فرهنگ حاکم بر هر جامعهای بسان نرمافزاری است که جامعه را به حرکت در میآورد؛ از امتزاج فرهنگها تمدنها شکل گرفته و میگیرد، از آنجائیکه هیچ فرهنگی در خلاء شکل نگرفته است پس هیچ تمدنی را نمیتوان یافت که اثری از تمدن دیگر ملل در آن نباشد؛ اگر فرهنگی خود را متصل به حقیقت محض و تنها راهنمای انسانها بداند قطع به یقین جامعهی خویش را در گذر زمان میخکوب کرده است؛ بنابراین جامعهای میتواند پیشرفت کند که بتواند دیگر فرهنگها را در خود حل نماید؛ هراندازه میزان این پذیرش بیشتر باشد به همان اندازه ثبات پیشرفت آن جامعه نیز بیشتر خواهد شد.
انسانها همواره با ناشناختههای زیادی مواجه بودند که سعی در یافتن پاسخی مناسب در چرائی آنان داشتند، راحتترین راهی که بشر توانست برای پرسشهای گوناگون خویش پاسخی بیابند، چسبانیدن پدیدهها به نیروی فرازمینی و غیبی است، نیروئی که با هیچ یک از ابزار عقل نتوان به آن دست یافت؛ در اکثریت فرهنگها از این نیرو به عنوان خدا یاد میشود؛ موجود وهمی که او را در جائی قرار میدهند که امکان رسیدن به آن با هیچکدام از ابزار عقل وجود ندارد.
اساس فرهنگ کشور ما بر مبنای وجود خدا شکل گرفته است، این خدا در گذر زمان با نامها و کارکردهای گوناگونی پدیدار شده است، پس از اسلام تا کنون خدای غالب در کشور ما الله نام دارد، خدائی که گرچه محل پدیدار شدنش سرزمین کنونی عربستان است، اما رد پای خدایان وادیان ایرانی را میتوان در آن به بطور آشکاری مشاده نمود؛ رابط این خدا با انسانها محمد ابن عبدالله است، وی دستورات این خدا را به دو صورت بیان نموده است:
1- سخنان خود خدا که از آن با عنوان قرآن یاد مینماید.
2- سخنانی خود او که مورد تأیید و پذیرش همان خداست، او کسی است که هرگز از هوا و هوس سخن نمیگوید.
همانگونه که مشاهده میگردد، اسلام دستورات ثابتی دارد که از سوی خدای جهانیان برای هدایت و راهنمائی بشری که او را ناقص میداند، بیان نموده است؛ بنابراین پیروی و پذیرش این دستورات است که انسان را در مقام انسانیت قرار میدهد؛ از دید اسلام انسان تنها در صورتی به مقام واقعی انسان بودن نائل میگردد که دستورات اسلام را به طور کامل بپذیرد، در اینجا دو فرض مطرح میگردد:
فرض نخست این است که اسلام را آنگونه که محمد ابن عبدالله میگوید، واقعا دستورات خدائی بنامیم که تنها و تنها او خدای یگانه است و غیر از او در جهان خدائی نیست(لا اله الا الله؛ نیست خدائی غیر از الله) اگر چنین باشد باز موضوعی که مطرح میگردد این است که:
چرا خود این خدا مستقیما با انسانها در ارتباط نشد تا جای هیچگونه شک و شبههای برای کسی باقی نماند؟
چرا او زبان عربی را بعنوان زبان خود برگزید؟
چرا تنا با عدهای معدود که از آنان پیامبران یاد میشود در ارتباط شد؟
علت وجود این همه دین چیست؟ چرا از ابتدا دین اصلی(اسلام) را بر انسانها فرو نفرستاد تا همه از موهبت رسیدن به فضیلت بهرهمند شوند؟
چرا تمامی ادیان مورد پذیرش این خدا از منطقهی خاورمیانه بلند شدند؟ چرا برای دیگر ملل حتی یک نبی هم فرستاده نشد؟
چرا الله با زبان عدهای محدود (عربی) اقدام به سخن گفتن نمود تا تنها آنان از شیرینی این سخن بهرهمند شوند؟
و دهها چرای دیگر....
اما در در فرض دوم که در جهت تشکیک در اساس این دین است:
چرا دین اسلام به گونهای بیان نشد که قابل فهم و درک برای همه باشد، بدون اینکه نیاز به واسطهی بشری احساس شود؟ آیا خدا در این زمینه تابع قوانین بشری است؟ آیا این خدا در این زمینه ناقص است و توانائی چنین کاری را ندارد؟
چرا انسان را به گونهای آفرید که گناه کند؟ ایا باید عدهای در جهنم بسوزند؟ چرا خدا راضی به چنین کاری میگردد؟ چرا انسان را برای این افرید که خدا را پرستش کنند؟ چرا خدا نیاز به پرستنده دارد؟
چرا این خدا در زمین برای خود خانهای را درست کرد؟
چرا خدا از میان این همه کُراتی که وجود دارد تنها و تنها در مخلوقی را افرید تا او را از روی اختیار بندگی کنند؟ چرا بهشت و جهنم را تنها و تنها برای ساکنان زمین(از دید اسلام جن و انسان) آفرید؟
و دهها چرا دیگر....
بنابراین در خود اسلام در مورد اینکه بشر همواره نسبت به زمان در حال تکامل است اتفاق نظر وجود دارد، محمد ابن عبدالله میگوید: دین اسلام تکملهی ادیان سامی یهودیت و مسیحیت و امتداد نبوتی است که از آدم آغاز شده است، بنابراین بطور ضمنی نقص عقل و دانش بشری را نسبت به زمان میپذیرد ولی آن را در زمان خودش متکامل میداند؛ روی همین اعتقاد است که محمد ابن عبدالله بیان مود که با پروندهی پیامبر فرستادن بسته شد و او خاتم پیامبران و اشرف مخلوقاتی هستم که جهان به خود دیده و خواهد دید؛ وی بیان مینماید که این دستورات تا ابد پابرجا و غیر قابل تغییر هستند، بنابراین راز تعصب کور نسبت به او را در این اعتقاد باید جست؛ البته خود مسلمانان دستوراتی از این دین را که در حال حاضر امکان اجرای آن وجود ندارد را کنار گذاشتهاند، دستوراتی مانند حلال بودن زنانی که شوهرانشان در جنگ کشته یا به اسارت گرفته شدهاند و دستوراتی مشابه دیگری که اگر شرایط را مناسب ببینند قطعا به اجرا آنها خواهند پرداخت.
