چون بارها بیسوادیتون رو اثبات کردین) چون یک روایتی از یک نفر نقل شده قابل استناد نیست و دروغه.
دروغ اونچیزیه که شما گفتین بارها از دل نوشته هاتون مطالبی بیرون کشیدم که نشون میداد شما به عمد دروغ گفتین به جای داستان بافتن بهتره یا نوشتتون رو اصلاح کنین(که در اون صورت باید حذف کنین) یا از خواننده ها معذرت بخواهید که به شعورشون اهانت کردین.البته این کاره همیشگیتونه.

پدرام گفت...

جناب آرش ایرانی
در جایی خواندم که احتمالاً محمد به طور کلی بجه دار نمی شده. حتی فاطمه هم فرزند محمد نیست چون:
1- فاطمه تقریباً در شصت سالگیِ خدیجه بدنیا آمده که بارداری در این سن بسیار بعید است. 2- هیچکس بارداری خدیجه را ندید. 3- در زمان زایمان هم خدیجه با زنان قریش قهر بود و قابله ای به کمکش نرفت. گفته شد که زنانی از بهشت به کمک خدیجه رفتند! 4- حتی نوزادیِ فاطمه را هم کسی ندید. بلکه گفتند معجزه ای شد و فاطمه در هر روز به اندازه چند ماه بزرگ میشد.
به نظر میآید چون به محمد لقب "ابتر" به معنای عقیم را داده بودند، او دختری (احتمالاً خواهرزاده خدیجه) را به جای فرزند خود معرفی کرده.
لطفاً اگر در این مورد اطلاعاتی دارید بفرمایید.

Unknown گفت...

این ها خلاف تاریخه صحیحه.اگر دلیل دارین ارائه بدین.

arsh irani گفت...

درود بر پدرام گرامی، با عرض پوزش از اینکه دیر متوجه پیام شما شدم.
در مورد موضوعی که شما مطرح کردید، ما هرگز نباید انتظار داشته باشیم که مسلمانان به چنین موضوع مهمی بپردارند، به نظر من، خدیجه و محمد فرزندان اشخاص دیگری را به عنوان فرزند خویش انتخاب کرده‌اند، در آن زمان فرزندخوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی محسوب می‌شد، تا اینکه محمد به دلیل اشتهای سیری ناپذیری جنسی‌اش، این رسم خوب اعراب را لغو نمود تا با زنی که در آن زمان عروسش محسوب می‌شد، سکس داشته باشد.
اگر به رفتار محمد توجه شود، او نسبت به فرزندانش احساسی چندانی نداشته است، دلیل توجه به فاطمه هم شخصیت جنجالی او بوده که همیشه با شوهرش، علی در حال نزاع بوده است؛ آن جمله معروف فاطمه پاره تن من است (فاطمه بضعه منی ) هم در پاسخ به شکایت فاطمه از علی برای جلوگیری از ازدواج او با دختر ابوالحکم (ابوجهل) گفته است.
بهرحال همانگونه که شما فرمودید، خیلی بعید است که زنی در آن زمان در سن 60 سالگی باردار شود.
ضمنا مقدمه‌ای که در آغاز پست نوشتنم، به همین خاطر بود، ولی چون منبعی اسلامی در این زمینه پیدا نکردم؛ بدان نپرداختم.
پیروز باشید!


پدرام گفت...

