ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

بررسی افسانه ی یأجوج و مأجوج ( یاجوج و ماجوج )!

     قرآن درباره‌ی موجودی بنام ذوالقرنین(دارای دو شاخ) سخن می‌گوید، این کتاب بیان می‌نماید که سرزمین او از مغرب تا مشرق ادامه داشت، مغرب و مشرق هر دو اسم مکان هستند و به معنی جائی است که خورشید از آنجا پنهان و پیدا می‌شود، گرچه اکنون این کلمه معادلی غرب و شرق معنی می‌شود اما در واقع بین غرب و مغرب، همینطور بین شرق و مشرق تفاوت وجود دارد.
     ذوالقرنین پس از اینکه تمام سرزمین سمت غرب را فتح نمود به نزدیک جائی رسید که خورشید در آنجا غروب(پنهان) می‌شد.
     از سبک و سیاق قرآن چنین استنباط می‌گردد که احتمالا منظور این کتاب پادشاهی است که از نظر اعراب زمان محمد، در دوره‌ای تمامی دنیا را گرفته و به تصرف خود در آورده بود، زیرا قرآن می‌گوید که از تو درباره‌ی ذوالقرنین می‌پرسند:
     وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا (کهف/83) و از تو در باره ذوالقرنين مى‏پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند.
     ظاهرا محمد با مغالطه‌ی مصادره به مطلوب قصد دارد که تمام این افسانه را به خدای خود، الله،  نسبت دهد:
      إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا (کهف/84) ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم.
از دید الله، او راهی را به سمت مغرب دنبال نمود:
فَأَتْبَعَ سَبَبًا (کهف/85) تا راهى را دنبال كرد.
تا اینکه به مکان غروب خورشید رسید.
     حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا (کهف/86) تا اینکه به پنهانگاه خورشيد رسيد و او را(خورشید) یافت که در چشمه‏اى لجن آلود(1) و سياه پنهان می‌شود و نزديك آن گروهی را يافت گفتیم: اى ذوالقرنين! شکنجه مى‏كنى يا در ميانشان خوبی پيش مى‏گيرى؟
    در اینجا از کلمه‌ی وجدها استفاده شده که به معنی او را یافت است؛ "ها" ضمیر مؤنث است که به خورشید بر می‌گردد؛ تغرب هم دقیقا به معنای "پنهان می‌شود" است، منظور محمد این است که ذوالقرنین به آخرین نقطه‌ی جهان رسید و مشاهده نمود که خورشید در چشمه‌ای لجن آلود پنهاد شد
    برخی از مسلمانان بر توجیه این خرافه‌ی آشکار محمد، چنین القا می‌کنند منظور قرآن این است که ذوالقرنین گمان کرد  خورشید در چشمه‌ای لجن‌آلود پنهان شد، یعنی در واقع چنین نبود؛ در پاسخ باید گمان "وجد" در زبان عربی همیشه به معنی یافتن و مشاهده کردن و دیدن است و در هیچ جا به معنی گمان کردن نیامده است، در تمام آیات قرآن هم به چنین معنائی آمده است، مثلا: 
 وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ(قصص/23) و هنگامي كه به آب مدين رسيد، گروهي از مردم را در آنجا ديد كه دامهای خود را سيراب مي‏كنند، و در كنار آنها دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند به آنها گفت كار شما چيست ؟ گفتند ما آنها را آب نمي‏دهيم تا چوپانها همگي خارج شوند، و پدر ما پير مرد مسني است.(شرح این داستان)
 ذوالقرنین هم نقش پیامبران الله را بازی می‎نماید:
     قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا (کهف/87) گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‏شود آنگاه او را عذابى سخت‏خواهد كرد.
     وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا (کهف/88) و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت.
     و ذوالقرنین پس از سخن گفتن با مردمی که در نزدیکی پنهانگاه خورشید ساکن بودند به سمت شرق راهی شد؛ اگر گفته شود غیر منطقی است که گروهی نزدیکی خورشید زندگی می‌کنند، زیرا دارای گرمای زیادی است، د پاسخ باید گفت: از دیده الله، خورشید در هنگام غروب گرمای خود را کاملا از دست می‌دهد! 
ذوالقرنین پس از این راهی مشرق(آشکار گاه خورشید) می‌شود:
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (کهف/89) سپس راهى را دنبال كرد.
تا به مکانی رسید که خورشید از آنجا طلوع می‌نماید، او در آنجا مشاهده نمود :
     حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا (کهف/90) تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى‏كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم.
   در اینجا منظور الله از اینکه در برابر خورشید پوششی قرار نداده بودیم دقیقا معلوم نیست؛ برخی گفته‌اند که اینان قومی بودند بدون لباس و مسکن؛ به نظر از توهمات محمد است.(2)
از دید الله، ذوالقرنین همچنان به پیش می‌رفت:
كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا (کهف/91) اين چنين [مى‏رفت] و قطعا به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم.
او به سمت مشرق پیش رفت:
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (کهف/92) باز راهى را دنبال نمود.
تا اینکه به دو سدی محکم برخورد نمود که مردمانش نمی‌توانستند زبانی را بفهمند:
    حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا (کهف/93) تا وقتى به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه‏اى را يافت كه نمى‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند.
     ولی به ناگاه شروع به سخن گفتن نمودند!! و از دو موجودی وهمی بنام یأجوج و مأجوج گله‌مند شدند:
     قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا ( کهف/94) گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مى‏كنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى.
     این داستان کاملا مبهم و گمراه کننده است؛ این سد چیست؟ کجاست؟
 یأجوج و مأجوم چه کسانی بودند؟
     قرآن می‌گوید که ذوالقرنین هنگامیکه به سمت محل طلوع خورشید(مشرق) پیش رفت بدانجا(مشرق) رسید؛ پس این سد باید در مشرق‌ترین نقطه‌ای باشد که اعراب آنرا می‌شناختند. حدیثی از محمد ابن عبدالله نقل شده است که می‌گوید "اطلبوا العلم ولو فی الصین" (بدنبال دانش بروید ول اینکه در چین باشد). از دید اعراب آن منطقه، چین در دورترین نقطه‌ی جهان قرار داشت، این سرزمین در شرق عربستان قرار دارد، قرآن از راهی سخن می‌گوید که ذوالقرنین با گرفتن آن بدانجا رسید. می‌دانیم که یکی از کهن‌ترین راه‌های جهان جاده‌ی ابرایشم است؛ این جاده به سرزمین چین ختم می‌شود. یأجوج و مأجون هم می‌تواند عربی شده‌ی نام‌های چینی باشد؛ همانگونه که برخی معتقدند اصل این نام‌ها یانچیان و مانچیان می‌باشد؛ مطلب دیگری که این دیدگاه را تأیید می‌نماید وجود دیوار سدگونه‌ی چین می‌باشد؛ محمد در زمان جوانی بازرگان و معتمد خدیجه بود، او احتمالا از سایر بازرگانانی که به شام می‌آمدند به وجود چنین سدی در آخر این راه پی برده بود.
     پس به احتمال قوی یأجوج و مأجوج افسانه‌ی بوده در میان اعراب که پس از برخورد با بازرگانان مسیر جاده‌ی ابریشم به مرور در میان آنها شکل گرفته است؛ محمد این افسانه با با توهمات خویش و همچنین اطلاعاتی که از تورات در رابطه با پادشاهی عادل بدست آورده بود را در هم آمیخت و چنین نظریه‌ای را در رابطه با جهان و مردمانی ناشناخته ارائه داده است؛ همانگونه که گفته می‌شود، این پادشاه ممکن است کوروش باشد؛ زیرا از کوروش در تورات به نیکی یاد شده است؛ کسانیکه به این دیوار رسیده‌اند، همواره درون آن برایشان کاملا مبهم بود؛ این ابهام را به محمد نیز القا نمودند و او هم سخنانی در هم برهم و بدون معنا و مفهوم در رابطه با این افسانه بیان نموده است.
================================================================