از نظر اسلام هیچ تفاوتی بین مسلمانان وجود ندارد و همهی آنان در حقوق برابرند، بنابراین ملیت و ملیگرائی در هر نوعش با اساس اسلام در تضاد است؛ پس ثروت هر کشور اسلامی متعلق به سایر مسلمانان نیز میباشد، روی همین اعتقاد است که حاکم اسلامی میتواند سرمایهی کشور را در اختیار دیگر ملل مسلمان قرار دهد، این ملل در حقوق در مرحلهی بسیار بالاتری از یک هممیهن غیر مسلمان قرار دارند؛ البته سخنان اسلام در این زمینه دارای تناقض اساسی است و اساس اسلام با دمکراسی در تضاد است....
آنچه که بیش از هر چیزی رژیم اسلامی برای همهی ما ثابت کرده است، لزوم محترم ماندن ادیان و اعتقاد به شخصی و فردی بودن نهاد دین است، متأسفانه روشنفکران و کسانیکه توانائی قلمفرسائی دارند در تبیین سکولاریسم کوتاهی مینمایند؛ همه باید به این نتیجه برسیم آنچه که مهم و محترم است انسان و انسانیت میباشد و هیچ تابوی مقدستر از کرامت انسانها نیست، باید پذیرفت که هیچ عقیدهی نمیتواند تا ابد راهنمای انسانها باشد، تقدس ابدی هر ایدهای به معنای توهین به شعور و خلاقیت بشر میباشد، بشری که وجه ممیزهی آن با سایر موجودات در قدرت انتخاب و قوهی تفکیر اوست؛ همه باید بپذیریم عقیدهای که من اکنون آن را حقیقت محض میدانم ممکن است اشتباه باشد، زیرا پیشرفت خرد جمعی بشر تابع زمان است.
ذات تمامی ادیان بر مبنای تمامیت خواهی و خود برتر بینی بنا نهاده شده است، اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست؛ این دین تمامی فضایل بشری را در خود میبیند و معتقد است که دستوراتی که برای هدایت و اهنمائی بشر صادر کرده است؛ نه سخن یک بشر بلکه دستوراتی است که آفرینندهی گیتی برای به کمال انسانها صادر کرده است، بنابراین همانگونه که چهارپایان از درک و راه درست خوشبختی خویش عاجزند، انسانهائی که از اجرای این دستورات خودداری کنند، درست مانند همان دامها بلکه پستتر به شمار خواهند آمد؛ زیرا وجه مشترک هر، دو عدم درک حقیقتی است که در جهت راهنمائی او بیان گردیده است؛ این اعتقاد در ذات اسلام هم نهفته است، اعتقادی که تا حدود زیادی با تناقض درون دینی مواجه است؛ زیرا از یک سو اسلام معتقد است که خداوند برای هدایت و راهنمائی تمامی انسانها، پیامبری را فرستاده است و همچنین در بسیاری از جاها بیان نموده است که انسانها در پذیریش هر دینی آزاد هستند، با توجه به اینکه بر طبق دستورات اسلام، تمامی ادیان از سوی خدائی به نام الله فرستاده شده است و پس از مدتی دچار تحریف شدهاند؛ لذا در هر دو صورت هیچگونه کوتاهی متوجه انسان نیست، زیرا اگر تحریف شدهاند چرا الله اجازهی تحریف و در نتیجه گمراهی انسانها را داده است، و اگر تحریف نشدهاند، چرا بیان نموده است که دین درست همان اسلام است؟ چرا دیگر ملل را از بهرهمندی از دستورات دین حقیقتی محروم نموده است؟ و فضلیت کرامت بیشتر را تنها نصیب مسلمانان نموده است؟
این این بحث را به کنار، نتیجهای که از ادیان گرفته میشود همان تمامیت خواهی و خودبرتر بینی است؛ خودبرزگ بینی که باعث ستم قانونی آشکاری به پیروان سایر ادیان میشود، این ستم را در قوانین مختلف اسلام به روشنی قابل مشاهده است، از تبعضهای قانونی گرفته تا اعتقاد به نجس بودن کافر و همردیف قرار دادن غیر مسلمان با سایر نجاسات.
ستم اسلام به افرادی که یکی از پدر یا مادرشان در هنگام انعقاد نطفهی آنان مسلمان باشند بسیار بیشتر از ظلمی است که به پیروان سایر ادیان روا دانسته میشود، زیرا از نظر فقه اسلام که بر مبنای دستورات محمد ابن عبدالله بنا نهاده شده است، چنین فردی مرتد است و باید با بدترین نحو ممکن و در زیر شکنجه کشته شود.
بنابراین دمکراسی با پذیرش احزابی که اصول ادیان را مبنای اهداف خویش قرار دادهاند در تضاد است، زیرا ممکن است در برههای از زمان اکثریت ملتی تصمیمی بگیرند که چنین حزبی را در رأس امور قرار دهند، حزبی که هدفش سلب و نابودی دمکراسی است، زیرا هیچ دمکراسی با حکومت اکثریت به جامعه شکل نخواهد گرفت بلکه نابود خواهد شد.
۲۷ نظر:
-"چرا تمامی ادیان مورد پذیرش این خدا از منطقهی خاورمیانه بلند شدند؟ چرا برای دیگر ملل حتی یک نبی هم فرستاده نشد؟"
تا آنجا كه من از آموزگاران دین آموخته ام همه ملل پیامبر داشته اند. اینكه در قرآن از ادیان ابراهیمی مثال زده شده است برای این است كه آنها متاخر ترند و البته در ناحیه ای كه قرآن نازل شده شناخته شده ترند. وگرنه در احادیثی كه از ایمه شیعه نقل شده هر از گاهی صحبت از پیامبری اقوام دیگر -مانند پیامبر ایرانیان- به میان آمده است.
