بررسی معجزهی ادعائی علمی قرآن دربارهی جو زمین و همچنین آسمان و طبقات مختلف آن و اینکه آیا طبقاتی آسمان، همان جو زمین است؟
متن نوشتههای زیر(خاکستری رنگ)، نوشتهی عبدالعلی بازرگان، از مفسران قرآن است.
جوّي كه زمين را فرا گرفته و در اصطلاح علمي اتمسفر (Atmosphere) ناميده ميشود، در سورههاي متعددي از قرآن، به عنوان يكي از آيات الهي، براي انگيزش انديشه و شناخت گرداننده عالم مطرح شده است. در اشارات ، ۹ بار به هفتگانه بودن اين چتر محافظتي، صلابت و لايه لايه (طبقه) بودن آن توجه داده شدهاست كه متأسفانه مسلمانان در طول قرون گذشته، با غفلت و بيتوجهي تأسف باري، از كنار آن گذشتهو عمدتاً "خدا" را، به جاي نظاره در طبيعت و آيات تكويني او در آفاق و انفس، عمدتاً در فقه و فلسفه و كلام ذهني، جستجو كردهاند.
منطق شعار
دایراهای است به موازات کرهی زمین و به شعاع در حدود کیلومتر ا
آنچه در اين مختصر ارائه ميشود، اشارهاي است كوتاه به رئوس مطالبي كه در زمينه "هفت آسمان" در قرآن آمدهاست:
- طرح كلي موضوع
- ماهيت "بروج" داشتن آسمان
- ماهيت تنوع، زيبائي و استحكام
- سپر سخت
- اشاره اجمالي به عملكرد
- انتقاد از عدم توجه
- تأكيد بر يكپارچگي و پاره نبودن
- مصداقي مهم از بركت
- تسبيح هفت آسمان چگونه است؟
- مرحله زماني تشكيل هفت آسمان
- هفت آسمان در ارتباط با هفت قشر زمين
طرح كلي موضوع
لحظهاي خودتان را به جاي مسلمانان اوليهاي قرار دهيد كه گام به گام، از همان نخستين سال نزول وحي، به تدريج با حقايق قرآني آشنا ميشدند. سير و سفر شيريني ميبود اگر ميتوانستيم ترتيب نزول وحي را دقيقاً منطبق با حوادث تاريخي تعقيب ميكرديم. در اين صورت بهتر متوجه ميشديم خداوند حكيم موضوعات و احكام هدايتي خود را مطابق چه نظم و ترتيبي نازل كرده است.
يكي از اين موضوعات، مسئله مبهم و پيچيده "هفت آسمان" است كه قرنها ذهن مفسرين و دانشمندان اسلامي را به خود مشغول داشته و نظريات گوناگوني، بر حسب ديدگاه علمي – تجربي خود، اظهار داشتهاند. آيا خداوند عليم مسئلهاي به اين اهميت را بدون آمادگي و مقدمات اوليه، به طور ناگهاني با همه جزئياتش مطرح ساخته، يا با توجه به ظرفيت و توانائي درك و فهم مخاطبان، و عادتي كه آدميان براي آموزش در زمينههاي ديگر دارند، تدريجاً و با تأني و ترتيب خاصّي آموزش داده است؟
خوشبختانه تحقيقانى كه در زمينه ترتيب زماني نزول سورهها و آيات قرآن انجام شده، و جدولي كه تقدّم و تأخر آيات را نشان ميدهد، ميتواند ما را در بررسي شيوه تدريجي مطرح ساختن مسئله "هفت آسمان" در قرآن راهنمائي كند. (۱) اگر ۱۶ آيهاي را كه به مسئله هفت آسمان مطرح ميشود، به جدول ترتيب زماني نزول سورهها عرضه كنيم، ملاحظه ميكنيم نخستين آيات سوره "بروج"، كه اشارهاي كلي به اين موضوع است، در اولين سال بعثت نازل شده است.
شگفتا، نام يك سوره در سال نخست به پديدهاي كه همواره از ديد ما پنهان بوده است اختصاص يافته است؛ بروج!!
وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ.
سوگند به آسمان داراي (ماهيت) بروج! و به (رستاخيز) روز موعود، و سوگند به هر شاهدو مشهودي!!
ماهيت "بروج" داشتن آسمان
بروج (جمع برج) به قلعههائي كه در قديم دور شهرها ميكشيدند و از باروهاي بلند آن دشمن را ديدهباني ميكردند، گفته ميشود. (۲) اصل اين كلمه آشكار و هويدا بودن را بيان ميكند. قلعههاي نظامي نيز با ديوارهاي بلندشان در روزگار گذشته از فواصل دور هم ديده ميشدند. قرآن آشكار كردن زينت و زيبائي زنان را "تبرّج" ناميده و از آن (نسبت به نامحرمان) نهي كردهاست:
احزاب ۳۳- تظاهر و زيبائي نمائي نكنيد، آن چنان كه در جاهليت نخستين رسم بود.
اما اينكه چرا قرآن وصف "بروج" را براي آسمان به كار بردهاست، قابل تأمل و تحقيق است. بيشتر مفسرين بروج را همان ستارهها شمردهاند كه با چشمك زدنهاي خود در دل آسمان خودنمائي ميكنند. امّا به نظر ميرسد مسئله فراتر از آن باشد و آيات مربوط به بروج، از پديده ديگري سخن بگويد.
