وعدههای نوفل لوشاتوی خمینی مانند آیات مکی قرآن است.
اگر کسی قرآن را مطالعه کرده باشد متوجه خواهد شد که آیات مکی این کتاب تفاوت اساسی با آیات مدنی آن دارند؛ زیرا محمد زمانیکه در مکه بود زیر فشار قرار داشت، در این آیات هیچ اشارهای به دستور کشتن کفار و مخالفین وجود ندارد درست مانند سخنان خمینی زمانیکه با حمایت غرب در فرانسه مشغول فریب دادن ملت ایران بود.
رفتار خمینی با دگراندیشان زمان خویش را همگان به خاطر دارند، رفتار جانشینان او هم با مخالفان ادامهی همان منش خمینی است؛ خمینی پیش از انقلاب با سخنان عوامفریبانه، توانست دل تودهی مردم را به سوی خویش جلب نماید؛ او حتی با شیادی که از دینش به ارث برده بود نه تنها تودهی مردم بلکه روشنفکران کشور را نیز فریفت، روشنفکرانی که به یقین کوچکترین شناختی از روند تغییر چهرهی نمایندهی خدای شیاد خمینی، محمد، را نداشتند؛ شیادی که وقتی احساس قدرت نمود، روی بسیاری از جنایتکاران تاریخ را سفید کرده است.
اگر کسی قرآن را مطالعه کرده باشد متوجه خواهد شد که آیات مکی این کتاب تفاوت اساسی با آیات مدنی آن دارند؛ زیرا محمد زمانیکه در مکه بود زیر فشار قرار داشت، در این آیات هیچ اشارهای به دستور کشتن کفار و مخالفین وجود ندارد درست مانند سخنان خمینی زمانیکه با حمایت غرب در فرانسه مشغول فریب دادن ملت ایران بود.
رفتار خمینی با دگراندیشان زمان خویش را همگان به خاطر دارند، رفتار جانشینان او هم با مخالفان ادامهی همان منش خمینی است؛ خمینی پیش از انقلاب با سخنان عوامفریبانه، توانست دل تودهی مردم را به سوی خویش جلب نماید؛ او حتی با شیادی که از دینش به ارث برده بود نه تنها تودهی مردم بلکه روشنفکران کشور را نیز فریفت، روشنفکرانی که به یقین کوچکترین شناختی از روند تغییر چهرهی نمایندهی خدای شیاد خمینی، محمد، را نداشتند؛ شیادی که وقتی احساس قدرت نمود، روی بسیاری از جنایتکاران تاریخ را سفید کرده است.
من در اینجا جملاتی از سخنان خمینی پیش از انقلاب را با آیات مکی و مدنی قرآن و همچینی آیاتی که در ابتدای ورودش به مدینه بیان کرده بود، مقایسه نمودهام، محمد حتی اگر در مینه هم آیهای از نرمی را بیان نموده منظورش اعرابی بود که انان را انصار مینامیدند نه کل بشریت؛ زیرا او تمام یهودیان مدینه را کشت و مسیحیان را نیز مجبور به پرداخت جزیه نمود، ایات را بخوانید و این دو چهره را بیشتر بشناسید:
محمد پیش از قدرت و زمانیکه ضعیف بود از نشانههای تقوا را ایمان به آنچه که بر سایر پیامبران نازل شده است میدانست:
محمد پیش از قدرت و زمانیکه ضعیف بود از نشانههای تقوا را ایمان به آنچه که بر سایر پیامبران نازل شده است میدانست:
الم (بقره/1) ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ (بقره/2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (بقره/3)
والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (بقره/4) و آنان كه به آنچه را که به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو فرود اورده شده ايمان مىآورند و انانی كه به آخرت يقين دارند.
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (عنکبوت/46) با اهل كتاب(یهودیان و مسیحیان) جز به روشي كه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كسانی كه از آنها مرتكب ستم شدند، و به ایشان بگوئيد ما به تمام آنچه از سوی الله بر ما و شما نازل شده ايمان داريم، پرستش شوندهی ما و شما يكی است و در برابر او تسليم هستيم.
و محمد پس از احساس قدرت کردن:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (توبه/30) و يهوديان مىگويند عزير پسر الله و مسيحيان مىگويند مسيح پسر الله، اين سخنى است كه به زبان مىآورند و به سخن كافران پيشين تشبه مىجويند، الله (باید) آنها را بکشد که چگونه به بیراهه میروند.
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (محمد/4) پس چون با كسانى كه كفر ورزيدهاند برخورد کردید گردنها را بزنيد تا هنگامیکه آنان را از پاى درآورديد پس (اسیران) را امحکم در بند كشيد سپس يا منت نهيد و يا فديه (بگیرید) تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است (امر الله) و اگر الله مىخواست از ايشان انتقام مىكشيد ولى تا برخى از شما را به وسيله برخى بيازمايد و كسانى كه در راه الله كشته شدهاند هرگز كارهايشان را ضايع نمىكند.
خمینی پیش از به قدرت رسیدن:
اقلیتهای مذهبی به بهترین وجه از تمام حقوق خود برخوردار خواهند بود. (صحیفه نور/ج4 ص359)
محمد در ابتدای اسلام و زمانیکه به خدیجه وابسته بود سخنی از حجاب و مجوز تجاوز جنسی نمیزند، اگر تمام قران خوانده شود هیچ آیهی مکی در این زمینه وجود ندارد؛ اما زمانیکه او قدرت گرفت و به نیروی جنگی مردان احتیاج داشت:
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا (نساء/24) و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنهائی كه مالك (آنها در جنگ) شدهايد، اينها احكامي است كه الله بر شما مقرر داشته و زنان ديگر غير از اينها (زنانی که در جنگ به غنیمت گرفته اید) در صورتی برای شما حلال است كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد در حالي كه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد, پس هنگامیکه از آنها بهره بردید واجب است که مزد آنها را بپردازيد و گناهي بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كردهايد بعد از تعيين مهر، الله دانا و حكيم است.
خمینی پیش از انقلاب:
این که می گویند اگر اسلام پیدا شد زنان باید توی خانه بنشینند و قفلی بر آن زده دیگر بیرون نیایند تبلیغات است. زن و مرد همه آزادند که به دانشگاه بروند. رای بدهند. رای بگیرند. ما با ملعبه بودن زن و به قول شاه”زن خوب است زیبا باشد” مخالفیم (20 آذر 57 در پاریس)
زنها در حكومتِ اسلامی آزادند حقوق آنان مثل حقوق مردها. اسلام زن را از اسارت مردها بيرون آورد و آنها را هم رديف مردها قرار داده است، تبليغاتی كه عليه ما ميشود برای انحراف مردم است. اسلام همهی حقوق و امور بشر را تضمين كرده است. (صحيفهی نور/جلد 5 ص 70)
محمد زمانیکه در مدینه احساس قدرت نمیکرد:
محمد زمانیکه در مدینه احساس قدرت نمیکرد:
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/256) در (این) دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به الله ايمان آورد همانا به دستگیرهای محکم چنگ زده است كه قابل گسیختگی نیست و الله شنواى داناست.
این آیه گرچه مدنی است، اما زمانی بیان شده که محمد هنوز احساس قدرت زیادی نمیکرد و به کمک اعراب اهل مدینه نیاز داشت، درست مانند خمینی که در روزهای ورودش به ایران به مخالفین عقیدتیاش نیز مجال داد و برای تشکیل و راهاندازی حکومتش از نیروهای ملی استفاده کرد(کابینهی بازرگان).
البته بسیاری از مفسرین معتقدند که این آیه با نزول آیهی قتال منسوخ شده است درست مانند طرفداران خمینی که معتقدند سخنان امامشان برای شرایطی خاص بود:
البته بسیاری از مفسرین معتقدند که این آیه با نزول آیهی قتال منسوخ شده است درست مانند طرفداران خمینی که معتقدند سخنان امامشان برای شرایطی خاص بود:
قاله سليمان بن موسى ، قال : نسختها... . وروی هذا عن ابن مسعود وكثير من المفسرين . (نقل از تفسیر قرطبی)
برخی از مفسرین معتقدند که آیه منسوخ نیست، بلکه اگر جزیه دادند لازم نیست کشته شوند، البته از دید اسلام گرفتن جزیه از غیر اهل کتاب معنائی ندارد. که باز ظلمی است آشکار، این ایه را نوشتم تا هم تناقضات قرآن روشن شود و هم روند تغییر چهرهی محمد.
نظر سومی هم وجود دارد(مانند ابوداود ) که این آیه در حق اعراب مدینه بیان شده نه کل بشریت، اعرابی که برخی از فرزندانشان یهودی و یا مسیحی(1) شده بودند، زیرا او به کمک همین اعراب(انصار) نیاز داشت.
و پس از احساس قدرت کردن:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (تحریم/9) ای پيامبر! با كفار و منافقين بجنگ و بر آنها سختگیر باش، جايشان جهنم است و جایگاه بدی است.
لازم به یادآوردی هر کسی که اسلام را قبول نداشته باشد کافر است.
این ایه در تناقض آشکار با ایهی قبلی است.
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (فتح/29) محمد فرستادهی الله است و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير , با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مىبينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت آنان بر اثر سجود در چهرههايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون کاشته ای است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از آنان كافران را به خشم دراندازد الله به كسانى از آنان كه ايمان آورده و عمل صالح كردهاند آمرزش و پاداش بزرگى وعده دادهاست.
خمینی پیش از انقلاب:
بشر در اظهار نظر خودش آزاد است (11 آبان 57 در پاریس)
مطبوعات در نشر همهی حقایق و واقعیات آزادند (صحیفه نور / ج4 ص266)
در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند. (صحیفه نور/ ج4ص364)
دولت اسلامی يک دولت دمکراتيک به معنای واقعی است. و اما من هيچ فعاليت در داخل دولت ندارم و به همين نحو که الآن هستم، وقتی دولت اسلامی تشکيل شود، نقش هدايت را دارم.( مصاحبه با تلويزيون اتريش/ 10 آبان 1357)
البته موارد این تغییر چهرهی محمد و خمینی درپیش از به قدرت رسیدن و پس از آن بسیار زیاد است.
============================================================
(1) مردى از اهل مدينه به نام" ابو حصين" دو پسر داشت؛ برخى از بازرگانانى كه به مدينه كالا وارد مىكردند، هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به عقيده و آيين مسيح دعوت كردند، آنان هم سخت تحت تاثير قرار گرفته و به اين كيش وارد شدند و هنگام مراجعت نيز به اتفاق بازرگانان به شام رهسپار گرديدند. "ابو حصين" از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر (صلي الله عليه و آله) اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال كرد: آيا مىتواند آنان را با اجبار به مذهب خويش باز گرداند؟ آيه 256 نازل گرديد و اين حقيقت را بيان داشت كه: "در گرايش به مذهب اجبار و اكراهى نيست". در تفسير" المنار" نقل شده كه ابو حصين خواست دو فرزند خود را با اجبار به اسلام باز گرداند، آنان به عنوان شكايت نزد پيغمبر آمدند. "ابو حصين" به پيامبر عرض كرد: من چگونه به خود اجازه دهم كه فرزندانم وارد آتش گردند و من ناظر آن باشم؟ آيه 256 به همين منظور نازل شد. (نقل از تبیان)
(1) مردى از اهل مدينه به نام" ابو حصين" دو پسر داشت؛ برخى از بازرگانانى كه به مدينه كالا وارد مىكردند، هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به عقيده و آيين مسيح دعوت كردند، آنان هم سخت تحت تاثير قرار گرفته و به اين كيش وارد شدند و هنگام مراجعت نيز به اتفاق بازرگانان به شام رهسپار گرديدند. "ابو حصين" از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر (صلي الله عليه و آله) اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال كرد: آيا مىتواند آنان را با اجبار به مذهب خويش باز گرداند؟ آيه 256 نازل گرديد و اين حقيقت را بيان داشت كه: "در گرايش به مذهب اجبار و اكراهى نيست". در تفسير" المنار" نقل شده كه ابو حصين خواست دو فرزند خود را با اجبار به اسلام باز گرداند، آنان به عنوان شكايت نزد پيغمبر آمدند. "ابو حصين" به پيامبر عرض كرد: من چگونه به خود اجازه دهم كه فرزندانم وارد آتش گردند و من ناظر آن باشم؟ آيه 256 به همين منظور نازل شد. (نقل از تبیان)
۱۴۴ نظر:
البته تفاوت این دو شخصیت در این است كه پیامبر اسلام در مكه اصلا حرفی در اینكه با اقلیت چگونه رفتار خواهد شد و غیره نزده بودند كه بخواهند بعدا نقض كنند. چون اصلا خبری از تشكیل حكومت نبود و خبری هم از اقلیت های مذهبی نبود. در حالی كه آیت الله خمینی صریحا با اشاره به تشكیل حكومت آن حرفها را در پاریس زده بود.
این جمله هم كه نقل شده
"این که می گویند اگر اسلام پیدا شد زنان باید توی خانه بنشینند و قفلی بر آن زده دیگر بیرون نیایند تبلیغات است. زن و مرد همه آزادند که به دانشگاه بروند. رای بدهند. رای بگیرند. ما با ملعبه بودن زن و به قول شاه”زن خوب است زیبا باشد” مخالفیم (20 آذر 57 در پاریس)"
بعد از انقلاب تا آنجایی كه من اطلاع دارم نقض نشد. مگر اینكه شما نظر دیگری داشته باشید.
در برخی از اختلالات شخصیتی (مثل افراد مبتلا به اختلال دوقطبی در فاز مانیا یا هیپومانیا) علامتی وجود دارد به نام "Grandiosity"، که میتواند به عواقب خطرناکی در صورت قدرتمند بودن فرد، بیانجامد. این افراد خود را بسیار برتر از سایرین میبینند و حاضر نیستند خود را برابر با دیگران بدانند. اگر فرد انسانی با بهره هوشی متوسط باشد به راحتی میتوان این علامت را تشخیص داد. زیرا فرد ادعاهایی میکند که به وضوح امکانشان وجود ندارد و تصورش مضحک است (مثل رفتارهایی که از رئیس جمهور فعلی در اثبات خود میبینیم. بروز شدت خودنمایی ایشان گاهی آنقدر زیاد است، که از نظر عامه مردم هم مضحک به نظر میرسد) ولی در مورد افراد باهوشتر قضیه اندکی پیچیده میشود و ممکن است این افراد روش مستقیم برای اثبات برتری به کار نبرند.
این برتری جویی هنگامی که به ارتباط با باورهای مذهبی و آسمانی مربوط باشد بسیار پیچیدهتر هم میشود یعنی فرد برای اثبات برتری خود در این زمینه به پرداخت هزینههای بیشتری (البته در 2 مورد مذکور در بحث، از کیسه دیگران)مبادرت میورزد. بررسی اثر "قدرت افراد" در تشدید بروز این علامت در نمونههای تاریخی، کاملا نمایانگر نقش قدرت در این مورد است.
-" او به کمک همین اعراب(انصار) نیاز داشت."
در كمك انصار شكی نیست. اصلا نام انصار به این دلیل بر آنها نهاده شده كه یاریگر رسول خدا بودند. در هوش اجتماعی و مردمداری پیامبر اسلام هم شكی نیست. ولی چیزی كه هست این است كه شما یك طرفه به قاضی می روید. نمی گویید كه این خود انصار بودند كه برای پایان دادن ۳۰ سال جنگ خونین بین قبایلشان از پیامبر اسلام دعوت كردند به عنوان رییس حكومت به مدینه بیاید. و پیامبر اسلام هم نهایتا به این جنگ خونی و قبیله ای خاتمه داد. به آنها یاد داد كه نژاد و رنگ بی معنی است و به مدینه سر و سامان داد. هم قوانین اجتماعی برایشان درست كرد هم قوانین اقتصادی. اصلا سروری پیدا كردند. یعنی اگر از خود انصار در پایان رسالت پیامبر می پرسیدید كه آیا از كاری كه كردند -یاری دادن رسول خدا- راضی بودند یا خیر جوابشان معلوم است كه چه می بود.
رسول خدا هیچ وقت خود را برتر از دیگران ندانست و روی این مساله هم تاكید می كرد كه فرقی با دیگران در بشر بودن ندارد. هیچ كس در تاریخ او را به خودخواهی و خود برتر بینی متهم نكرده است. وضع زندگی اش-اگر پایین تر نبود- فرقی با دیگر مسلمانان نداشت. اگر در زمینه تعداد همسر بر دیگران -در عین محدود بودن- آزادی بیشتری داشت در زمینه های دیگر -مثل مسایل مالی و عبادی- وظایفش سنگینتر بود.
می گویند یكی از اقلیتهای مذهبی -كه شما در این پست ادعا می كنید همه شان را كشت- روزی در مدینه راه را بر او بست و از او پولی كه قرض داده بود را طلب كرد. (توجه دارید كه وضع مالی رییس حكومت چه جور بود). چون پول را قبل از موعد مقرر درخواست كرده بود پیامبر قدرت برگرداندن نداشت. ولی چون به طرف بدهكار بود مقاومتی نكرد. ساعتها همانجا ماند. حتی مجبور شد نماز را در كوچه بخواند و مسلمانان هم پشت سرش. ولی به كسی از مسلمانان مدینه اجازه راندن آن یهودی را نداد. آن قدر ماند تا یهودی اعتراف كرد كه رفتار او مانند رفتار انبیاست و مسلمان ش
شما قطعا از پیامبر اسلام ناراحت و عصبانی هستید و تصویری كه به نقش می كشید به غرض آلوده است. نه فقط شما، بلكه هر كس دیگری كه نقد را با سیاست خلط كند غیر از این نمی شود.
http://www.youtube.com/watch?v=O7yaDlZfqrc
به نظر بنده شما دارید روش کسانی که اسلام را تبلیغ میکنند، به کار میبرید و خیلی مسائل را کنار میگذارید و اذهان را منحرف میکنید به قصد تبلیغ! ولی اگر دقت کنید حتما خودتان هم متوجه شدهاید که اسلام دو وجه متفاوت و "متناقض" دارد. وجه اول را بنده "وجه شعارگونه اسلام" نام مینهم. مثالها از این منظر فراوانند: 1.همه با هم برابریم، هیچ کس با دیگری فرقی ندارد. در قبول اسلام اکراهی نیست، هر کس میخواهد مسلمان شود. برترین شما در این دین باتقواترین شماست و از این دست تبلیغات که کاربرد عملی ندارد و فقط در مجادلات برای تبلیغ اسلام و فریفتن انسانها به کار میرود.
وجه دیگر صورت عملی اسلام است که در فقه و احکام میتوانیم ببینیم. مثل نابرابری حقوق زن و مرد! رسمیت بخشیدن و ترویج بردهداری!(تجاوز جنسی به کنیزان آزاد است)!!!؟ نژادپرستی حکومتی!( علیرغم شعار برابری سید قریشی با سیاه حبشی، در کل تاریخ صدر اسلام جز قریش کسی به حکومت نرسید.شما از یهودیان مسلمان شده کسی را سراغ دارید که به حکومت رسیده باشد؟) "تقوا" که نزدیک شدن به الله است با جنگ و کشتار و قتل و راهزنی، کاسته نمیشده و یک کلام که این جنگ با کفار است و ما برای رضای الله میجنگیم به تقوای افراد میافزوده و تناقض با همه شعارهای انساندوستانه را فراموش میکرده. پذیرش و رد اسلام فقهی "اختیاری" نیست که اگر میبود نیازی به احکام ارتداد در آن نبود. اسلام واقعی اجازه صحبت از اندیشه مخالف در جامعه را نمیدهد. تفکر مخالف "ضاله" است و باید نابود شود. این نیرنگ و دورویی و فریبکاری اسلام است. که با شعارهای زیبا به کشوری وارد میشود ولی بعد... در تاریخ نمونه ها به وضوح نشان از تکرار این ریاکاری توسط مسلمانان دارد. کشتارهای خونین مسلمانان در فتح ایران خاطرتان هست؟ مسلمانان با شعار برابری و برادری دل سرداران سپاه ایرانیان را لرزاندند ولی بعد که بر ایران مسلط شدند آن جنایاتی که "فقط سکوتتان" را در برابرشان شاهد بودیم، مرتکب شدند. هنوز هم اسلام شعارهای قشنگ میدهد و جنایاتش را با مغالطات گوناگون پشت این شعارها مخفی میکند.
در مورد عدم تفاوت زندگی پیامبر با دیگران هم، به نظر من باید از دید خود فرد دید. محمد به سکس علاقه داشت نه کاخهایی با باروهای بلند.
به نظر بنده شما دارید همان روش کسانی که اسلام را تبلیغ میکنند به کار میبرید و خیلی مسائل را کنار میگذارید و اذهان را منحرف میکنید به قصد تبلیغ! ولی اگر دقت کنید حتما خودتان هم متوجه شدهاید که اسلام دو وجه متفاوت دارد. وجه اول را بنده "وجه شعارگونه اسلام" نام مینهم. مثالها از این منظر فراوانند: 1.همه با هم برابریم، هیچ کس با دیگری فرقی ندارد. در قبول اسلام اکراهی نیست، هر کس میخواهد مسلمان شود. برترین شما در این دین باتقواترین شماست و از این دست تبلیغات که کاربرد عملی ندارد و فقط در مجادلات برای تبلیغ اسلام و فریفتن انسانها به کار میرود.
وجه دیگر صورت عملی اسلام است که در فقه و احکام میتوانیم ببینیم. مثل نابرابری حقوق زن و مرد! رسمیت بخشیدن و ترویج بردهداری!(تجاوز جنسی به کنیزان آزاد است)!!!؟ نژادپرستی حکومتی!( علیرغم شعار برابری سید قریشی با سیاه حبشی، در کل تاریخ صدر اسلام جز قریش کسی به حکومت نرسید.شما از یهودیان مسلمان شده کسی را سراغ دارید که به حکومت رسیده باشد؟) "تقوا" که نزدیک شدن به الله است با جنگ و کشتار و قتل و راهزنی، کاسته نمیشده و یک کلام که این جنگ با کفار است و ما برای رضای الله میجنگیم به تقوای افراد میافزوده و تناقض با همه شعارهای انساندوستانه را فراموش میکرده. پذیرش و رد اسلام فقهی "اختیاری" نیست که اگر میبود نیازی به احکام ارتداد در آن نبود. اسلام واقعی اجازه صحبت از اندیشه مخالف در جامعه را نمیدهد. تفکر مخالف "ضاله" است و باید نابود شود. این نیرنگ و دورویی و فریبکاری اسلام است. که با شعارهای زیبا به کشوری وارد میشود ولی بعد... در تاریخ نمونه ها به وضوح نشان از تکرار این ریاکاری توسط مسلمانان دارد. کشتارهای خونین مسلمانان در فتح ایران خاطرتان هست؟ مسلمانان با شعار برابری و برادری دل سرداران سپاه ایرانیان را لرزاندند ولی بعد که بر ایران مسلط شدند آن جنایاتی که "فقط سکوتتان" را در برابرشان شاهد بودیم، مرتکب شدند. هنوز هم اسلام شعارهای قشنگ میدهد و جنایاتش را با مغالطات گوناگون پشت این شعارها مخفی میکند.
