نوشته های زیر که حاصل بررسی دهها کتاب و منابع معتبر اسلامی است شاید اولین تحقیق با استناد به مهمترین منابع اسلامی در زمینه این پرسش باشد که آیا محمد مبتلا به بیماری شیزوفرنی بود یا نه، تا آنجائیکه من بررسی نمودم هیچ مطلبی جامع در این زمینه نوشته نشده گرچه عدهای این فرضیه را مطرح میکنند.
با بررسی اسلام به این نکته پی میبریم که بسیاری از تعالیم این دین چیزی جز خرافه و اوهام نیستند، پرسشی که به ذهن میرسد این است که آیا شخص محمد ابن عبدالله به سخنانش اعتقاد داشت یا نه؟ در اینجا دو فرضیه مطرح میگردد:
1- او انسان شیادی بود که هدفی جز سوء استفاده از سادگی مردم نداشت.
2- او واقعا اعتقاد داشت که کسی به او چنین سخنانی القا میکند.
البته فرضیه سومی هم مطرح میگردد و آن اینکه ترکیبی از این دو درست است، یعنی او فکر میکرد با خدائی به نام الله از طریق فرشتهای به نام جبرئیل در ارتباط است و هر ایدهای که به ذهن او میرسد در واقع وحی خداست؛ به نظر من در ابتدای ادعای او مبنی بر واسطه بین خدا و مردم بودن، فرض نخست نمیتواند زیاد با واقعیت زمان وی سازگار باشد؛ زیرا درست است که وی در اواخر عمر به تمام آنچه که میخواست با ارتکاب بدترین جنایات تاریخی رسید، اما سالهای ابتدائی که او ادعای ارتباط با خدا به واسطه فرشتهای به نام جبرئیل را داشت، زیر فشار بسیار بود؛ پس ناچاریم که فرضیه دوم را بپذیریم، یعنی اینکه او واقعا تصور میکرد خدا به واسطه جبرئیل او را مأمور کرده که پیامش را به انسانها برساند، از آنجائی که بسیاری از سخنانی که او از قول خدایش بیان نموده مانند دشنام دادن و درگیر شدن این خدا با ابولهب و زنش و .... درست مانند رفتار انسان عصبانی از شرایط زمان است؛ لذا جای شکی باقی نمیماند که این سخنان هرگز نمیتواند سخن خدائی باشد که پرودگار کل بشر است،( البته با فرض پذیرش وجود چنین خدائی)؛ بنابراین راهی وجود ندارد جز اینکه بپذیریم او واقعا تصور میکرد که کس یا کسانی با اشکال گاه انسانی و گاه ملکوتی با او در تماسند؛ پس راهی جز اینکه او انسان متوهمی بوده باقی نمیماند، اما پرسش:
آیا ممکن است چنین توهمی در انسان بوجود آید؟
برای پاسخ به این پرسش سراغ دانش روانپزشکی میرویم، با بررسی این شاخه از دانش پزشکی متوجه میشویم که بیماری به نام اسکیزوفرنی (Schizophrenia) یا شیزوفرنی (شیزوفرنیا) وجود دارد که خود را به صورت توهم سمعی (شنیداری) و بصری (دیداری) نشان میدهد، بیمار شیزوفرن ادعا میکند موجودی عجیب و غیر معمول با وی سخن میگویند و یا اینکه افراد عجیب و غریبی را دیده است به گونهای که مردم عادی تصور میکنند شخص دیوانه شده است؛ این بیماری معمولا در افرادی که فقر را به مدت طولانی تجربه کردهاند بوجود میآید و همراه با گوشه گیری طولانی است؛ اسکیزوفرنی بیشتر در افرادی رخ میدهد که در کودکی و نوجوانی از حمایت والدین برخوردار نبودهاند، این افراد از فعالیت جنسی بالائی برخوردارند و در این راه حاضرند به هر کاری دست بزنند، لذا ابتلا به بیماریهای مقاربتی هم در ایشان بیشتر است.
اکنون دنبال نشانههائی میگردیم که محمد ابن عبدالله از خود به جا گذاشته است.
اگر به شخصیت او نگاه کنیم متوجه میشویم که وی دوران کودکی سختی را گذرانده است و در این دوران از نعمت داشتن پدر و مادر محروم بوده است به گونهای که نخست پدربزرگش و سپس عمویش سرپرست او میشوند تا اینکه او را تحویل زنی اعرابی (بیابان نشین چوپان) میدهند، خوب به این حدیث که از احادیث معتبر اسلامی است توجه فرمائید:
محمد در توصیف دروان کودکی خویش که تحت نظر حلیمه سعدیه و به دور از خانواده بود میگوید: دو فرشته در حالی که من در بیابان بودم مرا گرفتند و سینهام را شکافتند بدون اینکه نه احساس درد نمایم و نه احساس خونریزی، پس از آن یکی به دیگری گفت که غل و غش را خارج کن و مهربانی و دلسوزی را وارد کن، آن دو تکه گوشتی که مانند خون لخته شده بود را از سینهام خارج کردند و دور انداختند...(مسند احمد ابن حنبل/ مسند الانصار / حدیث محمد ابن ابی کعب عن ابیه).
اگر فرض کنیم او راست میگوید پس یا اینکه واقعا در کودکی تصور میکند که چنین داستانی رخ داده یا اینکه این گمان بعدها در او شکل گرفت، البته او دوبار دیگر هم چنین ادعائی را مطرح نمود، جالب است که بدانید در یکی از این موارد او ادعا دارد در بزرگسالی در حالی که در خانهاش بود، سقف خانه شکافته شد و فرشتگان با تشتی از جنس طلا که پر از حکمت و معرفت بود سینهاش را شستشو دادند و ...(صحیح بخاری/کتاب الصلاه/ باب کیف فرضت الصلاه فی الاسراء) شرح به همراه متن عربی حدیث
زمانی که محمد ادعا داشت فرشتهای به نام جبرئیل این سخنان (قرآن) را به او یاد میدهد، مردم وی را دیوانه تصور کردند، او در پاسخ از قول الله میگوید:
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ (تکویر/18) سوگند به صبح هنگامی که نفس بکشد.إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (تکویر/19) كه سخن فرستادهی (جبرئیل) بزرگوارى است. ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (تکویر/20) كه قدرتمند است و نزد صاحب عرش جایگاه والا دارد. مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (تکویر/21) فرمانبردار و امانتدار است. وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ (تکویر/22) و همسخن شما ديوانه نيست. وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (تکویر/23) و قطعا آن (فرشته) را در افق روشن ديده است. وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (حجر/6) و گفتند: اى كسى كه ذکر( قرآن ) بر او فرود آمده، به يقين تو ديوانهاى.
و یا:
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ (مؤمنون/70) یا میگویند او جنی (دیوانه) شده؛ چنین نیست (سخن) حق برایشان آورده است و بیشترشان روی گردانند.
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (سبآ/46) بگو "من فقط به شما يک پند میدهم كه دو به دو و به تنهایی براى الله به پا خیزید؛ سپس بیندیشید كه یار شما هیچ گونه دیوانگى ندارد؛ او شما را از شکنجهی سختى كه در پیش است جز هشدار دهندهای نيست.
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ (اعراف/184) آيا نیندیشیدند كه یارشان (محمد) هیچ دیوانگی ندارد؟ او جز هشدار دهندهای آشكار نیست.
دلیل اینکه چنین گمانی بر او داشتند این بود که او ادعا میکرد موجودی به نام جبرئیل این سخنان را به وی میآموزد، مردم نیز میگفتند اگر راست میگوئی جیرئیل را به ما نشان بده:
لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (حجر/7) اگر راست میگوئى چرا فرشتهها را پيش ما نمیآورى!؟ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (قلم/2) تو به لطف پروردگارت ديوانه نيستى. و چندین آیههای دیگر...
قرطبی از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر آیات سوره تکویر که در بالا بیان شده از قول محمد میگوید (نقل به مضمون) رسول الله (ص) از جبرئیل خواست تا چهرهی واقعی خودش را نشان دهد، آن دو با هم وعده کردند که در کوه عرفات این کار صورت گیرد، رسول الله (ص) در حالی جبرئیل را دید که او کل مغرب و مشرق را پر کرده بود، سرش در آسمان بود و پایش روی زمین؛ او با مشاهده چهره واقعی جبرئیل از خود بیخود گردید؛ پس جبرئیل به صورت سابقش درآمد و گفت ای محمد، اگر اسرافیل را ببینی چه می کنی؟ او سرش زیر عرش است و پایش بر زمین هفتم و عرش بر شانهی اوست، او گاهی اوقات مانند گنجشکی میگردد که عرش را حمل میکند... (1)
آیات دیگر قرآن در همین مورد:
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى (نجم/1) سوگند به ستاره هنگامی که فرو آید. مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى (نجم/2) همسخن شما نه دیوانه و نه گمراه شده است...عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى (نجم/5) آن نيرومندبه او آموخته است. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى (نجم/6) نيرومندى كه بر هر چیز مسلط است. وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى (نجم/7) در حالى كه او در افق بالا بود. ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى (نجم/8) سپس نزديک شد فرو آمد. فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنی (نجم/9) تا آنكه فاصلهاش به اندازه دو كمان يا كمتر شد. فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (نجم/10) آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحى كند وحى کرد. ( این هم یکی از تناقضات قرآن است که در اینجا محمد در ابتدای اسلام خود را بندهی جبرئیل میداند). مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (نجم/11) آنچه که دلش دید هرگز دروغ نمیگوید. أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى (نجم/12) آيا در آنچه ديده است با او جدال مىكنيد؟ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (نجم/13) و قطعا بار ديگر هم او را ديده است. عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (نجم/14) نزدیک درخت کُنار المنتهی. عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى (نجم/15) (همان درختی ) كه باغ مأوی کنارش است. إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى (نجم/16) آنگاه كه درخت کنار را آنچه پوشيده بود پوشيده بود.
ابن کثیر از قول احمد ابن حنبل و او هم به نقل از محمد در تفسیر آیات بالا میگوید: رسول الله تنها دو بار جبرئیل را به صورت واقعی اش دید (یکی قبلا اشاره کردم)...و دیگری: رسول الله جبرئیل را به شکل اصلی اش دید در حالی که او 600 بال داشت و هر بالش افق را پوشانیده بود و از بالهایش نورهای رنگین و دُر و یاقوت میریخت.(2)
در کتاب صحیح بخاری همین موضوع یعنی پوشانیدن افق بوسیله جبرئیل نیز آمده است (کتاب فتح الباری فی شرح صحیح بخاری/کتاب بدا الخلق/باب ذکر الملائکه)
در آن زمان با توجه به آیه پائین علاوه بر دیوانگی عدهای هم محترمانه به محمد میگفتند که چشم تو چیزی دیگری را دیده که تو احساس کردی فرشته است و در واقع به او میگفتند که دچار توهم شدی، او در پاسخ میگوید:
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (نجم/17) این دیده (چشم محمد) منحرف نشد و سرپیچی نکرد.... در ادامه همین سوره اقدام به تعریف از لات و عزی و منات میکند و داستان غرانیق و ایه های شیطانی رخ میدهد.... شرح
اما چگونه شد که محمد با دیدن چنین موجودی تصور نمود که قاصد خداست و چیزهائی که گمان داشت میشنود، سخنان خدا میباشد؟
او گمان کرد موجودی را دیده است که به وی میگوید بخوان به نام پروردگارت که تو را از خون بسته پدید آورد، ترسید و به خانه رفت، خود را درون ملافهای پوشانید؛ او در ابتدا هرگز نگفت که من پیامبر هستم؛ خدیجه هم از پسر عمویش ورقه بن نوفل خواست تا نزد شوهرش بیاید؛ ورقه از محمد خواست تا آنچه که دیده است را بیان نماید، پس از شنیدن سخنان محمد گفت که او گابریل (گبرئیل) و یا به عربی جبرئیل را دیده است و به وی یادآوردی نمود که تو پیامبر خدا هستی، پس از این موضوع بود که محمد احساس کرد که همان موجود دوباره نزد او آمده و از او میخواهد که خود را پنهان نکند، برخیزد و پروردگارش را به بزرگی یاد نماید، لباسهایش را پاک کند و به مردم هشدار دهد در حالی که بر صندلی مابین آسمان و زمین نشسته بود:
يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (مدثر/1) ای کسی که خود را در پتو پوشانیدهای. قُمْ فَأَنذِرْ (مدثر/2) برخیز و هشدار بده. وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ (مدثر/3) و پروردگارت را به بزرگی یاد کن. وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ (مدثر/4) و جامه هایت را پاک کن. وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ (مدثر/5) و پلیدی را از خود دور کن. ....
بخاری در صحیحش در مورد چگونگی نزول وحی از قول عایشه به نقل از محمد میگوید:
در ابتدا وحی به صورت رویا صادقه بر رسول الله (ص) آغاز شد و تمام خوابهای رسول الله به صورت واقعی و مانند فلق صبح (نوری که در آسمان پیش از سحرگاه در مناطق با فاصله نه چندان زیاد از استوا دیده میشود بر او میآمد) پس از این تنهائی را دوست میداشت، او در غار حرا با خود خلوت میکرد و شبهای زیادی را پیش از اینکه نزد خانوادهاش برگردد عبادت میکرد و (پس از اتمام جیره غذائیاش) نزد خدیجه بر میگشت و همین کار را تکرار مینمود؛ تا اینکه حق نزدش آمد و او در غار حرا بود و فرشته گفت: بخوان، گفت: نمیتوانم بخوانم،(او گفت) پس مرا گرفت و کاملا پوشانید تا اینکه دست و پا زدم سپس رهایم کرد و گفت بخوان، گفتم: نمیتوانم بخوانم، و دوباره همان کار را با من کرد و رهایم نمود و گفت بخوان: گفتم نمیتوانم بخوانم و برای بار سوم هم همان کار را با من کرد و گفت: " بخوان به نام پروردگارت که پدید آوردنده است، انسان را از خون بسته پدید آورد، بخوان و پروردگارت گرامی تر است" پس رسول الله (ص) در حالی که دلش میلرزید نزد خدیجه دختر خویلد (رض) برگشت و گفت: مرا بپوشانید مرا بپوشانید پس او را پوشانید تا اینکه وحشت از او رفت، پس آنچه که اتفاق افتاده بود به خدیجه بازگو نمود خدیجه گفت: هرگز نترس، به خدا الله تو را شرمگین نمیکند، تو به رحمت رسیدی و همه چیز را بر میداری و آنچه که از دست رفته را به دست میگیری... تا اینکه خدیجه نزد ورقه پسر نوفل پسر اسد پسر عبدالعزیز، پسرعمویش رفت او کسی بود که در جاهلیت مسیحی شده بود، او به زبان عبری آشنائی داشت و انجیل به زبان عبری از آنچه که خدا خواسته بود بازگو میکرد، او پیرمردی بود (که در اواخر عمرش) نابینا شد؛ (خدیجه گفت) ای پسر عمو، به سخنان پسر برادرت گوش کن، پس ورقه به او گفت: ای پسر برادرم، چه دیدی؟ پس رسول الله ماجرای آنچه که دیده بود را تعریف کرد، ورقه به او گفت: این همان فرشتهای است که الله بر موسی نازل کرد، ای کاش زمانی که مردم تو را اخراج میکنند من زنده باشم، پس رسول الله (ص) گفت: حتی بزرگانش هم؟ ورقه گفت: بله، هرگز مردی مانند تو نیامده و اگر من تو را دریافتم یاریات میدهم، ولی ورقه پس از وحی وفات یافت و وحی برای مدتی متوقف شد. بخاری در ادامه از قول محمد به نقل از جابر این عبدالله انصاری میگوید که رسول الله درباره زمان وحی میگفت من راه میرفتم که صدائی را از آسمان شنیدم، پس سرم را بالا گرفتم و فرشته ای که در حرا دیده بودم را دوباره دیدم در حالی که بر صندلی بین زمین و آسمان نشسته بود میگوید" ای کسی که خود را پوشاننده در پتو هستی برخیز ... (صحیح بخاری/ کتاب بدأ الوحی جزء یکم) (3)
آنچه که در اینجا جلب توجه میکند این است که وحی پس از اینکه ورقه بن نوفل از دنیا رفت برای مدتی متوقف گردید.
و باز بخاری در همین رابطه حدیثی از محمد نقل می کند:
من راه می رفتم که صدائی را شنیدم و سرم را بالا گرفتم، پس فرشتهای که در حرا نزدم بود بر صندلی بین آسمان و زمین نشسته بود ترس تمام وجودم را گرفت پس به خانه برگشتم و گفتم مرا بپوشانید؛ پس الله تعالی آیهی "ای کسی که خود را در پتو پیچیدهای برخیز ..." را نازل کرد ....(صحیح بخاری /کتاب تفسیر القرآن، سوره مدثر) (4). احادیث مانند این در منابع زیادی آمده است.
و این آیات:
يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (مزمل /1) اى مرد جامه بر خود پيچيده. قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا (مزمل/2) امشب را بیدار باش مگر اندکی از آن. (بیشتر امشب را بیدار باش) نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا (مزمل/3) نيمی از آن (شب) يا اندكى از نيمه كم کن. ...