آيه فوق نشان ميدهد كه "بروج" امري ذاتي و دروني مربوط به آسمان دنياست نه آسمانهاي دور كه جايگاه ستارگان است. اگر ستارهها را به دليل درخشش و ظهورشان بروج بناميم، ماه و خورشيد را هم كه از آنها نورانيتراند بايد بروج به حساب آوريم، در حالي كه قرآن تفاوتي ميان بروج و اين اجرام قائل شدهاست:
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا
فرقان ۶۱- چقـدر بركت افزاست خدائي كه در آسمان بروجي قرار داد و (همچنين) چراغي و ماهي روشن پديد آورد.
با توجه به مفهوم "قلعه و باروي حفاظتي" داشتن كلمه "بروج"، به نظر ميرسد در اولين اشاره قرآن به اين پديده، نقش حفاظتي هفت آسمان براي حيات زميني مطرح شده باشد.
جناب بازرگان!
برای دانستن منظور قرآن از بروج، بهترین منبع خود قرآن است:
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ (حجر/16) و به يقين ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم.
اما این برجهای آسمانی چه هستند؟
برای پاسخ دادن به این پرسش، خوب است که به آیات پیش از این ایه نیز با دقت توجه گردد:
وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِيهِ يَعْرُجُونَ (حجر/14) و اگر درى از آسمان بر آنان مىگشوديم كه همواره از آن بالا مىرفتند.
لَقَالُواْ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ (حجر 15) قطعا مىگفتند در حقيقت ما چشمبندى شدهايم بلكه ما مردمى هستيم كه افسون شدهايم.
این آیات، از بیان شیئی حقیقی یاد مینمایند؛ زیرا خطاب به دگراندیشان زمان محمد ابن عبدالله(کفار) که به الله ایمان نمیآوردند، بیان مینماید؛ اگر من الله، درهای آسمان را برای شما بگشایم، بگونهای که شما قادر به عروج به آسمان باشید، خواهید گفت که ما جادو شدهایم!
نتیجه:
1- آسمان دارای دری است که الله میتواند آنرا بگشاید و اگر این در گشوده شد، همگان میتوانند درون آن وارد شوند؛ یعنی نیازی به چیزی دیگر نیست.
پرسش:
این در در کجای آسمان قرار دارد که برای عروج به آن، الله باید آنرا بگشاید؟
در ادامهی آیه بیان مینماید که ما در آسمان، برجهائی را قرار دادیم تا برای تماشاکنندگان آن، منظرهی دلانگیزی باشد:
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ (حجر/16) و به يقين ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم.
و باز بیان مینماید که این برجها، برجهائی هستند برای جلوگیری از ورود هر چیز:
وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ (حجر17) و آن را از هر شيطان راندهشدهاى حفظ كرديم.
در زبان عربی به هر چیزی که قصد ورد به جائی که مکانش نیست را داشته باشد شیطان میگویند.
پس در اینجا الله، آسمان را از هرگونه ورود به آن، محفوظ نگه داشته است.
بنابراین هیچ روندهای وارد آسمان نمیتواند گردد، مگر با اذن الله؛ اما برخی از جنها که توانائی وارد شدن به آسمان را از طریق درهایش نداشتند، اقدام به استراق سمع از دربار الهی میکردند که الله هم برای اینکار فکری کرده است و آن پرتاب شهاب سنگ بسوی آنان است:
إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ (حجر/18) مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابى روشن او را دنبال مىكند.
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرً (فرقان/61) [فرخنده و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى نهاد و در آن چراغ و ماهى نوربخش قرار داد.
در این آیه، باز الله تأکید دارد که آسمان دارای برجهائی است.
به آیات پیش از این آیه توجه نماید:
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا (فرقان/59) همان كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت رحمتگر عام [اوست] در باره وى از خبرهاى بپرس [كه مىداند .
پرسش:
این خبرگانی که زمان محمد، به چنین دانشی دست یافته بودند؛ چه کسانی هستند؟
مگر نه اینکه؛ اسلام دانش آن زمان دربارهی آسمان که با واقعیت خیلی تفاوت دارد، را دانش حقیقی میداند؟!
مگر نه این است که تفسیر این آیه، همان دانش گذشتگان (زمان محمد ابن عبدالله) است؟!
پس هر آنچه که دانایان زمان محمد، دربارهی آسمان تصور میکردند، منظور قرآن است؛ زیرا میگوید که از خبرگان بپرسید(فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ).
آیهی بعد نیز دربارهی این است که الله، شب و روز را قرار داده است تا بندگانش سپاسگزار او باشند(مغلطهی مصادره به مطلوب):
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا (فرقان 62) و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد.
ماهيت تنوّع، زيبائي و استحكام
در همان سال نخست بعثت اشاره اجمالي و كوتاه ديگري نيز به مسئله هفت آسمان شدهاست (۳) كه پرده ديگري از راز و رمز اين پديده ميگشايد:
وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ
ذاريات ۷- سوگند به آسماني كه داراي ماهيت مختلف است، كه شما نيز در گفتار گوناگون هستيد.
آيه فوق، صفت "حُبُك" را به آسمان نسبت داده است.(۴) حبك چيست كه "ذات" آسمان به شمار ميرود؟ لغتشناسان، حبك را جمع حِباك (يا حبيكه) به معناي "راهها" (طرائق) ترجمه كردهاند و اصل اين كلمه را "بستن و محكمكردن" دانستهاند. مفهوم "زينت و زيبائي" را هم در اين كلمه قابل ملاحظه شمردهاند.
از اين اشارات لغوي ميتوان به طور كلي فهميد كه سخن از پديدهاي است كه هم متنوع (راه راه، لايه لايه، طيف گونه) است و هم استحكام و زيبائي در ذات آن "نهفته" ميباشد.
