بیش از یک سال پیش (1388) متنی نوشتم و در آن دلایلی را بیان کردم که نشان میداد ابراهیم آنگونه که قرآن و مسلمانان از آن یاد مینمایند، هرگز نه میتواند عرب باشد و نه یهودی، این نوشته در آن زمان مورد توجه قرار گرفت، در اینجا به بخش دیگری از دلایل این امر میپردازم؛ راهنمای اصلی من در متننوشتهی زیر، برخی از نظرات دوستان در نوشتهی گذشته است؛ برای اینکه از درستی این نظرات مطمئن گردم، مطالب زیر را کاملا تحقیقی و بر اساس مشاهدهی خودم نوشتم، ابتدا نظرات دوستان را عینا بازگو مینمایم و سپس به نقد کشیده میشود:
===================================
(1) سوم در گذشته و سپس در دين زرتشتی (که جدا از گفتار خود زرتشت است) يا بهتر است بگويم باور ايرانی (خوب يا بد) يکی از آزمونهای درستی سخن و يا بی گناه بودن شخصی آزمون آتش يا آهن گداخته بوده است. همانگونه که در داستان سياوش است وی از ميان آتش عبور می کند. يا ريختن فلز گداخته بر روی سينه زرتشت و گذر وی از ميان آتش که بسيار به داستان ابراهيم همانند است. نيازی نبوده که طرف را را به درون آتش بياندازند. خودش بايد اين کار را می کرده است.
یکی از روشهائی که برای امتحان راستآزمائی در ایران باستان بکار برده میشد، آزمون گذر از موارد گداخته بود، این آزمون تا چند دههی پیش نیز در مناطقی از جنوب ایران رواج داشت، شیوهی این آزمون به این صورت است که اگر به کسی در مورد ارتکاب جرمی مشکوک میشدند، موادی خاص مانند روغن را کاملا داغ میکردند و از او درخواست میشد که دستش را درون آن قرار دهد، اگر دستش میسوخت او دروغگو بود و اگر نه راستگو. این رسم، یادگار تاریخی ایران باستان است که متأسفانه با مرگ پیرمردانی که چنین رسمی را دیدهاند، در حال نابودی است.
همانگونه که دوست نظردهنده بیان نمودند، داستان به آتش انداخته شدن ابراهیم بسیار به داستان گذر زرتشت از میان آتش نزدیک است، البته به نظر میرسد که مباهله در اسلام هم برگرفته از چنین اعتقادی باشد، زرتشت تنها خدای جهان را اهورا مزدا میدانست و سایر خدایان را رد میکرد، یکی از دلایل تقدس آتش در ایران باستان همین کاربرد آن در راستآزمائی بوده است، وجود چینودپل که معادل پل صراط در اسلام است نیز احتمالا برگرفته از این اعتقاد ایرانیان است.
احتمال دارد که در فرهنگ ایران باستان علاوه بر اعتقاد به مزداپرستی نوعی از بتپرستی پراکنده(2) هم وجود داشته باشد، کشف مجسمههائی از انواع اشکالی که به نظر مقدس بودهاند میتواند تأییدی بر این امر باشد؛ یکی از احتمالات این است که شاید زرتشت یا هر شخص یگانهپرست دیگری برای اثبات خدایش، مجبور(یا با اختیار) به انجام چنین آزمایشی شده باشد، آتشی را فراهم نمایند و از او بخواهند که در آتش قدم بگذارد.
دومین دلیل را نیز همین دو نفر از دوستان عزیز و بسیار محترم بیان نمودهاند، اینکه داستان عبور سیاوش از آتش تا حدودی به داستان ابراهیم نزدیک است.
دو دین اسلام و مسیحیت برگرفته از یهودیت است، اساس دین یهودی بر مبنای تورات است، کتابی که نویسندهاش به درستی معلوم نیست و همین امر باعث پدیداری افسانهها در مورد این کتاب شده است، دوست نظر دهنده(نزدیک به یک سال پیش) بسیار منطقی این موضوع را نوشتهاند:
اين می تواند در باور يهوديانی که بيش از فرهنگ شرقی ايران که همان خواستگاه زرتشت است با فرهنگ غرب ايران که بعدها آشوريان و بابليان با خدايان کوچک و بزرگشان بر آن غلبه يافتند به اين گونه تعبير شده باشد که آن خدايان مجسمه هايی از خاک (سفال) و سنگ و چوب و شايد فلز بودند که زرتشت آنها را شکسته است. سپس که موضوع را مال خود کردند شاخ و برگ زيادی به آن افزودند. همان کاری که امروز در هاليوود انجام میدهند.
