ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

تبرک در اسلام و مبارک بودن اشیائی غیر متعارف مانند ادرار محمد و امامان شیعه.

    تبرک از جمله اعتقادات مسلم تقریبا همه‌ی ادیان می‌باشد، اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست، این دین به پیروانش دستور داده است که در روز چندین بار کعبه را تعظیم کنند، زیرا این خانه خود الله برای انسانها در سرزمین مبارک ساخته است و همچنین سنگی سیاه را که در گوشه‌ای از همین بنا قرار داده شده است را بسیار مبارک می‌داند به گونه‌ای که بوسیدن این سنگ موجب تقرب به درگاه الله، خدای این دین، می‌گردد.
    قرآن نیز از برخی اشیاء با عنوان چیزهای مبارک یاد کرده است، برکت به معنی افزایش می‌باشد و چیزی که در آن برکت باشد مبارک است، تبرک هم یعنی درخواست برکت:
1- مبارک بودن سرزمین اطراف مسجد الاقصی:
    سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ (الاسراء/1) پاک مطلق است آن (الله) كه بنده‏اش را شبی از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه دور تا دور آن را بركت داده‏ايم برد تا برخی از نشانه‏هاى خود به او نمایان سازیم كه او همان شنواى بيناست. (در این آیه از لخاظ معنی و مفهوم تناقض از سوی گوینده وجود دارد بدین صورت که از فعل "نریه" همراه با ضمیر "هو" استفاده شده است)
2- مبارک بودن جایگاهی خاص در سرزمین اسرائیل و قرار داشتن درختی در آنجا؛ این همان درختی است که به گفته‌ی قرآن، الله از درون آن موسی را صدا زد و همچنین این جایگاه مبارک در دره‌ای قرار داشت:
   فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (قصص/30) پس هنگامیکه به آن رسيد از جانب راست دره در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى! منم، من الله پروردگار جهانيان.
3-مبارک بودن خود قرآن:
   وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ (انعام/92) و اين كتاب مبارکی است كه آن را فرو فرستاده‏ايم  و هم گون با كتاب پیش از آن است، تا هشدار دهی مكه و دور تا دور آن و مؤمنان به آخرت را و کسانیکه به روز رستاخیز ايمان مى‏آورند و آنان نگهدارنده‌ی نماز خویش هستند.
4- مبارک بودن سرزمین مکه:
   إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ ( آل عمران/96) نخستين خانه‏ای كه برای مردم  قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه راهنمائی جهانيان است.
5- مبارک بودن شبهای پایانی رمضان(شب قدر)، این شب از هزار ماه با ارزشتر است:
   لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر/3) شب قدر از هزار ماه با ارزشتر است.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ (دخان/3) همانا ما آن (قرآن) را در شبى مبارک فرو فرستادیم همانا ما هشداردهنده بوديم.
6- مبارک بودن شخص عیسی مسیح:
   وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (مریم/31) و هر جا كه باشم مرا با بركت‏ قرار داده است و تا زنده‏ هستم به نماز و زكات سفارش كرده است.
   در این مورد حدیثی وجود دارد که به موجب آن گروهی معتقدند که چیزهای غیر متعارفی از محمد هم مبارک است، یکی از این چیزها ادرار وی می‌باشد، حدیثی کمتر شنیده شده درباره‌ی محمد وجود دارد که گویا هنگامیکه خدمتکارش ، ام ایمن، به اشتباه ادرار وی را که در کوزه‌ای نگه می‌داشت نوشید، محمد این کار وی را تأیید نمود.
     این حدیث در چندین کتاب معتبر اسلامی آمده است و از چندین راه همراه با سند بیان شده است:
      راه نخست از ابو مالک نخعی از الأسود بن قيس از نبيح العنزی عن أم أيمن(خدمتکار محمد) که در چندین کتاب بیان شده است و مفهوم همه این است که :
     محمد شبی از خواب بلند شد و به طرف کوزه‌ای که معمولا در زیر تخت خوش و یا در گوشه‌ای از اتاق می‌گذاشت و مخصوص ادرار شبانه‌اش بود رفت و در آن ادرار نمود، ام ایمن می‌گوید که من از خواب برخاستم در حالیکه تشنه بودم، نوشیدم آنچه که در کوزه بود و احساس نکردم، هنگامیکه صبح شد نبی گفت:
ای ام ایمن، بلند شو و آن کوزه را از آنچه که در آن است خالی کن.
گفتم: و الله من آن را نوشیدم.
     ام ایمن گفت: پس رسول الله خندید تا اینکه دندان هایش آشکار کردید، پس گفت:
     به درستیکه شکم تو از این پس به درد نخواهد آمد. (این حدیث نشان می‌دهد که محمد به خدمتکارش که اهل افریقا بوده با توجه به کمبود آب در آن سرزمین، آب گندیده می‌داده است)
 این حدیث در منایع مختلف اسلامی آمده است و به دلیل کثرت همین منابع کسی نتوانسته آن را رد نماید.(1) 
       راه دیگری که این حدیث روایت شده از طریق حسن بن حریث از یعلی بن عطاء از ولید بن عبدالرحمن از ام ایمن می‌باشد، منابع این روایت هم بسیار زیاد است(2):
     آن گونه که از روایات برمی‌آید، زن دیگری به نام "برکه ام یوسف" خدمتگذار ام حبیبه( از زنان محمد که به حبشه هجرت نمود) هم این ادرار را نوشیده است گرچه برخی معتقدند که این دو یکی هستند، در اینجا چند تا از کتابهائی که این موضوع را آورده‌اند بیان می‌کنم:
     ان النبی كان يبول فی قدح من عيدان ثم وضع تحت سريره، فبال فوضع تحت سريره فجاء فاراده فاذا القدح ليس فيه شی فقال لامراه يقال لها بركه كانت تخدمه لام حبيبه جاءت معها من أرض الحبشه:
اين البول الذی كان في هذا القدح؟
 قالت: 
شربته يا رسول الله! (بیهقی در سنن کبری جلد7 صفحه 67 حدیث شماره 13184)
   همچنین طبرانی همین حدیث در الکبیر جلد24 صفحه 189 و از طریقی دیگر در صفحه 205  آورده است.
    سیوطی در الخصائص الکبری جلد 2 صفحه 441 معتقد است که این حدیث صحیح می‌باشد.
   اما آیا برکه و ام ایمن دو زن بودند که هر کدام  جداگانه ادرار محمد را نوشیدند یا هر دو اسم یکی است؟:
     ابن کثیر در البدایه و النهایه جلد 5 صفحه 326 معتقد است که کسی که ادرار محمد را نوشیده است برکه بوده است و کسی که همراه ام حبیبه از حبشه آمده بود او خدمتگذار ام حبیبه بود صاحب این برده ابی سفیان بن حرب می‌باشد و فرق است بین او و ام ایمن.
    ابن حجر هم در الاصابه جلد 8 صفحه 171 معتقد است که این دو یکی نبودند و  این دو داستان جداگانه‌ای است.
     فقهای اسلامی هیچ کدام این حدیث را رد نکرده اند و تقریبا در صحت آن شکی نیست؛ اما آن چیزی که سبب اختلاف بین آنها است این موضوع می‌باشد که آیا نوشیدن ادرار محمد دارای احکام فقهی است یا نه.
     **** ایرادی که به این حدیث گرفته می‌شود این است که چگونه خدمتکار محمد ادرار او را نوشید بدون اینکه متوجه شود چه چیزی را می‌نوشد!
در پاسخ باید گفت:
    نخست این که این ادعا را خدمتکار(خدمتکاران) محمد مطرح نموده است و کسی غیر از او چنین ادعائی ننموده است، او برای این کار می‌تواند دلایلی مخصوص به خود را داشته باشد مانند خودشیرینی.
    دوم اینکه در هنگام تشنگی اگر مایعی را ظرفی که مخصوص آب است ریخته شده باشد، معمولا فرد تشنه بر حسب اینکه از چه طبقه‌ی اجتماعی باشد و چگونه آبی را نوشیده است، قدرت تشخیص او کمتر است؛ نمونه‌اش را هر روزه در بیمارستانها مشاهده می‌‍شود که افرادی در هنگام تشنگی نفت را نوشیده‌اند، این موضوع برای آشنایان من نیز اتفاق افتاده است.
     سومین احتمالی که مطرح می‌باشد این است که ممکن است در همان کوزه‌ای که محمد ادرارش را در آن ریخته بود مقداری آب هم موجود بوده باشد که با ادرار محمد رقیق‌تر گردید، شاید هم محمد آب را درون کوزه ریخته بود و به دروغ آن را ادرارش معرفی نموده بود؛ خلاصه مهم این نیست که آیا خدمتکار او ادرارش را نوشیده است یا نه، مهم این است که محمد این موضوع را به محض شنیدن می‌پذیرد و به زنی که مدعی خوردن ادرارش می‌یاشد (به طور غیر مستقیم) می‌گوید که الله در ادرارش برکت گذاشت است.
   در تشیع ظاهرا خوردن ادرار و مدفوع ائمه دارای اجر و پاداش می‌باشد:
   آیت الله ملا زین العابدین گلپایگانی که از علماء بزرگ شیعه در قرن 13 به شمار می‌آید، در کتاب انوار الولایه که به زبان عربی نوشته شده می‌گوید:
    ليس في بول الأئمه و غائطهم استخباث و لا نتن و لا قذارة، بل هما كالمسك الأذفر، بل من شرب بولهم و غائطهم و دمهم يحرم الله عليه النار و استوجب دخول الجنه (انوار الولایه/ص440) در ادرار و مدفوع امامان نه پلیدی وجود دارد و نه گندی و چرکی، بلکه آن دو(ادرار و مدفوع) مانند مشک بسیار خوشبو هستند؛ اما هر کس که ادرار، مدفوع و خون آنان بنوشد الله آتش جهنم را بر او حرام می‌گرداند و دخول بهشت بر او واجب می‌شود.
    در اصول کافی که معتبرترین کتاب شیعه می‌باشد حدیثی وجود دارد(3) که مدفوع ائمه بوی مُشک بسیار خوشبو دارد(این موضوع یکی از راههای تشخیص امام زمان می‌باشد).
========================================================================
========================================================================
(1) 
قام النبی صلى الله عليه وسلم من الليل إلى فخاره من جانب البيت، فبال فيها؛ فقمت من الليل وأنا عطشى فشربت ما في الفخاره وأنا لا أشعر، فلما أصبح النبي صلى الله عليه وسلم قال:  
يا أم أيمن قومی إلى تلك الفخاره فأهريقی ما فيها.
قلت: قد والله شربت ما فيها.