با تشکر از آرش عزیز.
در پاسخ به آقای راوندی عرض کنم حتماً توجه دارید که برخلاف منابع مذهبی بسیاری که در مورد فاطمه وجود دارد، اطلاعات خالص تاریخی در مورد او بسیار کم است. من هم فقط به عنوان سؤال مطرح کردم.
اما به این بخش از بحار الانوار ملا محمد مجلسی توجه کنید که به نقل از امام صادق مینویسد:
هنگامی که حضرت خدیجه با رسول خدا ازدواج نمود، زنهای مکه از روی عناد با اسلام از خدیجه دوری میکردند، نمیگذاشتند تا زنی با خدیجه ملاقات نماید... تا آنکه ولادت فاطمه نزدیک شد، برای زنان قریش و بنی هاشم پیام فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل یاری کنید، همان گونه که بانوان زنان را در چنین وقتی کمک میکنند. ولی زنان قریش و دیگران برای او پیام دادند که تو حرف ما را نشنیدی و سخن ما را رد کردی و با محمد یتیم ابوطالب که فقیر بود ازدواج نمودی، از این رو نزد تو نمی آییم و به هیچ وجه تو را یاری نخواهیم کرد. خدیجه از این پیام ناراحت و غمگین شد ولی خداوند او را تنها نگذاشت، ناگهان خدیجه دید چهار زن گندمگون و بلند قامت که شبیه زنان بنی هاشم بودند وارد شدند، خدیجه از دیدن آنها هراسناک شد، یکی از آنها گفت: ای خدیجه! محزون مباش، ما از طرف خدا به سوی تو آمده ایم، ما خواهران تو هستیم، و این آسیه دختر مزاحم است که در بهشت همنشین تو است، آن دیگری مریم دختر عمران است، و آن یکی کلثوم خواهر موسی میباشد، خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل تو را یاری کنیم. ... در این هنگام فاطمه پاک و پاکیزه به دنیا آمد و وقتی بر زمین قرار گرفت، نور تابناکی از او برخاست که بر همه خانه های مکه تابید، ناگاه ده تن از حوریان بهشتی که در دست هر یک از آنها طشتی از بهشت و آفتابه ای پر از آب کوثر بود، وارد شدند... فاطمه از آن پس در هر روز مطابق رشد یک ماه و در هر ماه مطابق رشد یک سال سایر کودکان بزرگ میشد...

Unknown گفت...

فرزندان پیامبر خاتم حضرت محمد(ص):
1.اينكه كسي بگويد،پيامبر اسلام(ص)،غير از حضرت زهرا(س)،فرزند ديگري نداشته است،ادعايي بدون سند و به عبارتي انكار يكي از مسلمات تاريخي است،چرا كه در تمامي منابع تاريخي چه شيعي و چه اهل سنت،نام فرزندان پيامبر(ص) ذكر شده است اين فرزندان فقط از دو تن از همسران آن حضرت مي باشد،چند فرزند از حضرت خديجه(س)،و يك پسر بنام ابراهيم از ماريه قبطيه.
البته در تعداد فرزندان پيامبر(ص) از حضرت خديجه ،اختلافاتي وجود دارد،ولي اينكه پيامبر(ص) غير از حضرت زهرا(س) فرزندان ديگري هم داشته اند،امري مسلّم و قطعي است- حد اقل داشتن دو پسر از حضرت خديجه(س) مسلم است-.
2. برخي از منابع شيعي اي كه نام فرزندان پيامبر (ص) را بيان كرده اند از باب نمونه،خدمت شما عرض مي كنم:
-شيخ صدوق با سند خود از امام صادق(ع) روايت مي كند كه رسول الله داراي فرزنداني بنام هاي:قاسم،و طاهر- كه همان عبدالله است- ،ام كلثوم،رقيه،زينب،فاطمه(س) شد.{1}.
- شيخ كليني مي نويسد:
رسول اكرم(ص) قبل از بعثت صاحب فرزنداني به نام هاي:قاسم،رقيه،زينب و ام كلثوم، و بعد از بعثت صاحب طيب و طاهر و فاطمه(س) شد.همچنين روايت شده است كه بعد از مبعث صاحب فرزندي غير از فاطمه(س) نشده است و طيب و طاهر قبل از مبعث متولد شده اند.{2}.
- شيخ طبرسي مي نويسد:
اولين فرزندي كه خديجه حامله شد،عبدالله بن محمد بود كه همان طيب و طاهر است و مردم به اشتباه مي گويند:خديجه چهار پسر به نامهاي قاسم،عبدالله،طيب و طاهر بدنيا آورده است،در حالي كه از رسول الله فقط داراي دو پسر به نامهاي عبدالله و قاسم است و گفته شده است كه قاسم اولين و بزرگترين فرزند رسول اكرم(ص) بوده است و كنيه اش نيز از نام وي گرفته شده است.هم چنين چهار دختر به نام هاي زينب،رقيه،ام كلثوم و فاطمه(س) داشت.{3}.
آنچه از نقل علما و منابع شيعي بدست مي آيد قاسم اولين و بزرگترين فرزند رسول اكرم(ص) بوده است و هيچ اختلافي در اين نيست كه بعد از قاسم،فرزندان دختر غير از حضرت زهرا(س) در جاهليت متولد شده اند.
منابع ديگري هم كه نام فرزندان پيامبر(ص) را ذكر كرده اند:
سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 321؛
محمّد ابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، ص 76 و 77
3. آنچه كه مسلّم است همه فرزندان در زمان پيامبر(ص) درگذشتند. تنها حضرت زهرا(س) باقي ماندند و نسل پيامبر(ص) از اين طريق گسترش يافت.بنابراين اشاره به فرزندان پيامبر(ص)،به هيچ وجه نمي تواند توجيهي براي ماجراي فدك و كمرنگ كردن اين ماجرا باشد.

