چیزی که قلب من را به درد میآورد؛ کینه و نفرتی است که دین در بین هممیهنان ما منتشر میکند.
امروز تلویزون(شبکهی تهران) را نگاه میکردم، برنامهی کودک بود در این برنامه دختر کوچولوئی را آورده بودند تا شعری در وصف (حضرت) زهرا بخواند و او با نام بردن از صورت سرخ شدهی فاطمه(بر اثر سیلی عمر) و پهلوی شکستهاش از فرزندی به نام محسن یاد کرد که در شکمش سقط نمود و .... .
این موضوع قلب من را به درد آورد و یاد گفتهی یکی از دوستان هممیهن سنی خود افتادم؛وی در شهری ساکن است که سنیها در کنار شیعیان با آرامش زندگی میکنند. او تعریف کرد که یک روز دختر همسایه به دختر او گفته بود که عمر شما چرا فاطمه را اذیت کرده؟!
در اینجا به تحلیل این به اصطلاح شهادت میپردازم(گرچه موضوعی است تکراری):
آیا فاطمه بدست عمر کشته شد؟
در بیان چگونگی وفات فاطمه، اهل سنت و شیعیان هرکدام دلایل مخصوص به خود را بیان مینمایند.
تشیع معتقد است که فاطمه به سبب ضربهای که عمر بر پهلوی او وارد نمود، کشته(شهید) شد و برای این کشته شدن دلالیلی را نیز بیان مینمایند؛ من در اینجا قصد ندارم که دلایل هرکدام از این دو فرقهی اسلام را مورد بررسی قرار دهم و نتیجهای از بررسی این دلایل بگیریم؛ اما آنچه که مسلم است این موضوع میباشد که شوهر فاطمه شمشیر زنی بود بسیار ماهر و به شیوههای مختلف، بسیار از دگراندیشان(کفار) عرب را از بین برده بود؛ آن گونه که ادعا میشود، او کسی است که اگر از دید و عقیدهی خودش، حقی پایمال میشد، با ضایع کنندهی حق مبارزه میکرد و تا رسیدن به پیروزی تلاش مینمود.
نمونهای از این نبردها را میتوان جنگ جمل(شتر) نام برد. در این جنگ علیرغم اینکه قرآن به صراحت بیان مینماید که زنان فرستادهی الله(رسول الله) مادران مؤمنان هستند(ا)، به سبب اینکه ام المؤمین عایشه به خونخواهی عثمان برخواسته بود و خواهان تحویل دادن قاتلان او که در میان لشکریان علی بودند، شده بود؛ به مخالفت علنی و جنگ پرداخت و در صورتیکه میتوانست با مذاکره به راه حل میانهای دست یابد و یا این قاتلان را فراری دهد، اما برای حفظ جان اینها(قاتلان)، حاضر شد با مادر همهی مؤمنان بجنگد؛ در این جنگ خونهای زیادی ریخته شد و باعث ایجاد دودستگی بین مسلمان گردید، اما علی که می توانست با مصلحت اندیشی راه حلی میانهای را پیدا نماید، این مصلحت را در نظر نگرفت و با امالمؤمین(مادر مسلمان ) جنگید.
اما پرسشی که به ذهن هر پرسش شوندهای خطور می نماید این است: علی که تا این اندازه به جان کسانیکه گفته میشد قاتلان عثمان هستند بها می داد، چرا در مقابل عمر تا این اندازه ضعفش آشکار بود؟
چرا آنگونه که در روایات شیعیان گفته شده، عمر با حمله به خانهی علی او را کشان کشان و با حالتی زبونانه به مسجد برد و از او بیعت خواست، واکنشی نشان نمیدهد و نه تنها خود را حقیر نشان می دهد، بلکه همین حمله کنندهی به زنش را داماد خویش می گرداند؛ دامادی با حمله به مادر زن خویش او را مورد ضرب قرار میدهد، ضربهای که در نهایت موجب کشته شدن او و فرزندی که در شکم داشت می گردد؟
آیا ام کلثوم میدانست که عمر قاتل مادرس است؟
او میبایست بداند، زیرا فاصلهی مردن مادرش با ازدواج او با عمر فاصلهی زیادی نیست؟
در اینجا سه احتمال وجود دارد:
1- علی بسیار بزدل و ترسو بود.
