ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

سلیمان و ملکه سبا

   سلیمان با مشاهده ساق پای بلقیس عاشق او شد.
    آن چیزی که در این داستان باید از نظر حکومتی که اقدام به تحریف برخی از اسطورهای ایرانی می‌نماید حذف شود این است که چرا  بلقیس(پادشاهی زن)، زنی نامحرم و غریب، بدون حضور محرم اقدام به نشان دادن ساق پایش به پیغمبر الله می‌نماید؟
آیا بلقیس  شوهر داشت یا نه؟
    البته از آنجائیکه شاید است مسلمین بیان نمایند که ممکن است او ملک یمین(کنیز) شده باشد و مکان عورت کنیز تنها مابین ناف و رانش می‌باشد، ایرادی بر سلیمان نیست که به ساق پایش نگاه کند، ولی عالیجنابان سانسورچی جمهوری اسلامی! آیا برای پیغمبر خدا زشت نیست که با زنی غریبه اینگونه رفتار نماید؟
 چرا قرآن تأکید بر نمایان شدن ساق پای بلیقیس می‌نماید؟
چرا سلیمان اقدام به بازی کودکانه با این زن نمود، بازی شبیه به قایم موشک بازی؟!
این داستان ترویج کدامین اخلاق زیبای انسانی است؟


اما این داستان
هُدهُد به سلیمان خبر از وجود زنی پادشاه  در کاخی زیبا را داد:
    إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ (نمل/23) من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت مى‏كرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت.
    سلیمان نادیده عاشق این زن شد و برای اینکه از صحت این خبر کاملا مطمئن گردد نامه‌ای خطاب به آن پادشاه زن نوشت و به هُدهُد داد:
    قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (نمل/27) (سلیمان)گفت: خواهيم ديد آيا راست گفته‏اى يا از دروغگويان بوده‏اى؟
اذْهَب بِّكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ (نمل/28) اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن آنگاه از ايشان روى برتاب پس ببين چه پاسخ مى‏دهند.
    هدهد همین کار را انجام داد و نامه را به دست بلقیس داد، بلقیس پس از دیدن نامه، یارانش را جمع نمود و به آنان گفت که من نامه‌ای از سلیمان را دریافت نمودم :
    قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ (نمل/29) [ملكه سبا] گفت اى سران [كشور] نامه‏اى ارجمند براى من آمده است.
إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (نمل/30) كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است به نام خداوند رحمتگر مهربان.
   سلمیان هم از او درخواست کرده بود که مسلمان شود:
أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل/31) بر من بزرگى نكنيد و با من از در فرمانبرداری درآئید.
بلقیس خانم هم که از سلیمان ترسیده بود پس از مشورت با وزیران و درباریانش به انان گفت که من به سوی سلیمان هدیه‌ای می‌فرستم:
  وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (نمل/35) و [اينك] من ارمغانى به سويشان مى‏فرستم و مى‏نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمى‏گردند.
    زن پادشاه ترسید برای اینکه بین آن دو جنگی نشود برای سلیمان سوغاتی را فرستاد ولی سلیمان نپذیرفت و سربازانش که مشتی پرنده و چرنده و دیو و افریت بودند جهت دستگیری این زن فرستاد.
سلیمان برای اینکه قدرت‌نمائی کند به درباریانش گفت که چه کسی می‌تواند تخت این زن را پیش از اینکه سربازانم به آنجا برسند نزد من بیاورد:
     قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل/38) [سپس] گفت اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براى من مى‏آورد.
     عفریتی از یاران سلمیان گفت که من می‌توانم تختش را پیش از اینکه تو از جایت بلند شوی ا نزد تو بیاورم:
قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (نمل/39) عفريتى از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى‏آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.
      اما انسانی که اهل دانش زیادی بود(معلوم نیست کدام دانش، این داستان بیشتر به جادوگری و رمالی شبیه است) به سلیمان گفت که من تخت بلیقس را پیش از اینکه پلکی به هم بزنی، نزد تو می‌آورم:
     قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (نمل/40) كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى‏آورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى‏كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى‏گزارد و هر كس ناسپاسى كند بى‏گمان پروردگارم بى‏نياز و كريم است.
     و بلافاصه آن تخت نزد سلیمان حاضر شد، سلمیان هم اقدام به انجام بازی کودکانه با این زن نمود و دستور داد که تخت او را پیش از اینکه سربازانم این زن را به نزد من بیاورند، ظاهرش را تغییر دهند:
    قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ (نمل/41) گفت تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پى مى‏برد يا از كسانى است كه پى نمى‏برند.
خود را پنهان نمود و به یارانش دستور داد که این بازی را با او انجام دهند، یاران سلیمان هم همانگونه که او دستور داده با اقدام به بازی با این زن نمودند و گفتند: 
 آیا این همان تخت توست؟
 بلقیس هم گفت که گویا خودش است: 
فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ (نمل/42) پس وقتى [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آيا تخت تو همين گونه است گفت گويا اين همان است و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم.
     سلیمان نیز دستور داد که در مدتی اندک کاخی بسیار زیبا را برای این زن درست کنند و  خودش را درون یکی از اتاقهای این کاخی باشکوه پنهان کرد، یارانش به آن زن گفتند که وارد کاخ شو، پس از اینکه بلقیس کاخ را دید گمان کرد که کف این کاخ برکه‌ای است از آب، بنابراین شلوارش را بالا کشید و و به طرف اتاقی که در آن سلمیان منتظر شده بود راهنمائی گشت،  زیبائی ساق پایش معلوم شد، سلیمان پس از اینکه بلقیس را با آن حالت دید از جایش بلند شد و اقدام به بیان زیبائی این کاخ نمود:
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/44) به او گفته شد وارد ساحت كاخ  شود و هنگامیکه گمان کرد که ابگیری (در کف این کاخ) است و ساق پایش را نمايان كرد (سلمیان)گفت: اين كاخى با سنگ‌فرشهائی است از آبگينه،  (آن زن)گفت پروردگارا! من به خود ستم كردم و به سليمان در برابر الله پروردگار جهانيان تسليم شدم.
    و پس از آن سلمیان نه یک دل که صد دل عاشق او شد و با وی ازدواج نمود.
     قرآن داستان را به گونه‌ای تنظیم کرده است که بلقیس ساق پایش را به سلیمان نشان دهد، این اولین برخو.رد این دو با هم بود و از انجائیکه همین برخورد به رابطه و ازدواج منجر گردید پس یقینا سلیمان عاشق او شده بود، البته ازدواج با بلقیس از دید اسلامی غیر منطقی به نظر می‌آید، زیرا اگر این زن شوهردار بود که ستمی است آشکار و اگر شوهر نداشت ولی او کجا بودند؟
اساس این داستان که خرافه‌ای بیش نسیت تنها برای نشان دادن ازدواج دو پادشاه است؛ داستانی که کاملا افسانه و پر است از خرافه.
این داستان در قرآن از زاویه‌ای دیگر

