ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

آیات شیطانی و داستان غرانیق.

   در زیر به شرح و بررسی علل حذف آیاتی از قرآن پرداخته می‌شود که محمد تصور می‌کرد این جملات را شیطان به او القا نموده است، اتفاقی که به داستان غرانیق معروف است، سلمان رشدی از همین داستان رمانی به نام آیات شیطانی نوشته است، رمانی که در زمان خودش جنجال آفرین شد و خمینی فتوای قتل این نویسنده را صادر کرد. 
    نوشته‌ی زیر نقل قولی است از تاریخ طبری:
    چون پیغمبر دید که قوم او از او دوری می کنند و این کار برای او سخت بود آرزو کرد که چیزی از پیش خدای بیاید که میان وی و قومش نزدیکی بیاورد؛ وی قوم خود را دوست می‌داشت و می‌خواست خشونت را از میان ببرد و چون این اندیشه در خاطر وی گذشت، خداوند این آیات (1 تا 3 نجم) را نازل کرد؛"و النجم اذا هوی"ما ضل صاحبکم و ما غوی" ما ینطق عن الهوی". تا اینکه به آیه ی 19 رسید "افرایتم الات و العزی"و منات الثالثه الاخری" شیطان بر زبان او انداخت که " تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی" ( آیا لات و عزی را در نیافتید و آن سومی که منات باشد آنان مرغان بلند پروازی هستند که باید از آنها طلب شفاعت جست). چون قریشیان این را شنیدند خوشدل شدند و از ستایش خدایان خویش خوشحالی کردند و بدو گوش دادند و مؤمنان نیز باور داشتند و او را به خطا متهم نمی‌دانستند و چون پیغمبر در قرائت آیات به محل سجده رسید سجده کرد و مسلمانان نیز با وی سجده کردند و مشرکان قریش و دیگران که در مسجد بودند سجده کردند به سبب آن یاد که پیغمبر از خدایانشان کرده بود به سجده افتادند و هر مؤمن و کافر آنجا بود سجده کرد مگر ولید ابن مغیره که پیر بود و نمی توانست سجده کند و مشت ریگی از زمین برگرفت و به پیشنانی نزدیک برد و سجده کرد. چون قریشیان از مسجد بیرون شدند خوشحال بودند و می‌گفتند: محمد از خدایان ما به نیکی یاد کرد و انها را بتان والا نامید که شفاعتشان مورد رضایت است، آنگاه جبرئیل بیامد و گفتای محمد چه کردی؟ برای مردم چیزی خواندی که من از پیش خدا نیاورده بودم و سخنی گفتی که خدای با تو نگفته بود؛ پیغمبر سخت غمگین شد و از خدای بترسید و خدای عزوجل با وی رحیم بود و آیه‌ای (52 حج) نازل فرمود و کار را به پیغمبر سبک کرد آیه چنین بود:
    وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (حج/52)" هیج رسول و نبی نیست که آرزوئی داشته باشد(بعضی ها معنای تلاوت را میکنند) و شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ میکند , سپس آیاتش را محکم می‌سازد.(فرق بت و الله)
     همین داستان را بغوی در تفسیرش بدین گونه آورده که هنگامیکه سوره‌ی نجم را می‌خواند تا اینکه به"افرایتم الات و العزی"و منات الثالثه الاخری" رسید و شیطان در سخنانش این جمله را انداخت:  "تلك الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجى" هنگامیکه قریش این راشنیدند بسیار شادمان شدند و همه از مسلمانان گرفته تا  مشرکان سجده کردند مگر ولید ابن مغیر و ابواحیحه که به سبب پیری خاک را برداشته و بر پیشنانی گذاشتند و پس از آن در مکه پیچید که محمد به بتهای مکیان احترام گذاشت جبرئیل نزد محمد آمد و گفت: ای محمد، چه کردی؟ رسول ناراحت شد تا اینکه ایه‌ی 52 سوره‌ی حج نازل گردید. (1)
تقریبا تمامی مفسران به نام اسلامی این داستان را بیان کرده‌اند.  
   مسلمانان متعصب از محققین می‌خواهند که یک روایت به قول خودشان صحیح در مورد این داستان بیان بشه، اینان انتظار دارند که این داستان در مثلا صحیح بخاری نوشته شده باشد تا مورد پذیرش قرار گیرد، جالب است که ملاک آنان برای اینکه داستانی صحیح یا رد گردد چیزی جز اصولی نیست که در مذهب آنان مورد اتفاق سران دین باشد؛ از دید شیعه هیچ حدیثی که غیر معصوم آن را نقل کرده باشد صحیح نیست، جالب اینجاست که حتی یک کتاب هم که نویسنده‌اش معصوم باشد ارائه نمی‌دهند، یا اینکه حدیث کاملا باید موافق تعالیم قرآن باشد و اگر غیر از این شد به دیوار بزنید، این را کلینی در اصول کافی بیان کرده است؛ دید اینان به محمد به عنوان شخصی است که هیچگونه تناقضی در سخنان و رفتار 23 ساله‌اش وجود ندارد.
      همچنین اهل سنت حدیثی را صحیح می‌دانند که تمامی رجال نقل کننده‌اش ثقه باشند و یکی از مهمترین ملاک ثقه بودن مؤمن و اشتهار کامل راوی به اسلام بدون کوچکترین لغزشی است. طبیعی است که با چنین ملاک‌هائی اگر داستانی با تعالیم کلی اسلام در تضاد باشد متعصبین مسلمان و راویان به قول خودشان ثقه از نقل آن خودداری کنند؛ مثلا در تفسیر ابن کثیر که از معتبرترین تفاسیر اسلامی است این داستان از قول چندین نفر بیان شده و در آخر گفته شده که این روایات مرسل هستند، اگر ملاک اینان در تاریخ را بپذیریم بیشتر کتابهای مهم تاریخی را باید باطل اعلام نمود.
ضمنا این داستان با آیه‌ی 52 سوره‌ی حج کاملا در تطابق است.
     اکنون این داستان را از دید قرآن بررسی می‌کنیمقرآن بیان می‌نماید که محمد از سر خود سخنی را از جانب الله بیان نمی‌کند و هر چیز که بگوید وحی است:
    وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى( نجم/1) سوگند به ستاره چون فرود مى‏آيد.
    مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى(نجم/2 ) يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده.
    وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى (نجم/3 ) و از سر هوس سخن نمى‏گويد.
    إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (نجم/4) اين سخن بجز وحيى كه وحى مى‏شود نيست.
و این سوره را ادمه می‌دهد تا به این آیه می‌رسد:
    لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى (نجم/18 ) به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را بديد.
    أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى (نجم/19) آيا شما لات و عزى را نگريسته‏ايد (به من خبر دهيد از لات و عزى).
    وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى (نجم/20) و آن ديگرى منات را كه سومين است‏.
    أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى(نجم/21) آيا براى شما پسر و براى او [خداوند] دختر است؟
    تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى (نجم/22 ) در اين صورت اين تقسيم‏بندى ناعادلانه‏اى است‏.
    فرض می‌کنیم که محمد ابن عبدالله چنین جمله‌ای را بیان ننمودند(تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی)؛ چرا آیه‌ی قبل از این آیه (نجم/19و20) خطاب به غیر مسلمان و در رابطه با بتهاست؛ آن هم با حالتی است احترام گونه!؟ اگر جمله‌ای از این سوره حذف نشده است؛ پس چه لزومی به بیان این آیه وجود دارد؟:
    وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (حج/52 ) هیج رسول و نبی نیست که آرزوئی داشته باشد(بعضی‌ها معنای تلاوت را می‌کنند) و شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ می‌کند،  سپس آیاتش را محکم می‌سازد. (2)
  اگر در آیه بالا دقت کرده باشید، محمد برای توجیه علت القای شیطان در تلاوتش گفته که شیطان در تلاوت تمامی پیامبران القا می‌کند و الله هم القای شیطان را نسخ می‌نماید. 