جناب بازرگان!
حُبُک یعنی راه آسمانی.
آیا میدانی که معنی اش چیست؟
خیلی ساده؛ کافی است که شبی را در بیابانی دور از نورهای تولید انسان بگذرانید تا ببینید که هر ستاره از اول شب تا صبح، مسیری خاص را میگذراند تا غروب نماید این مسیر به جهت حرکت کرهی زمین است نه اینکه در آسمان راههائی مخصوص ستارگان وجود دارد!
متأسفانه جناب مترجم امانت را در ترجمه رعایت نکرده:
ترجمههائی که من نوشتم از استاد فولادوند است تا متهم به اعمال نظر شخصی نگردم؛ اما ایشان هم امانت را در ترجمه رعایت نکرده است:
وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ (ذاریات/7) سوگند به آسمان مشبك.
به متن زیر از مجمعالبیان دقت فرمائید:
حُبُک (بر وزن عنق) [ذاريات:7] مجمع البيان آن را جمع حباك و حبيكه گفته و طرائق (راهها) معنى كرده است يعنى قسم به اسمان كه در آم راههاست. واصل آن به معنى بستن و محكم كردن است چنانكه در قاموس آن را قبل از هر معنى آورده است. به معنى خوبى و زينت نيز آمده است. قول مجمع البيان در مورد آيه از همه بهتر به نظر ميرسد زيرا در آيات ما قبل صحبت از بادها و ابرهاست كه در اسمان روانند و راههاى مخصوصى دارند پس به جاست كه بعد از ذاريات و جاريات و مقسّمات و حاملات كه همه در جوّ آسمان اند گفته شود: سوگند به آسمان كه داراى راههاست و شايد يكى از مؤيدات آن آيه ما بعد باشد كه فرموده «اِنَّكُمْ لَفى قُولٍ مُخْتَلِفٍ» زيرا اختلاف يك نوع راه راه بودن است. احتمال اخير، قول الميزان است. مؤيد ديگر، اين آيه است كه درباره آسمان فرموده [مؤمنون:17] شايد راههاى عروج و نزول ملائكه و ورود اشعه كيهانى و انوار و غيره نيز مراد باشد .
در منابع اهل سنت نیز به همین معنی اشاره شده است.
اما معنی دیگری نیز در منابع اهل سنت برا حُبُک قائل هستند و آن بافتنی محکم:
هذا هو الإمام القرطبي يقول في تفسيره لكلمة (الحُبُك): «قال ابن عباس وقتادة ومجاهد: الخَلْق الحسن المستوي، وقاله عكرمة قال: ألم تر إلى النساج إذا نسج الثوب فأجاد نسجه ، يقال منه حبك الثوب يحبِكه حبكاً، أي أجاد نسجه. قال ابن الأعرابي كل شيء أحكمته وأحسنت عمله فقد احتبكته.
أما الإمام الزمخشري فقد تناول هذه الآية وقال في تفسيرها: (الحُبُك) الطرائق مثل حُبُك الرمل والماء إذا ضربته الريح، وكذلك حُبُك الشَعر: آثار تثنيه وتكسّره. وإذا أجاد الحائك الحياكة قالوا: ما أحسن حبكه [4]. ونستطيع أن نتلمس من هذه التفاسير إشارة إلى النسيج والحَبْك والإحكام. وأن خيوط هذا النسيج هي النجوم، من خلال قول الحسن: «حُبكت بالنجوم.
اما از دید زبانشناسان عرب:
يقول ابن منظور في معجمه لسان العرب حول معنى قوله تعالى (وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ): «قال أبو إسحاق: وأهل اللغة يقولون: ذات الطرائق الحسنة»[5]. أما معجم القاموس المحيط فيعطينا معنى هذه الكلمة كما يلي: «الحَبْكُ هو الشدّ والإحكام، وتحسين أثر الصنعة في الثوب»[6]. ولو بحثنا في المعجم الوسيط والذي وضعه مجمع اللغة العربية حديثاً نجد معنى كلمة (حَبَكَ) هو: «حَبَكَ الشيء حَبكاً أحكَمه، ويقال حَبَك الثوبَ: أجادَ نسجه، وحبَك الحبل: شدّ فتله، وحبك العقدة: قوّى عَقدها ووثقها
======================
سپر سخت
اگر ميوهها و محصولات درختي و زراعتي را پوسته محكمي محافظت ميكند، زمين را نيز كه پديده پيچيدهاي در پرورشگاه كهكشاني است، پوستههائي همچون پياز، از شر عوامل مضر و مزاحم حفظ ميكند.
سومين اشاره اجمالي قرآن به اين پديده، در سال دوم بعثت، در سوره "نبأ" آمده است. پس از توجه دادن مؤمنين به آيات خدا در: زمين، كوهها، زوجيت، خواب آرام بخش، روز روشني بخش براي كار و تلاش، خورشيد نور و حرارت بخش، ابرهاي انباشته از باران و ... در وسط اين آيات اضافه ميكند:
وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا
آيه ۱۲-و بر فراز شما هفتي قرار داديم كه محكم و سخت است؟!
در اينجا تنها صفتي كه براي "هفت" (سبعاً) آورده، "شِداد" است. شِداد جمع شديد است كه به هر چيز محكم و سخت گفته ميشود. يعني هر يك از اجزاء آن هفت، محكم و سخت است. ريشه اين كلمه "شدّ" است كه مفهوم "محكم بستن" دارد. به اين ترتيب ميتوان گفت زمين با پوشش و پرده محافظتي كه هفت لايه دارد، محكم بسته شدهاست!