قالت: فضحك رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى بدت نواجذه ثم قال:
أما أنك لا يفجع بطنك بعده أبدًا. (مستدرک حاکم نیشابوری ، جلد4 صفحه 70 حديث شماره 6912)
قالت (ام ایمن): بات رسول الله  في البيت فقام من الليل فبال فی فخاره فقمت وأنا عطشى لم أشعر ما فی الفخاره، فشربت ما فيها؛ فلما أصبحنا قال لي:
 یا ام ايمن، أهريقی ما فی الفخاره.
 قلت: 
والذي بعثک بالحق شربت ما فيها، فضحك رسول الله حتى بدت نواجذه، ثم قال: 
اما إنه لا يتجعن بطنك بعده ابدا. (ابو نعيم در الحليه جلد2 صفحه67)
ام ایمن قالت: قام رسول الله الی فخاره فی جانب البیت، فبال فیها،؛ فقمت من الیل و انا عطشانه، فشربت ما فیها و انا لا اشعر؛ فلما اصبح، النبی قال:
یا ام ایمن، قومی فاهریقی ما فی ذالک الفخاره!
قلت:
فد و الله شربت ما فیها؛ قالت:
فضحک رسول الله حتی بدت نواجذه، ثم قال:
اما انک لا تتجعین بطنک ابدا.   (طبرانی در الكبير؛ جلد 25 صفحه 89  حديث شماره 230)
در منابع شیعه: مناقب آل ابیطالب /  ابن شهر آشوب / جلد 1 / صفحه 109)
(2) 
ام ايمن قالت:
كان لرسول الله  فخاره يبول فيها فكان اذا اصبح يقول:
 يا أم أيمن، صبي ما في الفخاره؛ فقمت ليله و انا عطشی، فغلطت فشربت ما فيها، فقال النبي:
 يا ام ايمن، صبی ما فی الفخاره. فقلت:
 يا رسول الله، قمت و انا عطشی فشربت ما فيها. فقال:
 انك لن تشتكی بطنک بعد يومک هذا. (تاریخ دمشق جلد 4، صفحه 303)
 ام ايمن قالـت:
كان لرسول الله فخاره يبول فيها، فكان اذا اصبح يقول:
يا ام ايمن، صبي ما في الفخاره؛ فقمت ليله و انا عطشى فشربت ما فيها، فقال رسول الله:
 یا أم أيمن، صبی ما في الفخاره؛ فقالت:
يا رسول الله، قمت و انا عطشى فشربت ما فيها. فقال: 
انک لن تشـتكی بطنک بعد يومک هذا ابدا. (البدایه و النهایه، نوشته ابن کثیر، جلد5 صفحه325)
ام ايمن قالت:
 كان للنبی  فخاره يبول فيها بالليل فكنت اذا اصبحت صببتها فنمت ليله وانا عطشانه فغلطت فشربتها فذكرت ذلك للنبي فقال: انک لا تشتكين بطنک بعد هذا. (ابن حجر در الاصابه جلد8 صفحه 171)
(3) 
(اصول کافی/کتاب الحجه/باب موالید الائمه)

۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

مراحل واجب شدن جهاد در اسلام و جنایتهای محمد ابن عبدالله در اواخر عمرش.

