هدهد به سلیمان از زنی میگوید که پادشاه است، سلیمان هم به جنودش که پرندگان و چرندگان جن و.... بودند دستور میدهد که او را نزدش بیاورند، او در یک لحظه برای بای قدرت نمائی جلو این ملکه، کاخ بزرگ عجیبی را ساخت که تماما از آبگینه بود و به جنودش دستور داد که پیش از اینکه مسلمین(جن و پرنده و ....) او را دستگیر نمایند، چه کسی میتواند تختش را بیاورد؟ عفریت جن گفت: من میتوانم پیش از اینکه تو از جایت بلند شوی آنرا حاضر کنم، سلیمان گفت دیر است؛ یوسف برخیا گفت: من میتوانم پیش از اینکه تو چشم به هم بزنی نزد تو بیاورم، سلیمان به درون کاخش میرود و به جنودش دستور میدهد که ملکه را نزدش بیاورند، ملکه(بلقیس) هنگامیکه وارد کاخ شد، خیال کرد که جلوش استخر قرار دارد، لذا شلوارش را بالا زد تا تر نشود، سلیمان عاشق هم نظارگر ساق پای ملکه بود، بلقیس تحت تأثیر سلیمان قرار گرفت و با او ازدواج نمود:
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/44) به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهى] شو و چون آن را ديد بركهاى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم.(ترجمه از فولادوند)
پرسش:
مگر ملکه خانواده نداشت؟
سلیمان با کدامین منطق او را اینگونه تحقیر آمیز نزد خویش حاضر گردانید؟
مگر او پیامبر نبود؟ پس چرا به ساق پایش نگاه میکرد و امر به معروف ننمود؟
۱ نظر:
1- هیچ جایی نگفته سلیمان به ساق پای ملکه نگاه کرده (چرا الکی برای خودت حرف در میاری یه بار دیگه آیه رو ببین)
2- الان هم مسلمونا بخشهایی از بدن غیر مسلمونا رو که معمولا نمیپوشونند بدون قصد میتونند ببینند. (یعنی با فرض دیدن هم مرتکب کار رامی نشده)
3- این میزان از پوشش و دیدن مال اسلامه و ادیان قدیمی تر حدود پوششون فرق میکرده.
4- اذن پدر تو اسلامه اما ادیان دیگه همشون چنین فرمانی ندارند.
5- این خانم ملکه است. مگه ملکه انگلیس شوهر داره! از کجا میدونید این فرد بیوه نبوده. (پس لابد نویسنده ادعای علم غیب داره که ملکه بیوه نیست)
ارسال یک نظر