اشاره اجمالي به عملكرد
يكسال بعد، در سال سوّم بعثت، گويا وقت آن رسيده بود كه پيروان اوليه پيامبر، در حد درك و دانش خود و در قالب زبان و كلماتي كه براي نيازهاي اوليه يك جامعه قبيلهاي قوام يافته يود، با نقش اصلي هفت آسمان آشنا شوند، كه براي دو هدف اساسي:
- ۱- آراستن آسمان (محيط كار و زندگي انسان)
- ۲- حفاظت (از حيات)، سامان يافته است، آشناشوند.
آيات ۵ تا ۱۱ سوره صافات و آيات ۱۶ تا ۱۸ سوره حجر (نازل شده در سال چهارم بعثت) چنين نقشي را عهدهدار گشتند.
درباره نخستين نقش هفت آسمان (زينت بخشي، زيبائي آفريني)، نكته قابل توجهي را كه مطرح ساخته، و ما امروز با استفاده از اكتشافات علمي در فضا بهتر از گذشتگان ميتوانيم به آن آگاهي يابيم، منحصر بودن اين زيبائي به لايه پائيني آسمان (نه تمامي لايههاي هفتگانه) است، كه با دو تعبير مورد تصريح قرار گرفته است:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ
صافات ۶- ما آسمان نزديكتر را با زينت ستارگان آراستيم
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ
حجر (۱۵) ما در آسمان برجهائي (براي مراقبت) قرار داديم و آن را براي ناظرين (از سطح زمين) آراستيم.
همانطور كه ميدانيد، و در كتابهاي متعدد علمي مربوط به اين موضوع هم نوشته شدهاست، (۵) رنگ لاجوردي آسمان، شفق سرخ رنگ، تلألؤ ستارگان و رژه متنوع ابرها مختص طبقه زيرين جوّ است كه به دليل غلظت هوا، امكان اين زينت و تجزيه نور را فراهم ميكند و فراتر از اين طبقه، آسمان سياه و ساكت است.
درباره دومين نقش آسمان (مكانيسم حفاظت)، و براي بيان چگونگي اين فرآيند، از كلمه شيطان كه ظرف لغوي براي معرفي هر موجود (يا پديده) سركش و متمرد است، استفاده كرده است. گرچه مسلمانان غير عرب، در اين روزگار لفظ شيطان را مساوي ابليس تلقي ميكنند، ولي معاصرين عرب زبان پيامبر از اين خطاي ترجمهاي مصون بودند.
در آياتي كه اشاره شد، پوسته محافظ زمين را سپري در برابر ذرات و اجرام رانده شده (شيطان رجيم) و پرتوهاي غير مفيد خورشيد براي حيات زميني (شيطان مارد) معرفي كرده است. (۶)
در آيات مورد نظر، به طور كنائي، بر كليات اين نقش اشاره كردهاست كه شرح آن را در بخشهاي ديگر اين نوشته انشاءالله ميآوريم.
همانگونه که مشاهده میگردد؛ جناب مفسر قرآن، دارند آسمون ریسمون بافی میکنند.
جناب مفسر!
الله آسمان را از شر شیطان مارد حفظ کرده است، نه زمین را.
شیطان مارد، از زمین بسوی آسمان برای نفوذ در آن میروند؛ مانند جنها.
انتقاد از عدم توجه
اگر از ديد ظاهري و چشم خِرَد ما، جوّي كه حيات زميني را در بر گرفته، غايب است و انگيزه و علاقهاي براي شناخت عملكردش در خود احساس نميكنيم، هم به دليل جهل عمومي نسبت به شگفتيهاي آن است، و هم هيچگاه محروم از آن نبودهايم، كه در غيبت و غربتش به يادش بيفتيم و قدرش بدانيم!!، و همين غفلت است كه قرآن بارها به نقد و نگاه عبرتمان كشيده است.
درست است كه دستاوردهاي علمي دريچههاي نويني بر اين پديده شگفت گشوده است، كه نسلهاي قبل را چنين نگاهي ميسر نبود، ولي كليات و اصل و اساس آن نيازي به علم ندارد. همچنانكه انديشه كردن در نطفهاي كه از آن آفريده شدهايم، براي هر آدم جاهل و بيسوادي كه نه از "ژن" خبر دارد و نه در تمامي عمرش سخني از جهان حيرتآور ژنتيك شنيده است، امكانپذير و عبرتآموز است. براي هر انساني كه زير سقف آسمان زندگي ميكند، زيبائي و نقش آن از زواياي مختلف تأمل برانگيز ميباشد . از همين روست كه ملاحظه ميكنيم خداوند از معاصرين نوح(ع) هم انتظار داشته است عنايتي به اين آيه اعجابآور ميكردند:
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (۷)
نوح ۱۶- آيا نديديد كه چگونه خدا هفت آسمان را تو در تو (مطبق) آفريد؟
واژة "كيف" در آيه فوق قابل توجه است، گوئي عقلانيت ايجاب ميكرد در "كيفيت" اين هفت طبقه قدري انديشه ميكردند! كند و كاو در "كيفيت" چتري كه بر فراز ما قرار گرفته است، براي كسي كه نگاهش به زمين دوخته نشده و گهگاه نيمه نگاهي هم به آسمان داشتهباشد، همواره طرح شدني است و فراموش كردن اين نگاه از نظر قرآن مذمتآور است:
أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاء فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ (۸)
سوره ق آيه ۶ – آيا (منكران) به سوي آسمان بالاي سرشان ننگريستند كه چگونه (با چه كيفيتي) آن را بالا آورديم (۹) و زينت بخشيديم و (به گونهاي كه) هيچ شكافي براي آن نيست؟
جناب مفسر!