-"بنابراین ملیت و ملیگرائی در هر نوعش با اساس اسلام در تضاد است"
«حب الوطن حس الايمان»
-"ثروت هر کشور اسلامی متعلق به سایر مسلمانان نیز میباشد، روی همین اعتقاد است که حاکم اسلامی میتواند سرمایهی کشور را در اختیار دیگر ملل مسلمان قرار دهد"
این حرف شما نیاز به دلیل از خود دین دارد. وگرنه می شود نظر شما (یا سیاست جمهوری اسلامی)
«اینكه در قرآن از ادیان ابراهیمی مثال زده شده است برای این است كه آنها متاخر ترند و البته در ناحیه ای كه قرآن نازل شده شناخته شده ترند.»
اینکه همینطور «الکی» بگوییم که همه ملل پیامبر داشتهاند تا بتوانیم سیستمی که در ذهن داریم یا باورمان را بپذیرانیم، قابل قبول نیست. محمد ادعای اعجاز دارد، میتوانست از پیامبران مثلا قومهای باستانی آمریکای لاتین هم چیزی بگوید ولی نگفته است. اینکه همه قصهها از خاورمیانه است، دقیقا حاکی از زمینی بودن قرآن میباشد.
«حب الوطن حس الايمان»
اسلام با ملیت غیر عربی در تضاد است و این مشکلی را حل نمیکند. میگویند حسین گفته است: اگر دین ندارید، آزاده باشید!! دینی که دگراندیشان را مسخره، نادان، سگ، چهار پا و ... مینامد (نص صریح قرآن)، بعید است که چنین حرفی بزند. در عین حال ممکن است حسین چنین چیزی گفته باشد و در این صورت این شعار ظاهرا خوب با بخشی دیگر از اسلام در تناقض میافتد.
در ضمن امکان جعل در مورد حدیثهای نیکو هم وجود دارد. چیزی خوبی یافتهاند و آنرا مناسب جسته به دین وصل نمودهاند. یعنی همانطور که شما باور دارید که حدیث بد و جعلی وجود دارد، حدیث خوب و جعلی هم میتواند وجود داشته باشد. علم حدیث هم علم آخوندی است که گند کارشان در این ۳۲ سال درآمد. یعنی بسیار به ما دروغ گفتند، بسیار محتمل است که در مورد اسلام هم در درازای تاریخ دروغ گفته باشند. قابل بررسی است ولی بدون بررسی هم میتوان به هر آنچه گفتهاند شک کرد تا زمان بررسی یافت.
-"اسلام با ملیت غیر عربی در تضاد است"
واقعا؟ به همین دلیل است كه حكومت اخیر ایران كه یكی از بنیاد گراترین حكومتهای اسلامی روی زمین است این قدر به خاك كشور غیر عربی اش اهمیت می دهد؟ حداقل درطول یكی دو سه قرن گذشته رهبران حاكم بر ایران این قدر محكم در مقابل متجاوز نایستاده اند كه رهبران (مذهبی) فعلی ایران ایستاده اند. حتی جلوی یك متجاوز مسلمان و عرب(به نام عراق)!
لطفا در جواب من ایرادات فراوان این رهبران را به رخ من مكشید چون من طرفدار آنها نیستم. این جملات را صرفا به عنوان مثال نقض ادعای سراسر غیر منضفانه شما گفتم.
-"اینکه همینطور «الکی» بگوییم که همه ملل پیامبر داشتهاند تا بتوانیم سیستمی که در ذهن داریم یا باورمان را بپذیرانیم، قابل قبول نیست."
پیشنهاد می كنم نگاهی به كتابهای مقدس دیگر ادیان -غیر ابراهیمی- بیندازید. مثلا همین هندو ها كه الان به بت پرستی و شرك مشغولند. اگر كتاب مقدسشان را بخوانید می بینید آنها هم در ابتدا به یكتا پرستی از نوع یكتا پرستی ابراهیمی معتقد بودند:
"There is only one God, worship Him" (Rig Veda, Vol. 6, Hymn 45 vs 16 )
"Do not worship any one beside Him" (Rig Veda Bk. 8, Hymn 1, Vs 1)
"God is only one, - not a second"- (Chandogya Upanishad Ch. 6, Sect. 2, verse 1).
"na tasya pratima asti "There is no image of Him." [Yajurveda 32:3]
این قدر ها هم به قول شما ((الكی)) نیست این ادعا كه ادیان مبدا مشتركی دارند. اثبات كامل آن البته كمی كار و وقت می برد . مثلا خود شما در مورد ادیان آمریكای لاتین تحقیق كنید و به ما بگویید آیا یكتا پرستی از نوع ادیان ابراهیمی در آن وجود داشته یا خیر.
در بالاترین و آزادگی منتشر کنید.بسیجیان باید پاسخگو باشند
+18
قاتلان و تروریست های حکومتی چگونه در کاروان های راهیان نور پرورش میابند؟
قاتلان ندا ها ، سهراب ها ، صانع ها و مختاری ها ...
دلیل تجاوزات کهریزک به فرزندان پاک ایران روشن شد. عقده هایی که در خلوت بسیجیان و روحانی مسلمان شکل میگیرد در کهریزک ها بر سر جوانان ایران زمین عقده گشایی میشود.اینها گویا به جز ساندیس به چیز دیگری هم میل دارند.
لطفا منتشر کنید. تجاوز یک روحانی به پسر بچه بسیجی در کاروان راهیان نور
شرم اور است که این لواط کاران را این چنین سرشار از عقده میکنند و به جان جوانان ایران می اندازند
عمامه روحانی را در زیر زانو و چفیه را به گردن بسیجی دقت کنید
بسیجی های باطوم به دست کلاهشان را بالاتر بزارند
http://www.4shared.com/video/R3IDphrV/___.html
"این قدر ها هم به قول شما ((الكی)) نیست این ادعا كه ادیان مبدا مشتركی دارند. اثبات كامل آن البته كمی كار و وقت می برد ."
ارتباط مبدا این ادیان با اسلام را توضیح دهید.
geniolatry
grammatolatry
anthropolatry
arborolatry
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_religions_and_spiritual_traditions
تفاوت ادیان آنقدر زیاد است که توزیع جغرافیای کاملا مشخص پیدا کرده و حرف از حقیقت مشترک زدن در بین آنها مضحک به نظر میرسد.
