موسی همراه خانمش پس از اینکه مزد چوپانیاش را از پدرزنش(شعیب) گرفت، شبهنگام در حرکت بود که متوجه آتشی در میان درختان گردید؛ از آنجائیکه هوا سرد و تاریک بود، به خانمش گفت: تو همین جا منتظر بمان؛ من برای آوردن آتش به آنجا میروم تا هم خودمان را گرم کنیم و هم نوری باشد برای بهتر پیدا کردن راه؛ هنگامیکه موسی به آنجا رسید، از سمت راست دره در جایگاه بقول قرآن مبارکی در میان درختی، ندائی شنیده شد که گفت: ای موسی! (چیزی که در میان درخت است، آتش نیست) کسیکه در میان آتش است، من هستم؛ الله پروزدگار جهانیان.
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِين )قصص/30) پس هنگامیکه به آن رسيد از جانب راست دره در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى! منم، من الله پروردگار جهانيان.
فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/8) هنگامي که نزد آتش آمد، ندايي برخاست که مبارک باد آن کس که در آتش است و کسي که در اطراف آن است و منزه است الله که پروردگار جهانيان است!
آیا خدا تا این اندازه خودش رو کوچک میکنه که در میان درختان پنهان بشه و اونجا هم اتش رو روشن کنه(تا گرمش نشه)؟
اصلا چه لزومی داره خدا در میان درختان خودش رو پنهان کنه؟ از همون بالای صیحه میزد که آهای موسی! تو آسمون منم الله خدای جهانیان.
برای دیدن شرح مفصل این داستان از دید قرآن اینجا را کلیک کنید.
۲ نظر:
خودتان می فرمایید " از آن درخت ندا آمد ".
چرا باید خدا را موجودی مادی فرض كنید تا درون درخت پنهان شده باشد. خدای عالم به هر كاری قادر است و ندا هم چیزی جز حركت مولكولهای هوا با نظم خاص نیست. اینكه برای خدا كاری ندارد.
سید بابا! الله می گه: "منم!... مبارک باد آن که در آتش است"...اين منم پروردگار تو دمپائی ات را بيرون آور..."الله توی آتیش بوده از این واضح تر؟ راست میگه ایرانووووووو مگه الله مرض داشت یا مانعی داشت همین جوری ساده از آسمون داد بزنه؟ تا اینکه بیاد خودشو توی آتیش کوچولو کنه و قایم کنه!!! قصه ی قشنگیه واسه ی خواب کردن کوچولوها!
ارسال یک نظر