در صحیح مسلم، کتاب الفصائل، باب عرق النبی (ص) فی البرد و حین یاتیه الوحی و همچنین در صحیح بخاری کتاب بدأ الوحی باب بدأ الوحی از قول الحارث ابن هشام گفته شده که از رسول الله پرسیدم وحی چگونه بر تو میآید؟ و او پاسخ میدهد که گاهی اوقات مانند صدای جیرینگ جیرنگ زنگ یا شدیدتر است که به من الهام میشود و مرا به آنچه که میگوید دعوت میکند و گاهی هم فرشته به صورت مردی میآید که مرا صدا میزند و در ادامه همین حدیث در صحیح بخاری از قول عایشه نوشته شده: در روز بسیار سردی او را دیدم که وحی بر او نازل میشد پس به او الهام شد در حالی که بر پیشانیاش عرق بود. لفظ عربی صحیح بخاری (5)
ابن ابی شیبه در مصنفش که از کتب معتبر اسلامی است میگوید:
جبرئیل بر رسول الله (ص) فرود آمد و گفت: بخوان، گفت: چه بخوانم؟ گفت: بخوان، گفت چه بخوانم؟ گفت: بخوان به نام پروردگارت که تو را پدید آورد، پس نزد خدیجه رفت و او را از آنچه که دیده بود آگاه کرد؛ نزد ورقه بن نوفل رفت و به او ماجرا را گفت، پس نوفل گفت: آیا شوهرت صاحب سخن را دید؟ گفت: بله، (نوفل) گفت: همانا شوهرت پیامبر است و از سوی امتش مبتلا به گرفتاری میگردد (المصنف ابن ابی شیبه/کتاب المغازی/باب ما جاء فی مبعث النبی جلد 8 صفحه 438، حدیث 2) (6)
هنگامی که رسول الله صدائی را شنید که می گوید یا محمد، او پا به فرار گذاشت، نزد خدیجه رفت، ماجرا را بیان نمود و به او گفت: ای خدیجه، می ترسم که عقلم دچار توهم شده باشد؛ من چیزی شنیدم که مرا صدا می زد، آن را نمی دیدم و فرار کردم، او مرا صدا میزد... سپس به ابوبکر که یار او در جاهلیت بود ماجرایش را بیان کرد و ابوبکر را با دستانش گرفت و نزد ورقه بن نوفل رفت و به او گفت آنچه که خدیجه گفته بود، ورقه به او گفت: آیا چیزی را دیدی؟ گفت نه؛ ولی صدایش را شنیدم و فرار کردم ولی او نزد من بود، (ورقه) گفت: گواهی می دهم که تو پیامبر خدا هستی تو همان کسی هستی که عیسی بشارتش را داده است... و اگر به جنگ امر شدی من با تو هستم؛ پس از اینکه ورقه مُرد، رسول الله گفت که آن کشیش را در بهشت دیدم که جامه سبزی پوشیده بود. (المصنف ابن ابی شیبه/کتاب المغازی/باب ما جاء فی مبعث النبی، جلد 8 صفحه 438 حدیث 3 ) (7) این حدیث در سیره ابن اسحق صفحه 113 و دلایل النبوه بیهقی جلد 2 صفحه 158 هم بیان شده.
اما ورقه بن نوفل کیست؟
ابوموسی الحریری نویسنده به نام تاریخ ادیان در کتاب کشیش و پیامبر (قس و نبی) مینویسد:
ورقه بن نوفل از کشیش های قریش بود که در جد چهارم به محمد میرسد: ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزیز بن قُصی و خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزیز بن قصی. ورقه از حنیفهائی بود که همراه عبدالمطلب در غار حرا عبادت میکردند؛ او بود که دختر عمویش خدیجه را بر روش مسیحیت به عقد محمد در آورد به همین خاطر بود که محمد تا زمانی که خدیجه زنده بود ازدواج مجددی نکرد، وی هنگامی که میخواست این دو را به عقد هم در بیاورد گفت که ما از بزرگان و سروران عربیم و شما هم همینطور زیرا اعراب فضلیت شما را منکر نمیشوند همانا من خدیجه بنت خویلد را به عقد محمد ابن عبدالله در میآورم. ابوطالب هم گفت که پس از این ازدواج برای محمد آینده بزرگی رقم خواهد خورد، میپرسیم که ابوطالب از کجا این موضوع آینده محمد را تشخیص داد؟ او راضی شد پسر عمویش را به عقد بیوهای در بیاورد که قبلا دوبار شوهر گرفته بود. ورقه آموزگار محمد در آموزش تعالیم مسیحیت و یهودیت و داستانهانی آنان تحت عنوان داستان پیامبران بود او بود که انجیل را از عبری به عربی ترجمه و بازگو میکرد، او تابع فرقه خاصی از مسیحیت به نام ابیونیه بود که معتقد بودند عیسی انسان است و اعتقادی به پسر خدا بودن او نداشتند و تنها معتقد بودند که مسیح روح الله است به همین خاطر از کلیسیای روم طرد شده بودند.
البته محمد به غیر از ورقه با بسیاری از کشیشان دیگر مانند عداس و راهب مسیحی بحیرا ملاقات کرده بود و از آنان چیزهای زیادی آموخته بود... (قس و نبی )
تحقیقات این نویسنده عرب نشان میدهد که ورقه قبلا هم رفتارهائی عجیب و در همین راستا از محمد دیده بود.
ورقه بن نوفل به همراه بسیاری از بزرگان عرب آن زمان مانند عبدالمطلب بن هاشم و قس بن ساعده و ... حنیف بودند، ریشه درست این واژه معلوم نیست ولی در زبان آرامی به معنی دور بودن از حق و در اصطلاح اسلامی به معنی میل به حق است، آنچه مسلم است این موضوع میباشد که عبدالله پدر محمد و نوفل پدر ورقه، پدر پدربزرگشان یکی است (محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قُصی) و آنان خانوادتا در آن زمان بت پرست نبودند و خود را پیرو ابراهیم یعنی حنیف میدانستند (در ادامه مطلب معنی و ریشه حنیف بررسی خواهد شد) گرچه:
در کتاب البدایه و النهایه باب ذکر الجماعه کانوا مشهورین فی زمن الجاهلیه و سیره ابن هشام جلد 1 صفحه 242 به حنیف بودن ورقه اشاره شده است.
در زبانهای عبری و سریانی به معنی نجس یا مرتد میباشد، اعراب در زمان محمد به کسانیکه از عبادت بتها خودداری و از دین آنان ارتداد پیدا میکردند میگفتند و در مسیحیت و یهودیت به کسانی که از اهل فارس و یونانیان و عرب که این دو دین را نمیپذیرفتند اطلاق میشد. منبع history of the arabic hermes صفحه 190-191
در اینکه ورقه بن نوفل از مدتها پیش مجذوب شخصیت محمد بود شکی نیست؛ بهترین دلیل بر این مدعا، پافشاری وی بر ازدواج محمد با خدیجه است؛ ظاهرا محمد هم تحت تأثیر آموزشهای او قرار داشت، حنیف بودن محمد و پناه بردن او به غار حرا، جائی که نوفل هم آنجا عبادت میکرد، بهترین دلیل بر این ادعاست به اضافه اینکه خدیجه هم ظاهرا منتظر تحولی خاص در محمد بود، این آینده نگری را احتمالا روقه به او گفته بود، زیرا هنگامی که محمد ادعای دیدن موجودی عجیب نمود ترسید و به خانه پناه برد، خدیجه موضوع را به اولین کسی که میگوید همین کشیش یعنی ورقه است، پس تمام این شواهد نشانهی آن است که همهی همفکرانش منتظر چنین چیزی در او بودند، این امر به گذشتهی محمد و ادعاهای مشابه او مبنی بر دیدن چیزهای عجیب بر میگردد.
جبرئیل کم کم تغییر چهره میدهد.
محمد همچنان پافشاری میکرد این فرشتگان هستند که واسطهی میان او و خدایند، از لحاظ روانی همین اصرار او باعث شد که کم کم بر طرفداران او افزوده شود، وی نیز به مرور بر توهم خویش افزود تا اینکه ادعا نمود سوار بر موجودی چهارپا و بالدار به نام براق شده و به آسمان هفتم و نزد خود الله رفته است. شرح مفصل این داستان به نقل از قران و احادیث
و جبرئیل تغییر چهره میدهد
تا اینجا محمد جبرئیل را موجودی نامید که دارای بال است و او را در افق دوردست دیده است، با بررسی اسناد تاریخی و احادیث معتبر اسلامی به این نتیجه میرسیم که وی کم کم برای جبرئیل صفات انسانی قائل شد، به این حدیث توجه فرمائید:
مسلم نیشابوری و محمد ابن اسماعیل بخارائی (بخاری) در دو کتاب صحیحشان میگویند:
جبرئیل پیش رسول الله(ص) آمد در حالی که او نزد ام سلمه بود با او سخن گفت و پیامبر به ام سلمه گفت: او چه کسی بود؟ ام سلمه گفت: دحیه؛ در حالی که پس از شنیدن خطبه رسول الله متوجه شدم که جبرئیل بود... نکتهی جالب این حدیث، این است که ام سلمه دیده بود که دحیه کلبی نزد محمد است، ولی پس از اینکه محمد در خطبهاش گفته که جبرئیل پیشش بوده، او هم دچار شک شده و گفته که پس از خطبه متوجه شدم که او جبرئیل بود نه دحیه؛ این حدیث در زمره احادیث کاملا موثق اسلام به اصطلاح از احادیثی که هم بخاری آن را روایت کرده است و هم مسلم (متفق)(صحیح مسلم/ کتاب الفضائل/ باب من فضائل ام سلمه ام المومنین رضی الله عنها) و (صحیح بخاری /کتاب المناقب/باب علامات النبوه فی الاسلام )(8).
متن زیر به نقل از تاریخ طبری است:
به این حدیث محمد توجه نمائید:
از جابر ابن عبدالله روایت است که رسول الله (ص) گفت: تمام پیامبران بر من نمایان کردند، موسی مانند مردان قبیله شنوءه بود و عیسی مانند عوره بن مسعود بود، ابراهیم را دیدم که مانند همراهتان (اشاره به خودش) بود و جبرئیل هم مانند دحیه بن الکلبی. ( سنن ترمذی/کتاب المناقب/ باب فی صفه النبی)(10). البته همین حدیث در مسند احمد /باقی مسند المکثرین/ مسند جابر هم آمده است.
احادیث در این زمینه زیاد است مثلا در صحیح بخاری از قول محمد گفته شده که دجال را به من نشان دادند مانند ابن قطن مردی از قبیله خزاعه بود. (فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، کتاب الفتن، حدیث شماره 6709)
در بسیاری از منابع معتبر اسلامی از ابن صیاد با عنوان مسیح دجال از قول محمد یاد شده.
منابع و مستندات بالا خود دلیل است بر اینکه محمد به احتمال زیاد یکی از علائم بیماری شیزوفرنی داشت.
رفتار جنسی او هم یکی دیگر از این نشانههاست، شاید گفته شود که اگر او رفتار پرخطر جنسی داشت چرا در همان ابتدا و زمانی که خدیجه در قید حیات بود چنین چیزی یعنی ازدواج متعدد در او مشاهده نشد، در پاسخ باید گفت همانگونه که در پیشتر هم بیان کردم ازدواج این دو بر مبنای دین مسیحیت بود و ازدواج چندگانه در این دین وجود ندارد، محمد انسان متعقد مذهبی بود و در ابتدا تمامی احکام دین مسیحیت و همچنین یهودیت را تأیید میکرد تا آنجائیکه که ایمان به آنچه که بر عیسی و موسی نازل شده را جزء ایمان به اسلام میدانست:
والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (بقره/4) و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده(قرآن) و به آنچه پيش از تو نازل شده است(تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی) ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند.
تمامی آیات مربوط به ازدواج چندگانه و تجاوز جنسی پس از مرگ خدیجه بیان نموده است، از آنجائی که او به قاصد بودنش از سوی خدا ایمان داشت نمیتوانست آنچه که گمان داشت دستور صریح اوست را زیر پا بگذارد ولی به مرور چنین کرد، وی قدرت جنسی خویش را بیشتر سی مرد میدانست؛ در مورد بیمار شیزوفرن گفته میشود که این بیماران رفتار پر خطر جنسی دارند، در بررسی شناخت او چنین رفتاری در وی وجود دارد، ازدواج او با عروسش. در آن زمان فرزند خوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی حساب میشد و از پدرش ارث هم میبرد، زینب بنت جحش زن زید ابن محمد که پس از لغو فرزندخواندگی، زید ابن حارثه خوانده شد عروس محمد بود، او پس از مشاهدهی بدن نیمه لخت این زن عاشق وی شد ولی نمیتوانست طبق آموزشهائی که خود داده بود با وی ازدواج کند، لذا الله را به خدمت گرفت این رفتار وی در آن زمان سر و صدای زیادی ایجاد کرد؛ بنابراین رفتار پرخطر جنسی وی در تعارض با عرف زمان بود تا جائی که گفته میشد رسول الله با خالهاش هم ازدواج نمود، عایشه تشر معناداری به وی میزند و میگوید: "نمیبینم خواستهای در تو که خدایت در برآورده کردنشان شتابان نباشد"، محمد از قول الله در قرآن میگوید که تمامی زنان میتوانند خود را به من ببخشند:
.... وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(احزاب/50) .... و زن مؤمنى كه خود را به پيامبر ببخشد در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد ويژه توست نه ديگر مؤمنان؛ ما نيك مىدانيم كه در مورد زنانشان و زنان و دخترانی کافری که در جنگ بدست می آورند چه بر آنان مقرر كردهايم تا براى تو مشكلى پيش نيايد و الله همواره آمرزنده مهربان است.
موضوع ادعای محمد مبنی بر دو تکه کردن ماه هم باید در همین رابطه ارزیابی نمود.
این مطالب یعنی بیماری شیزوفرنی محمد میبایست به عنوان یک تحقیق علمی به صورت کاملا جامع در کتابی مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
ضمنا چون خواستم مطلب علمی و موثق باشد از آوردن کتبی که اعتبار چندانی در میان اهل تحقیق برخوردار نیستند خودداری نمودم، مخصوصا منابع شیعه؛ زیرا هنوز خود شیعیان هم حاضر نیستند احادیثشان را تصحیح نمایند، اگر چنین کنند اساس این مذهب فرو میپاشد. در بررسی سند حدیث تمام راویان باید از مبدأ تا مقصد لااقل افراد شناخته شدهای باشند؛ اهل سنت بر خلاف شیعه تقریبا تمام احادیثشان را پالایش نمودهاند، ولی شیعه حتی یک کتاب صحیح هم ندارد.
-----------------------------------------------------------------------------------------
قال: لا يسعني.
قال : فبمنى.
قال: لا يسعني.
قال : فبعرفات.
قال: ذلك بالحری أن يسعني.
فواعده فخرج (ص) للوقت؛ فاذا هو قد أقبل بخشخشه و کلکله من جبال عرفات، قد ملا ما بين المشرق و المغرب؛ و رأسه فی السماء و رجلاه فی الأرض؛ فلما رآه النبی (ص) خر مغشيا عليه؛ فتحول جبريل فی صورته و ضمه الى صدره؛ وقال : يا محمد، لا تخف! فكيف لو رايت اسرافيل وراسه من تحت العرش و رجلاه فی تخوم الأرض السابعه و ان العرش على كاهله و انه ليتضائل أحيانا من خشیه الله، حتى يصير مثل الوصع، يعني العصفور حتى ما يحمل عرش ربک الا عظمته.
(2) رأى رسول الله (ص) جبريل فی صورته و له ستمائه جناح، كل جناح منها قد سد الأفق یسقط من جناحه من التهاويل والدر والياقوت ما الله به عليم.
(3) أول ما بدأ به رسول الله (ص) من الوحی الرويا الصالحه فی النوم، فكان لا يرى رويا الا جائت مثل فلق الصبح، ثم حبب اليه الخلاء و كان يخلو بغار حراء فيتحنث فيه و هو التعبد الليالی ذوات العدد قبل ان ينزعا الى اهله و يتزود لذلک ثم يرجع الى خديجه فيتزود لمثلها حتى جاءه الحق و هو فی غار حراء فجاءه الملک فقال اقرا قال ما انا بقاری قال فاخذنی فغطنی حتی بلغ منی الجهد ثم ارسلني فقال اقرا، قلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثانيه حتى بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال اقرا فقلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثالثه ثم ارسلنی فقال اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاكرم؛ فرجع بها رسول الله (ص) يرجف فواده فدخل على خديجه بنت خويلد (رض)، فقال: زملونی زملونی، فزملوه حتى ذهب عنه الروع، فقال لخديجه و اخبرها الخبر لقد خشيت على نفسی فقالت خديجه كلا، والله ما يخزيک الله ابدا، انک لتصل الرحم و تحمل الكل و تكسب المعدوم و تقری الضيف و تعين على نوائب الحق، فانطلقت به خديجه حتى اأتت به ورقه بن نوفل بن اسد بن عبد العزیز ابن عم خديجه و كان امرا قد تنصر فی الجاهليه و كان يكتب الكتاب العبرانی فيكتب من الانجيل بالعبرانيه ما شاء الله ان يكتب و كان شيخا كبيرا قد عمی، فقالت له خديجه، يا ابن عم، اسمع من ابن اخيک، فقال له ورقه يا ابن اخی، ماذا ترى فاخبره رسول الله (ص) خبر ما راى فقال لهورقه هذا الناموس الذی نزل الله على موسى، يا ليتنی فيها جذعا ليتنی أكون حيا اذ يخرجک قومک، فقال رسول الله (ص) اومخرجی هم قال نعم، لم يات رجل قط بمثل ما جئت به الا عودی وان يدركنی يومک انصرک نصرا مؤزرا ثم لم ينشب ورقه ان توفی و فتر الوحی .... جابر بن عبد الله الأنصاری يحدث عن فتره الوحی فقال فی حديثه بينا انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت بصری فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بين السماء و الارض فرعبت منه فرجعت فقلت زملونی زملونی فانزل الله تعالى يا ايها المدثر، قم فانذر الى قوله و الرجز فاهجر فحمی الوحی...