منظور از "الم تر" در اینجا این است که آیا نمیدانید یعنی همانگونه که میدانید؛ زیرا در زبان فارسی ما هم چنین قاعدهای داریم بدین صورت که برای بیان قطعی و حقیقی دیدی استفاده میکنیم:
دیدی چی گفت؟ یعنی دانستی چی گفت؟
و همين هشدار را با مضموني ديگر در سوره انبياء تكرار كرده است:
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا... وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (۱۰)
انبياء ۳۲- آيا كساني كه حقايق را ميپوشانند نديديد كه ... و آسمان را سقف نگاهدارندهاي قرار دادهايم و آنها نسبت به آيات آن بيتوجهاند؟
ميدانيم كه "سقف محفوظ" بودن جوّ زمين، هم بيانگر حفاظتِ حرارات ناشي از تابش خورشيد در روز و نقش گلخانهاي آن است، هم نگهداري اكسيژن و ساير عناصر لازم براي ادامه حيات، و هم بيانگر سپر محافظتي زمين در برابر سنگهاي فضائي و بادهاي خورشيدي (Solar Wind)، اشعه ماوراء بنفش و ذرات هستهاي مرگبار.
باز، دارید مغلطه میفرمائید!
تأكيد بر يكپارچگي و پاره نبودن
اگر گفته ميشود لايه اوزون (Ozone) در قسمت فوقاني استراتوسفر (Stratosphere) به دليل فرآوردههاي صنعتي مولد فلوروكربن (Fluorocarbon) آسيبي جدّي ديده است، سقفي كه خدا براي زمين ساخته بود، عيب و نقصي نداشت و از هر جهت كامل بود. اين حقيقت را نيز حداقل در دو آيه به صراحت بيان كردهاست:
سوره ق آيه ۶- آيا به آسمان بالاي سرشان نمينگرند كه چگونه آن را بر افراشتيم و زينت بخشيديم و هيچگونه شكافي بر آن نيست (مالها من فروج). (۱۱)
الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ
سوره ملك آيه ۳- همان (خدائي) كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد. به گونهاي كه در آفرينش خداي رحمان هيچگونه بينظمي نميبيني. (اگر شك داري) ديده بگشاي، آيا شكافي ميبيني؟ بار دگر ديده بدوز، (سرانجام) نگاهت خسته و ناكام به سوي تو بازگردد (فرو افتد). (۱۲)
معناي كلمه فروج (جمع فرج = پارگي، شكاف) در آيه اول، براي فارسي زبانها قابل فهم است. در آيه دوم همين معنا را با كلمه فطور (از فَطَرَ به معناي شكافتن) بيان كرده است:
هل تري من فطور(آيا كوچكترين فطوري در آن ميبيني)؟
امّا براي كلمه تفاوت كه در آيه دوم آمده (ما تري في خلق الرحمن من تفاوت) توضيح مختصري لازم است:
"تفاوت" از ريشه "فوت" در باب "تفاعل" آمده است تا روابط متقابل دو (يا چند) پديده را با هم بيان كند. معناي "فوت" از دست رفتن است و عدم تفاوت در پديدهها، از دست ندادن يكديگر است. يعني همچون حلقههاي زنجير به هم پيوسته و منظماند و ناهماهنگي و دور شدني در كارشان نيست.
چرا چنين است؟
اگر ما از آيات آسمان بالاي سرمان غافل هستيم، در عوض رب رحيم لحظهاي از آفرينش غافل نيست:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ (۱۳)
مؤمنون ۱۷- همانا بر فراز شما هفت راه آفريديم و ما هرگز از خلق غافل نبوديم.
در آيه فوق به جاي عنوان "طبقه" و يا صفت "شِداد" (سخت و محكم)، براي آسمان هاي هفتگانه، عنوان "طرائق" (جمع طريقه = راه) را برگزيده است. "مدار"هاي ستارگان نيز راههائي (طريقههائي) براي حركت آنهاست و به همين وصف، هر يك از طبقات هفتگانه در ارتفاعي مشخص از سطح زمين قرار دارند كه محدوده و مسير جابجائي عناصر آن را معين ميكند.
كلمة "طرائق" علاوه بر آيه فوق، فقط در آيه ۱۱ سوره جن (كنّا طرائق قدداً) تكرار شده است كه در آن مورد نيز مفيد و غير مفيد بودن پديدههاي پوشيدهاي (جن) در آسمان مطرح شده است كه ارتباط آن با موضوع مورد بحث، با توجه به آيات قبلي آن، بسيار روشن است.
برای رد اینکه آسمان همان جو نیست کافی است که بدانیم، تمام سنارگان در آسمان پائینی هستند:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/6) ما آسمان دنیا (پائين) را با ستارگان تزيين كرديم .
پس طبق سخن این مفسر گرامی، تمام ستارگان در جو زمین قرار دارند!