     
 دین اسلام بر مبنای قتل و ترور بنا نهاده شده است، این دین گرچه آیاتی دال بر آزاد بودن انسان در گزینش دین دارد، اما این آیه زمانی بیان شده‌اند که محمد هنوز در موضع ضعف بود، پس از جنگ بدر هیچ آیه‌ای در قرآن که حاکی از ترحم باشد به چشم نمی‌خورد.
      دستور به کشتن مخالف یا همان جهاد در قرآن مرحله به مرحله شدیدتر شده است.
       در آغاز و زمانیکه محمد و یارانش در ضعف بودند، در قرآن بیان شده که مسلمانان باید از مشرکین دروی کنند:
      فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (حجر/94) پس آنچه به تو دستور داده شده آشكار كن و از مشركان روی گردان(دوری کن).
      در مرحله‌ی بعد، قرآن می‌گوید که با آنان مجادله کن، این مجادله با گروهی از مشرکین است که آنها را اهل کتاب می‌نامد(یهودیان و مسیحیان):
      وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (عنکبوت/46) با اهل کتاب جز به بهترین شیوه مجادله نکنید مگر با کسانی از انان که ستم کرده‌اند و بگوئید: به آنچه که بر ما فرو فرستاده شده و بر شما فرو فرستاده شده ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم او هستیم.
در این آیه محمد به طور آشکاری در مورد مسیحیان و یهودیان نرمی از خود نشان می‌دهد و بدون اینکه از خدایش، الله، نامی ببرد تنها می‌گوید که "خدای ما و خدای شما یکی است".
      پس از این مرحله او و یارانش به مدینه مهاجرت می‌نماید، آنان در این شهر با سختی معیشتی زیادی دست به گریبان بودند، تا اینکه محمد هوس حمله به کاروان بازرگانی که از سفر شام برمی‌گشتند را نمود، این کاروان متعلق به مکیان بود و تقریبا تمام اهل مکه در آن به نوعی سهیم بودند، مسلمانان در این جنگ پیروز شدند و پس از آن بود که احکام جهاد را در قرآن مشاده می‌نمائیم.
       محمد در این مرحله که در واقع مرحله‌ی سوم از تغییر خوی اوست، آیات جهاد را بیان می‌نماید:
      أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (حج/39) به كسانى كه با آنان جنگیدیده‌اند، اجازه‌ داده شده است(که بجنگند)، زیرا ستمدیده هستند، و همانا الله بر يارى ایشان تواناست‏.
       با توجه به طعم پیروزی که مسلمانان چشیدند و در جنگ بدر عنایم زیادی را به دست آوردند، محمد جهاد را واجب دانست، اما در این مرحله شرطی را گذاشته بود و آن اینکه این جنگ در ماههای حرام نباشد، در این مرحله دستور صریح بر کشتن هر مشرکی را داده است و استثنائی هم وجود ندارد:
      فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (توبه/5)  پس هنگامیکه ماه‏هاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و محاصره کنید و  به كمين آنان بنشينيد در هر مکانی که قابل کمین کردن است پس اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات پرداختند راه را بر آنها رها کنید، زيرا الله آمرزنده مهربان است.
      اما در مرحله‌ی آخر آن شرط استثنا بودن ماه‌های حرام را هم در مورد جنگ برداشته شده است و به صورت مطلق بیان می‌نماید که در راه دالله باید جنگید؛     بنابراین دستور به جهاد از ارکان اسلام می‌باشد و کسی که به جنگیدن با کافران اعتقاد نداشته باشد، در واقع دستور صریح قرآن و محمد  که همان دستور اسلام است را زیر پا گذاشته است:
      وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/244)  و در راه الله بجنگید و بدانيد كه الله شنواى داناست.
      این مرحله همراه با تثبیت اسلام در جزیره‌العرب می‌باشد، البته او استثناهائی هم در نظر گرفته است و آن گرفتن جزیه از کسانی است که از آنان با عنوان مشرکین اهل کتاب یاد می‌نماید:
      قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ" (توبه/29 ) و کسانیکه از اهل كتابى(یهودیان و مسیحیان) كه به الله و روز آخرت ايمان ندارند و حرام داشته‌ی الله و فرستاده‌اش را حرام نمى‏گيرند و دين حق(اسلام) نمى‏ورزند، (با آنها ) بجنگید تا به دست خويش و با حقارت جزيه بپردازند.
      البته قرآن از این گروه با عنوان "شر‌ البریه"(بدترین آفریده شده‌گان) یاد می‌نماید:
      إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (بینه/6) همانا کسانی از اهل کتاب(یهودیان و مسیحیان) و مشرکان که(به اسلام) کافر شدند در آتش جهنم جاویدان هستند و قطعا ایشان بدترین آفریده شده‌گان هستند.
محمد: من برای سر بریدن آمدم تا مردم را مسلمان کنم و بهترین مردم برای دیگران کسی که زنجیر بر گردنشان بیندازد و آنان را وارد اسلام کند!  
   در احادیث معتبر اسلامی هم به این امر اشاره شده و بیان گردیده است که هدف نهائی اسلام، ایمان آوردن انسان‌ها به هر قیمتی است، حتی جنگ:
      در صحیح بخاری کتاب جهاد، بابی وجود دارد با عنوان: نصرت بالرعب مسيرة شهر " یاری شده‌ام با ترس بسیار شدید مسیر یک ماه را. منظورش این است که مردم تا فاصله یک ماه از زمان حرکت من از من می‌تذسند، زیرا قبلا فاصله را با حرکت کاروانها سنجیده می شد مثلا فاصله تا فلا جا یک روز
      واژه‌ی "رعب" در عربی به معنی ترسی است بسیار وحشتناک، او خود اعتراف دارد که همواره این ترس شدید از اقدامات  او بوده است که به یاری او شتافته به طوری که در پیشاپیش او به اندازه‌ی مسیر راهپیمائی یک ماه جلو است، یعنی اگر او به قصد جائی حرکت می‌کرد تمام مردم غیر مسلمان تا مسیر یک ماه از او وحشت دارند.:
  نصرت على العدو بالرعب و لو كان بينی و بينهم مسيره شهر لملئ منی رعبا. (تفسیر ابن کثیر/ جلد 2 / صفحه 266 )
       مضمون چنین سخنی از محمد در منابع شیعه هم وجود دارد:
     مجمع البیان(از منابع شیعه) در تفسیر آیه‌ی "وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ" همین مضوم را می‌گوید:
        نصرت بالرعب فهو یصیر امامی مسیرة شهر، با ترور یاری شده‌ام و او جلو من مسیر یک ماه در حرکت است.
و در وسائل الشیعه (الاسلامیه)/ حر عاملی/ جلد 2 / صفحه 970 :
ابی  امامه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله... ونصرت بالرعب مسيرة شهر (تسير بين يدی).
و قال رسول الله " صلى الله عليه وآله وسلم " نصرت بالرعب مسيرة شهر ". (تفسیر مجمع البیان/ شیخ طبرسی/ جلد 2 / صفحه 414)
          فرستاده‌ی الله گفت: سوگند به  کسی که جان محمد در دستش است، یقینا من پیش شما به(وسیله‌ی) سربریدن آمدم. ( بحار الانوار / علامه مجلسی / جلد 16 / صفحه 116 (1) - الکامل فی التاریخ / ابن اثیر / جلد 2 / صفحه 79 (2) - صحیح ابن حبان / جلد 14 / صفحه 526 (3)) و همچنین در
(التاریخ الطبری/ جلد 2/ صفحه 71 - مجمع الزوائید / هیثمی/ جلد 6 / صفحه 15 - مسند احمد ابن حنبل/ جلد 2/ صفحه 218 - البدایه و النهایه/ ابن کثیر/ جلد 3 / صفحه 61   )
سوگند به  کسی که جان محمد در دستش است، یقینا من پیش شما به(وسیله‌ی) سربریدن آمدم، برای درو آمدم نه جهت کشاورزی. (تفسیر قرطبی / جلد 10 / صفحه 54) (4)
    این حدیث با همین لفظ در منابع معتبر اسلامی مانند البدایه و النهایه / ابن کثیر/ جلد3 /ص61، کشف الغمه اربلی /ج1 /ص9، سیره ابن اسحاق /ج4/ ص 212 و تاریخ الاسلام ذهبی/جلد 1/ص165  نیز امده است.
   در صحیح بخاری که معتبرترین کتاب جهان اسلام است حدیثی وجود دارد که در آن به صراحت بر ستم اسلام و زورگوئی این دین در مجبور کردن مردم به پذیرش اسلام سخن می‌گوید:
     بهترین مردم برای مردم کسی است که زنجیر را به گردنشان بندازد و آنان را وارد اسلام کند. خير الناس للناس تأتون بهم في السلاسل في أعناقهم حتى يدخلوا في الإسلام (صحیح بخاری/ جلد 5/ صفحه 170) بهترین مردم برای مردم کسی است که زنجیرهائی را بر گردنشان بیندازد تا اینکه وارد اسلام شوند.
و همین لفظ در    
  در سیره‌ی ابن هشام جلد 6 به روشنی سخن از چندین تروری شده است که به دست یاران محمد صورت گرفته است، من‌جمله:
1- دونیم کردن "ام قرفه".
2- کشتن "عصماء بنت مروان" در حالیکه بچه‌اش را شیر می‌داد، مسلمین جگرش را درآوردند.
3- ترور "ابی عفک"، پیرمردی 120 ساله.
4- کشتن "شیبینه" به جرم یهودی بودن، زیرا محمد دستور داده بود هر یهودی را یافتید بکشید.
5- کشتن "کعب ابن اشرف" جلو عروسش و بردن سر او نزد محمد.
6- پنج تکه کردن "ابی رافع بن عبدالله" یهودی جلو همسرش.
و موارد دیگری.......
====================================