۹ نظر:

a-irani گفت...

میبینم که شما رو هم نگرفتند؟

ناشناس گفت...

راستش نوشته تان خیلی مرا متعجب کرد. چرا که حتی با خواندن ترجمه آیه ها (و نه تفسیر آنها) هم متوجه می شوید که ماجرا از این قرار بوده که بلقیس فکر کرده پا درون رودخانه ای می گذارد در حالی که آنچه می دیده آبی بوده که زیر شیشه در جریان بوده. پایش را هم برای همین نمایان کرده، یعنی مثل هر فرد دیگری در این شرایط دامنش را بالاتر گرفته تا لباسش خیس نشود و ساق پایش برای همین معلوم شده. این موضوع حتی با خواندن ترجمه آیات هم قابل درک است و خیلی خیلی متعجبم که چطور شما اینگونه برداشت کرده اید.
ضمنا "و پس از آن سلمیان نه یک دل که صد دل عاشق او شد و با وی ازدواج نمود." را از کجای این آیه ها برداشت نموده اید؟

ناشناس گفت...

ضمنا سلیمان این کار را کرد تا بلقیس را تحت تاثیر شوکت خود قرار دهد تا او یه خدای سلیمان ایمان آورد نه اینکه ساق پایش را دید بزند! مسلما شما اگر بخواهید یک پادشاه (یا ملکه) را تحت تاثیر خود قرار دهید باید امکاناتی همسطح یا بیشتر از امکانات او داشته باشید. سلیمان با ساختن قصر شیشه ای که حتی رود از زیر آن روان بود چنین قصدی داشت. حال اگر شما می خواهید اثبات کنید اینکار را برای دیدن ساق پای بلقیس کرده مسلما باید اول ادعایتان را اثبات کنید.

arsh irani گفت...

گرامی، قرآن به گونه‌ای داستان را تنظیم کره که بلقیس پایش را به سلیمان نشان دهد، ضمنا سلیمان پس از اولین برخورد کاملا عاشق او شد و بلقیس زن او گردید.

ناشناس گفت...