پس بنابه این دلایل و دلایل گذشته، ابراهیم احتمالا اسطورهی یکی از ادیان ایرانی بوده است که یهودیان با توجه به امتزاج فرهنگیشان با ایرانیان، این شخصیت را ویرایش نموده و آن را به خود نسبت دادهاند.===================================
(1) به نوبه خودم از کوشش و کنکاش شما برای آگاهی دادن و به چالش کشيدن باورهای سخت تباه کننده و متاسفانه نهادينه شده در جامعه ايرانی سپاسگزاری می کنم. بنا به دليلی نام و نشانی وب گاه خود را نمينويسم. اين نوشته شما و البته دو سه نظر آقايان مذهبی و ضد ايرانی من را بر آن داشت تا بنويسم.
اول اينکه برخی از استادان تاريخ و فرهنگ ايران اين نظر را دارند که ابراهيم ايرانی است. همانند برخی از ديگر پيامبران نام برده شده در قران. آنها نام هايی همانند تخت سليمان و مادر سليمان يا قبر دانيال را يکی از شاهدهای خود در نظر می گيرند. برخی بر اين گمان هستند که کتاب عهد عتيق در زمان هخامنشيان و بر اساس تاريخ و دين ايرانيان نوشته شده است. نويسندگان آرزوها و خواسته های خود را در کنار پسگويها در آن نوشته با طول و تفسير کسانی که برای دهها و شايد صده ها دچار تحقير و خواری شده بودند و نياز به بازيافتن عزت نفس خود داشتند بيان کرده اند.
دوم يکی دو جا خواندم که نويسنده با بيان مدارک تاريخی و بررسی نوشته های ادبي و گاهی حدسيات ابراهيم را همان زرتشت دانسته است.
سوم در گذشته و سپس در دين زرتشتی (که جدا از گفتار خود زرتشت است) يا بهتر است بگويم باور ايرانی (خوب يا بد) يکی از آزمونهای درستی سخن و يا بی گناه بودن شخصی آزمون آتش يا آهن گداخته بوده است. همانگونه که در داستان سياوش است وی از ميان آتش عبور می کند. يا ريختن فلز گداخته بر روی سينه زرتشت و گذر وی از ميان آتش که بسيار به داستان ابراهيم همانند است. نيازی نبوده که طرف را را به درون آتش بياندازند. خودش بايد اين کار را می کرده است.
چهارم اين آقا يا خانومی که نام ايران را 1900 سال پنداشته اند بهتر است به همان يکصد و خورده ای هزار پيامبر سامی سرگرم باشند که الله و يهوه با آنها نتوانستند يک پيام درست و کارآمد را از سوی آنها به همزبانانشان اتنقال دهند. وای به حال غير آنها.
پنجم بخش هايی از اوستا از سانسکريت هم کهنتر است. از جمله فرگرد نخست ونديداد. بسيار قديم تر از گاهان است که بيش از سه هزار سال قدمت دارد و در آن از ايران ويج نام برده است. يعنی در بدبينانه ترين فرض، نام ايران قدمتی چهار هزارساله دارد.
ششم اين آقا يا خانمی که زحمت کشيده و تحقيق فرمودند بايد از منطقشان لذت ببريد: "در زمان او در ایران اولین قوم ایرانی به نام "مادها" از شمال شرقی به ایران (آن زمان غیر مسکونی) مهاجرت کرد" ==> "کما اینکه حتی مادها هم در اصل "ایرانی" نبودند، چون در زمان آنها هنوز "ایران" وجود نداشت."
اگر مادها اولين قوم ايرانی بودند پس بايد ايرانی بوده باشند. اگر در اصل ايرانی نبودند که اولين قوم ايرانی نبودند که به ايران مهاجرت کردند. اگر ايرانی شدند پس ايرانی بوده که آنها اولين قوم ايرانی شدند.