مصداقي مهم از بركت
آيا ميدانيد همان خدائي كه با كمال بخشيدن به آفرينش آدمي، به خود "فتبارك الله احسن الخالقين" (پس چقدر منشأ بركات است خدائي كه بهترين آفريننده هاست) (۱۴) گفت، همان خدائي كه نزول فرقان بر بندهاش محمدص را براي آگاهي بخشيدن بندگان از خطرات راه، بركت ناميدهاست، (۱۵) همان خدا نيز قرار دادن هفت آسمان را مصداق و نمونه بارزي از بركت و سرشار از خير و خاصيت شمردهاست! نگاه كنيد به آية ذيل كه در هفتمين سال بعثت چشم ما را از اين زاويه بر هفت آسمان ميگشايد تا مقدمهاي باشد براي تبيين دقيقتر و تفصيليتري از جزئيات اين بركت:
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا
بركت افزاست آنكه در آسمانها بروجي قرار داد و در ميان آنها چراغي و ماهي روشن پديد آورد
بركت به چيزي ميگويند كه خير آن ثابت و پاينده باشد، همچنانكه به آب راكد و ثابت "بِركه" ميگويند.
تسبيح هفت آسمان چگونه است؟
از جمله معضلات كار ترجمه و برگردان زباني به زبان ديگر، انتقال مفاهيمي است كه در فرهنگ ديگر معادل و مشابهي ندارد. واژههاي زيادي در قرآن وجود دارد كه نميتوان كلمات مناسبي در زبان فارسي براي آنها پيدا كرد و مترجمين اين كتابها مجبور هستند يا با توضيحات اضافي در متن و پاورقي آن را جبران كنند، و يا به ترجمه تحتاللفظي نارسا اكتفا نمايند. يكي از اين واژهها "تسبيح" است كه بر حسب موضوع آيهاي كه در آن قرار گرفته است، معناي ويژهاي پيدا ميكند و مترجم بايد از آن آگاه باشد. از جمله اين موارد، تسبيح آسمانها و زمين است كه با درك عمومي از تسبيح انسانها تفاوت دارد. قرآن، هم از تسبيح "رعد" به حمد پروردگار سخن گفته، (۱۶) و هم از تسبيح ماه و خورشيد و ستارگان در مدار ويژه خود. (۱۷)
بدون آنكه خواسته باشيم از نظر لغوي وارد ظرائف ادبي اين واژه شويم، همين قدر به تناسب كاربرد اين كلمه در گسترده آسمانها و زمين، ميتوان گفت عمل تسبيحي ماه و خورشيد و ستارگان، يا رعد و برق و باد و باران، عمل اصلاحي مثبتي است كه هر كدام در جايگاه ويژه خود انجام ميدهند، به گونهاي كه حذف آنها از مجموعه كلي، نقص و خللي در سيستم هماهنگ هستي به وجود آورد.
در مثالي براي تقريب به ذهن، ميتوانيد كارخانه اتومبيلسازي عظيمي را تصور نمائيد كه علاوه بر مهندسين، تكنسينها و كارگران فني، صدها يا هزاران كارمند غير فني، از جمله پزشك، آشپز، باغبان و ... براي خدمات جانبي وابسته، در آن مجموعه كار ميكنند تا به نوبه خود نواقص و نارسائيهاي بهداشتي، غذائي، روحي رواني، آرامش و زيبائي محيط كار و .. را ترميم نمايند. عمل آنها را ميتوان به گونهاي "تسبيح" ناميد. پديدههاي جهان هستي نيز همچون افراد يك اركستر، چشم به رهبر اركستر دارند تا به فرمان او ساز مناسب خود را بزنند و كمبود اين نغمه نعمت بخش را جبران نمايند.
با مقدمات فوق شايد آسانتر بتوان معناي تسبيح آسمانهاي هفتگانه را، كه آيه ذيل متضمن آن است، فهم كرد: (۱۸)
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا
اسراء ۴۴-آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كه در آنهاست (با تبعيت گريز ناپذير خود از قوانين خدا) او را تسبيح ميكنند، و چيزي (در جهان) نيست مگر اينكه او را با ستايس تسبيح ميكند، ولي شما تسبيح آنها را در نمييابيد، همانا خدا (با وجود بي توجهي شما) بردباري آمرزگار است.
مرحله زماني تشكيل هفت آسمان
بر حسب آنچه اخترشناسان ميگويند، به ندرت ستارهاي را ميتوان يافت كه همچون زمين داراي جوّ باشد. زمين نيز در آغاز آتمسفر امروزي را نداشت و طي فرآيندي از چرخه حيات گياهي، به تدريج جوّ امروزي را پيدا كرد. اينهم از معجزات شگفتآور قرآن است كه اين نكته را نيز ناگفته نگذاشته است:
أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِينَ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
فصّلت ۹ تا ۱۲- بگو چرا (نقش) خدائي را كه زمين را در دو دوران آفريد، ناديده ميگيريد و براي او همتاياني قرار ميدهيد؟! اين است صاحب اختيار و سرور جهانيان (نه ديگري).
و طي چهار دوران، كوههاي ثابت را روي زمين پديد آورد و در آن بركت نهاد و مواد غذائي آن را متناسب با نياز و درخواست (تكويني موجودات) اندازه نهاد.
آنگاه به (تكميل و تنظيم) آسمان پرداخت، در حاليكه هنوز گازي شكل بود و به آسمان و زمين (به زبان آفرينش) گفت: خواه و ناخواه ( به نظم و ترتيب) در آئيد. گفتند: با ميل و رغبت به (قبول) نظم در آمديم.
