ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۴ مرداد ۶, سه‌شنبه

بررسی اقتباس قرآن از تورات در چگونگی پیامبر شدن موسی

     در بخش پیشین، چگونگی به آب انداخته شدن موسی از سوی مادرش، گرفتن او از نیل، آدمکشی موسی، فرار او به میدیان یا به قول قرآن مدین و ازدواج او با دختران کاهن که قرآن او را پیامبر شعیب نامیده، به نقل از تورات و قرآن بیان شد، این دو با هم مقایسه گردید و مشاهده شد که قرآن این داستان را از تورات اقتباس نموده است.

اکنون ادامه داستان.
    در این بخش نخست نقل قوم مستقیم تورات بیان می‌شود، سپس همین داستان با روایت محمد در کتابش، قرآن، مقایسه می‌گردد و ملاحظه خواهد شد که قرآن دچار تناقضات و اشتباهات زیاد و عجیبی شده است؛ در این بررسی نشان داده خواهد شد که روایت محمد بر خلاف داستان پیشین، به هیچ عنوان از نظمی برخوردار نیست؛ او این داستان را در بیش از 5 سوره با ذکر برخی از جزئیات و در سوره‌های زیادی به صورت کلی و درهم سخن گفته است.

تورات/ شموت (خروج)، فصل سوم:
1- ولی موشه (موسی) شبانی گوسفندان يیترو، پدر زن خود كاهن میدیان را می‌كرد؛ گوسفندان را به آخر بيابان می‌راند؛  پس به كوه خداوند به هورِو رسید.
2- فرشته‌ی خداوند در شعله‌ی آتش از ميان بته‌ی خار بر او آشكار گردید؛ موسی دید كه اکنون آن بته‌ی خار در آتش شعله‌ور است، ولی (به دلیل سوختن) تمام نمی‌شود.
3- موسی با خود گفت "نزدیک شوم تا این صحنه بزرگ را تماشا كنم که چرا آن بته‌ی خار بر اثر سوختن، تمام نمی‌شود!
4- خداوند دید كه موسی جلو می‌آید تا تماشا كند؛ خداوند از میان آن بته‌ی خار، او را صدا زد و گفت "مشه، مشه (موسی، موسی)؛ موسی گفت " بله، منم".
5- گفت " به خاطر اینكه این محل كه تو بر آن ایستاده‌ای زمین مقدس است، به این‏جا نزدیک نشو؛كفش‌هایت را از پاهایت در بیاور.
6- سپس گفت "من خداوند پدرت یعنی خداوند اَوراهام (ابراهیم)، خداوند ییسحاق (اسحاق) و خداوند يعقوو (یعقوب) هستم، موسی از نگاه كردن به خداوند هراس داشت، پس چهره‌ی خود را پوشانید.
7- خداوند گفت " به خاطر این‏كه درماندگی قومم را كه در مصر هستند، مشاهده كردم و فریادش را از دست ستمكاران به ایشان شنيدم، از دردهای  آنها آگاهم.
8- شکوهمندانه پائین آمدم تا از دست مصریان رهائیشان دهم و آنها را از آن سرزمین به سوی سرزمینی نیكو و پهناور، به سرزمینی كه در آن شیر و شهد جاری است ، به مكان کنعانی  و حیتی و اموری و پريزی و حیوی و یووسی کوچ دهم.
9- و اكنون اینک فریاد فرزندان اسرائیل (یعقوب) به من رسید و همچنین فشاری  كه مصریان بر ایشان وارد می‌سازند مشاهده كردم.
10- و اكنون بیا تا تو را نزد پرعوه ( فرعون) بفرستم تا قومم، فرزندان اسرائیل را از مصر بیرون آوری.
11- موسی به خداوند گفت "من کیستم که نزد فرعون بروم و فرزندان ييسرائل (اسرائیل) را از مصر بيرون آورم؟
12-  (خداوند) گفت " با تو خواهم بود و همین برای تو نشانه‌ای است كه من تو را فرستادم،  هنگامی كه این قوم را از مصر بیرون آوردی روی این کوه، خداوند را پرستش خواهید کرد.
13-  موسی به خداوند گفت "اکنون من نزد فرزندان اسرائیل می‌روم به آن‏ها می‌گویم، خداوند اجدادتان مرا نزد شما فرستاده است؛ به من خواهند گفت نامش چیست، به آن‏ها چه بگویم"؟
14-  خداوند به موسی گفت "اِهیه اَِشر اِهیه، آن هستم كه خواهم ماند"؛ (خداوند) گفت "به فرزندان اسرائیل چنین بگو، اِهیه من را به سوی شما فرستاده است".
15-  خداوند دوباره به موسی گفت "به فرزندان اسرائیل اینگونه بگو "خداوند آفریننده نیاکانتان، خداوند اَوراهام (ابراهیم)، خداوند ییسحاق (اسحاق) و خداوند یعقوو (یعقوب) من را پیش شما فرستاده است؛ آن یکی نام ابدی من و اين یکی برای هر دوره وسیله ذكر من است".
16-  برو و پیروان اسرائیل را گرد آور و به ایشان بگو "خداوند آفریننده نیاکانتان، خداوند ابراهیم خداوند اسحاق و یعقوب به من آشكار شده، گفت "شما را و آنچه در مصر نسبت به شما می‌شود جداًگانه مورد توجه قرار دادم".
17- گفتم شما را از بیچارگی مصر، به سرزمين  و حیتی و اموری و پريزی و حیوی و یووسی، به سرزمینی که در آن شیر و شهد جاری است، اعزام کنم.
18-  به حرفت گوش خواهند داد؛  تو و افراد محترم بنی اسرائیل نزد پادشاه مصر بروید و به او بگویید "خداوند خالق عبری‌ها، ما را ملاقات كرده است و اكنون خواهشمندیم  در بیابان راه سه روزه برویم و برای خداوند، خالق خود ذبح نماییم.
19- و من می‌دانم كه پادشاه مصر جز با زور زیاد، به شما اجازه نخواهد داد كه بروید.
20-  قدرتم را با تمام معجزات خود كه در آن‏جا انجام خواهم داد اِعمال می‌کنم؛ مصریان را ضربه خواهم زد، پس از آن، شما را بیرون خواهد كرد.
21- به آن قوم در دید مصریان آبرو خواهم داد و هنگامی ‌كه می‌روید چنین خواهد شد كه دست خالی نخواهید رفت.
22-  هر زنی از همسایه‌اش و از خانم ساكن خانه‌ی خود، ظروف نقره و ظروف طلا و لباس‌هایی درخواست نموده بر پسران و بر دختران خود خواهید پوشانید و مصر را خالی خواهید كرد.