(1)  يا معشر قريش، ای جوار هذا؟ و الذی نفس محمد بيده لقد، جئتكم بالذبح؛ فقام إليه ابو جهل ولاذ به من بينهم، و قال: يا محمد، ما كنت جهولا و سمی نبی الملحمه بذلک.
(2)  فقال اتسمعون يا معشر قريش، و الذی نفس محمد بيده! لقد جئتكم بالذبح قال فكانما على رئوسهم الطير.
(3)  قال اتسمعون يا معشر قريش؟ اما و الذی نفس محمد بيده، لقد جئتكم بالذبح؛ قال فاخذت القوم كلمته حتى ما منهم رجل الا لكانما على راسه طائر
(4) و ان النبی (ص) فال لهم"  لقد جئتكم بالذبح و بعثت بالحصاد  ولم أبعث بالزراعة 

۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

مسئولیت جنایتهائی که با نام اسلام صورت می‌گیرد بر عهده‌ی کیست و چه کسی باید عذرخواهی کند؟


    قرن گذشته نشان داد که همواره خشونت از جانب عقایدی توتالیتر تمامیت خواهی صورت می‌گیرد که ادعا دارند حقیقت مطلق نزد آنان است؛ این ایدئولوژی‌ها با استفاده از قدرت، اعتقادات خویش را بر دیگران تحمیل می‌نمایند.
هنگامی که به سیستم‌های حکومتی اسلام، کمونیسم و نظایر آن نگاه می‌کنیم، متوجه جوهریه‌ی مشترکی میان اینها می‌گردیم و آن تکیه‌ بر فردی مستبد و سرکوب‌گر برگزیده شده در چارچوب همان ایدئولوژی است که در رأس قدرت قرار دارد و سعی دارد خود را رهنمای بی چون و چرا ملت بداند؛ تحقیر، تهدید و حذف مخالف از ویژگی‌های مشترک آنان برای تحمیل عقیده می‌باشد.
     اما آنچه که از این اقدامات دردآورتر است، سکوتی است که برخی از این مکاتب ایدئولوژیک از اقدامات پیروان خویش می‌کنند، قطع به یقین این سکوت نتیجه‌ای جز اقدامات آینده‌ی پیروان آنها در چارچوب جوهریه‌ی ذاتی این اعتقادات را در پی نخواهد داشت.
     اگر پیروان کمونیسم، با نام این ایدئولوژی دست به جنایت زدند، یقینا این اقدامات متوجه عقیده و مکتبی خواهد بود که پشت آن قرار دارد و پرسیده می‌شود: چرا از دورنش چنین کارهائی سر می‌زند؟ اگر از جانب پیروان کلیسا هم صورت گیرد باز این اقدامات متوجه پاپ‌ها و کشیشان خواهد بود؛ آنان هرگز نه می‌‎توانند و نه اجازه دارند که از زیر بار این اقدامات شانه خالی کنند.
    هنگامی که مردم جهان شاهد پوزش‌خواهی کلیسا به خاطر اقداماتی که با نام این دین صورت گرفت، هستند و همچنین شاهد فروپاشی ایدئولوژی‌های تمامیت‌‎خواهی مانند فاشیسم، نازیسم و کمونیسم در جهان بودیم، یک عقیده همچنان از حمل بار مسئولیت شانه خالی می‌کند، اسلام.
     زمانیکه خمینی و کمی قدیم‌تر شاهان صفوی در ایران، سوهارتو در اندونزی، عمر البشیر در سودان، ترکان عثمانی در ترکیه و اخیرا دهها گروه اسلامی که تحت پوشش اسلام، یارگیری و ترور می‌کنند، ملیونها نفر از مخالفین خویش را به کام مرگ داده و می‌دهند و در حالی که دولت‎های اسلام‌گرای ایران و عربستان سعودی با نام دین، مردم خویش را به دو دسته‌ی مسلمان معتقد و غیر مسلمان تقسیم کرده‌اند، آیا وقت آن نرسیده است که روحانیت اسلام به خاطر این اقدامات، از بشریت عذر خواهی کند؟ 
 آیا روحانیت شیعه می‌تواند همچنان جنایات خمینی را مقدس جلوه دهد؟ چه کسی مسئولیت تجاوزجنسی به زندانیان سیاسی از سوی پیروان و مؤمنان به این دین را در ایران باید به عهده بگیرد؟ آیا نگاه عقیدتی به بهائیان ایران در همین راستا نیست؟
چرا هیچ رهبر اسلامی بابت اقدامات داعش و القاعده و بوکوحرام و دهها گروه تروریست دیگر حاضر نیستند از بشریت عذرخواهی کنند؟
آیا روحانیت تسنن می‌تواند شانه از بار مسئولیت خالی کند؟ 
 و در حالت کلی؛ آیا اسلام می‌تواند مسئولیت را از خود سلب نماید؟
    چگونه است که جنایت‌های مسیحیان، کومنیستها، فاشیستها و نازی‌ها نتیجه‌ی نگاه ایدئولوژیک به مسائل جهانی است، اما اقدامات اسلامیون، خودسرانه و فردی قلمداد می‌شود؟!
    این امر نه تنها وظیفه‌ای را از دوش روحانیت اسلام بر نمی‌دارد، بلکه هر اندازه این سکوت طولانی‌تر گردد، به همان اندازه جنایت اسلام‌گرایاتن بیشتر و شرم‌ساری برای این دین سنگین‌تر خواهد بود؛ آیا وقت آن نرسیده است که مراجع اسلام و مفتی‌های این دین کمی در خود شک کنند و اقدامات پیروان دین خویش را خودسرانه ندانند؟
چه کسی مسئولیت بدنامی مسلمانان در جهان را دارد؟
آیا نباید در خود، اعتقادات خود و کتاب مقدس خویش شک کرد که شاید ریشه در آنجاست:
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/111) همانا الله جان و مال مؤمنان را را خریده است به خاطر اینکه بهشت براى آنان باشد،  همان كسانى كه در راه الله مى‏جنگند و مى‏كشند و كشته مى‏شوند، وعده‌ی حقى که در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست(الله)؛ و چه كسى از الله به وعده‌ی خويش وفادارتر است؟ پس به اين خرید و فروشی كه با او كرده‏ايد شادمان گردید و اين همان پیروزی بزرگ است.
آیا در اینجا ترویج خشونتی به مانند فاشیستها را نمی‌بینیم؟
    آیا مسبب اصلی کسی است که خود را می‌کشد تا مخالف به اصطلاح کافر کشته شود یا عقیده‌ای که چنین وعده‌های را به پیروان خویش می‌دهد؟
    آیا آن کسی که خود را استشهادی می‌نامد، بمبی بر کمر بسته خود را و دیگران را نابود می‌نماید را باید مقصر دانست یا آیاتی که چنین مجوزی به او و امثال او می‌دهد؟:
وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا (نساء/66) و اگر بر آنان نوشته بودیم(دستور داده بودیم) كه همدیگر را بکشید، يا از خانه‏هاى خود به بیرون شوید، به غیر از اندکی از ايشان آن را انجام نمی‌دادند؛ و اگر آنان آنچه را بدان اندرز شدند به كار مى‏بستند یقینا براي آنان بهتر و در  استواری گامشان مؤثرتر بود.
    در این آیه به طور آشکار می‌گوید که کشتن همدیگر از فضایل الهی است، آیا رفتار بن‌لادن‌ها، ملاعمرها و خمینی‌ها را نباید از این دستورات و پندها دانست؟


۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

اعتقاد به رجعت در میان شیعیان نوعی است خاص از تناسخ در قالب انتقام و فاشیسم.