Unknown گفت...

آقای پدرام شما در چه بابی از زندگی حضرت زهرا مطلب میخواهید بنده برای شما تهیه کنم.زندگی حضرت زهرا کاملا مشخص است.

Unknown گفت...

در ضمن اون روایتی که مطرح کردید چه مشکلی دارد؟

Unknown گفت...

یک مسئله دیگه دراینکه گفتید در مورد زندگی حضرا زهرا به غیر از منابع مذهبی منبع دیگه ای وجود ندارد.
باید توجه کنید که همین منابع جز روایات تاریخی حساب میشن.و دوم اینکه چه کسی به غیر از خودهاعراب تاریخ خودشون رو مینوشتن؟انتظار ندارید که یک آمریکایی بیاد و در مورد اعراب اون هم جز به جز تحقیق بکنه؟

پدرام گفت...

آقای راوندی
برخلاف شما که تعداد فرزندان محمد را قطعی میدانید، خیلی از علمای شیعه هم اعتقاد دارند که رقیه و ام کلثوم فرزند او نیستند. اعتقاد بسیاری از شیعیان این است که این دو نفر با دسیسه اهل تسنن، فرزند محمد معرفی شده اند تا به عثمان (که شوهر هر دو بود) مانند علی اعتبار دامادی پیامبر را بدهند. اگر با گوگل سرچ کنید منابع و سایتهای مجاز در این باره زیاد است.
عدم قطعیت در تعداد فرزندان را در نوشته خود شما هم میتوان دید: بعضی عبدالله، طيب و طاهر را سه نفر میدانند. بعضی همه رو اسامی یک نفر!
و اما درمورد فرق کتابهای تاریخی و مذهبی گفتید. بله در کتابهای مذهبی حتی جملاتی که فاطمه در هنگام بدنیا آمدن گفته رو هم دقیقاً نوشته اند (همانطور که در مورد آقای خامنه ای هم گفتند که تا بدنیا آمد گفت یا علی) ولی در کتابهای تاریخی معتبر مثل تاریخ بلعمی و بیهقی و غیره مطلب خاصی در مورد به دنیا آمدن فاطمه نیست.

بهروز گفت...

راوندی گرامی، یک قوم یا پیروان یک مذهب ممکن است خیلی چیزها در مورد خود و پیشینه‌شان بگویند (راست یا غلط). در مورد غلطها حکایت ِ «خود گویی خود خندی، عجب مرد هنرمندی» است. پس نیاز است که گفته‌ها و نوشته‌های آنان به نحوی علمی تایید شود، والا هر کسی از عمه‌اش قهر کرد و چیزی گفت باید باور کرد که در آن صورت سنگ روی سنگ بند نمیشود. در علم تاریخ به آن Historicity گویند. مثلا وجود کسی به نام موسی ابدا قابل اثبات نیست. موسی هیستوریسیتی ندارد و وقتی قابل اثبات نباشد، هیچ آدم عاقلی نخواهد گفت که موسی حتما وجود داشته است. در مقابل وجود کسی به نام محمد را میتوان پذیرفت. یا مثلا، نوشتن نامه به سه پادشاه توسط محمد، ابدا قابل اثبات نیست، حال هر چه اسلام بخواهد سند و مدرک در خودش ارایه دهد.