سپس آن توده گاز را طي دو دوران به (صورت) هفت آسمان تقدير كرد و به هر آسماني برنامهاش را وحي كرد؛ (به اين ترتيب كه) آسمان نزديكتر را با چراغهائي آراستيم و محفوظ داشتيم. اين است تقدير (اندازه گذاري و نظم) خداي فرا دست دانا. (۱۹)
تأخّر سامان دادن آتمسفر، پس از تكميل آفرينش زميني را، بار ديگر به گونهاي خلاصه و جامع در قرآن بيان كردهاست:
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍعَلِيمٌ
سوره بقره ۲۹- اوست آنكه هر آنچه در زمين است به سود شما (در مسير رشد و كمال انسان) آفريد، آنگاه به (تنظيم و تكميل) آسمان پرداخت و آن را (به صورت) هفت آسمان سامان داد، و او به هر كاري تواناست. (۲۰)
هفت آسمان در ارتباط با هفت قشر زمين
كه ميدانيم، جوّ زمين مركب از عناصري است كه محصول فعل و انفعالات پوسته يا قشرهاي دروني آن ميباشد. تركيب فعلي آتمسفر زمين ٪۷۹ ازت (Nitrogen) و ۲۰٪ اكسيژن و ٪۱ مجموع بقيه گازهاست. اكسيژن كه مشخصه جوّ زميني است، تقريباً به تمامه توسط گياهان زميني در فرآيند ويژه Cyano bacteria و احتمالاً خزههاي دريائي توليد ميشود. اين عناصر در طبقات زيرين جو به حالت متراكم و عادي و در طبقات فوقاني به صورت رقيق و تجزيه شده مولكولي وجود دارند.
بالاترين طبقه جوّ نيز كه طبقه مغناطيسي ( Magnetosphere) ناميده ميشود، مستقيماً از پائينترين قشر، يعني هسته زمين ناشي ميشود. به اين ترتيب يك جريان دائمي و بده بستان مستمر ميان زمين و آسمان وجود دارد. نكته قابل ملاحظه اين است كه چنين هماهنگي و همكاري هنرمندانه نيز مورد عنايت قرآن براي يادآوري بندگان و شناخت پروردگار عالم قرار گرفته است:
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا.
طلاق ۱۲ - خداست كه هفت آسمان را بيافريد و از زمين نيز همانند آنها(طبقات مختلفي مقرر داشت)؛ امر خدا ميان آسمانها و زمين مستمراً نازل ميشود، (۲۱)(اين حقايق را بيان كرديم) تا بدانيد خدا بر هر كاري توانا (اندازهگذار) است، و دانش او بر هر چيزي احاطه دارد.
آيه فوق كه در سال هفتم بعثت (بيستم بعثت) نازل شده است، به نظر ميرسد آخرين آيهاي باشد كه با پيوند دادن ميان هفت آسمان يا زمين، موضوع را خاتمه داده است.
آفرين به بنّاي آسمان!
در تنظيم مطالبي كه ارائه گرديد، همانطور كه در آغاز اشاره شد، ترتيب زماني نزول آيات رعايت گرديد. آخرين آيه اي كه در ارتباط با موضوع جلب توّجه ميكند، آيه ۲۲ سوره بقره است كه از "بِناي آسمان" به عنوان "آيه" اي براي عبادت خداي يكتا ياد ميكند.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء...
اي انسانها پروردگارتان را كه شما و كساني را كه قبل از شما بودند آفريد عبادت كنيد، باشد تا پروا بگيريد. همان كه زمين را قرارگاه و آسمان را سرپناه شما قرار داد و ...
مردم عرب زبان معاصر نزول قرآن، به خيمه و هر نوع پوششي كه آنها را از تابش آفتاب و باد و سرما و باران حفظ ميكرد، بِنا مي گفتند، اما نه آنها با چشم ظاهر بَنائي در آسمان خالي و يكنواخت مي ديدند، و نه ما امروز (به استثناء دانشمندان فضائي به كمك تجهيزات دقيق علمي) ! آيا كشف برج و باروي محافظتي و در عين حال بسيار زيباي زمين، نشانه اي از ربوبيّت الهي نيست؟
این تفسیر به اندازهی کافی رسوا و خلاف دانش بشری است؛ من ترجیح میدهم چیزی نگویم؛ اما اگر کسی پرشسی و یا ابهامی دارد، میتواند در بخش نظرات آنرا بیان نماید.
۳ نظر:
اولا این تفسیر دارای دو اشکال اساسی است یک قران خود به صراحت میگوید ما قرار دادیم در اسمان بروج را بروج هم غیر از ستارگان چیز دیگری نمیتواند باشد چون زینت اسمان فقط ستارگانندثانیا قران وقتی از افرینش خلقت سخن میگوید از مجموعه هستی سخن میگوید وزمین وهفت اسمان کل مجموعه هستی است وخارج از ان چیز دیگری نیست وعرش وکرسی نیز نمادی است از حکومت ودر واقع چیز خلق شده ای نیست بلکه اشاره به حکومت است مثلا وسع کرسیه السموات والارض یعنی وسعت داده شده حکومت او در اسمانها وزمین ویا بعبارت دیگر حکومت او اسمانها وزمین را فرا گرفته ویا ذوالعرش المجید یعنی صاحب حکومت باعظمت شما در هر کجای قران عرش وکرسی را حکومت ترجمه کنی معنی دقیق ومناسبتری را بدست خواهید اورد از طرفی در قران از افرینش اسمانها وزمین بسیار سخن رفته ولی هیچگاه از خلقت عرش وکرسی سخنی نیست بلکه از تسلط وقرار گرفتن خدا بر ان سخن رفته برگردیم به ابتدای سخن پس کل هستی شامل هفت اسمان وزمین است وانچه قران میگوید بروج منظوراومجموعه ستارگان در اسمان اولند والبته از منظر علمی هنوز انتهای گیتی مشخص نشده وممکن است طبقات بعدی اسمان که ممکن است لزوما ستارگان ونظام گردش سیاره ای نباشد مکشوف گردد البته قران بنا ندارد وارد جزئیات خلقت گردد بلکه کلا میخواهد استحکام وبرقراری نظام هستی راگوشزد نماید چنانکه از بسته بودن اسمانها وزمین وباز شدن انها قصد ندارد وارد جزئیات شودبلکه تغیرات حاصله را بطور کلی بازگوئی میکند
قرآن پر از معجزه هست فقط باید بدون کینه بهش نگاه کرد.