در جواب ناشناس,
فكر می كنم باید حرفم را به صورت زیر مشخص تر بیان كنم:
این جانب ادعا می كنم با تلاش كافی باید بتوان نشان داد كه بر اكثر ملل ساكن در نقاط جغرافیایی مختلف دنیا در طول تاریخ (تا سال ۶۲۰ پس از میلاد) پیامبر یا پیامبرانی آمده اند. وجه مشخصه این پیامبران این بوده كه مردم را به پرستش خدای یكتا فرا می خوانده اند و آنها را دعوت به نیكوكاری و عدالت می كرده اند. آنها خدا -یعنی یك نیروی فوق بشری- را به عنوان پشتوانه اخلاق معرفی می كرده اند به این ترتیب كه خدا بدكاران را در در طول زندگی در دنیا یا پس از مرگ مجازات خواهد كرد.
در مورد كلماتی كه گفتید، همه شان نماینده یك جور شرك هستند (پرستش كلمات، زنان، مردم و درختها). ریشه برخی شركها معلوم است و البته شرك توسط هیچ پیامبری تبلیغ نشده است (پیامبر با تعریفی كه در بالا ارایه شد).
هندویزم مثال نقض این ادعای جناب نویسنده وبلاگ است كه می گفت:
"چرا تمامی ادیان مورد پذیرش این خدا از منطقهی خاورمیانه بلند شدند؟ چرا برای دیگر ملل حتی یک نبی هم فرستاده نشد؟"
پارسا:
علت اینكه چرا از ادیان ابراهیمی در قرآن مثال زده شده را از دیگران نقل قول كردم و خودم نسبت به آن ادعایی ندارم.
ولی سعی می كنم در چند روز آینده شواهدی دال بر مدعایم -مبنی بر پیامبر داشتن همه ملل- برایتان در ذیل همین پست بیاورم. به این ترتیب كه ادیانی مشابه ادیان ابراهیمی در نقاط مختلف دنیا برایتان پیدا كنم.
«واقعا؟ به همین دلیل است كه حكومت اخیر ایران كه یكی از بنیاد گراترین حكومتهای اسلامی روی زمین است این قدر به خاك كشور غیر عربی اش اهمیت می دهد؟»
اینها ملاک نیست. داستان جنگ استالینگراد را بخوانید. جنگ ما از نظر فداکاری و سختی به گرد آن هم نمیرسد. اینها که به ما گفتهاند و در ذهن ما نشسته اثر تبلیغات است. رهبر آن جنگ استالین و مبارزان آن کمونیست بودند. دوم، جنگ ویتنام با آمریکا که شهره عالم است. باز کمونیست بود و کمونیست. تبلیغات چنان در ما اثر کرده که واقعیتها را نمیبینیم. اینکه جمهوری اسلامی مرزهای ایران را در ابتدا مرزهای اسلام و هماکنون مرز قدرت خود میداند واضح است به همین دلیل از آن محافظت کرد و میکند. و اصل محرک ایدهئولوژیک و تحمیق مردم بوده است (در مورد نبرد استالینگراد و ویتنام، کمونیسم و در مورد جنگ ایران و عراق، اسلام). اینکه نتیجه هر سه دفع دشمن برای روسیه، ویتنام و ایران و به ضرر ستمگران (هیتلر، صدام و آمریکا) بوده است خود امر نیکویی است ولی موضوع دیگری میباشد. ایدئولوژیای که جنگهای فداکارانه روسیه و ویتنام را هدایت کرد، تقریبا مردهاند و این کشورها از آن ایدهئولوژیها پشیمان. همین موضوع هم در مورد ایران در حال رخ دادن است.
آن جنگ با حماقت همین نظام پدید آمد برای گسترش اسلام شیعی سیاسی به جنوب عراق، سرزمین درگذشت حسین. خود آنرا بوجود آورد و حالا شما افتخار میکنید که جلو صدام گرفته شد! مثل آن است که من خود خانه خود را ویران کنم و پس از آن خودم بسازمش و پز بازسازی آنرا بدهم!
تیتر روزنامه کیهان را در تاریخ سی فروردین ۵۹: «امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد»
http://zarghanvideo.blogspot.com/2011/01/blog-post_8738.html
در مقابل، شاه با ایجاد موازنه بدون یک ذره خسارت به ایران، صدام را ضعیف کرده بود (منظورم البته این نیست که همه کارهای شاه خوب بوده است). ببینید چه بر سر ایران آوردهاید و دیگر از این افتخارها نکنید: ایرانی در پیش از انقلاب پای خود را به کشور رشوه و کودتایی ترکیه نمیگذاشت، حالا بخش بزرگی از درآمد ترکیه از سفرهای ما تامین میشود و ترکیه جز ۲۰ کشور صنعتی جهان است. خمینی قرار بود عراق را آزاد کند و به قدس برود. هماکنون در عراق انتخابات آزاد برقرار شده (به همت آمریکا) بطوری که جمهوری اسلامی هم با کمال وقاحت آنرا تایید میکند. ایرانی پیش از انقلاب هیچ کلونی مهاجر در خارج کشور نداشت، هماکنون آوارگان ایرانی در اظراف و اکناف جهان پراکندهاند. به چه چیز این برکت اسلامی افتخار میکنید من نمیدانم؟! کجای این غصه ایران را خوردن است؟ غصه نظام غصه اسلام بود و اینکه بر حسب اتفاق مرز ایران همان مرز اسلام، آخوند و قدرت آنها شده بود و ملت هم گول ایدهئولوژی آنها را خورده بودند و احمقانه برای آنها فداکاری میکردند.
اینکه در ذهن ما کردهاند که صدام میخواسته ایران را بگیرد و ما جلو وی را گرفتهایم، تبلیغات نظام است همچون سایر تبلیغات و دروغهای آنان. اگر صدام اهواز را رد میکرد، هواپیماهای آمریکای بلافاصله به پرواز در میآمدند و جلو وی را در فتح ایران میگرفتند. البته نیازی به آن نبود چون اصلا آن پیش نمیآمد. جنگ کنترل شده بود برای فرسایشی کردن آن برای ضعیف کردن ایران و هم عراق از سوی غرب (دو کشور اول نفتی جهان)، فروش اسلحه و نابودی دو کشور با سلاحهای غربی و سپس ساختن همین دو کشور با فناوری و مهارت غربی. عراق و خوزستان روی هم درصد بالایی از نفت جهان را در خود دارند. غرب و شوروی احمق نبودند که این ثروت را روی هم، در اختیار صدام قرار دهند تا دم درآورد. منظور از جنگ چیز دیگری بود.