(1) نقل از قاموس محیط:

الحَمْأَةُ: الطِّينُ الأسْوَدُ المُنْتِنُ، كالحَمَإِ مُحَرَّكَةً. دقیقا معادل لجن می‌باشد.
وحَمِئَ الماءُ، كَفَرِحَ، حَمْئاً وحَمَأً: خالَطَتْهُ فَكَدِرَ. به معنی مخلوط شدن با لجن(2) وقال ابن جريج في قوله : ( وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا ) قال : لم يبنوا فيها بناء قط ، ولم يبن عليهم فيها بناء قط ، كانوا إذا طلعت الشمس دخلوا أسرابا لهم حتى تزول الشمس ، أو دخلوا البحر ، وذلك أن أرضهم ليس فيها جبل ، جاءهم جيش مرة فقال لهم أهلها : لا تطلعن عليكم الشمس وأنتم بها . قالوا : لا نبرح حتى تطلع الشمس ، ما هذه العظام ؟ قالوا : هذه جيف جيش طلعت عليهم الشمس هاهنا فماتوا . قال : فذهبوا هاربين في الأرض

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

پسرجان ذوالقرنین در تمام کتابها به کسی گفته میشه که دو بال داره یعنی صاحب دو بال و منظور کوروش هستش البته بعضی ها مثل ابوعلی سینا میگن که لغب اسکندر بوده ولی من حتم دارم که کوروش کبیره که درود بر او باد

arsh irani گفت...

