پاسکال فیلسوف و فیزیکدان فرانسوی، برهان دفع خطر احتمالی شر را برای پذیرش خدا ارائه میدهد؛ او میگوی "حتی اگر دلیلی برای وجود خدا هم نداشته باشیم، هوشمندانهتر آن است که وجود خدا را باور کنیم". منظور او این است که اگر من خدا را باور کردم و پس از مرگم چیزی نبود، زیانی ندیدم؛ ولی اگر تو خدا را باور نکردی و پس از مرگ وجود خدا را شاهد بودی، زیان بزرگی کردهای.
در ظاهر برهانی منطقی برای پذیرش خدا به نظر میرسد؛ شالوده و بنیان این استدلال بر دو پایهی زیر گذاشته شده است:
1- اگر خدائی باشد، او پس از مرگ شر میرساند.
2- شرط دفع شر او، باور به وجودش میباشد.
فرض میکنیم چنین باشد که هم خدای شر رسانی وجود دارد و هم هیچ کاری از ما نخواهد جز باور وجودش؛ حالا پرسش از شما به عنوان یک مسلمان:
1- پاسکال وجود خدا را رد نکرد؛ آیا رستگار شد؟
2- فرض کنید پاسکال وجود خدا را پذیرفته بود، آیا رستگار شد؟ (1)
اکنون همین پرسش را شما از پاسکال میکنید:
من به عنوان یک مسلمان، خدا را کاملا طبق آن چه که قرآن گفته است، پذیرفتم؛ آیا رستگار شدم؟
بررسی موضوع از زاویهای دیگر
پاسکال به این نتیجه رسیده بود که "هرکسی که وجود خدا را بپذیرد رستگارتر است"؛ به کدامین دلیل؟
ممکن است گفته شود "تا پس از مرگ، به دلیل احتمال وجود خدا، شکنجه نبینیم"؛ پرسش:
پاسکال از کجا به این نتیجه رسیده است که هر کسی که وجود خدا را نپذیرفت، شکنجه خواهد شد؟
در اینجا دو احتمال مطرح است:
1- پاسکال پس از بررسی، به این نتیجه رسید.
2- کس یا کسانی به او چنین چیزی گفته باشند.
اما باز پرسش:
به کدامین شرط منطقی، نپذیرفتن وجود خدا، مساوی با شکنجه شدن پس از مرگ است؟ اگر شخص پاسکال به این نتیجه رسیده باشد؛ پس یک احتمال دیگر:
فرض کنید من به این نتیجه رسیده و معتقد باشم که اگر انسان وجود خدا را پذیرفت، پس از مرگ شکنجه خواهد شد آن هم به این دلیل که به وهم معتقد شده است؛ آیا پاسکال باید حرف من را بپذیرد؟ اگر نه، به کدام دلیل منطقی؟
ممکن است گفته شود این نظر شخصی شماست، پس آیا معتقدین به خدا نظری غیر از نظر شخصی خویش و گمانشان از جهان را میگویند و به آن باور رسیدند، مگر شرط ایمان به خدا، باور به وجودش نیست؟ اگر نظر شخصی نیست، پس نظر چه کسی است؟ لابد خواهند گفت"چون تعداد بیشتری از مردم، وجود خدا را باور دارند". پرسش:
این تعداد بیشتر مردم، آیا خود به این نتیجه رسیدهاند یا سخن دیگران را پذیرفتهاند؛ به عبادرت دیگر آیا پیرو ادیان هستند، یا خدای ویژهی خویش را دارند؟
در هر دو صورت؛ طبق همان احتمالی که پاسکال شرط رستگاری گذاشته بود، تمامی مردم جهان پس از مرگ شکنجه خواهند شد؛ زیرا هر کس، تنها خدای خویش را واقعی و بقیه را دروغین میداند، تفاوتی میان کسی که معتقد به وجود خدا نباشد، با کسی که خدای دروغین را بپذیرد، وجود ندارد.
اکنون فرض میکنیم، وجود خدا قطعی است، چرا خود را با یکی از ابزار عقل (حواس پنیگانه) به ما نمایان نمیکند؟ ممکن است گفته شود "ما او را درک نمیکنیم" در اینجا باز دو احتمال مطرح است:
1- او به رغم داشتن توانائی بر این که خود را به گونهای به ما نمایان کند که ما او را درک کنیم.، خودش را بر ما نمایان نمیکند، تا ما بدون دلیل قطعی، او را بندگی کنیم.
2- او قادر به انجام چنین کاری نیست.
در حالت نخست، پذیرش ستم بر انسانها از سوی خداست؛ انسان از ستم بدش میآید، زیرا اخلاق بخشی است از روند فرگشت انسان و پذیرش حالت دوم، نقص خدا است.