    نسخ در اصطلاحات قرآنی به آیه‌ای گفته می‌شود که محمد از قول الله بیان کرده، در برهه‌ای از زمان بخشی از قرآن بوده و سپس آنرا حذف کرده، به چنین آیه‌ای منسوخ می‌گویند و اگر آیه‌ی نسخ شده را با آیه‌ای دیگر جایگزین شده باشد ایه‌ی جایگزین را ناسخ می‌گویند البته در قرآن انواع ناسخ و منسوخ وجود دارد:
      مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره/106) هر آيه‏اى را كه نسخ كنيم يا بدست فراموشی ‌بسپاریم بهتر يا همانند آن را می‌آوريم، آيا نمى‏دانى كه الله بر هر كارى تواناست‏؟
    در ادامه همه آیات برای اینکه مسلمانان از دلیل حذف این آیه نپرسند می‌گوید:
 أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ (بقره/108) آيا مى‏خواهيد از پيامبر خود همان پرسشی داشته باشید كه پیشتر از موسى پرسیده شد و هر كس كفر را جایگزین ایمان كند بدون شک از راه درست گمراه گردیده است.
     در آیه‌ی 52 سوره حج به صراحت گفته که این موضوع یعنی القای شیطان در تلاوت مخصوص محمد نیست برای تمامی پیامبران اتفاق افتاده است، به نظر می‌رسد محمد پس از اینکه متوجه گاف بزرگ خویش شدند از قول الله گفته که نه تنها برای من محمد بلکه برای تمامی پیامبران چنین چیزی سابقه دارد:
     وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ (حج/52) هیج رسول و نبی نیست که آرزوئی داشته باشد(بعضی‌ها معنای تلاوت را می‌کنند) و شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد.
 و در ادامه بیان شده که الله القای شیطان را نسخ می‌کند:
فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ   پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ می‌کند
 و می‌گوید که ایاتش را محکم می‌سازد:
 ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  سپس آیاتش را محکم می‌سازد.
      برای توجیه این مورد می‌گوید که ما با این کار شما را آزمایش کردیم:
     لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (حج/53) تا آنچه را كه شيطان القا مى‏كند آزمایش باشد براى كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و براى سنگدلان و ستمگران در ستيزه‏اى بس دور و درازند.
   و در ادامه می‌گوید:
    وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ  (حج/54) و تا آنان كه علم بدست آوردند  بدانند كه اين [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ايمان آورند و دلهايشان براى او خاضع گردد و به راستى الله كسانى را كه ايمان آورده‏اند به سوى راهى راست راهبر است.
      پس می‌توان نتیجه گرفت، چیزی در قرآن بوده است که محمد فکر می‌کرده است شیطان در تلاوتش القا نموده، او در ابتدا و همانگونه که طبری هم می‌گوید برای کاستن از فشارهای مکیان آیه‌ای را از قول خدایش بیان می‌نماید که سبب خوشحالی مسلمانان و غیر مسلمانان می‌شود به گونه‌ای که یکی از همین(به اصطلاح) مشرکان پس از شنیدن این آیه که سجده دارد خاک را بر پیشانی خویش می‌گذارد؛ پس از مدتی محمد متوجه پارادکس و تناقض بزرگ ایجاد شده بین تعالیم او و این آیه می‌گردد و اعلام  می‌نماید که آیه‌ی بیان شده چیزی جز القاء شیطان نبود و در توجیه سخنش آیه‎ی 52 سوره‌ی حج را بیان می‎نماید.
   اما این پرسش همواره در ذهن باقی مانده است: اگر قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، سخنان خداست؛ پس چگونه است که شیطان موفق شد در آن جملاتی را با نام آیه القا نماید به گونه‌ای که الله مجبور شد القاءات شیطان را نسخ کند و آیاتش را محکم سازد!؟ آیا ایه‌ی 52 سوره‌ی حج با آیات سوره‌ی نجم در تناقض آشکار نیست؟ چرا خدا باید سخنانش را تحت عنوان نسخ ویرایش نماید؟ مگر سخنان خدا تابع زمان و مکان است؟ اگر چنین است پس اسلام دینی است ویژه‌ی ام القری و ما حولها.
=================================================
(1) لما رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم تولي قومه عنه وشق عليه ما رأى من مباعدتهم عما جاءهم به من الله تمنى فی نفسه أن يأتيه من الله ما يقارب بينه وبين قومه لحرصه على إيمانهم ، فكان يوما في مجلس قريش فأنزل الله تعالى سورة  النجم فقرأها رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى بلغ قوله :  أفرأيتم اللات والعزى ومناة الثالثة الأخرى ألقى الشيطان على لسانه بما كان يحدث به نفسه ويتمناه :  تلك الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجى  فلما سمعت قريش ذلك فرحوا به ومضى رسول الله صلى الله عليه وسلم فی قراءته، فقرأ السورة كلها وسجد في آخر السورة فسجد المسلمون بسجوده ، وسجد جميع من في المسجد من المشركين، فلم يبق في المسجد مؤمن ولا كافر إلا سجد إلا الوليد بن المغيرة وأبو أحيحة سعيد بن العاص، فإنهما أخذا حفنه من البطحاء ورفعاها إلى جبهتيهما وسجدا عليها ، لأنهما كانا شيخين كبيرين فلم يستطيعا السجود. وتفرقت قريش وقد سرهم ما سمعوا من ذكر آلهتهم ويقولون: قد ذكر محمد آلهتنا بأحسن الذكر ، وقالوا: قد عرفنا أن الله يحيي ويميت ويخلق ويرزق ولكن آلهتنا هذه تشفع لنا عنده ، فإذا جعل لها نصيبا فنحن معه ، فلما أمسى رسول الله (ص) أتاه جبريل فقال: يا محمد ماذا صنعت؟ لقد تلوت على الناس ما لم آتك به عن الله عز وجل! فحزن رسول الله صلى الله عليه وسلم حزنا شديدا وخاف من الله خوفا كثيرا فأنزل الله هذه الآية يعزيه ، وكان به رحيما
(2)
سوره‌ی حج از جمله سوره‌هائی است که مفسرین قرآن معتقدند برخی از آیات آن مکی است و برخی دیگر مدنی و تقریبا تمامی آنان معتقدند که این آیه مکی است مانند:
1- فیض کاشانی شیعی در تفسیر الصافی جلد 3 صفحه 361 معتقد است که بیشتر ایات این سوره مکی است.
شیخ طوسی شیعی در تفسیر التبیان می‌گوید که آیه‌ی 52 سوره‌ی حج مکی است.
قرطبی سنی در تفسیرش جلد 12 صفحه‌ی 1 معتقد است که این آیه مکی است.
     همچنین سایت معتبر سنی اسلام وب معتقد است که این سوره غیر از چند آیه‌اش بقیه مکی است و مخصوصا تأکید دارد که این آیه مکی است.