تورات/ شموت(خروج)/ فصل چهارم:
1- موشه (موسی) پاسخ داده و گفت " آن‏ها از من باور نخواهند کرد و به حرفم گوش نخواهند داد و خواهند گفت "خداوند به تو آشكار نشده است".
2- خداوند گفت "اين چیست در دست تو"؟ گفت: "چوبدستی".
3- گفت" آن‏ را بر زمین بینداز، آن را بر زمین انداخت، مار شد؛ موسی از پیش آن گریخت.
4- خداوند به موسی گفت "دستت را دراز كن و دمش را بگير؛ دستش را دراز كرد آن را محكم گرفت، در كف دست او چوبدستی شد.
5- برای آن است كه ایمان بیاورند كه خداوند خالق پدران آن‏ها، خداوند اوراهام (ابراهیم)، خداوند ییسحاق (اسحاق) و خداوند یعقُوو (یعقوب) به تو آشكار شده است.
6- خداوند باز به او گفت "اکنون دستت را در زیر بغل خود ببر؛ دستش را در بغلش فرو برد  آن را بيرون آورد اکنون دستش برص گرفته، مانند برف بود.
7- گفت "دستت را به بغلت بازگردان دستش را به بغلش بازگردانید؛ آن را از بغلش بیرون آورد؛ اینک مانند بدنش گردید.
8-  و چنین خواهد شد كه اگر به تو ايمان نياورند و به نشانه‌ی اول گوش ندهند به نشانه‌ی بعدی ایمان خواهند آورد.
9- و اگر چنین شود كه به این دو نشانه هم ايمان نیاورند و به سخنت گوش ندهند از آب رود نیل بردار بر خشكی بریز؛ چنين خواهد شد آبی را كه از رود نیل بر می‌داری، در خشكی به خون تبدیل خواهد شد.
10- موسی به خداوند گفت "خدایا، من مرد سخنران نیستم چه از دیروز چه از پریروز و چه از هنگامی كه با بنده‌ات سخن گفتی، چون‏ كه من هاکره (کسی که هنگام حرف زدن زبانش می‌گیرد) هستم.
11- خداوند به او گفت "چه كسی به انسان قدرت بیان می‌دهد يا كيست كه لال يا كر يا بینا يا كور می‌كند؟ مگر نه من خداوند هستم"؟
12- و  اکنون برو، در گفتارت من تو را همراه خواهم بود و در آنچه بگویی تو را راهنمایی خواهم كرد.
13- گفت "خدايا درخواست دارم  هركه را می‌فرستی بفرست.
14- خشم خداوند نسبت به موسی برافروخته شده، گفت " مگر اَهَرون (هارون) برادرت را كه لوی (لاوی) و سخنران خوبی است نمی‌شناسم؟ اکنون او هم به استقبال تو می‌آید، تو را ديده در قلبش شادی خواهد كرد.
15- پس با او صحبت كرده، اين كلمات را در دهانش بگذار و در گفتار تو و گفتار او  همراه خواهم بود و شما را راهنمایی خواهم کرد كه چه كنید.
16- او برای تو با آن قوم صحبت کند و برای تو به منزله‌ی دهان باشد و تو برای او به منزله‌ی رئیس باش.
17.  و اين چوبدستی را در دستت بگیر تا به وسیله‌ی آن این نشانه‌ها را عملی گردانی.
18. موسی راه افتاد نزد يیترو، پدر زن خود، برگشته به او گفت "بروم و نزد برادرانم كه در مصرند بازگردم و ببينم آیا هنوز آن‏ها زنده‌اند؟ پیترو به موسی گفت "برو به سلامت".
19.  خداوند در میدیان به موسی گفت "عزیمت كن و به مصر برگرد؛ زيرا همه‌ی مردمی كه قصد جان تو را داشتند، مرده‌اند".
20- موسی زن و پسرانش را برداشت و آن‏ها را روی الاغ سوار كرد و به طرف مصر بازگشت؛ موسی عصای خداوند را در دست خود گرفت.
21- خداوند به موسی  گفت "هنگامی که می‌روی تا به مصر برگردی، توجه داشته باش كه تمام آن معجزه‌هایی را كه در اختیارت گذاشتم در حضور پرعوه (فرعون) انجام دهی و من دل وی را سخت می کنم قوم را روانه نخواهد كرد.
22- و به فرعون بگو "خداوند چنین گفته است، اسرائیل فرزند نخست‌زاده‌ی من است".
23- به تو گفتم فرزند من را روانه کن تا من را پرستش کند؛ (اگر) از فرستادنش خودداری کردی اکنون من پسر تو، نخست‌زاده‌ات، را می‌كشم.
24- در راه منزلگاه بود، كه خداوند با او (موسی) برخورد نمود و خواست او را (به خاطر رفتن به مصر بدون ختنه کردن پسرش) بكشد.
25- صیپوراه (صفوره) سنگی تیز برداشت زایده‌ی پوستي سر آلت پسرش (غلفه) را بریده، آن را پیش پای موسی انداخت و گفت "تو برای من شوهر بازخرید شده‌ای".
26- (خدا) از او (موسی) دست برداشت؛ آنگاه (صیپوراه (صفورا) گفت "شوهر بازخریدشده‌ای، به‌خاطر ختنه بود.‌
27- خداوند به اََهَرون (هارون) گفت "به استقبال موسی به بیابان برو؛ رفت، با او در كوه خداوند دیدار نمود، او را بوسيد.
28- موسی تمام مطالب خداوند را یعنی ماموریتی را كه به او داده شده و تمام نشانه‌ای را که دستور يافته بود عمل کند به هارون گفت.
29- موسی و هارون رفته تمام افراد محترم فرزندان اسرائیل را گرد آوردند.
30- هارون تمام آن سخنانی را که خداوند به  موسی گفته بود بيان کرد و تمام آن آیات را درجلو آن قوم (بنی اسرائیل) انجام داد.
31- آن قوم ایمان آورده و پذیرفتند که خداوند فرزندان اسرائیل را مورد توجه قرار داده و برای بیچارگی آن‏ها چاره اندیشیده است، پس (بنی اسرائیل) خم شده سجده کردند.
       
     همانگونه که در بالا مشاهده می‌گردد؛ در تورات، خداوند تنها به فکر رهائی دادن قوم برگزیده‌ی خویش از دست مصریان است، قومی که از نژاد ابراهیم (1) می‌باشند؛ زیرا خداوند تمامی افراد برگزیده‌اش را در همین نسل قرار داده است؛ موضوعی که قرآن آن راهم تأیید می‌کند؛ در اینجا هیچ دستوری به مصریان برای پرستش این خدا (یهوه) داده نشده است و تنها از آنها می‌خواهد "قوم برگزیده‌اش را رها سازند تا به سرزمین کنعان (فلسطین کنونی) باشد بروند"؛ تمام معجزات موسی هم برای این است که بنی‌اسرائیل بپذیرند که او فرستاده‌ی خدای آنان است.
    ریشه و منشاء پیدایش و آفریده شدن خدای ادیان سامی که آنان را ادیان ابراهیمی هم می‌دانند (یهودیت، مسیحیت و اسلام)، در همین داستان تورات است و از همین جا آغاز می‌گردد.
     اکنون ببینید قرآن چگونه همین داستان را در کلیت تأیید می‌کند، البته از آنجائی که محمد این داستان را از تورات شنیده بود، آن را آنگونه که به ذهنش می‌رسید، بیان می‌کرد؛ وی هرگاه اطلاعات بیشتری از تورات به دست می‌آورد، آنان را بازگو می‌کرد؛  روایت قرآن از این داستان به اندازه‌ای درهم و برهم است که نمی‌شود آن را مانند تورات به صورت مرتب نوشت؛ به همین خاطر من کوشش نمودم تمام آیاتی که به نوعی این داستان را بیان می‌کنند، گرد آورم، گرچه قرآن بسیار بیشتر از آنچه که در زیر مشاهده می‌کنید، در این زمینه آیه دارد ، این آیات دارای تناقضات بسیاری است.

داستان پیامبر شدن موسی به نقل از قرآن و مقایسه آن با تورات:
       فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (قصص/29) پس هنگامی که موسى آن مدت را به پايان رساند و همسرش را  برد، آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد، به خانواده‌اش گفت "درنگ کنید كه من  آتشى ديدم، امیدوارم خبرى از آن يا شعله‌ای آتش برايتان بياورم تا اینكه خود را گرم كنيد".
     آیه‌ی بالا تقریبا با جزئیاتی این داستان را بیان می‌نماید، ولی محمد که گمان داشت از خبر عجیبی آگاهی پیدا کرده است، باز می‌گوید:
     إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (نمل/7) هنگامى را كه موسى به خانواده‌اش گفت "من آتشى به دیدم، به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد يا شعله آتشى براى شما می‌اورم تا اینكه خود را گرم كنيد".
     در دو آیه بالا، محمد در کتابش گفته است "هنگامی که موسی آتشی را مشاهده نمود، به خانواده‌اش گفت: صبر کنید، من آتشی را دیدم، به زودی سراغش می‌روم و خبری از آن می‌آورم، یا شاید هم آتشی همراه خودم آوردم تا خود را گرم کنید:. ( چون با صیغه جمع گفه شده، احتمالا منظورش زن و فرزنش است.)
     اما در "طه/10" گفته شده، موسی گفت " صبر کنید، من آتشی را دیدم، امیدوارم که آتشی را بیاورم تا راه خود را با استفاده از روشنائی آتش بیابیم"؛ که به صورت آشکاری با دو آیه بالا در تضاد است؛ در دو آیه بالا، هدف موسی از آوردن آتش، گرم کردن خانواده‌اش در و در آیه پائین، یافتن راه با استفاده از همین آتش است:
      إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى (طه/10) هنگامى كه آتشى ديد، پس به خانواده‌اش گفت "درنگ كنيد، زيرا من آتشى ديدم، اميدوارم كه پاره‌ای از آن براى شما بياورم يا بر (روشنائی) آتش، راهی بيابم.
     محمد در اینجا به گونه‌ای  سخن گفته، گوئی این اتفاق در شب رخ داده است؛ زیرا پیدا کردن راه در روز با استفاده از آتش معنا ندارد.
     آیه "قصص/ 29"، "نمل/ 7" و "طه/ 10"، از آیه 1 و 2 و 3 از فصل سوم کتاب شموت (خروج) تورات، گرفته شده است، با تفاوت‌هائی:
   ولی موشه (موسی) شبانی گوسفندان يیترو، پدر زن خود كاهن میدیان را می‌كرد؛ گوسفندان را به آخر بيابان می‌راند؛  پس به كوه خداوند به هورِو رسید. (شموت (خروج)/ فصل 3/ 1)
    فرشته‌ی خداوند در شعله‌ی آتش از ميان بته‌ی خار بر او آشكار گردید؛ موسی دید كه اکنون آن بته‌ی خار در آتش شعله‌ور است، ولی (به دلیل سوختن) تمام نمی‌شود.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 2)
   موسی با خود گفت "نزدیک شوم تا این صحنه بزرگ را تماشا كنم که چرا آن بته‌ی خار بر اثر سوختن، تمام نمی‌شود!(شموت (خروج)/ فصل 3/ 3)