(4) انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت راسی فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بين السماء و الارض فجئثت منه رعبا فرجعت فقلت زملونی زملونی فدثرونی، فانزل الله تعالی يا ايها المدثر الى و الرجز فاهجر قبل ان تفرض الصلاه و هی الاوثان.
(5) أن الحارث بن هشام (رض) سأل رسول الله (ص) فقال يا رسول الله، كيف یاتیک الوحی؟ فقال رسول الله(ص) احيانا ياتينی مثل صلصله الجرس و هو اشده علی فيفصم عنی و قد وعيت عنه ما قال و احيانا يتمثل لی الملک رجلا فيكلمنی فاعی ما يقول؛ قالت عائشه رضی الله عنها و لقد رايته ينزل عليه الوحی فی اليوم الشديد البرد فيفصم عنه و ان جبينه ليتفصد عرقا
(6) نزل جبرائيل على رسول الله (ص) ثم قال: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال له: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال: اقرا باسم ربک الذی خلق، فاتى خديجه فاخبرها بالذی راى، فاتت ورقه بن نوفل فذكرت ذلک له، فقال لها: هل راى زوجک صاحبه فی حضر؟ قالت: نعم، قال: فان زوجک نبی سيصيبه من أمته بلاء.
(7) ان رسول الله (ص) كان اذا برز سمع من يناديه يا محمد، فاذا سمع الصوت انطلق هاربا فاتى خديجه فذكر ذلک لها، فقال: يا خدیجه، قد خشيت أن يكون قد خالط عقلی شیء، إنی إذا برزت أسمع من ينادينی فلا أرى شيئا، فأنطلق هاربا فاذا هو عندی ينادينی،... فاسرت ذلک إلى أبي بكر و كان نديما له فی الجاهليه، فأخذ أبو بكر بيده، فانطلق به الى ورقه فقال: و ما ذاک ؟ فحدثه بما حدثته خديجه ، فاتى ورقه فذكر ذلک له فقال ورقه: هل ترى شيئا؟ قال: لا ، ولكنی اذا برزت سمعت النداء، فلا أرى شيئا فأنطلق هاربا فاذا هو عندي... يا محمد، قال : لبيک قال: أشهد ان لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده ورسوله... و لئن أمرت بالقتال وأنا حی لاقاتلن معک، فمات ورقه فقال رسول الله (ص): رأيت القس فی الجنه عليه ثياب خضر.
(9) ان جبريل (ع) كان كثيرا ما ياتی رسول الله (ص) على صوره دحيه و كان جميل الصوره...
(10) عن جابر ان رسول الله(ص) قال: عرض علی الانبياء فاذا موسى ضرب من الرجال كانه من رجال شنوءه و رايت عيسى ابن مريم فاذا اقرب الناس من رايت به شبها عروه بن مسعود و رايت ابراهيم فاذا اقرب من رايت به شبها صاحبكم يعنی نفسه و رأيت جبرائيل فاذا اقرب من رايت به شبها دحيه هو ابن خليفه الكلبي.
با بررسی اسلام به این نکته پی میبریم که بسیاری از تعالیم این دین چیزی جز خرافه و اوهام نیستند، پرسشی که به ذهن میرسد این است که آیا شخص محمد ابن عبدالله به سخنانش اعتقاد داشت یا نه؟ در اینجا دو فرضیه مطرح میگردد:
1- او انسان شیادی بود که هدفی جز سوء استفاده از سادگی مردم نداشت.
2- او واقعا اعتقاد داشت که کسی به او چنین سخنانی القا میکند.
البته فرضیه سومی هم مطرح میگردد و آن اینکه ترکیبی از این دو درست است، یعنی او فکر میکرد با خدائی به نام الله از طریق فرشتهای به نام جبرئیل در ارتباط است و هر ایدهای که به ذهن او میرسد در واقع وحی خداست؛ به نظر من در ابتدای ادعای او مبنی بر واسطه بین خدا و مردم بودن، فرض نخست نمیتواند زیاد با واقعیت زمان وی سازگار باشد؛ زیرا درست است که وی در اواخر عمر به تمام آنچه که میخواست با ارتکاب بدترین جنایات تاریخی رسید، اما سالهای ابتدائی که او ادعای ارتباط با خدا به واسطه فرشتهای به نام جبرئیل را داشت، زیر فشار بسیار بود؛ پس ناچاریم که فرضیه دوم را بپذیریم، یعنی اینکه او واقعا تصور میکرد خدا به واسطه جبرئیل او را مأمور کرده که پیامش را به انسانها برساند، از آنجائی که بسیاری از سخنانی که او از قول خدایش بیان نموده مانند دشنام دادن و درگیر شدن این خدا با ابولهب و زنش و .... درست مانند رفتار انسان عصبانی از شرایط زمان است؛ لذا جای شکی باقی نمیماند که این سخنان هرگز نمیتواند سخن خدائی باشد که پرودگار کل بشر است،( البته با فرض پذیرش وجود چنین خدائی)؛ بنابراین راهی وجود ندارد جز اینکه بپذیریم او واقعا تصور میکرد که کس یا کسانی با اشکال گاه انسانی و گاه ملکوتی با او در تماسند؛ پس راهی جز اینکه او انسان متوهمی بوده باقی نمیماند، اما پرسش:
آیا ممکن است چنین توهمی در انسان بوجود آید؟
برای پاسخ به این پرسش سراغ دانش روانپزشکی میرویم، با بررسی این شاخه از دانش پزشکی متوجه میشویم که بیماری به نام اسکیزوفرنی (Schizophrenia) یا شیزوفرنی (شیزوفرنیا) وجود دارد که خود را به صورت توهم سمعی (شنیداری) و بصری (دیداری) نشان میدهد، بیمار شیزوفرن ادعا میکند موجودی عجیب و غیر معمول با وی سخن میگویند و یا اینکه افراد عجیب و غریبی را دیده است به گونهای که مردم عادی تصور میکنند شخص دیوانه شده است؛ این بیماری معمولا در افرادی که فقر را به مدت طولانی تجربه کردهاند بوجود میآید و همراه با گوشه گیری طولانی است؛ اسکیزوفرنی بیشتر در افرادی رخ میدهد که در کودکی و نوجوانی از حمایت والدین برخوردار نبودهاند، این افراد از فعالیت جنسی بالائی برخوردارند و در این راه حاضرند به هر کاری دست بزنند، لذا ابتلا به بیماریهای مقاربتی هم در ایشان بیشتر است.
اکنون دنبال نشانههائی میگردیم که محمد ابن عبدالله از خود به جا گذاشته است.
اگر به شخصیت او نگاه کنیم متوجه میشویم که وی دوران کودکی سختی را گذرانده است و در این دوران از نعمت داشتن پدر و مادر محروم بوده است به گونهای که نخست پدربزرگش و سپس عمویش سرپرست او میشوند تا اینکه او را تحویل زنی اعرابی (بیابان نشین چوپان) میدهند، خوب به این حدیث که از احادیث معتبر اسلامی است توجه فرمائید:
محمد در توصیف دروان کودکی خویش که تحت نظر حلیمه سعدیه و به دور از خانواده بود میگوید: دو فرشته در حالی که من در بیابان بودم مرا گرفتند و سینهام را شکافتند بدون اینکه نه احساس درد نمایم و نه احساس خونریزی، پس از آن یکی به دیگری گفت که غل و غش را خارج کن و مهربانی و دلسوزی را وارد کن، آن دو تکه گوشتی که مانند خون لخته شده بود را از سینهام خارج کردند و دور انداختند...(مسند احمد ابن حنبل/ مسند الانصار / حدیث محمد ابن ابی کعب عن ابیه).
اگر فرض کنیم او راست میگوید پس یا اینکه واقعا در کودکی تصور میکند که چنین داستانی رخ داده یا اینکه این گمان بعدها در او شکل گرفت، البته او دوبار دیگر هم چنین ادعائی را مطرح نمود، جالب است که بدانید در یکی از این موارد او ادعا دارد در بزرگسالی در حالی که در خانهاش بود، سقف خانه شکافته شد و فرشتگان با تشتی از جنس طلا که پر از حکمت و معرفت بود سینهاش را شستشو دادند و ...(صحیح بخاری/کتاب الصلاه/ باب کیف فرضت الصلاه فی الاسراء) شرح به همراه متن عربی حدیث
زمانی که محمد ادعا داشت فرشتهای به نام جبرئیل این سخنان (قرآن) را به او یاد میدهد، مردم وی را دیوانه تصور کردند، او در پاسخ از قول الله میگوید:
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ (تکویر/18) سوگند به صبح هنگامی که نفس بکشد.إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (تکویر/19) كه سخن فرستادهی (جبرئیل) بزرگوارى است. ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (تکویر/20) كه قدرتمند است و نزد صاحب عرش جایگاه والا دارد. مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (تکویر/21) فرمانبردار و امانتدار است. وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ (تکویر/22) و همسخن شما ديوانه نيست. وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (تکویر/23) و قطعا آن (فرشته) را در افق روشن ديده است. وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (حجر/6) و گفتند: اى كسى كه ذکر( قرآن ) بر او فرود آمده، به يقين تو ديوانهاى.
و یا:
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ (مؤمنون/70) یا میگویند او جنی (دیوانه) شده؛ چنین نیست (سخن) حق برایشان آورده است و بیشترشان روی گردانند.
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (سبآ/46) بگو "من فقط به شما يک پند میدهم كه دو به دو و به تنهایی براى الله به پا خیزید؛ سپس بیندیشید كه یار شما هیچ گونه دیوانگى ندارد؛ او شما را از شکنجهی سختى كه در پیش است جز هشدار دهندهای نيست.
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ (اعراف/184) آيا نیندیشیدند كه یارشان (محمد) هیچ دیوانگی ندارد؟ او جز هشدار دهندهای آشكار نیست.
دلیل اینکه چنین گمانی بر او داشتند این بود که او ادعا میکرد موجودی به نام جبرئیل این سخنان را به وی میآموزد، مردم نیز میگفتند اگر راست میگوئی جیرئیل را به ما نشان بده:
لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (حجر/7) اگر راست میگوئى چرا فرشتهها را پيش ما نمیآورى!؟ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ (قلم/2) تو به لطف پروردگارت ديوانه نيستى. و چندین آیههای دیگر...
قرطبی از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر آیات سوره تکویر که در بالا بیان شده از قول محمد میگوید (نقل به مضمون) رسول الله (ص) از جبرئیل خواست تا چهرهی واقعی خودش را نشان دهد، آن دو با هم وعده کردند که در کوه عرفات این کار صورت گیرد، رسول الله (ص) در حالی جبرئیل را دید که او کل مغرب و مشرق را پر کرده بود، سرش در آسمان بود و پایش روی زمین؛ او با مشاهده چهره واقعی جبرئیل از خود بیخود گردید؛ پس جبرئیل به صورت سابقش درآمد و گفت ای محمد، اگر اسرافیل را ببینی چه می کنی؟ او سرش زیر عرش است و پایش بر زمین هفتم و عرش بر شانهی اوست، او گاهی اوقات مانند گنجشکی میگردد که عرش را حمل میکند... (1)
آیات دیگر قرآن در همین مورد:
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى (نجم/1) سوگند به ستاره هنگامی که فرو آید. مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى (نجم/2) همسخن شما نه دیوانه و نه گمراه شده است...عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى (نجم/5) آن نيرومندبه او آموخته است. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى (نجم/6) نيرومندى كه بر هر چیز مسلط است. وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى (نجم/7) در حالى كه او در افق بالا بود. ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى (نجم/8) سپس نزديک شد فرو آمد. فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنی (نجم/9) تا آنكه فاصلهاش به اندازه دو كمان يا كمتر شد. فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (نجم/10) آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحى كند وحى کرد. ( این هم یکی از تناقضات قرآن است که در اینجا محمد در ابتدای اسلام خود را بندهی جبرئیل میداند). مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (نجم/11) آنچه که دلش دید هرگز دروغ نمیگوید. أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى (نجم/12) آيا در آنچه ديده است با او جدال مىكنيد؟ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (نجم/13) و قطعا بار ديگر هم او را ديده است. عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (نجم/14) نزدیک درخت کُنار المنتهی. عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى (نجم/15) (همان درختی ) كه باغ مأوی کنارش است. إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى (نجم/16) آنگاه كه درخت کنار را آنچه پوشيده بود پوشيده بود.
ابن کثیر از قول احمد ابن حنبل و او هم به نقل از محمد در تفسیر آیات بالا میگوید: رسول الله تنها دو بار جبرئیل را به صورت واقعی اش دید (یکی قبلا اشاره کردم)...و دیگری: رسول الله جبرئیل را به شکل اصلی اش دید در حالی که او 600 بال داشت و هر بالش افق را پوشانیده بود و از بالهایش نورهای رنگین و دُر و یاقوت میریخت.(2)
در کتاب صحیح بخاری همین موضوع یعنی پوشانیدن افق بوسیله جبرئیل نیز آمده است (کتاب فتح الباری فی شرح صحیح بخاری/کتاب بدا الخلق/باب ذکر الملائکه)
در آن زمان با توجه به آیه پائین علاوه بر دیوانگی عدهای هم محترمانه به محمد میگفتند که چشم تو چیزی دیگری را دیده که تو احساس کردی فرشته است و در واقع به او میگفتند که دچار توهم شدی، او در پاسخ میگوید:
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (نجم/17) این دیده (چشم محمد) منحرف نشد و سرپیچی نکرد.... در ادامه همین سوره اقدام به تعریف از لات و عزی و منات میکند و داستان غرانیق و ایه های شیطانی رخ میدهد.... شرح
اما چگونه شد که محمد با دیدن چنین موجودی تصور نمود که قاصد خداست و چیزهائی که گمان داشت میشنود، سخنان خدا میباشد؟
او گمان کرد موجودی را دیده است که به وی میگوید بخوان به نام پروردگارت که تو را از خون بسته پدید آورد، ترسید و به خانه رفت، خود را درون ملافهای پوشانید؛ او در ابتدا هرگز نگفت که من پیامبر هستم؛ خدیجه هم از پسر عمویش ورقه بن نوفل خواست تا نزد شوهرش بیاید؛ ورقه از محمد خواست تا آنچه که دیده است را بیان نماید، پس از شنیدن سخنان محمد گفت که او گابریل (گبرئیل) و یا به عربی جبرئیل را دیده است و به وی یادآوردی نمود که تو پیامبر خدا هستی، پس از این موضوع بود که محمد احساس کرد که همان موجود دوباره نزد او آمده و از او میخواهد که خود را پنهان نکند، برخیزد و پروردگارش را به بزرگی یاد نماید، لباسهایش را پاک کند و به مردم هشدار دهد در حالی که بر صندلی مابین آسمان و زمین نشسته بود:
يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (مدثر/1) ای کسی که خود را در پتو پوشانیدهای. قُمْ فَأَنذِرْ (مدثر/2) برخیز و هشدار بده. وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ (مدثر/3) و پروردگارت را به بزرگی یاد کن. وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ (مدثر/4) و جامه هایت را پاک کن. وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ (مدثر/5) و پلیدی را از خود دور کن. ....
بخاری در صحیحش در مورد چگونگی نزول وحی از قول عایشه به نقل از محمد میگوید:
در ابتدا وحی به صورت رویا صادقه بر رسول الله (ص) آغاز شد و تمام خوابهای رسول الله به صورت واقعی و مانند فلق صبح (نوری که در آسمان پیش از سحرگاه در مناطق با فاصله نه چندان زیاد از استوا دیده میشود بر او میآمد) پس از این تنهائی را دوست میداشت، او در غار حرا با خود خلوت میکرد و شبهای زیادی را پیش از اینکه نزد خانوادهاش برگردد عبادت میکرد و (پس از اتمام جیره غذائیاش) نزد خدیجه بر میگشت و همین کار را تکرار مینمود؛ تا اینکه حق نزدش آمد و او در غار حرا بود و فرشته گفت: بخوان، گفت: نمیتوانم بخوانم،(او گفت) پس مرا گرفت و کاملا پوشانید تا اینکه دست و پا زدم سپس رهایم کرد و گفت بخوان، گفتم: نمیتوانم بخوانم، و دوباره همان کار را با من کرد و رهایم نمود و گفت بخوان: گفتم نمیتوانم بخوانم و برای بار سوم هم همان کار را با من کرد و گفت: " بخوان به نام پروردگارت که پدید آوردنده است، انسان را از خون بسته پدید آورد، بخوان و پروردگارت گرامی تر است" پس رسول الله (ص) در حالی که دلش میلرزید نزد خدیجه دختر خویلد (رض) برگشت و گفت: مرا بپوشانید مرا بپوشانید پس او را پوشانید تا اینکه وحشت از او رفت، پس آنچه که اتفاق افتاده بود به خدیجه بازگو نمود خدیجه گفت: هرگز نترس، به خدا الله تو را شرمگین نمیکند، تو به رحمت رسیدی و همه چیز را بر میداری و آنچه که از دست رفته را به دست میگیری... تا اینکه خدیجه نزد ورقه پسر نوفل پسر اسد پسر عبدالعزیز، پسرعمویش رفت او کسی بود که در جاهلیت مسیحی شده بود، او به زبان عبری آشنائی داشت و انجیل به زبان عبری از آنچه که خدا خواسته بود بازگو میکرد، او پیرمردی بود (که در اواخر عمرش) نابینا شد؛ (خدیجه گفت) ای پسر عمو، به سخنان پسر برادرت گوش کن، پس ورقه به او گفت: ای پسر برادرم، چه دیدی؟ پس رسول الله ماجرای آنچه که دیده بود را تعریف کرد، ورقه به او گفت: این همان فرشتهای است که الله بر موسی نازل کرد، ای کاش زمانی که مردم تو را اخراج میکنند من زنده باشم، پس رسول الله (ص) گفت: حتی بزرگانش هم؟ ورقه گفت: بله، هرگز مردی مانند تو نیامده و اگر من تو را دریافتم یاریات میدهم، ولی ورقه پس از وحی وفات یافت و وحی برای مدتی متوقف شد. بخاری در ادامه از قول محمد به نقل از جابر این عبدالله انصاری میگوید که رسول الله درباره زمان وحی میگفت من راه میرفتم که صدائی را از آسمان شنیدم، پس سرم را بالا گرفتم و فرشته ای که در حرا دیده بودم را دوباره دیدم در حالی که بر صندلی بین زمین و آسمان نشسته بود میگوید" ای کسی که خود را پوشاننده در پتو هستی برخیز ... (صحیح بخاری/ کتاب بدأ الوحی جزء یکم) (3)
آنچه که در اینجا جلب توجه میکند این است که وحی پس از اینکه ورقه بن نوفل از دنیا رفت برای مدتی متوقف گردید.