فهرست چند حاكم غیر قریشی بر مناطق مهم:
-سلمان فارسی والی مداین
-نعمان بن بشیر انصاری قاضی دمشق و سپس والی «یمن» و بعد از معاویه 9 ماه والی کوفه
-عثمان بن حنیف انصاری والی بصره در زمان امام علی
-مالك اشتر نخعی فرمانده نظامی حضرت علی و والی نصب شده مصر
-قیس بن سعد انصاری والی مصر در زمان حضرت علی (قبل از محمد بن ابوبكر) و سپس والی آذربایجان
-اشعث بن قيس کندي والی آذربایجان(تا قبل از قیس بن سعد)
-ابومسعود عُقَيه بن عمرو بدري از مردم خزرج مدينه جانشین امام علی در كوفه هنگام جنگ.
-خريت بن راشد الشامي والی اهواز
-برده داری(اعم از كنیز و غلام) خیلی زودتر از غرب در خاورمیانه اسلامی ریشه كن شد.
- اگر می خواهید بدانید چرا با وجود آن همه وحشیگری اعراب در ایران هنوز پس از ۱۴ قرن ایرانیان دوستدار اهل بیت هستند و آنها را متفاوت می بینند كمی از متن زیر بخوانید:
http://www.irantarikh.blogfa.com/post-37.aspx
در سپاه مختار كه به خونخواهی امام حسین به پا خواست تعداد خیلی زیادی ایرانی وجود داشت. و این در حالی بود كه پدر مختار از سرداران جنگ علیه ایران بود. برای من این به آن معناست كه ایرانیان آن زمان بین حاكمان نژادپرست عرب و روش حكومت علی و فرزندش تفاوت قایل بودند و حداقل برای مدتی هم كه شده طعم برابری را چشیده بودند.سر آخر هم اشراف نژاد پرست كوفه به همین بهانه پشت مختار را خالی كردند.
شیعیگری داستانیست که خود ایرانیان مخترعش بودند و اساسا با اسلام خیلی متفاوت است.(علتش هم ظلم مسلمانان عرب حاکم بود.) اگر دقت کنید علی از محمد و گاهی از خدا در ذهن شیعیان بالاتر است و این مورد شیعیگری تناقضات اسلام را در دو وجه مطروحه توجیه نمیکند.
بنده منظورم این بود کسی را در جایگاه عمر، ابوبکر و سایر خلفا سراغ دارید؟ خلیفه مسلمانان غیر از قریش در صدر اسلام! ظاهرا بقیه آنقدر لایق نبودند! قریش خاندان برگزیده خدا در بین اعراب بودند...
"برده داری(اعم از كنیز و غلام) خیلی زودتر از غرب در خاورمیانه اسلامی ریشه كن شد."
مغلطه نکنید! ربطی به تایید بردهداری در اسلام ندارد.
"اگر می خواهید بدانید چرا با وجود آن همه وحشیگری..."
وقتی این جنایات را در تاریخ اسلام میپذیرید، از دیدن
(دیدن این لینکها به متعصبین مسلمان توصیه نمیشود)
http://www.cynical-c.com/archives/010190.html
تعجب نکنید، چون این واقعیت اسلام است.
کاملش را هم اینجا میتوانید ببینید
http://www.create-answer.com/muhamad%20ENG/11.htm
توی این لینک آخر ششمین تصویر به نظر من بسیار گویای واقعیت اسلام است. دینی بر اساس خون از دو نوع متفاوت...
اینها توهین نیست، عین واقعیت است، همانطور که خودتان هم معترفید. تازه به نظر من خیلی لطف میکنند این هنرمندان که این دردها را که باید فریاد زد، طنزگونه به تصویر میکشند.
http://picasaweb.google.com/105743292273864498146/Mohammed#5325141832674830466
مغلطه نمی كنم ناشناس. در قرآن برای آزاد كردن بردگان از مالیات سهمی است. گاهی وقتها تخمی را می كارند كه چهل سال بعد بروید. برده داری هم به تدریج از جامعه اسلامی رخت بر بست.
و خیلی زودتر از جاهای دیگر.
سید
هم مغلطه میکنید و هم اطلاعاتتان کامل نیست!
مغلطه میکنید چون اسلام خود را بهترین دین الله برای ابد مینامد و نباید اصول بردهداری در آن تایید میشده، که امروز بنام بهترین دین الله بتوان انسانها را به بند کشید و بدتر از آن تجاوز کرد.
" در قرآن برای آزاد كردن بردگان از مالیات سهمی است" بنده گفتم چرا تایید شده اصلا؟ اسلام به عنوان بهترین راه و روش زندگی چرا بردهداری را تایید میکند؟ آنکه حالا برای کسی که بردهاش را آزاد میکند چه در نظر گرفته که نشد جواب؟ حرف بنده این است که چرا تایید شده؟؟
اطلاعاتتان ناقص است زیرا در همین کشور عزیز و اسلامی خودمان بردهداری تا عهد مشروطیت به طور "رسمی" (قسمت غیر رسمی هنوز هم ادامه دارد ومسلمانان حتی در ممالک غربی به انجام آن مبادرت میورزند با اینکه جرم سنگینی است) وجود داشته است مثلا در زمان امیرکبیر سالیانه 2000 برده به ایران وارد میشده! از 1307 هجری شمسی و با الهام از قوانین کشورهای اروپایی خرید و فروش انسان ممنوع گشته است! عدد 40 سال بعد را از کجا آوردید؟ منظورتان این است که محمد بذر بردهداری را کاشته ولی برای آزاد کردن بردگان اجر و پاداش و سهم از مالیات قرار داده چون میدانسته 1307 سال بعد به مدد قوانین غربی این سنت جاهلی برداشته میشود؟؟ ! بهتر نبود بهترین دین الله یک کلام بردهداری را حرام اعلام میکرد؟؟
خیلی عذر میخواهم قصد توهین به اعتقاداتان را ندارم ولی به نظر شما چرا خروج باد از دستگاه گوارش انسان نماز را باطل میکند ولی به بند کشیدن یک انسان دیگر و پایمال کردن حقوق اولیه انسانیش کاری به نماز و سایر عبادات انسان ندارد؟؟؟!
در عربستان سعودی، مهد اسلام که قرآن قانون اساسی این کشور است، در سال 1962 با اجبار سران وقت و تحت فشار سازمانهای بین المللی (علیرغم مخالفت روحانیون مسلمان) قانون منع بردهداری تصویب شد. هر چند همین امروز هم این مشکل هنوز حل نشده...
کدام کشور اسلامی 40 سال بعد از پیامبر بردهداری در آن متوقف شده؟؟!
هنوز که هنوز است مسلمانان عربستان زنان فلیپینی را به اسم کار کردن به آنجا میبرند و تجاوز میکنند...
http://www.youtube.com/watch?v=RaaizsgL6PE&feature=related
در باب شیعی گری این حرف جالبی است.
http://www.youtube.com/watch?v=XmN0p4UCQuo&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=Xd9wrQQ9lqg&feature=related
!!!
"اگر می خواهید بدانید چرا با وجود آن همه وحشیگری اعراب در ایران هنوز پس از ۱۴ قرن ایرانیان دوستدار اهل بیت هستند"
ایرانیان ریشه ظلمی که به آنان میشد را بخوبی درک میکردند و راهی جز رام کردن اسلام رادیکال با ترویج گرایشات انحرافی نمیدیدند، وگرنه نه از این دین و نه از خلفا و نه از حاکمان ولایات ایران دل خوشی نداشتند و از هر فرصتی برای ضربه زدن استفاده میکردند.
حکایت فیروز (ابولولو،قاتل عمر) در تاریخ، اشکها و آن جمله مشهور وی که میگفت: "عمرم جگرم خورد" هنگام دیدن زنان و کودکان ایرانی که به کنیزی و بردگی در بازار مدینه میآوردند، گویای عمق نفرت پدران ما از حکام مسلمان و این دین پس از آنکه چهره واقعی آن نمایان شده بود، است. شیعیگری داستانی است که ایرانیان پس از آن ساختهاند.
-"خیلی عذر میخواهم قصد توهین به اعتقاداتان را ندارم ولی به نظر شما چرا خروج باد از دستگاه گوارش انسان نماز را باطل میکند ولی به بند کشیدن یک انسان دیگر و پایمال کردن حقوق اولیه انسانیش کاری به نماز و سایر عبادات انسان ندارد؟"
در اسلام نمی توان كسی را كه در مملكت اسلامی زندگی می كند -به عنوان برده- به بند كشید. حال می خواهد مسلمان باشد یا كافر باشد كه در ذمه مسلمانان است. اگر برده ای بوده از كشورهای دیگر می آمد. تازه به بهانه های مختلف هم آزاد می شد. در اسلام سهمی از مالیات مسلمانان (زكات) مربوط به آزاد كردن این بردگان وارداتی است. توجه كنید كه این یعنی از ۱۴۰۰ سال پیش هر ساله قسمتی از بودجه مسلمانان صرف آزاد كردن بردگانی می شد كه اصلا تعلقی به كشور اسلامی نداشتند؛ نه دینشان مانند آنها بود نه نژادشان لزوما. این كار صرفا از روی انسان دوستی انجام می شد. شما به این مساله اشكال می گیرید كه چرا اصلا تایید شد. من عرض می كنم كلی برده بدبخت به خاطر اینكه اسلام برده داری را تحریم نكرد وارد سرزمین های اسلامی شدند و آزاد شدند. در حالی كه اگر به كشورهای دیگر فروخته می شدند باید تا آخر عمر برده می ماندند. این از آن جهت است كه در آن زمانها (تا قرن ۱۸ میلادی) هیچ كشوری آن قدر از نظر حقوق بشر پیشرفته نشد كه اهمیتی برای بردگان متعلق به ملل دیگر بدهد.
البته حالا كه این قانون حقوق بشر آمده و كشورها بیدار شده اند منطقی است كه كشورهای اسلامی هم جلوی برده داری را بگیرند.
- آن قضیه ۴۰ سال یك تشبیه بود. به این معنی كه اسلام قرار نبود یك دفعه برده داری را ریشه كن كند. مشمول زمان می شد.
- در مقاله زیر تاریخچه برده داری به طور خلاصه آمده است. قسمتی را كه مربوط به این بحث می شود برایتان می آورم:
http://www.essortment.com/all/historyofslave_rmpw.htm
Yet, the definition of slavery in Africa was not tantamount to the American or European vision of slavery. Slavery in Africa was a symbol of honor and not an instrument of wealth and greed. African slaves were permitted to live very normal lives. ... Many of them had significant skill and learning. While in America slaves underwent brutal beatings, hard labor, and lack of respect.
" با این حال ، تعریف از برده داری در آفریقا بود معادل چشم انداز آمریکایی یا اروپایی از برده داری نیست. برده داری در آفریقا، نمادی از افتخار بود و نه ابزار ثروت و حرص و ولع نه. به بردگان آفریقایی اجازه زندگی بسیار عادی داده می شد. ... بسیاری از آنها یادگیری و مهارت قابل توجه داشتند. در حالی که بردگان در امریکا تحت ضرب و شتم وحشیانه، کار سخت، و عدم احترام بودند."
این قسمت از متن هم تفاوت روش برده ((كردن)) غربیها را توضیح می دهد:
While some slaves shipped to Europe and America had previously been African slaves, many enslaved had been innocent bystanders. It was not uncommon for the Europeans to hide and wait for an African to come along, and then kidnap him.
"در حالی که برخی برده های حمل شده به اروپا و امریکا قبلا در آفریقا برده بودند، بسیاری از بردگان تماشاگران بی گناه بوده است. غیر معمول نبود برای اروپایی ها كه مخفی شوند و صبر کنند تا یك آفریقایی بیاید و او را بربایند."
باقی بدرفتاری ها را هم در ادامه مقاله خودتان بخوانید. این رفتار ها توسط غربی ها تا قرن هجدهم ادامه داشت. بعد از آن هم كه مثلا برده داری منسوخ شد، تبعیض نژادی این بردگان تا سال ۱۹۶۴ میلادی ادامه داشت
http://maggiesfarm.anotherdotcom.com/archives/2192-The-Civil-Rights-Act-of-1964-which-finally-ended-racial-segregation-in-the-USA.html
-بنده دفاعی درباره ادامه برده داری توسط مسلمانان ندارم. باید پذیرفت كه مسلمانان از یك جا به بعد درجا زدند و غربیها هم شتاب پیشرفتشان بسیار زیاد شد. اسلام از نظر من قرار بود اصول را یاد مسلمانان بدهد. قرار نبود مشقهایشان را هم بنویسد.
-"شیعیگری داستانیست که خود ایرانیان مخترعش بودند و اساسا با اسلام خیلی متفاوت است."
شیعه گری افراطی همانی هست كه شما خودتان گفتید؛ یعنی اینكه "علی از محمد و گاهی از خدا در ذهن" برخی بالاتر است. ولی شیعه تعریفش این نیست. داستان شیعه از زمان فوت پیامبر اسلام به وجود آمد. خیلی از احكام البته در زمان خود پیامبر مطرح نشده بود و این باعث شد كه اجتهاد و علم فقه شكل بگیرد. وقتی پیامبر اسلام فوت كرد دو نظریه بروز كرد. نظریه اول كه دیدگاه خلفا را به عنوان حاكم اسلامی به عنوان احكام اسلام قبول می كرد. یعنی اگر خلیفه حكمی می داد همانند حكم پیامبر جزوی از دین می شد. نظریه دوم كه خلفا را لزوما به عنوان مجتهد و قانون گذار قبول نداشت. می گفت باید از خانواده رسول خدا سوالات را پرسید. البته عجیب هم نیست. چون علی در خانه پیامبر بزرگ شده بود و همه هم به مقام علمی او اعتراف داشته و دارند. از جمله خود خلفا. در مورد امام صادق هم دیگر نیاز به بحث نیست.(۳ تا از ۴ امام نظریه اول شاگرد امام صادق بودند). البته اگر اجازه تدریس به بقیه امامان شیعه داده می شد حتما نظیر این شهرت به آنها هم می رسید؛ اما دریغ كه این اجازه داده نشد توسط حاكمان زمان.
تفاوت شیعه به طور خلاصه در این است كه شیعه علم دین را نزد اهل بیت پیامبر می داند و بس. حال آنكه اهل تسنن این اجازه را به خلفا و صحابه هم می دهد. وگرنه افراطی گری برخی شیعیان را نباید به پای شیعه گذاشت. برای تعریف هر چیزی بهتر است به سراغ زعمای آن گروه رفت نه عوام.
-"وقتی این جنایات را در تاریخ اسلام میپذیرید، از دیدن [لینك] تعجب نكنید..."
جنایت در تاریخ همه فرهنگها و حكام جنایت است. چه توسط اعراب به ظاهر خشمگین و ریشوی عرب باشد چه توسط سربازان ریش تراشیده و معطر غرب.
"كلی برده بدبخت به خاطر اینكه اسلام برده داری را تحریم نكرد وارد سرزمین های اسلامی شدند و آزاد شدند. در حالی كه اگر به كشورهای دیگر فروخته می شدند باید تا آخر عمر برده می ماندند" اگر بردهداری در اسلام حرام اعلام میشد که با توجه به گستره قلمرو مسلمانان انسانهای بیشتری آزاد میشدند! یعنی هر جا که اسلام میرسید بردهها آزاد میشدند. مگر اینکه فرض کنیم الله و پیامبر تصور میکردند قلمرو مسلمین محدود به عربستان و حجاز خواهد ماند! اسلام توصیههایی نموده که وضعیت بردهها را بهتر کرده. ولی تایید ذات بردهداری از اسلام مورد سوال بود! و پاسخ این نیست. خیلی راحت میتوان جواب داد که خیلی از این بردهها هم علیرغم ورود به سرزمین مسلمین، برده ماندند و آزاد نشدند(مثل آن تعداد نامعلوم! کنیزکانی که علی به زنی داشت و 13 فرزند از ایشان نام بردهاند) و اسلام این موضوع را ((حرام)) نمیداند که مسلمانان حقوق اولیه انسان دیگری را به عنوان بردهشان زیر پا نهند. مگر این افراد از نظر اسلام انسان به حساب نمیآمدند؟! اسلام بهترین و آخرین دستورات الله برای انسانهاست. تحت چنین عنوان تمامیتگرایی جز بهترین دستورات برای ((همه)) انسانها در ((همه)) اعصار و قرون نمیتوان انتظار داشت و تایید بردهداری در قرآن و سنت پیامبر با توضیح شما توجیهپذیر نیست. همانگونه که الله مثلا خوردن گوشت خوک را حرام اعلام کرد، خیلی راحت میتوانست یک آیه بفرستد و اعلام کند همه انسانها را "آزاد" آفریده و این که کسی برده دیگری باشد از نظر او گناه است. نه اینکه جوامع مسلمان 1400 سال با این بیماری اجتماعی زندگی کنند!
" آن قضیه ۴۰ سال یك تشبیه بود " تشبیه 1400 سال به 40 سال را قیاس مع الفارق مینامند. حتما متوجه شدید که این جملهتان چقدر اشتباه بود! "برده داری(اعم از كنیز و غلام) خیلی زودتر از غرب در خاورمیانه اسلامی ریشه كن شد"
از مقاله جالبی که در مورد بردهداری معرفی کردید سپاسگزارم. بسیار آموزنده بود ولی همانطور که خودتان هم اشاره کردید این موضوع که کیفیت بردهداری در دنیای اسلام بهتر بوده و رفتار مسلمانان با بردگان شایسته، توجیهی بر تداوم بردهداری در میان مسلمانان نیست. این ذات قضیه است که اشکال دارد حالا چه با گل و بلبل چه با کتک و تحقیر! و اینکه غربیها اجتماع آشفتهای در قرون وسطا داشتهاند و این موضوع تا قرن 18 ادامه یافته با موضوع اسلام ارتباطی ندارد. بنده هیچ جامعه غربی را سراغ ندارم که ادعا کند بهترین را برای نوع بشر در همه اعصار پیدا کرده. بلکه میگردند، میآزمایند و از گذشته درس میگیرند. مثلا اگر دین در قرون وسطا در اروپا فلاکت به بار آورده، مردم اجازه نمیدهند این موضوع تکرار شود. هر موقع احساس میشود مذهبیون قصد دخالت در امور کشور را دارند رسانههای غربی آنان را به باد انتقاد میگیرند و کلیسا توان دخالت در امور جامعه را به آن صورت ندارد. کسی هم نمیگوید وا مسیحا! به مسیحیت توهین شد. روزی نیست که کاریکاتوری از مسیح در ژورنالهای غربی چاپ نشود ولی یادتان هست بر سر همان چند کاریکاتور زیبا و مستدل (وحشیگری مسلمانان در گسترش اسلام حداقل در ایران را که خود شما هم تایید نمودید) از محمد چه بلوایی به راه افتاد؟
"باید پذیرفت كه مسلمانان از یك جا به بعد درجا زدند و غربیها هم شتاب پیشرفتشان بسیار زیاد شد." چرا فکر میکنید مسلمانان باید از نظر ساختار اجتماعی متفاوت میشدند؟؟؟! مسلمانان دلیلی برای پیشرفت در این زمینه نداشتند. الله ادعا کرده بود بهترین روش زندگی برای ابد را به آنان داده! و سنت پیامبرشان راهگشای آنان تا همیشه خواهد بود. ولی در سنت همین پیامبر علیرغم توصیه به آزاد کردن بردگان، کنیزکانی در اندرونی خود وی دیده میشوند! (مثل ماریه دختر شمعون و ریحانه دختر زید قرظی)
"جنایت در تاریخ همه فرهنگها و حكام جنایت است."
همبستری با دختر 9 ساله جنایت است. چه من کنم چه تو چه محمد!
جنگ و خونریزی و کشتن انسانها جنایت است. چه به اسم الله، چه برای یهو یا هر موجود دیگری!
سید
بنده اظهار نظر شما در مورد امامان شیعه را قابل قبول نمیدانم. من علی را در تاریخ اسلام بالاتر از ابوبکر، عمر و عثمان نیافتم. پیشنهاد میکنم یک بار تاریخ طبری و طبقات را به قصد یافتن جایگاه سیاسی علی (در شخصیت بالای معنوی وی و قرابت وی به محمد بحثی ندارم) مطالعه کنید و یک بار شخصیت ابوبکر را بیطرف مورد جستجو قرار دهید. بنده ماجرای سقیفه بنی ساعده را از معدود حرکات سیاسی مسلمانان میدانم که رنگ و بوی دموکراسی دارد. به نظر من علی تاریخ اهل سیاست نیست. مرد سیاسی نمیتواند 33 فرزند داشته باشد. مرد اهل مملکتداری 9 همسر و تعداد دیگری کنیز برای چه میخواسته؟ یک نگاهی به تعداد همسران ابوبکر که در همان مغلطه سن عایشه هم دوستان به آن اشاره کرده بودند بکنید! نمونهها زیاد است. خودتان بسیاری خواهید یافت، بسی بهتر از این نمونه من.
همینطور زندگی حسن یا حسین. برادر بزرگتر خلافت را به پنجهزار هزار از بیتالمال کوفه فروخته و بعد برادر کوچکتر میخواهد آنرا دوباره تصاحب کند! (این را من نمیگویم طبری جلد 7 صفحه 2714) فکر میکنید پدران ما اینها را ندیده بودند؟! راه دیگری نبوده. ایرانیان که در آن زمان حکومت مرکزی مستقل نداشتند یا باید زیر ظلم و کشتار اسلام راستین میسوختند یا نسخه جدیدی از اسلام میساختند. کدام ایرانی روشن آگاهی است که نداند عصیان دوم مردم استخر را بر علیه دین اسلام، عبدالله بن عباس به فرمان علی در سیل خون فروشست. یا قیام خراسان و نیشابور...کیست که نداند علی 5000 تن به دیلم فرستاد به قصد سرکوب شورش مردم!
خودتان یک نگاهی به اختلاف عجیب نسبت آمار شیعیان و سنیها بیندازید! یا به گستره جغرافیای شیعه! چرا تمرکز اصلی شیعیان در همین ایران است؟
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85
روزبه
من در مورد تنها چیزی كه حرف نزدم سیاست بود! من در مورد علم صحبت كردم و گفتم بعد از پیامبر درباره مرجع فقهی دو نظریه پدید آمد. و شیعه مقام علمی اهل بیت را بالاتر می دانست. اگر در این مورد نظر مخالفی دارید بفرمایید.
-درضمن اینكه گفتید مرد اهل مملكت داری نمی تواند زن و فرزند فراوان داشته باشد لزوما درست نیست. (مثال نقضش هست)
-"برادر بزرگتر خلافت را به پنجهزار هزار از بیتالمال کوفه فروخته و بعد برادر کوچکتر میخواهد آنرا دوباره تصاحب کند!"
برادر بزرگتر وقتی با معاویه صلح كرد كه ۳ تا از ۴ سردارش را معاویه با زر خرید! جنگ او با معاویه دیگر نتیجه ای نداشت. از طرفی معاویه كار خلاف شرع در ظاهر نمی كرد كه مثلا جنگ علیه او -در صورت شكست امام حسن- بعدا قیامی را در پی داشته باشد.