مثلا مقاله مربوطه در مورد محمد:
https://en.wikipedia.org/wiki/Historicity_of_Muhammad

ولی هیچ مقاله‌ای برای موسی به نام Historicity of Moses نمیبینیم، چون سند و دلیلی وجود ندارد، حال هر چقدر هم یهودیان بخواهند از دل مذهب خود سند به ما ارایه کنند، مشکل حل نمیشود. این را «علم» یا «دانش» گویند که با توجه به هوشی که از شما میبینم شما هم باید تخصصی داشته باشید یا دستکم دانشجو باشید. ولی نمیدانم چرا این اصول علمی را در مورد مذهب خود بکار نمیبرید و فقط در مورد سایر جاها اعمال میکنید!

Unknown گفت...

با سلام به آقای پدرام که اندک فاصله ای در گفتمان ما افتاد.
مساله ای که مطرح کردید به آن شکل که گفتید در بین علما مطرح نیست و آن اینکه:(خیلی از علمای شیعه هم اعتقاد دارند که رقیه و ام کلثوم فرزند او نیستند. اعتقاد بسیاری از شیعیان این است که این دو نفر با دسیسه اهل تسنن، فرزند محمد معرفی شده اند تا به عثمان (که شوهر هر دو بود) مانند علی اعتبار دامادی پیامبر را بدهند. اگر با گوگل سرچ کنید منابع و سایتهای مجاز در این باره زیاد است.)
بلکه آن مسئله این است که آیا ام کلثومی که با خلیفه ی سوم ازدواج کرد فرزند پیامبر بود یا نه؟نه اینکه آیا پیامبر فرزندی به نام ام کلثوم داشت یا نه؟در وجود ام کلثوم هیچ شکی نیست.همینطور در مورد رقیه.

مساله ی بعدی این که:(عدم قطعیت در تعداد فرزندان را در نوشته خود شما هم میتوان دید: بعضی عبدالله، طيب و طاهر را سه نفر میدانند. بعضی همه رو اسامی یک نفر!).
حتی اگر گفته ی شما در بالا درست باشه و تمام این ها مربوط به یک نفر باشه باز هم پیامبر یک فرزند به غیر از حضرت زهرا(س) داشته در این صورت باز گفته ی شما رد میشه.

اما در مورد این گفته ی شما:(و اما درمورد فرق کتابهای تاریخی و مذهبی گفتید. بله در کتابهای مذهبی حتی جملاتی که فاطمه در هنگام بدنیا آمدن گفته رو هم دقیقاً نوشته اند (همانطور که در مورد آقای خامنه ای هم گفتند که تا بدنیا آمد گفت یا علی) ولی در کتابهای تاریخی معتبر مثل تاریخ بلعمی و بیهقی و غیره مطلب خاصی در مورد به دنیا آمدن فاطمه نیست).
آخر عزیز من به دنیا آمدن حضرت زهرا در تاریخ بیهقی چه میکند.موضوع تاریخ بیهقی اصلا جدا از پیامبره.
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمت‌هایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده [۱] که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفته‌است. و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای مانده‌است.

اما در تاریخ بلعمی در مورد حضرا زهرا این چنین آمده:

چون پيغامبرچهل ساله تمام شد،اوراوحى آمد .وخديجه بعدازوحى پنج سال ديگربزيست .ونخستين زن اززنان كه مسلمان شدخديجه بود .وپيغمبرعليهالسلام بيست سال باوى ببود .وتاخديجه نمرد،هيچ زني گردنكردازحرمت او .وبدين بيست سال اندرازخديجه سه پسرآمدوچهاردختر:نخستين پسرقاسم بود،وپيغامبرراعليهالسلام ازآن ابوالقاسم خوانند،ودومين طاهر بود،وسديگر طيب .وازچهاردختر،نخستين زينب بودودوم رقيه وگرسدي امكلثوم وچهارم فاطمه عليه لسلام.ج.3 ص 27
طبری یک تاریخ نویس بزرگ بوده وحضرت زهرا رو دختر پیامبر میدونه.
ثانیا کج نوشته هر کسی در تاریخ خبر تولدش ظبط نشده باشه به دنیا نیومده؟

پدرام گفت...