و باز بخاری در همین رابطه حدیثی از محمد نقل می کند:
من راه می رفتم که صدائی را شنیدم و سرم را بالا گرفتم، پس فرشتهای که در حرا نزدم بود بر صندلی بین آسمان و زمین نشسته بود ترس تمام وجودم را گرفت پس به خانه برگشتم و گفتم مرا بپوشانید؛ پس الله تعالی آیهی "ای کسی که خود را در پتو پیچیدهای برخیز ..." را نازل کرد ....(صحیح بخاری /کتاب تفسیر القرآن، سوره مدثر) (4). احادیث مانند این در منابع زیادی آمده است.
و این آیات:
يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (مزمل /1) اى مرد جامه بر خود پيچيده. قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا (مزمل/2) امشب را بیدار باش مگر اندکی از آن. (بیشتر امشب را بیدار باش) نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا (مزمل/3) نيمی از آن (شب) يا اندكى از نيمه كم کن. ...
در صحیح مسلم، کتاب الفصائل، باب عرق النبی (ص) فی البرد و حین یاتیه الوحی و همچنین در صحیح بخاری کتاب بدأ الوحی باب بدأ الوحی از قول الحارث ابن هشام گفته شده که از رسول الله پرسیدم وحی چگونه بر تو میآید؟ و او پاسخ میدهد که گاهی اوقات مانند صدای جیرینگ جیرنگ زنگ یا شدیدتر است که به من الهام میشود و مرا به آنچه که میگوید دعوت میکند و گاهی هم فرشته به صورت مردی میآید که مرا صدا میزند و در ادامه همین حدیث در صحیح بخاری از قول عایشه نوشته شده: در روز بسیار سردی او را دیدم که وحی بر او نازل میشد پس به او الهام شد در حالی که بر پیشانیاش عرق بود. لفظ عربی صحیح بخاری (5)
ابن ابی شیبه در مصنفش که از کتب معتبر اسلامی است میگوید:
جبرئیل بر رسول الله (ص) فرود آمد و گفت: بخوان، گفت: چه بخوانم؟ گفت: بخوان، گفت چه بخوانم؟ گفت: بخوان به نام پروردگارت که تو را پدید آورد، پس نزد خدیجه رفت و او را از آنچه که دیده بود آگاه کرد؛ نزد ورقه بن نوفل رفت و به او ماجرا را گفت، پس نوفل گفت: آیا شوهرت صاحب سخن را دید؟ گفت: بله، (نوفل) گفت: همانا شوهرت پیامبر است و از سوی امتش مبتلا به گرفتاری میگردد (المصنف ابن ابی شیبه/کتاب المغازی/باب ما جاء فی مبعث النبی جلد 8 صفحه 438، حدیث 2) (6)
هنگامی که رسول الله صدائی را شنید که می گوید یا محمد، او پا به فرار گذاشت، نزد خدیجه رفت، ماجرا را بیان نمود و به او گفت: ای خدیجه، می ترسم که عقلم دچار توهم شده باشد؛ من چیزی شنیدم که مرا صدا می زد، آن را نمی دیدم و فرار کردم، او مرا صدا میزد... سپس به ابوبکر که یار او در جاهلیت بود ماجرایش را بیان کرد و ابوبکر را با دستانش گرفت و نزد ورقه بن نوفل رفت و به او گفت آنچه که خدیجه گفته بود، ورقه به او گفت: آیا چیزی را دیدی؟ گفت نه؛ ولی صدایش را شنیدم و فرار کردم ولی او نزد من بود، (ورقه) گفت: گواهی می دهم که تو پیامبر خدا هستی تو همان کسی هستی که عیسی بشارتش را داده است... و اگر به جنگ امر شدی من با تو هستم؛ پس از اینکه ورقه مُرد، رسول الله گفت که آن کشیش را در بهشت دیدم که جامه سبزی پوشیده بود. (المصنف ابن ابی شیبه/کتاب المغازی/باب ما جاء فی مبعث النبی، جلد 8 صفحه 438 حدیث 3 ) (7) این حدیث در سیره ابن اسحق صفحه 113 و دلایل النبوه بیهقی جلد 2 صفحه 158 هم بیان شده.
اما ورقه بن نوفل کیست؟
ابوموسی الحریری نویسنده به نام تاریخ ادیان در کتاب کشیش و پیامبر (قس و نبی) مینویسد:
ورقه بن نوفل از کشیش های قریش بود که در جد چهارم به محمد میرسد: ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزیز بن قُصی و خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزیز بن قصی. ورقه از حنیفهائی بود که همراه عبدالمطلب در غار حرا عبادت میکردند؛ او بود که دختر عمویش خدیجه را بر روش مسیحیت به عقد محمد در آورد به همین خاطر بود که محمد تا زمانی که خدیجه زنده بود ازدواج مجددی نکرد، وی هنگامی که میخواست این دو را به عقد هم در بیاورد گفت که ما از بزرگان و سروران عربیم و شما هم همینطور زیرا اعراب فضلیت شما را منکر نمیشوند همانا من خدیجه بنت خویلد را به عقد محمد ابن عبدالله در میآورم. ابوطالب هم گفت که پس از این ازدواج برای محمد آینده بزرگی رقم خواهد خورد، میپرسیم که ابوطالب از کجا این موضوع آینده محمد را تشخیص داد؟ او راضی شد پسر عمویش را به عقد بیوهای در بیاورد که قبلا دوبار شوهر گرفته بود. ورقه آموزگار محمد در آموزش تعالیم مسیحیت و یهودیت و داستانهانی آنان تحت عنوان داستان پیامبران بود او بود که انجیل را از عبری به عربی ترجمه و بازگو میکرد، او تابع فرقه خاصی از مسیحیت به نام ابیونیه بود که معتقد بودند عیسی انسان است و اعتقادی به پسر خدا بودن او نداشتند و تنها معتقد بودند که مسیح روح الله است به همین خاطر از کلیسیای روم طرد شده بودند.
البته محمد به غیر از ورقه با بسیاری از کشیشان دیگر مانند عداس و راهب مسیحی بحیرا ملاقات کرده بود و از آنان چیزهای زیادی آموخته بود... (قس و نبی )
تحقیقات این نویسنده عرب نشان میدهد که ورقه قبلا هم رفتارهائی عجیب و در همین راستا از محمد دیده بود.
ورقه بن نوفل به همراه بسیاری از بزرگان عرب آن زمان مانند عبدالمطلب بن هاشم و قس بن ساعده و ... حنیف بودند، ریشه درست این واژه معلوم نیست ولی در زبان آرامی به معنی دور بودن از حق و در اصطلاح اسلامی به معنی میل به حق است، آنچه مسلم است این موضوع میباشد که عبدالله پدر محمد و نوفل پدر ورقه، پدر پدربزرگشان یکی است (محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قُصی) و آنان خانوادتا در آن زمان بت پرست نبودند و خود را پیرو ابراهیم یعنی حنیف میدانستند (در ادامه مطلب معنی و ریشه حنیف بررسی خواهد شد) گرچه:
در کتاب البدایه و النهایه باب ذکر الجماعه کانوا مشهورین فی زمن الجاهلیه و سیره ابن هشام جلد 1 صفحه 242 به حنیف بودن ورقه اشاره شده است.
در زبانهای عبری و سریانی به معنی نجس یا مرتد میباشد، اعراب در زمان محمد به کسانیکه از عبادت بتها خودداری و از دین آنان ارتداد پیدا میکردند میگفتند و در مسیحیت و یهودیت به کسانی که از اهل فارس و یونانیان و عرب که این دو دین را نمیپذیرفتند اطلاق میشد. منبع history of the arabic hermes صفحه 190-191
در اینکه ورقه بن نوفل از مدتها پیش مجذوب شخصیت محمد بود شکی نیست؛ بهترین دلیل بر این مدعا، پافشاری وی بر ازدواج محمد با خدیجه است؛ ظاهرا محمد هم تحت تأثیر آموزشهای او قرار داشت، حنیف بودن محمد و پناه بردن او به غار حرا، جائی که نوفل هم آنجا عبادت میکرد، بهترین دلیل بر این ادعاست به اضافه اینکه خدیجه هم ظاهرا منتظر تحولی خاص در محمد بود، این آینده نگری را احتمالا روقه به او گفته بود، زیرا هنگامی که محمد ادعای دیدن موجودی عجیب نمود ترسید و به خانه پناه برد، خدیجه موضوع را به اولین کسی که میگوید همین کشیش یعنی ورقه است، پس تمام این شواهد نشانهی آن است که همهی همفکرانش منتظر چنین چیزی در او بودند، این امر به گذشتهی محمد و ادعاهای مشابه او مبنی بر دیدن چیزهای عجیب بر میگردد.
جبرئیل کم کم تغییر چهره میدهد.
ادامه روانشناختی محمد
او در توصیف فرشتگان بعدها در قرآن از قول خدایش میگوید که آنها دارای دو بال یا 3 بال یا چهار بال هستند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (فاطر/1) سپاس الله كه پديد آورنده آسمان و زمين است؛ فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و سهگانه و چهارگانه هستند پيام آور قرار داده است، در آفرينش هر چه بخواهد مىافزايد زيرا الله بر هر چيزى تواناست.محمد همچنان پافشاری میکرد این فرشتگان هستند که واسطهی میان او و خدایند، از لحاظ روانی همین اصرار او باعث شد که کم کم بر طرفداران او افزوده شود، وی نیز به مرور بر توهم خویش افزود تا اینکه ادعا نمود سوار بر موجودی چهارپا و بالدار به نام براق شده و به آسمان هفتم و نزد خود الله رفته است. شرح مفصل این داستان به نقل از قران و احادیث
و جبرئیل تغییر چهره میدهد
تا اینجا محمد جبرئیل را موجودی نامید که دارای بال است و او را در افق دوردست دیده است، با بررسی اسناد تاریخی و احادیث معتبر اسلامی به این نتیجه میرسیم که وی کم کم برای جبرئیل صفات انسانی قائل شد، به این حدیث توجه فرمائید:
مسلم نیشابوری و محمد ابن اسماعیل بخارائی (بخاری) در دو کتاب صحیحشان میگویند:
جبرئیل پیش رسول الله(ص) آمد در حالی که او نزد ام سلمه بود با او سخن گفت و پیامبر به ام سلمه گفت: او چه کسی بود؟ ام سلمه گفت: دحیه؛ در حالی که پس از شنیدن خطبه رسول الله متوجه شدم که جبرئیل بود... نکتهی جالب این حدیث، این است که ام سلمه دیده بود که دحیه کلبی نزد محمد است، ولی پس از اینکه محمد در خطبهاش گفته که جبرئیل پیشش بوده، او هم دچار شک شده و گفته که پس از خطبه متوجه شدم که او جبرئیل بود نه دحیه؛ این حدیث در زمره احادیث کاملا موثق اسلام به اصطلاح از احادیثی که هم بخاری آن را روایت کرده است و هم مسلم (متفق)(صحیح مسلم/ کتاب الفضائل/ باب من فضائل ام سلمه ام المومنین رضی الله عنها) و (صحیح بخاری /کتاب المناقب/باب علامات النبوه فی الاسلام )(8).
متن زیر به نقل از تاریخ طبری است:
.... پیغمبر پیش از آنکه به بنیقریظه رسد، در "صورین" به یاران خود گذشت و گفت:
کسی را دیدید؟
گفتند: آری، دحیه بن خلیفه کلبی از اینجا گذشت که بر استری سفید بود که زین داشت و قطیفهی دیبا بر زین بود.
پیغمبر گفت: این جبرئیل بود، او را به سوی بنیقریظه فرستادهاند تا دیوارهایشان را بلرزاند و ترس در دلشان افکند.... شرح
دحیه کلبی یکی از جوانان زیبای عرب در آن زمان بود که پیامبر جبرئیل را به شکل او میدید. (مقدمه تفسیر ابن کثیر/کتاب فضائل القرآن) (9)به این حدیث محمد توجه نمائید:
از جابر ابن عبدالله روایت است که رسول الله (ص) گفت: تمام پیامبران بر من نمایان کردند، موسی مانند مردان قبیله شنوءه بود و عیسی مانند عوره بن مسعود بود، ابراهیم را دیدم که مانند همراهتان (اشاره به خودش) بود و جبرئیل هم مانند دحیه بن الکلبی. ( سنن ترمذی/کتاب المناقب/ باب فی صفه النبی)(10). البته همین حدیث در مسند احمد /باقی مسند المکثرین/ مسند جابر هم آمده است.
احادیث در این زمینه زیاد است مثلا در صحیح بخاری از قول محمد گفته شده که دجال را به من نشان دادند مانند ابن قطن مردی از قبیله خزاعه بود. (فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، کتاب الفتن، حدیث شماره 6709)
در بسیاری از منابع معتبر اسلامی از ابن صیاد با عنوان مسیح دجال از قول محمد یاد شده.
منابع و مستندات بالا خود دلیل است بر اینکه محمد به احتمال زیاد یکی از علائم بیماری شیزوفرنی داشت.
رفتار جنسی او هم یکی دیگر از این نشانههاست، شاید گفته شود که اگر او رفتار پرخطر جنسی داشت چرا در همان ابتدا و زمانی که خدیجه در قید حیات بود چنین چیزی یعنی ازدواج متعدد در او مشاهده نشد، در پاسخ باید گفت همانگونه که در پیشتر هم بیان کردم ازدواج این دو بر مبنای دین مسیحیت بود و ازدواج چندگانه در این دین وجود ندارد، محمد انسان متعقد مذهبی بود و در ابتدا تمامی احکام دین مسیحیت و همچنین یهودیت را تأیید میکرد تا آنجائیکه که ایمان به آنچه که بر عیسی و موسی نازل شده را جزء ایمان به اسلام میدانست:
والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (بقره/4) و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده(قرآن) و به آنچه پيش از تو نازل شده است(تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی) ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند.
تمامی آیات مربوط به ازدواج چندگانه و تجاوز جنسی پس از مرگ خدیجه بیان نموده است، از آنجائی که او به قاصد بودنش از سوی خدا ایمان داشت نمیتوانست آنچه که گمان داشت دستور صریح اوست را زیر پا بگذارد ولی به مرور چنین کرد، وی قدرت جنسی خویش را بیشتر سی مرد میدانست؛ در مورد بیمار شیزوفرن گفته میشود که این بیماران رفتار پر خطر جنسی دارند، در بررسی شناخت او چنین رفتاری در وی وجود دارد، ازدواج او با عروسش. در آن زمان فرزند خوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی حساب میشد و از پدرش ارث هم میبرد، زینب بنت جحش زن زید ابن محمد که پس از لغو فرزندخواندگی، زید ابن حارثه خوانده شد عروس محمد بود، او پس از مشاهدهی بدن نیمه لخت این زن عاشق وی شد ولی نمیتوانست طبق آموزشهائی که خود داده بود با وی ازدواج کند، لذا الله را به خدمت گرفت این رفتار وی در آن زمان سر و صدای زیادی ایجاد کرد؛ بنابراین رفتار پرخطر جنسی وی در تعارض با عرف زمان بود تا جائی که گفته میشد رسول الله با خالهاش هم ازدواج نمود، عایشه تشر معناداری به وی میزند و میگوید: "نمیبینم خواستهای در تو که خدایت در برآورده کردنشان شتابان نباشد"، محمد از قول الله در قرآن میگوید که تمامی زنان میتوانند خود را به من ببخشند:
.... وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(احزاب/50) .... و زن مؤمنى كه خود را به پيامبر ببخشد در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد ويژه توست نه ديگر مؤمنان؛ ما نيك مىدانيم كه در مورد زنانشان و زنان و دخترانی کافری که در جنگ بدست می آورند چه بر آنان مقرر كردهايم تا براى تو مشكلى پيش نيايد و الله همواره آمرزنده مهربان است.
موضوع ادعای محمد مبنی بر دو تکه کردن ماه هم باید در همین رابطه ارزیابی نمود.