۲۹ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام

این روایت از طبری، از جمله روایاتیست که "سلمان رشدی" از اونها استفاده کرد و منجر به کتاب "آیات شیطانی" شد. اولا تمام روایاتی که تو کتاب طبری اومده درست نیست و باید با کتب دیگه تطبیق داده بشه، همچنین شما چند تا آیه از سوره "نجم" برداشتی اونا رو به چند تا آیه دیگه تو سوره "حج" مربوط میکنی‌ !

آیه "ما ینطق عن هوا ، ان هو الا یوحی" به صراحت بیان می‌کنه که پیامبر هیچوقت چنین چیزی رو نمیتونه گفت باشن. دوما خطاب خداوند در القای شیاطین تو سوره "حج" در مورد پیامبران قبلیست. سوما به صراحت تو این آیه میفرمایند که خداوند القأ رو نبود می‌کند.

arsh irani گفت...

دوستان گرامی!
اگه میخای حتما نظرتون منتشر بشه از گزینه ی ناشناس استفاده نکنید.
ثانیا؛ قرآن میگوید الله آیه ای که القای شیطان باشه را نسخ میکند، نسخ یعنی اینکه آیه ای بیان شود و همه بشنوند و سپس الله اونو با آیه ای دیگر عوض کند.
برخی از آیات لفظشان موجود میباشد اما حکمش نسخ شده مانند آیه ی تحریم خمر در نماز.
برخی دیگر لفظ و حکم آن نسخ شده مانند همین آیه که القای شیطان است و الله اونو با آیه ای دیگر تعویض و محمکم مینماید.
ثالثا؛ این داستان در منابعی غیر از تاریخ طبری نیز بیان شده است که واقدی و ابن سعد نیز از آن جمله اند.

فرهاد گفت...

دوست عزيز
شما قرآن را بدون آشنايی و دانش کافی تفسير کرده ايد و برای همين بخطا رفته ايد.
اولا همانگونه که دوستمان در کامنت اول گفتند صدر سوره اعلام می دارد که رسول خدا از روی هوا و هوس (از جمله ميل به رضايت مشرکين) سخن نمی گويد بلکه هر آنچه بعنوان آيه بر شما می خواند وحی نازل شده بر اوست پس چگونه بلافاصله رسول خدا آيه های مزبور را نقض و بر خلاف آنها عمل می نمايد!
ثانياً آيه ای که اشاره کرديد (سوره حج) مشعر بر اين معناست که پيامبران آرزوی هدايت بشر را دارند اما شيطان در اين راه سنگ اندازی و مانع تراشی می کند وليکن خداوند موانع را برطرف و ابهامات را مکشوف می فرمايد تا بهانه ای برای ايمان نياوردن کسی باقی نماند. ضمناً از قول شيطان در قرآن آمده است که : «فبعزتک لاغوينهم اجمعين الا عبادک منهم المخلصين» و خداوند می فرمايد:«ان عبادی ليس لک عليهم سلطان» پس اين تصور که شيطان بتواند انبياء را فريب دهد و چيزی بر آموزه های آنها بيافزايد بکلی باطل است.
همچنين بايد دانست که روايت غرانيق نزد اصحاب حديث از مجعولات شناخته شده و بالکل مردود است. برخی اين احتمال را داده اند که همزمان با تلاوت اين آيات توسط رسول گرامی اسلام(ص) مشرکين جهت اخلال در تبليغ رسالت آنحضرت، جملات فوق را باصدای بلند خواندند تا امر بر مردم مشتبه شود.
با آرزوی توفيق
فرهاد