عجیب است که شما اسلام اسلام کردن خمینی و حماقت وی در بوجود آوردن جنگی خانمانسوز را به حساب ملیگرایی میگذارید!
حکومت اسلامی ایران از روز نخست بر اتحاد اسلامی تکیه کرده است. در این راه ثروتهای این کشور و منافع ملی آنرا را به هدر داده و البته نتیجهای نگرفته است. در مقابل رجایی در ابتدای انقلاب میخواست تعطیلات نوروز را کم کند، تا همین ۱۵ سال پیش سرود ای ایران ممنوع بود، نامی و تصویری از تخت جمشید و دیگر موارد ملی و میهنی ایران برده نمیشد، مبارزان عرب گرامی داشته میشوند و خبری از مبارزان ملی ایران نیست (حتا مصدق). اینکه امروز میبینید سرود ای ایران ممنوع نیست و کسانی چون مشایی و پشتیبانان قوی وی در نظام، ملی گرایی را تا حدی علم کردهاند، اقرار به شکست ایدهئولوژی اسلامی در ایران است، نه اینکه جمهوری اسلامی غم ملیت را داشته بوده است. اینها استفاده ابزاری است. برای اولین بار سرود ای ایران در موقع عملیات مرصاد پخش شد. پیش از آن، قبل از پذیرش قطعنامه، تعداد داوطلبان راهی جبهه شدیدا کاهش یافته بود (بقول فرنگیها بین خطوط را در کتابهای رزمندگان بخوانید. نظام این چیزها را سانسور میکند) یکی از دلایل نوشیدن جام زهر (در واقع گه خوردم) خمینی همین بود. پس از آن مجاهدین حمله کردند، بالاخره نظام برای برانگیختن مردم ِ پس کشیده، مجبور شد از سرود ای ایران هم استفاده ابزاری کند.
در ضمن مقاومت مردم ایران (حتا مردم شدیدا مذهبی) برای نگهداری سنتهای ملیش را به پای جمهوری اسلامی نگذارید. این مردم در تمام تاریخ در مقابل سنن عربی همین کردهاند (مثلا بر خلاف مردم مصر که کاملا عرب شدند) و این ربطی به اینکه جمهوری اسلامی و نفس ایدهئولوژی آن خواهان نابودی ملیت نبوده ندارد (مراجعه کنید به سخنرانی مطهری در مورد چهارشنبه سوری و بسیاری از سیاستهای جمهوری اسلامی مثلا اهمیت به عربهای لبنان و فلسطین، نعشه شدن از فرهنگ و زبان عربی و در مقابل بی اهمیت کردن همسایگان همزبان ما همچون تاجیکها و افغانها و آذربایجانیها (جمهوری)).
همچنین اگر قصد شما اسلامی دانستن جمهوری اسلامی نبود، اصلا نباید بحث در این مورد را پیش میکشیدید. اگر این نظام بویی از اسلام نبرده، چرا باز آنها را مطرح میکنید؟
اینها همه دلیل بر این نیست که جمهوری اسلامی هیچ کار خوبی برای ایران نکرده است. البته هر حاکمی کم و بیش خدمتی هم میکند. بروید خدمات صدام برای مردم عراق را بخوانید. رضا شاه کارهایی برای ایران کرد که در دوران معاصر هیچ کس به گرد وی نمیرسد. اینها دلیل نمیشود. نتیجه و برآیند نهایی کار مهم است.
در مورد ریشه خدا و دینها: ریگودا همان میراث آریایی است که بعدا دین زرتشت هم از آن درآمد. این پیشرفت بشر در فهم آفریننده/آفرینندگان است که از جادو، دودول پرستی و مهر پرستی به توجیهی معقولتر رسیده است. همان است که از جادوگر و شامان قبیله به آخوند میرسد. مثلا اگر چند خدا وجود داشته باشد، اختلاف و جنگ بین آنها روی میدهد و این منطقی نیست و سایر موارد. این بود که بشر به خدای یکتا و نادیدنی رسید. همان روش فریبکارانه ابراهیم که تبر را روی دوش بت بزرگ گذاشت تا این منطق معقولتر (و نه معقول) را به مردمش بفهماند. محمد و قوم عرب این را دیرتر از سایر مردمان پیرامون و از جمله ایرانیان فهمیدند، به این علت واضح که در شرایط طبیعی و جغرافیایی نامناسبی زندگی میکردند که موجد تعقل و خرد نبود. همان شد که اسلامی که به ادعای غلط شما، ابن سیناها و بیرونیها را زایید، هیچ نتوانست چنین آفریینندگیای، در سرزمین محمد و زادگاه خودش داشته باشد. مهدی شما همان سوشیانت زرتشتی و نمازهای شما همان نمازهای زرتشتی است، ختنه کردن شما هم جز آیینهای مصریان کافر باستان است و مسیحیت و یهودیت بسیار از زرتشت وام گرفتهاند و ... یهودیت خود پیشرفتی در مورد وجود خدا نسبت به زرتشتی است در مورد تفسیر بدیهایی که در جهان وجود دارد.
فهم جهان برای بشر در ابتدا و تا همین چند قرن پیش معضل خیلی بزرگی بود به همین دلیل خدا را بوجود آورد. برقراری اصول و قانونهای اجتماعی و محدود کننده نیاز بود، به همین دلیل مذهب بوجود آمد و به خدا ربط داده شد تا محکمکاری شود. بشر سرکش نیاز به مکافات و پاداشی داشت که تقلب در آن راه نیابد. خدا جای رییس قبیله را گرفت و جهنم و بهشت بوجود آمد. جهنم شما نیاز بشر کودک صفت و ناقلایی بود که هیچ چیز وی را تابع قوانین نمیکرد جز حواله دادن وی به سوختن و سوختن تا ابد! چون تادیب رییس قبیله با شلاق وی را مجاب نمینمود. در جلو خود را مجاب نشان میداد ولی در پشت و زمانی دیگر کار دلخواه حود را میکرد. اگر دقت کنید واقعا خیلی بچگانه ولی تا حدی کارآمد است. این سنگش بود، هویجش هم حوری و غلمان و نهر پر از عسل (واقعا برای من که از بچگی گوشه خانه مان پر از عسل طبیعی بوده، تهوع آور است! ولی برای عرب این نبود)
بررسی سرچشمه دینها و علت آن یک کار تخصصی است و نیاز به روشهای علمی دارد. این با افسانه و توجیه شبهعلمی (از نوع ابنسینا) به هر ضرب و زوری ممکن نیست. همانگونه که انگارهی فرگشت داروین بر خلاف تعبیرهای اسلامی مورد اصرار در طی قرون، براحتی وجود و فرگشت انسان را بدون نیاز به الله توضیح داد، ریشه مذهب نیز نیاز به همین نوع بررسی دارد و بشر تا حدی آنرا توضیح داده است. مثلا ویژگیهای لازم برای مذهب (و نه خود مذهب) در میان میمونها دیده میشود، شامل فهم از وجود خود، هوش، ارتباطات و هنجارهای اجتماعی. یکی از ریشههای مذهب در آیینهای بخاکسپاری مردگان است که حتا در فیلها هم بصورت تشریفاتی در پیرامون مردگان خود دیده میشود.
