یکی از مواردی که مسلمانان بر آن تأکید دارند ، موضوع بیسواد بودن محمد اس ت( قادر به خواندن و نوشتن نبودن)، مسلمین این خصوصیت پیامآورنده از جانب الله را بخشی از معجزهی اسلام میدانند.
قرآن هم بر بیسوادی محمد تأکید دارد:
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (اعراف/157) کسانیکه كه از اين فرستاده پيامبر بیسواد كه (نام) او را پیش خویش در تورات و انجيل نوشته شده مىيابند، پيروى مىكنند؛ آنها را به كار نیکو فرمان میدهد و از كار زشت باز مىدارد و براى آنان پاكيزهها را حلال و ناپاکها را حرام مىگرداند و از آنان قيد و بندهای (سنگینی) را كه بر آنان (واجب)بوده است، برمىدارد؛ و كسانى كه به او ايمان آوردند و او را بزرگ انگاشتند و ياريش كردند و (از) نورى را كه با او پائین آورده شده است، پيروى كردند؛ ایشان همان رستگاران هستند.
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (اعراف/158) بگو اى مردم! من فرستادهی الله به سوى همهی شما هستم، همان کسی که فرمانروايى آسمانها و زمين از جانب اوست، هيچ پرستش شوندهای غیر او نيست كه زنده مىكند و مىميراند؛ پس به الله و فرستادهی او كه فرستادهی بیسوادی است و به الله و كلماتش ايمان دارد، بپیوندید و از او پيروى كنيد تا شاید كه راهنمائی شويد.
همانگونه که از لحن این آیه بر میآید، در مکه و پیش از هجرت محمد به مدینه بیان شده است؛ هیچ روایت و سندی وجود ندارد که محمد اقدام به سوادآموزی نموده است، او زمانیکه قرآن را بیان میکرد، مسلمین آیات خوانده شده را حفظ میکردند و مکان آیه را از او میپرسیدند، محمد بسیاری از آیات قرآن که مناسب تشخیص نمیداد را منسوخ میکرد.
قرآن از قول او بیان مینماید که محمد از سر هوا و هوس سخنی را بر زبان نمیداند و هر چیزی که در رابطه با دین اسلام میگوید، وحی الله است:
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ) نجم/3 ) و از سر هوس سخن نمىگويد.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى)نجم/4) اين سخن بجز وحيى كه وحى مىشود نيست. (داستان آیات شیطانی)
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى)نجم/4) اين سخن بجز وحيى كه وحى مىشود نيست. (داستان آیات شیطانی)
پس طبق قرآن این ارادهی الله است که او از روی هوا و هوس سخن نگوید؛ ارادهی الله از دید اسلام دو نوع است: نوع نخست ارادهی تشریعی یا آروزئی که الله برای بندگانش در نظر دارد، او دوست دارد که تمام بندگانش به راه اسلام هدایت شوند. ارادهی دوم ارادهی تکوینی است، یعنی اگر برای موضوعی ارادهی نموده باشد، این اراده حتما به وقوع خواهد پیوست؛ مانند پائین فرستادن قرآن و یا وحی که از جانب خود بر قلب محمد القا میکرد؛ از دید اسلام اگر سخنی در رابطه با این با سند محکم از زبان محمد بیان شده باشد، هیچ تفاوتی با قرآن ندارد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(نساء/59) اى كسانى كه ايمان آوردهاید پیروی كنيد الله را و پیروی کنید فرستادهاش و اولياى امر خود را؛ پس هنگامیکه در امرى (دینی) اختلاف دیدگاه پیدا کردید، اگر به الله و روز قیامت ايمان داريد آن را به الله(قرآن) و فرستادهی او عرضه بداريد اين بهتر و سرانجام بهتری است.
این آیه در منابع شیعه کاملا بریده و تنها بخش نخست آنرا بیان مینمایند.
در این آیه، الله بیان مینماید که شما مسلمانان باید تابع قرآن و روش محمد و اولیای امور خویش باشید؛ اما در ادامه اولیای امور را از قرآن و روش محمد ابن عبدالله جدا مینماید و بیان میکند: اگر شما با ولی امر خویش اختلاف دیدگاه در امور دینی پیدا نمودید، آنرا با قرآن و روش محمد ابن عبدالله قیاس کنید.(اولی الامر هم باید تابع الله و محمد باشد).
همچنین ارادهی تکوینی الله حتمی و قطعی است زیرا او پیش از پیدایش جهان چنین ارادهای را برای جهان نموده و ثبت کرده است:
وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ نمل/75) ) و هيچ موجودي پنهان در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ و علم بيپايان الله) ثبت است.
وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًانباء/29) ) ما همه چيز را (قبل از پیدایش جهان ) آمار گرفته و ثبت كردهايم.
وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًانباء/29) ) ما همه چيز را (قبل از پیدایش جهان ) آمار گرفته و ثبت كردهايم.
هوَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًاانسان/30) ) شما چیزی را نخواهی خواست مگر اینکه الله آنرا (برای شما) خواسته باشد قطعا الله داناى حكيم است.