سید گفت...

پرسیده اید:"چرا آیه‌ی قبل از این آیه (نجم/19و20) خطاب به غیر مسلمان و در رابطه با بتهاست؛ "

جواب شما را آیه بعدی یعنی ۲۳ داده است:

إِنْ هِىَ إِلا أَسمَاءٌ سمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بهَا مِن سلْطنٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلا الظنَّ وَ مَا تَهْوَى الاَنفُس وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبهِمُ الهُْدَى (23)

اين بت ها هيچ حقيقتى به جز اين ندارند كه نام هايى از طرف شما و پدران تان بر آنها نهاده شده ، و خداى تعالى هيچ مدركى بر الوهيت آنها نازل نكرده ، اى پيامبر اينان به جز خيال و پندارى دلخواه را پيروى نمى كنند.

در ضمن آیه ۲۲،۲۱ كه گفته:"آيا پسران مال شما و براى خدا دختران است ؟ چه تقسيم جائرانه و غير عادلانه اى " از روی انكار استهزاست نه پرسش. چون اسلام رسما زنده به گور كردن دختران را ممنوع كرد و گفت كه بین پسر و دختر فرقی نیست.

ناشناس گفت...

اینکه اسلام زنده بگور کردن دختران را ممنوع کرده، دلیل بر اینکه در اسلام بین دختر و پسر فرقی نیست نمیشود. یا اینکه منظورتان این است که در زنده بگور کردن بین دختر و پسر فرقی نیست! شما در جاهای دیگر لینک اصول منطق را داده‌اید، چرا خود رعایت نمیکنید؟

مسلمانان عجیب از ممنوعیت زنده بگور کردن دختران در دین خود ابراز افتخار میکنند! تو گویی نمیدانند که ملل پیرامون و از جمله ایران دختران خود را زنده بگور نمیکردند.

ناشناس گفت...

وقتی میپرسد که "آيا براى شما پسر و براى او [خداوند] دختر است؟ در اين صورت اين تقسيم‏بندى ناعادلانه‏اى است‏."
انتظار دارد که عرب چه پاسخی بدهد؟! چه استهزا چه پرسش واقعی.
قران البته انتظار دارد که حس عدالت خواهانه عرب را برانگیزد و وی پاسخ دهد که بله، تو درست میگویی عادلانه نیست.
اینکه سو استفاده میشود از نظر غلط عرب، بجای ارشاد وی. این چه دین هدایت گری است؟ این زبان انسان است و نه خدا.

مثل اینکه من به رفیقم بگویم که تریاک برای تو، هرویین برای من! و بعد او از من بپرسد که: "آيا براى شما هرویین و براى من تریاک است؟ در اين صورت اين تقسيم‏بندى ناعادلانه‏اى است‏." رفیق من نباید اینطور با من جدل کند. او باید به من بگوید که چه تریاک، چه هرویین هر دو بد است و در بالا در این مورد قرآن باید میگفت که فرقی بین دختر و پسر نیست، چرا ناعادلانه رفتار میکنید.

سید گفت...

در جواب دوستی كه از استدلال بنده در مورد تفاوت نگذاشتن بین زن و مرد اشكال گرفتند. اینها دلایل تكمیلی برای این مساله:

در آیه 48 و 58 سوره انعام نیز خداوند حضرت عیسی(ع) را فرزند حضرت مریم(س) را از فرزندان حضرت ابراهیم(ع) می شمارد که خود بیانگر آن است که در اندیشه و بینش قرآنی هیچ تفاوتی میان فرزندان دختر و پسر نیست. این در حالی است که در جاهلیت تنها فرزندان پسری را از نوادگان و فرزندان خویش بر می شمردند و فرزندان دختری خویش را فرزندان دیگران و پدران دیگر می شمردند.
خداوند در آیه 94 و 05 سوره شوری فرزند دختر دادن به افراد را نشانه ای از علم و قدرت خویش بر می شمارد که بیانگر نوعی احترام و ارزش گذاری به دختر نیز می توان برشمرد. به هر حال دختردار شدن متکی بر مشیت الهی است و این خداوند است که به هر کس بخواهد دختر و یا پسر می دهد.
خداوند در آیات 53 و 63 سوره آل عمران آن چنان برای دختر ارزش و اهمیت قایل می شود که خود در نام گذاری وی دخالت می کند و نامش را مریم می گذارد. این در حالی است که همسر عمران از این که دختری زاییده است که نمی تواند در خدمت خانه خدا باشد اندوهگین بود. خداوند نه تنها این مساله را حل می کند بلکه وی را برای خدمت کاری خانه می پذیرد تا نشان دهد که تفاوتی میان زن و مرد و دختر و پسر برای بندگی نیست هر چند که به علل شرایط جسمی دختران و زنان از برخی از اعمال معاف شده اند. با این همه اجازه می دهد که دختر عمران این مسئولیت را بپذیرد.
در تحلیل قرآنی دختر هدیه خداوند به انسان هاست و انسان ها می بایست از این نعمت خداوند و رحمت وی خشنود شوند. در این بینش هیچ تفاوتی میان دختر و پسر از این جهت نیست و هم دختر و هم پسر به عنوان هدیه الهی به بشر مورد تاکید قرار می گیرد و خداوند در قرآن از آنان به هبه یاد می کند. (شوری آیه 94)

سید گفت...