اين جدا از کل اين نوشته ايشان است که ناصحيح است. برای نمونه در تاريخ رايج و نوشته شده ی غربی ها مهاجرت آريايی ها 5000 سال پيش به ايران آغاز شده است. دو هزار پس از ميلاد را از آن کم کنيم می شود 3000 سال. هزار سال پيش از تاريخ ابراهيم به نوشته ايشان.
يا اينکه با آثار به دست آمده در گوشه کنار ايران ثابت شده که قدمت سکونت در ايران بسيار زياد است. بالای هفت هزار سال را که بيشتر باستان شناسان اجنبی پذيرفته اند. جالب که بخشی از اين آثار کهن را پان ترکها به زور می خواهند به چسبانند به اجدادی که تازه از زمان اعراب پايشان به ايران باز شده است.
هفتم اگر ايرانی هايی مانند ا.ن. نبودند که کسانی مانند ناشناسانی اجنبی يا اجنبی پرست به اين راحتی نمی توانستند قران ها و حديث های قبيله ای خود و اربابان اجنبی را به خورد ناآگاهان بدهند و تاريخ و فرهنگ بر سنگ و خاک نوشته شده ی اين سرزمين را تحريف کنند. يا جوانان ايرانی شستشوی مغزی داده شده با کتاب های بی محتوای درسی و کور شده با زرق و برق برخی کشورهای نوظهور دنبال خر دجال آنها راه نمی افتادند. در هر کشوری و سرزمينی همه گونه آدمی يافت می شود. گاهی آنها که شايستگی ندارند از کوتاهی و ناآگاهی ديگران سوء استفاده کرده و وجود نا مبارک خويش را تثبيت می کنند. اين با کسانی همانند نويسنده اين وب لاگ است که با اشتراک آنچه می داند ديگران را آگاه کنند تا بتوانند با خواست خودشان از زير يوغ اهريمن صفتان و اجنبی پرستان به در آيند و در راه خوبی خود و هم ميهنانشان گام بردارند.
اول اينکه برخی از استادان تاريخ و فرهنگ ايران اين نظر را دارند که ابراهيم ايرانی است. همانند برخی از ديگر پيامبران نام برده شده در قران. آنها نام هايی همانند تخت سليمان و مادر سليمان يا قبر دانيال را يکی از شاهدهای خود در نظر می گيرند. برخی بر اين گمان هستند که کتاب عهد عتيق در زمان هخامنشيان و بر اساس تاريخ و دين ايرانيان نوشته شده است. نويسندگان آرزوها و خواسته های خود را در کنار پسگويها در آن نوشته با طول و تفسير کسانی که برای دهها و شايد صده ها دچار تحقير و خواری شده بودند و نياز به بازيافتن عزت نفس خود داشتند بيان کرده اند.
دوم يکی دو جا خواندم که نويسنده با بيان مدارک تاريخی و بررسی نوشته های ادبي و گاهی حدسيات ابراهيم را همان زرتشت دانسته است.
سوم در گذشته و سپس در دين زرتشتی (که جدا از گفتار خود زرتشت است) يا بهتر است بگويم باور ايرانی (خوب يا بد) يکی از آزمونهای درستی سخن و يا بی گناه بودن شخصی آزمون آتش يا آهن گداخته بوده است. همانگونه که در داستان سياوش است وی از ميان آتش عبور می کند. يا ريختن فلز گداخته بر روی سينه زرتشت و گذر وی از ميان آتش که بسيار به داستان ابراهيم همانند است. نيازی نبوده که طرف را را به درون آتش بياندازند. خودش بايد اين کار را می کرده است.
چهارم اين آقا يا خانومی که نام ايران را 1900 سال پنداشته اند بهتر است به همان يکصد و خورده ای هزار پيامبر سامی سرگرم باشند که الله و يهوه با آنها نتوانستند يک پيام درست و کارآمد را از سوی آنها به همزبانانشان اتنقال دهند. وای به حال غير آنها.
پنجم بخش هايی از اوستا از سانسکريت هم کهنتر است. از جمله فرگرد نخست ونديداد. بسيار قديم تر از گاهان است که بيش از سه هزار سال قدمت دارد و در آن از ايران ويج نام برده است. يعنی در بدبينانه ترين فرض، نام ايران قدمتی چهار هزارساله دارد.