برادر كوچكتر هم تا پایان عمر معاویه مقابله با خلافتش نكرد و به پیمان نامه وفادار ماند.(برخلاف آنچه شما گفتید:"میخواهد آنرا دوباره تصاحب کند"). پس از مرگ معاویه، یزید خلافت را از پدر به ارث برد و به قول شما دیگر آن حالت دموكراتیك در مورد خلافت از بین رفت. علاوه بر این یزید علنا خلاف شرع عمل می كرد. بنابراین قیام علیه او به نوعی قیام علیه دیكتاتوری و بی دینی بود. چنین قیامی حتی اگر به شكست بینجامد لازم است چون قیامهای بعدی را در بر خواهد داشت (كه همین جور هم شد).
بنده بعد سیاسی شیعهگری را پررنگتر از سایر ابعاد آن احساس میکنم. به هر حال من خیلی سعی کردم آن یک خطی را که علی (به عنوان عالمی که به قول جنابعالی "همه به مقام علمی او اعتراف داشته و دارند") به "علم بشر" اضافه نموده در "تاریخ علوم" بیابم ولی متاسفانه چیزی به چشم بنده نیامد. اگر مطلب خاصی مد نظر شما بوده بفرمایید! اگر هم منظور از علم علی شناخت اسلام است، که به تفصیل در همین وبلاگ به تناقضات آشکار اسلام و دانش پرداخته شده.
"اینكه گفتید مرد اهل مملكت داری نمی تواند زن و فرزند فراوان داشته باشد لزوما درست نیستش." از این عدم توانایی منظور بنده این است که از فرد سیاسی این انتظار نمیرود که تا این حد بر موضوع دیگری متمرکز باشد. شما اگر خودتان هم یک حساب سر انگشتی بفرمایید نیک در مییابید که با 33 فرزند و 9 زن و تعداد نامعلومی کنیز انسان اگر حتی حداقل وقت را هم صرف تعامل با این تعداد افراد در خانواده کند باز هم در 24 ساعت وقت زیادی برایش باقی نمیماند که به مسایل دیگر فکر کند. شیعیان اصرار دارند که وی بیشتر اوقات از شب تا صبح را هم به نیایش مشغول بوده!
"برادر بزرگتر وقتی با معاویه صلح كرد كه ۳ تا از ۴ سردارش را معاویه با زر خرید! جنگ او با معاویه دیگر نتیجه ای نداشت." از نظر شما معاویه که در آن زمان برای رسیدن به خلافت تلاش میکرده به روشنی در این راه رشوه داده است و حسن این موضوع خلاف شریعت اسلام را (که قطعا به حکومتی غیر اسلامی میانجامیده) متوجه شده ولی چون اگر قیام میکرده بینتیجه! (چرا معنی نتیجه اینجا با موقعیت حسین متفاوت است؟) بوده از شمشیر زدن بر علیه باطل دست برداشته؟ اگر "یک تنه" میرفت و بر علیه ظلم آشکار میایستاد و کشته میشد درخت اسلام خوب آبیاری نمیشد؟ ادعای آبیاری درخت اسلام با مقابله "یکه و تنها" در مقابل لشکر باطل اینجا صدق نمیکند؟!
سوال مهمتر این بود که چرا خلافت را فروخته؟ پول چه چیز را گرفته؟! آن هم از بیت المال کوفه؟! کسی که پول گرفته آن هم از "حکومت اهل رشا و ارتشاء" و کنار رفته جای بحث باقی نمیگذارد. شاید بهتر باشه بگوییم معاویه 3 سردار از 4 سردار حسن "بعلاوه خودش" را با زر خرید. طبری به عینه میگوید: "حسن جنگ نمیخواست، بلکه میخواست هر چه میتواند از معاویه بگیرد." (جلد 7 صفحه 2713) حالا قصه چانه زدن حسن بر سر قیمت خلافت بماند!
"یزید علنا خلاف شرع عمل می كرد. بنابراین قیام علیه او به نوعی قیام علیه دیكتاتوری و بی دینی بود." مگر حکومت یزید به اسم اسلام نبود؟ مگر مسلمانان با یزید بیعت نکرده بودند؟ این موقعیت برایتان آشنا نیست؟ قصد توهین ندارم ولی به قول احمدینژاد آن 4 نفر باقیمانده که بیعت نمیکردند 4 تا خس و خاشاک بودند که باید توی رودخانه مردم شسته میشدند!!! حکم اعتراض بر علیه حکومت اسلام را که ما هم 1400 سال بعد از حسین کف خیابانهای تهران با گلوله در روز روشن هنوز میبینیم. ظلم ماجرای کربلا در کجای داستان است؟! این تیغ اسلام محمد است که سر حسین را در کربلا از تنش جدا میکند. از دید حکومت اسلامی، حسین شورشی بود و باید به نام حفظ بیضه اسلام و حکومت اسلامی نابود میشد!
-من صراحتا از علم فقه اسلامی صحبت كردم. گفتم طرفداران نظریه دوم (تشیع) امام علی و فرزندانش را پس از پیامبر مرجع اجتهاد فقهی می دانستند و نه بیشتر. (بر خلافت طرفداردان نظریه اول كه خلفا و صحابه را هم مرجع اجتهاد می دانستند و كاری هم لزوما به فرزندان امام علی نداشتند.)
ایرادات شما ارتباطی به این گزاره من ندارد.
-پیامبر اسلام هم ۹ زن داشت ولی سیاستمدار موفقی بود. بنابراین صرف تعداد زن و فرزند دلیل آنچه شما گفتید نمی شود. توجه كنید كه گزاره من همین یكی دو جمله بود. لطفا ایراداتتان را به گزاره های من محدود كنید.
-" اگر "یک تنه" میرفت و بر علیه ظلم آشکار میایستاد و کشته میشد درخت اسلام خوب آبیاری نمیشد؟ "
خیر! چون همانطور كه گفتم معاویه اصلا ((ظلم آشكار)) نمی كرد. همه كارهایش را با پوشش انجام می داد. حتی تا امروز هم اهل تسنن از او به نیكی یاد می كنند (بر خلاف یزید). بنابراین كشته شدن امام حسن درصورت جنگ هیچ فایده ای نمی داشت. چون قیامی را به دنبال نمی داشت.
-"طبری به عینه میگوید: "حسن جنگ نمیخواست، بلکه میخواست هر چه میتواند از معاویه بگیرد."
طبری ((نظر)) خودش را گفته است. واقعیت تاریخی -كه بر نظر شخصی ارجح است- این است كه تا قبل از خیانت ۳ تا از ۴ سردار امام حسن قرار بود جنگ شود و حرفی از صلح نبود. در مورد چانه زدن : سناریو این گونه بود كه اولا جنگ محكوم به شكست بود و شكست هم آنطور كه در بالا گفتم فایده ای نداشت. بنابراین استراتژیك ترین گزینه این است كه انسان در ضمن نجات جان خود و دیگران تا آنجا كه می تواند امتیاز بگیرد. جالب است بدانید كه امام حسن در بین امامان مشهور است به اینكه چند بار كل ثروتش را بین فقرا تقسیم كرد.
"تعداد زن و فرزند دلیل آنچه شما گفتید نمی شود." وقتی با اعداد 33 فرزند و 9 زن و تعداد نامعلوم کنیز مواجه باشیم خیلی خوب تمرکز ذهنی فرد را نشان میدهد. تا آنجا که یادم هست شما خودتان هم صاحب فرزندی هستید. حتما نیک میدانید به اندازه یک کودکستان فرزند داشتن چگونه موقعیتی است!
"همانطور كه گفتم معاویه اصلا ((ظلم آشكار)) نمی كرد. همه كارهایش را با پوشش انجام می داد." بر این اساس در اسلام از نظر شما 2 نوع ظلم هست آشکار و پنهان! در مقابل ظلم آشکار حکومت اسلامی!، روش سکوت است. یعنی مثلا اگر حکومت اسلامی توی زندانهای دهه 60 در یک شب 4000 انسان را مخفیانه کشته راه مقابله با آن در اسلام مصالحه است! ولی اگر وسط خیابان تجاوز کردند باید قیام کرد! لطفا منبع علمی! از فقه اسلامی برای این موضوع را بیان بفرمایید!
لطفا منبع معتبر تاریخی (که سندی همچون تاریخ طبری پیش آن فقط نظر شخصی محمد ابن جریر بوده) در مورد "واقعیت تاریخی" عزم جزم حسن بر جنگ با معاویه را ذکر نمایید!
"جالب است بدانید كه امام حسن در بین امامان مشهور است به اینكه چند بار كل ثروتش را بین فقرا تقسیم كرد." ثروتش؟! ثروت بیت المال را به صاحبانش برگردانده است تازه اگر این کار را کرده باشد و جنابعالی برای این حرفتان منبع موثق تاریخی را معرفی نمایید!
سوالات اصلی بنده را بیپاسخ وانهادید. از نظر شما گرفتن پول و معامله با خلیفه اهل رشا و ارتشاء در اسلام حکمی ندارد؟ اساسا آیا میتوان در اسلام خلافت جامعه اسلامی را فروخت؟(آن هم به فردی به قول شما ظالم که پنهانی به فسق و فجور مشغول بوده) یا باید برایش جنگید و در صورت عدم صلاحیت، خلیفه باید مقامش را بدون تلاش برای گرفتن امتیاز ترک کند؟ ولایت جامعه مسلمین ظاهرا در فقه شیعه طبق نظریات شما قیمتی دارد و باید گرانتر فروخته شود و این امر امتیاز گرفتن نامیده میشود! لطف میکنید اگر فتوای مراجع علمی در این زمینه را برای آگاهی بنده هم ارائه دهید!
به سوالات بنده در مورد قیام حسین بر علیه حکومت اسلامی یزید نیز پاسخی ندادید.
خواهشمندم در بحث اندکی مستندتر عمل کنید و منبع نظراتی که ابراز میکنید را بیان نمایید!
-در مورد یزید برای بار چندم عرض می كنم:
شكل خلیفه شدن یزید برخلاف خلفای قبلی دموكراتیك نبود. یعنی یزید حكومت را از پدرش به ارث برد. این طور نبود كه از طرف مردم یا نمایندگان مردم ((انتخاب)) شود. یعنی اصلا انتخابی در كار نبود. حال آنكه امام علی یا امام حسن هیچكدام خودشان اعلام خلافت نكردند. بلكه مردم به سمت آنها روی آوردند. این مساله در مورد سه خلیفه اول هم صادق است. حداقل در انتخاب ابوبكر، و عثمان می توانم از خود تاریخ برایتان سند بیاورم كه یك شورایی وجود داشت و آن شورا منتخب مسلمانان بود.
-كشتن ۴۰۰۰ نفر بیگناه در زندان، آنهم یك شبه، نمونه ظلم آشكار است.
-"از نظر شما گرفتن پول و معامله با خلیفه اهل رشا و ارتشاء ...".+ " ثروت بیت المال را به صاحبانش برگردانده است ..." سوال: مگر بد است كه پولی كه از مردم توسط حاكم دریغ شده است به مردم بازگردد؟
بالاخره شما كدام طرفی هستید آقای روزبه؟ موضعتان درباره معاویه چیست؟ از حرفهایتان این طور بر می آید كه معاویه را اهل ظلم و رشا و ارتشا می دانید. و معتقدید در مقابل هر نوع ظلمی باید قیام كرد؛ حتی اگر قیام محكوم به شكست باشد و بدانید كه به خاطر مخفی كاری حاكم ظالم هیچ نتیجه ای (تا ابد) به بار نخواهد آمد. اصلا این قدر ناراحتید كه انگار اگر در زمان امام حسن بودید حتما به میدان می رفتید و تا جان در راه مبارزه با ستم نمی دادید نمی نشستید.
ببخشید پس شما الان در خانه تان چه كار می كنید؟! چرا در مقابل حكومت فعلی كه سرزمینتان را غصب كرده و جوانانتان را در خیابانها از دم تیغ می گذراند نشسته اید و كاری نمی كنید. چرا جانتان را در راه وطن تقدیم نمی كنید؟!
-"وقتی با اعداد 33 فرزند و 9 زن و [...] خیلی خوب تمرکز ذهنی فرد را نشان میدهد. تا آنجا که یادم هست شما خودتان هم صاحب فرزندی هستید."
لطفا در بحث از فریبكاری بپرهیزید! اگر منظورتان هنگام مرگ پیامبر است كه آن موقع امام علی یك زن و چهار فرزند داشت. اگر منظورتان موقعی است كه به خلافت رسید كه حدود ۵۷-۵۸ سال سن داشت و خیلی از فرزندانش بزرگسال بودند.
پیشنهاد می كنم به جای آسمان ریسمان كردن و مقایسه تعداد فرزندان امام علی و ابوبكر به روش حكومت داری آنها مراجعه كنید. اكثر نهج البلاغه نظرات امام علی در زمان خلافت اوست. نامه های او به فرماندارنش درباره حقوق مردم و روش حكومت داری هم در همان كتاب موجود است. اگر توانستید در آنجا نشانی از عدم تمركز پیدا كنید.
"شكل خلیفه شدن یزید برخلاف خلفای قبلی دموكراتیك نبود."وجه شبه دموکراتیک و انتخابی قضیه در آن زمان به رضایت خواستن و "بیعت" مسلمانان با فرد خلیفه بود. همه مسلمانان با یزید بیعت کرده بودند جز 3 نفر! (طبری جلد 7 صفحه 2905) حتی در بیعت مردم با علی هم چند نفری سر باز زدند که جناب مالک اشتر با شمشیر تیزشان تشریف دارند و با تهدید به مرگ، بیعت را از آنان میگیرند. (طبری جلد 6 صفحه 2330)پس بیعت نکردن یک عده امری طبیعی بوده و راه حل اسلامی هم داشته! میفرمایید که "معاویه" فرزندش را پیشنهاد داده، این قبلا هم بوده عمر هم افرادی را برای خلافت بعد از خودش پیشنهاد داده و منعی برای آن نبوده.(طبری جلد 5 صفحه 2066) چرا دو استانداردی برخورد میکنید با این ماجراها؟
به علاوه حکم قیام بر علیه حکومت مسلمانان مرگ است چه برای ایرانی که بر علیه حکومت علی در استخر شوریده چه برای حسین بر علیه حکومت یزید. این شمشیر اسلام است که سر حسین معترض را از تن جدا میکند تعصب را کنار بگذارید تا نوک تیزش را ببینید.
"كشتن ۴۰۰۰ نفر بیگناه در زندان، آنهم یك شبه، نمونه ظلم آشكار است." لغت مخفیانه را نمیبینید؟ کسی اطلاعی نداشت و بدون وکیل و محاکمه و تفهیم اتهام این همه دگراندیش را کشتند. آقای کروبی هم در یکی از آخرین مصاحبههایشان اظهار کردند خمینی هم از این موضوع خبر نداشت! اگر دوست داشته باشید میتوانیم مفصلا به این جنایت رژیم ایدئولوژیک اسلامی که در دین مبین دستوراتش به روشنی هست، بپردازیم.
"سوال: مگر بد است كه پولی كه از مردم توسط حاكم دریغ شده است به مردم بازگردد؟" بنده خیلی روشن از شما فتوای مراجع در این مورد را درخواست کردم، نه این مغلطه! حرفتان مثل این است که غارت اموال فرد ثروتمندی به هدف کمک مال دزدی به نیازمندان را تایید کنید. دزدی خلاف است و هدف نمیتواند توجیهکننده وسیله باشد. رشوه دادن و رشوه گرفتن کار غیر اخلاقی است و در همان دین الله هم حکم دارد و نمیتوان آنرا با این دلایل توجیه کرد. فتوایی از مراجع در مورد احکام فروختن حکومت اسلامی و قیمت آن بدست نیاوردید؟
"بالاخره شما كدام طرفی هستید آقای روزبه؟" هنوز هم این روش ضعیف برچسب زدن در بحث را به کار میبرید. این که بنده راجع به هر شخصی چه نظری دارم، مشکل فروخته شدن حکومت مسلمین به دست امام شیعیان به پنجهزار هزار را حل نمیکند.
"معتقدید در مقابل هر نوع ظلمی باید قیام كرد؛ حتی اگر قیام محكوم به شكست باشد و بدانید كه به خاطر مخفی كاری حاكم ظالم هیچ نتیجه ای (تا ابد) به بار نخواهد آمد." به گونهای از بینتیجگی ابدی حرف میزنید اگر کسی تاریخ نداند فکر میکند حسین پیروز کربلا بوده و حکومت را باز پس گرفته!
"ببخشید پس شما الان در خانه تان چه كار می كنید؟! چرا در مقابل حكومت فعلی كه سرزمینتان را غصب كرده و جوانانتان را در خیابانها از دم تیغ می گذراند نشسته اید و كاری نمی كنید. چرا جانتان را در راه وطن تقدیم نمی كنید؟" جوری در مورد بنده به قضاوت نشستید که واقعا احساس کردم الله (که خود را عالم مطلق میداند) از آسمان برایم کامنت گذاشته. ضمایر ملکی عبارات "سرزمینتان" و "جوانانتان" آن هم به فارسی از زبان کسی که حداقل خودش را یک بار ایرانی خوانده، دلم را به درد آورد.
"اگر منظورتان هنگام مرگ پیامبر است كه آن موقع امام علی یك زن و چهار فرزند داشت. اگر منظورتان موقعی است كه به خلافت رسید كه حدود ۵۷-۵۸ سال سن داشت و خیلی از فرزندانش بزرگسال بودند." اگر شخصی به حکومتداری و سیاست علاقمند است بیشتر وقت عمرش را صرف این کار میکند و علی این کار را نکرده. مثلا بنده هیچ فرد اهل علمی که واقعا به علم علاقمند است را نمیشناسم که 9 زن و 33 فرزند و تعداد نامعلوم برده جنسی مونث داشته باشد. دلیلش هم روشن است. فرد اهل علم ترجیح میدهد تمرکز خود را روی علم بگذارد. مرد شمشیر بوده نه اهل سیاست. محمد دربستر بیماری "ابوبکر" را پیشنماز مسلمانان قرار داد نه علی.(طبری جلد 4 صفحه 1324) علی اگر سیاستمدار خوبی بود عمرو بن العاص خیلی راحت به هدفش نمیرسید. از زبان ترجه بلعمی ماجرای به خلافت رسیدن عثمان خیلی زیبا به تصویر کشیده شده.
پیشنهاد می كنم به جای آسمان ریسمان كردن...تاریخ در مورد حکومت علی آنقدر گویاست که نیاز به گفتن نیست.
-ای كاش معاویه "پیشنهاد" می داد؛ او "تعیین" كرد. تفاوتش با عمر این بود كه عمر چند نفر كه مورد اعتماد كل مسلمانان بودند را كاندیدا كرد و بعد از بین آنها یكی به طور شورایی تعیین شد. ولی معاویه یك جوان شرابخوار را جانشین خود قرار داد بدون اینكه حق انتخابی به مردم (یا نمایندگان آنها) داده باشد.
-می فرمایید ۳ نفر از بیعت سر باز زدند! پس احتمالا داستان آن همه آدم به سركردگی عبدالله بن زبیر كه در مكه از بیعت سر باز زدند را نمی دانید. حكومت عبدالله بن زبیر تا بعد از مرگ یزید ادامه داشت.
-بنده هم مثل شما كشتن آدمهایی كه یك بار محاكمه شده اند و بعد بی سر و صدا در زندان اعدام شدند را جنایت می دانم.
-از لفظ رشوه استفاده می كنید؛ حال آنكه آدم از دشمنش رشوه نمی گیرد. آدم با دشمنش بعد از صلح مذاكره می كند و از او امتیاز می گیرد. این مثل این است كه شما به عنوان یك مبارز با رژیمی كه آن را ناحق می دانید بجنگید. در پایان با علم به اینكه حریف آن رژیم نمی شوید و علاوه بر این ریخته شدن خون شما باعث بر انگیختن قیامهای بعدی نمی شود (چون این رژیم آن قدر فریبكار است و آدمها این قدر خفته اند كه گاه شما را باطل و رژیم را حق می بینند) با رژیم صلحنامه ای امضا می كنید. بندی در این صلحنامه می گنجانید كه رهبر بعدی نمی تواند توسط رهبران فعلی رژیم تعیین شود. علاوه بر این رژیم را مجبور به پرداخت غرامت می كنید و آن غرامت را بین مردم تقسیم می كنید. در عین حال پیغام مبارزه با رژیم فاسد را قبل از مرگ به خانواده و پیروانتان منتقل می كنید كه در نسل بعد مبارزه را ادامه دهند. اگر این راه درست مبارزه نیست لطفا ما را در این امر یاری دهید
-در مورد بی نتیجگی مبارزه با معاویه همین بس كه با وجود این همه شاهد تاریخی برای فریبكاری های او هنوز هم اكثریت مسلمانان او را آدم بدی نمی دانند.
-"به گونهای از بینتیجگی ابدی حرف میزنید اگر کسی تاریخ نداند فکر میکند حسین پیروز کربلا بوده و حکومت را باز پس گرفته!"
معلوم شد هدف را در چه می دانید! از یك طرف از امام حسن به خاطر مبارزه نكردن (تا سر حد مرگ) با معاویه انتقاد می كنید و از طرف دیگر كار امام حسین را -در رسوا نمودن حكومت آل سفیان- بی نتیجه می دانید! بالاخره باید با دشمن ظالم تا به دندان مسلح چه كار كرد؟! اگر بجنگیم یك جور است؛ نجنگیم جور دیگر! وقتی هم كه از خودتان در مورد وضعیت فعلی می پرسم رنجیده خاطر می گردید.
راستی این روزها سریال مختارنامه از تلویزیون ایران پخش می شود. اگر می خواهید بدانید واقعه كربلا چه اتفاقاتی را به دنبال داشت می توانید آن را تماشا كنید.
http://forum.iranproud.com/download-serial-mokhtarnameh-c251
اگر هم به فیلم علاقه ندارید و یا صدا و سیما را مرجع قابلی نمی دانید از ویكیپدیا شروع كنید و خودتان مراجع بعدی را دنبال كنید:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%B9%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D9%87_%D8%AB%D9%82%D9%81%DB%8C
-از شكل مقایسه كردن عمرو عاص و علی توسط شما كم كم دارم متوجه می شوم كه سیاستمدار خوب را چه كسی می دانید. احتمالا اگر شما چند صد سال دیگر به دنیا می آمدید احمدی نژاد و موسوی را هم-با استناد به مناظره كذایی- همین طور مقایسه می كردید.
از دوستانی که با نظراتشان باعث افزایش دانش اینجانب و احتمالا خیلی از دوستان دیگر میشوند به خاطر تأخیر در انتشار نظرات پوزش میخواهم، راهی جز این نیست، زیرا هنوز بسیاری از متعصبین یاد نگرفتهاند که چگونه گفتگو نمایند، متأسفانه دشنام در نظرات منتشر نشده زیاد است.