"مسلمانان عجیب از ممنوعیت زنده بگور کردن دختران در دین خود ابراز افتخار میکنند"
منظور از بیان این مطالب افتخار نبود؛ صد البته كه این مسایل بدیهی هستند. منظور تایید این ادعا بود كه اسلام نمی توانسته از یك طرف با در زمینه تحقیر كردن زنان و دختران در جامعه جاهلیت عرب سنت شكنی و مبارزه كرده باشد و از طرف دیگر در آیه مذكور آنها را پایین بیاورد و مهر تایید بر كارشان بنهد.

مسلمahmad گفت...

این داستانیست که متاسفانه بسیاری ازصوفیان ومورخین آن راذکرکرده اند امانه روایات مورخین نزداهل تحقیق معتبره نه روایات صوفیون؛زیراهردوگروه به اسنادوصحت وسقمت آن نگاه نمیکنندبلکه همانطورکه شنیده اندآن راروایت میکنند.
نظرییه اهل تحقیق:محققین ازجمله بیهقی وقاضی عیاض می فرمایندکه این روایت راهیچ یک ازاشخاص مورداعتمادوثقه روایت نکرده اند(باسندصحیح وسلیمی).ازامام محمددراین موردسوال شد؛فرمود این هیچ گونه صحتی ندارد.ابومنصورماتریدی میگوید:این رامخالفان درست کرده وواردکردندتادراسلام شبهه واردکنند.
همچنین سوره نجم مکیست وسوره حج مدنی.اگرقراربودجوابی بیایددرسوره ای مکی میآمد نه مدنی.بله فهمیدیم که این هاهمه جزداستان سرایی چیزدیگری نیست.عقیده اسلامی تاریخ نیست که نظریه ی هرمورخ وغیرثقه ایی روقبول کنن.محققین وعلمای حدیث ازابتدای اسلام قوانینی برای روایت حدیث گذاشته اندتاهرکسی عقیده اسلامی رولکه دارنکنه.آقای arashشماکه پژوهشگرهستین چطوراین داسستان روقبول کردین ونوشتین.

arsh irani گفت...

با توجه به این آیه از قرآن که در متن هم قرار دادم شکی در صحت داستان غرانیق نیست:

لْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ می‌کند،

قطعا محمد فکر میکرده که شیطان در سخنانش به نام قرآن چیزی القا کرده که ایه‌ی قرآن شده و بعدا اون آیه رو از قرآن نسخ کرده.

مسلمahmad گفت...

آقای عزیزاولاعدم صحت داستان غرانیق کاملابیان شد.ثانیااین آیه منظورتلاوت هست وهنگامی که آیات روتلاوت میکردشیطان تووحیش خلل ایجادنمیکردبلکه دردل مخاطبین شبهه میانداخت وخداوندباآیه ایی دیگرشبهه راپاسخ میداد.منظورازنسخ جوابه درضمن این آیه چه ربطی داره به قصه غرانیق؟خداوندمیگه پیامبران گذشته واین چه دلیلی میشه که من یک قصه روباورکنم؟یعنی همین جواب ضعیف روبه من میدی؟من که ثابت کردم این داستان اصلاصحت ندارد.خوب من ادعامیکنم که مسیحی ام وبه میل خودم داستان سرایی میکنم ومیگم اینااین موقع اتفاق افتاده مگه میشه؟درضمن یه سری هم به قضیه اینکه (محمدگفته من امرشده ام تامردم رابکشم)بزن واگه جوابی داری بده.باتشکر.

arsh irani گفت...

کی گفته که تمام آیات سوره‌ی حج مخصوصا آیه‌ی 52 مدنی است؟ من نمیخام با شما وارد جدل بشم اما به نظر اطلاعتان بسیار اندک است و فکر می کنی یا سوره مکی است و یا مدنی و اینو هم از داخل قرآنها که نوشته مکی یا مدنی به من میگی؛ بیشتر از 30 سوره در قرآن هست که میان علمای اسلام اختلاف است که این سوره ها مکی هستند یا مدنی، بیشتر صاحبنظران معتقدند که این سوره هم مکی است و هم مدنی و مخصوصا آیه ی 52 را مکی می دانند.
پاسخت در لینک نوشته شده.

مسلم گفت...

خوب آقای عزیزقبول مکی.اماپاسخ به بقیه چی؟داستان ساختگی غرانیق ومکی بودن چه ربطی به این داره.ببین آقامدلل نمیتونین حرف بزنین.قبول کنین.خوب اینکه نشددلیل.شماکه میخوای ثابت کنی که اینطورداستانی هست بایددلیل بیارین؛امابه من هیچ پاسخی داده نشد.

مسلم گفت...

آره حرف شمادرسته.من روی صحت قصه بحث میکنم نمیشه که قصه سرایی بشه ومن ساکت بشینم توبایداستدلالتو ازقصه ثابت کنی گفتم این آیات اولامعنی اینونمیرسونه که تووحی پیامبر خلل واردشده و ألقی به معنای خلل دروحی نیست زیرابه معنای شک به صورت وسوسه است آن هم دردل مخالفین وموافقین که خداوندشبهه روباآیه یدیگری پاسخ میده وآیات قبلی همانطورقوی ومدلل باقی میمونن.درضمن باپاسخ دادن به یک بخش ازجواب به بقیه فرارنکنین.من این احساسودارم.

مسلم گفت...