جناب راوندی
اتفاقاً بسیاری از شیعیان دقیقاً ادعا کرده اند که که محمد دختری به جز فاطمه نداشت. مثلا لینک زیر از "موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر" را ببینید:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=469&bank=question&startrec=1
بعضی هم به آیه مباهله اشاره میکنند. در ماجرای مباهله محمد به عنوان خانواده اش فقط علی، حسن، حسین و فاطمه را به همراه خود برده بود. پس نتیجه میگیرند که که رقیه و ام کلثوم، از خانواده محمد نبوده اند.

همانطور که قبلاً عرض کردم، من ادعا نکردم که محمد قطعاً فرزندی نداشته. ولی به نظرم این فرضیه میتواند تناقضاتی مانند مباهله، سن زیاد خدیجه درهنگام تولد فاطمه، ارث نبردن فاطمه از محمد را حل کند.

Unknown گفت...

نظری ندارم

ناشناس گفت...

به نظر شما آیا آیت اله محمد یزدی هم یهودی مخفی هست؟

داشتم دنبال اطلاعاتی درباره ایوانکا ترامپ (دختر دونالد ترامپ نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا) میگشتم که در ویکی پدیای فارسی خواندم به مذهب یهودیت ارتدکس گرویده و مراعات احکام دینی میکنه و تماس تلفنی هم برقرار نمیکنه!
اینجا بخوانید:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%DA%A9%D8%A7_%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%BE

ناگهان یاد گفتگوی مسیح علینژاد با رییس دفتر آیت الله یزدی درباره انتخاب نشدن ایشان در انتخابات خبرگان افتادم! تو این گفتگو رییس دفتر ایشان میگه که آیت الله تو این سی و چند سال اصلا موبایل دست نگرفته!
توی مذهب شیعه چیزی تحت عنوان موبایل دست نگرفتن وجود داره؟!!

این ویدئو را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=m0cZ6AxRG8c
حدود دقیقه 1:45 میگه هیچ وقت موبایل دست نگرفته و موبایل نداره!

یعنی ممکنه آیت اله یزدی هم یهودی مخفی باشه؟!

لطفا این موضوع مهم را پیگیری کنید!

سنت شکن گفت...

لطفا هر کس می تواند این دو صفحه مهم انگلیسی زبان درباره نقد اسلام در ویکی پدیا را برگردان پارسی بکند و در ویکی پدیای فارسی با ذکر منابع وارد نماید:

https://en.wikipedia.org/wiki/Criticism_of_Islam

https://en.wikipedia.org/wiki/Criticism_of_Muhammad

خیلی مطالب و نقل قول های جالبی دارند.

سنت شکن گفت...

این سومی هم هست:
https://en.wikipedia.org/wiki/Criticism_of_the_Quran

Unknown گفت...

اولا تمام تاریخ نگاران در مورد طاهر فرزند پیامبر و ابراهیم اتفاق نظر دارن که آنها فرزندان پیامبر بوده اند که فوت کرده اند.
اما در مورد مباهله باید بگم که به غیر از حضرت زهرا هیچکدوم از فرزدنان پیمابر باقی نمانده بود که بخوان بیارن.ثانیا مسئله در مباهله مقام افراده که هیچکدوم از فرزندان پیامبر اون درجه رو نداشتن.

Unknown گفت...

به لطف خدا انگار صاحب این سایت از ترسش رفته لونه موش خریده!!!!!!!یا دیده داره دستش رو میشه گفته تا بدتر نشده بزارم برم. :)))))

ناشناس گفت...

Bravo Mr Arash. You are very intelligent , brave and a true hero.
We Iranian love you.
Please keep up the fight and expose the religion of Satan , pislam.

ناشناس گفت...

Why do you muslims hate us Jewish ??? I used to be a Jew , now atheist. We , Jewish people, have never had anything against your religion. It was your own self claimed prophet who started massacring us. Shame on you.
Answer me in persian if you can.

kharaghani گفت...

Dear atheist!
maybe some Muslims hate the Jewish nations but all Jews
hate gentiles since the Talmud teaches Jews to hate them
!
shame on you !

ناشناس گفت...