ششم اين آقا يا خانمی که زحمت کشيده و تحقيق فرمودند بايد از منطقشان لذت ببريد: "در زمان او در ایران اولین قوم ایرانی به نام "مادها" از شمال شرقی به ایران (آن زمان غیر مسکونی) مهاجرت کرد" ==> "کما اینکه حتی مادها هم در اصل "ایرانی" نبودند، چون در زمان آنها هنوز "ایران" وجود نداشت."
اگر مادها اولين قوم ايرانی بودند پس بايد ايرانی بوده باشند. اگر در اصل ايرانی نبودند که اولين قوم ايرانی نبودند که به ايران مهاجرت کردند. اگر ايرانی شدند پس ايرانی بوده که آنها اولين قوم ايرانی شدند.
اين جدا از کل اين نوشته ايشان است که ناصحيح است. برای نمونه در تاريخ رايج و نوشته شده ی غربی ها مهاجرت آريايی ها 5000 سال پيش به ايران آغاز شده است. دو هزار پس از ميلاد را از آن کم کنيم می شود 3000 سال. هزار سال پيش از تاريخ ابراهيم به نوشته ايشان.
يا اينکه با آثار به دست آمده در گوشه کنار ايران ثابت شده که قدمت سکونت در ايران بسيار زياد است. بالای هفت هزار سال را که بيشتر باستان شناسان اجنبی پذيرفته اند. جالب که بخشی از اين آثار کهن را پان ترکها به زور می خواهند به چسبانند به اجدادی که تازه از زمان اعراب پايشان به ايران باز شده است.
هفتم اگر ايرانی هايی مانند ا.ن. نبودند که کسانی مانند ناشناسانی اجنبی يا اجنبی پرست به اين راحتی نمی توانستند قران ها و حديث های قبيله ای خود و اربابان اجنبی را به خورد ناآگاهان بدهند و تاريخ و فرهنگ بر سنگ و خاک نوشته شده ی اين سرزمين را تحريف کنند. يا جوانان ايرانی شستشوی مغزی داده شده با کتاب های بی محتوای درسی و کور شده با زرق و برق برخی کشورهای نوظهور دنبال خر دجال آنها راه نمی افتادند. در هر کشوری و سرزمينی همه گونه آدمی يافت می شود. گاهی آنها که شايستگی ندارند از کوتاهی و ناآگاهی ديگران سوء استفاده کرده و وجود نا مبارک خويش را تثبيت می کنند. اين با کسانی همانند نويسنده اين وب لاگ است که با اشتراک آنچه می داند ديگران را آگاه کنند تا بتوانند با خواست خودشان از زير يوغ اهريمن صفتان و اجنبی پرستان به در آيند و در راه خوبی خود و هم ميهنانشان گام بردارند.
(2) از لطف شما ممنونم (من همانی هستم که در هفت بخش بخش پيش از اين مطلبی نوشتم). چندين بار آزمايش کردم که با آدرس اينترنتی نظر بدهم نشد. مثل اينکه با فيلتر شکن نمیشود.
اصراری ندارم که ابراهيم همان زرتشت بوده است. ولی بنا به اين پرسش " اینجا فقط یک سوال اساسی باقی میماند و آن این است که همه میدانند که ابراهیم به دلیل شکستن بتها به آتش انداخته شد این موضوع در قرآن هست در تورات هم هست ولی نکته اینجاست که در تاریخ ایران هیچ دوره ای از بت پرستی وجود نداشته است اگر بوده و کسی میداند به من هم بگوید ممنون. " ضمن تاييد گفته صاحب وبلاگ گرامی، بايد عرض کنم اگر ديده باشيد مجسمه های زيادی از مادينه و نرينه و حيوان در گستره ايران با مرزهای کنونی و قديمی يافت شده که پنداشته می شود به برخی خدايان مربوط است. با اين وجود همانند فرمايش شما گفته می شود که ايرانيان بت پرست نبوده اند. که اين به درستی مشخص نيست. تازه معنی بت پرستی هم بايد ديد آن چيزی است که محمد ساخته و مثلا در فيلم زندگی پر از جنگ و نفرت وی نشان داده می شود است يا تعريف ديگری دارد.
در کنار اين موضوع توجه داشته باشيد که زرتشت پرستش خدايان ديگر را ناپسند شمرد و تنها اهورامزدا را شايسته آفرين و نيايش دانست.