     درد میهنمان ما از روشنفکرنمایان خرافه پرستی است که مانع از روشنگری می‌شوند.
          از میان فرقه‌های گوناگون اسلامی، تنها شیعه است که به رجعت اعتقاد دارد؛ پس ابتدا به معنی فقهی و دینی این واژه می‌پردازیم، شیعه معتقد است کسانیکه ستم کرده‌اند باید سرانجام کار خویش را در همین دنیا نیز ببینند، این موضوع در مورد ستمدیده نیز صادق است و باز از نظر همین فرقه بزرگترین ستمدیده‌های تاریخ بشر ائمه‌ی آنها هستند وستمدیده‌ترین این ائمه حسین ابن علی است، بنابراین آنان معتقدند هنگامیکه شرایطی خاص بر جهان حاکم گردید، نخست امام دوازدهم‌شان که مجبور شد از دست این ستمکاران خود را پنهان نماید ظهور می‌کند و با ظهور وی ستمدیده‌ترین آنها که همان حسین ابن علی باشد گورش را می‌شکافد و از درون زمین بیرون می‌آید، در برخی از روایات شیعه آمده است که حسین با هفتاد و تن از یارانش رجعت می‌کنند و انتقام خویش را خواهند گرفت.
     رجعت به دنیا تنها شامل ائمه نیست، بلکه خود محمد هم برخواهد گشت و انتقامش را از کفار مخصوصا مشرکین شرکت کننده در جنگ اُحد را خواهد گرفت، شیعه برای ادعای خود آیاتی از قرآن را هم دلیل می‌آورد:
    ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا (اسراء/6) پس [از چندى] دوباره شما را بر آنان چيره مى‏كنيم و شما را با اموال و پسران يارى مى‏دهيم و [تعداد] نفرات شما را بيشتر مى‏گردانيم. (ترجمه از محمد مهدی فولادوند)
     اما اهل سنت معتقدند که با توجه به آیات پیش از این، این آیه هم در مورد یهودیان رانده شده از سرزمین مقدسشان است:
      وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلًا( اسراء/2) و كتاب آسمانى را به موسى داديم و آن را براى فرزندان اسرائيل رهنمودى گردانيديم كه زنهار غير از من كارسازى مگيريد.
     ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا(اسراء/3)[اى] فرزندان كسانى كه [آنان را در كشتى] با نوح برداشتيم راستى كه او بنده‏اى سپاسگزار بود.
     وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا(اسراء/4) و در كتاب آسمانى[شان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه قطعا دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعا به سركشى بسيار بزرگى برخواهيد خاست.
    فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا(اسراء/5) پس آنگاه كه وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‏گماريم تا ميان خانه‏ها[يتان براى قتل و غارت شما] به جستجو درآيند و اين تهديد تحقق‏يافتنى است.
    آیه‌ی دیگری که شیعه در اثبات رجعت در اسلام به آن استناد می‌نماید این آیه است:
     وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ (نمل/83)  و آن روز كه از هر امتى گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده‏اند محشور مى‏گردانيم پس آنان نگاه داشته مى‏شوند تا همه به هم بپيوندند
      شیعه می‌گوید: قرآن در این آیه از برنگیخته شدن گروهی یاد می‌کند نه همه‌ی مردم، بنابراین منظور همان رجعت ستمگران است.
    اهل سنت معتقد است که این آیه در مورد روز قیامت سخن می‌گوید و در اینجا منظور از گروهی از تکذیب کنندگان در واقع کافرانی است که گناهشان زیاد است و محاکمه‌ی آنها طولانی، بنابراین الله از آنان به عنوان سمبل کفر و در دادگاه خودش یاد می‌کند.
آیه‌ی پیش از این در مورد دجال است:
    وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ (نمل/82) و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد جنبنده‏اى را از زمين براى آنان بيرون مى‏آوريم كه با ايشان سخن گويد كه مردم [چنانكه بايد] به نشانه‏هاى ما يقين نداشتند.
و آیه‌ی پس از آن هم در مورد روز قیامت:
    حَتَّى إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(نمل/84)  تا هنگامیکه تمام کافران بیایند و می‌گوید:  آيا آیات من را دروغ انگاشتید و در صورتی که به آنان آگاهی کامل نداشتید؟ شما چه کارهائی می‌کردید؟
شعیان آیه‌ی زیر را هم گواه وجود و پذیرش رجعت در اسلام می‌دانند:
     أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِي هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(بقره/259)  يا همانند كسي كه از كنار يك آبادي (ويران شده) عبور كرد، در حالي كه ديوارهاي آن، به روي سقفها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوانهاي اهل آن، در هر سو پراكنده بود، او با خود) گفت: «چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده مي‏كند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يكصد سال مي‏راند، سپس زنده كرد، و به او گفت: «چه قدر درنگ كردي ؟» گفت: «يك روز، يا بخشي از يك روز». فرمود: «نه، بلكه يكصد سال درنگ كردي! نگاه كن به غذا و نوشيدني خود (كه همراه داشتي، با گذشت سالها) هيچگونه تغيير نيافته است! (خدايي كه يك چنين مواد فاسد شدني را در طول اين مدت، حفظ كرده، بر همه چيز قادر است!) ولي به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه از هم متلاشي شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براي اطمينان خاطر توست، و هم) براي اينكه تو را نشانهاي براي مردم (در مورد معاد) قرار دهيم. (اكنون) به استخوانها (ي مركب سواري خود) نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مي‏دهيم، و گوشت بر آن مي‏پوشانيم!» هنگامي كه (اين حقايق) بر او آشكار شد، گفت: «مي دانم خدا بر هر كاري توانا است». (ترجمه از  آیت الله مکارم شیرازی)
    ابن کثیر (از مفسران معتبر اسلامی البته سنی)در مورد اینکه چه کسی مد نظر آیه است، سه شخص را از سه روایت بیان می‌نماید:
1- خضر.
2- حزقیل بن بورا.
3- عُزَیر.
و می‌گوید که منظور از این قریه اورشلیم است که پس از نابودی آن الله دوباره ان را ساخت.
آیه‌ی دیگری که شیعه از آن به عنوان دلیل ثبوت رجعت در اسلام می‌داند این آیه است:
    إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ (غافر/10) همانا كسانى كه كافر بودند مورد خطاب قرار می‌گیرند كه به یقین دشمنى الله از دشمنى شما نسبت به هم سخت‏تر است، آنگاه كه به ايمان فرا خوانده مى‏شديد و انكار مى‏کردید.
    قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ (غافر/11) میگويند پروردگارا دو بار ما را به مرگ رسانيدى و دو بار ما را زنده کردی پس به گناهانمان اعتراف كرديم، پس آيا راه بيرون‏شدنى هست؟
ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (غافر/12) به این جهت این (کیفر) به شماست هنگامیکه الله به تنهايى خوانده مى‏شد انکار می‌کردید و اگر به او شرك آورده مى‏شد آن را باور مى‏كرديد پس پادشاهی دستوردادن مخصوص الله بلند نرتبه‌ی بزرگ است.
    شیعه از  آیه‌ی 11 سوره غافر استنباط رجعت در میان کافران را دارد، کافرانی که اعتراض می‌کنند و می‌گویند: ای الله، تو ما را دوبار می‌میراندی(ما را مرگ دادی) و این یعنی پذرش و ثبوت رجعت.
     اما اهل سنت می‌گویند که منظور از دو بار مرگ در واقع دوبار زندگی است، بار اول که انسان مرده بود و الله او را زندگی بخشید و بار دوم هم زنده‌ شدن در عالم برزخ و رجوع به سوی الله برای بازپس دادن حساب است، آنان به این آیه از قرآن استناد می‌کنند:
    كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره/28) چگونه منکر الله می‌شوید در حالیکه مردگانى بوديد پس شما را زنده كرد، سپس شما را مى ميراند، باز زنده مى‏كند؛ سپس به سوى او بازگردانیده مى‏شويد.
    این آیه کاملا گنگ می‌باشد به گونه‌ای که هر کس می‌تواند استنباط خویش را منظور آن انگارد، مرده بودن اولی به چه معناست؟ آیا عدم وجود انسان پیش از انعقاد نطفه دلیل بر مرده بودن آن است؟
آیا زایش انسان از مادر به معنی زنده شدن آن است؟ 
آیا منظور مرده بودن انسان در رحم است؟
در سوره‌ی 11 غافر، کافران کَی و چه زمانی به گناهشان اعتراف کردند؟ 
     آنچه که از اسلام و قرآن برمی‌آید تناقض‌گوئی و ابهام در این دین است، از یک سو وجود قیامت را برای برقراری عدل می‌دانند و از سوی دیگر به نظر می‌رسد که در برخی از آیات قرآن از نوعی خاص از رجعت سخن می‌گوید؛ البته قیاس گرفتن از حکمی برای اثبات حکمی دیگر نمی‌تواند روشی علمی برای اثبات این نوع از رجعت خاص باشد زیرا، در هیچ ‌جای قرآن بیان نشده است که کافر در این دنیا به سزای اعمالش می‌رسد. به نظر می‌رسد که اعتقاد به رجعت هم مانند مسخ نوعی خاص از اعتقاد به تناسخ می‌باشد، این اعتقاد در ادیان آسیای شرقی مانند بودائی و هندی کاملا آشکار است، در رجعت و تناسخ هدف مشترک و آن رسیدن به عدالت در همین دنیاست، در شیعه چون امامان به قدرت نرسیدند و ظالمان حقشان را خوردند پس دوباره زنده می‌شوند و حقشان را در دنیا می‌ستانند، در ادیانی که اعتقاد به تناسخ دارند این موضوع عمومیت دارد، یعنی روح همه دوباره بر خواهد گشت تا اجرای عدالت گردد، در ادیان سامی این اجرای عدالت پس از مرگ و در جهان دیگری با داوری خدائی است به نام الله که بهشت و جهنم با توجه به عملکرد آنان به ایشان داده خواهد شد؛ پس رجعت در شیعه نوعی است خاص از تناسخ که تنها شامل بهترین افراد جهان و یا بدترین آنان خواهد بود( بهترین افراد محمد و ائمه و بدترین افراد هم دشمنان آنان مانند ابوبکر و عمر هستند) و مردم عادی از این قاعده مستثنی هستند.
مجلسی در بحارالانوارش می‌گوید:
امام صادق: کسی که به متعه و رجعت ما ایمان نداشته باشد از ما نیست.(بحارالانوار/جلد 52/ص136)
در جلد 53 صفحه‌ی 24 بحار الانوار اشاره شده که عذاب کسانیکه منکر رجعت هستند عذابی است سختتر از جهنم.
    مجلسی همچنین در بحارالانوار جلد 52 صفحه‌ی 127 می‌گوید که رجعت مخصوص کسی است که کفر مطلق داشته باشد یا ایمان مطلق.
البته این موضوع در تناقضی است اشکار با این عقیده که تنها عده‌ای معدود از ائمه رجعت می‌کنند.
وی در جلد 53 صفحه‌ی 116 بحارالانوار می‌گوید:
اولین کسی که رجعت می‌نماید امام حسین است، او با تخت خوابی از نور که بالای آن گنبدی از یاقوت سرخ با جواهر و سنگهای قیمتی و در جای دیگر می‌گوید:
 امام حسین در حالی روی تختوابش نشسته که اطرافش 90،000 گنبد سبز وجود دارد.
    شیخ حر علملی در کتاب بیداری از تهاجم  با دلایل رجعت می‌گوید که الله امامان از نسل امام حسین(ع) قرار داد و پس از مرگ، او را به دنیا برمی‌گردانذد و یاریش کند تا دشمن را بکشد و او را پادشاه زمین کند.
مجلسی در باب رجعت هم در مورد چگونگی پادشاهی امام حسین می‌گوید: اولین کسی که در رجعت زنده شود امام حسین است و آن قدر پادشاهی می‌کند که موهای ابروی مبارکش روی چشم مبارکش افتد.
    همچنین شیعیان به بازگشت عیسی اشاره می‌نمایند(البته اهل سنت معتقد است که عیسی نمرده است)؛ شیخ صدوق در عیون الاخبار الرضا در صفحه 216 می‌گوید که عیسی پشت سر امام زمان نماز می‎خواند، یعنی او رجعت نموده است.
     محمد شفیع بن محمد صالح (از علمای جبل عامل لبنان دعوت شده به ایران به درخواست پادشاهان صفوی)در کتاب مجمع المعارف و مخزن العوارف، باب رجعت ائمه، صفحه 57 می‌گوید:
    رسول الله و امیرالمؤمنین و صاحب الزمان البته کل زمین را خواهند کشت حتی پشت کوه قاف و ظلَمات  و جمیع دریاها را تانماند جائی مگر دین الله(شیعیه) را بر پا دارند و بر همه‌ی دنیا غالب گرداند و حضرت امام حسین(ع) در دو خطبه به حدیث حضرت باقر(ع) که پیش از شهادت، بر اصحاب خود خواند می‌فرماید: اول کسی که زمین را می‌شکافد و بیرون می‌آید من باشم و موافق باشد بیرون آمدن من با حضرت امیرالمؤمنین و ظهور قائم، اهل بیت نازل شوند بر من و بر جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لشکری چند از ملائکه و ائمه، پس رسول الله عَلَم و شمشیر خود را به قائم دهد پس ما پس از آن آنقدر در رمین بمانیم که الله خواهد، پس امیرالمؤمنین به من شمشیر رسول الله را دهد و رسول خدا من را به مشرق و مغرب بفرستد تا جمیع دشمنان الله(غیر از شیعیان) را بکشد و بتها را بسوزاند و همه‌ی هند را فتح کنیم و حضرت یوشع و دانیال زنده شوند و به خدمت امیرالمؤمینی(ع) آیند و گویند: راست گفت رسول الله(محمد) و آنچه شما را وعده داده بودند و حضرت ایشان را با لشکری به بصره فرستد که دشمنان(غیر شیعیان) را بکشد و شیعه نماند مگر آنکه او را به ملکی فرستد که به دست خود غبار را از روی او پاک کنند و زنان منزل خویش را به او بنمایند.
این عالم دینی شیعه  در همین کتاب، صفحه‌ی 56 می‌گوید:
     پس از قیام قائم و قتل سفیانی، حضرت امام حسین(ع) با 72 تن از شهداء کربلا و 12 امام و 12 صدیق و به روایتی 75،000 و پس از آن صدیق اکبر، امیرالمؤمنین، (ع) بیرون می‌آید و برای او گنبدی در نجف بر پا می‌شود که یک رکنش در نجف، یکی در بحرین، یکی در صنعا و رکن چهارم هم در مدینه باشد و گویا می‌بینم که قندیل و چراغهائی که روشنی دهد به اسمان و زمین مانند آفتاب و ماه؛ پس از آن سید اکبر محمد مصطفی با هر مؤمناز مهاجر و انصار و شهداء بدر و اُحُد، پس زنده می‌گرداند هر کس تکذیب و دشمنی آن حضرت کرده باشد تا در دنیا هم به سزای خود برسد.