خوب وقتی چنین قصه ای نباشه چطورشماازاین آیه چنین استدلالی میکنین؟درضمن من حاضرهستم باشمادرهربحثی به خصوص اعجازقرآنی بحث کنم.درهربخش که شمابگین
لطفا یه سری به این قسمت هم بزنید:محمد: به من دستور داده شده با مردم غیر مسلمان بجنگم تا مسلمان شوند. بررسی جنگ بدر.

arsh irani گفت...

گرامی، چون با ملاک مسلمانان معتقد این داستان صحیح نیست پس باطل است؟
عجب منطقی!
این داستان حقیقت تاریخی است، اگر چنین است پس غیر از کتب اسلامی صحیح بقیه ی تاریخ باطل است!
ضمنا من تمامی نظریات را با دقت می خوانم اگر مطلب مستند و منطقی یافتم پاسخش را هم خواهم داد.
پیروز باشید!

مسلم گفت...

درخواستی ازشمادارم وآن اینکه تمام سوالاتم راپاسخ دهید. لطفا.
طبری درمقدمه کتابش چنین مینگارد:خواننده کتاب بایدبداندکه دراین کتاب اخبار وروایاتی جمع کرده ام و سند وراویان آن رابیان نموده ام؛پس اگر دراین کتابم درمورد گذشتگان چیزی بیان نموده ام که درست درنمی آید بایددانست که من چنین خبری راازپیش خودم نیاورده ام؛بلکه کسانی آن راآورده اند که آن رابرای مانقل کرده اند ومابه همان صورت که آن هانقل کرده اند،نقل کرده ایم.ازاین مقدمه فهمیده میشود که طبری صحت ودروغ وتشخیص راویان راکلا بر عهده خواننده گذاشته است؛پس مابه نقدوبررسی راویان این داستان میپردازیم.
طبری ازطریق عوفی ازبن عباس روایت کرده است.این راطبری ازرجالی که مجهول هستند وهمچنین عوفی که ضعیف است روایت کرده است.
طبری ازابومعشرازمحمدبن کعب ومحمدبن قیس روایت کرده است.ابومعشررانسایی وقطنی ضعیف میدانند وبخاری میگوید دروغگوست ویحی بن سعیدآن راجدا ضعیف میداند(این ازتاریخ طبری)
دیگرراویان این حدیث کلبی است که بسیاردروغگوست ودر آخر عمرش اعتراف کرد که هرچه روایت کرده ام دروغ است ونیزکتابی نوشته وبه دروغ به بن عباس نسبت داده است.وهمچنین عنعنه بن اسحاق که مرسل است ویزیدبن زیادمدنی که علمای اهل حدیث اصلابه احادیثش اعتماد نمیکردند،وجوددارد.بله همه اینهایاضعیف اندیامنقطع.آیامن مدلل صحبت میکنم یاشما؟آیاحرف من منطقی ترست یاحرف بدون دلیل وپوچ شما؟
بیشترتحقیق کن جناب آقایArash irani
میتونی چندتاجاهل که هیچی سرشون نمیشه روگول بزنی اما منونه!!!!!!یه سری هم به این قسمت بزن اگه جوابی داری بنویس:«بررسی ادعای عدم توانائی در آوردن سوره‌ای مانند قرآن»

arsh irani گفت...

این داستان را قرطبی، ابن کثیر، بغوی، ابن جریر الطبری و ... آورده اند، منابع تنها تاریخ طبری نیست و شما حرف خودت را تکرار میکنی من نیازی به توضیح اضافی نمی بینم.
من که در متن هم گفتم فرض می کنیم این داستان ساختگی باشد با ایه 52 سوره‌ی حج که به صراحت گفته شیطان در تلاوت محمد القا کرده چه می‌کنید؟
شاید بگوئید صراحتی در این نیست، اتفاقا صراحت کامل هست زیرا برای اینکه محمد خودش را تبرئه کند سایر پیامبران رو هم فدا کرده یعنی من محمد تنها کسی نیستم که شیطان در تلاوتم القا می کند.
معنی نسخ رو هم که می‌دانید، به ایه‌ای که بیان شده و در برهه‌ای از زمان بخشی از قرآن بوده و سپس محمد آن را حذف کرده منسوخ و به آیه‌ی جایگزین را ناسخ می گو‌یند.
اگر به همین صورت ادامه بدی و بگی چون بر طبق قوانین شرع صحیح نیست پس باطل است دیگر پاسخ شما را نخواهم داد.
پیروز باشید!

مسلم گفت...

آقای عزیز من احوال راویان این حدیث رو براتون بیان کردم وشما که خودتونو پژوهشگر میدونین خوب چرا همونجایی که به نفع شماست رو واسه خودت میگیری اگر چه صحیح هم نباشد وفقط میخوای یه شبهه وارد کنی.و جواب نمیدم که نشد حرف منطق
منم حرفامو تکرار نمیکنم؛چون شما به خاطر تعصبی که نسبت به اسلام دارین از خرتون پایین نمیشین من مجبورمیشم بیشتر توضیح میدم همچنین شما از ناسخ منسوخ فقط همین معنای حذف وجایگزین دیگه آیه ای رومیدونین؛در ضمن محمد اولا قرآن رو خودش ننوشته که پیامبران دیگه رو فدای خودش بکنه ثانیا نسخ تنها به این معنا نیست که آیه ای حذف بشه ودیگری جایگزین بشه.آقای عزیز کمی مدلل صحبت کنین تاریخ اسلام ازحساسیت خاصی برخوردارست به همین خاطر هر حدیث وروایت وهرراویی معتبر نیست وهمین باعث شده که عقیده اسلامی به طور صحیح به مابرسه وبقیه فرق همچون شیعه و معتزله و..وباطله هستن.

مسلم گفت...