    در کتاب محمد، پس از اینکه مدت قرارداد موسی با شعیب بابت مهریه زنش، به پایان رسید، دست او را گرفت و در حالی که در دره‌ی طوا بودند، الله از میان درختی شعله‌ور در آتش با او حرف زد؛ این آتش همان الله است.
    در قرآن سخنی از اینکه موسی دارای فرزندی بود یا نه نشده است؛ اما در آیه 1 از فصل سوم کتاب شموت (خروج)، گفته شده "موسی در حال چوپانی بود که با خدا در میان بوته‌ای خار آتشین حرف زد"؛ او پس از اینکه فرمان خدا را دریافت نمود، سراغ پیترو، کاهنی که پدرزنش بود رفت و گفت: بروم نزد برادرانم كه در مصرند و ببينم آیا هنوز آن‏ها زنده‌اند؟ (شموت (خروج)/ فصل 4/ 18)؛  اینجا در تورات مشخص نیست که چرا موسی به پدرزنش واقعیت را نمی‌گوید، شاید به این دلیل که پدرزنش، کاهن میدیان از بنی‌اسرائیل نیست.
تورات در ادامه می‌گوید:
  خداوند دید كه موسی جلو می‌آید تا تماشا كند؛ خداوند از میان آن بته‌ی خار، او را صدا زد و گفت "موشه، موشه (موسی، موسی)؛ موسی گفت " بله، منم".(شموت (خروج)/ فصل 3/ 4)
     گفت " به خاطر اینكه این محل كه تو بر آن ایستاده‌ای، زمین مقدسی است؛ به این‏جا نزدیک نشو؛ كفش‌هایت را از پاهایت در بیاور.(شموت  (خروج)/ فصل 3/ 5)  
     سپس گفت "من خداوند پدرت یعنی خداوند اَوراهام (ابراهیم)، خداوند ییسحاق (اسحاق) و خداوند يعقوو (یعقوب) هستم، موسی از نگاه كردن به خداوند هراس داشت، پس چهره‌ی خود را پوشانید.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 6)

محمد درکتابش، به جای بوته‌ی خار، خدایش، الله را در میان درختی آتشین گذاشته است:
     فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (قصص/30) پس هنگامی که به آن (آتش) رسيد، از جانب راست دره، در آن جايگاه مبارک، از آن درخت ندا آمد كه "اى موسى، منم، من، الله، پروردگار جهانيان".
     در اینجا محمد پا را از این هم فراتر گذاشته، هم الله که درون آتش است و هم موسی که بیرون از آن ایستاده را دو موجودی مبارک نامیده است؛ او این جمله را اولین جمله‌ی الله می‌داند؛ اما فراموش کرده بود که پیشتر از قول الله گفته است، هنگامی که موسی الله را دید، الله به او گقت "يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ" ("اى موسى، منم، من، الله، پروردگار جهانيان").
در نمل/8 دوباره دو جمله‌ی پیشین را نقص می‌کند و می‌گوید، هنگامی که موسی الله را دید، ندا آمد:
    فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/8) هنگامی که نزد آن (آتش) امد، آوا رسيد كه "خجسته است آن کس که   درون آتش است و آن کس که کنار آن است، و  پاکیزه است الله، پروردگار جهانيان".
    و این فراموشی در آیه بعد هم تکرار شده است، جائی که الله در اولین برخورد با موسی، به او می‌گوید " اى موسى، اين منم الله بزرگوار فرزانه". در:.
يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (نمل/9) اى موسى، اين منم الله بزرگوار فرزانه.
    و باز آیات بالا را فراموش کرده و همانگونه که از تورات شنیده بود، از قول الله در کتابش، قرآن، می‌گوید  "اى موسى، اين منم پروردگار تو، دمپائی (دو نعل) خويش بيرون آور كه تو در دره مقدس طوا هستى." در:
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يَا مُوسَى (طه/11) پس هنگامی که به آن (آتش) رسید، ندا داده شد  "اى موسى"!
    إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (طه/12) اين منم پروردگار تو، دمپائی (دو نعل) خويش بيرون آور كه تو در دره مقدس طوا هستى.
إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (نازعات/16) آن گاه كه پروردگارش او را در دره مقدس طوا صدا زد.
     سردرگرمی محمد در نقل قول از الله در نخستین برخوردش با موسی همچنان ادامه دارد؛ جائی که می‌گوید "به موسی گفتیم که به سوی قوم ستمکار که همان مصریان باشند برو"، این همان قوم فرعون هستند، یعنی موسی مأموریت پیدا می‌کند نه به سوی فرعون، که به سوی قوم ستمگرش که پیشتر آنها را دشمن نامید بود، برود، زیرا او تمام مصریان را دشمن می‌داند و بعدا ملاحظه خواهی کرد که چه بلائی بر سر آنان می‌آید!
    وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (شعراء/10) و هنگامی كه پروردگارت موسى را صدا زد كه به سوى قوم ستمكار برو.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ (شعراء/11) قوم فرعون آيا نمی‌ترسند؟!
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى (طه/13) و من تو را برگزيدهام؛ پس به آن چه وحی می‌شود، گوش کن.

 و در تورات، موسی با خدا اینگونه سخن می‌گوید:
     سپس گفت "من خداوند پدرت یعنی خداوند اَوراهام (ابراهیم)، خداوند ییسحاق (اسحاق) و خداوند يعقوو (یعقوب) هستم، موسی از نگاه كردن به خداوند هراس داشت، پس چهره‌ی خود را پوشانید.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 6)
     خداوند گفت " به خاطر این‏كه درماندگی قومم را كه در مصر هستند، مشاهده كردم و فریادش را از دست ستمكاران به ایشان شنيدم، از دردهای  آنها آگاهم.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 7)
     شکوهمندانه پائین آمدم تا از دست مصریان رهائیشان دهم و آنها را از آن سرزمین به سوی سرزمینی نیكو و پهناور، به سرزمینی كه در آن شیر و شهد جاری است ، به مكان کنعانی  و حیتی و اموری و پريزی و حیوی و یووسی کوچ دهم.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 8)
     و اكنون اینک فریاد فرزندان اسرائیل (یعقوب) به من رسید و همچنین فشاری  كه مصریان بر ایشان وارد می‌سازند مشاهده كردم.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 9)
     و اكنون بیا تا تو را نزد پرعوه ( فرعون) بفرستم تا قومم، فرزندان اسرائیل را از مصر بیرون آوری.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 10)
     موسی به خداوند گفت "من کیستم که نزد فرعون بروم و فرزندان ييسرائل (اسرائیل) را از مصر بيرون آورم؟(شموت (خروج)/ فصل 3/ 11)
      (خداوند) گفت " با تو خواهم بود و همین برای تو نشانه‌ای است كه من تو را فرستادم،  هنگامی كه این قوم را از مصر بیرون آوردی روی این کوه، خداوند را پرستش خواهید کرد.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 12)
      موسی به خداوند گفت "اکنون من نزد فرزندان اسرائیل می‌روم به آن‏ها می‌گویم، خداوند اجدادتان مرا نزد شما فرستاده است؛ به من خواهند گفت نامش چیست، به آن‏ها چه بگویم"؟(شموت (خروج)/ فصل 3/ 13)
     و قرآن هم از قول الله شروع به پند دادن به موسی می‌کند، پندی که محمد با هدف یکسان نشان دادن دعوت موسی و خودش به قصد ایمان آوردن یهودیان گفته است؛ او از موسیمی‌خواهد که نماز بخواند و در معرفی خویش می‌گوید "منم، من، الله که غیر از من خدائی نیست:
    فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لاَّ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى (طه/15) همانا رستاخيز آمدنى است؛ می‌خواهم  آن را پنهان دارم تا هر كسى به آنچه می‌کند پاداش داده شود.
   إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى‏ (طه/16) پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است، تو را از  آن باز دارد كه هلاک خواهى شد.
   إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (طه/14) منم، من، الله؛ غیر از من خدايى نيست، پس من را پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
   