حال فرض کنیم که شما انسان اولیهای را در ۱۲۰۰۰۰ (حدودا سرآغاز انسان خردمند) را پیدا کنید که بررسی باستانشناسی وی اثری از باور وی به خدایی نادیدنی و یکتا را نشان دهد. آیا این میتواند چیزی جز برداشت، اتفاق و احیانا هوش استثنایی بیشتر وی باشد؟! گرچه چنین چیزی ثابت نشده است و بررسیهای علمی روند دیگری را نشان میدهد و بسیار با تعبیرهای مذهبیون فاصله دارد. البته هنوز بحث در مورد ریشه مذهب ادامه دارد و توافقی حاصل نشده است.
http://en.wikipedia.org/wiki/Timeline_of_religion
http://en.wikipedia.org/wiki/Conceptions_of_God
http://en.wikipedia.org/wiki/Deity
http://en.wikipedia.org/wiki/Lion_man
http://en.wikipedia.org/wiki/Venus_figurines
http://en.wikipedia.org/wiki/Evolutionary_origin_of_religions
http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_religions
«این جانب ادعا می كنم با تلاش كافی باید بتوان نشان داد كه بر اكثر ملل ساكن در نقاط جغرافیایی مختلف دنیا در طول تاریخ (تا سال ۶۲۰ پس از میلاد) پیامبر یا پیامبرانی آمده اند. وجه مشخصه این پیامبران این بوده كه مردم را به پرستش خدای یكتا فرا می خوانده اند و آنها را دعوت به نیكوكاری و عدالت می كرده اند.»
این ادعای خیلی خیلی بزرگی است. روند دانشیک نیز جهت دیگری دارد. نیکوکاری و عدالت هم نیاز بشر بوده است. تقریبا هر چیزی از اخلاق که شما به خدا نسبت میدهید با این جمله توجیهشدنی است: «آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند». یعنی اگر نمیخواهی دیگران در آینده بر تو و فرزندان تو این نکنند، اکنون بر آنان این نکن. همان داستان سوارکار غارت شده در بیابان که به غارتگر خود گفت: مرا لخت کردی ولی این را در شهر و روستا بازگو مکن، نکند که این کار روال گردد. برای اخلاق نیازی به خدا نیست و جهنم و بهشت شما خیلی کودکانه است.
میگویم تبلیغات شدید جمهوری اسلامی اثر خود را گذاشته است. به ما گفتهاند که با برقراری اسلام برای نخستین بار ایران دیگر هیچ سرزمینی را از دست نداد! اولا این نگاه سادهانگارانهای به تاریخ است. و کسانی که خود مبلغ حمله عرب به ایران و از دست دادن استقلال خود در زمان ساسانیان هستند، نباید از این ادعاها بکنند! ثانیا در ۵۰ سال سلسله پهلوی هم هیچ سرزمینی از ایران از دست نرفت، با کمترین خسارت و ایران در تمام دوران پهلوی بویژه در زمان رضا شاه پر از سازندگی بود. برخی موضوع بحرین را پیش میکشند. باز دروغی اسلامی است. بحرین پیش و در زمان شاه شدن رضا شاه هم در دست ایران نبود. یعنی همانطور که جمهوری اسلامی نتوانست بحرین را پس بگیرد، سلسله پهلوی هم نتوانست.
"ریشه برخی شركها معلوم است و البته شرك توسط هیچ پیامبری تبلیغ نشده است."
این که عقیده دیگران را شرک بنامید و خود دلیل محکمه پسندی در اثبات خدایتان نداشته باشید که عین تعصب است سید گرامی. طبق تعریف علمی قضیه همه مواردی که خدمتتان عرض شد مصداق دین است.
Religion is a cultural system that creates powerful and long-lasting meaning, by establishing symbols that relate humanity to truths and values
خود اسلام تا قبل از هجرت با عده قلیلی که به آن گرویده بودند رنگ بوی یک دین را دارد ولی نسخهای که در مدینه از اسلام ارائه میشود کاملا نماینده یک برتریجویی بر سر قدرت و غارت همسایگان است و نه سیستم فرهنگی.
"این جانب ادعا می كنم با تلاش كافی باید بتوان نشان داد كه بر اكثر ملل ساكن در نقاط جغرافیایی مختلف دنیا در طول تاریخ (تا سال 620 میلادی) پیامبر یا پیامبرانی آمده اند..."
هرچند از نظر علم تاریخ اثبات این مورد کار اندکی دشوار و شاید غیر ممکن مینماید ولی تحقیق بزرگی است اگر بصورت علمی این مورد را بتوان اثبات نمود، خوشحال میشوم نتیجه کارتان را به اطلاع بنده هم برسانید.
"وجه مشخصه این پیامبران این بوده كه مردم را به پرستش خدای یكتا فرا می خوانده اند و آنها را دعوت به نیكوكاری و عدالت می كرده اند. آنها خدا -یعنی یك نیروی فوق بشری- را به عنوان پشتوانه اخلاق معرفی می كرده اند به این ترتیب كه خدا بدكاران را در در طول زندگی در دنیا یا پس از مرگ مجازات خواهد كرد."
این افراد را لطفا نام ببرید به همراه رفرنس در علم تاریخ!
