در هیچ منبع تاریخی نامی از هامان برده نشده غیر از تورات؛ در کتاب استر تورات فصل سوم میخوانیم:
و پس از آن واقعات، اخشویروش شاه، هامان پسر همداثای اگاگی را گرامی داشت و به جایگاه بالائی گردانید؛ کرسی او را از تمامی سرورانی که با او بودند، بلندتر کرد (1) و تمامی بندگان شاه که به دروازهی پادشاه بردند، در برابر هامان خم و او را کرنش میکردند، زیرا که شاه دربارهاش چنین دستور فرموده بود؛ اما مردخای نه دربرابرش خم شد و نه کرنش کرد. (2).... (تورات/ کتاب استر/ فصل 3)
این داستان به همین گونه ادامه پیدا میکند تا اینکه هامان به اخشویروش شاه پیشنهاد کشتن یهودیان را میدهد، آن هم به این دلیل که آئینشان با مردم ایران تفاوت دارد، مردخای به همسر اخشویروش نامه مینویسد و از تصمیم هامان اگاه میکند، همسر شاه استر یهودی بود ولی اخشویروش از این موضوع آگاهی نداشت، استر به اخشویروش میگوید که یهودی است و ... به خاطر او هامان و بسیاری از ایرانیان را میکشد.
(این یهودیان همان کسانی هستند که پیش از آن کوروش آنها را از اسارت بابلیان رها کرده بود.)
... پس در ماه دوازدهم آدار است در روز سیزدهمش هنگامی که اجرا داشتن فرمان پادشاه نزدیک شد آن روزی که دشمنان یهودیان امیدوار بر مسلط شدن بر آنها بودند گرچه بر عکس شده یهودیان بر بدخواهان خویش مسلط شدند (1) .... (تورات/ کتاب استر/فصل نهم) (جشن پوریم یهودیان)
در اینجا منظور از اخشویروش شاه، خشایارشاه است.
اما ببینید که قرآن چگونه مرتکب خطای اساسی شده و هامان را وزیر فرعون میداند:
اکنون به این بخش از تورات توجه کنید:
اينها برحسب قبيلهها، اقوام و تاريخچهی زمينشان پسران نوئح (نوح) هستند و بعد از طوفان از اينها اقوامي در جهان منشعب شدند. (تورات/ سفر پیدایش/ کتاب نوح/ فصل دهم، آیه 1)
تمام آن سرزمين يک زبان و كلمات يكسان داشت. واقع شد كه هنگام مسافرت كردنشان از خاور، در سرزمين شينعار، درهاي يافتند و آنجا مسكن گزيدند. به يكديگر گفتند بيایيد خشت بزنيم و خوب بپزيم. آجر براي آنها جاي سنگ و خاك رُس به جای ملاط شد. گفتند بيایيد براي خود شهري بنا كنيم و برجي كه سرش در آسمان باشد و براي خود سبب شهرت شويم مبادا بر تمام جهان پراكنده گرديم. (تورات/ سفر پیدایش/ کتاب نوح/ فصل یازدهم، آیه 1 تا 4)
و محمد هم به گمان اینکه برج بلند مورد نظر قرآن (برج بابل)، در زمان فرعون و به دستور او ساخته شده است، میگوید:
و پس از آن واقعات، اخشویروش شاه، هامان پسر همداثای اگاگی را گرامی داشت و به جایگاه بالائی گردانید؛ کرسی او را از تمامی سرورانی که با او بودند، بلندتر کرد (1) و تمامی بندگان شاه که به دروازهی پادشاه بردند، در برابر هامان خم و او را کرنش میکردند، زیرا که شاه دربارهاش چنین دستور فرموده بود؛ اما مردخای نه دربرابرش خم شد و نه کرنش کرد. (2).... (تورات/ کتاب استر/ فصل 3)
این داستان به همین گونه ادامه پیدا میکند تا اینکه هامان به اخشویروش شاه پیشنهاد کشتن یهودیان را میدهد، آن هم به این دلیل که آئینشان با مردم ایران تفاوت دارد، مردخای به همسر اخشویروش نامه مینویسد و از تصمیم هامان اگاه میکند، همسر شاه استر یهودی بود ولی اخشویروش از این موضوع آگاهی نداشت، استر به اخشویروش میگوید که یهودی است و ... به خاطر او هامان و بسیاری از ایرانیان را میکشد.
(این یهودیان همان کسانی هستند که پیش از آن کوروش آنها را از اسارت بابلیان رها کرده بود.)