در این نقد هم من نقد اقای بازرگان رو دیدم نه نقد قرآن که صد البته هیچ نقدی هرگز بر اون کتاب عزیز وارد نمیشه.
تازه اگه بشینیم و حساب کنیم به احتمال خیلی زیادی درست بودن محاسبه جناب بازرگان رو خواهیم دید
بگذریم میخوام چند تا معجزه از قرآن براتون بگم و بعدش سلام علیکم!
1( آیه 45 سوره نور :
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ أَرْبَعٍ ۚ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) [Surat An-Noor : 45]
و خداوند هر جنبنده ای را از آب آفرید، پس برخی از آنها بر شکم خود راه می روند، و برخی بر دو پا را می روند، و برخی از آنها بر چهار (پا) راه می روند، خداوند هر چه را بخواهد می آفریند، بی گمان خداوند بر همه چیز تواناست .
لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ ۚ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
به راستی (ما) آیات روشنگری نازل کردیم، و خداوند هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت می کند.
بطور قطع شما تکامل از آب تا ماهیها و دوزیستان (بر شکم راه میروند) وبعد پرندگان (حرکت بر دو پا ) و نهایتاپستانداران (حرکت بر چهار پا) رو میبینید!!!! و انسان رو خدا جدا کرده که تکامل از انسان به میمون رو هرگز کسی ثابت نکرد و به حلقه مفقوده مشهوره.
هزار و چهار صد سال قبل با چنین دقتی گفته بشه واقعا حیرت انگیزه و خوب اگر کسی بخواد به یقین برسه براش عالیه نن کاری با کسایی که با لجاجت سر خرفشون هستند ندارم.
اما دومی:
ایه نود و دو سوره یونس یعنی سوره دهم قرآن کریم:
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ۚ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ
پس امروز بدنت را (از دریا) نجات می دهیم ، تا عبرتی برای کسانی که بعد از تو می آیند باشی ، و بی گمان بسیاری از مردم از آیات ما غافلند .
این آیه خطاب خدای سبحان هست در لحظات آخر عمر فرعون که وسط اب نیل گرفتار شده بوده! بدونید که جسد فرعون بعداز ین همه سال پیدا شد و دانشمند فرانسوی اون گروه تحقیق با دیدن این معجزه مسلمان شد چون خودش بود که اول تایید کرده بود که این مومیایی کشف شده همون فرعون هست لطفا به جای فحش دادن به من واژه
Dr. Maurice Bucaille
رو تو گوگل سرچ کنید ضمنا ایشون بعد از تشرف به اسلام کتابی با عنوان
The Bible, The Quran and Science
نوشتند که انلاین هست حتی نسخه مجانی اندروید هم داره.
حق هم داشته بنده خدا خدای عالم هزارو چهارصد سال قبل راجع به سه هزار سال قبل صحبت میکنه و یکهو در زمان ما معلوم میشه که صد در صد درسته. به هر حال اعجاب انگیزه !
حالا یکی دیگه :
ايه چهل هفت سوره ذاریات
وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ
و (ما) آسمان را با قوت (و قدرت عظیم) بنا کردیم وبی گمان (بر وسعت پهناوری آن) تواناییم.
الان ثابت شده که فضا در حال گسترشه.فکرش رو کنید اون همه سال قبل با دقت و قاطعیت اینها گفته شده.
به هر حال معجزاتی که گفتم.شوک اوره و اگر کسی لجاجت نداشته باشه خیلی لذت میبره .
این در حالیه که قران از این معجزات به وفور داره
و من افتخار میکنم که پیرو این کتابم این قدر دقیق و زیبا.
و هر وقت میخونم یا گوشش مبکنم خیلی لذت میبرم
ضمنا کسایی که دنبال ایات متشابه یعنی غیر محکم مسرن توضیحشون تو سوره ال عمران ایه سه اومده این هم خودش یک معجزه دیگه قرآن کریم هست که همیشه اینطور ادمایی رو رسوا میکنه
بخونید و لذت ببرید:
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
او کسی است که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرد. بخشی از آن، آیات محکم (صریح و روشن) است، که آنها اساس کتاب است.و (بخش) دیگر «متشابهات» است (آن آیاتی که درنگاه اول معانی و احتمالات مختلفی دارد و قابل تأویل است، ولی با رجوع به آیات محکم، تفسیر و معنای آنها روشن می گردد). اما کسانی که دردلهایشان کژی و انحراف است، برای فتنه جویی (و گمراه کردن مردم) و بخاطر تأویل آن (به دلخواه خود) از متشابه آن پیروی می کنند. و در حالی که تأویل آن جز خدا نمی داند، و را سخان در علم می گویند: « ما به همه آن (چه محکم و چه متشابه) ایمان آوردیم، همه از طرف پروردگار ماست» و جز خردمندان متذکر نمی شوند
ارسال یک نظر