این مطالب یعنی بیماری شیزوفرنی محمد میبایست به عنوان یک تحقیق علمی به صورت کاملا جامع در کتابی مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
ضمنا چون خواستم مطلب علمی و موثق باشد از آوردن کتبی که اعتبار چندانی در میان اهل تحقیق برخوردار نیستند خودداری نمودم، مخصوصا منابع شیعه؛ زیرا هنوز خود شیعیان هم حاضر نیستند احادیثشان را تصحیح نمایند، اگر چنین کنند اساس این مذهب فرو میپاشد. در بررسی سند حدیث تمام راویان باید از مبدأ تا مقصد لااقل افراد شناخته شدهای باشند؛ اهل سنت بر خلاف شیعه تقریبا تمام احادیثشان را پالایش نمودهاند، ولی شیعه حتی یک کتاب صحیح هم ندارد.
-----------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------
(1) حكى الثعلبی عن ابن عباس قال النبي(ص) لجبريل:
إنی احب ان اراک فی صورتک التی تكون فيها فی السماء. قال: لن تقدر على ذلک؛ قال : بلى. قال: فأين تشاء أن أتخيل لک؟ قال: بالابطح.(1) حكى الثعلبی عن ابن عباس قال النبي(ص) لجبريل:
قال: لا يسعني.
قال : فبمنى.
قال: لا يسعني.
قال : فبعرفات.
قال: ذلك بالحری أن يسعني.
فواعده فخرج (ص) للوقت؛ فاذا هو قد أقبل بخشخشه و کلکله من جبال عرفات، قد ملا ما بين المشرق و المغرب؛ و رأسه فی السماء و رجلاه فی الأرض؛ فلما رآه النبی (ص) خر مغشيا عليه؛ فتحول جبريل فی صورته و ضمه الى صدره؛ وقال : يا محمد، لا تخف! فكيف لو رايت اسرافيل وراسه من تحت العرش و رجلاه فی تخوم الأرض السابعه و ان العرش على كاهله و انه ليتضائل أحيانا من خشیه الله، حتى يصير مثل الوصع، يعني العصفور حتى ما يحمل عرش ربک الا عظمته.
(2) رأى رسول الله (ص) جبريل فی صورته و له ستمائه جناح، كل جناح منها قد سد الأفق یسقط من جناحه من التهاويل والدر والياقوت ما الله به عليم.
(3) أول ما بدأ به رسول الله (ص) من الوحی الرويا الصالحه فی النوم، فكان لا يرى رويا الا جائت مثل فلق الصبح، ثم حبب اليه الخلاء و كان يخلو بغار حراء فيتحنث فيه و هو التعبد الليالی ذوات العدد قبل ان ينزعا الى اهله و يتزود لذلک ثم يرجع الى خديجه فيتزود لمثلها حتى جاءه الحق و هو فی غار حراء فجاءه الملک فقال اقرا قال ما انا بقاری قال فاخذنی فغطنی حتی بلغ منی الجهد ثم ارسلني فقال اقرا، قلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثانيه حتى بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال اقرا فقلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثالثه ثم ارسلنی فقال اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاكرم؛ فرجع بها رسول الله (ص) يرجف فواده فدخل على خديجه بنت خويلد (رض)، فقال: زملونی زملونی، فزملوه حتى ذهب عنه الروع، فقال لخديجه و اخبرها الخبر لقد خشيت على نفسی فقالت خديجه كلا، والله ما يخزيک الله ابدا، انک لتصل الرحم و تحمل الكل و تكسب المعدوم و تقری الضيف و تعين على نوائب الحق، فانطلقت به خديجه حتى اأتت به ورقه بن نوفل بن اسد بن عبد العزیز ابن عم خديجه و كان امرا قد تنصر فی الجاهليه و كان يكتب الكتاب العبرانی فيكتب من الانجيل بالعبرانيه ما شاء الله ان يكتب و كان شيخا كبيرا قد عمی، فقالت له خديجه، يا ابن عم، اسمع من ابن اخيک، فقال له ورقه يا ابن اخی، ماذا ترى فاخبره رسول الله (ص) خبر ما راى فقال لهورقه هذا الناموس الذی نزل الله على موسى، يا ليتنی فيها جذعا ليتنی أكون حيا اذ يخرجک قومک، فقال رسول الله (ص) اومخرجی هم قال نعم، لم يات رجل قط بمثل ما جئت به الا عودی وان يدركنی يومک انصرک نصرا مؤزرا ثم لم ينشب ورقه ان توفی و فتر الوحی .... جابر بن عبد الله الأنصاری يحدث عن فتره الوحی فقال فی حديثه بينا انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت بصری فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بين السماء و الارض فرعبت منه فرجعت فقلت زملونی زملونی فانزل الله تعالى يا ايها المدثر، قم فانذر الى قوله و الرجز فاهجر فحمی الوحی...
(4) انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت راسی فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بين السماء و الارض فجئثت منه رعبا فرجعت فقلت زملونی زملونی فدثرونی، فانزل الله تعالی يا ايها المدثر الى و الرجز فاهجر قبل ان تفرض الصلاه و هی الاوثان.
(5) أن الحارث بن هشام (رض) سأل رسول الله (ص) فقال يا رسول الله، كيف یاتیک الوحی؟ فقال رسول الله(ص) احيانا ياتينی مثل صلصله الجرس و هو اشده علی فيفصم عنی و قد وعيت عنه ما قال و احيانا يتمثل لی الملک رجلا فيكلمنی فاعی ما يقول؛ قالت عائشه رضی الله عنها و لقد رايته ينزل عليه الوحی فی اليوم الشديد البرد فيفصم عنه و ان جبينه ليتفصد عرقا
(6) نزل جبرائيل على رسول الله (ص) ثم قال: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال له: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال: اقرا باسم ربک الذی خلق، فاتى خديجه فاخبرها بالذی راى، فاتت ورقه بن نوفل فذكرت ذلک له، فقال لها: هل راى زوجک صاحبه فی حضر؟ قالت: نعم، قال: فان زوجک نبی سيصيبه من أمته بلاء.
(7) ان رسول الله (ص) كان اذا برز سمع من يناديه يا محمد، فاذا سمع الصوت انطلق هاربا فاتى خديجه فذكر ذلک لها، فقال: يا خدیجه، قد خشيت أن يكون قد خالط عقلی شیء، إنی إذا برزت أسمع من ينادينی فلا أرى شيئا، فأنطلق هاربا فاذا هو عندی ينادينی،... فاسرت ذلک إلى أبي بكر و كان نديما له فی الجاهليه، فأخذ أبو بكر بيده، فانطلق به الى ورقه فقال: و ما ذاک ؟ فحدثه بما حدثته خديجه ، فاتى ورقه فذكر ذلک له فقال ورقه: هل ترى شيئا؟ قال: لا ، ولكنی اذا برزت سمعت النداء، فلا أرى شيئا فأنطلق هاربا فاذا هو عندي... يا محمد، قال : لبيک قال: أشهد ان لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده ورسوله... و لئن أمرت بالقتال وأنا حی لاقاتلن معک، فمات ورقه فقال رسول الله (ص): رأيت القس فی الجنه عليه ثياب خضر.
(8) أن جبریل علیه السلام أتی النبی صلى الله علیه
و سلم وعنده أم سلمه فجعل يحدث ثم قام فقال النبی صلى الله عليه و سلم لام سلمه من هذا
أو كما قال، قال قالت هذا دحیه قالت ام سلمه ایم الله ما حسبته الا ایاه حتى سمعت خطبه
نبی الله صلى الله علیه و سلم یخبر جبریل أو كما قال قال فقلت لابی عثمان ممن سمعت هذا
قال من أسامه بن زيد.
(9) ان جبريل (ع) كان كثيرا ما ياتی رسول الله (ص) على صوره دحيه و كان جميل الصوره...
(10) عن جابر ان رسول الله(ص) قال: عرض علی الانبياء فاذا موسى ضرب من الرجال كانه من رجال شنوءه و رايت عيسى ابن مريم فاذا اقرب الناس من رايت به شبها عروه بن مسعود و رايت ابراهيم فاذا اقرب من رايت به شبها صاحبكم يعنی نفسه و رأيت جبرائيل فاذا اقرب من رايت به شبها دحيه هو ابن خليفه الكلبي.
۷۳ نظر:
خیلی جالب. من را از تاریکی نجات دادید، همیشه تو خودم مانده بودم که چه شد محمد خود را پیامبر نامید. این مسلمانان کجایند که بیایند و به این سوال پاسخ دهند؟
اینجور که از این مطلب بر می اید حتما او بیماری شیزوفرنی داشته زیرا آدم متوهمی بوده.
درود بر شما.
میخواستم بپرسم شما دوست گرامی که از دین اسلام خسته شده آید و نمیخواهید مسلمان باشید تمایلی دارید که به دین زیبای زردشت بپیوندید?
دین زیبایی که تنها چیز لازم برای رستگاری و خوشبختی در دو جهان را پندار و گفتار و کردار نیک و راستی میداند.
ممنون میشم نظرتان را در این باره بنویسید.
اهورامزدا و فرشتگان یار و یاور شما باشند.
له امید رستگاری و خوشبختی ما در جهان مادی و جهان معنوی.
خدانگهدار
بزرگمهر گرامی، تمام ادیان خرافهای بیش نیستند، از زرتشتیت گرفته تا اسلام، البته با هم تفاوتهای بنیادین دارند، دین زرتشتیت گرچه مانند اسلام احکام کشتن قربتا الی الله را ندارد ولی کاملا خرافی است.
ضمنا خوشحال میشم صاحبنظران درباره نوشته های بالا نظر بگذارند.
محمد دیوث به هیچ چیز بجز زیر شکم فکر نمیکرده و خدای فرضیش هم همواره بعنوان جاکش پشت سر خودش داشته.
اسکیزوفرنی بیماری روانی سخت و مزمنی است و روز بروز سخت تر گردیده و بدون مدادا بیمار را بمرز جنون و افسرده گی و نهایت شدت و حدت روانی می رساند و بیمار یا خودکشی می کند و یا بر اثر شدت بیماری از بین می رود.چنین نشانه هایی در محمد نبوده.هر چند که دین اسلام اگر همین روایت سنتی را قبول کنیم دینی ضد بشری و تیوری ترور و وحشت است ولی محمد را نمی توان اسکیزوفرن نامید.اتفاقا برعکس محمد سیاستمداری با هوش و اینده نگر بوده.
بررسی شما که چطور بین صداها و تصاویر عجیب و محمد و ورقه و دیگر راهنماهای محمد هماهنگی بو جود امده را در بر نمی گیرد یعنی وجود ماوراء را نقض نمی کند و اینکه محمد بعد از انها چطور در کمال هوشیاری رهبریت و اید لوژی محکمی را بدون هیچ تردیدی به سر انجام می رساند
آقای ایرانی، با این نتیجه گیری از آیات قرآن و منابع دیگر، پس باید نتیجه گرفت که زردشت، موسی، عیسی و هرکس که "تجربه روحی" دارد میباید "بیمار روانی" باشد. من نه از پیروان جمهوری اسلامی دلخوشی دارم و نه به هیچگونه افراطگرایی یا خرافات دینی اعتقاد دارم ولی اینگونه جبهه ضد دین گرفتن و خواستار ریشه کن کردن اسلام بودن نه عملی است و نه عاقلانه. واقعیت این است که این دین میلیونها پیرو دارد و چه با اجبار یا از طریق ارثی و خیلی کم با تحقیق و مطالعه به اسلام اعتقاد دارند. حالا شما با بیمار روانی خواندن پیامبر اسلام کوچکترین خللی در ایمان معتقدان به وجود نمیاورید. تنها کسانی که عقده ضد دینی دارند دلشان از این مطلب شما خنک خواهند شد و در نظراتشان فحشی هم بر ضد محمد و اسلام نثار میکنند. شما پیروان جمهوری اسلامی، ملایان و عدّه قلیلی از مسلمانان را که در چند دهه اخیر سخنگو و تجسّم اسلام شده اند را با مولانا، حافظ، سعدی و یا بیشمار انسانهای والائی در طول تاریخ و یا در این زمان (از جمله خود شما شاید مسلمان زاده باشید) به یک چوب میرانید و این حکم انصاف نیست.
از میان کسانی که نام بردید تنها محمد بود که خود را واسطه بین خدا و مردم می دانست و معتقد بود سخنانش وحی خداست، عیسی و زرتشت هرگز چنین نگفتند، زرتشت از کارهائی سخن می گفت که اهورا مزدا از آن کارها خشنود می شد، عیسی هرگز نگفت که من پسر خدا هستم و اصولا انسانی بود مبارز که بعدا از او بت ساختند، موسی وجود خارجی ندارد و برگرفته شده از اوهام یهودیان است، البته تمام ادیان سامی یا ابراهیمی برگرفته از افسانه های یهودیان هستند و در تاریخ بشر از میان کسانی که از آنها تا پیش از اسلام نامی مانده، تنها محمد چنین ادعائی نمود.
با سلام خدمت آرش ایرانی
می خواستم توصیه ای به شما بنمایم و آن اینکه اگر میتوانی در سایت محمد نوریزاد هم مطالبت را منتشر کن اکثر مقامات و مسئولین ایرانی و افراد مذهبی این سایت را مطالعه می کنند و نوریزاد هم مدعی است هر مطلبی را بشرط فحش و ناسزا نبودن منتشر می کند اگر شما مطالبت را در سایت نوریزاد منتشر کنی تاثیر آن میتواند بسیار مثبت باشد ممنون هستم اگر روی این پیشنهاد من فکر کنی.
آقای ایرانی، اگر باور دارید که موسی وجود خارجی نداشته پس از کجا مطمئن هستید که زردشت وجود خارجی داشته؟ زردشت از کجا میدانست که اهورا از چه عملی خوشش میاید و از چه عملی بدش میاید؟ از کجا میدانید که اعتقادات زردشتیان بر اساس اوهام و داستانهای اساطیری نیست؟ کجا در تاریخ نوشته شده که عیسی یک مبارز بود؟ از کجا میدانید که عیسی هم وجود خارجی داشته و همه اعتقادات میلیاردها انسان روی زمین اوهام است؟ از کجا میدانید که مطالبی که در رابطه با زندگی محمد استناد میکنید اوهام نویسندگان این کتابها نباشد؟ موضع قاطع شما خیلی جالب است. من شباهت زیادی در موضع گیری ضد دین شما با موضع گیری دین باوران میبینم.
توهین به اعتقادات دیگران هم نوعی بیماری روحی روانی است احادیث همه درست نیستند تفسیر آنها هم مطابق میل هر کسی را به نتیجه دلخواه میرساند هیچ دروغی جاودانه نمی شود اما اسلام جهانی و جاودانه شد کاری به رفتار روحانیون ندارم که خود از آنان به شدت بیزارم ولی اسلام دینی الهی است که مانند تمام ادیان دیگر تحریف شده با تفاسیر شما عیسی و موسی و زرتشت و مابقی هم شیزوفرنی داشتند کافی است ادعاهای پیروان ادیان درباره پیامبرانشان را خوانده باشید توصیه میکنم یک بار عهد عتیق و انجیل را بخوانید بعد قضاوت کنید توهین به بزرگان انسان را بزرگ که نمیکند هیچ باعث میشود که حقیر به نظر آیید
با عذر خواهی، بنده از فحوای کلام نویسنده مقاله استنباط می کنم در پی القای ذهنیات خود بوده اند نه انجام کار علمی متدیک و روشنگرانه! حرفهایی که ایشان از آن متون استنباط کرده اند، برداشتی هست که من آن برداشت را ندارم. حتما با آن اوصاف دانشمندان برجسته در حال حاضر مانند دکتر مجتهد شبستری، دکتر سروش و ... که در این روزگار به شدت تجربی وحی را پذیرفته و آنرا توجیه می کنند، لابد از دید شما دیوانه هستند! لابد آقای دکتر میشاییل هارت که طی تحقیقاتی ارزشمند لیست 100 انسان برجسته و موثر تاریخ را ارائه کرده و محمد را در این لیست شماره یک اعلام کرده یک احمق بوده لابد! بنده کاری به قضاوت شما در باره محمد ندارم و از اسلام حرف می زنم. اسلام کاملترین شکل توحید را به انسان ارائه کرده و او را از تمام انواع شرک های ذهنی و فیزیکی آزاد کرده است. ادیان دیگر در این زمینه بسیار ناقص هستند. دین زرتشتی از ثنویت می گوید و مسیحیت براساس تثلیث استوار است و یهودیت خدا را به شکلی انسانی تصور می کند. این اسلام هست که معرفت را کامل کرد. لطفا انصاف را رعایت کنیم و اوهام و برداشتهای خودمان را حقیقت نپنداریم و توهین هم نکنیم.
متأسفانه دوستان گرامی در فضای کاملا عصبی پس از خواندن این مقاله نظر میگذارند، من نه کسی را دیوانه تصور کردم و نه معتقدم که انسان شیزوفرن دیوانه است، هر کس استنباط خویش را دارد و این هم استنباط من است، اول متن هم نوشتم که تاکنون چنین تحقیقی را الاقل من در جائی ندیدم، این که فلان شخص درباره محمد چه می گوید دلیل ابدی بر صحت ادعای او نیست؛ در مورد دوستی که می گوید اگر موسی وجود خارجی ندارد پس می توان در وجود همه شک کرد باید بگویم که از دید تاریخی شما حتی یک منبع ندارید که شخصی به نام موسی با توصیفاتی که از او در کتب تورات و قرآن شده وجود داشته باشد. در مورد موسی در قرآن مقالات متعددی نوشتم اگر می خواهید منطقی نقد کنید خواهش می کنم مستدل بنویسید نه احساسی.