در قرآن نام خدا، "الله" است و در تورات نام او "اهیه" یا "یهوه" می‌باشد؛ او خود را اینگونه معرفی نموده است:
   خداوند به موسی گفت "اِهیه اَِشر اِهیه، آن هستم كه خواهم ماند"؛ (خداوند) گفت "به فرزندان اسرائیل چنین بگو، اِهیه من را به سوی شما فرستاده است".(خروج)/ فصل 3/ 14)
      خداوند دوباره به موسی گفت "به فرزندان اسرائیل اینگونه بگو "خداوند آفریننده نیاکانتان، خداوند اَوراهام (ابراهیم)، خداوند ییسحاق (اسحاق) و خداوند یعقوو (یعقوب) من را پیش شما فرستاده است؛ آن یکی نام ابدی من و اين یکی برای هر دوره وسیله ذكر من است".(خروج)/ فصل 3/ 15)
     
     در تورات گفته شده که خدا به موسی دستور داد تا نخست نزد بنی اسرائیل برود و به آنها بگوید که خدا بر من آشکار شد و گفت که از رنجای شما آگاهم و می‌خواهم شما را به سرزمینی ببرم که در آنجا شیر و شهد جاری است، قرآن هم همین موضوع را تأیید می‌کند؛ (2)، سپس تو همراه بزرگان قوم نزد پادشاه مصر برو و از او درخواست کن تا بنیاسرائیل را رها کند:
   برو و پیروان اسرائیل را گرد آور و به ایشان بگو "خداوند آفریننده نیاکانتان، خداوند ابراهیم خداوند اسحاق و یعقوب  به من آشكار شده، گفت "شما را و آنچه در مصر نسبت به شما می‌شود جداًگانه مورد توجه قرار دادم". (شموت (خروج)/ فصل 3/ 16)
     گفتم شما را از بیچارگی مصر، به سرزمين  و حیتی و اموری و پريزی و حیوی و یووسی، به سرزمینی که در آن شیر و شهد جاری است، کوچ ده.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 17)
  به حرفت گوش خواهند داد؛  تو و افراد محترم بنی اسرائیل نزد پادشاه مصر بروید و به او بگویید "خداوند خالق عبری‌ها، ما را ملاقات كرده است و اكنون خواهشمندیم  در بیابان راه سه روزه برویم و برای خداوند، خالق خود ذبح نماییم.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 18)
و من می‌دانم كه پادشاه مصر جز با زور زیاد، به شما اجازه نخواهد داد كه بروید.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 19)
     قدرتم را با تمام معجزات خود كه در آن‏جا انجام خواهم داد اِعمال می‌کنم؛ مصریان را ضربه خواهم زد، پس از آن، شما را بیرون خواهد كرد.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 20)
     به آن قوم در دید مصریان آبرو خواهم داد و هنگامی ‌كه می‌روید چنین خواهد شد كه دست خالی نخواهید رفت.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 21)
    هر زنی از همسایه‌اش و از خانم ساكن خانه‌ی خود، ظروف نقره و ظروف طلا و لباس‌هایی درخواست نموده بر پسران و بر دختران خود خواهید پوشانید و مصر را خالی خواهید كرد.(شموت (خروج)/ فصل 3/ 22) (غارت اموال مصریان)

موسی به خدا می‌گوید "بنی‌اسرائیل ممکن است سخن من را نپذیرند، در آن صورت چه کار کنم"؟:
    موشه (موسی) پاسخ داده و گفت " آن‏ها از من باور نخواهند کرد و به حرفم گوش نخواهند داد و خواهند گفت "خداوند به تو آشكار نشده است". (شموت (خروج)/ فصل 1/4)
و خداوند به موسی می‌گوید:
خداوند گفت "اين چیست در دست تو"؟ گفت: "چوبدستی". (شموت (خروج)/ فصل 2/4)
قرآن بدون اینکه از موسی نقل قولی بگوید، بلافاصله در هنگام پند دادن به موسی، در ادامه  طه/16، می‌گوید:
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى (طه/17) و اى موسى، در دست راست تو چيست؟

ولی بعدا متوجه گردید که در تورات گفته شده، موسی گفت "می‌ترسم سخنانم را باور نکنند":
قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ (شعراء/12) گفت "پروردگارا، می‌ترسم مرا دروغگو انگارند.

و موسی به الله در مورد کارکرد چوبدستی‌اش توضیح می‌دهد:  
  قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى (طه/18) گفت "اين چوبدستی من است، بر آن تكيه می‌کنم و با آن براى گوسفندانم برگ می‌تکانم و كارائی ديگری هم براى من دارد".

در تورات می‌خوانیم که خدا به موسی گفت "چوبدستی‌ات را زمین بینداز":
گفت" آن‏ را بر زمین بینداز، آن را بر زمین انداخت، مار شد؛ موسی از پیش آن گریخت. (شموت (خروج)/ فصل 3/4)
     خداوند به موسی گفت "دستت را دراز كن و دمش را بگير؛ دستش را دراز كرد آن را محكم گرفت، در كف دست او چوبدستی شد.(شموت (خروج)/ فصل 4/4)

قرآن از آیات تورات که در بالا بیان شده، اقتباس کرده، می‌گوید:
قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى (طه/19) گفت "اى موسى، آن را بينداز".
    وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ (قصص/31) و چوبدستی خود را بینداز، پس هنگامی آن را مانند جنی ديد كه می‌لرزد، (موسی) پشت کرد و به عقب بازنگشت؛ "اى موسى، بگیر و نترس كه تو در امانی". یادمان باشد که قرار بود این داستان در سوره قصص به طور کامل ادامه پیدا کند؛ زیرا محمد در این سوره گفته بود که من این داستان را برای شما بیان می کنم (3).

و باز در سوره نمل:
      وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ (نمل/10) و چوبدستی‌ات را بينداز؛ پس هنگامی آن را مانند جنی ديد كه می‌لرزد، پشت کرد و به عقب بازنگشت؛ "اى موسى، نترس كه فرستادگان پیش من نمی‌ت‏ترسند".

و هنگامی که موسی ترسید، الله گفت، نترس، ستمگران می‌ترسند:
    إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نمل/11) مگر كسى كه ستم كرده سپس نیکى را جايگزین کرده كه من آمرزنده‌ی مهربانم.
     در هر دو سوره، چوبدستی موسی مانند جنها می‌لرزد، چنین تمثیلی از لحاظ ادبی کاملا بی‌معناست، تمثیل موجودی ناشناخته به چیزی است که شخص آن را دیده یا از کسانی که آن را دیده‌اند، شنیده باشد تا در ذهن خویش قیاس بگیرد؛ مثلا ما در فارسی می‌گوئیم "مانند بید می‌لرزد". اگر گفته شود که در آن زمان چنین مثالی رایح بوده، پس گوینده می‌پذیرد که قرآن مخصوص آن زمان بوده است.
ولی در اینجا متوجه شده که در تورات، چوبدستی موسی مانند مار می‌گردد:
 فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى (طه/20) پس آن را انداخت پس در آن هنگام مارى شد كه به سرعت می‌چرخید.
      قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى (طه/21) گفت "آن را بگير و مترس، به زودى آن را به حال نخستش بازخواهيم گردانيد".

تورات می‌گوید:
     برای آن است كه ایمان بیاورند كه خداوند خالق پدران آن‏ها، خداوند اوراهام (ابراهیم)، خداوند ییسحاق (اسحاق) و خداوند یعقُوو (یعقوب) به تو آشكار شده است.(شموت (خروج)/ فصل 5/4)
     خداوند باز به او گفت "اکنون دستت را در زیر بغل خود ببر؛ دستش را در بغلش فرو برد  آن را بيرون آورد اکنون دستش برص گرفته، مانند برف بود.(شموت (خروج)/ فصل 6/4)
 گفت "دستت را به بغلت بازگردان دستش را به بغلش بازگردانید؛ آن را از بغلش بیرون آورد؛ اینک مانند بدنش گردید.(شموت (خروج)/ فصل 7/4)
  و چنین خواهد شد كه اگر به تو ايمان نياورند و به نشانه‌ی اول گوش ندهند به نشانه‌ی بعدی ایمان خواهند آورد.(شموت (خروج)/ فصل 8/4)

