در تظاهرات 22 بهمن از میدان انقلاب به سمت آزادی و در کنار پیادهرو حرکت میکردم، از همان ابتدا با نصب ایستگاههای به اصطلاح صلواتی که در آنها انواع خوردنیها بین مردم توزیع میکردند تا ساختمان وزارت کار که از پشت نردهایش موز توزیع میکردند، مواجه شدم به یاد شعر اقبال افتادم که گفت:
زخم از او نشتر از او سوزن از او
ما وجوی خون و اميد رفو.
گرچه منظور اقبال، غرب است اما چقدر این "اوی" اقبال به رهبران کنونی حاکم بر کشورمان میخورد.
از احمدینژاد گرفته که مردم را در فقر نگه میدارد و با توزیع لقمه نانی در میانشان، آنها را وابسته به خویش میکند تا برکات سفرها مقام عظمای ولایت؛ عوام نیز فراموش میکنند که عامل این زخم کیست.
چیز دیگری که در میان این به اصطلاح تظاهرکنندگان مشاهده نمودم، حرفهای دو نفر از همین راهپیمایان مردمی بود؛ یکی به دیگری گفت که هر که دستش رو اینجوری کرد دستش انگشتش رو باید بشکنیم و همصحبتش به او گفت که کی اینو گفته، او گفت که محسن. این محسن کیست؛ بقول مسلمونا الله اعلم.
چیز دیگری که با چشمان خود دیدم دستگیری یکی از سبزها به دست همین تظاهرکنندگان بود؛ در حالیکه در حرکت بودم دیدم که پیرزنی با دو دختر جوان مشغول جیغ زدن هستند من هم و تعدادی از مردم به کنار آنها رفتیم و سعی در رها کردن این جوان با خواهش و تنما از دست لباس شخصیها نمودیم که صد البته به زور اونو به حاشیه ی خیابان بردند که مادرش بشدت گریه میکرد.
چیز دیگری که مشاهده نمودم و برام جالب بود، صحنهی برخورد با ماشین خاتمی بود؛ همینطور که در کنار پیادهرو میرفتم سر و صدا بگوشم رسید، دیدم که دو ماشین با سرعت به جلو میآیند، ماشین جلوی ماشینی سفید رنگ که اگه اشتباه نکنم پاترول بود و ماشین عقبی یک سواری سیاه رنگ؛ به هر دوی این ماشینها مخصوصا ماشین جلوی، تعدای از همین تظاهر کنندگان مانند زنبور وحشی چسبیده بودند؛ فکر کردم که ماشین احمدینژاده، اما هنگامیکه فحاشی تعقیب کنندگان ماشین رو دیدم فهمیدم که احمدی نژاد نیست؛ اولش تصور کردم از مردم عادی است که اینگونه بی مهابا به میان اینها آمده، اما هنگامیکه ماشین نزدیکم آمد فهمیدم که قضیه چیست؛ شیشهی عقب ماشین سواری را شکستند و با هر چی در دست داشتند سعی در شکستن شیشه و توقف این دو ماشین را داشتند که ماشینها این ماشینها موفق به فرار از میان اینها شدند.
ساعت تقریبا 1045 بود که به نزدیک ایستگاه مترو رسیدم، دیدم که چند صد نفر در مقابل این ایستگاه در صف و منتظر ورود به مترو هستند این بود که فهمیدم همهی اینها مانند من از سبزها هستند؛ همینکه وارد ایستگاه مترو شدم، خواستم بلیط بخرم اما کسی در باجهی بلیط فروشی نبود، گفتند امروز مجانی است.
جلوتر رفتم، دیدم قطاری که از سمت ایستگاههای جنوب میآمد، پر از مردمی است که شعار مرگ بر فلانی و بهمانی میدهند. اینجا بود که کاملا متوجه سناریوئی شدم که شاید از مدتها قبل برنامهریزی کرده بودند؛ آوردن خبرنگار خارجی، جارو جنجال عجیب تلویزیون و ..... .
درون قطار همش به فکر ایران و آیندهاش بودم.
با خود میاندیشیدم که آیا میتوان هم اصولاسلام را پذیرفت و هم به دمکراسی رسید.
