رژیم حاکم بر کشور ما با تأکید بر روش و منش محمد ابن عبدالله، سعی دارد که سخنان او، و روش و منش او را سخنان آفرینندهی گیتی جلوه دهد. پذیرش این مطلب یعنی سکوت در برابر کسانیکه خود را عالم(دانشمند) دین میدانند، عالمانی که با استناد به همان روش خود را مرجع علم میدانند، مراجعی که تودهها باید از ایشان تقلید نمایند. کدامین مرجع در حال حاضر معتقد است که دین از سیاست جداست؟ کدامین مرجع علوم دینی معتقد است که سخنان محمد مربوط به زمان خاصی بوده و اکنون کاربردی ندارد؟
اگر هم مرجعی دینی معتقد است که باید ظرف زمان را در تفسیر سخنان رسول الله در نظر گرفت، تنها در موارد ثانویه است؛ مواردی است که حکم صریحی از قرآن یا سنت محمد و ائمهیشان در روایتی که در دست دارند، در این زمینه وجود نداشته باشد.
آیا میتوان محمد را خالی از نقص و اشتباه دانست، او را معصوم شمرد، سخنانش را و کردارش را الهی انگاشت و در همان حال معتقد بود که دین از سیاست جداست؟ آیا میتوان مردم ما را نسبت به دین متعصب نگه داشت و به آنان القا نمود که محمد تمام سخنانش سخنان خداست، او از سر هوا و هوس سخنی را بر زبان نمیآورد، هر حرکتی بر خلاف کردار او موجب عقوبت دنیا و آخرت میگردد و در همان حال معتقد بود که میتوان به دمکراسی رسید؟ دمکراسی که نه بر منبای عقیده، که بر مبنای حقوق برابر تمام انسانها شکل گیرد. آیا میتوان مردم را نسبت به دین، مؤمن متعصب نگه داشت و در عین حال معتقد بود که باید آیات "قتال" و "جهاد" را کنار نگه گذاشت و "امر به معروف و نهی از منکر" را منکِر شد. اگر ما برای کشورمان دمکراسی را طالب هستیم که مبنایش حکومت عقیدهی اکثریت بر جامعه باشد، این شیوه از حکومت با روح مردمسالاری در تضاد است. مگر غیر از این است که اسلام به گفتهی خمینی برای حتی صندوقچهی داخل خانهی مردم هم برنامه دارد؟
آیا حکومتی را برای آیندهی کشورمان در نظر داریم که اشخاص تغییر نمایند، بدون اینکه اساس قوانین انسان ستیز حاکم که ناشی از قوانین دینی است تغییر کنند؟ آیا میتوان به دمکراسی رسید و در عین حال معتقد بود که رئیس جمهور باید مسلمان شیعهی دوازده امامی باشد؟ آیا میتوان به دمکراسی رسید و در عین حال معتقد بود که کشور نیاز به ولایت فقیهی دینی دارد که در رأس هرم قدرت قرار بگیرد، بدون اینکه به کسی پاسخگو باشد. آیا میتوان به دمکراسی رسید و در عین حال معتقد بود که غیر مسلمانان، زنان و حتی مسلمانان غیر شیعی انسانهای درجهی چندم به حساب میآیند؟
پس برای اینکه بتوان از تمام این موانع گذر کرد، تنها و تنها راهی که باقی میماند نقد خود دین اسلام میباشد؛ نقدی که نتیجهاش شکسته شدن تعصبات خشک دینی آگاهان و تأثیرگذاران جامعه باشد، کسانیکه افکارشان بر کشور و تودهها مؤثر خواهد بود.
۴ نظر:
خاتمی نلسون ماندلا نیست او بخشی از حاکمیت رژیم اشغالگر بیگانه تروریست اسلامی است، که برای آرام نگه داشتن و اتلاف عمر مردم ایران تلاش می کند، تا کاملا حکومت ولی فقیه جا بیفتد. و الا مثل گاندی و نلسون ماندلا به زندان می رفت.
خوب می دانیم که مذهب یعنی دخالت در سیاست و صد البته به ما ثابت شده که دمکراسی در دین معنی ندارد پس چاره ای نداریم، برای رسین به دمکراسی باید یک تصمیم جدی در زندگیمان بگریم ولاغیر
کاملا درست است. چیزی که مقدس شود، غیر قابل نقد انگاشته شده، هر کسی میتواند علم دیکتاتوری را با توسل به آن دوباره برافرازد. حالا کاری ندارم که اسلام حق است یا نه.
خاتمی مسئول مستقیم توجیه "فاجعه انسانی" زندانی شدن نسرین ستوده است، زیرا اگر زن یا دختر خودش بودند، در ملاقاتهای منظم هفتگی با خامنه ای عمامه اش را بر زمین میزد و به او اعتراض میکرد ، اما حالا که نسرین ستوده بیگناه با دو فرزند خردسال بیگناه از بستگانش نیست مردم را به تحمل ظلم دعوت میکند تا در آینده بگویند دهه ۸۰ دوران طلایی اسلامی بود. شرم بر خاتمی.
ارسال یک نظر