اين می تواند در باور يهوديانی که بيش از فرهنگ شرقی ايران که همان خواستگاه زرتشت است با فرهنگ غرب ايران که بعدها آشوريان و بابليان با خدايان کوچک و بزرگشان بر آن غلبه يافتند به اين گونه تعبير شده باشد که آن خدايان مجسمه هايی از خاک (سفال) و سنگ و چوب و شايد فلز بودند که زرتشت آنها را شکسته است. سپس که موضوع را مال خود کردند شاخ و برگ زيادی به آن افزودند. همان کاری که امروز در هاليوود انجام میدهند.
"به دنیای آتئیست ها خوش آمدید.
سریعترین راه برای کافر شدن خواندن قرآن و انجیل و تورات و اوستا است و تدبر در آنها."
هرچند قرآن و انجيل و تورات پر از جملات و سخنان پوچ و بی سر و تهی هستند که دل هر پرسشگری را از اين همه جهل به تاثر می اندازد و افسوس تباه شدن آن همه کاغذ و پوست و انرژی و وقت و زندگی که برای تهيه آنها و عمل به دستورات گمراهکننده هدرمیرود را در پی دارد سخنان خوب هم در آنها است. صد البته اين سخنان هيچ ربطی به پيامبران جاعل آنها ندارد که کپی پيس فرهنگ ها و دانشمندان گذشته و ديگر فرهنگ ها است و دليلی انکار ناشدنی بر کهنگی هنر کپی پيس در گذشته قديم تاريخ بشری است.
من عقيده دارم هيچ گاه نبايد اوستا يا مجموعه کتاب های به زبان سنسکريت را با اين آيات شيطانی مقايسه کرد. نه اينکه اوستا يا ريگ ودا بی عيب باشند چون آنها نخست از همه در برگيرنده تاريخ و فرهنگ اجداد ما هستند که از همه چيز مهمتر است دوم جمع آوری کنندگان کتابهای منتشر کننده بيماری ويران کننده انسانيت انسان همانند قران و عهد قديم و جديد وجود نامبارک خودشان را بر اساس برخی از نوشته های اين کتاب ها پايه گذاشته اند.
همچنين حساب گاهان را با همه اينها نيز جدا کنيد. آن را بخوانيد که نه يک شياد بلکه يک دانشمند را ببابيد که با خودش می انديشد و وجود نه يک خدايی که نه معلوم است وجود دارد يا نه را که انديشه خردورز آدمی را در پس همه خوبی ها دريابيد.
اصراری ندارم که ابراهيم همان زرتشت بوده است. ولی بنا به اين پرسش " اینجا فقط یک سوال اساسی باقی میماند و آن این است که همه میدانند که ابراهیم به دلیل شکستن بتها به آتش انداخته شد این موضوع در قرآن هست در تورات هم هست ولی نکته اینجاست که در تاریخ ایران هیچ دوره ای از بت پرستی وجود نداشته است اگر بوده و کسی میداند به من هم بگوید ممنون. " ضمن تاييد گفته صاحب وبلاگ گرامی، بايد عرض کنم اگر ديده باشيد مجسمه های زيادی از مادينه و نرينه و حيوان در گستره ايران با مرزهای کنونی و قديمی يافت شده که پنداشته می شود به برخی خدايان مربوط است. با اين وجود همانند فرمايش شما گفته می شود که ايرانيان بت پرست نبوده اند. که اين به درستی مشخص نيست. تازه معنی بت پرستی هم بايد ديد آن چيزی است که محمد ساخته و مثلا در فيلم زندگی پر از جنگ و نفرت وی نشان داده می شود است يا تعريف ديگری دارد.
در کنار اين موضوع توجه داشته باشيد که زرتشت پرستش خدايان ديگر را ناپسند شمرد و تنها اهورامزدا را شايسته آفرين و نيايش دانست.
اين می تواند در باور يهوديانی که بيش از فرهنگ شرقی ايران که همان خواستگاه زرتشت است با فرهنگ غرب ايران که بعدها آشوريان و بابليان با خدايان کوچک و بزرگشان بر آن غلبه يافتند به اين گونه تعبير شده باشد که آن خدايان مجسمه هايی از خاک (سفال) و سنگ و چوب و شايد فلز بودند که زرتشت آنها را شکسته است. سپس که موضوع را مال خود کردند شاخ و برگ زيادی به آن افزودند. همان کاری که امروز در هاليوود انجام میدهند.