بعد از اعلام خلافت یزید 3 نفر سر از بیعت باز زدند: حسین، عبدالله بن عمر، عبد الله بن زبیر.(طبری جلد 7 صفحه 2905) هر یک از این افراد به روش خود عمل کردند و عدهای را بر علیه یزید شورانیدند. یزید هم به مقابله با آنها پرداخت. در مورد انتخاب یزید باید دقت نمود که به هر حال عمده مسلمین با وی بیعت کرده بودند. در مورد شرابخوار بودن وی باید عرض کنم که نمیتوان به این جرم وی را لعنت الله خواند و حکومتش را اسلامی ندانست. دلیلش هم سنت محمد است. پس از فتح خیبر مسلمانان خمرههای بزرگ شراب را شکستند. در آن روز مرد مسلمانی که به وی لقب عبدالله خمار! داده بودند در حضور سایر مسلمین شراب خورده بود. وی را نزد پیامبر آوردند. عمر گفت: خدا او را لعنت کند! محمد جواب داد: او را لعنت مکن که به هر حال خدا و رسول را دوست میدارد! (المغازی واقدی ترجمه متن صفحه 507) اسلام مردانی که الله و محمد را دوست میدارند، به این راحتی از دست نمیدهد! و به جرم شرابخواری کسی که هدفش حفظ حکومت اسلامی بوده را نمیتوان "لعنت الله" خواند. بیجهت نیست که خیام میگوید:
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولیست خلاف دل در آن نتوان بست
گرعاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشت همچون کف دست
عبد الله ابن زبیر سیاستمداری کهنه کار و تشنه قدرت بود که در جنگ جمل بر علیه علی جنگید! و پس از مرگ معاویه بار دیگر راه را برای رسیدن خود به قدرت هموار دید از این روی به مکه گریخت و آنجا اعلام "خلافت" کرد. یزید هم بنا بر حکم الله برای حفظ یکپارچگی حکومت اسلامی آنجا را محاصره کرد. از این اتقاقات در حکومت سایر خلفا نیز افتاده و روش برخورد هم جنگ در راه الله بوده، همانگونه که یزید انجام داد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%86_%D8%B2%D8%A8%DB%8C%D8%B1
"بنده هم مثل شما كشتن آدمهایی كه یك بار محاكمه شده اند و بعد بی سر و صدا در زندان اعدام شدند را جنایت می دانم." حتما متوجه هستید که طبق قانون اسلام و بنا به حکم الله این جنایت انجام شده. از همه دگراندیشان زندانی مخفیانه بازجویی به عمل میآمد و از مذهبی بودن خود و خانوادهشان پرسیده میشد. کسانی که بر اندیشه خود اصرار مینمودند (که کم هم نبودند) بنا بر احکام ارتداد خیلی راحت به جوخه اعدام فرستاده میشدند.
"علاوه بر این رژیم را مجبور به پرداخت غرامت می كنید و آن غرامت را بین مردم تقسیم می كنید." این حرف را بدون ارائه سند 2 بار تکرار کردید! این بار از همین یک جمله کلی نتیجه هم گرفتهاید ولی بنده سند تاریخی برای این حرف پیدا نمیکنم. لطفا اسناد مربوط را به اطلاع من هم برسانید. به علاوه درخواست بنده در مورد حکم اسلام در این مورد را هم بیپاسخ نهادید. نظر فقه اسلامی در مورد رفتار حسن با حکومت اسلامی چیست؟ هر کس که در این زمینه اطلاع دارد لطفا بنده را هم مطلع نماید.
"در مورد بی نتیجگی مبارزه با معاویه همین بس كه با وجود این همه شاهد تاریخی برای فریبكاری های او هنوز هم اكثریت مسلمانان او را آدم بدی نمی دانند." خود حسین وقتی ولید خبر مرگ معاویه را به وی میدهد میگوید: خدا معاویه را رحمت کند و ترا پاداش دهد.!!! (طبری جلد 7 صفحه 2907) بنده اعلام نارضایتی از حسن هم در مورد شخصیت معاویه ندیدم. ظاهرا بحث حسن و معاویه سر قیمت بوده. در ضمن این افراد نسبت خانوادگی داشتهاند و همگی مسلمان بودهاند و نزاع و رقابت در اثبات برتری بین آنان غیر طبیعی به نظر نمیرسد.
"معلوم شد هدف را در چه می دانید!" هنوز هم سعی دارید بنده را مورد قضاوت قرار دهید. اسناد تاریخی در اکثر موارد بسیار گویاست. سوالی که برای بنده مطرح شده این است که چرا مسلمانان برای توجیه تناقضات تاریخی 2 استاندارد تعریف میکنند و شباهتها را نادیده میگیرند؟ مثلا اگر محمد در جنگ خیبر آب را بر دشمنان ببندد، اسمش روش هوشیارانه جنگی است ولی اگر همین روش را در کربلا به کار گیرند، میشود جنایت! اگر علی گردن ایرانیان را در استخر به جرم مخالفت با حکومت اسلامی بزند کار درستی است برای حفظ بیضه اسلام ولی اگر یزید این کار را به همان جرم با حسین کند ، اسمش جنایت است. به نظر من این همان شمشیر اسلام است که سر حسین را میبرد.
بنده هر چه بیشتر به صفحات تاریخ اسلام مینگرم بیشتر به این نتیجه میرسم که اسلام، جنگ و خونریزی به همراه آورده. لطف میکنید اگر چند مثال از نمونههای تاریخی حکومت آرام و صلحطلب از تاریخ صدر اسلام بیاورید. حکومتی که مسلمین همانند شعارهای قرآن در آن برابر و برادرند و بدون خونریزی مشغول آبادسازی جامعه خود هستند.
"احتمالا اگر شما چند صد سال دیگر به دنیا میآمدید..."سید! قضاوت به این شکل در مورد بنده در این بحث مغلطه است. لطفا سعی کنید بنا بر مستندات تاریخی پاسخ دهید که همگی از این بحث بیشتر استفاده کنیم.
"اكثر نهج البلاغه نظرات امام علی در زمان خلافت ..." استناد به نهج البلاغه برای پیدا کردن شخصیت علی صحیح نیست. زیرا این کتاب را 400 سال بعد شیخ رضی هاشمی (که فردی علاقمند به وی بوده) نوشته و جالب اینجاست که تصویر علی در این کتاب متفاوت از تصویر علی در تاریخ است. لطف میکنید اگر منبع تاریخی که در آن بر تفاوت علم علی بر سایر یاران پیامبر تاکید شده را نیز ذکر نمایید.
-"حتما متوجه هستید که طبق قانون اسلام و بنا به حکم الله این جنایت انجام شده"
جنایت بودن این مساله در این است كه این افراد یك بار محاكمه شده بودند و مجازات زندان برایشان بریده شده بود. بعد از واقعه مرصاد و حمله منافقین به مرزهای ایران، حكومت برای اینكه خیال خود را راحت كند، این زندانیان را تك تك فراخواند. به آنها گفت یا توبه كنید یا شما را می كشیم. در حالی كه اگر قرار بود كشته شوند باید در دادگاه این حكم داده می شد ولی دادگاه حكم به زندان آنها داد. بنابراین نه خیر! این حكم قانون اسلام نبود. در همان زمان هم یكی از مراجع تقلید مخالفت كرد.
-" در مورد شرابخوار بودن وی باید عرض کنم که نمیتوان به این جرم وی را لعنت الله خواند "
منظور شما را نمی فهمم. بحث من چه ربطی به لعنت داشت. گفتم یك جوان شرابخوار كه علنا شعایر مذهبی اسلام را زیر پا می گذارد از نظر امام حسین نه فقط شایسته نبود بلكه زمینه نابودی دین اسلام را هم فراهم می آورد. به همین دلیل امام حسین با وجود اینكه می دانست در جنگ با او به پیروزی نمی رسد بر علیه او شورش كرد. تا چهره چنین آدم فاسقی را زشت و جنایتكار جلوه دهد. و همین طور هم شد. چند قیام بعد از واقعه كربلا رخ داد و خیلی از قاتلان كربلا كشته شدند. نهایتا هم دیگر از نسل معاویه كسی نتوانست حكومت كند.
" بنده اعلام نارضایتی از حسن هم در مورد شخصیت معاویه ندیدم". " در ضمن این افراد نسبت خانوادگی داشتهاند و همگی مسلمان بودهاند "
در همان نهج البلاغه نظر امام علی در مورد معاویه آمده است. نظر امام حسن هم چیزی جز این نیست.امام حسن هم در صفین بر علیه معاویه جنگید و هم شروع خلافتش را با جمع آوری سپاه بر علیه معاویه آغاز كرد. اگر در علن (هنگامی كه معاویه در قدرت بود) حرفی نزده دلیل بر این نمی شود كه شما نتیجه بگیرید:
" ظاهرا بحث حسن و معاویه سر قیمت بوده"
-" این کتاب را 400 سال بعد شیخ رضی هاشمی (که فردی علاقمند به وی بوده) نوشته و جالب اینجاست که تصویر علی در این کتاب متفاوت از تصویر علی در تاریخ است".
این حرف شما نیاز به سند دارد. تا حالا كسی مدعی نشده كه نهج البلاغه حرف امام علی نیست. علاوه بر این كسی تا حالا نشان نداده كه حرف امام علی با عملش فرق داشته است.
-سند خواسته بودید برای حرفم:
"آن حضرت دوبار تمامی دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید (*)
(*) بحارالانوار، ص 339، ذیل روایت 13 و تاریخ یعقوبی ، ج 2، ص 215"
_"به آنها گفت یا توبه کنید یا شما را میکشیم." این که همان روش دیرینه و همیشگی برای پیشرفت اسلام بوده! چطور خودتان آنرا بیان میکنید ولی به یاد نمیآورید؟ مگر برخورد اسلام با دگراندیشان غیر از این بوده؟
"گفتم یك جوان شرابخوار كه علنا شعایر مذهبی اسلام را زیر پا می گذارد از نظر امام حسین نه فقط شایسته نبود بلكه زمینه نابودی دین اسلام را هم فراهم می آورد." خودتان هم که میفرمایید از نظر "حسین" این گونه بوده. اکثریت مسلمانان با یزید بیعت کرده بودند و با توجه به نظر اکثریت کار حسین را میتوان کودتا برای نابودی حکومت الله خواند. مثالی که بنده از "طبقات" آوردم هم نمونه سادهای بود از سنت محمد در برخورد با شربخواری که برای اسلام شمشیر زده.
معاویه به عراق آمد و کار او پیشرفت و حسن بیمار و سخت رنجور بود، پس چون حسن دید که نیرویی ندارد و یارانش پایداری نکرده از گرد او پراکنده گشتهاند، با معاویه صلح کرد. (تاریخ یعقوبی ترجمه آیتی جلد دوم صفحه 142) ضمن تشکر از ارائه سند در مورد اموال حسن، اینجا دلیل دیگر کنارهگیری حسن از حکومت را "بیماری" بر میشمرد. بیجهت نیست که طبری میگفت: "حسن جنگ نمیخواست." در مورد اموال حسن و حسین بنده سوال دیگری دارم. منبع داراییهای این دو چه بوده است؟ بنده شغلشان را پیدا نمیکنم؟
"این حرف شما نیاز به سند دارد. تا حالا كسی مدعی نشده كه نهج البلاغه حرف امام علی نیست." در حقیقت باید عرض کنم تا بحال کسی نتوانسته این ادعا را ثابت کند که این نوشتهها حرف علی است. اهل فن همیشه ابراز میکنند این کتاب سخنان "منسوب" به علی است که توسط شیخ رضی هاشمی گردآوری و تدوین شده است. به عنوان مثال آورده شده: نویسنده نهج البلاغه مردی بنام شیخ رضی هاشمی بوده که 400 سال پس از مرگ علی آنرا سرهم کرده است (منتهی الامال جلد دوم صفحه 228) علت عدم توانایی در اثبات این امر هم روشن است. در هیچ منبع تاریخی این سخنان به این شکل نقل نشده است. واقدی که حدود 240 سال قبل از شیخ رضی میزیسته و با ذکر منابع وقایع را ثبت کرده، صحبتی از سرچشمه علم الهی علی به میان نیاورده و اصلا ثبتی از سخنان پرمعنای علی ندارد. تحقیقات متفاوتی در تاریخ در مورد این موضوع شده است. به عنوان مثال در کتاب "پژوهشی در زندگی علی" نوشته آله دالفک بخش ششم کتاب به این موضوع اختصاص دارد و دلایل تاریخی رد این موضوع که نهج البلاغه از علی است بیان شده. در ضمن نویسنده این کتاب تنها کسی نیست که مدعی این موضوع است.
یکی از مشکلات اصلی در اسلام این است که هر ایدئولوژی بعد از تمام شعارها و قوانینش احتیاج به نمونههای عملی از جامعه آرمانی مد نظر خود دارد. اسلام به روشنی دینی است که نه تنها در زمان حیات محمد نتوانسته آن جامعه عاری از جنگ و خونریزی که مسلمانان در آن برابری و برادری را احساس کنند، به نمایش بگذارد، بلکه علت بسیاری جنگهای خونین در صدر اسلام بوده. اسلام تا جایی پیش میرود که مرگ را آرمان قرار میدهد! اسلام در طی قرون و با این همه جنگ و خونریزی نتوانسته "صلح" را به پیروانش هدیه دهد. در طول عمر 1400 ساله این دین کمتر جایی را میتوان دید که مسلمانان فارق از جنگ بوده باشند. رفتار امروز تروریستهای مسلمان را بنگرید! دقیقا رفتار گذشتگان خود را در خونریزی تکرار میکنند. بیجهت نیست که همین امروز هم از هر 3 مسلمان یک نفر با جنگ و شرایط وخیم اجتماعی روبروست. این امر اسلام را یک ریسک فاکتور اجتماعی مینماید.
-"این که همان روش دیرینه و همیشگی برای پیشرفت اسلام بوده! چطور خودتان آنرا بیان میکنید ولی به یاد نمیآورید؟ مگر برخورد اسلام با دگراندیشان غیر از این بوده؟"
اولا توجه كنید كه رژیم در آن زمان این افراد را به دلیل دگر اندیشی بازداشت نكرده بود.قضیه وقتی جدی شد كه آنها دست به اسلحه بردند، جنگل آتش زدند، آدم كشتند، نخست وزیر ترور كردند، حزب جمهوری را منفجر كردند و ... . فكر نمی كنم عدالت در هیچ قاموسی اجازه راست راست راه رفتن به چنین افرادی را بدهد. اگر محاكمه كردن این افراد با این پیشینه ها كه عرض كردم را غیر عادلانه می دانید مرا دیگر با شما كاری نیست.(چون در اصول هم مشترك نیستیم كه بخواهیم سر موضوع بحث كنیم).
دوستانه پیشنهاد می كنم خودتان را از صنف این آدمها جدا كنید و با دگر اندیش خواندن آنها سعی در مغشوش كردن بحث نفرمایید. كمترین نشانه خیانت این افراد این است كه آنها با صدامی متحد شدند كه به كشور ما حمله كرده بود (در همان زمان جنگ).
ثانیا اینكه من عرض كردم عدالت-با تعریف اسلامی- در مورد كشتن این افراد در سال ۶۷ اجرا نشد از این روست كه این افراد یك بار چند سال قبل محاكمه شده بودند. آنهایی كه جرمشان سنگین بود اعدام شدند و خورده پا ها به حبس محكوم. از نظر عدالت اسلامی كسی نمی تواند حكم قاضی اولیه را بدون دلیل متقن رد كند حتی اگر شخص اول مملكت باشد. استقلال قاضی در اسلام كاملا تعریف شده است. ولی رژیم این مساله را رعایت نكرد و دوباره آنها را محاكمه (سرپایی) كرد. این شد كه من هم عرض كردم از نظر اسلام هم این مساله جنایت است و همان زمان هم یكی از مراجع كه در جریان قضیه بود اعتراض كرد و بعد از مدتی هم از كار بر كنار شد.
-" خودتان هم که میفرمایید از نظر "حسین" این گونه بوده. " . "با توجه به نظر اکثریت کار حسین را میتوان کودتا برای نابودی حکومت الله خواند"
لطفا منظورتان را از حكومت الله بفرمایید. حكومتی كه حاكم به شعایر دین اسلام اهمیت نمی دهد و باعث زوال دین می گرد از نظر هیچ مسلمان آگاهی حكومت الله نمی تواند باشد. منتهی عوام به همان سرعت آدمهای آگاه به این مساله پی نمی برند. در مورد یزید هم طول كشید تا مردم این را درك كنند. ولی در نهایت درك كردند و جنبشی كه امام حسین آغاز كرد -با قیامهای بعدی-به ثمر نشست و دست آل معاویه از خلافت قطع شد.
-"ضمن تشکر از ارائه سند در مورد اموال حسن، اینجا دلیل دیگر کنارهگیری حسن از حکومت را "بیماری" بر میشمرد"
حرفی نیست. باز هم موید حركت هوشمندانه امام حسن است كه در كامنت قبلی عرض كردم:
"این مثل این است كه شما با رژیمی كه آن را ناحق می دانید بجنگید. در پایان با علم به اینكه حریف آن رژیم نمی شوید و علاوه بر این ریخته شدن خون شما باعث بر انگیختن قیامهای بعدی نمی شود (چون این رژیم آن قدر فریبكار است و آدمها این قدر خفته اند كه گاه شما را باطل و رژیم را حق می بینند) با رژیم صلحنامه ای امضا می كنید. بندی در این صلحنامه می گنجانید كه رهبر بعدی نمی تواند توسط رهبران فعلی رژیم تعیین شود. علاوه بر این رژیم را مجبور به پرداخت غرامت می كنید و آن غرامت را بین مردم تقسیم می كنید. در عین حال پیغام مبارزه با رژیم فاسد را قبل از مرگ به خانواده و پیروانتان منتقل می كنید كه در نسل بعد مبارزه را ادامه دهند."
-"در مورد اموال حسن و حسین بنده سوال دیگری دارم. منبع داراییهای این دو چه بوده است؟ بنده شغلشان را پیدا نمیکنم؟ "
اطلاعی از شغل این عزیزان ندارم. ولی می دانم كه پدر بزرگوارشان امام علی (ع) میزان زیادی زمین كشاورزی ایجاد كرده بودند و به فرزندانشان ارث رسیده بود. نقل و قول زیر موید این مطلب است:
"علی میرفطروس مینویسد : علی در شهر ینبع اراضی و املاک پرارزش داشت و صاحب نخلستانی بود که سالانه چهل هزار دینار (معادل ۱۶۰ کیلو طلا) درآمد داشت.[۲۷]ابن حزم درباره ثروتهای علی مینویسد:کسی که اندک اطلاعی از اخبار و روایت داشته باشد،انکار نمیکند که علی از ثروتمندترین افراد طایفه و قوم خود بود و اراضی و املاک بسیار داشت، از جمله نخلستانها و کشتزارهایی را صدقه میداد و البته این صدقهها در برابر ثروتهای فراوان و املاک بسیار علی چیز اندکی است [۲۸].در جواهر الولایه از جعفر بن محمد نقل شدهاست که انگشتری که علی در نمازش صدقه داد ، وزن حلقه اش چهار مثقال و وزن نگینش ۵ مثقال یاقوت سرخ بود که قیمتش خراج یک سال کشور شام بود[۲۹].[۳۰]علاوه بر این ، در تفسیر طبری و منتهی الامال قمی هم به این موضوع(ارزش مادی انگشتری علی) اشاره شدهاست .[۳۱][۳۲] علی در وصیت خود میگوید :
« با کسی که این کار را بر عهده دارد، شرط میکنم که اصل مال را به همان گونه که هست باقی گذارد و ثمره آن را انفاق کند، به شیوهای که بدان مامور شده و راهنمایی گشتهاست. دیگر اینکه، نهالهای نخلهای آن قریهها را نفروشد تا به قدری فراوان گردند که بینندگان آن منطقه را متفاوت با وضعی که قبلا دیدهاند ببینند[۲۶]. »
ابن طبطقی(مورخ شیعی) ضمن تاکید بر این نکته که هر یک از خلفای راشدین صاحب ثروتهای هنگفت و باغ و درخت و اموال بودند، به املاک علی اشاره نموده و تاکید کرده که علی درآدمد سرشاری از املاک خود داشت [۳۳]آیت الله طالقانی نیز از املاک و زمینهایی نام میبرد که علی به هنگام مرگ ، آنها را وقف کردهاست : از جمله اراضی ینبع،وادی القراء،اذینه و قصیره[۳۴]ظاهراً عواید اراضی وقفی علی ، سالیانه ۲۴ هزار دینار بود[۳۵]این املاک وقفی غیر از املاک متعددی است که پس از کشته شدن علی ، به عنوان ارث به حسن و حسین و دیگر فرزندان رسیدهاست ...قابل ذکر است که یک نیمه از میراث علی به یکی از فرزندانش (بنام عمر) رسید و او ۸۵ سال زندگی کرد و در ینبع در گذشت [۳۶]علی شریعتی تاکید میکند:علی در ینبع یک مرکز کشاورزی میسازد و به تولید میپردازد.شاید برای اولین بار است که کسی در این منطقه،اساساً کشاورزی را بشکل یک سرمایه گذاری دقیق و یک کار متراکم و برحسته شروع میکند[۳۷] .[۳۸]
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C
"
-"در حقیقت باید عرض کنم تا بحال کسی نتوانسته این ادعا را ثابت کند که این نوشتهها حرف علی است"
اتفاقا این طور نیست. نهج البلاغه ای كه من (آنلاین) مطالعه می كردم برای هر خطبه چندین سند مختلف می آورد. سند ها هم از شیعه است هم از سنی. مثال زیر را تصادفا از خطبه یكم نهج البلاغه می آورم:
[1]-اين خطبه را«بحار الانوار»از كتاب«الحكمة و المواعظ»على بنمحمد واسطى،و شيخ ابو منصور احمد بن على بن ابيطالب طبرسى در كتاب«احتجاج»چاپ جديد جلد 1 صفحه 294 و قسمتى از آن را شيخ كمال الدينمحمد بن طلحه شافعى در كتاب«مطالب السؤال»كه از كتب معروف اهل تسنناست،نقل كردهاند.
http://balaghah.net/nahj-htm/far/id/tarjome/khotab/main.htm
اگر علاقمند به تحقیق در این زمینه هستید می توانید به كتاب زیر رجوع كنید:
مستدرك و مدارك نهج البلاغه صفحه236 نوشته هادى كاشف الغطاءطبع بيروت
"اولا توجه كنید كه رژیم در آن زمان این افراد را به دلیل دگر اندیشی بازداشت نكرده بود.قضیه وقتی جدی شد كه آنها دست به اسلحه بردند..." به نظر من در مورد زمان جدی شدن قضیه بیدقتی میفرمایید. این گروهها بیخود و بیجهت راه نیفتادند که به قول شما آدم بکشند. قضیه زمانی جدی شد که همه گروههایی که در پیروز شدن انقلاب نقش اساسی داشتند، متوجه شدند خمینی خدعه کرده و قصد تقسیم عادلانه قدرت سیاسی کشور را ندارد و از زبان همه ایران سخن میگوید. حکومت تک حزبی از نوع حزب الله میخواهد و خلاصه وی را یزید زمانه دانستند. با اینکه بنده مجاهدین خلق و گرایش آنها به اسلام را مقصر اصلی شکست جنبش چپ ایران میدانم ولی اگر یک بار سخنرانی سال 59 رجوی در امجدیه را شنیده بودید شاید اینگونه بیپروا از خیانت ایشان سخن نمیراندید. این گروه طرفداران بسیاری میان جوانان داشت و خمینی "نمیخواست" قدرت را با ایشان تقسیم کند. پس ترجیح داد بگوید در مورد تقسیم قدرت دروغ گفته و خدعه کرده. و از جایگاه الله به آنها مارک منافق و خوارج و غیره زد. بعلاوه به غیر از افراد وابسته به این گروه بسیاری افراد با اندیشههای دیگر نیز در زندان بودند و جنبش چپ ایران فقط محدود به سازمان مجاهدین خلق نبود. منظور من از دگراندیش، بیشتر این افراد بود. بنده در جایی از اسلام توصیه به سازش با کفار را به یاد نمیآورم که این کشتار را خلاف رویه اسلام بدانم. در ضمن با توجه به رفتار غیر شرعی خمینی به عنوان حاکم شرع در مورد قدرت و تقسیم آن و نیز اعتقاد افراد وابسته به مجاهدین به اسلام، چرا قیامهای آنها در گوشه و کنار را به مانند قیام حسین نمیستایید؟
"استقلال قاضی در اسلام كاملا تعریف شده است. ولی رژیم این مساله را رعایت نكرد..." بنده جایی از اسلام ندیدم که مجاهدت و قتل کفار نیاز به حکم قاضی داشته باشد. مگر محمد برای کشتن کفار! از قاضی حکم میخواست؟! اگر جایی دادگاهی نیز برای تعیین محکومیت این افراد تشکیل شده، این به مدد کپی کردن قوانین ما از قوانین فرانسه بوده و بس. حکم اسلام که روشن است...