... پس در ماه دوازدهم آدار است در روز سیزدهمش هنگامی که اجرا داشتن فرمان پادشاه نزدیک شد آن روزی که دشمنان یهودیان امیدوار بر مسلط شدن بر آنها بودند گرچه بر عکس شده یهودیان بر بدخواهان خویش مسلط شدند (1) .... (تورات/ کتاب استر/فصل نهم) (جشن پوریم یهودیان)
در اینجا منظور از اخشویروش شاه، خشایارشاه است.
اما ببینید که قرآن چگونه مرتکب خطای اساسی شده و هامان را وزیر فرعون میداند:
وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ
اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
(قصص/5) و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را
پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث كنيم.
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ
فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ (قصص/6) و در زمين قدرتشان دهيم وبه فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از
جانب آنان بيمناک بودند، بنمايانيم.
اکنون به این بخش از تورات توجه کنید:
اينها برحسب قبيلهها، اقوام و تاريخچهی زمينشان پسران نوئح (نوح) هستند و بعد از طوفان از اينها اقوامي در جهان منشعب شدند. (تورات/ سفر پیدایش/ کتاب نوح/ فصل دهم، آیه 1)
تمام آن سرزمين يک زبان و كلمات يكسان داشت. واقع شد كه هنگام مسافرت كردنشان از خاور، در سرزمين شينعار، درهاي يافتند و آنجا مسكن گزيدند. به يكديگر گفتند بيایيد خشت بزنيم و خوب بپزيم. آجر براي آنها جاي سنگ و خاك رُس به جای ملاط شد. گفتند بيایيد براي خود شهري بنا كنيم و برجي كه سرش در آسمان باشد و براي خود سبب شهرت شويم مبادا بر تمام جهان پراكنده گرديم. (تورات/ سفر پیدایش/ کتاب نوح/ فصل یازدهم، آیه 1 تا 4)
و محمد هم به گمان اینکه برج بلند مورد نظر قرآن (برج بابل)، در زمان فرعون و به دستور او ساخته شده است، میگوید:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ
مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ
فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ
مِنَ الْكَاذِبِينَ (قصص/38) و فرعون گفت اى بزرگان قوم من، جز خويشتن
براى شما خدايى نمى شناسم؛ پس اى هامان، برايم بر گل آتش بيفروز و برجی بلند براى
من بساز شايد به خداى موسى دست يابم و من جدا او را از دروغگويان مى پندارم.
وَقَالَ
فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (غافر/36)
و فرعون گفت اى هامان براى من كوشكى بلند بساز شايد من به آن راهها برسم.
أَسْبَابَ
السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ
زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ
إِلَّا فِي تَبَابٍ (غافر/37) راههاى آسمانها
تا از خداى موسى اطلاع حاصل كنم و من او را سخت دروغگو مى پندارم و اين گونه براى
فرعون زشتى كارش آراسته شد و از راه بازماند و نيرنگ فرعون جز به تباهى نينجاميد.
جالبتر اینجاست که فرعون به هامان میگوید که برای من برجی بلند بساز تا به خدای موسی دست پیدا کنم، این برج باید از خشت گلی که در کوره گرم شده باشد، ساخته شود.
برای ساخت چنین برجی چند سال وقت لازم است؟ با توجه به اینکه فرعون از پیش از زایش موسی بر مصر حاکم است و اکنون موسی به مقام پیامبری رسیده، پس فرعون باید مردی سالخورده باشد، آیا تا این اندازه احمق است که به وزیرش چنین فرمانی بدهد آن هم به این دلیل که خدای موسی را ببیند!
و محمد در اینجا یادش آمده که قارون را وارد داستان نماید:
وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ
جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ
(عنکبوت/39) و قارون و فرعون و هامان را (نابود کردیم) و به راستى موسى براى آنان دلايل
آشكار آورد و در آن سرزمين سركشى نمودند و (از ما) جلو نزدند.
إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ
وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ (غافر/24) (موسی را) به سوى فرعون و هامان و قارون (فرستادیم) گفتند جادوگری است شياد.
۱۳ نظر:
میگن، یکی عمرشو گذاشت، ثابت کنه هملت رو شکسپیر ننوشته، یه انگلیسی دیگه به همین اسم نوشته.
از این شوخی قدیمی متوجه میشیم، که
دلیلی نیست، دو نفر هم نام، به خصوص در دو زمان احتمالا متفاوت، نتونن رو زمین وجود داشته باشن
فکر نمی کنی این مثالی که زدی به خودت بر میگرده؟ زیرا در جهان یک شکسپیری که نویسنده معروف باشه بیشتر نیست.