ذوالجناحین را با ذوالقرنین اشتباهی نگیر!
پیروز باشید!

سید گفت...

داستان یعجوج و معجوج در تورات هم هست. ذوالقرنین را هم مرحوم علامه می فرمایند به احتمال زیاد كورش است كه البته این هم در تورات هست.

دشمن الله و عرب گفت...

در این مورد مطالعه ی کتاب ارزشمند "تاریخ ماد" اثر دیاکونوف توصیه می شود. در آنجا در مورد تا خت و تاز قبایل "ایرانی زبان" گیمری (گی-مِ-ری) که در تورات به صورت "جومر" آمده و در پی آن ها سکاها (که آن ها نیز ایرانی زبان و آریایی نژاد بودند) از دربند قفقاز به آسیای غربی و تاخت و تاز و کشتار و غارت و وحشتی که از آنان بر تمام آسیای غربی سایه افکنده بوده مطالب مستند ارزشمندی هست این ها همان قبایل ویرانگری بودند که در تورات به صورت یاجوج و ماجوج (گوگ و ماگوگ) از آن ها یاد شده و سد مزبور دیواری نظامی بوده که ظاهرا در زمان کورش برای جلوگیری و دفاع در برابر اقوام مهاجم ماورای قفقاز در دربند "داریال" بنا شده بوده که در دوره ی ساسانی با دیوار بزرگ گرگان در شرق دریای خزر تکمیل می شود و دولت روم شرقی تعهد کرده بوده که برای دفاع حفظ این دروازه از هجوم و ورود اقوام وحشی به آسیای غربی هرساله مبالغی را به ایران بپردازد.

ناشناس گفت...

دشخیلی خوشحالم که هموطنام دارن از این خرافات دست میکشن،
خیلی دوستتون دارم امید وارم همه ی گرفتارهای اصلی خلاصی پیدا کنن

مسلم گفت...

فرورفتن خورشیددرآب کدرحسی کاملاشخصصی برای ذوالقرنین بود «وجدها»ای رأی ها.نه وحی خدابود که خداوندخورشیدرادرچشمه گل آلودی پنهان میکندوقطعاخودذوالقرنین هم میدانسته که اگرخورشیددرآب بروددیگربیرون نمی آید وماهم دردنیای امروزی همین حس راداریم وبحث طلوع وغروب نسبی است.
دیوارچین ازسنگ ساخته شده امادیوارذوالقرنین ازآهن است.بحث ذوالقرنین قابل انکارنیست وماهم دلیلی برای اثبات آن نداریم؛اماشمابافرضیه هاوگمان های شخصی که محمد تاجربوده و.... این داستان روخرافه میدونین وقرآن دراین بحث توضیح مختصری ازاورابه یهودیان میدهد واگرشأن نزول رابخوانیدمتوجه میشوید.که ازپیامبر دراین باره سوال کردند وهمچنین قرآن برای ماقصه تعریف نمیکند بلکه قصص برای عبرت هستند.

Unknown گفت...

به نظر شما کسی که قرآن رو خرافه بدونه و قبولش نداشته باشه این چرندیات شمارو قبول میکنه؟ مگر اینکه از روی لج بازی این کار رو بکنه چون اگر قرار باشه قرآن بعد از 1500 سال غلط از آب در بیاد باید دلیل علمی و مورد قبول بیاری نه از گمان خودت که اره احتمالا چون باز هم احتمالا تاجر بوده و باز هم احتمالا از چینی ها شنیده پس احتمالا غلطه که نشد دلیل .... حرف برای گفتن زیاده اما فکرنمیکنم گوش شنوایی باشه

ناشناس گفت...

سلام
در روایات اسلامی یکم که بگردین میبینین که منظور از خورشید امام زمانه
پس وقتی میگه در چشمه آب گل آلود فرو میره یعنی جایی غروب میکنه که چشمه آب گل آلوده.چشمه آب چی میتونه باشه؟؟؟؟که گل آلود شده؟؟؟
نکته جالب اینه---->کجا خورشید طلوع میکنه؟؟؟؟؟جایی که اون قوم هیچ پوششی به جز خود خورشید ندارن...
خورشید کی بود؟؟؟
پس یعنی وقتی میاد که هیچ چیزی جز خود امام زمان نمونده براشون
اون قومم طبق روایات و آیات ایرانی هستن.
اینم بگمو تمام کنم:
در آیه83 گفته که در آینده بر شما میخوانم(در آینده می آیند آیاتی)...اینم دلیل اینکه اون کسی نیست جز خود امام مهدی چون در آینده میان
هر کاری بکنین در مقابل خدایی که آفریدتون هیچ کاری از دستتون بر نمیاد.
به امید ظهور حضرت که صد البته نزدیک است

ناشناس گفت...