قرآن از قول الله گفته که دست را در گریبان کردن، از نُه نشانه‌ی الله هستند که باید به فرعون نشان دهی:
    وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (نمل/12) و دستت را وارد گريبانت كن تا سفیدی بدون عیب بيرون آيد؛  از نُه نشانه‌هائی است به سوى فرعون و قومش، زيرا كه آنان مردمى بدکارند.
     گفته است که الله به موسی گفت "نخست دستت را در گریبانت بگیر، مشاهده خواهی کرد که دستت سفید شده بدون اینکه آسیبی دیده باشد؛ چون ترسیدی، دستت را زیر یغلت بگیر تا به حال نخستش برگردد؛ این دو برهانی هستند برای فرعون و قومش:
     اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (قصص/32) دست خود را به گريبانت ببر تا سفیدی (درخشنده) و آسیب بيرون بيايد و  از اين ترس  بازويت را به خویش بچسبان؛ اين دو، دو برهان از جانب پروردگار تو است  به سوى فرعون و سران  او  زیرا آنان همواره قومى نافرمانند".
     همانگونه که در (قصص/32) و (نمل/12)  مشاهده می‌گردد، الله به موسی می‌گوید که نخست دستت را در گریبانت بگذار، خواهی دید که سفید شده بدون اینکه آسیبی به دستت رسیده باشد، برای اینکه دستت را به حالت عادی برگردانی، آن را زیر بغلت بگیر، ولی در اینجا آیات بالا را فراموش کرده، می‌گوید که مستقیم دستت را در بغلت بگیر تا سفید شود بدون اینکه دستت آسیبی دیده باشد؛ در صورتی که دست زیر بغل گذاشتن، برای پاک شدن سفیدی بود:
    وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى (طه/22) و دست خود را به بغلت بگیر،  (دستت) سفیدی که هیچ گزندی ندارد می‌شود؛ معجزه‌ای ديگر است.

و نشانه‌ی دیگری هم بر تو نمایان خواهیم کرد، پس به سوی فرعون برو:
لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى (طه/23) تا به تو معجزات بزرگ خود را نشان دهیم.
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (طه/24)  به سوی فرعون برو که او سرکشی کرده است.
محمد از این جمله خوشش آمده دوباره می‌گوید:
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (نازعات/17)  به سوی فرعون برو که او سرکشی کرده است.

در ادامه تورات:
و اگر چنین شود كه به این دو نشانه هم ايمان نیاورند و به سخنت گوش ندهند از آب رود نیل بردار بر خشكی بریز؛ چنين خواهد شد آبی را كه از رود نیل بر می‌داری، در خشكی به خون تبدیل خواهد شد.(شموت (خروج)/ فصل 9/4) و قرآن هم همین موضوع را به صورت دیگری تأیید می‌کند. (4)
     موسی به خداوند گفت "خدایا، من مرد سخنران نیستم چه از دیروز چه از پریروز و چه از هنگامی كه با بنده‌ات سخن گفتی، چون‏ كه من هاکره (کسی که هنگام حرف زدن زبانش می‌گیرد) هستم.(شموت (خروج)/ فصل 10/4)
و در قرآن:
 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (طه/25) گفت "پروردگارا، سينه‌ام را گشاده بگردان.
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي (طه/26) و كارم را براى من آسان کن.

در اینجا هم هاکره بودن موسی را از تورات اقتباس کرده است:
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي (طه/27) و گره را از زبانم بگشا.
فْقَهُوا قَوْلِي (طه/28) (تا) سخنم را بدانند.
     
خداوند به او گفت "چه كسی به انسان قدرت بیان می‌دهد يا كيست كه لال يا كر يا بینا يا كور می‌كند؟ مگر نه من خداوند هستم"؟(شموت (خروج)/ فصل 11/4)
وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ (مؤمنون/87) و او آن کسی است كه براى شما گوش و چشم و دل پديد آورد. تعداد کمی از  شما سپاسگزارید.
و با اندکی تغییر:
قُلْ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ (مؤمنون/87) بگو  اوست آن كسی است كه شما را پدید آورده و براى شما گوش و چشم‌ها و دلها آفريده است، تعداد کمی از شما سپاسگزارید. توهین قرآنبه کر و لالها.
     
     و اکنون برو، در گفتارت من تو را همراه خواهم بود و در آنچه بگویی تو را راهنمایی خواهم كرد.(شموت (خروج)/ فصل 12/4)
     قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ (شعراء/15) گفت "نه، چنين نیست؛ نشانه‌های ما را ببريد كه ما همراه شما شنونده‌ایم".
    در آیه بالا گفته است "ما همراه شما شنونده‌ایم"، که معلوم نیست منظورش چی کسی است که او شریک الله است! ولی در اینجا سخنش را ویرایش نموده است:
قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى (طه/46) گفت "نترسيد، من همراه شما هستم؛ میشنوم و می‌بینم.

در تورات موسی می‌خواهد که از زیر بار پیامبری، شانه خالی کند:
گفت "خدايا درخواست دارم  هركه را می‌فرستی بفرست.(شموت (خروج)/ فصل 13/4)
    و قرآن هم به طور غیر مستقیم می‌گوید که موسی خواست از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند، او گفت که دلم می‌لرزد و زبانم برای حرف زدن با فرعون باز نمی‌شود، من نمی‌توانم، هارون را بفرستد:
   وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ (شعراء/13) و سینه‌ام تنگ و زبانم باز نمی‌شود، پس به سوى هارون بفرست.
و به جای اینکه دلیلش را آن چیزی که در آیه بیان شده ییاورد، بهانه‌ی دیگر آورد:
    وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ (شعراء/14) و آنها بر من گناهی که انجام دادم (آدمکشی) دارند و می‌ترسم  مرا بكشند.
و در جای دیگر:
    قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ (قصص/33) گفت "پروردگارا، من كسى از ايشان را كشته‌ام، می‌ترسم مرا بكشند".
    در حالی که تورات پیشتر فکر اینجایش را کرده است:
    خداوند در میدیان به موسی گفت "عزیمت كن و به مصر برگرد؛ زيرا همه‌ی مردمی كه قصد جان تو را داشتند، مرده‌اند".(شموت (خروج)/ فصل 4/ 19)
    
     پس از مدت  بسیاری كه فرزندان اسرائیل از گل ‌كاری و خشت ‌زنی رنج می‌بردند پادشاه مصر درگذشت؛ فرزندان اسرائیل از آن بندگی می‌نالیدند و از عذاب فرياد می‌زدند؛ فریاد شكایت آن‏ها از بندگی به درگاه خداوند رسيد. (شموت (خروج)/ فصل 2/ 23) قرآن هم گمان داشت اهرام از همین خشت گلی درست شده‌اند.

و تورات ادامه می‌دهد:
      خشم خداوند نسبت به موسی برافروخته شده، گفت " مگر اَهَرون (هارون) برادرت را كه لوی (لاوی) و سخنران خوبی است نمی‌شناسم؟ اکنون او هم به استقبال تو می‌آید، تو را ديده در قلبش شادی خواهد كرد.(شموت (خروج)/ فصل 14/4)
      پس با او صحبت كرده، اين كلمات را در دهانش بگذار و در گفتار تو و گفتار او  همراه خواهم بود و شما را راهنمایی خواهم کرد كه چه كنید.(شموت (خروج)/ فصل 15/4)
    او برای تو با آن قوم صحبت کند و برای تو به منزله‌ی دهان باشد و تو برای او به منزله‌ی رئیس باش.(شموت (خروج)/ فصل 16/4)
و اين چوبدستی را در دستت بگیر تا به وسیله‌ی آن این نشانه‌ها را عملی گردانی.(شموت (خروج)/ فصل 17/4)
     موسی راه افتاد نزد يیترو، پدر زن خود، برگشته به او گفت "بروم و نزد برادرانم كه در مصرند بازگردم و ببينم آیا هنوز آن‏ها زنده‌اند؟ پیترو به موسی گفت "برو به سلامت".(شموت (خروج)/ فصل 4 /18)
    
     طبق روایت قرآن، موسی از کودکی، غیر از دوران شیرخوارگی، بقیه عمرش نزد فرعون بود و تا اینکه هنگام بزرگی به خارج از شهر می‌رود، جائی که یک مصری را می‌کشد و روز بعد فرار می‌نماید؛ پس قاعدتا نباید بداند که هارون زبان فصیحی دارد.
در روایت تورات، این خداست که به موسی پیشنهاد همراهی هارون با او را می‌دهد.
در اینجا روایت تورات از انسجام بیشتر برخوردار است.
و قرآن می‌گوید:
    وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ (قصص/34)  برادرم هارون از من زبانش فصیح‌تر است، پس او را همراه من بفرست تا مرا تصديق كند، زيرا می‌ترسم مرا تكذيب كنند".
    در قرآن، موسی برای باز شدن زبانش دعا می‌کند، اگر دعایش مستجاب شده پس نیازی به هارون نبود و اگر نه؛ پس چرا الله دعای پیامبرش را استجابت نکرد:
 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (طه/25) گفت "پروردگارا، سينه‌ام را گشاده بگردان.
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي (طه/26) و كارم را براى من آسان کن.
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي (طه/27) و گره را از زبانم بگشا.
فْقَهُوا قَوْلِي (طه/28) سخنم را بدانند.
وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي (طه/29) و براى من دستیارى از خانواده‌ام قرار بده.
هَارُونَ أَخِي (طه/30) هارون برادرم را.
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (طه/31) مرا با او پشت گرم کن.
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (طه/32) و او را شریک كارم بگردان.
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا (طه/33) تا تو را فراوان تسبیح گوییم.
وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا (طه/34) و تو را بسیار یاد کنیم.
 إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا (طه/35) تو همیشه به ما آگاهی داری.
 قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى (طه/36)  گفت "اى موسى، خواسته‌ات به تو داده شد".
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى (طه/37) بدون شک دوباره بر تو منت نهادیم.