داستان قرار رو نوشتی بعد آخرش رو خودت داستان سازی میکنی؟ سلیمان صد و یک دل عاشق بلقیس شد. بلقیس پاهاش رو داده بالا تا عاشقش بشه . در مورد ازدواج بلقیس تو اونجا بودی؟ والدینش از تو اجازه پرسیدن که برن اونجا یا نه؟ احتمال سوم رو هم در نظر نگرفتی! شاید بلقیش ازدواج کرده بوده و از همسرش جدا شده بوده. در این صورت که اجازه ی والدین رو نمیخواد. برو آدم شو

ناشناس گفت...

khob dar inke ba baziye ba kalamato ezafe kardane ghesmaty be dastan o tafsiraye bachegane ghasde faribe azhano darid ke shaki nist
dar kol manam ba nazarate nashenas haye ghabli movafegham ;) movafagh bashid
omid varam shoma niz ba didi koli tar be har mozooiy bengarid

ناشناس گفت...

چگونه اسلام دستور کشتن بیش از دو میلیارد انسان را صادر کرده است؟
How Islam has issued orders to kill more than two billion people?
* هموطنی که نماز می خوانی و روزه می گیری لطفاً این را حتماً بخوان!

ترجمه تحريرالوسيله خمينى جلد چهارم

تتمه اى در مورد احكام اهل ذمه
(گفتار در كسى كه از او جزيه مى گيرند)
مساله۱ – از يهود و نصارى كه اهل كتاب هستند و هر ملتى كه شبهه داشتن كتاب در آنها هست نظير مجوسيان جزيه يعنى ماليات سرانه گرفته مى شود، و در اين حكم فرقى نيست بين مذاهب مختلفه آنان نظير كاتوليك و پروتستان و غير اينها هر چند كه در فروع و بعضى از اصول مختلف باشند بعد از آنكه همه نصارى يا يهود يا مجوس خوانده مى شوند.
مساله ۲ – حكومت اسلامى جزيه را از ساير فرقه هاى كفار يعنى مشركين مانند بت پرستان و ستاره پرستان و غير اينها نمى پذيرد، چه عرب و چه عجم ، چه اينكه خود را بصاحب كتابى مثل ابراهيم و داود و انبيائى ديگر منسوب كنند و چه نكنند، بنابراين از غير يهود و نصارى و مجوس غير از اسلام آوردن و يا كشته شدن پذيرفته نيست ، و همچنين از كسانيكه در اصل يكى از اين سه كيش را نداشته اند و جديدا يعنى بعد از نسخ شرايع سه گانه بوسيله اسلام به اين كيش ها در آمده اند جزيه پذيرفته نيست و كافر جربى شناخته مى شوند كه يا به اسلام در مى آيند يا كشته مى شوند، چه اينكه قبلا مشرك بوده باشند و چه از فرقه هاى باطل ديگر باشند.

*( این موضوع شوخی نیست٬ این یعنی کشتن همه هندی ها٬ ژاپنی ها٬ کره ای ها٬ چینی ها و… ٬ این یعنی « کشتن » بیش از دو میلیارد نفرانسان و باجگیری از تمام مسیحیان٬ یهودیان و زرتشتیان٬ یعنی اگر قدرتش را پیدا کنند حتماً این کار را انجام خواهند داد. این یعنی گفتگوی تمدنهای اسلامی!؟ این یعنی حقوق بشر اسلامی !؟ این یعنی دوران طلائی خمینی !؟ این یعنی مدینه فاضله اشرف !؟ این یعنی اسلام توحیدی !؟ این یعنی اساس فلسفه اسلامی !؟ و این در رساله همه آخوندها هست و هر روز در حوزه درس داده می شود). *( این احکام را نمی توا نند نفی کنند زیرا احکام واجب اسلام را نفی کرده اند و از اسلام خارج شده اند و اگر هم تایید کنند بر تروریسم در اسلام صحه دوباره گذاشته اند).
* هموطن اگر نماز می خوانی و روزه می گیری احکام آن در کتاب تحریر الوسیله در کنار احکام بالا است٬ آیا وجدان تو راضی به کشتن بیش از دو میلیارد انسان٬ مرد٬ زن و کودک تنها به دلیل مسلمان نبودن می شود؟ آیا می توانی مسئولیت این جنایت بزرگ ضد بشری را که با نام و پشتیبانی معنوی و مادی تو انجام شود را بپذیری؟ از سوی دیگر این افکارو دیدگاه وحشیگرانه بیگانه که قرنها به زبان دیگری در کنج تاریک حجره ها ادامه داشته باعث نابودی چهره صلحدوستی و نجابت ایرانیان شده و صلح و ثبات جهانی را نیز به خطر انداخته است و بطور مسلم باعث جنگهای منطقه ای و بین المللی خواهد شد.
در مورد این حکم اسلام از خاتمی و بنی صدر و رجوی وسروش و عبدالعلی بازرگان و هر کسی که ادعای اسلام دارد سوال کنید تا جواب صریح بدهند.

به پندار نیک٬ گفتار نیک و کردار نیک خویش بازگردیم.
.«کورش فردوسی»

لطفاً این حکم اسلامی را در سایتهای مختلف کپی و پیست کنید تا به اطلاع همه ایرانیان برسد.