به امید روشن شدن روزنه های تاریک اسلام.
آقای آرش ایرانی
خودت را به عنوان عوام نشان میدی تا چی رو القا کنی؟ چرا با همفکران به اصطلاح آکادمیکت این بحثا را مطرح نمی کنی؟ چرا با نام اصلیت نوشته هات را منتشر نمی کنی؟ چرا می ترسی با علما بحث کنی؟ تو وبلاگ نظراتت را منتشر می کنی تا عوام را فریب دهی؟ اگر جرأت داری با علما بحث کن تا همگان رسوایت را ببینند، خجالت نمی کشی به پیامبر عظیم الشان اسلام اینگونه می تازی؟ این تازش شما دشمنان اسلام هم اینطوری به رسول الله نتاختند.
مرگ بر آدم دین فروش مزدور.
سلام
می خواستم بپرسم آیا شما همان ادمین برگه کانون آتئیستها و آگنوستیکهای ایران در فیس بوک نیستید؟
با تشکر
چرت و پرتی بیشتر نیست
برای کفر گفتن دلیلی وجود نداره
آقای آل شیخ، نوشته هاش و دلایلش را نقد کن اتهام زدن و شعار دادن که نشد دلیل. به نظر من گفته هایش کاملا منطقی و بسیار درخور تأمل است ایده ی نوی مطرح کرده که می تواند راهی علمی باشد برای شناخت محمد و خدا و اسلام او.
دست نویسندگان و تولید کنندگان محتوائی مانند شما را باید بوسید شمائی که ناشناس و بدون هیچ چشم داشتی می نویسید و می نویسید. بدانید گرچه ناشناس هستید نوشته هایتان تاثیر زیادی بر فضا گذاشته به راهتان ادامه دهید که دهها سال از زمان خویش جلوتر هستید
دین نمایش فرهنگ و روش های زمان برده داری است!
.......... دین نیز مانند ناسیونالیسم در زمان برده داری پیدا شد و همه دین ها در زمان برده داری پیدا شده اند و حتی یک دین را نمی توان پیدا کرد که در زمان برده داری پیدا نشده باشد! دین زرتشتی، دین یهودی، دین مسیحی، دین اسلام، دین هندو، دین های تک خدائی، دین های چند خدائی، بت پرستی، ستاره پرستی، ماه پرستی، خورشیدپرستی، جانورپرستی و ..... همگی در زمان برده داری پیدا شده اند! در دین های گوناگون خوردن فلان خوراک یا نوشیدن فلان نوشاک یا خوردن گوشت فلان جانور گناه است و فهرست بزرگی از کارهائی که انجام دادن آنها گناه و بد و زشت است و خدا یا خدایان را خشمگین خواهد کرد در دین های گوناگون دیده می شود اما در همان دین ها برده داری گناه نیست! برای نمونه در دین اسلام که دینی است که مانند همه دین ها در زمان برده داری پیدا شده است اگر کسی در نبردی کسی را دستگیر کند هم می تواند مانند جانوران از او کار بکشد و هم می تواند مانند جانوری او را به دیگران بفروشد! همچنین در دین اسلام بهره کشی جنسی از زن ها حتی زنان شوهرداری که در نبردهای گوناگون گرفتار شده اند و یا خرید و فروش آنها نه بد است، نه گناه است و نه زشت است! سخن کوتاه، دین نمایش فرهنگ و روش های زمان برده داری است! ..........
همه این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
http://www.iranglobal.info/node/28638
منابع و افرادی که شما ذکر کردید خودشون مورد اشکال هستند. متنتون مستند نیست
اتفاقا از معتبرترین منابع اسلامی آوردم زیرا خواستم متنی مستند بنویسم، در نوشتههای قبلی در کنار منابع معتبر اسلامی، از منابع شیعه هم می آوردم ولی این بار این کار را نکردم، چون منابع شیعه از دید محققین هیچ اعتباری ندارند ؛ خودشان هم حاضر نیستند بگویند کدام کتابمان صحیح است حتی احادیث را هم پالایش نکردند.
آقای آرش ایرانی مطالب شما رو خوندم! گر شما فکر میکنی با متهم کردن یک انسانی که دینش بیش از یک میلیارد و نیم میلیون نفر پیرو داره، میتونی خللی در اعتقاد آن ها ایجاد کنی بایستی بگم سخت در اشتباهی!
شما اگه بگی 99 درصد این جمعیت ارثی و بدون تحقیق مسلمان هستند اما بدبینانه ترین حالتش اینه که 1 درصدشون دنبال تحقیق رفتن و با مطالعه اسلام رو پذیرفتن باز 15 میلیون نفر هستند و باز خیلی خیلی بدبینانه نگاه کنیم 1 درصد از این 1 درصد (15 میلیون نفر) دانشمند و واقعا استاد و افراد نخبه باشند باز هم چیزی حدود 150 هزار نفر رو تشکیل میدن که با منطق و عقل مسلمان هستند. آیا شما فکر میکنید مطالبتون اونقدر درست و بدون نقص و مستدل هست که جواب این 150 هزار نفر دانشمند رو بده؟ آیا توهینی که به این انسان ها میکنید شخصیت خودتون رو حداقل پیش خودتون خدشه دار نمیکنه؟
شما در سربرگ وبلاگتون هدف خودتون رو این عنوان کرده اید:
"من و تو وظیفه داریم جوانان ایران زمین از خطراتی که اندیشهی ضحاکی کشورمان را تهدید مینماید، آگاه سازیم؛ باشد که از دل همین آگاه سازی محدود ما، فریدونی پهلوانانه سر بر آورد و ریشهی ماردوشان را از میهنمان برچیند. من دستورات اسلامی را بسان ویروسی میبینم که خویش را زیر جامهی زیبای عدالت پنهان نموده تا تنگدستان منتظر رسیدن به زندگی بهتری پس از مرگ بنشینند و قدرتمندان همواره بر اریکه پادشاهی."
شمایی که دستورات اسلامی را بسان ویروسی میبینید دلیلتون چیه؟ چون با عقل شما نمیخونه و 1.5 میلیارد انسان رو ویروسی کرده و شما با دلسوزی فراوان دارید نقش یک آنتی ویروس را بازی میکنید؟ آیا شما پولی هم بابت این دلسوزی از سازمان و یا دولت خاصی دریافت میکنید؟ و یا مثل مسلمانان واقعی که برای رضای خدایشان جواب افرادی چون شما را میدهند، خدایی دارید و برای رضایش خودجوش عمل میکنید؟ خواهش میکنم صادق باشید، اشکالی ندارد اگر پول هم بگیرید چون دارید زحمت میکشید برای نجات میلیون ها ایرانی که گول اسلام و پیامبری به قول شما شیزوفرن را خورده اند و ویروسی شده اند و تنها شما و اندک افرادی چون شما سالم و بدون نقص فکری باقی مانده اند تا در این راه نجات ایرانیان را از اندیشه ی ضحاکی رقم زنید.
بریم سر اصل مطلب:
شما انگار فقط سراغ منابعی میرید که باب میلتون هست و این یعنی غرض ورزی! فرد محقق بایستی هم از منابع موافق و هم از منابع مخالف سند ذکر کنه!!! شما تاریخ اسلام رو چقدر خوندی؟ پیامبر اسلام رو در تاریخ اسلام چگونه معرفی کرده اند؟ شما میترسی صفات پسندیده این انسانی رو که به شیزوفرنی متهم میکنی ذکر کنی؟ انسان شیزوفرنی انسانی گوشه گیر و منزویه چطور شما در منابع تاریخی ندیدید که پیامبر اسلام فردی اجتماعی و همراه مردم بوده؟ شما از اخلاق پیامبر چه میدونی؟ چی خوندی؟ پیامبری که با سنگ او را میزدند و برای قوم نادان خود بجای نفرین دعا میکرد، پیامبری که فردی بر روی او آشغال میریزد و بجای پرخاش و تنبیه او به عیادت او میرود، شیزوفرنی است؟ اگر انصاف در تحقیق نباشد آن تحقیق هیچ ارزشی ندارد! و یک سوال کلیدی این است که تمام انسان هایی که پیامبر بوده اند طبق نظرات شخصی شما بایستی شیزوفرن باشند! یعنی هرکس که ادعا میکند به او وحی میشود و صدا ها و چیزهایی را میشنود و میبیند که دیگران آن ها را درک نمیکنند، او شیزوفرن است؟ پس چرا این همه افراد شیزوفرن در تاریخ وجود دارند که شیزوفرن هستند و پیامبر هم نیستند؟
مطالب شما پر از تناقض و مغالطاتی است که حتی اگر منابعی رو هم که به آن ها استناد کرده اید معتبر بدانیم ( که اینطور نیست) باز هم حرفی برای گفتن ندارید و صرفا برداشت ها و نظرات شخصی ( آگاهانه و یا از روی غفلت) خودتان میباشد.
به عنوان مثال به قسمتی از مطلبی که ارائه کردید و متاسفانه برداشت شخصی خودتون هست اشاره میکنم:
(مسند احمد ابن حنبل/ مسند الانصار / حدیث محمد ابن ابی کعب عن ابیه)
"اگر این داستان دروغ باشد بنا به همین دلیل کل ادعای او دروغ و اگر راست باشد پس نشانهی چیزی جز توهم او نیست."
یعنی طبق استنباط شما
یا "کل ادعای او دروغ است" ؟
و یا "نشانهی چیزی جز توهم او نیست"
پس حالت دیگری ندارد؟ من هم میتوانم بگویم یا کل حرف های شما دروغ است یا نشانه ای از ... شماست! از کجا معلوم من اشتباه نمیکنم؟! از کجا معلوم حالت دیگری وجود نداشته باشد؟ شما چطور از یک قضیه شرطیه همچین برداشتی میکنی؟
"اگر این داستان دروغ باشد" یعنی چی؟ یعنی خود داستان دروغ باشد یا پیامبر دروغ گفته باشد؟ مغالطه شما همینجاست! شما دروغ بودن داستان رو مساوی دروغگویی پیامبر گرفته ای که این یعنی تهمت! اگر هم پیامبر را دروغگو در نظر گرفته ای(که این هم تهمت است) با عقل جور در نمی آید، انسان دروغگو نمیتواند پیامبر باشد(در جای خود اثبات عقلی میشود)
شما برای خودت حصر عقلی ایجاد کردی بین این دو نتیجه و این یعنی کوته فکری! یعنی احتمالات دیگری رو در نظر نگرفتی و این میشه تحقیقی غیر علمی و بدون ارزش.
هرچه بیشتر تلاش کنید از اینجور تهمت ها بزنید حقانیت اسلام بیشتر اثبات میشه چون کسی که واقعا دنبال حقیقت باشه میره منابع مختلف رو بررسی میکنه و مطالب رو سبک سنگین میکنه و میبینه که صحبت های شما خلاف واقع هست، پس به کارتون با جدیت بیشتر ادامه بدید که به نفع اسلام است. :))
خوشبختانه دوستانی هم هستند که در وبلاگتون این نظرات شخصی شما رو نقد کرده اند و به چالش کشیده اند(که بعضی از اون ها حتی مسلمان نیستند اما ضعف مطالب شما اونقدر عمیق است که افراد بدون تعصب و غیر مسلمان هم مطالب شما رو نقد منطقی میکنند چه برسد به اون 150 هزار نخبه ای که در بالا ذکر شد) و فکر نمیکنم اگر بخواهید اینگونه مطالب رو انتشار بدید اصلا ارزشی برای نقد کردن داشته باشه چون اصول اولیه تحقیق کردن و جمع آوری مطالب رو به درستی رعایت نمیکنید.
اساتید لطفا توجه داشته باشند اسکیزوفرنی توهم بویایی هم داره. یعنی بوهایی حس میکنند که وجود خارجی نداره.
احادیث زیادی هست از بوهایی که پیامبر حس میکرده که وجود خارجی نداره.
مثلا:
لطفن متن زیر که برگرفته از کتاب احادیثی در مورد بوسه، نوشته داوود احمدی (انتشارات صلوات قم ۱۳۸۸) است را بخوانید و درباره اش کمی فکر کنید.
“امام صادق فرمود: عایشه [از روی حسادت] گفت: یا رسول الله میبینم دهان فاطمه را زیاد میبوسی و زبانت را در دهانش قرار میدهی. پیامبر اکرم فرمودند: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم دهان فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم.
من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره طوبی را می یابم، زیرا او زنی آسمانیست”. (این روایت در کتاب اعلام الوری صفحه ۱۵۰ نیز آمده است).
ادامه مطلب: آیا پدری که زبان در دهان دخترش می گذارد، می تواند پیام آوری از جانب خدا باشد؟ | فضول محله http://www.fozoolemahaleh.com/2011/10/25/%d9%be%d8%af%d8%b1%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%87%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d9%85%db%8c-%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%d8%af#ixzz2usI5swOf
اگر مبنع اصلی را ذکر می کردید خیلی بهتر بود، زیرا می شد سند آن را مورد بررسی قرار داد، ضمنا با فرض درست بودن این حدیث چیزی خاصی از آن برداشت نمیشود، زیرا ظاهرا منظور میتواند معنوی باشد.
هدف از این مقاله بحثی است علمی و من نگاه عقیدتی به این موضوع ندارم، در این مورد که فرمودید هم تحقیق می کنم.
پاینده و پیروز باشید!
از مشکلات جهان سوم این است که مردم حرف را از اهل فنّ نمیشنوند و میخواهند در مورد زمین و زمان اظهار نظر کنند. شناخت تاریخی و زمینی پیامبر اسلام را شرق شناسان غیر مسلمان انجام داده اند و هر ساله هم کتابی در مورد این شخصیت چاپ میشود. خیلی از این نویسندگان مسلمان که نیستند هیچ، به خدا و پیغمبر هم اعتقاد ندارند و به راحتی از برخی کارهای پیامبر اسلام ایراد میگیرند. ضمنا به عنوان نویسندگان دانشگاهی از غرض ورزی دوری میجویند. در واقع برایشان فرقی نمیکند که تصویر تاریخی پیامبر اسلام مثبت است یا منفی؛ همان را که در تاریخ مییابند بدون غرض بیان میکنند. :
Buhl, F. ; S.T. Welch. "Muhammad", Encyclopaedia of Islam. Leiden, Vol. 7, Brill Publisher.
Watt, W. Montgomery (1961). Muhammad: Prophet and Statesman. Oxford University Press. ISBN 0-19-881078-4. (New edition 1974)
Watt, W. Montgomery (1956). Muhammad at Medina. Oxford University Press. ISBN 0-19-577307-1.
Watt, W. Montgomery (1953). Muhammad at Mecca. Oxford University Press. ASIN: B000IUA52A
http://www.britannica.com/EBchecked/topic/396226/Muhammad/251806/The-image-of-Muhammad-in-the-West
پیشنهاد میکنم نویسنده وبلاگ به جای تحقیق دست اول در راستای اهداف سیاسی (هر چه قدر هم به نظر مقدس میآیند) به حقیقت جوئی و تحقیق سکولار عاری از غرض روی آورد. اگر از نظر اخلاقی و وجدانی سودی در حقیقت جوئی نمیبینید، لطفا به عاقبت این بیندیشید که نسلی که با غرض ورزی بار بیاید نتیجه اش چه خواهد بود. و آیا این نسل میتواند حکومت پایداری تشکیل دهد یا همواره دستخوش تلاطم و انقلابهای کوتاه مدت است.
آقایون خیلی ساده است چرا قضیه رو سخت میکنید.قران و با معنی فارسیش دارید میبینید خیلی ساده و بی منظور گفته شده .شعر حافظ نیست که میگید هر کسی یک برداشتی داره!!!به نظر من کاملا این حرف دروغ است!!!شما دارید معنی فارسیشو میبینید چطور نمی فهمید که سخن الله نیست ؟!از روز روشنتر است که کلام محمد می باشد.ادمین عزیز این جنابان مسلمان به قول خودشان پرده بر گوشو چشمشون افتاده و به هر دری میزنند تا قرانو توجیه بر مراد خود کنند.تا جایی کم می آورند سریعا میگویند برداشت شما اینست!در صورتی که آیه بسیار روشن میگوید!!یا اینکه میگویند با روحانیون بحث کن!!!ببین چقدر خوارو خفیف شده اند که دست به دامن یک مشت وطن فروش شده اند کسانی که از ایرانیو ایران بیزارند!آنوقت به آنها پناه می ارند. اصلا مگه مجال بحث به کسی مدن!!تا طرفو ببینن سریعا دارش میزنند قابل توجه اون اقایی که میگه با روحانیون بحث کن اگه راست میگی!!بعدم روحانی تمام عمرشو صرف فراگیری این دین کرده به نظر شما از اعتقادش دست بر میداره!!مطمعنن به هر وسیلهای که شده مارو محکوم میکنه .با هر دروغی...خسته نباشید...
از خود ویکی پدیای پارسی درباره توهم بویایی در بیماری اسکیزوفرنی:
"اسکیزوفرنی اغلب با واژههای علائم مثبت و منفی (فقدان) شرح داده میشود.[۱۸] علائم مثبت، آنهایی هستند که اکثر افراد به طور عادی تجربه نمیکنند، اما در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی موجود میباشند. آنها میتوانند شامل هذیان، اختلال افکاری و گفتاری، و توهم لمسی، شنوایی، بصری، بویایی و چشایی باشند، و معمولاً به عنوان جلوهای از جنون در نظر گرفته شوند."