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

آیا منطقی است که خدا هم آزمایش کند تا بداند؟(علم الله چه اندازه است)

بررسی یکی از تناقضات بزرگ قرآن در زمینه‌ی شناخت الله.
    آنچه در زیر می‌خوانید نشان می‌دهد که محمد در بیان صفات الله از قول او در قرآن دچار گوئی تناقض شده و بیان می‌نماید که الله آزمایش می‌کند تا بر اموری آگاهی پیدا کند:    
 هر جا که در قرآن به واژه‌ی علم اشاره شده، به معنای آگاهی و اطلاع از موضوعی است خاص؛ ضد این واژه نیز جهل می‌باشد. این موضوع در مورد انسانها هم صادق است، بدین صورت که اگر کسی نسبت به موضوعی از لحظه‌ای خاص آگاهی پیدا کرد پس پیش از آن نسبت به آن نادان، نا آگاه و فاقد دانش بوده است.
     از صفات بارز انسانها، استفاده از تجربیات دیگران در قالب علم می‌باشد، بشریت سراغ کسب دانش می‌رود تا ناشناخته‌ها را بشناسد و بر آنان آگاهی داشته باشد، یکی از راههای رسیدن به دانش، آزمایش و کسب تجربه به منظور آگاهی از موضوعی است خاص؛ انسان آزمایش می‌نماید تا بداند که نتیجه‌اش چه خواهد شد؛ بنابراین آزمون و آزمودن ابزار انسان برای رسیدن به دانش است؛ اما آیا این موضوع در مورد تصور ذهنی که انسانها از خدا دارند نیز صادق است؟ آیا خدا هم آزمایش می‌کند، تا بر دانشش افزوده شود؟ 
در اینجا کتابی که ادعا می‌گردد سخن خدای مسلمانان، الله، است را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
      قرآن پس از اینکه علی‌رغم وعده‌ی پیروزی، مسلمانان در جنگ اُحد از ساکنان مکه شکست خوردند، این موضوع را اینگونه توجیه نمود:
     أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (آل/عمران/165) آیا هنگامیکه (در جنگ احد) به شما آسیب بزرگی رسید (با آن که در جنگ بدر) دو برابرش (به آنها آسیب) رساندید، گفتید که این  از کجاست؟ بگو بدرستی که از خود شماست، همانا الله به هر چیزی تواناست.
     قرآن در اینجا تقصیر را بر گردن خود مسلمانان انداخت، اما از آنجائیکه که موضوع خلاف قضا و قدر الهی است، اینگونه اراه‌ی الله را در این موضوع دخیل داد:
     وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ (آل عمران/166) آنچه که در روز برخورد دو گروه به شما رسید با اجازه‌ی الله بود و برای اینکه مؤمنان را بداند (بشناسد).
      به رغم اینکه در آیه‌ی پیش  گفته بود که تقصیر از خود شما بود در اینجا هدف از این شکست را شناسائی مؤمنان حقیقی از غیر مؤمنان دانست، اما چگونه این تشخیص داده شد؟ ضمنا مگر الله پیش از این نمی‌دانست که چه کسی مؤمن و چه کسی منافق است؟ آیا به قیمت مرگ مؤمنان و خرسندی منافقین؟
     هرگز نمی‌تواند منظور شرکت کنندگان در جنگ باشد، زیرا تمام کسانیکه در جنگ اُحد شرکت داشتند یا مهاجر بودند و یا انصار، دو گروهی که قرآن از آنان اعلام رضایت نموده و وعده‌ی بهشت را به آنان داده است:
     وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/100)  و پيشگامان نخستين از مهاجرین و انصار و كسانى كه با نيكوكارى از ایشان پيروى كردند، الله ار آنها راضی است و آنان  از او راضی هستند و براى آنان باغهائى آماده كرده كه از زير  آن جوی‌ها روان است هميشه در آن ماندگارند اين است همان پیروزی بزرگ.
در اینجا دو تناقض مشاهده می‌گردد:
     1- اگر تمام مهاجرین و انصار اهل بهشت هستند، پس منافقی که در اینجا مد نظر قرآن است چه کسانی هستند؟ آیا غیر از این دو گروه؟ آیا اینکه الله امتناع کنندگان از جنگ را برادران جهادگران و شهیدان می‌داند دلیل دیگری بر مهاجر و یا انصار بودن آنها(کسانیکه در جنگ شرکت نکردند) نیست؟:
     الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (آل عمران/168) کسانیکه در خانه نشستند به برادران خویش گفتند: اگر از ما پیروی می‌کردند کشته نمی‌شدند؛ بگو، اگر راست می‌گوئید مرگ را از خود دور سازید.
      2- آیا الله خدای ناقص است و مانند بشر باید تجربه کند تا بداند؟:
     وَلْيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لاَّتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُون( آل عمران/167) و تا بداند کسانیکه نفاق کردند، به ایشان گفته شد که بیائید تا در راه الله بجنگید یا دفاع کنید، آنها گفتند اگر ما جنگیدن را می‌دانستیم(توانا بر جنگیدن بودیم) از شما پیروی می‌کردیم؛ آنها آن روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان، چیزی را با زبان می‌گفتند در حالیکه از ته دلشان نبود و الله به انچه که پنهان می‌کنند داناتر است.
     إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ( آل عمران/140) اگر بر شما زخمی وارد شد به آن گروه نیز زخمی مانند آن(در جنگ بدر) رسید و این روزها را در میان مردم می‌گردانیم تا الله بداند کسانیکه ایمان آوردند و از آنها شهیدانی(گواهانی) بگیرد و الله ستمگران را دوست ندارد.
و همچینین توجیه دیگری برای این شکست آورده است:
     وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ( آل عمران/142) تا اینکه الله مؤمنان را پالایش و خالص(برای الله) بگرداند و کافران را نابود سازد.
این در حالی است که کافران و منکران جهاد خوشحال و خندان بودند.
     اما ممکن است که گفته شود، هدف شناسائی کسانی بود که دستور الله و فرستاده‌اش را برای جهاد در راه الله نادیده می‌گیرند، پس:
     ایا برای شناسائی این گروه از سوی الله باید گروه بسیاری از بی‌گناهانی که مسلمان بودند مانند حمزه کشته شوند؟ 
پس از این واقعه بود کسانیکه از جنگیدن خودداری کرده بودند به محمد و یارانش گفتند که اگر آنان(کشته شدگان) مانند ما در خانه مانده بودند هرگز به این بلا دچار نمی‌شدند، محمد هم از قول خدایش پاسخی منفعلانه و از سر یأس به آنان می‌دهد و می‌گوید که اگر راست می‌گوئید، پس مرگ را از خود دور کنید:
      الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (آل عمران/168) کسانیکه در خانه نشستند به برادران خویش گفتند: اگر از ما پیروی می‌کردند کشته نمی‌شدند؛ بگو، اگر راست می‌گوئید مرگ را از خود دور سازید.
     و در ادامه برای حفظ روحیه و دلگرمی خانواده و جهادگران می‌گوید که شهدا را مرده مپندارید، آنان نزد الله زنده هستند و به آنها روزی داده می‌شود:
     وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون( آل عمران/169) گمان مبر کسانیکه در راه الله کشته شده‌اند مردگانند، بلکه پیش پروردگارشان زنده هستندو به آنان روزی داده می‌شود.
     فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون( آل عمران/170) شادمان هستند به آنچه الله از بخشش خویش به ایشان داده است، (و همچنین شادمان هستند) به خاطر کسانی از همرزمانشان که (هنوز) به آنها نپیوسته‌اند زیرا نه ترسی بر انان است و نه آنان نگرانند.
     قرآن برای توجیه این شکست موضوع دیگری را بیان می‌نماید که باز در چارجوب ازمایش و تجربه به قصد دانستن است.
یا این آیه که نشان می‌دهد الله قبلا شک داشت و با بیعت رضوان شکش به یقین تبدیل گردید:
    لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا(فتح/18) بدون شک الله هنگامى كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت می‌نمودند از آنان خشنود شد و به آنچه در دلهايشان بود یقین حاصل کرد پس بر ایشان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنها پاداش داد.
موضوعی که در تناقضی است آشکار با صفاتی که از این خدا بیان می‌گردد:
     أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (آل عمران/142) آیا گمان می‌کنید که وارد بهشت می‌شوید در حالیکه الله جهادگران و شکیباپیشگان را ندانسته است(نشناخته است).
     در آیه‌ی زیر نیز قرآن می‌گوید هرگز پیش از اینکه الله مجاهدان و کسانیکه تنها الله را اولیاء خویش قرار داده‌اند را شناسائی نکند، آنان را به صرف اینکه بر زبان چیزی بگویند وارد بهشت نمی‌سازد:
     أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ( توبه/16) آیا گمان بردید که رها می‌شوید در حالیکه الله (هنوز)کسانی که جهاد کردند و غیر از الله و فرستاده‌اش و  مؤمنین محرم اسرار نگرفتند را نمی‌داند و الله به آنچه که انجام می‌دهند آگاه است.
موضوعی مرتبط:
الله پس از شناخت مسلمانان دیدگاهش را تغییر می‌داد  ...