باسلام
در مورد افسانه یاجوج و ماجوج به یک مورد اشاره نشده و آن هم این که در آیات بعدی که در سوره کهف آمده به نوعی بیان شده که این سد تا روز قیامت برپا خواهد بود و در آن زمان به خواست الله فرو می ریزد و یاجوج و ماجوج جهان را می گیرند. در آیه 96 انبیا هم بیان شده «تا زمانی که یاجوج و ماجوج رها شوند و از هر پشته ای بتازند». از متن قرآن این طور به نظر می رسه که الان باید در جایی از جهان سدی وجود داشته باشد و در پشت آن هم قومی منتظر باشند تا سد فروریزد و آن ها به جهان حمله ور شوند.
شما در این زمینه اطلاعاتی ندارید؟

arsh irani گفت...

درود بر شما،
دقیقا و در نظر دارم افسانه گوگ و ماگوگ که اقتباس قرآن به صورت ناشیانه‌ای از آن است رو به طور مفصل بنویسیم.
پیروز باشید!

ناشناس گفت...

در خصوص موضوع فرو رفتن خورشید در لجنزار که در داستان یاجوج وماجوج وذوالقرنین بدان اشاره شده عرض مینمایم گرچه این موضوع از نظر شما نقظه ضعف قران است اما از نظر من بر عکس این بیان قرانی یکی از دلایل محکم حقانیت قران است فرو رفتن خورشید در لجنزار ویا فرو رفتن خورشید در دریا بهنگام غروب اتفاقی است که ازدیگاه ما انسانها چنین است وما تصور میکنیم که خورشید در دریا فرو میرود وقران نیز برای اینکه واقیعت که همانا ثابت بودن خورشید نسبت به زمین است را نحریف نکند این فرو رفتن را به دریافت وتصور ذوالغرنین منتسب میکند وجدها یعنی دوالقرنین چنین یافت وچنین تصور کردواما مورد کاملا مشابه ان وروشنتر از ان ایه 17 همین سوره است انجا که اصحاب کهف در غار خفته اند خداوند برای بیان چگونه تابیدن وطلوع وغروب خورشید بر محوطه غاراینچنین بیان میکند وتری الشمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم بجای اینکه جمله را به این صورت بیان کند واذا طلعت االشسمس تزاور عن کهفهم طلوع خورشید را از دید رسول خدا بیان میکند یعنی اگر تو انجا بودی میدیدی که خورشید از سمت راست غار طلوع میکند چون در واقع خورشید طلوع نمیکند یعنی حرکت نمیکند لیکن این طلوع خورشید از نطر ونگاه توست که طلوع میکند بلکه این گزدش زمین است که بنظر میاید که خورشید طلوع میکند بنابر این برای اینکه قران خلاف واقعیت را بیان نکند ودر واقع ذروغ نگوید طلوع خورشید را از نگاه رسول خود بیان نموده

Unknown گفت...

بقول عمامت خیلی خری

ناشناس گفت...

لطفاً منبع معتبر روایت حدیث را بفرمائید حدیث از کتاب تفسیر کاشف جلد ۲ ص ۶۹۴ از ابوذر : روزی همراه با رسول الله سوار بر چهار پایان غروب خورشید فرا رسید رسول الله فرمودند ابوذر میدانی خورشید کجا غروب میکند گفتم خدا و رسولش دانند فرمود در چشمه ای تیره و گل آلود و حدیث دیگری از ابوذر که رسول الله محل استقرار خورشید و ماه را پرسیده و ابوذر گفته خدا و رسولش دانند رسول الله فرموده که قرار گاه و محل استقرار خورشید در زیر زمین و و آنجا استراحت گاه اوست و عبادات خدا می‌کند تا به اذن او از زمین طلوع کند کتاب تفسیر طبری جلد ۵ صفحه ۲۳ و صحیح مسلم و ص بخاری ، سنن نسائی و ..... کاملآ مشخصه که منظور رسول الله چی بوده و خورشید چگونه وارد زمین میشه و در صحرای عربستان غروب خورشید چشمه و سراب تیره است همینگونه با سند حرف خود را اثبات کنید

ناشناس گفت...

شأن نزول آیات و احادیث مورخین اسلامی در مورد این آیات اثبات میکند که رسول الله و پیامبر اسلام چندین بار به صحابه و خصوصا ابوذر گفته که خورشید در چشمه ای تیره و گل آلود فرو میرود و محل استقرار خورشید که بعضی ها آنرا مدار خورشید و ماه می نامند جای قرار گیری خورشید در زیر زمین گفته شده و عبادت خدا هم کارش در اون موقع نامیده شده کتاب تفسیر کاشف جلد ۲ صفحه ۶۹۴ و تفسیر طبری و ص مسلم و بخاری و......

Translate

بايگانی وبلاگ