"لطفا منظورتان را از حكومت الله بفرمایید." تا زمان زنده بودن محمد تکلیف امت اسلام روشن بود. محمد میگفت نظر الله این است و بقیه هم تبعیت میکردند انسانها هم یا مسلمان بودند یا نبودند و بر این اساس تقسیمبندیها مشخص بود. ولی بعد از محمد حتی در زمان نوههایش اوضاع بسیار متفاوت بود و هر کس نظری داشت. یعنی دین سیاسی محمد حتی برای نوههای خودش هم صلح به همراه نداشت چه رسد به من و شما! یزید برای الله میجنگید، حسین و عبد الله بن زبیر هم همین طور. این روند تاریخی ادامه داشته و گروههای متفاوت مسلمانان به جنگ با هم میپرداختند و حتی هر یک دیگری را متهم به خروج از دین الله مینمود. اگر دقت نمایید هنوز هم وضع به همین منوال است. روش اسلام در حکومتداری همین بدبختیهای تاریخی اسلام را بدنبال خواهد داشت. تاریخی که به جرات عرض میکنم، آن صفحهای از آن که بوی خون ندهد، کمیاب است.
بنده قصد دارم اوضاع اقتصادی اعراب قبل و بعد از ظهور اسلام را به طور خلاصه از زبان طبری بیان کنم.
رستم با مغیره سخن کرد و گفت: شما عربان مردمی تیره روز و مستمند بودید که به بازرگانی یا مزدوری یا سفر پیش ما میآمدید و از غذای ما میخوردید و از آبمان مینوشیدید و در سایههای ما میآرمیدید و برفتید و یاران خویش را خواندید و آنها را نیز بیاوردید، مثال شما چون مردی است که باغ انگوری داشت و شغالی در آن دید و با خود گفت یک شغال چیزی نیست اما شغال برفت و شغالان را به باغ خواند و چون فراهم آمدند صاحب باغ بیامد و سوراخی را که شغالان از آن آمده بودند بگرفت و همه را بکشت.
میدانیم که مستمندی شما عربان را به این کار واداشته، امسال برگردید که ما را از آبادانی دیارمان و مقابله دشمنانمان بازداشتهاید و ما شترانتان را گندم و خرما بار میکنیم و جامه به شما میدهیم، از دیار ما بروید که خدایتان بسلامت دارد.
مغیره گفت: چنان که گفتی مستمند بودیم و بدتر از این بودیم، مرفهترین ما آنکس بود که پسر عموی خویش را میکشت و مال وی را میگرفت و میخورد، مردار و خون و استخوان میخوردیم، چنین بودیم تا خدا پیغمبری میان ما برانگیخت و کتاب بدو فرستاد که ما را سوی خدا و دین وی خواند، یکی تصدیق او کرد و دیگری تکذیب او کرد و آنکه تصدیق کرده بود با آنکه تکذیب کرده بود بجنگید تا همه از روی یقین یا به ضرورت به دین وی گرویدیم که معلوم شد که وی صادق است و فرستاده خداست و او به ما فرمان داد که با مخالفان خود بجنگیم و به ما گفت که هر کس از ما بر دین وی بمیرد به بهشت میرود و هر که بماند به ملک میرسد و بر مخالف خویش غلبه مییابد. ما ترا دعوت میکنیم که به خدا و پیمبر او ایمان بیاری و به دین ما در آیی، اگر چنین کنی دیارت از آن تست و کس جز به رضای تو وارد آن نشود و باید زکات و خمس بدهی و اگر نپذیری باید جزیه بدهی و اگر نپذیری با تو میجنگیم تا خدا میان ما و تو داوری کند. (طبری جلد پنجم صفحه 1750)
در همین چند سطر از تاریخ طبری که به مکالمه میان رستم و سردار سپاه مسلمانان متهاجم میپردازد، وضعیت اقتصادی و پیشه رایج اعراب به روشنی بیان شده. ملتی که هیچ نداشتهاند و از راه قتل و غارت یکدیگر زندگی میکردهاند. بعد از ظهور محمد باز از راه قتل و غارت اموال (این بار غارت مخالفان اسلام) روزگار میگذراندند ولی اوضاع متفاوت بود چون اگر میمردند به بهشت الله رهنمون میگشتند و اگر زنده میماندند از اموال غارت شده به ثروت میرسیدند! و بعد باز هم قصه تکراری گسترش دین الله، یا غارتت میکنیم و میکشیمت و پولت را میبریم یا خودت بیا مسلمان شو و پول (خمس و زکات) بده و یا مسلمان نشو و پولش را بده! ولی کلا باید پول بدهی به الله!
گمان میکنم نگاهی به میزان ارزش غنایم به دست آمده از غارت ایران برای اعراب بسیاری مسایل را روشن کند. بنده برای نمونه هر جا صحبت از غنایم به چشمم خورده را از جنگ قادسیه و جلولا در طبری، برایتان میآورم. این جنگهای اولیه است. برای پیگیری بیشتر میتوانید جلد 5 تاریخ طبری را بررسی کنید.
ضرار بن خطاب درفش کابیان را بگرفت که سی هزار در عوض آن گرفت. قیمت درفش یک هزار هزار و دویست هزار بود. (طبری جلد پنجم صفحه 1739)
آنگاه ساز و برگ و اموال فراهم آمد و چندان بود که هرگز مانند آن فراهم نیامده بود و پس از آن نیز فراهم نیامد. (طبری جلد پنجم صفحه 1739)
و چون جثه رستم را بیاورد ساز و برگ را بدو بخشید. و چنان بود که وقتی در آب میافتاده بود خویشتن را سبک کرده بود و ساز و برگ به هفتاد هزار فروخت. اگر کلاه رستم را به دست آورده بود قیمت آن یکصد هزار بود. (طبری جلد پنجم صفحه 1741)
ابراهیم گوید: سعد ساز و برگ را برای زهره زیاد دانست و عمر در این باره باو نوشت که من گفتهام هر که کسی را بکشد ساز و برگش غنیمت اوست و سعد ساز و برگ را به وی داد که به هفتاد هزار فروخت. (طبری جلد پنجم صفحه 1742)
آنگاه سعد به مسلمانان پیوست و به جلولا رسیدند که جماعتی ز پارسیان آنجا بودند و جنگ جلولا رخ داد که خدا پارسیان را هزیمت کرد و مسلمانان بیش از آنچه در قادسیه گرفته بودند، غنیمت به دست آوردند. (طبری جلد پنجم صفحه 1754)
اینها نمونههای کوچکی از این غارت بزرگ هستند. اگر مایلید حداقل تخمین درستی از این جنایت داشته باشید پیشنهاد میکنم اندکی جلوتر (در میان صفحات 1819 تا 1823 از همین جلد طبری) داستان غارت مداین را نیز حتما مطالعه بفرمایید. اینکه پدران ما تا چه زمانی به اعراب خراج و زکات و خمس (وبقیه راههای پول گرفتن الله...) دادند و تا کی شهرهای ما مورد چپاول غارتگران مسلمان بود داستان دیگریست. و نیز این فقط صحبت اموال است و داستان کنیزان و برده گرفتن ایرانیان که جای خود دارد و نامههایی از عمر هست که کدام کنیزان را به همسری کنید و کدام را طلاق دهید و کدام را به مدینه آرید! ولی حالا نگاهی به مقصد این اموال میکنیم؟
و چون خبر فتح به عمر رسید میان کسان به سخن ایستاد و نامه فتح را خواند و گفت: علاقه دارم که احتیاج را از میان ببرم در صورتی که رفاه همه میسر باشد. و گرنه باید در کار معاش همانند یکدیگر شویم تا هر کس چیزی داشته باشد. دوست دارم آنچه را درباره شما به دل دارم بدانید و آنرا به عمل خواهید دانست. بخدا من شاه نیستم که شما را بنده خویش کنم، بنده خدایم که امانت را به او سپردهاند، اگر آنرا نگیرم و به شما پس ندهم... (طبری جلد پنجم صفحه 1759)
اموال غارت شده از شهرهای ایرانیان یکراست به بیت المال اعراب مسلمان منتقل میشده و جناب خلیفه آنرا به عدالت! بین مسلمانان تقسیم میکردهاند تا صرف رفاه اعراب شود.
بعد از آن بنده به جستجوی نظر علی درمورد اموال به سرقت رفته از ایران پرداختم.
وقتی عمر در مورد فرشی یکپارچه که از دزدی مسلمانان از مداین به دست آمده و سعد آنرا به مدینه فرستاده از مردم در مورد کیفیت تقسیم آن نظر میخواهد، سخنانی از علی به چشم میخورد.
عمر گفت: درباره این فرش چه رای دهید؟ جماعت همسخن شدند و گفتند: این را به رای تو واگذاشتهاند رای تو چیست؟ اما علی گفت: ای امیر مومنان، کار چنانست که گفتند، اما تامل باید که اگر اکنون بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزها بگیرند. (طبری جلد پنجم صفحه 1824)
فقط نظر به تکه تکه کردن فرش داده! همانگونه که میبینید علی هم با دسته دزدان غارتگر ایران شریک است و کار آنها را تایید میکند و فقط در چگونگی تقسیم ثروت ربوده شده نظر میدهد و بس! نه فریادی دیده میشود نه یا مظلومی چیزی! نه صحبت از حرام و حلال است! حق علی و حسن و حسین را از بیت المال را هم که شما نیک بهتر از من میدانیم. جایی هم استفاده به عدالت! از بیت المال توسط آل علی حرام خوانده نشده. بنده هر چه میگردم آن فریاد علی و خاندانش در دفاع از اموال و زنان ملل به تصرف در آمده را نمیبینم! البته انتظاری هم نیست زیرا این روش غارت مورد تایید الله است. هر کس سهمش را میگرفته و راضی بوده ... به عدالت تقسیم میشده! به نظر شما بخشیدن انگشتری از این ثروت را باید نشان سخاوت فرد بدانیم؟ هدف مسلمین در جنگ با کفار را هم که مستحضر هستید.
مجاهدات حسن و حسین با کفار! نیز در تاریخ به ثبت رسیده. البته گمان نمیبرم با توجه به مستندات ارائه شده در مورد شغل ایشان سوالی باقیمانده باشد و مثال زیر تنها من باب تنفس به این بحث اضافه میشود و نشان از عمق علت جنگهای مسلمین با کفار! دارد. طبری نام حسن و حسین را در میان جنگجویان غزای طبرستان ذکر میکند مردم طبرستان مقاومت بسیار کردند و بارها از پذیرش اسلام سر باز زدند ولی مسلمانان فقط از جزیه و خمس و زکات صحبت میکردند و بس. طبری میگوید:
یکی از مردم بنی نهاد جعبهای به دست آورد که قفلی بر آن بود و پنداشت جواهر در آن است. سعید خبر یافت و کس پیش مرد نهدی فرستاد که جعبه بیاورد. قفل را شکستند و جعبهای در آن یافتند، آنرا گشودند کهنه سیاه خط داری در آن بود و چون آنرا گشودند کهنه سرخی در آن بود. آنرا نیز گشودند کهنه زردی بود که دو ابزار تناسلی مردانه در آن بود که سیاه شده بود با چند گل...(طبری جلد پنجم صفحه 2117)
با توجه به مقاومتهای دلیرانه نیاکانمان با این دین غارتگر، شما رفتار جنبش چپ ایران را خیانتبارتر میدانید یا رفتار ایرانیان مسلمان؟ واقعا انسان چگونه ممکن است بداند و احساس تعلق به وطنش داشته باشد و باز هم ذرهای به خود نیاید. باید نابینا باشیم که ندانیم ثروت خاندان علی اشک دیده کودکان یتیم ایرانی به بردگیبرده شده در مدینه است و باید ناشنوا باشیم که صدای فیروز را از لابلای صفحات تاریخ نشنویم و آن کهنترین جمله به جا مانده از پارسی دری را به خاطر نیاوریم که: "عمر جگرم خورد."
"اتفاقا این طور نیست. نهج البلاغه ای كه من (آنلاین) مطالعه می كردم برای هر خطبه چندین سند مختلف می آورد." اگر به طور تصادفی به رفرنسی از ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ و یا علی بن حسین مسعودی بر میخوردیم، معقول به نظر میرسید زیرا اینان قبل از شیخ رضی میزیستهاند و منطقا شیخ میتوانسته به آنها ارجاع دهد ولی رفرنس دادن به شیخ ابومنصور احمد بن علی ابن ابیطالب طبرسی و یا شيخ كمال الدينمحمد بن طلحه شافعى که تا آنجا که بنده اطلاع دارم در قرن 6 میزیستهاند از کتابی که در قرن 4 هجری نوشته شده، خود دلیلی بر بیاعتباری انتساب این سخنان به علی است. اگر شیخ رضی میتوانست، از زبان "واقدی" و یا سایر منابع معتبر پیش از خود، سخنان علی را بیان میکرد نه اینکه پس از وی کسانی با انتساب آن به کتب پس از نهج البلاغه سعی در کسب اعتبار برای آن داشته باشند. واقدی این همه روایت را از رفرنسهای مختلف جمعآوری کرده و هیچ از سرچشمه علم الهی علی در آثار وی گفته نشده و تصویر علی در آثارش چیز دیگریست. آن یک خط از تاریخ که نشان میدهد علم علی بسی بالاتر از مثلا ابوبکر و عمر بوده را به بنده نیز نشان دهید.
-"به نظر شما بخشیدن انگشتری از این ثروت[غارت شده از ایران] را باید نشان سخاوت فرد بدانیم؟"
بخشیدن انگشتری مربوط به زمان پیامبر و قبل از حمله به ایران است! اگر متن من را درست مطالعه می فرمودید می دید كه ثروت علی از نخلستانی بود كه دسترنج خودش بود و ربطی به اموال وارده از ایران نداشت. اما ظاهرا كینه و خشم جلوی دیدن حقیقت را گرفته است. وگرنه این حرف شما كه می گویید: "باید نابینا باشیم که ندانیم ثروت خاندان علی اشک دیده کودکان یتیم ایرانی به بردگیبرده شده در مدینه است"، جدا از اینكه مستند نیست، "مرغ پخته را هم به خنده می اندازد".
-از جاحظ اسم بردید. اتفاقا خطبه شانزدهم نهج البلاغه در كتاب «البیان و التبیین » جاحظ آمده است. و یا خطبه بیستم نهج البلاغه در كتاب كافی كلینی آمده است. و همه این نویسندگان پیش از سید رضی (ره) می زیسته اند. اگر من هم مثل شما وقت داشتم در كتابهای زیر نمونه های بیشتری از نویسندگان پیش از سید رضی برایتان می آوردم:
مصادر نهج البلاغه تالیف سید عبدالزهراء حسینی، استناد نهج البلاغه تالیف امتیاز علیخان عرشی هندی، مدارک نهج البلاغه تالیف شیخ هادی آل کاشف الغطاء، ما هو نهج البلاغه تالیف سید هبة الدین شهرستانی و مصادر نهج البلاغه تالیف شیخ عبدالله نعمه و پژوهش های ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، شیخ محمد باقر محمودی در مستدرک نهج البلاغه و سید حبیب الله خوئی در شرح نهج البلاغه و علامه مجلسی در بحارالانوار و استاد حسن زاده آملی در شرح نهج البلاغه،
-آقای روزبه شما عصبانی هستید. عصبانی هستید از شكست های پیاپی نیاكانمان در تاریخ. عصبانیت شما هیچ دردی را دوا نمی كند. به فكر چاره باشید. مرور كردن وضع خوب نیاكان ما و وضع بد اعراب جز مغرور كردن ما و دمیدن در شیپور نژاد پرستی فایده ای ندارد. ای كاش شما كه این قدر وقت اضافی دارید تا تمام تواریخ گذشتگان را بخوانید، علل شكست را برای ما بیان كنید. تا از تكرار آن جلوگیری شود.
"بخشیدن انگشتری مربوط به زمان پیامبر و قبل از حمله به ایران است! اگر متن من را درست مطالعه می فرمودید ..." مگر مثلا جنگ خیبر غارتگری نبوده؟ بنده غارت ایران را به عنوان مثال ذکر کردم.
"ثروت علی از نخلستانی بود كه دسترنج خودش بود و ربطی به اموال وارده از ایران نداشت." اینکه فردی در کنار غارتگری چه مشاغل دیگری دارد ردکننده دزد بودنش نیست. اینکه از غارت ایران چیزی به علی نرسیده نیازمند "سند" است. سهم وی از سایر غارتگریهای اسلام نیز روشن است.
گوشهای از اسناد غارتگری اسلام ارائه شد و بنده سند تاریخی محکم در رد این اسناد در گفتههای شما ندیدم. اگر کسی فریاد زد اسلام دین دزدان، یا نوشت اسلام دین غارتگر، از روی بیاطلاعی نگویید که توهین میکند. "فكر نمی كنم عدالت در هیچ قاموسی اجازه راست راست راه رفتن به چنین افرادی را بدهد.(چه برسد به اینکه احترامشان کند) اگر محاكمه كردن این افراد با این پیشینه ها كه عرض كردم را غیر عادلانه می دانید مرا دیگر با شما كاری نیست. (چون در اصول هم مشترك نیستیم كه بخواهیم سر موضوع بحث كنیم)"
هنوز هم راجع به بنده قضاوت میکنید. ظاهرا قضاوت کردن راجع به آدمهایی که حتی یک بار ندیدهاید مورد علاقهتان است. جالب اینکه شخصیت بنده هم بنا به نیاز شما در مغالطات تغییر پیدا میکند. از پزشک نژادپرستی که حرف همکارش را قبول ندارد به آدم بیکاری تبدیل شدم که وقت فراوان دارد و عصبانی است! حالا ای کاش برای نمونه یک مورد را درست حدس زدهبودید! به نظرم شما دقت کافی مبذول نداشتید و مطلب خندهدار برای جناب مرغ پخته! در بحث ما این بوده و گرنه غارتی که اسناد تاریخیاش ارائه شده که مستند است و خندهدار هم نیست!
از کافی نام بردید در میان رفرنسهای نهج البلاغه، با اجازهتان مطلبی که برایم سوال بوده را از این کتاب معتبر شیعه مطرح کنم. به غیر از علی جنابعالی از جعفر هم به عنوان کسی که علمش نیاز به بحث ندارد، نام برده بودید. ایشان را بحرالعلوم (کسی که دانش همه علوم را دارد) میدانند. از جمله علوم نامبرده : اخترشناسی، شیمی، علوم دینی، فلسفه و پزشکی میباشد. بنده با توجه به اعتبار بالای اصول کافی نمونههایی از علم پزشکی ایشان و چگونگی درمان و توصیههای پزشکی ایشان را از این رفرنس برایتان میآورم. لطف میکنید بنده را از نظر خود در مورد آنها مطلع کنید!
برخى از اصحاب ما حديث كرده اند كه حضرت صادق (ع ) هنگام درد و بيمارى (ايندعا مى خواند) مى گفت: "اللهم انك عيرت اقواما فقلت: قل ادعوا الذين زعمتم من دونه فلايملكون كشف الضر عنكم و لا تحويلا، فيا من لا يملك كشف ضرى و لا تحويله عنى احد غيره صل على محمد و آل محمد و اكشف ضرى و حوله الى من يدعو معك الها آخر لا اله غيرك" (اصول كافى جلد 4 صفحه : 351 رواية :1)
داود بن زربى گويد: من در مدينه بيمار سختى شدم ، و خبر آن به حضرت صادق (ع) رسيد، پس بمن نوشت. خبر بيماريت بمن رسيد، پس يكصاع گندم بخر، سپس بپشت بخواب و آن گندم را روى سينه ات بريز و پهن كن بهر گونه كه ريخت و بگو: "اللهم انى اسئلك باسمك الذى اذا سئلك به المضطر كشفت ما به من ضر و مكنت له فى الارض و جعلته خليفتك على خلقك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تعافينى من علتى" سپس برخيز و درست بنشين و گندمها را از اطراف خود جمع كن ، و همان دعا را بخوان و آنرا بچهار مد تقسيم كن ، هر قسمتى را بمسكينى بده و همان دعا را بخوان . داود گويد: ن دستور آن حضرت را انجام دادم و گويا از بند آزاد شدم ، و بسيارى از مردم آنرا انجام داده اند و از آن سود برده اند. (اصول كافى جلد 4 صفحه : 351 رواية :2)
حسين بن نعيم گويد: يكى از فرزندان حضرت صادق(ع) بيمار شد حضرت باو فرمود: اى پسركم ! بگو: "اللهم اشفنى بشفائك و داونى بدوائك و عافنى من بلائك فانى عبدك و ابن عبدك" (اصول كافى جلد 4 صفحه : 351 رواية : 3)
يونس بن عمار را (غده يا جراحت ديگرى در صورتش پيدا شد) گوید: بحضرت صادق عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم اين که در صورت من پيدا شده مردم پندارند كه همانا خداى عزوجل هركس را از بندگانش كه دوست دارد بدان دچار نكند. آن حضرت بمن فرمود: نه هر آينه مؤ من آل فرعون سرانگشتان ريخته بود و اينطور مى گفت : و دستش را دراز ميكرد: از مردم پيروى كنيد از فرستادگان خدا (سوره يس آيه 20) گويد: سپس فرمود: چون ثلث آخر شب شد در ساعت اول آن وضوء بساز و بنمازى كه مى خوانى بپرداز پس چون در سجده آخرين از دو ركعت اول رسيدى در حال سجده بگو :" یا على يا عظيم يا رحمن يا رحيم يا سامع الدعوات و يا معطى الخيرات صل على محمد و آل محمدو اعطنى من خير الدنيا و الاخرة ما اءنت اهله و اصرف عنى من شر الدنيا و الاخرة ما اءنت اءهله و اذهب عنى هذا الوجع وسمه فانه قد غاظنى و احزننى" و در دعا پافشارى كن ، گويد: هنوز بكوفه نرسيده بودم كه خداوند تمام آن درد را از من ببرد بواسطه دعائيكه آن حضرت بمن آموخت اثرى از آن بيمارى در چهره من بجاى نماند. (اصول كافى جلد 4 صفحه : 352 رواية : 5)
داود بن زربى گويد: حضرت صادق (ع) درباره كسيكه جائى از بدنش دردى دارد فرمود: دست خود را بر جاى درد بگذار دو سه بار بگويد: "اللّه لله ربى حقا لا اشرك به شيئا اللهم انت لها و لكل عظيمه ففرجها عنى" (اصول كافى جلد 4 صفحه : 353 رواية : 6)
مفضل از امام صادق عليه السلام حديث كند كه فرمود: براى هر دردى بگو: "بسم اللّه و باللّه كم من نعمه لله فى عرق ساكن و غير ساكن على عبد شاكر و غير شاكر" و ريش خود را بدست راست بگير و پس از نماز واجب سه بار بخوان: "اللهم فرج عنى كربتى و عجل عافيتى و اكشف ضرى" و بكوش كه خواندنت با اشك و گريه تواءم باشد. (اصول كافى جلد 4 صفحه : 353 رواية : 7)
در همین بخش از کافی از این دست درمانهای پزشکی صادق باز هم یافت میشود.