2- روایتی که بیان مینماید عمر به زن علی تعدی نموده است دروغین و باطل است.
3- او بخاطر مصلحت و جلوگیری از وقوع جنگ از خون همسر و پسرش گذشت و برای بدست آوردن دل عمر، دخترش را به ازدواج او درآورد.
اگر حالت او درست است، پس داستان شجاعت او افسانهای بیش نبوده است.
در حالت دوم نیز اگر فرض را بر درستی این احتمال بگذاریم، پس اساس باور تشیع که بر مبنای دشمنی با دشمنان علی بنا نهاده شده فرو میریزد.
در حالت سوم اگر بپذیریم:
اولا چرا او در جنگ جمل حاضر گردید برای حفظ جان قاتلان عثمان این همه خونریزی صورت گیرد؟
ثانیاً باز تمام سخنان آخوند که خود را پیرو علی میدانند باطل میگردد؛ زیرا علی بخاطر مصلحت سکوت کرد ولی آخوند با ایجاد جو بدبینی باعث ایجاد تنش در میان فرق اسلامی میگردد.
پس بهتر است این روز را روز کینه گستر نام نهند!
(1):
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا (احزاب/6) این پيامبر به مؤمنان از خودشان اولویت دارد و همسرانش مادرانشان هستند و خويشاوندان(او در پذیرش) كتاب الله بعضى به بعضى اولويت دارند بر مؤمنان و مهاجران؛ مگر آنكه بخواهيد به دوستان خود نیکی كنيد و اين در كتاب نگاشته شده است.
|
۴ نظر:
هم آخوندا اشتباه میکنن هم شما داری با کینه نسبت به اسلام نظر میدین. من خارج از ایرانم و مذهبی هم نیستم اما میدونم که این چیزی که شما از اسلام برداشت کردی هم منصفانه نیست. اسلام به اندازه کافی آخونداش دارن بهش ضربه میزنن.
حالا از کجا معلوم اون بچه به دنیا نیومده پسر بوده؟ به سلامتی اسمم واسش گذاشتن.
دوست گرامی، من به این نتیجه رسیدهام که راه شما از بهترین راههاست. باور میکنید روزی بود که من برای کمک به مسجد محل نذر میکردم. مثلا در سالهای ۷۰، ۲۰۰۰۰ تومان نذر کردم. آن موقع خیلی پول بود. افسوس میخورم که به دست خودم در بدبختی خود نقش بازی کردم. بد نبود که دستکم آن پول فقط برای کمک به کارهای مذهبی به کار میرفت ولی همه صدقات و نذرهای ما علاوه بر پایداری خرافات برای تحکیم قدرت نظام و رسیدگی و خوراندن به نوچهها هم بکار رفت. کسانی که سال پیش باتون بر سر دوستان ما کوبیدند.
راه شما درست است. البته در مورد اینکه این آگاهیرسانیها در مورد اسلام را باید چه موقع و کجا بیان کرد، بحث وجود دارد ولی کار شما ریشهای است و جز این راهی نیست. بسیاری از نوکران و عملهی جور را به هیچ عنوان نمیتوان از لحاظ سیاسی قانع کرد، چون مثل ماهی لیز میخورند، چون خرافات چنان بندی بر مغز آنها زده که به آسانی جدا نمیشود. راه حل اصلی جدا کردن این بند مذهبی است. من در ایرانم و میبینم که تعدادی از مردم، پس از دیدن رویدادهای اخیر، مذهب را زیر سوال میبرند، در حالی که سالهای پیش این بحث اصلی نبود. زیر سوال بردن اسلام در جامعه رو به گسترش است. قبلا هم کمی بود ولی زیاد جدی گرفته نمیشد. مثلا طرف به خودش میگفت حتما در اسلام جوابی برای فلان انتقاد وجود دارد و موضوع را فراموش میکرد، چون صحت اسلام برایش اصل بود ولی حالا موضوع برای بسیاری از آنها جدی شده است.
این رفیقمون درست میگه. اول افشای قرآن، بعد کل اسلام (حدیث، روایت و تاریخ آن). ولایت فقیه در مرحله بعد. خمینی در مرحله بعدتر و آخر سر خامنهای.
ارسال یک نظر