درود
خیلی جالب هست تحلیل شما
در اونجا که علی خبر بدون الت بودن جریح رو میاره شما تحلیل کردید که سه حالت داره و هر سه حالت نتیجه اش این میشه که اون طرف الت داشته و حالت 4 رو در نظر نمی گیرید که علی راست گفته. این خیلی برام مجالبه. ببینید اگه قراره یه حرفی رو بزنید جوری که باب میل شماست یا عده خاصی و مخاطبان شما می پسندند اون بحث دیگری هست. ولی برای اینکه به همچین مواردی بر نخورید حداقل یک اپسیلون احتمال بدید که علی راست گفته و طرف الت نداشته.
در ضمن حالا اینکه ابراهیم پسر محمد بوده یا نبوده چه فرقی برای مسلمان ها میکنه. اصلا فرض کنیم ماریا کنیز پیامبر جنده بوده حالا که چی؟ مشکلی از چیزی حل میشه؟ اخه این همه موضوع مهمتر وجود داره
البته هدف من بیان این مورد دوم نبود فقط برام خیلی جالب بود که چرا حتی ذره ای احتمال ندادید که علی راست گفته و اون مرد الت نداشته. در ضمن هیچ جایی نیومده که علی بر خلاف محمد حرکتی انجام داده باشه یا خیانت بکنه و در هیچ جا نیومده که علی دستورات محمد رو پشت گوش بندازه. شما در موردی میگید که علی در داستان عایشه به محمد گفته طلاقش بده و عایشه رو مقصر خیانتکار به محمد میگید ولی در این مورد میگید که نه علی دروغ گفته که اون مرد الت نداره. به علی چی میرسیده که دروغ بگه؟ علی که عایشه رو مورد اتهام قرار میده براش چه فرقی میکنه در مورد کنیز محمد دروغ بگه؟ عایشه که بقول شما سوگلیش بوده ماریا کنیز بوده. اینها سئواله دیگه در کمال احترام پرسیدم
جورش قضاوت کنید و تحلیل کنید اگر یه شخص متدین هم خوند نگه از روی کینه تحلیل میکنید

kharaghani گفت...

جناب راوندی کاش به آنچه که خودتان اینجا گذاشته اید بیشتر دقت و توجه می نمودید!!:
این مطلبی هست که خودتان گذاشته اید:


بر طبق سخن خودتان حضرت علی به پیامبر می گوید : اي رسول
خدا هنگامی که اجراي فرمانی را به کسی از ما محول میفرمایی و آن کس موضوع را به گونه دیگري میبیند آیا میتواند براي
گزارش کار بدون اینکه فرمان را اجرا کند به حضورتان برگردد؟

خب فرمان پیامبر چه بوده؟ بر طبق نظر شما که فرمان پیامبر تنها تحقیق بوده که اگر واقعا تحقیق بوده باشد که حضرت علی آن را اجرا کرده پس چرا خودش می گوید که اجرا نکرده و تنها گزارش کار آورده !!!؟؟؟
کمی اندیشه و تفکر آدمی را از فرش ِ خرافات به عرشِ حقیقت می رساند!

ناشناس گفت...

آقای راوندی
حقیقتا تعصب در گفتار شما موج می زند و چنان با اطمینان نفس از تاریخ شیعه و سنی منبع می دهید که انگار نویسنده و خواننده را احمق و بی اطلاع از همه جا فرض می کنید.
اما شوربختانه دفاعیات کور شما جز ضربه زدن به چیزی که از آن دفاع می کنید چیز دیگری نیست.
روزانه تعداد بیشتری از اهریمن اسلام به دامن خرد پناه می برند که دفاعیات افرادی چون شما باعث افزایش سرعت خروج خردمندان از تاریکی است.
به همین روش ادامه بدهید که بهترین روش برای دفاع از اسلام پوشالی ذهنی شماست و البته خردباختگی که در نوشتارهای شما موج می زند کمکی شایان در جهت پیشبرد اهداف این وبسایت است.

ناشناس گفت...

ابن داستان الت نداشتن در مورد صفوان هم که یک شب رو با عايشه تو بیابون تنها گذرونده اوردن

Translate

بايگانی وبلاگ