"به دنیای آتئیست ها خوش آمدید.
سریعترین راه برای کافر شدن خواندن قرآن و انجیل و تورات و اوستا است و تدبر در آنها."
هرچند قرآن و انجيل و تورات پر از جملات و سخنان پوچ و بی سر و تهی هستند که دل هر پرسشگری را از اين همه جهل به تاثر می اندازد و افسوس تباه شدن آن همه کاغذ و پوست و انرژی و وقت و زندگی که برای تهيه آنها و عمل به دستورات گمراهکننده هدرمیرود را در پی دارد سخنان خوب هم در آنها است. صد البته اين سخنان هيچ ربطی به پيامبران جاعل آنها ندارد که کپی پيس فرهنگ ها و دانشمندان گذشته و ديگر فرهنگ ها است و دليلی انکار ناشدنی بر کهنگی هنر کپی پيس در گذشته قديم تاريخ بشری است.
من عقيده دارم هيچ گاه نبايد اوستا يا مجموعه کتاب های به زبان سنسکريت را با اين آيات شيطانی مقايسه کرد. نه اينکه اوستا يا ريگ ودا بی عيب باشند چون آنها نخست از همه در برگيرنده تاريخ و فرهنگ اجداد ما هستند که از همه چيز مهمتر است دوم جمع آوری کنندگان کتابهای منتشر کننده بيماری ويران کننده انسانيت انسان همانند قران و عهد قديم و جديد وجود نامبارک خودشان را بر اساس برخی از نوشته های اين کتاب ها پايه گذاشته اند.
همچنين حساب گاهان را با همه اينها نيز جدا کنيد. آن را بخوانيد که نه يک شياد بلکه يک دانشمند را ببابيد که با خودش می انديشد و وجود نه يک خدايی که نه معلوم است وجود دارد يا نه را که انديشه خردورز آدمی را در پس همه خوبی ها دريابيد.
۲ نظر:
تلاش پژوهشی شما قابل تقدیر است ولی دشمنی و تخریب برای چه؟ كجای قرآن ابراهیم را عرب نامیده كه شما می فرمایید:
" ابراهیم آنگونه که قرآن و مسلمانان از آن یاد مینمایند، هرگز نه میتواند عرب باشد و نه یهودی".
در همان مقاله سال گذشته شما برای اثبات ایرانی بودن ابراهیم (ع) از آیات قرآن هم استفاده كردید. نظیر اینكه نام پدر (یا عموی) او "آزر" است و یا اینكه مردم شهر علاوه بر بت پرست خورشید پرست هم بودند و یا اینكه روز خاصی بیرون از شهر رفتند و ... .
با سلام
من را ببخشبد که با عنوان ناشناس نظراتم را میگذارم و فکر میکنم دلیل آنرا همه بدانیم.
ابراهیم طبق کتاب مفدس یهودیان (اگر یهودیان بخواهند او به به یهود نسبت دهند) قبل از موسی زندگی میکرده، پس ابراهیم یهودی نبوده.ابراهیم در سرزمینی بنام حران میزیسته که در واقع بخشی از عراق فعلی است. در آن زمان هنوز نه اسماعیل بدنیا آمده بود و نه اسحق ! اسماعیل جد اعراب است، بنابر آیات تورات پس هنوز قوم عرب تشکیل نشده بود. ابراهیم را پدر ایمان مینامند چون بدون داشتن هیچ مذهبی و تنهاباایمان قلبی که به خداوند یکتا داشته و او را میپرستیده. و همین نکته ابراهیم را از سایر انبیاء متمایز میکند.
خداوند یکتااز ما قلب پاک میخواهد که او را بدرستی بشناسیم و به اوایمان داشته و او را بپرستیم.
اعمال مذهبی ما حیات ابدی را به ارمغان نمیاورد. مذهب آینه ای است که میزان گناهکار بودن ما را نشان میدهد ولی حیات ابدی و نجات را به ما نمیدهد. اعمال ما باید نیکو باشد، چون خداوند ما را شبیه خود آفرید (روح خود را در ما دمید و انسان موجود زنده شد) ما اگر نیکی نکنیم در واقع گناه کرده ایم.
من توصیه میکنم ار تورات و انجیل بعنوان مرجع تحقیقاتتان نیز استفاده کنید.
موفق باشید
ارسال یک نظر