آیا میتوان معتقد به حکومت قانون در جامعه بود و هم اصل مسلم امر به معروف و نهی از منکر را پذیرفت؟
چگونه میتوان معتقد به کرامت انسانها بود و در عین حال ایمان داشت که مصلحت حکومت اسلامی از مهمترین واجبات است؟
آیا میتوان از حکام کشور انتظار داشت که سرمایهی ملی ایران را به دیگران نبخشند، بین هممیهنان مسلمان و غیر مسلمان تفاوتی قائل نگردند و در همان حال معتقد بود که همانا مومنان(حتی غیر ایرانی) برادرند و غیر مسلمانان(ولو هممیهن) مانند دامها هستند؟
آیا میتوان همزمان هم معتقد به آزادی انسان و حاکم بودنش بر سرنوشت خویش بود و در همان حال قضا و قدر الهی را پذیرفت؟
آیا میتوان اصول اسلام را پذیرفت و در همان حال معتقد بود که نباید به زنان و دختران دگراندیش تجاوز جنسی شود؟
آیا میتوان هم اصول اسلام را پذیرفت وهم جامعه را از خرافه دور کرد؟
آیا میشود هم معتقد به تعقل بود و هم تقلید؟
چرا ما آزادیم که در همهی مسائل تفکر کنیم الا در دین؛ که باید دنبالهرو آخوند به اصطلاح مرجع باشیم؟
۴ نظر:
سلام
خوشحال می شوم اگر نوشته مرا درباره مقایسه قران و اعلامیه حقوق بشر ملاحظه بفرمایید.
http://balatarin.com/permlink/2010/2/14/1952420
ضمنا من ایدیم را از شبتاریخ به گمنامیان در بالاترین تغییر دادم
منظورتان از اصول اسلام مشخص نیست.اما اگر در بند واژگان انتخابی شما نباشیم و به روح کلی سوالهای شما بپردازیم و می توان به صورت تلگرافی جواب زیر را داد
فرضها:برای بحث بعضی گزاره های مناقشه بر انگیز را بدون بحث در باره آنها فرض می گیریم:خدا وجود دارد.اسلام دینی است که خدا برای هدایت بشر فرستاده است.امور مسلم دیگر مانند ناقص بودن عقل بشری در هر زمان و بی نقص بودن خدایی که فرض شد و... نیز مواد بحث هستند.
نتایج:اسلام ابزاری است برای رسیدن بشر به سعادت.نه بشر وسیله ای است که باید اسلام را نجات دهد.بر اساس قوانین و تجربیات تاریخی در مورد هر حقیقت موجود در تاریخ ،اسلام در زمینه تاریخی و قومی نازل شده و رنگ و بوی آن مقطع را گرفته.و گزاره های دینی در طول زمان بر اساس ظرف فهمها تفسیر شده و گاهی از خود گزاره های اصلی مهم تر شده است و سازمان علمایی که در دین به عنوان یک حقیقت و ابزار می نگریستند که باید با عقل بشری مانند هر پدیده تاریخی و طبیعی سنجیده شود، به دلیل عقب ماندن کشور های اسلامی از قافله تمدن از زمان صفویه به این سو نهاد نخبگان به دو پاره تقسیم شد نخبگان دانشگاهی و نخبگان حوزوی، و نخبگان حوزوی برای نخبه ماندن به جای تعقل در دین به بازنویسی بی چون چرای نظریه های زمان ملاصدرا پرداختند و با تعصب از همان ماترک دفاع کردند.در انتها با تفکر در باره سوالاتی نظیر اینکه چرا خداوند به طور صریح ساختار حکومت را در زمان نبود معصوم در قرآن مشخص نکرده است؟ یا پایه ای تر چرا خداوند دین اسلام را از همان ابتدا برای بشر نفرستاده؟
در انتها می توان از این نظریه دفاع کرد که اسلام چارچوبی است یا ظرفی است که بشر بر اساس تجربه تاریخی و تعقل در امور طبیعت و دین ( به عنوان یکی از آفریده های خدا) می تواند در آن چهارچوب نظامی منظمی را تدوین کند که بدون فراتر رفتن از آن چهارچوب حداقلی آن نظام به درستی کار کند.پس در یک جمله اسلام شامل قوانین حداقلی است که جا را برای تجربه و تعقل بشری تنگ نمی کند.
تمام قرآن اصول اسلام هستند.
اساس فرض شما اشتباه است.
اگر مایل به بررسی عقلانی خدای مسلمانان هستید؛ نخست باید با عقل وجود آنرا ثابت نمائید و سپس ثابت کنید که گفتار مححمد همان سخن خداست.
فرض:
ا- محمد راستگوست و سخنانش هم سخنان خدا(الله)ست.
2- محمد راستگوست ولی دچار بیماری بوده(مثلا صرع) که دچار توهم میشده.
3- او شخصی است بسیار عاقل به برای نجات جامعه ی خویش چنین اختراعاتی را با استفاده از فرهنگ دیگر ملل و مصادره ی آنها دین خویش را خدائی میداند.
اگر شما تنها فرض نخست را بپذیرید؛ باید به این پرسش اساسی پاسخ دهید که چرا خدا خود را پنهان میکند؟
در جواب این جمله شما "اگر مسلمانی توانست جملهای از معجزات علمی کتاب مقدس(قرآن) را بیان نماید، من هم مسلمان میشوم." بهتان پیشنهاد میکنم بروید و معنای آیه های 6 تا 7 سوره نحل را بخوانید. بنده از این آیات زیاد دیده ام اگر وقت داشتم برایتان باز هم می آورم.
ارسال یک نظر