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

چرا الله در قرآن آرزوی مرگ مخالفان را دارد و بر آنان نفرین می‌فرستد، آیا الله خدائی است ناتوان؟

همواره نفرین و لعنت از جانب کسی سر می‌زند که خود دچار ضعف باشد، معروفترین این نفرینها که در واقع نوعی است خاص از ناسزاگوی، مرگ بر فلانی و یا لعنت بر فلانی است؛ اما آیا رواست که خدا هم چنین واژگانی را در برابر انسانهائی که بنده‌ی او هستند، بکار ببرد؟ اگر موجودی که گفته می‌شود خداست، چنین واژگانی را بکار برد در مورد او چه قضاوتی خواهیم کرد؟
در اینجا دو احتمال مطرح می‌گردد:
1- انسانی دروغگو خود را خدا می‌داند.
2- کسی به دروغ سخن خویش را به خدا نسبت داده است.
 حالت نخست مستوجب این امر است کسی که خود را خدا می‌داند، مستقیما با مردم سخن بگوید؛ اما در حالت دوم شخصی در هنگام ضعف ناسزا را بر دیگران ببندد و سخنان خویش را به خدا نسبت دهد.
از آنجائیکه هدف در اینجا شناخت اسلام و ایعاد گوناگون این دین می‌باشد سخنانی که گفته می‌شود سخن خدای این است را در این زمینه مورد بررسی قرار می‌دهیم.
 مسلمانان معتقدند سخنانی که از جانب محمد در رابطه با امور دینی بیان می‌شود، وحی است از سوی خدائی به نام الله،  در اینجا هم تناقضی آشکار وجود دارد؛ از یک سو بیان شده که کل سخن محمد وحی است از سوی الله می‌باشد و از سوی دیگر می‌بینیم که تنها بخش‌هائی از سخنانش را سخن خدا می‌دانند، در حالی که کل قرآن هم در واقع وحی الهی است:

وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ( نجم/3 ) و (محمد)از سر هوس سخن نمى‏گويد.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (نجم/4) اين سخن به جز وحيى كه وحى مى‏شود نیست.
با مطالعه‌ی قرآن و دقت در نوشته‌هایش، به تناقضی آشکار و غیر قابل توجیه بر می‌خوریم، برخی از این تناقضات در واقع خرافات زمان محمد بودند و برخی دیگر هم تناقضات ساختاری است؛ یکی از این تناقضات ساختاری، لعنت فرستادن و نفرین کردن مخالفین مرده و زنده از سوی همین خدا می‌باشد:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (بقره/159) كسانى كه كافر شدند و در حال کافری مردند، لعنت‏ الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر آنان باد.

لعنت فرستادن از منطق‌های الله و الله‌پرستان است!


نوعی دیگر از ناسزاگوئی نیز در قرآن مشاهده می‌نمائیم که خطاب به افراد زنده و در رابطه با آرزوی نابودی و یا صدمه دیدن آنهاست:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (توبه/30)  و يهوديان مى‏گويند عُزير پسر الله است و مسيحيان مى‏گويند مسيح پسر الله است، اين سخنى است كه به زبان مى‏آورند پس(سخنانشان) مانند به سخن كافران گذشته است، الله آنها را  بكشد که چگونه دروغ می‌گویند!
آنچه که در پایان این ایه آشکار است این موضوع می‌باشد که الله آرزوی کشتن انها توسط خودش را دارد که با توجه به اینکه الله ، خداست، ارزوئی مسخره به نظر می‌رسد، آرزوئی که از سر ناتوانی بیان شده است. ایه‌ی پیش از این ایه دستوری است به مسلمانان در مورد کشتن همین گروه از کافران(یهودیان و مسیحیان):
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29) 


همچنین در آیه‌ای دیگر همین الله نفرینی بر کسانیکه ازظاهرا  مسلمان شده بودند را بیان می‌نماید، اسلام اینان را منافق می‌نامد، نفرین الله در اینجا همان آرزوی مرگ آنان است، آرزوئی که از جانب خدا با اوصافی که از او بیان می‌نمایند بیشتر به طنز شبیه است تا اینکه واقعا خداوندی(البته وهمی) چنین سخنانی را بیان نموده باشد:
وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (منافقون/4)  و هنگامیکه به آنها نگاه کردی، اندامشان  تو را به شگفتی آورد، و  هرگاه سخن گويند به سخنانشان گوش دهى، گويى آنها چوبهای تكيه داده بر ديوار هستند، و  گمان می‌کنند که هر فریادی را بر ضدشان است، آنان دشمن‏ هستند، از آنان دوری کن، الله آنها را بکشد، چگونه دروغ می‌گویند!؟
این آیه مشخص است که سخن محمد می‌باشد، گوینده آرزو دارد که الله آنان را بکشد کند، پس خود الله نمی‌تواند چنین آرزوئی داشته باشد، این آرزو در واقع نفرینی از جانب شخصی است ضعیف؛ از خدائی که همه چیز در دست خود دارد چنین آرزوئی به مطلبی فکاهی بیشتر شبیه است تا بیان سخنانی از جانب خودش.

جمله‎ای دیگر که در قرآن حکایت از ضعف و استیصال گوینده‌اش را دارد، آرزوی چلاق شدن دست ابی‌لهب است:
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ (مسد/1) بريده باد دو دست ابی‌لهب و مرگ بر او باد.
قرآن درماندگی خویش را در آیه‌ی بعدی کاملا نشان می‌دهد، آنجائیکه آروزی نابودی کل دارائی ابی‌لهب را می‌نماید:
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (مسد/2) آنچه که از آن غنی شد(دارائی‌اش) و آنچه که کسب نمود (نیز بریده و نابود باد).
محمد آنچنان از دست ابولهب خشمگین بود که وعده‌ی سوختن در آتش جهنم را هم به او می‌دهد:
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (مسد/3) به زودی به آتشی زبانه‌دار خواهد رسید.
و این ناسزاگوی را نثار زنش نیز می‌نماید و او را آورنده‌ی هیزم همان آتش معرفی می‌کند:
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (مسد/4)  و زنش آورنده‌ی هیزم (همان آتش) است‏.
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ (مسد/5) بر گرنش طنابی سات از لیف خرما(1).


همچنین قرآن در اسطوره‌ای به نام طوفان نوح پس از اینکه( به قول خودش) دنیا آب گرفت، فریاد مرگ بر کافرانم را سر داد:
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (هود/44) و گفته شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان [از باران] خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار. (بُعداً در اینجا یعنی دور باد از زندگی)


برای برسی تمامی جوانب نفرینها و مرگ فرستادنهای الله بررسی‌های بیشتری لازم است، ولی همین مقدار هم گویای این امر است که تناقضی آشکار در بیان صفات این خدا در اسلام وجود دارد، از یک سو مرگ و زندگی کاملا در دستش می‌باشد و از سوی دیگر الله، خدای این دین، مخالفانش را به باد نفرین می‌گیرد و خواهان نابودی آنان است!
=====================================================
(1) 
 طنابی است که از لیف خرما درست شده.








Translate

بايگانی وبلاگ