بعدش به صراحت توی اون احادیث نوشته شده دیگه:
"من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره طوبی را می یابم، زیرا او زنی آسمانیست”. (این روایت در کتاب اعلام الوری صفحه ۱۵۰ نیز آمده است)."
انواع توهماتو توی همین یک حدیث میشه پیدا کرد.
در ضمن کلی حدیث هم درباره راه رفتن پیامبر هست که اگر مطالعه کنید متوجه رفتار وسواسی هم که شاخه ای از بیماری های روان هست می شوید. خودتون گوگل بکنید راه رفتن پیامبر. متوجه میشین داستان چیه.
گرامی، در نقد علمی باید منصف باشیم، اینکه محمد گفته من از فاطمه بوی بهشت احساس می کنم، قطعا منظورش معنوی است؛ زیرا کسی بوی بهشت را استشمام نکرده که اونو با بوئی دیگر مقایسه کنه.
این هم دلیل دیگری بر توهم ایشان:
ابو موسی نقل میکند:
کسوف (خورشید گرفتگی) شد،پیامبر با اضطراب برخاست که گویی زمان آن رسیده(روز قیامت)،به مسجد رفت و مردم را به پرپایی نماز فراخواند،رکوع و سجود میکرد سپس گفت:این نشانه ها که الله نازل میکند بخاطر مرگ یا تولد کسی نیست بلکه الله میخواهد که آنها را بترساند پس هروقت چیزی از این قبیل را دیدید به یاد الله باشید دعا کنید و از او طلب مغفرت نمائید.
(صحیح بخاری/جلد ۲/ کتاب ۱۸ / شمارهٔ ۱۶۷ )
این دو منبع بی نظیر هستند پیرامون بیماری های پیامبر اسلام:
http://zandiq.com/2008/11/16/bimariye-mohammad/
http://zandiq.com/2009/06/27/aya-mohammad-divaneh-nist/
حتما مطالعه کنید جای تامل داره
در شرایطی که حکومت ضد بشری و ضد اسلامی جمهوری اسلامی کشور را به نابودی می کشاند و مخالفین را با تهمت ضد دین بودن و.... سرکوب می کند این گونه حملات با اسلام و پیامبر عظیم الشان آن حضرت محمد (ص) در نهایت به سود آخوند ها تمام می شود
ما باید آخوندها را از اسلام جدا کنیم ولی بی حرمتی های شما به اسلام و پیامبر همگی جواب دارد از خوانندگان تقاضا دارم بیشتر تحقیق کنند و گول سخنان این کافران از خدا بی خبر را نخورند
مخالفان محترم این نوشته، بد نیست بدانید که به تازگی کتابی بر اساس پژوهشهای علمی منتشر شده که ثابت میکند تمامی پیامبران دچار شیزوفرنی بوده اند.
علاقه مندان اگر جستجو کنند خواهند یافت.
کسی که یک و نیم میلیارد انسان مومن را پیرو یک شیزوفرن میداند خودش به بدترین شیزوفرنی مبتلاست. شما جرات ندارید این مطالب را در یک مجمع آکادمیک مطرح کنید. من تحصیل کرده و استاد دانشگاه و مدرس منطق و فلسفه و صاحب مقالات و تالیفات فراوان و یکی از شاگردان قدیم دکتر سروش ام. آن قدر ناآشنا به قوانین استدلال و منطقید که از خواندن مزخرفات شما چندشم می شود. انصافاً حیف نان! راست می گویید بیایید دانشگاه تهران با استادان مومن دانشکده ادبیات که فراوانند بحث کنید. یکی از آنان دکتر مهندس حمید طالب زاده که بیش از 35 سال است افتخار دوستی و همکلاسی بودن با او را داشته ام. شما واقعاً عوامفریبید و راهی جز تبلیغ در سایت را ندارید.
خطاب به اون دسته دوستان گنده گوزی که نویسنده این وبلاگ رو دعوت به مناظره رو در رو میکنند:
آخه بزغاله ها... منظره رودررو اون هم در مملکت اسلامی؟ اگر هم هم کیشان به ظاهر دانشگاهی شما شکم نویسنده این مقاله رو سفره نککند حتمن یه مشت دیوانه جان بر کف دم در دانشکده این کار رو خواهند کرد که به زیارت بهشت نائل بشن. همین امروزش به جرم توهین به ولایت فقیه تون هشت نفر رو مجموعن به 130 سال زندان محکوم کردید... حالا اومدین اینجا گنده گوزی میکنین خط و نشان برای مناظره میکشین؟
آفرین به شما گه مردم را نسبت به این فرقه آگاه می کنید باقدرت به کارتون ادامه بدین
1400 ساله امثال شما چنین ادعایی دارند اما جمعیت پیروان رسول الله (ص) روز به روز بیشتر می شه ولی شما از تشکیل یک کلونی 1 میلیون نفری عاجز بودین علت چیست؟ سفسته نکنین جواب منطقی بدین عزیزان راجب پاسختون نظر بدن
این یک و نیم میلیارد مسلمانی که سنگشونو به سینه میزنید 99.9% شون مسلمان زاده هستند و اعتقادی به دینشان ندارند.
به نظر شما اینکه یک جوان 25 ساله با یک زن40ساله ازدواج کنه آیا دلیلیست بر اینکه این جوان هوس باز است؟!!!
اگر محمد به چیزی جز زیر شکم فکر نمیکرد همون موقع که قریش بهش پیشنهاد بهترین زنان عرب رو دادند قبول میکرد و دست از پیامبری میکشید
در همین زمان هم هزاران نفر فقط در ایران ادعای پیامبری، مهدویت و حتی خدایی میکنند. اکثر اینها به بیماری پارانویا (توهم) مبتلا هستند. تعدادی هم کلاهبردارند و به قصد سود مالی چنین ادعاهایی میکنند.
متاسفانه با توجه به جو خرافی حاکم بر کشور، بعضی از اونها هم طرفداران زیادی پیدا میکنند تا جایی که در اخبار و رسانه ها هم میشنویم. اگر 1400 سال پیش بود، خیلی از اینها پتانسیل پیغمبر شدن رو داشتن.
من خودم مراحل پیشرفت این توهم رو در یکی از آشنایانم دیدم. اول فقط ادعای خواب دیدن و ارتباط با امامها رو داشت، ولی کم کم به جایی رسید که گفت خودش امام زمانه.
نوع ادعای این افراد هم تحت تاثیر محیطشون هست. در ایران بازار امام زمان شدن داغه. در کشورهای مسیحی ادعای عیسی بودن میکنند. توی کشورهای مدرن هم ادعای ارتباط با موجودات فضایی.
چند سوال دارم عزیز...اگر او بیمار بود چگونه با حضور خدیجه فقط یک زن داشت و بیمار جنسی نبود پس در دوران ازدواج اول اسکیزوفرنی نداشت و فقط با همسرش بود و وفادار عاشق ماند....اری کافر به مثل تو می گویندکه اگر بیمار روانی از این نوعی که تو گفتی بود پس چرا از ااول اهل ولگردی جنسی نبود اگر بیمار بود که نمی فهمید عهد چیست و وفادلری به همسر چیست؟ ..بیماری که گفتی ابتدا اصلا نشانه اش دجود تداشته است او به همسرش و با یک شریک جنسی بوده است.پس اول او بیمار نبود بیمار شمایی....سوال 2که در قران محمد تغییری در ظاهر فرشتگان ندیدم اصلا . .سه دلیل ازدواج با زن زید برداشتن سنت شبیه بودن پسر خوانده با پسر خونی بود که از جاهلیت بود حتی پیامبر شرم داشت اما خدا گفت از گفتن حق شرم ندارم و این سنت برلی همه برداشته شد و چهار اگر دختریبه تو بگوید بدون مهریه با تو ازدواج میکنم بخشش خود که در ایه امده است اگر بخواهی با او ازدواح می کنی و اگر نخواهی نمی کنی....پنج فرشتگان همانگونه که به شکل انسان نزد مریم پاک ترین و برترین زن جهان رفتند نزد محمد هم می روند جانم فدای پیامبر و قران و همسرانش که مادران مومنان اند
کاری به سلامت ذهن ندارم می گویم از نظر ذهن سالم اما ایا جز گفتن حرفهای تکراری انجیل و تورات و صحبت کردن در مورد اهل و عیال واینکه خدا در حمایتش می کوشید چیز دیگری در کتابش هست این اقایانی که با عطش و حرارت رگ غیرت دینشان باد میکند بمن بگن کجای جهان اسلام مردم در صلح و صفا زندگی میکنند ویاکجا مطهبشان موجب طرقی در دنیا شد مگر این نیست دینشان موجب ارامش است پس چرا مردم سوید و نروژ اینگونه رشد کرده اند در حالی که جمعیتی انبوهی لاییک اند اگر این دین خوب است پس چرا مقلدانش پایبند به هیچ کرامت انسانی نیستند بریدن سر و دست و سنگ سار کردن کجای انسانیت هست به هر دلیل و ازدواچ چند همسری چه جوابی دارد به من بگویند در آیا اگر خداوند این است پس من از او بهترم.
متهم کردن یک شخصیت تاریخی به شیزفرنی کار ساده ای است . حال سوال اینجاست : پیروان اسلام دچار چه نوع بیماری هستند . موارد ی که ذکر شده فقط مختص به اسلام نیست . محمد بخش عمده ای از مطالبش رااز یهودیت و کتاب عهد عتیق برداشته است . در ضمن چه ایرادی دارد که یک شیزو فرن پیامبر باشد . محمد کار اجرایی می کرده است . همه ی کسانی که کار اجرایی می کنند می دانند که تمایل جنسی مدیران اجرایی بسیار زیاد است . اما زمانی که یک مدیر اجرایی کار اجرایی را کنار بگذارد تمایل جنسی کاهش پیدا می کند . حالا سوال بعدی اینجاست که نویسده ی مطلب بالا خود با چند نفر به طور همزمان رابطه ی جنسی داشته و دارد ؟ روابط جنسی محمد ثبت شده مال من و شما جایی نوشته نشده است . همه ی این موارد نشان می دهد که محمد ص یک انسان بوده مثل بقیه . که احتمالا درمواقعی هم مثل بقیه ی ما دچار توهم می شده است . سوال اساسی اینجاست که : یک ادمی مواردی را در 1400 سال قبل گفته است و الان در ایران و در بسیار ی ا ازنقاط جهان مردمی به گفته ها و عملکردهای او پایبندند ، این مردم تصور می کنند نماز خواندن یعنی نزدیکی به خدا ، تصور می کنند رابطه جنسی خرام است مگر وقتی ه ملاها اجازه اش را بدهند ، این مردم تصور می کنند گوشت خوک حرام است ، و هزاران مورد دیگر که در این مقال نگنجد . بسیاری از این مردم حتی یک بار هم قران را به زبانی که می فهمند نخوانده اند ، محمد را جز از شنیده ها نمی شناسند ،... این مردم دچار بیمار ی اند ... به 1400 سال قبل کار نداشته باشیم . ما همه بیماریم ...
درود بر شما!
1- پیروان اسلام دچار هیچ بیماری نیستند فقط آخوند اجازه داده بخشهای گلچین شده دین به اطلاع عموم برسد.
2- غیر از محمد هیچ شخصیت تاریخی شناخته شده ادعای قاصد خدا بودن رو نکرده.
بخشهای پایانی نوشته ات ارزش پاسخ دادن رو ندارند.
پیروز باشید!
با درود و تشکر از سایت مفید شما،
وجود بیماریهایی مثل اسکیزوفرنی و صرع در پیامبران (!) مطلب تازه ای نیست. این مساله نزدیک دو دهه است که در غرب هم مورد بررسی قرار گرفته و مطالب زیادی راجع بهش چاپ شده.
به هرحال گذشت زمان بیشتر ثابت میکنه که انسانهای عادی (بیش از ۹۰٪) جمعیت دنیا قربانی افکار یک سری انسانهای مشکل دار در طول تاریخ بوده و هستند و خواهند بود!
این اختلالات روانی گاهی برای بشر سودآور بوده مثل اختلال کمبود توجه و تمرکز (ADHD) که در اکثر نوابغ و دانشمندان ثابت شده است.
ولی متاسفانه اختلالی مثل اسکیزوفرنی (schizophrenia) باعث رشد انسانهایی به نام پیامبر شده، کسانیکه ادعای ارتباط با عالم ارواح و جن و وحی و.... را داشته اند. تمام پیامبران جز این دسته انسانها هستند. استثنایی نیست که عیسی را جدا کنیم و بقیه را در این دسته قرار بدیم.
در عصر حاضر در غرب این افراد شناسایی شده و تحت نظر مراکز درمانی هستند. ولی در کشورهای جهان سومی چون کشور عزیز ما این افراد حتی گاها مقدس (!!!) نامیده میشوند. آیت الله هایی که در قم و بقیه مراکز مذهبی ادعای استخاره و پاکی و دیدن باطن انسانها را دارند... احمد نژاد رییس جمهور سابق ایران هم از این اختلال رنج میبرد.
به امید دنیایی بهتر و زندگی بدور از خرافات....
درود بر شما!
هیچ مدرک مستحکمی نیست که ثابت کنه عیسی وجود داشته است، گرچه شحصیتی به نام پولس بوده که به نظر چنین ادعایی کرده.
پیروز باشید!
با درود مجدد،
دوست گرامی اگر مطالبی رو جهت روشن کردن ذهن دیگران منتشر میکنید بایستی به دور از تعصب باشه.اینکه بخواهید ادعا کنید عیسی از جانب خدا بوده و دیگران نه، درواقع زیر سوال بردن اصل قضیه و بررسی مطالعاتی شما است.
کسی که ادعای پسر خدا بودن و داشتن مادر باکره (!!!) بدون لمس تن مردی را در رزومه ی زندگیش میبینیم شخص سالمی از نظر روانی نبوده. شخصی که ادعای معجزاتی چون شفا دادن کور و ... را داشته جز افسانه نبوده.
میتوان ثابت کرد که مثلا عیسی نسبت به محمد شخصی با درجه ی انسانیت بالاتر، مهربان تر،.... و بدور از خشونت عرب بوده ولی نمیتوان گفت او راست میگفته و فرستاده موجودی به نام خدا(!) بوده.
هیچ معجزه ای در این دنیا نیامده جز خود انسان!
هیچ کتابی از جانب خدایی نیامده و همه این کتابها توهمات ذهن عده ای انسان بوده. فرقی میان انجیل و تورات و قرآن و.... نیست!
موفق باشید!
گرامی!
شما یه بار دیگه دیدگاه منو بخونید.
من میگم تنها شخص شناخته شده ای تاریخی که دارای دین آن هم از نوع سامی آن (اسلام مسیحیت و یهودیت و پیامبران مورد تایید آنان) باشد که واقعا ادعا کرده با خدا مرتبطه محمد، موسی که اساسا افسانه است، عیسی که انجیل معرفی می کند قطعا نیست و به احتمال زیاد چنین شخصی وجود نداشته است ، سالها بعد او را افسانه وار الم کردند، شخصی به نام پولس بوده که چنین توهمی داشته.
امیدوار متوجه شده باشید که من گفتم اشخاص تاریخی دارای برند دینی نه هیچ فردی، هزاران نفر چنین ادعای کرده و می کنند.
پیروز باشید!
اولین کس شما نبودید بلکه مشرکان مکه بودند که دانستند محمد بیمار هست
محمد بیماری سرع داشته ما از روایات تاریخ اسلام بخصوص روایاتی که عایشه همسرش نقل میکند بروشنی میتوانیم دریابیم
سرع باعث تحریک لپ گیجگاهی و در نتیجه تحریک غده تمپورال میشود
به این بیماری مورخان بیماری مردان بزرگ میگویند
تشنجهای سرع باعث تشدید استعدادهای هنری و قدرت تخیل میشود و احساسات مذهبی را افزایش میدهد
نزدیکترین نابغه در تاریخ به ما که از این بیماری رنج میبرده ونگوگ نقاش معروف است
وی نیز در پس این تحریکها اثار زیبا بجا گذاشته و به ان میزان مذهب در وی تاثیر گذاشت که معتقد به دیدن روح القدس گردید تا دست اخر کیلسا که وی خود را وقف انجا کرده بود او را اخراج کرد
تحقیقات جدید نشان میدهد که این بیماری بروی همه متبلایانش تاثیر میگذارد و تصورات شگفتی و احساسات شدیدی را پدید می اورد
اولا كه بيمارشماييد كه ميخواهيد يك مليارد وششصدهزارمليون روقانع به اين چرنديات بكني دوما معني پيامبر يعني پيام اور ازكي(خدايي كه انسانهاروخلق كرد)پس چطور فقط پيامبىاسلام به قول خودت ادعاي قاصدخدا بودن روادعا ميكرد وپيامبران ديگه نميگفتندما رسول خداهستيم يعني پيام اور..بعدميگيدقران ازتورات وانجيل جمع شده ايانميدانيد كه يهودي ومسيحي اديان الهي هستند واسلام تكميل دين الهي است ..بعدراجب اوني كه گفت خيليها بعدپيامبرادعاي پيامبري داشتند ايانميدانيد كه حضرت محمدخاتم الانبياء است واخرين چيز مانه اخوندهاروقبول داريم نه دين اخوندي كه كترشون گمراه كردن مردم ازدين مسلمانه بعدهمشون ادعاي سيدي ميكنند مثل خامنيي كه ترك وخميني كه هندي است نميدونم سيديشون روازكجااوردن واخرين كلام خداهست وكسي ضداين حرف نيست جزكافر وجاهل ازدنيا مثل اينكه يكي ميگه ماشين خودبخودساخته شده چه برسه به دنياوانسان كه باچنين نظمي افريده شده اند والله اكبروالعزةللاسلام والمسلمين
با سلام و عرض ادب به نویسنده مقاله.