و قرآن هم می‌گوید من تو را به وسیله‌ی هارون نیرومند می‌نمایم:
    قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ (قصص/35) گفت "به زودى بازويت را به وسیله‌ی  برادرت  هحکم خواهيم كرد و براى شما دو تا، تسلطى قرار خواهيم داد كه با آيات ما، به شما دست نخواهند يافت، شما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود".

و دوباره، داستان گذشته را زنده می‌کند:
إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى (طه/38) هنگامى كه به مادرت آنچه را كه وحى می‌شد، وحی کردیم.
   أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي (طه/39) كه او را در صندوقچه‌ای بگذار، سپس در دريايش بینداز تا دريا او را به كرانه اندازد، دشمن من و دشمن او ، او را بگیرد؛ و مهرى از خودم بر تو افكندم تا زير چشم من پرورش يابى.
      إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى (طه/40) آن گاه كه خواهر تو می‌رفت و می‌گفت "آيا شما را به كسى كه سرپرست او شود، راهنمائی بکنم؟ پس تو را به سوى مادرت بازگردانیدیم تا چشم او روشن شود و غم نخورد و شخصى را كشتى و  تو را از غم رها کردیم و تو را بارها آزمایش کردیم و چند سالى در ميان اهل مدین ماندى، سپس اى موسى، در زمان تعیین شده آمدى.
زیرا الله موسی را برایش خودش ساخته و پرداخته بود:
اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (طه/41) و تو را براى خودم ساخته و پرداخته کردم.
  
    تورات خطاب به موسی می‌گوید "از بابت آدمکشی که کرده بودی، خیالت راحت باشد که همه‌ی به اصطلاح اولیای دم و کسانی که می‌خواستند تو را بابت آدمکشی، قصاص کنند، مرده‌اند":
   خداوند در میدیان به موسی گفت "عزیمت كن و به مصر برگرد؛ زيرا همه‌ی مردمی كه قصد جان تو را داشتند، مرده‌اند".(شموت (خروج)/ فصل 4 /18)
ولی قرآن فقط می‌گوید که موسی گفت:
 (شعراء/14) و آنها بر من گناهی که انجام دادم (آدمکشی) دارند و می‌ترسم  مرا بكشند. (قصص/33) گفت "پروردگارا، من كسى از ايشان را كشته‌ام، می‌ترسم مرا بكشند". (تناقض را مشاهده کنید که چگونه الله  از جرم کسی که مایل است پیامبرش گردد حتی اگر این جرم، بزرگترین جرم باشد بزرگترین جرم او، که کشتن انسان بی‌گناه است را نادیده می‌گیرد)
    
     از این پس طبق سخن محمد در کتابش، موسی همراه هارون است، در صورتی که سخنی از رفتن او به مصر نیست، در روایت قرآن، معلوم نیست هارون از کجا به موسی پیوست!
اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي (طه/42) تو و برادرت با نشانه‌های من بروید و در یاد كردنم، سستى نكنید.
اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (طه/43) (شما دوتا) به سوى فرعون بروید كه او سرکشی کرده است.
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (طه/ 44) و با او به نرمی سخن بگوئید، شاید كه پند گیرد یا بترسد.
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَى (طه/45) آن دو گفتند "پروردگارا، ما می‌ترسیم آسيبى به ما زند يا آنكه سركشى كند.
قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى (طه/46) گفت "نترسيد، من همراه شما هستمشنوم و می‌بینم.
    فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى (طه/47) پس به سوى او برويد و بگویید "ما دو تا، فرستاده‌ی پروردگارت هستیم، پس فرزندان اسرائیل را با ما بفرست و شکنجه‌شان نده، به راستى ما براى تو از جانب پروردگارت معجزهای آورده‌ايم و بر هر كس كه از راهنمائی پيروى كند، درود باد.
     إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى (طه/48) بدون شک به سوى ما وحى آمده كه شکنجه بر كسى است كه دروغ شمارد و سرپیچی نماید.

پس قرآن هم مانند تورات، هدف رفتن موسی و هارون نزد فرعون را تنها رهائی قوم بنی اسرائیل می‌داند:
قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ (شعراء/15) گفت "نه، چنين نیست؛ نشانه‌های ما را ببريد كه ما همراه شما شنونده‌ایم".
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/16) پس به سوى فرعون برويد و بگویید "ما فرستاده‌ی پروردگار جهانيانیم".
 أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/16) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرستی.
و یا:
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (اسراء/16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد "ما (موسی و هارون) فرستاده‌ی پروردگار جهانیایم.
   
      در روایت قرآن، تنها در ابتدا و هنگامی که الله در میان درختی که در آتش شعله ور بود و بر موسی آشکار گردید، خانواده‌ی او همراهش بودند؛ در بقیه موارد سخنی از خانواده‌اش به میان نمی‌آورد.
اما در تورات:
    موسی زن و پسرانش را برداشت و آن‏ها را روی الاغ سوار كرد و به طرف مصر بازگشت؛ موسی عصای خداوند را در دست خود گرفت.(شموت (خروج)/ فصل 4 /20)
    خداوند به موسی  گفت "هنگامی که می‌روی تا به مصر برگردی، توجه داشته باش كه تمام آن معجزه‌هایی را كه در اختیارت گذاشتم در حضور پرعوه (فرعون) انجام دهی و من دل وی را سخت می کنم قوم را روانه نخواهد كرد.(شموت (خروج)/ فصل 4 /21)
و قرآن می‌گوید "با او به نرمی سخن بگوئید تا پند گیرد و بترسد"، با نرمی سخن گفتن و ترسانیدن، دو راه جداگانه هستند:
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (طه/ 44) و با او به نرمی سخن بگوئید، شاید كه پند گیرد یا بترسد.

و به فرعون بگو "خداوند چنین گفته است، اسرائیل فرزند نخست‌زاده‌ی من است".(شموت (خروج)/ فصل 4 /22)
خدا به موسی مأموریت می‌دهد تا به فرعون بگوید که قوم برتر و مورد توجه خدا را رها کند تا او را بپرستند:   
    به تو گفتم فرزند من را روانه کن تا من را پرستش کند؛ (اگر) از فرستادنش خودداری کردی اکنون من پسر تو، نخست‌زاده‌ات، را می‌كشم.(شموت (خروج)/ فصل 4 /23) 
     
    هیچ آیه در قرآن نیست که موسی فرعون یا مصریان را دعوت به پرستش خدایش کند، زیرا تنها بنی‌اسرائیل قوم برترند که لیاقت پرستش الله را دارند:
     يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره/47) اى فرزندان اسرائیل (یعقوب) ، از نعمتهایم كه بر شما ارزانى داشتم و  من شما را بر جهانیان برترى دادم، یاد كنيد.
     يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره/122) اى فرزندان اسرائیل (یعقوب) ، از نعمتهایم كه بر شما ارزانى داشتم و  من شما را بر جهانیان برترى دادم، یاد كنيد. (برای دیدن سایر ایات تکراری قران، اینجا را کلیک کنید)
     وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلاً (اسراء/2) و  کتاب را به موسى دادیم و آن را براى فرزندان اسرائيل رهنمودى گردانیدیم، آگاه باشید که غير از من كارسازى نگیرید.
   وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (ابراهیم/5) و در حقيقت، موسى را با نشانه‌های خود فرستادیم كه قوم خود را از تاریكی‌ها به سوى روشنايیی بیرون آور و روزهاى الله را به آنان یادآورى كن كه بدون شک در این براى هر بردبار سپاسگزارى، پندهاست.
   