شما خیلی بدبختین اصلافکرشو نمیکردم
اولا بن جریر طبری همان مورخ بزرگ، طبریست که اسم کاملش ابو جعفرمحمدبن جریرالطبری است.اول اسمش الف ولام اضافه کردی تاتشخیص ندم و احوال راویانش وتبریه اون ازاحادیثشو ذکر کردم.ثانیا ابن کثیر به شدت این رو رد میکنه ومیگه:ولکنهامن طرق کلهامرسله ولم أرها من وجهٍ صحیح
وهچنین قرطبی :الأحادیث المرویه فی نزول هذه الأیه لیس منهاشیءیصح وهمچنین بعدازبیان روایت مینویسدحدیث منقطع ویامیگویدهذا حدیث منکر ومنقطع ولاسیما من حدیث الواقدی.ودرآخرازقول بن عطیه این رابه شدت ردمیکند.
ومتأسفانه کتاب بغوی رانیافتم.
آقای گرامی!قولی رونقل میکنی نقد هم بکن واین از شدت ضعف شماست.وبه شماتوصیه میکنم که تعصب روکناربگذارین وهمیشه ازحقیقت پیروی کنین.باتشکر.وانشاءالله دردفاع ازاسلام درمقابل شماازهیچ کوششی دریغ نخواهم ورزید ودرهرموضوعی که شمابگویید حاضرم بحث کنم.

arsh irani گفت...

متأسفانه شما باز حملات شخصی رو شروع کردید، البته آموزه‌ی دینی هر دینداره، زیرا دینداران اعتقاد دارند که خودشان بهترین انسانها هستند و دیگران بدبخت، نفهم و پست.
اما در پاسخ به حمله‌ات؛
باید فرق بین تاریخ طبری و تفسیر طبری متوجه باشی، در متن از کتابی که به تاریخ طبری معروف است نوشتم و در کامنت بالا اگه دقت کرده باشی تمام اینائی که نوشیتم مفسیر هستند، من تفسیر ابن کثیر، بغوی، قرطبی و ابن جریر طبری را نوشتم، طبری این داستان را هم در تاریخش آورده و هم در تفسیرش.
بقیه حرفات که تکرار مکرارته، همین ابن کثیری که مثال زدی ننوشته که این داستان دروغه بلکه گفته با معیارلهای اسلامی مرسله و هیچکس نمی تونه در چارچوب اسلامی بگه که حدیث مرسل موضوعه.
حدیث مرسل به حدیثی گفته میشه که یک یا چند نفر از راویانش در تاریخ شناخته شده نباشند، مثلا "الف" از "ب" و اون هم از "جیم" نقل می کند، اگر "ب" در تاریخ ناشناس باشد او لااقل مورد تأیید جیم که موثق است می باشد این بدان معناست که "جیم" "ب" را قبول دارد گرچه تاریخ او را نشناسد مثلا شما میگید که من از پسرخالم فلان واقعه را نقل می کنم، چون مثلا من پسرخاله ات را نمی شناسم پس باید بگم حرف تو دروغه؟
اگر معتقد بودند که این حدیث دروغه که در کتابشان نمی آوردند.

مسلم گفت...

جوابت همینه؟توضیح حدیث مرسل!!!!واقعاواستون متأسفم.شمایاتواین سایتتون به دروغ یه چیزایی روبه اسلام نسبت دادین که اصلاتوش وجودنداره ویااز احادیث ضعیف وموضوع که رد هستن دلیل میگیرین.آقای عزیزفرق بین تفسیروتاریخ طبری رو هم میدونم وگفتم که طبری که چیزی نقل کرده اماشما خودتونو احساساتی جلوه میدین وازجواب دادن به صورت مدلل امتناع میکنین.واین نشانه بدبختی وضعف شماست و حدیثی که درآن شخص مجهول باشه ضعیفه مگه من غیرازاین گفتم.خواهشی که دارم یه کم مدلل حرف بزنین.

ولی الله گفت...

تناقضات درگفته نویسنده:
جناب نویسنده می فرمایندکه محمدخودش نویسنده قرآن است وخدایی وجودندارد؛امادراین جاازاین قصه دلیل میگیردکه شیطان دروحی به خلل ایجادکرده است.خوب اگرشمابه وحی اعتقادی ندارین این حرف هاچیه؟چرامحمدبایدفکربکندکه گفته شیطان گفته جبریل است درحالی که(به قول شما)قرآن راخودش نوشته است؟آیاچنین حرفی بامنطق درست در می آید؟
نویسنده نمی داندکه باگفته خودش نبوت محمدراتصدیق کرد!!!

ناشناس گفت...

اگر واقعا این آیه جعلی باشد باز هم قرآن زیر سوال می رود .این آیات می توانند تحدی برای قرآن باشند .زیرا مسلمانان نتوانستند فرقی بین این ایات و ایت قبلی قایل شوند و دچار شبهه شدند.

ناشناس گفت...

این که ما جاهایی ک به ضررمان است را جعلی بنامیم و هر انجه را باب میل ماست صحیح بدانیم بی منتقیسیت.کتابی ک دارای این همه شبهه و تفاسیری ک مورد قبول برخی از مسلمانا نیست نمیتواند کتابی از جانب خدا باشد اگر خدایی قایل باشیم

ولی الله گفت...

عزیزان ناشناس بالایی من نمیدونم کجای قرآن شبهه برانگیزه که شمامیگین آیاخودتون 2تاکتاب تفسیردستتون گرفتین که بفهمین قرآن چی میگه؟شمافقط ازروی ترجمه نگاهی گذرابه قرآن میندازین وباتفسیرات وتأویلات خودسرانه وساختگی خودتان میگویید قرآن پرازشبهه است؛درحالیکه اینطور نیست وبایدطبق قوانین وعرف عرب ودیگرفنون ازقبیل علوم وفنون عرب وعقایداسلامی قرآن تفسیربشود وهمچنین مادرجایی که به نفع ماباشد رانمیگیریم بلکه دلیل داریم.
امااین داستان خوب همانطورکه دربالاگفتم کسی که به نبوت محمداعتقادی ندارد نمی تواند بگویدکه شیطان دروحی اوخللی ایجادکرده است مگر اینکه بگویدمن به نبوت محمدبه عنوان یک مسلمان اعتقاددارم وبعدجواب این شبهه راازمنابع اسلامی دریافت کند وهمچنین درمیان راویان این حدیث دروغگووجوددارد وبامنطقی که شمادم ازآن میزنید سازش نداردکه ماگفته یک دروغگوراقبول کنیم.