شما دارید از این شاخه به آن شاخه می پرید. اول مشكلتان این است كه
"نویسنده نهج البلاغه مردی بنام شیخ رضی هاشمی بوده که 400 سال پس از مرگ علی آنرا سرهم کرده است "
بعد وقتی برای نهج البلاغه سند از دیگران-حتی آنهایی كه خودتان هم معرفی می كنید- می آورم به امام صادق گیر می دهید.
وقتی برایتان دلیل می آورم كه امام حسن ثروتش را بین مردم تقسیم كرد می پرسید منبع ثروتش چه بود. وقتی سند می آورم كه از امام علی به ارث برد، می پرسید كه امام علی از غارت ایران به این ثروت رسید. وقتی می گویم امام علی قبل از حمله به ایران ثروتمند بود. می گویید خوب خیبر هم غارت شده بود. ولی چیزی كه در نظر نمی گیرید این است كه نخلستان برای آباد شدن نیاز به آبیاری و مراقبت دارد-كاری كه علی با كندن چاه و كار مداوم انجام می داد- و نه كلاه خود و زره به دست آمده در جنگ!
شما دارید شكستهای تاریخی كشورمان را به دین فرافكنی می كنید, به جای اینكه از خودتان بپرسید چرا ما از مغولان، و عربها شكست خوردیم. این چه چیزی بود كه ارتش قوی ایران را مذمحل ساخت؟
من دلیلی جز بایاس بودن برای حرفهای شما نمی بینم. وگرنه چه طور یك نفر از
"متوجه شدند خمینی خدعه کرده و قصد تقسیم عادلانه قدرت سیاسی کشور را ندارد و از زبان همه ایران سخن میگوید"
می تواند آدم كشتن مجاهدین خلق را توجیه كند.
سندی برای هیچ کدام از موارد مورد بحث در گفتههایتان ندیدم و مغالطاتتان روشن هستند. نیازی به توضیحات بیشتر وجود ندارد.
چنانکه فرش بهار کسری را به مدینه فرستاد و آن فرشی بود به طول شصت و عرض شصت ذراع به مقدار یک جریب. این فرش زربفت بود. در آن خیابانها و جویها کشیده بودند که از میان در و یاقوت میگذشتند. دو جانب رودها چون زمین کشته، انواع سبزهها و نباتات بود درختانی که برگشان از حریر و شاخههایشان از زر و گلهایشان دانه طلا و نقره و میوههایشان انواع گوهرها بود. خسروان این فرش را به هنگام زمستان، که گل نبود، میگستردند و بر روی آن باده مینوشیدند اعراب این فرش را قطف میگفتند. چون خمسها را نزد عمر آوردند، آن را میان مردم تقسیم کرد و گفت: در باب این فرش سخن بگویید. پس از اختلافی که روی داد، همگان به تقسیم آن اشارت کردند. عمر نیز آن را پاره کرد و میان مردم تقسیم نمود. قطعهای از آن به علی رسید که آن را به بیست هزار درهم فروخت در حالی که بهترین تکههای آن نبود. {العبر تاریخ ابن خلدون جلد اول ترجمه عبد المحمد آیتی صفحه 509}
علی که سکوت عمر را دید برخاست و نزدیک او رفت و گفت: "چرا علم خود را جهل میکنی و یقین خود را به مقام شک میبری؟ از دنیا جز آن نداری که عطا کنی و از پیش برداری یا بپوشی و پاره کنی یا بخوری و ناچیز کنی."
گفت: راست گفتی و فرش را پاره کرد و میان کسان تقسیم کرد. یک پاره آن به علی رسید که به بیست هزار فروخت. { تاریخ الرسل و الملوک تالیف طبری جلد پنجم تالیف ابوالقاسم پاینده صفحه 1825}
دزدی شغلشون بوده این رو نمیشه انکار کرد.
منظری دیگر:
اعراب در جنگ با ایران پیروز می شوند. فرمانده سپاه اعراب -سعد ابی وقاص- یك پنجم غنایم به دست آمده را به عنوان مالیات (خمس) به پایتخت نزد عمر می فرستد. عمر آن را بین مردم تقسیم می كند.
نكته:
-آن قدر گنج در كاخ كسری نهفته بود كه سهم شهروندان عرب از یك پنجم آن حداقل ۱۲۰۰۰ درهم بود. نمونه این گنجها كه همان فرش معروف است به هیچ وجه برای استفاده عموم مردم نبود؛ بلكه برای باده گساری اشراف در فصل زمستان بود.
-در زمان عمر بیت المال به طور مساوی بین شهروندان تقسیم می شد؛ چه قریشی چه غیر قریشی.
مغلطهای دیگر:
ظاهرا خودتان هم در غارتگر بودن دین اسلام بحثی ندارید و بحثتان بر سر چگونگی تقسیم اموال دزدی است. در باب مغالطات حاضر هستید به هر دری بزنید تا شاید واقعیت اندکی کتمان گردد. دزدی و غارت سایر ملل کاریست نکوهیده. خواه بعد از دزدی، اموال به غارت رفته بین دزدان به تساوی قسمت شود و خواه نشود. اگر به اخلاق پایبند هستید و دزدی را ناپسند میشمرید، مسلمان نباشید نه اینکه دزدیهای اسلام را توجیه کنید.
اینکه اموال پادشاهان ساسانی متعلق به مردم نبوده هم مغلطه دیگری است. بعد از حمله اعراب هم اموال پادشاهان ایران به غارتگران عرب رسیده و نه مردم ایران. و نیز ایرانیان تا قرنها زیر بار ستم و ظلم مسلمین جزیه و خمس و زکات پرداختند و بارها قیامهای خونین کردند و به بردگی برده شدند. در واقع باید پرسید کجاست آن برابری و برادری که اسلام از آن دم میزند؟ اگر دقت کنیم اسلام عملا به هیچ اصل اخلاقی پایبند نیست و سرشار از تناقضات اخلاقی میباشد. به عنوان مثال دروغ گناه کبیره است ولی تقیه در راه اسلام پسندیده است. دزدی حرام است ولی به هر ملتی که توانستید مارک کفار بزنید و غارتشان کنید. تجاوز جنسی بد است ولی تجاوز به زنان کافر اشکالی ندارد. به بردگی بردن انسانها بد است ولی خود محمد به تجارت زنان برده در شام میپرداخته.(المغازی واقدی جلد اول ترجمه متن صفحه 395) و بسیاری نمونههای دیگر...
منظور من از این نكته عنوان این مساله بود كه دوستان فكر نكنند ما یك گنج نهفته بودیم و اعراب خرابمان كردند. ما قبل تر خراب شدیم. اگر نبودیم جنگ را به اعراب (با وجود نفرات و امكانات اندكشان) نمی باختیم. این آن چیزی بود كه من از دوستان می خواستم به آن بیندیشند؛ به جای اینكه صرفا سوگواری كنند و بر آتش كینه بدمند.
قصد بحث ندارم. فقط چیزهایی كه در حرفهایتان به نظرم اشتباه می بینم به اختصار عرض می كنم:
۱. در قوانین شریعت از هیچ كس نمی توان در آن واحد هم خمس و زكات گرفت و هم جزیه. اگر مسلمان شد فقط خمس و زكات می دهد ( كه برای همه مسلمانان صادق است) و اگر اهل كتاب باشد (یهودی، مسیحی و زرتشتی) جزیه.
۲. برادری و برابری برای مسلمانان است. ولی هر كسی كه بر علیه هر حكومتی قیام كند مانند دشمن با او برخورد می شود و نه دوست.
۳. تجاوز به كفار در حالت كلی وجود ندارد؛ مگر در دارالحرب. یعنی در جنگ نقل و نبات خیرات نمی كنند. (حالا روزبه می گوید امام حسین را هم به همین بهانه كشتند؛ قبول. خود امام حسین این را می دانست. ولی هدف بزرگتری داشت.)
۴. تجارت بردگان در اسلام ممنوع نشد. بلكه از مالیات سهمی برای آزاد كردن بردگان باقی گذاشته شد. و به بهانه های مختلف برای كفاره و ... قانون آزاد كردن برده وضع شد.
۵. "تقیه" را هم من بیشتر از دوستان غیر دین باور شنیدم تا دین باور. نمی گویم وجود ندارد ولی این قدر مواردش اندك است كه حرفی از آن به میان نمی آید.
کسی مدعی نشده بود ایرانیان گنجی نهفته از نظر فرهنگی بودند. این اسلام است که ادعای گنجینههای فرهنگی و تعلیمات حیاتبخش جاودان داشته نه ایرانیان باستان! این مغلطهای است که شما دوست دارید بحث را به آن بیالایید و گر نه بحث سر این بود که چرا اسلام، آخرین وبهترین دین الله برای همه اعصار، در روز روشن به غارت اموال سایر ملل پرداخته است؟ راجع به آخرین و بهترین دین الله صحبت کرده بودم سید عزیز!
بررسی مغالطات سید عزیز!
_ کسی ادعا نکرده در قوانین شریعت میتوان از کسی در آن واحد هم خمس و زکات و هم جزیه گرفت.! این چه مغلطهای است! من به روشنی اجبار در پرداخت این مالیاتها در کشورهای غارت شده را مطرح کرده بودم مالیاتهایی که مردم بارها از ستم پرداختن آنها سر باز زده بودند و قیامهای خونین بسیاری در همه سرزمینهای به یغما رفته از یمن تا ایران بر علیه این قوانین ظالمانه شکل گرفته بود. بنده این تناقض اخلاقی در اسلام را مطرح کرده بودم که اسلام از یک سو (در شعار) دزدی را حرام اعلام میکند ولی غارت اموال سایر ملل که به روشنی دزدی آشکار در ابعاد بسیار وسیع است را مجاز میداند و به عنوان یک شغل میپذیرد و حتی دستوراتی در مورد چگونگی تقسیم اموال دزدی بین دزدان بیان میدارد! در سنت محمد نمونه این غارتها را در جنگهای خیبر و بنیغریظه به روشنی میتوان دید. به غیر از مغلطه و توجیه که البته در انجام آن مختار هستید، به نظر بنده در واقع تنها دو موضع در برابر این تناقض آشکار وجود دارد یا اسناد تاریخی روشن و محکم در رد غارتگریهای اسلام در اختیار دارید که در این صورت خواهشمندم در اختیار بنده هم بگذارید ویا باید دزدی و غارت سایر ملل را به عنوان کاری اخلاقی و جزیی از دین اسلام به عنوان آخرین و بهترین دین الله به رسمیت بشناسیم.
_ طبق گفته شما اسلام دین برادری و برابری برای خود مسلمین است. از یک سو باید توجه کرد این امر اسلام را از شکل قانون زندگیساز برای همه نوع بشر در همه اعصار خارج میکند و آنرا فقط دستوراتی در دفاع از گروهی خاص مینمایاند و از سوی دیگر با نگاهی به تاریخ و جنگهای میان خود مسلمانان میتوان دید که این دین حتی در ایجاد برادری و برابری در جامعه مسلمانان هم ناموفق بوده. به قول روزبه دین سیاسی محمد حتی برای نوههای خودش هم صلح به همراه نداشت چه رسد به من و شما! در واقع باید پرسید کجاست آن یک فصل بدون تجاوز و غارت و خونریزی در میان صفحات تاریخ اسلام که نماینده جامعه سرشار از برابری و برادری اسلامی باشد؟
_ در مورد تجاوز به زنان در همین وبلاگ مطالب به خوبی بیان شده و توجیه ندارد. تایید تجاوز به زنانی که در جنگ به اسارت گرفته میشوند به بردگی گرفتن و فروختن آنها، نقض روشن حقوق انسانی است که ظاهرا در عدالت الله نمیگنجیده است. در جنگ نقل و نبات خیرات نمیشود (مغلطه خوبی بود سید جان) ولی از بهترین و آخرین دین الله انتظار میرود حداقل در حد کنوانسیون ژنو حقوق اسرای جنگی را رعایت کند نه اینکه اسرای مرد را بکشد با زنانشان هر کاری خواست بکند! و این تناقض آشکاریست که بنده به آن اشاره کردم یعنی از یک سو تجاوز را ناپسند شمرده میشود ولی تجاوز به زنان کفار، فروختن آنها و حتی در صورت تمایل به همسری گرفتن آنها (مثل ریحانه در کشتار بنی غریظه) آزاد است. سید گرامی! فکر میکنم یک دادگاه نورنبرگ هم برای رسیدگی به این جنایات تاریخی کافی نباشد.
_ در مورد بردهداری فرضیات شما وقتی صحیح میبود که خود محمد به عنوان الگوی مسلمین جهان به تجارت بردگان دست نمیآلود و در عمل این کار را نهی میکرد وگر نه در حرف بردهداری را رد کردن و در عمل دسته دسته بردگان را فروختن و اصلحه برای غارت سایر ملل و به بردگی گرفتن انسانهای بیشتر فراهم نمودن را میتوان از نمونههای همان تناقض مذکور دانست که خدمتتان عرض شد. از مغالطات که بگذریم با توجه به تناقض بردهفروشی با اصول اولیه انسانی، این مورد را نمیتوان مثل مورد دزدی فرض کرد که مثلا در میان فرهنگی بسیار عقب افتاده، ارزش بوده باشد. فقط اگر میتوانید به استناد تاریخ به بنده نیز ثابت کنید پیامبر الله به عنوان الگوی مسلمانان جهان به بردهفروشی مبادرت نورزیده است.
نمونهای از اسناد تاریخی بردهفروشی محمد را در ذیل میآورم.
ابن ابی سبره از یعقوب بن زید بن طلحه، از قول پدر او نقل میکرد که گفت: پیامبر(ص)، گروهی از اسیران زن را برای فروش به نجد فرستادند، و گروهی را همراه سعد بن عباده به شام فرستادند، تا آنها را بفروشد، و با پول آن اسلحه و اسب بخرد. و گفته شده است که پیامبر (ص) همه را به عثمان بن عفان، عبد الرحمن بن عوف فروختند، و آن دو آنها را بین خود قسمت کردند. (المغازی واقدی جلد اول ترجمه متن صفحه 395)
_ سید عزیز! در مورد تقیه، اگر زحمت یک جستجوی ساده در گوگل را به خود بدهید خیلی راحت در مییابید که نه تنها حرفهای زیادی از آن به میان میآید بلکه در اسلام سیاسی مبحث مهمی هم قلمداد میگردد. بنده برای نمونه در ذیل لینک تحقیقی از قرآن و منابع حدیث در تایید این مورد را برایتان ارائه میدهم اگر چه مورد تناقض، با مغلطه اندک بودن موارد تقیه، به هیچ وجه حل شدنی نیست. اسلام دروغ گفتن را گناه کبیره میداند ولی دروغ برای الله کاری پذیرفتنی است. این توهینی روشن به پایبندی به اصل اول اخلاق بشری یعنی مسولیتپذیری اخلاقی است. در واقع نمیتوان به بهانه شرایط، کاری ضد اخلاقی را اخلاقی فرض کرد.
http://www.rasekhoon.net/Article/Show-28944.aspx
شما دارید بحث را عوض می كنید. و متاسفانه من وقت برای همه ایرادات شما ندارم. به اختصار برخی را اشاره خواهم كرد.
-"من به روشنی اجبار در پرداخت این مالیاتها در کشورهای غارت شده را مطرح کرده بودم مالیاتهایی که مردم بارها از ستم پرداختن آنها سر باز زده بودند"
منظور شما از ستم چیست؟ جزیه گرفتن از غیر مسلمانان در مقابل خمس و زكات مسلمانان است. هیچ كس از مالیات معاف نیست.
-"بنده این تناقض اخلاقی در اسلام را مطرح کرده بودم که اسلام از یک سو (در شعار) دزدی را حرام اعلام میکند ولی غارت اموال سایر ملل که به روشنی دزدی آشکار در ابعاد بسیار وسیع است را مجاز میداند "
اگر منظورتان اموال تاراج رفته در هنگام جنگ است كه من بحثی ندارم. اگر شما این قدر دل رحم هستید كه به سربازان خود اجازه مقابله به مثل را نمی دهید، در كمال احترام به این رسم پسندیده شما، دوستانه عرض می كنم كه دیر یا زود در جنگها سربازانتان انگیزه شان را از دست خواهند داد.
ولی وقتی جنگ تمام شد و دشمن تسلیم شد هیچ كس حق ندارد به خانه احدی از قوم مغلوب حمله كرده و مالی از او بگیرد. لطفا مالیات را با این بحث مخلوط نكنید. همچنانكه گفتم هیچ كس از مالیات معاف نیست. شكل آن برای مسلمانان و غیر مسلمانان فرق می كند.
-در مورد تقیه می فرمایید "اسلام دروغ گفتن را گناه کبیره میداند ولی دروغ برای الله کاری پذیرفتنی است."
این هم یكی از مغلطه های شما. اگر همان لینكی كه برای من فرستاده بودید می خواندید، می دیدید كه تقیه "فقط" برای حفظ جان خود شخص رواست و نه چیز دیگر؛ و بنابراین راه فراری برای مومنین هنگام در امان نبودن از دشمنانی است كه تشنه به خونشان است:
((پيشنهاد تقيه و استتار به خاطر حفظ جان است اما اگر ريخته شدن خون قطعي است، تقيه و استتار هم منتفي است».(3)))
۳- الکافي ج2 ص220.
مشكل اینجاست كه شما صدر و ذیل مطلب را می زنید و جوری می نمایانید كه انگار دروغ گویی هر جای كه به نفع مسلمانان است در اسلام مجاز شمرده شده است.
غارت اموال کشوری در زمان جنگ و مجبور کردن همه ملت کشوری به پرداخت مالیات اجباری به اشغالگران اگر در حمله مثلا چنگیز خان مغول رخ دهد اتفاقی طبیعی است چنگیز خان هنرش غارت بوده و ادعای ارتباط با آسمان و داشتن بهترین آیین را هم نکرده. ولی وقتی عدالت و بشردوستی دین الله هم در همان حد بوده باشد!؟ که دستور داده بکشید و غارت کنید و دستورات من در تقسیم اموال دزدی را رعایت کنید! همین! ظاهرا شما رسما غارتگریهای اسلام را قبول دارید و به بودن بر دین و فرهنگی غارتگر افتخار میکنید. اگر این گونه است، بنده بحثی با شما نمیتوانم داشته باشم. اگر در رد غارتگری اسلام سخنی هست بفرمایید.
"وقتی جنگ تمام شد و دشمن تسلیم شد هیچ كس حق ندارد به خانه احدی از قوم مغلوب حمله كرده و مالی از او بگیرد." راجع به تاریخ اسلام صحبت مینمایید یا آلیس در سرزمین عجایب؟! تا آنجا که تاریخ ثبت کرده تازه بعد از تسلیم طبق سنت محمد نوبت به سلاخی دشمنان الله میرسد و به همین جا هم ختم نمیشود. سپس در بین کودکان مذکر خاندان دشمنان الله میگشتهاند که کدامشان در زشتگاهش مو روییده که گردن بزنند. سپس نوبت به زنان آنان میرسیده که ریحانه را محمد به خانه برد و که را بفروشند و اسلحه خرند! تصور کنید دشمنتان که ادعای برترین فرهنگ و داعیه بهترین دین آسمانی را دارد به شما حمله میکند و شما را میکشد و بعد همانروز عبایش را بر همسرتان میافکند. و بعد از این بقیه زنها را برای فروش و خرید اسلحه بیشتر برای غارت سایرین به شام میفرستد. از کدام خانه صحبت میکنید که کسی حق حمله به آن را ندارد؟ مگر در خانه پس از غارت مسلمین چیزی هم مانده بوده؟ از این جنایت علیه بشریت قصد دارید دفاع کنید سید؟
در مورد تقیه کامنت قبلی من را مجددا مطالعه بفرمایید. اگر جوابی به تناقض اخلاقی دارید خوشحال میشوم بشنوم. اتهام بیمورد به مغلطه خود مغلطه است سید عزیز!
برای سایر موارد مطروحه هم که ظاهرا کماکان در افکار هیچ مسلمانی پاسخی یافت نمیشود.
"در مورد تقیه کامنت قبلی من را مجددا مطالعه بفرمایید. اگر جوابی به تناقض اخلاقی دارید خوشحال میشوم بشنوم. "
كامنت شما این بود:
"اسلام دروغ گفتن را گناه کبیره میداند ولی دروغ برای الله کاری پذیرفتنی است"
جواب من هم این:
چیزی به نام دروغ گفتن برای الله در بحث تقیه وجود ندارد. شخص تقیه كنند برای نجات جان ((خود)) مجاز به مخفی كردن مسلمانی خود است. در این جمله چند چیز نهفته است. یكی اینكه امر تقیه فقط و فقط در مورد جملاتی كاربرد دارد كه مربوط به مسلمان بودن یا نبودن است. دیگر آنكه تقیه نفع شخصی است و در واقع یك جور ارفاق است؛ نه عبادت و كار برای خدا آن جور كه شما نوشته اید. مثل اینكه گوشت خوك در اسلام حرام است، ولی اگر مسلمانی از گرسنگی دارد می میرد و فقط گوشت خوك برای خوردن آن دور و بر هاست، می تواند به اندازه ای كه او را زنده نگه می دارد از آن گوشت بخورد.
اگر استثنایی اینچنین را تناقض اخلاقی می دانید كه شما را به خیر و ما را به سلامت.
مغلطه شما در این بود كه همه این جنبه ها را نادیده گرفتید و تقیه را به طور عام مجاز دانسته اید.