  در راه منزلگاه بود، كه خداوند با او (موسی) برخورد نمود و خواست او را (به خاطر رفتن به مصر بدون ختنه کردن پسرش) بكشد.(شموت (خروج)/ فصل 4 /24) نخستین کسی که ختنه شد، ابراهیم بود او خود را در سن 99 سالگی ختنه کرد.
     صیپوراه (صفوره) سنگی تیز برداشت زایده‌ی پوستي سر آلت پسرش (غلفه) را بریده، آن را پیش پای موسی انداخت و گفت "تو برای من شوهر بازخرید شده‌ای".(شموت (خروج)/ فصل 4 /25)
     (خدا) از او (موسی) دست برداشت؛ آنگاه (صیپوراه (صفورا) گفت "شوهر بازخریدشده‌ای، به‌خاطر ختنه بود.‌(شموت (خروج)/ فصل 4 /26)
     خداوند به اََهَرون (هارون) گفت "به استقبال موسی به بیابان برو؛ رفت، با او در كوه خداوند دیدار نمود، او را بوسيد.(شموت (خروج)/ فصل 4 /27)
     موسی تمام مطالب خداوند را یعنی ماموریتی را كه به او داده شده و تمام نشانه‌ای را که دستور يافته بود عمل کند به هارون گفت.(شموت (خروج)/ فصل 4 /28)
موسی و هارون رفته تمام افراد محترم فرزندان اسرائیل را گرد آوردند.(شموت (خروج)/ فصل 4 /29)
    هارون تمام آن سخنانی را که خداوند به  موسی گفته بود بيان کرد و تمام آن آیات را درجلو آن قوم (بنی اسرائیل) انجام داد.(شموت (خروج)/ فصل 4 /30)
     آن قوم ایمان آورده و پذیرفتند که خداوند فرزندان اسرائیل را مورد توجه قرار داده و برای بیچارگی آن‏ها چاره اندیشیده است، پس (بنی اسرائیل) خم شده سجده کردند.(شموت (خروج)/ فصل 4 /31)
      
    همانگونه که در بررسی بالا نشان داده شد، داستان تورات نسبت به قرآن که از آن اقتباس کرده، از نظم بسیار بیشتری برخوردار است؛ در این کتاب، خدای یهود به موسی پیشنهاد داده بود تا برادرش هم همراهش باشد، خدا هارون را از این امر آگاه کرد، او به استقبال موسی رفت و سپس آن دو نخست سراغ بزرگان قوم بنی‌اسرائیل رفتند؛ پس از اینکه ایشان را با معجزاتی که خدا به آنها داده بود، قانع نمودند که فرستادگان خدایند؛ مردم عادی را جمع نمودند و معجزاتشان را به ایشان نشان دادند؛ قوم هم ایمان آوردند؛ اما در قرآن معلوم نیست موسی چگونه سراغ هارون رفت، او را از کجا می‌شناخت، چگونه خانه‌اش را پیدا نمود؟
     در این کتاب، موسی پس از پیامبر شدنش، بدون اینکه پیش مردمی که قرار است آنها را با خود ببرد، برود؛ بلافاصله همراه هارون، سراغ فرعون می‌روند تا او را قانع کنند که فرستاده‌ی پروردگار جهانیان هستند و باید قوم بنی‌اسرائیل را تحویل او دهد تا در سرزمینی که الله برایشان وعده داده، سرزمین موعود که همان فلسطین کنونی باشد، ببرند، بدون اینکه پیشتر رضایت آنان را حلب کرده باشند. (ادامه دارد... )
=====================================================
=====================================================
(1)   إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (آل عمران/33) به يقين الله، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است.
 ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (آل عمران/34) فرزندانى كه بعضى از آنان از بعضى ديگرند و الله شنواى داناست.

     وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (عنکبوت/27) و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهیم)عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت از شايستگان خواهد بود.

(2) وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(بقره/57) و  بر شما ابر را سايه‏ گستر كرديم و بر شما گز انگبين و بلدرچين فرو فرستاديم از خوراكي هاى پاكيزه‌اى كه به شما روزى داه‌‏ايم بخوريد و بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم روا می‌داشتند.

(3)  تْتلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (قصص/3) به تو از  خبر مهم موسى و فرعون را براى مردمى كه ايمان می‌آورند، به درستى بر تو می‌خوانيم

(4)  فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ (اعراف/133) پس بر آنان طوفان و ملخ و شپش و قورباغه‌ها و خون را به صورت نشانه ‏هايى آشكار فرستاديم ، باز سركشى كردند و گروهى بدكار بودند.

۱۴ نظر:

محمد امیر گفت...

از خدا بترس ای مزدور موساد که اینطوری به اسلام حمله می کنید بنای اسلام بسیار محکم است و هرگز با این بادها نمی لرزد و روسیاهی به مشتی مزدور آمریکا می ماند.
تو رفتی مانند فیلم مونتاژ شده آیات قرآن را آوردی که چی رو نشون بدی؟
اسلام کپی نکرده احمق تورات تحریف شده و هر دو دین خداوند جهان هستند.

ناشناس گفت...

آقای پووارو مواظب باش ندزدنت. حیفی! خدایی ایکیوسانو گذاشتی جیب عقبت.
اینکه می گی اقتباس و سعی داری بگی کپی برداشته شده، یعنی میگی اگه محمد(ص) راستگو بود باید داستانش با تورات فرق می کرد!؟ میشه یک اتفاق، دو جور مختلف روایت بشه!؟ وقتی منبع یکیه (خدا) معلومه که روایتم یکی میشه مثل اخبار روزانه که در سایتهای مختلف به یک شکل نقل میشه چون منبعشون یکیه. پس و پیش نقل کردن خبر هم از ویژگی های ادبیات قرانه مثل ابتدای سوره الرحمن: علم القران* خلق الانسان. که اول تعلیم قرآن ذکر شده بعد خلقت انسان و حال آنکه یه بچه هم می دونه که اول خلقته بعد تعلیم. پس این جور ذکر کردن دلیل بر جهل و تناقض و ... نیست. توصیه من اینه که کمی عقل بخرج بدی و با تکیه بر فهم ناقص و معوج خودت، اینگونه جنگولک بازی درنیاری. ما هم که در صدد دفاعیم نه این که از خدا رشوه گرفتیم. علت دفاع، حکم عقله که میگه دفع ضرر محتمل واجبه. حال فرض کن با تکیه بر جهلت، یه ویراژهایی هم دادی بعدش بعد از مردن دیدی خبرایی هست اونوقت چه خاکی بر سرت خواهی کرد.

ناشناس گفت...

مشخصا آنچه که در کتاب تورات درباره انبیای الهی نقل شده، قرابت بیشتری با انسان بودن این اشخاص داره و باور کردنی تر به نظر میاد تا آنچه که در قرآن اومده. در کپی بودن قرآن شکی نیست، همونطور که در اصل بودن کتاب مقدس شکی نیست.

ناشناس گفت...

انصافا عالي كپی پیست کردی و حداقل وقت نکردی یه کم ویرایش بکنی مطلب رو.
بنده که از بچگی با حفظ و تفسیر و تجوید قرآن سر و کار داشتم بی تعصب می گم هیچ وقت نشنیدم که اعراب فصیح عربستان نجد و یمن به این گیرهایی که شما به قرآن دادید گیر داده باشند . یعنی اونها که زبان مادریشان عربی بوده در مقابل این آیات هر گونه نظر و تهمتی رو دادند غیر از اینکه بخواند تناقضات تورات رو با قرآن کشف کنند که البته انصافا اینها تناقضات نیست بلکه شما چون عربی بلد نیستی و از نحوه بیان کلمات و کنار هم قرار گرفتن آیات قرآن بی خبری داری اینا رو ایراد می گیری . سعی کن ایرادات اساسی بگیری که قبلا افراد باسوادتر از تو نتونستن ثابتش کنند . بزرگترین شاعران عرب در زمان محمد و بزرگترین عالم یهود در مدینه یعنی عبدالله بن سلام که حافظ و کاتب تورات بوده به محض شنیدن قرآن تسلیم شدند و گفته اند که این سخن بشر نیست . عبدالله بن سلام لاوی زاده و کاهن اعظم مدینه بوده است و همه به او اعتماد اشتند او کسی بوده که آگاهی کامل به تورات داشته و کاتب تورات بوده است ولی به محض شنیدن کلام قرآن تسلیم می شود و ایرادی را متوجه قرآن نازل شده بر محمد نمی کند . حالا الان یه فارس زبان که هیچ اطلاعی از زبان عربی نداره بخواد ایراد لفظی و معنایی و تناقضات با تورات رو علم کنه جای تاسف و تعجب داره واقعا

arsh irani گفت...

درود بر همگی.
همه کسانی که اینجا دیدگاهششان را گذاشتند در فضائی کاملا عصبی این کار را کردند، هیچ نقد مستقیمی بر متن نیشت جز شعار و حملات شخصی؛ این از مشخصه اسلام‌گرایان است.