اما در اینجا حدیثی وجود دارد که هم شیعه و هم اهل سنت بر صحت آن اقرار دارند، حدیث قرطاس؛ شاید منابع تشیع زیاد قابل اعتماد نباشند، اما این حدیث هم در صحیح بخاری است و هم در صحیح مسلم؛ مفهوم مشترک تمام این نقل قولها چنین است که محمد در آخر عمر و زمانیکه بیمار بود، خطاب به اطرافیانش بیان کرد: قلم و کاغذی را بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که گمراه نشوید:
هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ
و عمر هم که مردی سیاستمدار و زیرک بود، مانع از اینکار گردید و گفت که "کتاب الله حسبنا" نوشتهی الله(قرآن) برای ما کافی است.
این روایت از چند جهت قابل بررسی است:
1- همانگونه که عمر حدس زده است او دچار هذیان گوئی شده است، زیرا شخصی که سواد خواندن و نوشتن را ندارد چگونه بنویسد.
2- عمر قبول داشت که حال محمد خوب و در کمال صحت چنین جملاتی را بیان مینماید، در این صورت دو ایهی نوشته شده در ابتدا غیر واقعی جلوه مینماید، زیرا در هیچ حدیث و یا روایتی از او نقل نشده است که وی پیش کسی رفت تا به او سواد خواندن و نوشتن را یاد دهد. ضمنا اگر قرار باشد فرستادهی الله برای کسب دانش نزد انسانهای عادی برود، این امر با روح اسلام در تضاد خواهد بود.
3- محمد در اواخر عمر آنچنان دچار پریشانی بود که حتی نزدیکان وی نیز پاسخ عمر را ندادند، گفته میشود که علی هم در آن جمع حاضر بود. و محمد پس از اعتراض عمر از این کار منصرف گردید و به همه گفت که از کنار من دور شوید.
و نتیجه بر عهدهی خوانندگان.
۶ نظر:
"یکی از مواردی که مسلمانان بر آن تأکید دارند ، موضوع بیسواد بودن ..."
تصحیح بفرمایید به:
"یکی از مواردی که مسلمانان بر آن تأکید دارند ، موضوع ((امی بودن)) پیامبر اسلام است"
عبدالله ابن سعد بن ابی سرح از کاتبان قرآن حرفهای الله را تدوین میکرده و به محمد در زمینههای مختلف مشاوره میداده و ظاهرا بعضی اوقات بهتر از وی بوده! که علت ارتدادش هم همین بوده! به نظر من ریشه همه این تناقضات اینه که قرآن سخن هیچ کس جز محمد نیست. کاملا رد پای خطاهای بشری در آن واضح است
خلاصه ما متوجه نشدیم؛ یك وقت می گویید سلمان فارسی قرآن را نوشته؛ یك بار می گویید عبدالله ابن سعد نوشته؛ یك بار می گویید در سفرهایی كه به شام داشته و از یهودیها و مسیحیها یاد گرفته. خلاصه تكلیف ادعاهایتان را مشخص كنید.
محمد هم مثل همه ما انسانها بوده هروقت حل معمایش به ذهنش میرسیده خیال میکرده از طرف خدا به او وحی شده ، این میتواند یک موضوع در روانپزشکی باشد که متاسفانه در آنزمان و در قبیله ای و در گوشه ای از بیابانهای عربستان وجود نداشته ، کاش دکترهای روانپزشک آنروز بودند و او را از بچگی معالجه میکردند در نتیجه پدر یهودیان زمانه محمد و 1400 سال پدر ایرانیان در نمیآمد
در مورد سواد محمد هم باید بگویم که دستخط محمد ( البته اینطور که شنیده ام و خودم ندیده ام ) در موزه هست و میگویند دستخط زیبائی هم داشته ولی سواد محمد تا به همین مقدار بیشتر نبوده و بی دانشی او از آیات مسطح بودن و میخ زده شدن کوهها به زمینش پیداست ، ایشان علم دیگری هم داشتند و آن دانستن افسانه های یهودیان و زرتشتیان بوده که در سفرهای تجاریش برایش نقل شده بوده چون همانطور که در تاریخ های معتبر نوشته شده در بصره آنروز پر بوده از بازرگانان یهودی و زرتشتی که افسانه های خودرا برای محمد تعریف میکردند و این بوده مجموعه علم و دانش ایشان از این دنیا
پدرجان هيچكدام از صحبتهاتون منو قانع نكرد؛ همونطور كه كيدونيد ولى امر در كتب تشييع هم به وفور يافت ميشه كه معصوم نيست دليل اختلاف كه اشاره فرمودين اينه . دوماً كسى كه ادعاى امى بودن داشت چه بسا هنگام فوتش دست به قلم ميشد تا همه ببينن ؛ ضمناً ميدونيد شايد قرار بود جانشين تايين كنه كه عمر ميدونست على هست بخاطر اين خوددارى كرد و ازين داستانهاى بين قبيله ايى . نميشه از همه چيز سوء تعبير كرد .
ارسال یک نظر