وقتی جنگ تمام شد و دشمن تسلیم شد هیچ كس حق ندارد به خانه احدی از قوم مغلوب حمله كرده و مالی از او بگیرد
"راجع به تاریخ اسلام صحبت مینمایید یا آلیس در سرزمین عجایب؟! "
وقتی می گویم بحث را عوض می كنید همین جاست. ما در مورد حمله ایران صحبت می كردیم. از حمله ایران مثال بیاورید. قضیه جنگ پیامبر با قبیله یهود را در اینجا آورده ام:
http://iran000.blogspot.com/2011/01/blog-post_25.html
لطفا در چارچوب بحث (حمله ایران) صحبت كنید.
"غارت اموال کشوری در زمان جنگ و مجبور کردن همه ملت کشوری به پرداخت مالیات اجباری به اشغالگران اگر در حمله مثلا چنگیز خان مغول رخ دهد اتفاقی طبیعی است چنگیز خان هنرش غارت بوده "
مغلطه پشت مغلطه. چنگیز خان چیزی در شهر باقی نمی گذاشت كه بتواند از آن مالیات هم بگیرد. ولی اعراب این كار را نكردند:
The occupation seems to have been conduced with a light touch. There was no violence or pillaging. Disruption to the existing community was limited; there was no large-scale Muslim settlement and no major mosque was constructed for the next century and a half. Sometimes the Arabs were welcomed by the local inhabitants. In the little town of Qumm, later famous as one of the great Shiite shrines in Iran, the local ruler, Yazdanfar, welcomed Arab settlers, .... Later as the number of Arab immigrants increased, there were tensions over landownership and above all water rights which led to violence, but the intitial 'conquest' of the area was largely peaceful (The great Arab conquests, pp. 175-176).
http://www.amazon.com/Great-Arab-Conquests-Spread-Changed/dp/0306815850
در باب تقیه:
1. ابى عمر و اعجمى گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى ابا عمرو! نه دهم دين در تقيه است و هر كه تقيه ندارد دين ندارد، و تقيه در هر چيز است جز در نوشيدن نبيذ و مسح بر روى كفش. (کافی جلد 3 ص 307)
همانگونه که در حدیث بالا میبینید تقیه در اسلام (علیرغم نظر شما) بسیار مهم تلقی میشود.
2.میگویید:"چیزی به نام دروغ گفتن برای الله در بحث تقیه وجود ندارد."
امام صادق میگوید:
استعمال التقیه لصیانة الدین و الاخوان (علامه مجلسی، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، ج ۷۵، ص ۴۱۵، ضمن حدیث ۶۸)
به روشنی مورد استفاده تقیه حفاظت دین الله بیان شده است.
عبدالله بن ابي يعفور در روايت مفصلي از امام صادق (ع) آورده است:«دين خود را با تقيه حفظ کنيد. چرا که هر که تقيه ندارد، ايمان ندارد.(کافی جلد 2 ص 218)
میگوید: "دین" خود را با تقیه حفظ کنید.
3. میفرمایید: " تقیه نفع شخصی است و در واقع یك جور ارفاق است؛ نه عبادت و كار برای خدا آن جور كه شما نوشته اید."
در روایت صحیحه هشام بن الحکم از امام صادق نقل است:
اِیّاکُمْ اَنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً یُعَیِّرُونا بِهِ، صَلُّوا فِى عَشائِرِهِمْ وَعُودُوا مَرْضاهُمْ وَاشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَلا یَسْبِقُونَکُمْ اِلى شَى ءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَاَنْتُمْ اَولى بِهِ مِنْهُمْ وَاللّهِ ما عُبِدَ اللّهُ بِشَى ءٍ اَحَبُّ اِلَیْهِ مِنَ التَّقِیَّةِ؛ مبادا کارى کنید که ما را بدان سرزنش کنند. در میان قبیله هاى آنان (مخالفان) نماز بخوانید (در نماز جماعت آنان شرکت کنید)، از بیماران آنها عیادت کنید و بر جنازه مرده هاى آنها حاضر شوید، و مبادا آنها به کار خیر بر شما سبقت جویند که شما به خیر از آنها سزاوارترید و به خدا سوگند، خداوند به چیزى محبوب تر از تقیه عبادت نشده است. ( وسایل الشیعه،، ابواب الامر و النهی، باب 26)
حبيب بن بشر گويد شنیدم پدرم میگفت که امام صادق (ع ) فرمود: همانا هر كه تقيه كند خدايش بالا برد، هر كه تقيه نكند خدايش پست كند،. (کافی جلد 3 ص 308)
امیدوارم متوجه شده باشید. تقیه با اصول اخلاق در تعارض است. لطفا اگر جوابی به تناقض اخلاقی این مورد داشتید بفرمایید.
_ "لطفا در چارچوب بحث (حمله ایران) صحبت كنید" مگر بعد از جنگ با ایرانیان زنان و بچههای ایرانی به بردگی و کنیزی برده نشدند؟ مگر ایرانیان را در مدینه نفروختند؟ من از ریشهاش مثال زدم که احساس نکنید کاری غیر از سنت محمد کردهاند. "وقتی جنگ تمام شد و دشمن تسلیم شد هیچ كس حق ندارد به خانه احدی از قوم مغلوب حمله كرده و مالی از او بگیرد." بله! خودش و زن و فرزندش را در مدینه میفروختند.
_ "مغلطه پشت مغلطه. چنگیز خان چیزی در شهر باقی نمی گذاشت كه بتواند از آن مالیات هم بگیرد. ولی اعراب این كار را نكردند." شما بحث نمیکنید فقط میگردید و به هر دستاویزی برای خروج از مسیر نقد جنایات اسلام پناه میبرید. چنگیز خان ایران را غارت کرده، اسلام هم همینطور. شما معتقدید روش چنگیز خان اینگونه بوده که همه چیز را سر راه خود نابود میکرده و کسی نمیمانده که به بردگی برده شود و یا از وی مالیت بگیرند ولی اسلام علاوه بر قتل و غارت انسانها را به بردگی میبرده و یا به زور از آنها پول میگرفته و به مدینه میفرستاده. به نظر شما حالا باید ابراز کنیم که الله چقدر از چنگیز خان مغول انسانیتر رفتار میکرده؟! بنده گمان میکردم جنگ و کشتار را محکوم میدانید به نام هر کس که باشد اما ظاهرا از نظر شما اگر اعراب حمله کنند و ایرانیان را به نام الله بکشند و روش خود را در غارت به کار گیرند، پسندیده است ولی اگر چنگیز به روشی دیگر این کار را کند، قاتل خونخوار تاریخ است. برای دفاع از جنایت اسلام چه حرکات متحیرالعقولی(از مغلطه گذشته) میکنید.
و "خواجه نصیر الدین " دانشمند یگانهی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همهی درس بزرگان در همهی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است :
در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت میدانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه میکنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش میدانند ؟
من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانستهای را بدانم.
خواجه نصیر الدین فرمود :
ای شیخ تو کوششها در دین مبین کردهای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را میدانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر میخیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است .
اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم , دین ها و آیین ها دیده ام . از "غوتمه (بودا) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند .
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی میدانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد .
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی میدهند , آن فرمان " اما " و " اگر " دارد .
در اسلام تو را میگویند :
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .
و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان میداند و اجازه هر پستی را به خود میدهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان میبیند .
و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ کسلان ....
از اسرار اللطیفه و الکسیله
البته مطلب فوق طنز است و حقیقت ندارد و تنها از نظر شباهت مفاهیم آن به بحث بیان شد.
احادیثی كه بیان كردید هچیكدام منكر حدیث قبلی نیستند كه می گفت تقیه برای حفظ جان است و بس. علاوه براین توجه كنید كه اینها در محیطی به پیروان تشیع گفته شده كه این پیروان امان جانی از سوی حاكمان نداشتند. وگرنه در دنیای امروز -كه امنیت جانی برای مسلمانان هست- تقیه وجهی ندارد.
"توجه كنید كه اینها در محیطی به پیروان تشیع گفته شده كه این پیروان امان جانی از سوی حاكمان نداشتند. وگرنه در دنیای امروز -كه امنیت جانی برای مسلمانان هست- تقیه وجهی ندارد."
پس خمینی چرا به گفتن دروغ به آن بزرگی مبادرت ورزید و بعد گفت تقیه کرده است؟
رساله التقیه خمینی هم موجود است و ایشان معتقد نیست که تقیه امروز وجهی ندارد.
"پس خمینی چرا به گفتن دروغ به آن بزرگی مبادرت ورزید و بعد گفت تقیه کرده است؟"
لطفا رفرنس بدهید.
در خلال بحث بالا روزبه در مورد سندیت نهج البلاغه -گردآوری شده توسط سید رضی- و اینكه واقعا این كلمات و خطبه ها سروده خود امیرالمومنین علی (ع) هستند پرسیده بود. من اخیرا یك سند دیگر هم پیدا كردم كه خیلی قدیمی تر است: كتاب تاریخ مروج الذهب نوشته مسعودی(مورخ اهل سنت) جلد دوم ص ۴۱۹. در آنجا می نویسد "الان حدود ۴۸۰ خطبه از علی [علیه السلام] در دست مردم است." جالب است بدانید سید رضی حدود ۲۰۰ خطبه را دست چین كرده و در نهج البلاغه آورده است. كتاب مروج الذهب را مسعودی سال ۳۳۲ هجری آغاز به نوشتن كرد (حدود یك قرن قبل از جمع آوری نهج البلاغه توسط سید رضی).
منبع: كتاب حماسه حسینی نوشته مرحوم مرتضی مطهری.
جنابعالی به طور اتفاقی از نهجالبلاغهای که آنلاین مطالعه میکردید رفرنس دادید و به نظر خودتان هم بسیار مستند میآمد! رفرنس چه بود؟
[1]-"اين خطبه را«بحار الانوار»از كتاب«الحكمة و المواعظ»على بنمحمد واسطى،و شيخ ابو منصور احمد بن على بن ابيطالب طبرسى در كتاب«احتجاج»چاپ جديد جلد 1 صفحه 294 و قسمتى از آن را شيخ كمال الدينمحمد بن طلحه شافعى در كتاب«مطالب السؤال»كه از كتب معروف اهل تسنناست،نقل كردهاند."
عرض شد که: "رفرنس دادن به شیخ ابومنصور احمد بن علی ابن ابیطالب طبرسی و یا شيخ كمال الدينمحمد بن طلحه شافعى که تا آنجا که بنده اطلاع دارم در قرن 6 میزیستهاند از کتابی که در قرن 4 هجری نوشته شده، خود دلیلی بر بیاعتباری انتساب این سخنان به علی است."
بعد جنابعالی رفتید از میان سایر رفرنسها مثل جاحظ و غیره مثالهایی پیدا کردید و آوردید. اما اصلا دقت نمیفرمایید که هنوز هم مشکل پا برجاست. این که تعدادی از خطبهها در فلان کتاب پیدا شده دلیلی بر معتبر بودن کل نهج البلاغه نمیتواند باشد. کتاب قسمتی از منابعش به شدت مورد سوال است و این را تنها بنده نمیگویم حتی مثال زدم که شیخ عباس قمی میگوید: نویسنده نهج البلاغه مردی بنام شیخ رضی هاشمی بوده که 400 سال پس از مرگ علی آنرا سرهم کرده است (منتهی الامال جلد دوم صفحه 228) علت عدم توانایی در اثبات این امر هم روشن است. در هیچ منبع تاریخی این سخنان به این شکل نقل نشده است.
اگر به ثبت دقیق سایر رفرنسهای تاریخی و گزارشها بنگرید خواهید دید که ثبت تاریخی سخنان علی (همچون سخنان محمد که به این دقت نقل شده) کار دشواری نبوده ولی موضوع این است که در رفرنسهای تاریخی قدیمیتر از نهجالبلاغه چهره علی و شخصیت وی فرد دیگریست متفاوت از نهجالبلاغه.
در این جا برای نمونه روش رفرنسدهی و ثبت اسناد تاریخی که مثلا در طبقات هست را مقایسه کنید:
واقدی از معاویه بن عبدالله بن عبیدالله بن ابی رافع از پدرش از گفته مادربزرگش سلمی کنیز رسول خدا ما را خبر داد که میگفته است: شبی همسران نهگانه رسول خدا (ص) که تا هنگام رحلت آن حضرت پیش او بودند همگی در محضر پیامبر بودند و آن حضرت با همه آنان هم بستر شد و چون از پیش هر یک میآمد به من گفت آب غسل برایم بیاور و پیش از آنکه کنار همسر دیگرش برود غسل میکرد، من گفتم ای رسول خدا! آیا یک غسل برای همه موارد بس نیست؟ فرمود: این گونه پاکیزهتر است. (طبقات واقدی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی صفحه 201)
روشن است این گونه رفرنسدهی تاریخی که همه راویان را ذکر مینماید بسیار معتبر است و از نظر اعتبار تاریخی قابل مقایسه با مثلا حرفهایی که سید رضی به علی نسبت میدهد نیست.
در مورد جملهای که از مروجالذهب ذکر کردید. بنده متاسفانه هر چه در متن عربی کتاب گشتم تعداد خطبههای به جا مانده در زمان وی را ندیدم. در ترجمهای که از ابوالقاسم پاینده از کتاب موجود است هم در آخرین صفحات جلد اول به ذکر فضایل علی پرداخته که آنجا هم بر خلاف رفرنس اشتباه مقاله ویکیپدیا حرفی از عدد 480 خطبه دیده نمیشود.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8
ظاهرا طرفداران دین آنقدر مشغول به کار تبلیغاتی هستند که عموما فراموش میکنند که گاهی هم باید ادعاهایشان در رفرنسها دیده شود! اگر وقت کردید برایشان بنویسید که رفرنس اشتباه است.
در میان صفحات 778 تا 785 ترجمه پاینده یک سری روایات بدون سند! از علی ذکر شده و بر خلاف سایر منابع تاریخی معتبرتر این قسمت کتاب مروج الذهب حتی اسمی از راوی هم نمیبرد!
در ضمن سید رضی از 359 تا 406 قمری میزیسته و با توجه به تاریخ نگارش مروجالذهب (332 هجری) محاسبه فاصله یک قرن بین تاریخ نگارش مروج الذهب و نهجالبلاغه اشتباه مینماید.
تصویر صفحه مربوطه از ترجمه مروج الذهب (پاینده ۱۳۷۴)
http://img851.imageshack.us/img851/3869/tarjomehpayandehj2s778.png
تصویر صفحه مربوطه از اصل كتاب عربی (ترجمه فرانسوی هم دارد و از گوگل است):
http://img854.imageshack.us/img854/3945/arabifaransavis441.png
منبع ویكیپدیا هم با تفاصیل بالا درست است. اگر خواستید مدخل مربوط به مولا علی را در بریتانیكا هم مشاهده نمایید. در آنجا هم این مطالب توثیق شده اند.
اگر كسی خواست ایمیلش را بدهد تا اصل كتابها را برایش بفرستم. توجه فرمایید كه این كتاب (حداقل نسخه عربی اش) به دلیل اینكه سالهای زیادی از انتشار و مرگ نویسنده آن گذشته است، فاقد حق تكثیر است و مثلا گوگل برای حفظ آنها مبادرت به انتشار آنها زده است.
http://www.britannica.com/EBchecked/topic/15223/Ali
تشکر گرامی خودم هم بالاخره پیدایش کردم. رفرنس ویکیپدیا هم نوشته از صفحه 775 تا 778 که 3 صفحه برای ارائه یک عدد کوچک با اندکی سردرگمی همراه خواهد بود. ولی همانگونه که عرض شد این روایت مسعودی و سایر روایاتی که ذیل مطلبی تحت عنوان "ذکر شمهای از سخنان اخبار و زهد وی" آورده بدون سند ارائه شده (یعنی محض نمونه حتی یک بار اسم راوی را هم نیاورده) و از نظر اعتبار حتی با مقیاسهای ثبت تاریخ 100 سال پیش از آن هم قابل نیستند. (حتی واقدی هم نام راویان را دقیق به ثبت رسانده) مثالی که از طبقات واقدی زدم را بررسی کنید. اینگونه تعریف و تمجیدها و قصهسازیها در مورد علی همانگونه که عرض کردم فقط در این قبیل منابع به طرفداری از شیعه و بدون رفرنس معتبر و منبع ذکر شده است و در منابع معتبر تاریخی تصویر علی چیز دیگریست. از این دست داستانسراییهای حماسی تخیلی در اشعار مولوی هم یافت میشود :
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
ولی از کدام رفرنس؟!
باز هم تاکید میکنم که اگر به ثبت دقیق سایر رفرنسهای تاریخی و گزارشها بنگرید خواهید دید که ثبت تاریخی سخنان علی (همچون مثلا عروسکبازیهای عایشه هنگام همبستر شدن محمد با وی که با این دقت و به صورت متواتر از بسیاری منابع نقل شده است) کار دشواری نبوده ولی موضوع این است که در رفرنسهای تاریخی قدیمیتر از نهجالبلاغه چهره علی و شخصیت وی فرد دیگریست متفاوت از نهجالبلاغه.
نویسنده آن مقاله برتانیکا را که دیدم یاد مطلبی افتادم. تا آنجا که خاطرم هست به قضاوت کردن در مورد دیگران علاقه داشتید :) فکر نمیکنید وقتش شده که تجدید نظری هم در مورد نگاه پر از تعصب پروفسور نصر به تاریخ داشته باشید و هنگام رفرنس دادن به مقالات ایشان با احتیاط بیشتری برخورد کنید؟
از قرار معلوم دیگر مشکلاتی از دست زیر دیگر وجود ندارد:
"روزبه: ظاهرا طرفداران دین آنقدر مشغول به کار تبلیغاتی هستند که عموما فراموش میکنند که گاهی هم باید ادعاهایشان در رفرنسها دیده شود!"
خوشبختانه معلوم شد ادعاهای ما در مورد مروج الذهب درست بود. در مورد اشکال شما بر دکتر نصر، پیشنهاد میکنم تحقیقاتتان را به بنیاد بریتانیکا و انتشارت کمبریج (که دکتر نصر در آن قلم زده) ارسال نمائید و آنها را از وجود چنین نویسنده متعصبی آگاه سازید. به اطلاع بریتانیکا هم برسانید که چیزهایی که در مورد نهج البلاغه نوشته اند بدون رفرنس است و آنها بهتر است در نسخه جدیدشان در این مورد تجدید نظر کنند.
"از قرار معلوم دیگر مشکلاتی از دست زیر دیگر وجود ندارد"
گرامی اگر بنده چنین ادعایی میکنم این امر مسبوق به سابقه است و بنده به شخصه بارها دیدهام که طرفداران اسلام برای دفاع از این دین به روشهای غیراخلاقی مثل دروغسازی روی میآورند. مثال ساده آن موردی است که جنابعالی هم شاهد آن بودهاید و در کامنتهای ذیل یکی از مطالب همین وبلاگ هم مورد بحث بوده است.
http://iran000.blogspot.com/2010/12/blog-post_13.html
دروغسازی تاریخی و پخش آن بطور وسیع در فضای مجازی! پیشنهاد میکنم خود این رفرنس دروغ را در گوگل جستجو کنید تا به عمق تلاش در دروغسازی پی ببرید.
") طبری می گوید که ابوبکر دارای چهار فرزند بود که همه آنها در دوره جاهلیت بدنیا آمده بود.(تاریخ طبری، ج4، ص50)"
هنوز هم منتطرم طرفداران دین پاسخ دهند. آن جمله را در کجای کدام تاریخ طبری نوشته شده؟!
در چنین فضایی انتظار نداشته باشید که به کوچکترین حرفی از جانب طرفداران دین اعتماد کنم و به همین دلیل وظیفه خود میدانم که هر جملهای را در رفرنس مربوطه پیدا کنم. به هر حال در مورد اخیر حق با شما بود و بنده عذر میخواهم که زود قضاوت کردم. "همانطور که میبینید خیلی ساده میتوان عذرخواهی کرد و از تعصب ورزیدن جلوگیری نمود. : ) "
و اما اینکه فرمودید:
"خوشبختانه معلوم شد ادعاهای ما در مورد مروج الذهب درست بود. در مورد اشکال شما بر دکتر نصر، پیشنهاد میکنم تحقیقاتتان را به بنیاد بریتانیکا و انتشارت کمبریج (که دکتر نصر در آن قلم زده) ارسال نمائید و آنها را از وجود چنین نویسنده متعصبی آگاه سازید. به اطلاع بریتانیکا هم برسانید که چیزهایی که در مورد نهج البلاغه نوشته اند بدون رفرنس است و آنها بهتر است در نسخه جدیدشان در این مورد تجدید نظر کنند."
فکر کنم خیلی وقت پیش قرار گذاشتید از این دست طعنه کنایهها در بحث نداشته باشیم و دست کم منظور را صاف بگوییم. به هر حال باید عرض کنم که این مطلبی که فرمودید پاسخ سوالات بنده که از ابتدای این بحث از پاسخ دادن به آنها سرباز زدیهاید نبود.
در ضمن بنده اگر به شما توصیهای در مورد جناب نصر کردم، پیش از آن تحقیق کردهبودم و با روش علمی تعصب ایشان را در بیان تاریخ اثبات نموده بودم. شما هم تا کنون هیچ سندی در رد مطالب ارائه شده در اختیار بنده قرار ندادهاید.
http://graylove20.blogspot.com/2011/07/cambridge-history-of-iran.html
"از قرار معلوم دیگر مشکلاتی از دست زیر دیگر وجود ندارد"
گرامی اگر بنده چنین ادعایی میکنم این امر مسبوق به سابقه است و بنده به شخصه بارها دیدهام که طرفداران اسلام برای دفاع از این دین به روشهای غیراخلاقی مثل دروغسازی روی میآورند. مثال ساده آن موردی است که جنابعالی هم شاهد آن بودهاید و در کامنتهای ذیل یکی از مطالب همین وبلاگ هم مورد بحث بوده است.
http://iran000.blogspot.com/2010/12/blog-post_13.html
دروغسازی تاریخی و پخش آن بطور وسیع در فضای مجازی! پیشنهاد میکنم خود این رفرنس دروغ را در گوگل جستجو کنید تا به عمق تلاش در دروغسازی پی ببرید.
"(طبری می گوید که ابوبکر دارای چهار فرزند بود که همه آنها در دوره جاهلیت بدنیا آمده بود.(تاریخ طبری، ج4، ص50)"
هنوز هم منتطرم طرفداران دین پاسخ دهند. آن جمله را در کجای کدام تاریخ طبری نوشته شده؟!
در چنین فضایی انتظار نداشته باشید که به کوچکترین حرفی از جانب طرفداران دین اعتماد کنم و وظیفه خود میدانم که هر جملهای را در رفرنس مربوطه پیدا کنم. به هر حال در مورد اخیر حق با شما بود و بنده عذر میخواهم که زود قضاوت کردم. همانطور که میبینید خیلی ساده میتوان عذرخواهی کرد و از تعصب ورزیدن جلوگیری نمود. : )
و اما اینکه فرمودید:
"خوشبختانه معلوم شد ادعاهای ما در مورد مروج الذهب درست بود. در مورد اشکال شما بر دکتر نصر، پیشنهاد میکنم تحقیقاتتان را به بنیاد بریتانیکا و انتشارت کمبریج (که دکتر نصر در آن قلم زده) ارسال نمائید و آنها را از وجود چنین نویسنده متعصبی آگاه سازید. به اطلاع بریتانیکا هم برسانید که چیزهایی که در مورد نهج البلاغه نوشته اند بدون رفرنس است و آنها بهتر است در نسخه جدیدشان در این مورد تجدید نظر کنند."