ناشناس گفت...

آقایون٪این شیطان رجیم مخلوق شما از خدای شما باهوشتر است ٬چه رسد به محمد پدفیل زن باره۰««شیطان طرد شده از بهشت توانست دیوار حفاظتی خدا را بگذراند و رودست به خدا بزند و وارد بهشت شده و تنها مخلوق خدا را فریب دهد۰»»
به این می گویند ««آیکی یو»» ۰
۵میلیون مفتخور از این راه نون میخورند و سوار دوش مردمند٬عده ای به این سواری دادن افتخار می کنند و به خود می بالند۰

ناشناس گفت...

من کاری به سند حدیث و رجال و درایه ندارم فقط سوره نجم را با ترجمه اگه با دقت بخونی می گوید لات وعزی و سومین انها منات را ببینید که اسمهای دخترانه دارند یعنی مونثند خدا طعنه می زند به مشرکان که اولا خدارا دارای فرزند کردید وان هم چه فرزندانی !! خود ارزوی داشتن پسر دارید و برای خداوند دختر می پسندید!!!! یعنی حماقت پشت سر جهالت !! و سپس خداوند در ادامه می فرماید اینها اسم و رسمیست که گذشتگانتان با جهالت بر این سه سنگ و چوب گذاشته اند و خودتان در حال حاضر چیزی از خداییت در وجود ایشان حس و لمس نمی کنید و خداوند هیچ چیز خارق العاده ای در اینان قرار نداده است !! حالا در ادامه این جملات ایات غرانیق منتسب می شود !! تو را به خدا ایا باورپذیر است که تعریف و تمجیدی از این سه بت بشود بعد از این همه نکوهش اون هم به خاطر دلداری از مشرکین !!؟ اخه عزیز من اگه شیطان بخواد القا کنه که ادبیاتش و شعورش از من و تو بیشتره از جایی القا می کنه که منطقی به نظر بیاد !!!! قبل و بعد ایه رو می پاد که سوتی نده !

ناشناس گفت...

در مطلب شما به سه نکته برخوردم که تفسیر کاملا اشتباهی نموده اید و با خواست ونظر قران مغایرت دارد اولا در مورد لات وعزی وبتهای دروغین قران ومحمد هیچگونه تعریف وتمجیدی ننموده بلکه بشدت انرا نفی ومورد تمسخر قرار داده اند شما ایات را تا جایی ترجمه کرده اید که مطلوب خود را از ان بدست اورید اما ایه ای که پس از این ایات نتیجه گیری کرده ومقصود خود را بیان کرده به ان هیچ اشاره ای ننموده اید اینها تنها نامهایی هستند که شما وپدران شما بر انها نهاده اید وخداوند سند محکمی بر حقانیت انها نازل ننموده این تنها نتیجه ظن وگمان شما وهوی وهوس شماست وحقیقت ان چیزی است که خداوند نازل نموده نکته دوم در مورد نسخ وابطال ایات قران وجایگزینی ان توسط ایات جدید است که این هم برداشت اشتباه شما وعدم دقت به ایات پیشین وپسین ایه است هیچیک از ایات قران منسوخ نشده وهمه ایات تا ابد اعتبار خود را دارند اگر مثلا در یکی از ایات سوره بقره مباشرت با زنان در طول ماه رمضان حرام گردیده وسپس حکم جدیدی امده دلیل بر نسخ ایه نیست بلکه ایه بقوت خود باقیست وتنها تخفیفی به مسلمانان داده شده که مباشرت شبانه ازاد است چون شما توان اجرای صحیح انرا ندارید پس منتی است بر مردم وتخفیفی برای انها والا اصل همان است که در طول ماه رمضان مباشرتی صورت نگیرداما در مواردیکه قران صراحتا به نسخ ایات اشاره میکند اگر به ایات متقدم ومتاخر ان ایه دقت کنید متوجه خواهید شد که مراد از ایه ایات قران نیست بلکه اشاره به کتابهای تورات وانجیل که انهم از ایات الهی بوده میباشد نه ایات قران بعنوان نمونه اگر به ایه 106 سوره بقره دقت کنید ما ننسخ من ایه اوننسها نات بخیر منها اگر به ایه ماقبل ان دقت کنید کاملا متوجه خواهید شد منظور از ایه کتابهای پیشینیان یعنی تورات وانجیل بوده نه ایات قران ما یود الدین کفروا من اهل الکتاب ولاالمشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم والله یختص برحمته من یشا والله ذوالفضل العظیم ونکته سوم اینکه شیاطین در ارزوهای پیامبران افکار انحرافی ایجاد مینمایند بدین معنی است که خداوند با ایات روشن خود ووحی به پیامبران راه روشن واینده ای درخشان را برای مردم ان قوم ترسیم میکند وچون پیامبران بمانند سایر انسانها تحت تاثیر القاات شیطانی هستند وبرای رسیدن به هدف الهی خود راههای مختلف وگوناگون را پیش بینی میکنند که الزاما همه ان تفکرات درست نیست لدا خداوند هر جا ببیند که رسول او برای رسیدن به هدف با وسوسه شیاطین گام اشتباهی برمیدارد ان افکار را از ذهن پیامبرانش خارج واو را به صراط مستقیم بر میگرداندنمونه ان زمانی بود که محمد برای راضی کردن مشرکان تصمیم داشت از اهداف خود قدری کوتاه بیاید که با تهدید شدید خداوند روبرو شد واز انحراف او جلوگیری بعمل امد

Translate

بايگانی وبلاگ