ناشناس گفت...

اگر قبول کنیم که این داستان بر اساس یک ماجرای واقعی درست شده، به نظر می آید اصل قضیه "تخت" به این صورت بوده:
سلیمان به افرادش دستور میده بلقیس را به نزد اون بیارند (از راه دور). در این مدت از روی تعاریفی که از تخت بلقیس شنیده بوده (ظاهراً تخت خیلی خاصی بوده) یک تخت میسازه تا به او ثابت کنه که قدرت جادویی داره، و تونسته تخت رو با جادو سریعتر از خود بلقیس به اونجا بیاره. البته تخت دقیقاً مثل اصلیش ساخته نمیشه و بلقیس متوجه تفاوتهای اونها میشه. ولی کاتبان به قول معروف ماله کش، برای اینکه این تفاوت رو توجیه کنند، نوشتند که خود سلیمان تخت رو تغییر داده بود تا بفهمد که "آیا او متوجه میشود یا نه" مثل اون معلم کم سواد که جواب سوال رو اشتباه میده، بعد میگه خودم میدونستم میخواستم شما رو امتحان کنم.

ناشناس گفت...

در ابتدای حکایت سلیمان وبلقیس به اصطاح قایم موشک بازی اشاره کرده اید اگر تفاسیر شما از ایات قران چنین باشد وامصیبتا اصطلاح صحیح قایم با شک است که شما انرا تبدیل به اصطلاحی کرده اید که هیچ مفهومی از ان در نمیاید حکایت داوود وسلیمان در قران یک داستانی است که با جنیان پیوند خورده وچون جنیان دارای توانمندیهای فوق بشری هستند واز دید ما غایبند بنابر این در این داستان لاجرم به موارد شگفت انگیز وبدیعی روبرو میشویم که در بادی امر باور ان برای ما سخت ودشوار است ما چون از خلقت وتوانمدیهای جنیان بیخبریم طبیعتا توضیح حکایت انان برای ما قدری ثقیل وغیر قابل فهم است انها میتوانند به اسانی غواصی کنند انها میتوانند مسافتهای طولانی را در زمان اندکی بپیمایند وهمچنین کارهای مهم وطاقت فرسا انجام دهند که از عهده ما خارج است بنابر این تعریف عملکرد انها برای ما کاملا نامانوس است اما نکته کلی که در داستان سلیمان وبلقیس به ان اشاره شده ومد نظر میباشد این است که حکومتی که وابسته ومتکی به خدای متعال است بدلیل حمایتهای غیبی او واستفاده از امکاناتی که از دید ما پنهان است چنانچه ایمان واقعی باشد همواره بر حکومتهای دنیوی که فاقد حمایتهای الهی است چیره میشود چنانکه لشگر قدرتمند بلقیس از روبرو شدن با سلیمان واقتدار او بدون مقاومت تسلیم شد اگر جابجا کردن تختی عظیم از مسافتی طولانی برای شما اعجاب اور است دلیل انست که هنوز قدرت لایزال الهی را درک نکرده اید ونمیدانید خداوند بر هر کاری تواناست ودر مقابل کارهای بزرگی چون تسخیر هزاران خورشید در اسمان جابجایی تختی در زمانی کوتاه برای او بسیار سهل واسان است اما اشکار شدن ساق پای بلقیس هیچ دلیل ونشانی از این نیست که پیغمبر بزرگ خداوند که جن وانس را مسخر او نموده با دیدن ساق پای زنی اختیار از دست بدهد وزود عاشق او شود لازم به دکر است که خود قران هم توضیح داده که بلقیس چرا ساق پایش را اشکار کرد چون پنداشت باید از میان ابی عبور نماید برای انکه لباسش خیس نشود اینکار را کرد واگر به ایه ایکه اشاره به ورود بلقیس به کاخ سلیمان میکند دقت کنید چنین برداشت میشود که سلیمان به استقبال او نیامده بلکه او در ابتدای ورود به کاخ با این صحنه روبرو شده واصولا سلاطین فاتح به استقبال سلاطین شکست خوده نمیروند چون در ابتدای ایه گفته شده که وارد قصر شو واین ماموران سلیمان بوده اند نه خود سلیمان چون از لفط قال استفاده نشده واما نکته اخری که باید عرض کنم اینکه نام هیچ زنی به استثنای مریم در قران ذکر نشده ونامهای زلیخا وبلقیس واسیه وغیره خیلی واقعی نیست معمولا در قران نام زنان منتسب به شوهران ویا پدران انان میباشد وچون مریم به گفته قران برترین زن عالم است وضمنا فاقد شوهر خداوند بکرات نام او را در قران ذکر کرده

Translate

بايگانی وبلاگ