-"آن جنگ با حماقت همین نظام پدید آمد برای گسترش اسلام شیعی سیاسی به جنوب عراق،"
جمله دوم كه به طور ضمنی می گوید ایران خواستار حمله به جنوب عراق بود با آن تیتر روزنامه اثبات نمی شود. بر اساس تیتر روزنامه(و باقی حرفهای به جا مانده از او)، آیت الله خمینی می خواسته همه ملل اسلامی را بر علیه سران دیكتاتورشان بشوراند و از این طریق یك اتحاد اسلامی ایجاد كند. ولی چیزی كه بتوان از آن نتیجه گرفت ایران بعد از انقلاب قصد حمله داشته وجود ندارد.
فارق از اشتباهات حاكمان ایران بعد از انقلاب ۵۷، چیزی كه نمی توان به راحتی از آن گذشت این است كه خیلی محكم جلوی دشمنان خارجی ایستادند. و این كاری نبود كه رضا پهلوی انجام داده باشد. محمد رضا هم در این مورد شدیدا وابسته به آمریكا عمل می كرد. كه اگرچه ظاهرا باعث حفظ كشور از تهدیدهای بیگانه بود ولی در عوض مجبور به دادن امتیازات ننگینی چون "كاپیتولاسیون" بود. حالا شما می گویید از ایدیولوژی استفاده كردند برای اینكه جلوی تهدیدها بایستند؛ حرفی نیست. من نفس حس استقلال طلبی را می گویم كه حاكمان روحانی بعد از انقلاب به این مردم بعد از مدتها برگرداندند.
در مورد ملیت گرایی حرفم را پس می گیرم. احتمالا همین طور است كه می گویید (و جناب وبلاگ نویس می گوید). یعنی اسلام ایده آلش این است كه ملل مسلمان همه باهم متحد باشند و تا آنجا كه ممكن است مرزهای فرهنگی ملل مسلمان در هم ذوب شود. مثالش هم دعوت آیت الله خمینی به خیزش ملل مسلمان علیه دولتهایشان در طول رهبری ایران است. (جالب است كه آمریكا و دیگر كشورهای دموكراتیك غرب تا پیش از دقیقه نود اصلا دنبال چنین چیزی نبوده اند!)
ولی من نمی توانم قبول كنم -چون شاهدی در متون اسلامی ندارم- كه اسلام دعوت كند مسلمانان را به هرز دادن منابع طبیعی كشورهای مسلمان برای هیچ و پوچ. به عنوان مثال یقینا در ازای پولهایی كه ایران در لبنان خرج می كند، باید جوری عمل كند كه لبنان به امنتیت ایران در مقابل تهدید اسراییل كمك كند. این شبیه همان كمكی است كه آمریكا سالانه به اسراییل می كند تا متحدی برای خود در خاور میانه باقی بگذارد. (كمك چه از طریق مالی و چه از طریق وتو كردن در سازمان ملل).
-" این پیشرفت بشر در فهم آفریننده/آفرینندگان است که از جادو، [آلت] پرستی و مهر پرستی به توجیهی معقولتر رسیده است. همان است که از جادوگر و شامان قبیله به آخوند میرسد."
این یك نظریه است. پذیرفتنش برای كسانی كه علم تجربی می آموزند خیلی راحت تر است. چون بر اساس اصول روزمره بنیان نهاده شده است. نظریه دیگر كه من به آن باور دارم به دخالت نیروی ماورای طبیعی در هدایت بشر چه در شكل گیری اخلاق و چه در شكل گیری عقاید متافیزیكی، و حتی گهگاه در پیشرفت علم روزمره دلالت دارد. سختی كار امثال من این است كه باور مان ریشه در چیزی فرای حس و تجربه دارد كه در نتیجه اثبات آن را تقریبا غیر ممكن می كند. مثلا اگر ۲۰۰۰ سال پیش به شما می گفتم مردی(مسیح) پیدا شده مرده را زنده كرده، شما می گفتید شعبده می كند تا بازار خود را گرم كند. یا اگر ۱۴۰۰ سال پیش به شما می گفتم مردی پیدا شده كه هیچ كس او را در هیچ كلاس درسی ندیده، می گفتی او "اساطیر اولین" نقل می كند و او را شاعر، ساحر و دیوانه می خواندی. وقتی هم كه قرنها گذشت و معلوم شد گفته های او سحر و شعر نیست و از سر دیوانگی نیست، گفتی اینها را در سفر به شام آموخته است (عجبا كه این ادعا به عقل تاجر دیگر تشنه به خونش یعنی ابوسفیان نرسید). برای همین چیزهاست كه به آن می گویند علم و به این می گویند ایمان.
اینكه می گویی"مثلا اگر چند خدا وجود داشته باشد، اختلاف و جنگ بین آنها روی میدهد و این منطقی نیست" . گفتنش برای شما آسان است ولی هنوز خیلی ها در همین روزگار چند خدایی زندگی می كنند. برای همین است كه برای من سخت است باور این مساله كه می گویی "محمد و قوم عرب این را دیرتر از سایر مردمان پیرامون و از جمله ایرانیان فهمیدند، به این علت واضح که در شرایط طبیعی و جغرافیایی نامناسبی زندگی میکردند که موجد تعقل و خرد نبود."
و اما اینكه گفتی " برای اخلاق نیازی به خدا نیست " را مرور زمان تعیین خواهد كرد. گرچه شاید عمر من و شما كفاف دیدن آن را نكند. به این معنی كه تعداد آتییست ها در حال افزایش است. در اروپا مذهب رو به افول است (منها اسلام البته! كه آن بحث جداگانه ایست). چند دهه یا قرن كه گذشت، -در صورتی كه اتفاق جدیدی نیفتد- احتمالا اتكای قوانین به دین كمتر خواهد شد. مثلا دیگر هم جنس بازی در اكثر نقاط دنیا پذیرفته می شود. مردم كمتر دنبال تشكیل خانواده به معنای سنتی خواهند رفت. تابو های اخلاقی كه ضرر علمی شناخته شده نداشته باشند كنار گذارده خواهند شد. مفاهیمی چون حیا و تواضع دیگر رنگی نخواهند داشت.