در مورد هامان هم همینگونه است، یعنی تاریخ تنها یک هامان رو می شناسه، ولی محمد میخاد بگه نه، هامان مصری و وزیر فرعون بود.
آرش عزیز
طبق معمول مقاله بسیار استادانه بود و ممنون از زحماتی که برای این روشنگریها متحمل میشوی.
اولین چیزی که از این مقاله به ذهن میاد اینه که پادشاه های ایرانی آدم کش بودن.کوروش اونها رو آزاد کرد و به بردگی گرفت و این پادشاه اونها رو قتل عام کرد.
در ثانی فاصله ی زمانی دو اتفاق(یکی در تورات و دیگری در قرآن) حدود هزار ساله در این هزار سال حدود 10 نسل اگر بگیریم میتواند چندین هامان آمده باشد. بسیاری از تورات شناسان هامان موجود در تورات را خیالی دونستن.
به زودی مطلبی با این عنوان قرار میدم.
در مورد ایراد 52 در انتهای آخرین ایه میگوید :
"...........و ما بدون اینکه پیامبری را بفرستیم، عذاب کننده نبودیم"
در آیه قبلی هم که میگوید "برای هر قومی پیامبری به زبان خودشان فرستادیم...."
حالا 500 سال میان عیسی و محمد که هیچ. آیا در این 1400 سال اخیر پیامبری به زبان پارسی برای ایرانیان فرستاده شده است ؟
محمد که پیامبر ما نبود چون بزبان عربی صحبت میکرد. بنا بر خود قرآن پیامبر باید به زبان همان قوم باشد.
البته مسلمانان به جای پاسخ دادن به این سئوالات بسیار ساده و بدیهی ناگهان فرمولهای کوانتومی از این آیات استخراج میکنند. تعجب نفرمائید که اگر جهت توجیه این اشتباهات در آیات فوق بگویند : آیات فوق تئوری نسبیت انیشتن و عدم قطعیت هایزنبرگ را یکجا توضیح داده است!!!
البته ما از مسلمانان بخاطر اینگونه پاسخهای باحالشان تشکر میکنیم چون باعث خنده و سرگرمی ما میشوند.
اولین چیزی که به ذهن من هم میاد اینه که محمد ابن عبد الله یک حیوان کثیف و شهوتران بود که زبانش را در دهان دخترش می گذاشت و پستانهای او را می بوسید ..
راوندی مادر به خطا! بر سر یهودیان مدینه چه آمد ؟؟
من بارها کیر تو ناموس سید حرامزاده ، مصطفی حسینی طباطبایی کردم و حتی عبدالکریم سروش هم بارها این تخم تازی حرامزاده رو دعوت به مناظره کرده ...
تو نهج البلاغه درمورد اینکه عسل مدفوع زنبور است چیزی ندیدم میشه بگید کدوم قسمتشه
دمت گرم که اینارو نوشتی ای کاش همه مردم میدونستن اینا رو
با درود
داستان آزادی یهودیان به دست کووش یک حقیقت تاریخی و مستند است در حالیکه داستان استر و مردخای یک افسانه مذهبی است که هیج گونه سند تاریخی برای آن در دست نیست حتی مکان مقبره این دوتن در همدان نیز جای شک و تردید در آن وجود دارد
باید به خردمان مراجعه کنیم ؛ آیا پادشاهی در ایران و آن هم خشایارشا یا اردشیر دوم دستور میدهد به خاطر شادی ملکه اش؛ یهودیان دست به کشتار زرتشتیان بزنند؟
این یادآوری را نمودم به این دلیل که شما که خود را خردگرا میدانید و جدا از مذهب ؛ به اشتباه افسانه های مذهبی را با وقایع تاریخی مخلوط نکنید
بابک اسحاقی
سالهاست که از قران و اسلام عیب میگیرید اما هنوز اسلام داره به راهش ادامه میده خدا خودش گفته مراقب قران هست به جای اینکار برید تو چالش های 5میلیون دلاری شرکت کنید که برا ائیست ها است یا میتونی سوره ای مث قران بیار بهت پول میدن
صرفنظر از مطلبی که به چالش گذاشته شده، با بررسی پاسخایی که داده شده، آنهایی که ضد اسلام نظر میدهند اکثرا یا بدهن بودند یا عقده ای. اگر میخواهید بر ضد اسلام تبلیغ کنید علاوه بر بحث منطقی و علمی کمی هم ادب و آداب معاشرت دلشته باشید تا شاید در خوانندگان تاثیری بگذارید
ارسال یک نظر