هر کسی باید نقد خود را داشته باشد و در بیان ان جدی باشد.من برای شما نهایت احترام قائل هستم هر چند از بعضی عباراتتان که از آموزه های اخلاقی به دور بود ناراحت شدم
در هر صورت آیا تمایل دارید با بنده در فضای تلگرام مناظره کنید؟ بنده مدافع اسلام هستم استدلال هایی دارم همان طور که شما هم استدلال دارید اگر صلاح می دانید با بنده مناظره کنید لازم به ذکره بنده کارشناس کامپیوتر هستم و یک روز هم در حوزه درس نخوانده ام ولی به کتب مختلف اگاهی دارم و تحقیقاتی هم داشته ام.
هرکسی از عشق لافی میزند عشق خالی از چنینو وز چنان
با درود به همه عزیزانی که نظرشونو ابراز میکنند
اینکه بخواهیم چیزی رو از گذشته بااستناد به تاریخ و تحقیقات ثابت کنیم امری مشکل ومطمعنا" بدون خطا نخواهد بود
با توهین کردن به هم واعتقاد همدیگه چیزی درست نمیشه البته اگه مقصود ساختن باشه: برای ساختن چیزی ابتدا همدلی لازمه واعتقاد به ساختن بدون در نظر گرفتن اعتقادات ودلبستگیهای هم
فرض میگیریم که تمام ادیان چه زمینی وچه آسمانی برای نجات بشراومدن(البته منظور از دست خودشه)خوب تا به امروز چه اتفاقی افتاده؟
آیا دنیا جای بهتری شده؟ چرا؟ اگر کمی فکرکنید متوجه میشید
همواره با پیدا شدن یک دین(البته فرض میگیریم که همه تاریخی که داریم حقیقی باشه)یه سری از مشکلات مردم اون زمان تاحدودی رفع میشد اما باگذشت چند صباحی مشکلاتی به مراطب بزرگتر از قبل پیدا میشد:چرا؟
اگر کسی جواب این سئوال داد ادامه میدم فعلا وقت خوش
کارن
شما ظاهرا میگید که احادیث معتبر استفاده کرده اید
خب باید بگم که چرا احدایث معتبر هستن ولی از دید شما قرآن معتبر نیست؟
پس به همان دلیل اعتبار باید قرآن هم معتبر باشد.
تاریکی را در دوران ایران باستان جستجو کنید، این اسلام بود که به همه جهانیان راه درست زندگی را آموخت به آیات سوره حجرات نگاهی بییندازید، اصور زندگی صحيح و انسانی را در آنها مییابید.این اسلام بود که ما را از ازدواج با خواهر و مادر و دختر و سایر محارم بازداشت.این اسلام بود که تعلیم و تعلم را حق همه ایرانیان نمود. در حالی که قبل از آن مختص در آریان و مغان بود . درود خدا بر تو ای پیامبر رحمت
خواهر عزیزم،اینها خودشان مریض هستند،اسلام دین محبت و رحمت است، کافیست به معنای کلماتی که ما در نمازمون میگیرم پی ببریم یا نگاهی به آیات سوره مبارک حجرات بیندازیم،دینی که انسان را از دروغ و تهمت به دیگران و غیبت کردن نهی میکنه و احترام به والدین رو واجب و صدقه و خمس و زکات را برای ریشه کنی فقر
در خصوص انتقاداتی که مطرح کردید؛ این ها چیزهای جدیدی نیستند و کلام مستشرقین قرن 18 تا 20 است که البته بگذریم خیلی از آنها نه با دیدگاه نقد منصفانه که بعضا خیلی مغرضانه هم نوشتند. بله اینهایی که گفتید در منابع اسلامی آمده و اتفاقا در قرون دوم و سوم هجری پالایش شدند اما این بدان معنا نیست که هرآنچه در این منابع هست درست است. برای نمونه سن بانو عایشه هنگام ازدواج را بحث کنیم. متاسفانه یک رویه در میان خلفای اموی و عباسی باب شد و آن غلو زیاد در مورد بانو عایشه بود به طوریکه به سن ایشان جهت اثبات باکرگی هم سرایت کرد. در حالیکه طبق مدارک موجود در همان کتابهایی که اشاره کردین و البته با یک حساب ریاضی ساده می توان نتیجه گرفت که سن عایشه هنگام ازدواج بین 18 تا 20 بوده است؛ ضمنا عایشه قبل از ازدواج در عقد پسر یک مشرک بوده که به خاطر اسلام نیاوردن ازش جدا شده(پس حداقل عایشه آماده ازدواج بوده)، بنابراین در آنچه که توسط مستشرقین مغرض نوشته شده باید اندکی شک کرد. این رو به عهدۀ خودتان میگذارم که با اندکی سرچ در اینترنت قطعا می توانید مراجع و دلایل رو بیابین. در مورد ازدواج پیامبر با عروسش؛ ابتدا زید از زیینب جدا شد و آنطور نبود که پیامبر عاشق جمال زینب شده باشد. متاسفانه زینب بر زید فخرفروشی میکرد واو را نه فرزند محمد بلکه غلام او میدانست و زید قادر به تحمل این وضع نبود و پیامبر چون خود بانی این ازدواج بود از این طلاق بسیار ناراحت و شرمسار بود. در ضمن زینب دختر عمۀ محمد بود و محمد قطعا پیشتر جمال او را دیده بود و از همان ابتدا میتوانست او را برای خود به همسری بگیرد و این همه مشکل درست نکند.سکس با خالۀ خودشم از اون جعلیات بی اساس است. این یک ساده انگاری ساده است که با ابزارهای قرن بیست و یکم یه تفکر قرن هفتم را زیر سؤال ببریم. مانند این است که ارسطو را نادیدیده بگیریم چون خیلی از چیزهاش امروز از لحاظ علمی محلی از اعراب ندارند.اینجاست که آدم های دانشمند و غیر دانشمند جدا می شوند. یک انسان نخبه میاد و سیستم ها رو اصلاح و تعدیل میکنه اما آدم های عادی تر یا خودشان را می بازند و یا همیشه موضع مخالف میگیرن. تخریب ساده است اما ساختن نه. شما بفرمایید که الآن مردم بعد از حرف های شما چکار کنند؟ یه راهی به اونا نشان بدین!درست نیست که شما قالب یکی رو تهی کنین اما هیچی هم بهش ندین. الآن یارو مسلمونه، حجاب رعایت میکنه، آدم درست و پاکیه، نماز میخونه روزه میگیره اهل زنا و کلک نیست؛ همسر وفاداریه و... مشکل این آدم الآن چیه؟ شما میخواین با این وبلاگتون چه تغییر مثبتی در زندگی این آدم ایجاد کنید؟ لطفا اندکی مسؤولانه تر بنویسید. امیدوارم من بعد همانند یک محقق با قاطعیت کمتری بنویسید، موارد مخالف و موافق را جمع آوری کنید، بگید این قضاوت منه و قضاوت نهایی رو به خوانندگان بگذارید. ایکاش که محدودیت روی تعداد نویسه ها نبود بیشتر می نوشتم.
محمد یک گدا بود که بخاطر ثروت خدیجه با او ازدواج کرد! اما بلافاصله بعد از مرگ خدیجه شروع به تشکیل حرمسرایش نمود! خدیجه تا زمانی که زنده بود، محمد تخم نداشت تا سر او هوو بیاورد !!
کاری ندارم زرتشت کی بوده اصلا فکر میکنیم یک آدم عادی اصلا فکر کن وجود نداشته .ولی سه تا پیام یا سه تا جمله به نام اودر تاریخ وجود داره که اگر هرکسی این سه تا پند یاجمله رو ۲۰درصد سرلوحه سرشت ذاتی خود وباانجام فقط آن ۲۰درصد بی شک هیچ بدی ناپاکی یا گناه یاظلمی وجود نداشت ۳ جمله زرتشت صدها بار ازقران محمد کلاش ومارموز فاشیست. با حکمتتر ودلنشین تر ومنطقی ترمیباشد .قران فارسی بخون تا بفهمی که تماماخزولاتی است که محمد تراوش کرده. محمدشدیداعقده ای بودچون نه بابا دید نه مادر بعدشم از ۹سالگی صبح سفیده نزده میرفت بیابون چوپونی تاتاریکی شب فکرشو بکن صبح تا غروب توبیابون کودکی باشرایط محمد چه توهماتی را در سرش به واقعیت تلقی میکرده.طرف باباش بالا سر مامان بالا سر میبینی از نطر روحی عاطفی مشکل داره حالاتوقع داریم محمد سلامت بوده باشه.
سید یعنی تخم تازی و عرب زاده ، در ضمن محمد تازی یک حیوان کثیف و شهوتران بود که حتی به دخترش فاطمه هم رحم نمی کرد .. دیری نخواهد پائید که ایرانیان آزادیخواه این سرزمین اهورایی را از لوث وجود شما تازی پرستان و ملایان مفتخور و حرامزاده پاک خواهند کرد
دینی که پیامبرش یک روان پریش کودک آزار ، یک متجاوز جنسی ، یک زنباره شهوتران ، یک دزد سرگردنه ، یک راهزن و غارتگر ، یک تروریست و آدمکش ، یک زن ستیز ، یک شکنجه گر و یک قتل عامگر بود ، دیگر از پیروان این دین اهریمنی چه انتظاری میتوان داشت ؟؟؟
بسیاری از مسلمین از بیان این حقیقت که پیامبر فاسدشان در سن 54 سالگی با یک کودک 9 ساله سکس داشته شرم دارند و سخت در حال تلاش و دست و پا زدن هستند تا ثابت کنند که سن عایشه بالاتر بوده !
الاغ جون ! این حکومت کاملا اسلامی است و دارد احکام و قوانین دین کثیف اسلام را به خوبی اجرا میکند !
اگر ادیان برحقند چرا پاداش تمام کارهای نیک در دنیای دیگر داده می شود، اما بر عکس در جواب کوچکترین کار حرامی به زعم ادیان باید کیفر در همین دنیا از سوی حاکم دین اجرا شود؟ چرا ادیان به جای جزای کارهای ناپسند پاداش کارهای نیک را نمی دهند تا زیبایی واقعی زندگی را به ارمغان بیاورند، چرا همیشه ادیان دست مایه ستمگران می شوند؟ سخنم رو با یک واقعیت علمی به پایان میبرم، یک انسان بالغ در طول زندگی خود چیزی حدود ۲۰۰۰ بار ارضا می شود در هر انزال چیزی حدود ۲۰ میلیون اسپرم خارج می شود(۲۰۰۰ ضربدر ۲۰میلیون میشود ۴۰ میلیارد عدد اسپرم) ، از یکی یا چند بار از این انزال ها اگر تمام شرایط محیا باشد یک عدد اسپرم به داخل تخمک نفوذ می کند بقیه اسپرم ها از بین می روند، آن 1 اسپرم شمایید پا به زمین می گذارید از میان ۴۰ میلیارد اسپرم دیگر شما شانس زندگی را پیدا کرده اید. و این زندگی یک هدیه برای شماست آیا تا به امروز از این هدیه استفاده کرده اید یا در گیر اوهام و تعصبات بوده اید؟ آیا کسی با شما عهدی بسته که دوباره زندگی خواهید کرد؟ اگر هم روزی و در جایی دادگاه عدلی از سوی آفریدگار برای مخلوقش برگزار گردد شاید باید جوابگوی استعداد هایی باشیم که در ما بود و باید روی زمین شکوفایشان می کردیم ولی سوزاندیمشان و عمرمان را صرف جدل بر سر موضوعات پیش پا افتاده کردیم.
از هدیه ای به شما داده شده لذت ببرید.
یه نکته مهم که از قلم افتاده و به نظر من ثابت کننده ی اینه که محمد شیزوفرنی داشته اینه که افراد مبتلا به شیزوفرنی اکثرا داستانهایی میسازند تا خودشون رو از دیوانه بودن تبرئه کنند و این داستان ها رو به شدت باور دارند تا جایی که ممکنه به کسانیکه داستانهاشون رو زیر سوال میبره حمله ور بشند (برای آشنایی با این رفتارشون توصیه میکنم فیلم جزیره شاتر رو ببینید) محمد هم دقیقا این ویژگی رو داشت حدیث موثق وجود داره که محمد بعد از فتح مکه کسانی که قبلا مکررا دیوانه خطابش میکردن رو گردن زد و حدیث های موثق و زیادی وجود داره که محمد گفته کسانیکه حرف هاش رو تکذیب میکنن یا بهش توهین میکنند مرتد اند و باید کشته شن
قرآن که اصلی ترین منبع برای ثابت کردن دیوانه بودن محمده قداستی که قرآن برای محمد قائله خدای سادیستی و جنایتکاری که انسان ها رو به خاطر اعتقاد نداشتن به چیزهایی که محمد بهشون اعتقاد داره شکنجه میکنه اینا دقیقا نشونه ی افراد مبتلا به شیزوفرنیه اقراد مبتلا به شیزوفرنی آدمایه آرومین ولی وقتی کسی توهماتشون رو زیر سوال ببره به شدت عصبی میشن و کار های غیر منطقی میکنن
مرسی که منو راهنمایی کردی😅😅😅
دوست عزیز انسان مجهز و دارای نیرویی به نام عقل است اون 150000نفری ک شما مثال میزنی باید بگم ک بازهم عده زیادی و چند برابر وجود دارن ک ن مسلمانن و ن این چیزا رو قبول دارن انسانی ک از نطفه بوحود بیاد مثل بقیه و مثل خودتون هست و هیچوقت انسانی ک از نطفه اومده نمیتونه ک ادعا کنه با خدا و از طریق وحی در ارتباطه و بعدشم اگه خدا ی نفر انسان رو به جایگاه پیامبری برسونه که کارش فقط جنگ و ستیز و زن بازی و بچه بازی باشه ک اون خدا عادل ک نیس بلکه خودشم ظالم و جنایتکاره .چطور قران عوض اینکه در مورد شهوترانی پیامبر حرف بزنه علم رو ب انسانها نیاموخت ک نفت استخراج کنن یا الکل اختراع کنن یا برق اختراع کنن یا هواپیما بسازن یا واکسن طاعون و هزار درد و بدبختی رو بش برسن .ی مقدار فکر کن چون عقل داری و بیخودی و برا منافع شخصی چرت و پرت نگو
من نمیدونم چرا ما باید از ادیانی که رهبران و دستورات و قوانین و داستانهاشون این همه مبهم و پیچیده هست و هیچ تاثیری در کاهش جرم و جنایت جوامع نسبت به گذشته نداشتن پیروی کنیم ، مگه خودمون عقل نداریم . پشت تمام دلایلی که دینداران میارن فقط تعصب دینی هست که حاضر به بحث نمیشن . ثالثا تا حالا فکر کردین چرا مردم همه به اشعار حافظ و سعدی و فردوسی و خیام علاقه دارن ولی به قرآن و زرتشت و انجیل و تورات این حد از علاقه دیده نمیشه ؟ چون خیلی راحت میشه توی اشعار حافظ و.. انسانیت رو دید . ولی در کتب پیامبران موضوعات انسانی خیلی کم هست و بیشتر به نظر می رسه دنبال بهانه برای توجیه لشگرکشی و کشتن آدمها و ... بودن .
پس لابد زنهای اجباری و گول خورده محمد هم دروغ بوده و تناقضات قرآن رو هم حتما مطالعه نکردین
به بیان کاملا ساده باید بگم داعش همون محمد و اسلامیه که دارن ازش حمایت میکنن
ببینید واقعا محمد کی بوده
که اگه الان پس فترت بود با انرژی های جدید کل دنیا رو نابود میکرد
خداروشکر که شهوترانی بهش امون نداد مردتیکه زن باز بیمار
الان خیلی جمعیت مسلمانان کم شده و دیگه ی میلیارد نیستن و روزبه روز داره کم میشه نمونه هاش ماها که فهمیدیم انسانیت علم وشعور درست هست نه ی دین سراسر سادیسم
پس شما هم به اعتقادات و باورهای داعش و القاعده و بوکوجرام احترام بذار این هم اعتقاد دارند و اعتقاداتشان حدااقل از اعتقادات شما محکم تر و و قوی تره به طوری که همه شون بر سر اعتقادشون به راحتی چان میدن
به نظر من هم محمد در عین دروغگویی و خرافه بافی و شهوترانی بسیار باهوش و زرنگ و دارای طبع شاعرانه بود که اگر ایات قران رو ببینید متوجه میشین تلاش کرده اکثرا قافیه دار باشه کاملا درسته که محمد اطلاعاتی بسیار زیادی از ادیان گذشته توسط ورقه بن نوفل عموی خدیجه که اموزگار مذهبیش بوده به دست اورده و سعی کرده اون دین هارو با کمی تغییر کپی کنه و تا حدود زیادی هم موفق بوده که با استفاده از ابزار دین به ججایگاه بالایی برسه و چهارده قرن مارو در بدبختی فرو ببره ادیان تمامش خرافاته چون خالق اگر میخواست دینی بفرسته خودش به همه ی مردم نشون میداد نه اینکه به خواب یک نفر بره یا تو کوه در تنهاییش
ارسال یک نظر