آن موقع باید دید زندگی در كام مردم چقدر لذت بخش است. نرخ خود كشی چقدر است. اصلا نرخ تولد چقدر است! مردم چقدر می خندند و چقدر آرامش دارند. طول عمر چقدر است. مردم چقدر شبها برای خوابیدن نیاز به قرص خواب آور دارند. فقر و فحشا (اگر البته فحشا هنوز منفی محسوب بشود!) چقدر پایین آمده. زندانها پر ترند یا خالی تر. تعداد آدمهای روانی بیشتر شده یا كمتر.
«جمله دوم كه به طور ضمنی می گوید ایران خواستار حمله به جنوب عراق بود با آن تیتر روزنامه اثبات نمی شود.»
باز همچون اکثر جاها در صدد توجیه برآمدید. من نگفتم نظام جمهوری اسلامی مسئول آغاز جنگ بوده است. سازمان ملل و هر انسان با شرافتی عراق را مسئول جنگ میداند. موضوع چیز دیگری بود: یعنی سیاستمداری، بهانه ندادن به همسایگان برای حمله، توجیه نساختن برای ابرقدرتها (در حالی که همه دانش و فناوریهای جهان در دست آنهاست) و ... در ضمن خودمانیم: در آن موقعها بدمان نمیآمد که عراق توسط ما فتح شده و در عراق هم جمهوری اسلامی برقرار شود. من سندی ندارم ولی مطمئنم که این آرزوی همه دستاندرکاران این بوده است. آن تیتر کیهان و باور روال نظام این اطمینان را به من میدهد. با وجدان و قلب خود صادق باشید، به همین نتیجه من خواهید رسید. صدام دید کشورش و خودش در تهدید است، با پشتیبانی تقریبا همه دنیا به ایران حمله کرد. یک مثقال به او و جهان حق بدهید. وجدانا! بلاهایی که بعدها و این روزها برسر ما آمد و میآید، نشانگر این است که دنیا حق داشت بزند توی سر جمهوری اسلامی. این وسط ما هم به فنا رفتیم. بقول معروف قلی خودش باید عاقل باشد و بجای عربده کشی و اسلام بازی در دنیا، سرش را زیر بیاندازد و مثل ژاپن پدر غربیها را در آورد. یا دستکم نشد مثل چین یا هند یا کره جنوبی .... موضوع ساده است وقتی قدرت اقتصادی و دانشیک نیستی، عربده بی مورد نکش. خمینی احمق بود.
دینی که محتویات ( به اصطلاح اخلاقی آن ) بر مبنای تقسیم انسانها به مومن و کافر و ارباب و برده و نصف بودن زنان به مردان است اصلا" اخلاقی و وجدانی نیست این دین را باید کنار گذاشت و احکام انسانی یک عده مردمی که حقوقدان وامروزی هستند را نوشت و آنها را اجرا کرد در نتیجه هر روز و ماه و سال هم میتوانیم ایراداتش را بگیریم و بروزش کنیم و وقتی هم بروزش کردیم ملا محمد باقر مجلسی و بقیه آخوندهای اوباشمان نتوانند بگویند در دین بدعت گذاشتی و این کفر است
در راستای جستجوی وجود پیامبر برای همه ملل (كه یك وجود ماورای طبیع صاحب قدرت بی منتها را تبلیغ می كرد و به عدالت فرا می خواند). از مقاله ادیان قبایل سرخپوستی آمریكا:
While there are many different Native American religious practices, most address the following areas of "supernatural concern": an omnipresent, invisible "universal force",
http://en.wikipedia.org/wiki/Native_American_religion
یه خورده این روزا سرم شلوغه. در روزهای آینده بیشتر ادیان رو جستجو خواهم كرد.
http://www.youtube.com/watch?v=aoI6I6lHvK4&feature=player_embedded#at=75
«While there are many different Native American religious practices, most address the following areas of "supernatural concern": an omnipresent, invisible "universal force",»
اینکه چیزی را حل نکرد. بقولی که البته بحث زیادی در مورد آن وجود دارد، ورود سرخپوستان (زردپوستان آسیایی) به آمریکا در حدود ۱۶۵۰۰ سال پیش صورت گرفته. دو تخفیف به شما میدهم. این عدد را میکنم ۲۰۰۰۰ سال پیش و هم فرض میکنیم که جملهانگلیسی بالا در مورد همان موقع است و نه جلوتر. اگر اولین انسانهای خردمند را بگیریم در ۱۲۰۰۰۰ سال پیش (حتا برخی میگویند ۱۵۰۰۰۰ سال پیش). ۲۰۰۰۰ سال میشود حدود ۱۷ درصد آن. اینکه ثابت کنید انسان در ۱۷ درصد آخر عمر خود به خدایی حاضر در همه جا و نادیدنی رسیده چیزی را ثابت نمیکند. همانطور که در بالا گفتم حتا اگر این را در مورد انسان ۱۲۰۰۰۰ سال پیش و حتا با تداوم هم ثابت کنید، به نتیجه نمیرسد و نمیتوانید از آن به وجود آن خدا برسید. برای وجود خدا باید وجود خدا را ثابت کنید. برای اثبات اینکه همه ملل پیامبر داشتهاند و کسی چون الله را تبلیغ میکردهاند باید این را در مورد همه ملل و قبایل ثابت کنید.
البته برای من اگر این را در مورد مثلا ۶۰ درصد ملل نیز ثابت کنید، مرا به فکر واخواهد داشت.
از مقاله انگلیسی مذاهب در آفریقا-بخش مذاهب سنتی:
Some indigenous African religions worship a single God (Chukwu, Nyame, Olodumare, Ngai etc.),
در باره این اسامی چنین می خوانیم(در مقاله انگلیسی ویكیپدیا به نام خود این اسامی):
Chukwu is the infinitely powerful, undefinable, indefinable, absolute supreme deity encompassing everything in space and space itself
Chukwu الهه ای بی نهایت قدرتمند، غیر قابل تعریف، مطلقا برتر است كه همه چیز و حتی خود فضا را در خود دربر می گیرد.
Olòrún is the Yorùbá name given to a singular being in theistic and deistic religions (and other belief systems) who is either the sole entity in monotheism, or a single entity in polytheism. Eitherway, it is regarded as a Self-existing Being.
Olòrún نامی است كه به خدایی یكتا داده می شود كه یا تنها موجود یا یكی از موجودات (در آیینهای شرك آمیز) است كه به عنوان موجودی متكی به خود است(غیر مخلوق).
ارسال یک نظر