فکر کنم خیلی وقت پیش قرار گذاشتید از این دست طعنه کنایهها در بحث نداشته باشیم و دست کم منظور را صاف بگوییم. به هر حال باید عرض کنم که این مطلبی که فرمودید پاسخ سوالات بنده که از ابتدای این بحث از پاسخ دادن به آنها سرباز زدهاید نبود.
در ضمن بنده اگر به شما توصیهای در مورد جناب نصر کردم، پیش از آن تحقیق کردهبودم و با روش علمی تعصب ایشان را در بیان تاریخ اثبات نموده بودم. شما هم تا کنون هیچ سندی در رد مطالب ارائه شده در اختیار بنده قرار ندادهاید.
http://graylove20.blogspot.com/2011/07/cambridge-history-of-iran.html
شاید برای بعضی جالب باشد که علت اینکه بنده چهره علی را در رفرنسهای معتبر تاریخی متفاوت میبینم چیست. بنده علاوه بر نمونههایی که ذیل این لینک تا اینجای بحث در مورد وی ارائه دادهام مایلم یک مورد دیگر را هم اضافه نمایم:
Disputes between Ali and Fatima, and Muhammad's intervention. Ali and Fatima did not always live in harmony. Ali treated his wife with too much harshness (shidda, ghildz), and Fatima went to complain to her father. There are some badiths which are real vignettes of family life, describing in a vivid and fresh manner how the Prophet intervened and how his face shone with satisfaction after the reconciliation of those dear to him. The most serious disputes between the pair arose when the Banu Hisham b. al-Mughlra of the Kuraysh suggested to CA1I that he should marry one of their women. CA1I did not reject the proposal, but Muhammad, when some of the tribe came to sound him on the matter, came to the defence of his daughter. "Fatima", he said, "is a part of me (bad'a minnl} and whoever offends her offends me" (al-Baladhuri, Ansdb, i, 403; al-Tirmidhl, ii, 319, etc.) or "what angers her angers me also" (this fyadith has many variants which, however, do not much change the meaning). It seems that at the same time Ali was asking in marriage a daughter of Abu Djahl nicknamed al-cAwra3 (the One-eyed). Muhammad protested from the minbar against Ali, who proposed to shelter under one roof the daughter of the Apostle of God and the daughter of the enemy of God (i.e., Abu Djahl). On this occasion also the Prophet pronounced the phrase: Innahd bacPa minnl ("she is indeed a part of me"), and added that if Ali wanted to accomplish his project he must first divorce Fatima (Ahmad b. Hanbal, Musnad, Cairo 1313, iv, 326; al-Bukhari, ed. Krehl, ii, 440, etc.). Some authors have deduced from this that monogamy was one of the khasd'is of the daughter of the Prophet. The name Abu Turab, "the man of dust", given to Ali has, among other explanations, one connecting it with the disputes between Ali and Fatima: instead of answering his wife in anger, Ali would go out of the house and put dust on his head; Muhammad, seeing him do this, gave him the famous nickname. (The Encyclopedia of Islam, Vol 2, Page 843)
حکایت مشاجرات طولانی علی و فاطمه را بلاذری در کتاب الانساب، ترمذی، بخاری در صحیح بخاری و احمد بن حنبل در کتاب مسند ذکر کردهاند ولی از آن تعجب برانگیزتز لقب ابوتراب است که محمد برای علی انتخاب کرده! فردی از فشار دعواهای خانوادگیاش خاک بر سر میریخته و خود محمد برای کوچک کردن وی و طرفداری از دخترش به وی لقب ابوتراب میدهد و این فرد مولای شیعیان است؟ واقعا عمق فاصله واقعیت چهره علی تا تخیلات شیعیان بر اساس مستندات تاریخی تا به چه حد است!؟
سید گرامی
ضمن تشکر فراوان به خاطر همین موارد اندکی که لطف کردید و برایش پاسخی تهیه فرمودید. همانگونه که از خیل مواردی که در این صفحه بیپاسخ وانهادید بر میآید، نه تنها هیچ رفرنس معتبر تاریخی چهره علی را آنگونه که شیعیان بدان معتقدند تایید نمیکند، بلکه مواردی که به آن اشاره شده چهره علی را بسیار متفاوت از آن چهره معصوم از گناهی که تصور شده مینمایاند.
لطف میکنید مدارک تاریخی و مستندات علمی که عقاید شیعه در مورد علی را ثابت مینماید به بنده و سایرین هم نشان دهید.
متشکرم.
فراموش کردم موردی را ذکر کنم. بنده همانطور که بارها ذکر کردهام نهج البلاغه کتابی است نوشته سید رضی که سعی دارد آنرا مجموعهای از سخنان و نامههای علی نشان دهد. بنده باز تاکید میکنم بحث من این است که در این کتاب منبع "کافی" از نظر "علم" تاریخ برای اثبات اینکه این سخنان از علی است وجود ندارد. جرف بنده را منتهی الامال و سایر متون "علمی" تاریخ تایید میکند.
Many political discourses, sermons, letters and wise sayings (frikam) have been ascribed to him; these can be read in Nahd£ al- Baldgha, a collection of the 5th/nth century, which includes here and there old historical texts and passages of adab.
The encyclopedia of Islam, Vol 1, Page 385
لطف کنید معنی لغت ascribed را ملاحظه بفرمایید. اگر سند محکمی در اثبات نسبت دادن این سخنان به علی وجود داشت در دایرهالمعارف اسلام جور دیگری اشاره میشد.
عذر خواهی شما را در پذیرش این مطلب که دههها پیش از سید راضی خطبههای علی به فصاحت معروف بودند را میپذیرم. و از رویکرد شما در گرایش به دانشنامهها به جای نظر شخصی و وبلاگ گونه نوشتن استقبال میکنم. در همین راستا شما را علاوه بر بریتانیکا، به دانشنامه ایرانیکا در ذیل مدخل مربوطه توجه میدهم:
Alī’s political discourses, sermons, letters, and sayings were collected by Šarīf Rażī in a book entitled Nahī al-balāḡa (“The road of eloquence”), well known in Arabic literature;
http://www.iranicaonline.org/articles/ali-b-abi-taleb
همچنان که مشاهده میکنید دیگر خبری از کلماتی همچون ascribed وجود ندارد.
سید گرامی!
ضمن عرض خسته نباشید. باید عرض کنم که تنوع مغالطاتی که به کار میبرید، بحث را آموزندهتر میکند. (با احترام فراوان من باب مضاح عرض شد) فرمودید:
"عذر خواهی شما را در پذیرش این مطلب که دههها پیش از سید راضی خطبههای علی به فصاحت معروف بودند را میپذیرم."
بنده در شک هستم این مغالطه "مصادره به مطلوب" است یا مغالطه "معنی عبارت بر خلاف مراد گوینده (تفسیر نادرست)"؟ اگر کسی میداند دقیقا در کدام مقوله قرار میگیرد، لطفا به اطلاع بنده هم برساند!
بنده فقط بابت ندیدن آن عدد در آن رفرنس که دلیل آن را نیز ذکر کردهبودم به رسم ادب عذر خواستم. بعد از آن همه بحث راجع به بدون رفرنس بودن تعداد خطبهها و نسبت دادن این حرفها به علی در مروج الذهب و سوالاتی که به کررات بیپاسخ نهادید، چگونه عذرخواهی بنده را مصادره به مطلوب نموده و آن جمله عجیب را میفرمایید؟ ولی این عبارت "دههها" جالب بود ممنون! که اصلاح فرمودید.
علاقه شما به بررسی تاریخ در دانشنامههای انگلیسی هم برای بنده قابل احترام است ولی پیش از این بنده شروع به تهیه رفرنسهای اصلی تاریخ کرده بودم و تا کنون هر چه عرض شد را از رفرنس و با سند و شماره صفحه ارائه کردم. "نظر شخصی" خواندن اسناد معتبر تاریخی هم به گمانم مغالطه "تمثیل ناروا" باشد. به مدد فنآوری امروز دسترسی به بسیاری از منابع اصلی تاریخ، خیلی ساده انجام میپذیرد ولی جهت احترام به علایق شما، بفرمایید خدمتتان:
Personal details. In person, Ali is represented as bald, affected by ophthalmia, stout, shortlegged and broad-shouldered, with a hairy body and a long white beard covering his chest. In manner he was rough and brusque, apt to give offence and unsociable.
The Encyclopedia of Islam, Vol 1, 385
امیدوارم مقبول نظر افتاده باشد. لغاتی مثل rough و Brusque که بار منفی مشخصی دارند اما آن دو مورد آخر یعنی apt to give offence و unsociable به خوبی شخصیت علی را از بین صفحات تاریخ بیرون میکشد.
و اما در ادامه مبحث منابع نهجالبلاغه باز هم در راستای احترام به علایق شما به استحضارتان میرسانم:
NAHDJ AL-BALAGHA ("The Way of Eloquence") is an anthology of dissertations, letters, testimonials and sententious opinions, traditionally attribute to Ali b. Abi Talib.
The Encyclopedia of Islam, Vol 7, Page 903
معنای کلمه attributed هم پرواضح است.
سید گرامی!
ضمن عرض خسته نباشید. باید عرض کنم که شناخت مغالطات، به شما در رعایت اصول منطقی بحث کمک خواهد کرد.
فرمودید:
"عذر خواهی شما را در پذیرش این مطلب که دههها پیش از سید راضی خطبههای علی به فصاحت معروف بودند را میپذیرم."
این جمله به تنهایی در دو مقوله مغالطه "معنی بر خلاف مراد گوینده (تفسیر نادرست)" و نیز مغالطه "مصادره به مطلوب" قابل بررسی است. (یک جمله با دو مغلطه! در نوع خودش کم نظیر است)
بنده به علت ندیدن تعداد خطبهها در متن مروج الذهب از شما عذر خواستم. بعد از آن همه بحث و مثال بیپاسخ (از جانب شما) در مورد اعتبار مطالبی که مسعودی در مورد علی آورده است، این جمله را چگونه مطرح کردید؟!
باز فرمودهاید:
"از رویکرد شما در گرایش به دانشنامهها به جای نظر شخصی و وبلاگ گونه نوشتن استقبال میکنم."
ضمن احترام به علاقه شما به بررسی تاریخ در این گونه منابع. باید عرض کنم که نظر شخصی خواندن مطالبی که تا اینجا خدمتتان عرض کردم مغالطه "تمثیل ناروا" است. بنده پیش از این به تهیه رفرنسهای اصلی تاریخ اسلام پرداخته بودم و تمامی مطالبی که تا اینجا ارائه شده را شخصا از کتابهای مربوطه و با شماره صفحه و ارجاع دقیق خدمتتان ارائه کردم تا بحال هم یاد ندارم که شما در پیدا کردن مطلبی که بنده ارجاع دادهام با مشکلی مواجه شده باشید.
به هر حال در راستای احترام به علایق شما سید گرامی باید عرض کنم که در دانشنامه "تخصصی" اسلام آمده است:
NAHDJ AL-BALAGHA (“The Way of Eloquence”) is an anthology of dissertations, letters, testimonials and sententious opinions, traditionally attributed to Ali b. Abl Talib (d.40/661 [q.v.])
The Encyclopedia of Islam, Vol 7, Page 903
همانگونه که مشاهد میفرمایید از لغت مترادفی استفاده کرده (attributed) که معنای آن هم پرواضح است. علت به کار بردن این چنین لغاتی هم در مراجع علمی روشن است. در نسبت دادن این سخنان به علی تردید وجود دارد و اسناد کافی برای آن وجود ندارد. در همین دانشنامه چند سطر پایینتر میافزاید:
Ibn Khallikan (d. 681/1283 [q.v.]) seems to have been the first to raise doubts concerning the Nahaj,. "It is not known," he writes, "which of the two brothers, al-Radl (d. 406/1015 [q.v.]) or al-Murtada (d. 436/1044 [q.v.]) put together this work. Some assume that the compiler would also be its author, but that he would have attributed it to Ali" (Wafaydt, Beirut 1968-78, iii, 313)
The Encyclopedia of Islam, Vol 7, Page 903
همانگونه که ملاحظه میکنید حتی دانشمندان بزرگ تاریخ اسلام هم در نسبت دادن این سخنان به علی تردید داشتهاند و با توجه به شواهد، احتمال این را مطرح نمودهاند که گردآورنده نهج البلاغه در حقیقت سازنده این سخنان هم باشد! اگر مایل به تحقیق بیشتر در این مورد هستید به کتاب "مقدمه ابن خلدون" مراجعه نمایید.
اما در مورد چهره علی در تاریخ و در راستای احترام به علایق شما باید اضافه کنم که:
Personal details. In person, Ali is represented as bald, affected by ophthalmia, stout, shortlegged
and broad-shouldered, with a hairy body and a long white beard covering his chest. In manner he was rough and brusque, apt to give offence and unsociable.
The Encyclopedia of Islam, Vol 1, Page 385
بنده به تفاوت ظاهر ایشان با آنچه در ذهن شیعیان است کاری ندارم. اما خصوصیات اخلاقی ایشان قابل توجه است. همانگونه که مستحضر هستید بار منفی صفاتی چون rough و brusque به خوبی روشن است ولی به هر حال شاید شما به این صفات علاقمند باشید!، اما دو مورد آخر یعنی ap to give offence و unsociaqble به خوبی نشان از مشکلات رفتاری علی دارد.
تا حالا ۴ دانشنامه را دیدیم، ۲ تاشان (بریتانیکا و ایرانیکا) بدون شک و شبهه نهج البلاغه را گفتههای علی میدانند. ۲ تای دیگر میگویند منسوب به علی است. در واقع یکی از آنها این ادعا را مطرح میکند که گرد آورنده کتاب همان نویسنده کتاب است بدون اینکه "سندی" مبنی بر آنکه خود سید رضی(یا مرتضی) آن را نوشته باشد بیاورد. نظرات شما در اینکه کدام دانشنامه خوب است، کدام معتبر "تر" است و کدام نویسنده "متعصب" است برای خودتان محترم است ولی مرجع ذی صلاح و بی طرف برای تعیین اعتبار منابع نیست.
Kazemita: در مسائل تخصصی باید به اهل فًن آن رجوع کرد.
Wikipedia:
The Encyclopædia Britannica (Latin for "British Encyclopaedia") is a (((((((general knowledge))))))) English-language encyclopaedia published by Encyclopædia Britannica, Inc., a privately held corporation.
Encyclopædia Iranica is! a ((project)) whose goal is to create a comprehensive and authoritative English language encyclopedia about the(((((( history, culture, and civilization of Iranian peoples)))))) from prehistory to modern times.
The Encyclopaedia of Islam (EI) is an encyclopaedia of ((((((the academic discipline of Islamic studies)))))).
خسته نباشید.
بسمه تعالی
روزبه گفته بود ارجاع به ص 50 ج4 تاریخ طبری درست نیست. من نمی دانم چه کسی نخستین بار این ارجاع را مطرح کرده است اما انتقاد وارد است و ارجاع درست این است:
على بن محمد گويد: ابو بكر در جاهليت فتيله را به زنى گرفت. واقدى و كلبى نيز با وى همسخنند و گفتهاند كه فتيله دختر عبد العزى بن عبد بن اسعد بن جابر بن مالك ابن حسل بن عامر بن لوى بود و عبد الله و اسماء را از او آورد.
و هم او در جاهليت ام رومان را به زنى گرفت كه دختر عامر بن عميره بن ذهل بن رهمان بن حارث بن غنم بن مالك بن كنانه بود و عبد الرحمان و عايشه را از او آورد و اين چهار فرزند ابو بكر از دو زنى كه نام آورديم و در جاهليت گرفته بود آمدند.
منبع: تاريخالطبري/ترجمه،ج4،ص:1568
ضمن تشکر از ابراز لطف نویسنده وبلاگ که بنده به دنبال فرصت مناسبی برای پاسخگویی به وی میگشتم ولی متاسفانه فرصت مناسب در هفته گذشته دست نداد. باید عرض کنم که iran000 گرامی مدتی پیش این مقاله
http://arashbikhoda.wordpress.com/2011/08/20/your-security-as-an-antiislamist/
را از آرش میخواندم و هر چه نگریستم، دیدم بنده در این مبارزه سربازی هستم که در رکاب ژنرال بزرگی چون شما ایستادهام.
بنده ایده و روش این مبارزه روشنگرانه در فضای مجازی را از شما آموختم و خوشحالم که در این مبارزه سرباز شما بودن را انتخاب کردهام.
هماره پیروز باشید.
و اما در مورد کامنت اخیر که فرمودهاند:
"روزبه گفته بود ارجاع به ص 50 ج4 تاریخ طبری درست نیست..."
پس خودتان هم معترفید که طبری در هیچ کجا نگفته که:
ابوبکر دارای چهار فرزند بود که همه آنها در دوره جاهلیت بدنیا آمده بود.
معنی جملهای که از ترجمه فرمودید کاملا روشن است بنده هم این جمله را دیدهام و میگوید چهار فرزند داشت که از ((زنانی که در جاهلیت گرفته بود))، به دنیا آمدهاند. نه اینکه فرزندان ابو بکر در جاهلیت به دنیا آمده باشند.
این جمله، 6 ساله بودن عایشه در موقع ازدواج با محمد را ثابت میکند ، نه رد.
اگر مایل به بررسی بیشتر هستید بنده اینجا
http://vantroen.blogspot.com/2011/09/blog-post_09.html
اسناد متعددی در مورد سن عایشه هنگام همبستر شدن با محمد جمعآوری کردهام و همین مغلطه و دروغسازی در مورد تاریخ طبری را نیز بررسی نمودهام. اگر هم جایی در اسناد معتبر تاریخی دیدهاید که نوشته است عایشه هنگام همبستر شدن با محمد بیشتر از 9 یا 10 سال داشته به بنده هم نشان دهید.
اگر هم مثل سید مایل به بررسی موضوع در دانشنامهها هستید باید عرض کنم:
Some time after the death of Khadidja, Khawla suggested to Muhammad that he should marry either A'isha, the six year old daughter of his chief follower, or Sawda bint Zam'a, a widow of about 30, who had gone as a Muslim to Abyssinia and whose husband had died there. Muhammad is said to have asked her to arrange for him to marry both.
The marriage was not consummated until some months after the hid^ra (in Shawwal i or 2/ April 623 or 624)
The Encyclopedia of Islam, Vol 1, Page 307
همانگونه که نیک روشن است آنقدر سن عایشه هنگام همبستر شدن با محمد روشن است که نویسنده حتی کوچکترین تردیدی در جملاتش در این مورد نشان نمیدهد.
پیروز باشید.
درود بر روزبه گرامی!
باور نمائید از مطالب شما و همچنین سید گرامی و سایر هممیهنان اینجانب بهترین بهره را بردهام؛ باعث افتخار منه که خوانندگان فرزانهای چون شما دارم.
پیروز باشید!
Ibn Khallikan (d. 681/1283 [q.v.]) seems to have been the ((first)) to raise doubts concerning the Nahaj,. "It is not known," he writes, "which of the two brothers, al-Radl (d. 406/1015 [q.v.]) or al-Murtada (d. 436/1044 [q.v.]) put together this work. Some assume that the compiler would also be its author, but that he would have attributed it to Ali" (Wafaydt, Beirut 1968-78, iii, 313)
کتاب مروج الذهب (که در باره چهار صد و اندی خطبههای فصیح علی سخن رانده است) خیلی قبل تر از کتاب خلیل خان نوشته شده است. علاوه بر این خلیل خان در مورد کتاب گرد آوری شده توسط سید رضی حرف میزند. چیزی در مورد بلاغت علی که نمیگوید. (علتش هم روشن است، چون ادیبان عرب خیلی قبل تر از گرد آوری نهج البلاغه, از زمان جاحظ و ... در مورد فصاحت و بلاغت علی سخن رانده اند و تعدادی از همان خطبههای نهج البلاغه را نقل نموده اند)
گرامی!
فرمودید:
"علاوه بر این خلیل خان در مورد کتاب گرد آوری شده توسط سید رضی حرف میزند. چیزی در مورد بلاغت علی که نمیگوید. (علتش هم روشن است، چون ادیبان عرب خیلی قبل تر از گرد آوری نهج البلاغه, از زمان جاحظ و ... در مورد فصاحت و بلاغت علی سخن رانده اند و تعدادی از همان خطبههای نهج البلاغه را نقل نموده اند)"
تا آنجایی که بنده در این صفحه میبینم بحث ما در مورد ((منبع نهجالبلاغه)) است. بنده جایی خاطرم نیست در مورد فصاحت و بلاغت علی اظهار نظر کرده باشم و نیز از فصاحت و بلاغت فردی نمیتوان نتیجه گرفت که کتابی از اوست، که اگر چنین بود خود سید رضی و حافظ و سعدی هم انسانهای فصیح و بلیغی بوده اند!
اما اگر بعد از همه این بحث و حجم انبوه سوالات و مستندات تاریخی بیپاسخ (از جانب شما) در مورد علی، قصد دارید فصاحت علی را به عنوان تنها خصلتی که وی را برتر از سایر همعصرانش مینمایاند معرفی کنید، باید عرض کنم که فصاحت و بلاغت در میان اعراب پیش از اسلام بسیار رایج بوده و شاعران بسیاری در میان آنها بودهاند تا جایی که یکی از مهمترین رفرنسهای تاریخ عرب پیش از اسلام اشعار به جا مانده است.(تاریخ عرب پیش از اسلام، عبد العزیز سالم، ترجمه باقر صدرینیا، صفحه 23) حال این میان علی چقدر فصیح بوده و شیعیان (همانند سایر خصلتهای علی) چقدر مبالغه کردهاند، بماند.
صحبت از شاعران و فصیحان هم عصر علی بود خوب است یادی هم از کعب ابن اشرف ، مقیس بن صبابه لیثی، حویرث بن نقیذ،عصما بنت مروان، قریبه کنیز آوازه خوان ابن خطل و ابی عفک که همگی انسانهایی فصیح و بلیغ بودند کنیم. ظاهرا شاعرکشی از سنتهای محمد بوده است!
چگونه خمینی با پیامبر قابل مقایسه است در حالیکه این بابا 4 تا طرفدار ندارد فردا که حکومتش سقوط کند مثل قذافی و صدام به اندازه سگ نیز اهمیت نخواهد داشت اما پیامبر ..... خودتان میبینید محبوبیت او را
پس چون نتیجه کار این دو یکسان نیست بنابراین مقایسه شما بدرد عمه تان میخورد
کس کش مادر جنده ای که این متن های کس شعر رو می ذاری تو از اون کسایی هستی که باید تو ... جوب کرد بی ناموس تو خجالت نمی کشی به مفدسات توهین می کنی
بی دین لجن انقدر چرت ننویس
ارسال یک نظر