جعفر گفت...

جناب محمد امیر این تهمت هایی که میزنید بر اساس چه مدرکی هست؟ حالا چون نفر مثل شما فکر نمی کنه حتما از موساد و امریکا پول گرفته؟ بعدشم خدایی کدوم یهودی خصیصی پول میده برای مطالب یک وبلاگ کوچک؟(با عرض پوزش از نویسنده وبلاگ!) ایشون می توانست خیلی راحت بیاید به نفع اسلام بنویسد و از مواهب ان در این دوره که اسلامگرایان روی شیر نفت و ثروت ملی ایرانیان نشسته و مشغول میگساری و بد مستی با پول خون ایرانیان هستند برای خودش سفره ای باز کند.

ناشناس دوم که اصلا متن را نخواندی، با تکیه به همان قاعده ای که گفتی تصور کن بعد از این که مردی دیدی که هیچ خبری نیست! ان وقت که تنها زندگی مادی و نقد رو خرج نسیه اخرت که معلوم نیست وجود داشته باشد کردی و دنیا فانی و واقعی را حرام اخرت جاودان و تخیلی کردی چه خاکی به سر خودت خواهی ریخت؟

ناشناس حافظ قران، به شما میگم که چرا نشنیدی! بخاطر اینکه همه مسلمانان مانند شما از بچگی وقتی هنوز صغیر هستند توسط مذهبی ها شست و شوی مغزی می شوند، این ها قران را یا نمی خوانند یا اگر بخوانند هم متوجه تناقضات ان نمی شوند چون با فطرتی که بکارتش را توسط مذهبی ها از دست داده به قران می نگرند و متوجه تناقضات نمی شوند!

در مورد بی سوادی نویسنده وبلاگ هم اگر این همه مطالب که با گذاشتن متن اصلی عربی و ترجمه ای که اکثرا کار خودش هم هست کنار هم نشونه مسلط بودن به زبان عربی نیست من نمی دونم نشونه چی هست! دستکم جانب انصاف را رعایت کنید اگر فکر می کنید با عقل و منطق دین دار شدید از چه میترسید؟ یکم پست ها را گذرا نگاه کنید بعد بیایید ایراد های درجه سه و تکراری بگیرید!

ارش عزیز! با تشکر از مطالب خوبتان و زحمتی که می کشید برای اگاهی ایرانیان لطفا به نوشتن ادامه دهید چون تلاش های شما باعث اگاهی بسیاری شده و خواهد شد.

ناشناس گفت...

خصیص نه وخسیس ، بعدشم قرار نیست یهودی خسیس پول بدهد ، موساد وصهیونیست پول میدهد پول هایی که دلارهای هدیه آمریکاست به اسراییل غاصب ، دلارهای صهیونیستی که نبض مواد مخدر جهان دردست اوست ، والبته هرکس به مقدسات توهین کردزنا زادگی خودرا در بوق وکرنا کرد شماببین صاحب این وبلاگ بااسامی دیگر وپروفایل های ساختگی چه فحش ها وبه چه کسان نداده ونمی دهد ، آیا جز مادر به حرامی این چیزی هست - هرکس به ولایت علی شک دارد _ _ _ _ با مادر خویش در میان بگذارد- ای جیره خوار حقیر سازمان موساد! ای آخرت را به دنیا فروخته ! قرآن گوید : " از آنان پرسیده شود چقدر دردنیا زنده بودید ؟ گویند یوما أو بعض یوم ( یا یک روز یا مقداری از یک روز ) خاک به سر عمر تلف کن ات

ناشناس گفت...

محض اطلاع جعفر که گفته، اگه آخرتی نباشه اونوقت چه خاکی بر سرم خواهم کرد باید بگم: لذتی که یک متدین واقعی از زندگیش می بره(آرامش درونی حاصل از ارتباط با زیباترین، قوی ترین، تواناترین، مهربان ترین، حکیم ترین و ... موجود(خدا)، وجدان آسوده از اینکه حق کسی رو نخورده، مسلط بر نفسش که ذلیلش نمی کنه، قانع به بهره محدود از دنیا و بی اعتنا به مسابقه دنیاطلبی بیهوده و استرس زا، برخوردار از بی نیازی درونی و مستغنی از گدایی محبت های زمینی ) و هزار و یک مزیت دیگه) اونقدر هست که بی دینها حسرت یه لحظشو می کشن. مثل بی دینها با آن ژستهای خندان و بظاهر حاکی از خوشبختیشون مثل آن آدم دورویی است که گفته بود: ظاهرم دیگران رو می کشه و باطنم خودم رو و برعکس، دینداران که خیلیاشون بیچاره به نظر میرسن، خودشان از باطنشون لذت می برن و به بدخواهانشون دق میدن.
هدف من، نه صرف جواب دادن بود به امثال آرش و الان جعفر، بلکه هدفم دلسوزی به همنوع بود و بس و این را خدایم شاهد است. اون تشبیه پوارو هم حکم تلنگر رو داشت و نه برای مسخره کردن، که مسخره کردن کار جاهلهاست.

جعفر گفت...

ناشناس شکاک اولی اینقدر بد بین و پارانویا نباشید کسی پول نمیده که به اسلام یا مقسات ان توهین کنند و این حرفا ذهن انسان را مسموم می کند، بنده از شما مدرک خواستم می دانستم که نداری و نخواهی داشت، برادر عزیز خرافات رو طوطی وار تکرار نکن! عقاید یک نفر روی اینکه پدر و مادرش چطور رابطه جنسی دارند هیچ تاثیری ندارد و این روش ها مال کودکستان است که فحش می گذارند!

خدمت ناشناس دومی هم عرض کنم، این متدین واقعی که شما میگید مثل اسلام واقعی هست که هیچ جا پیدا نمیشه به غیر از افسانه های مذهبی، بنده هم اگر شور زندگی خواهی را در خودم قطع کنم مثل مرده آرام خواهم بود! و ایناآرامش قبرستان لزوما مفید هم نیست.

شاید شما قصد بدی از این طرز ادبیات نداشته باشید ولی بگویم که دلسوزی هم مثل حرام زادگی مفهومی سنتی و القای اینکه ما بیشتر سرمان می شود و بتو رحم می کنیم و خیر تو را می خواهیم و اینجور فرهنگ منسوخ که فقط نگاه زیردست نواز و ارباب و بنده که همان دیدگاه مذهبی هاست ترویج می دهد. این واژه ها نشان می دهد زبان ما با هم فرسنگ ها فاصله دارد و حرف همدیگر را نخواهیم فهمید. پس ادامه ندهیم بهتر است با امید اینکه عقاید مختلف بتوانند کنار هم به ارامش واقعی برسند.

ناشناس گفت...

زنا زاده بودنت رو نمیتونی بااین چیزها لاک بگیری ، باش تا وقتی روح ازجسم کثیفت داشت جدامیشد وجون میدادی میام سراغت !

ناشناس گفت...

این ناشناسی که ظاهرا بدفاع از اسلام، فحش و ناسزا (زنازاده...)نوشته، یا دوست (بشدت) نادان و احمقه یا دشمن (بشدت)دانا و کاربلد.
یکی نیست بگه آخه نادان! این چه وضعه بحث کردنه!؟

ناشناس گفت...

اینها فحش دادن را از قرآنشان یاد گرفته‌اند

https://mamnoe.wordpress.com/%d9%81%d8%ad%d8%a7%d8%b4%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/

بعد میگویند محمد برای مکارم اخلاق آمده! و تازه هر کس به محمد و قرآن اهانت کرد را باید کشت یا کسی حق اهانت و مسخره کردن دین میلیونها مسلمان را ندارد! پررویی هم حدی دارد.

ناشناس گفت...

Mr. Arash , You are a very brave , humble , intelligent gentleman and a true Iranian

We love you.
Keep up the good work and expose the religion of piss..

ناشناس گفت...

آرش ایرانی عزیز.
واقعا دست مریزاد.
واقعا که زحمت کشیده و مشغول بیدار کردن هموطنان گول خورده ما میباشی.
بنده شخصا جنابعالی را یک آدم بسیار شجاع و توانا و با سواد و بسیار با هوش میدانم و با آنکه شما را ندیده ام شما را بسیار دوست دارم.
امیدوارم که هر روز بیش از روز قبل پیروز و کامروا باشید.
امیدوارم که روزی مردم ایران بتوانند پاسخ زحمتهای جنابعالی را داده و دست شما را بخاطر این قلم زدنها بوس کنند.
دورادور دست شما را میبوسم.

Translate

بايگانی وبلاگ