در ادیان، خدا چنین توانائی را دارد و این کار را کرده است، سخن گفتن با برخی از انسانها به عنوان برگزیدگان او یا فرستادن پسر خود بر روی زمین برای نجات انسانها.
در هرصورت، الهام خدا بر انسان به صورت فرستادن پیامبر یا هر گونهای دیگر یا اینکه خود یا فرزندش ش پائین بیایند، قطعا در منطقهای خاص و برای مردمانی خاص صورت گرفته است، نه تمامی بشریت؛ چرا؟ ضمنا اگر خدا به این نتیجه رسیده باشد که باید بر عدهای خاص الهام نماید، چرا چنین الهامی از همه دریغ کرده است؟!
اعتقاد شما ارتباط مستقیمی با پارامترهای محیطی دارد؛ آیا بنا به دلایلی که خود در انتخابشان نقشی ندارید مانند زندگی کردن در جنگل، کوه، قطب، بیابان یا زاده شدن در منطقهای دور از سرزمینی که مقدس خوانده شده، دلیلی است منطقی بر این حرمان؟!
در جهان همیشه کسانی بوده و هستند که بنا به دلایلی، ادعای ارتباط با خدا به صورتها گوناگونی را داشته و دارند، تعداد معدودی از همین افراد، موفق شدند باور خویش را جهانشمول کنند. مثلا نقطه عطف اسلام، جنگ بدر بود؛ زمانی که مسلمانان در مدینه کاملا در سختی بسر میبردند، محمد تنها راه چاره را غارت کاوران مکیان که از سفر شام بر میگشتند، دانست؛ پس از این جنگ بود که محمد مکررا آیات جهات را بیان و فرهنگ شهادت را وارد این دین نمود؛ او به تدریج تمام قبایل عرب را در صورت عدم پذیرش اسلام غارت نمود و مسلمین پس از مرگش قدرت زیادی پیدا کرده بودند.
برخی از مسلمین معتقدند که چنین استدلالی ربطی به اسلام ندارد، نخست به این آیه از قران توجه فرمایند:
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (فصلت/52) بگو "مرا با خبر کنید که (چه خواهی دید) اگر (قرآن) از پیش آلله آمده باشد در حالی که شما آن را انکار کرد باشید؟ چه کسی گمراهتر از آن کس كه در مخالفتی دور (از حق) باشد!
یعنی در قرآن هم اعتقاد ندانم گرانی وجود دارد.
اکنون به این حدیث که در معتبرترین منبع شیعه، یعنی الکافی آمده است، توجه فرمائید که امام صادق با همین برهان، یکی از به قول خودشان زنادقه را شیعه کرد:
محسن ابن هیثمی گفت که نزد ابو منصور متطیب بودم، پس گفت: مردی از یارانم خبر داد که من با ابن ابیالعوجاء و عبدالله بن مقفع در مسجدالحرام بودیم؛ ابن مقفع گفت "آیا این مردم را میبینید؟ و با دست به طواف کنندگان اشاره کرد که هیچکدامشان انسان نیستند مگر آن پیرمردی (امام صادق) که آنجا نشسته است و دیگران اوباش و حیوانند؛ ابن ابیالعوجاء گفت "چگونه تنها نام انسان را بر این شخص واجب میدانی و بر دیگران نه"؟ ابن مقفع گفت "من چیزی پیش آن شخص دیدم که پیش دیگران ندیدهام؛ ابن ابیالعوجاء، گفت"پس لازم است آنچه دربارهی او گفتی، امتحان شود..... نزد آن حضرت (امام صادق) نشستم و آن هنگامی بود که تنها من پیش او بودم، (امام صادق) گفتند: اگر امر آنگونه که آنان (طواف کنندگان مؤمن) میگویند که قطعا هم آنگونه است، رقم بخورد، آنان رستگار و شما زیانکار بزرگ خواهی شد و اگر حقیقت آنگونه است که شما میگوئید که هرگز چنین نیست، در این حالت هم شما و ایشان با هم برابرید؛ به امام گفتم الله شما را رحمت کند، مگر ما و آنان چه میگوییم در حالیکه سخن هایمان یکی است؟ گفتند "چگونه سخنان شما و آنها یکی است در حالی که آنان میگویند برای آنها روز قیامت، پاداش و شکنجه وجود دارد و معتقدند که آسمان دارای خدایی است و بدون شک آسمان آباد است؛ ولی شما گمان میکنید که آسمان خراب بوده و کسی در آن نیست. (الکافی/ جلد 1/ صفحه 74 و 75) (2)
=============================================
=============================================
(1)
حتی اگر پاسکال هم مسیحی مؤمنی بود؛ طبق گفتهی قرآن، کافر است:
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ (مائده/72) یقینا كسانى كه گفتند الله همان مسيح پسر مريم است قطعا كافر شدهاند و در حالی که مسيح مىگفت "اى فرزندان اسرائيل، پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد كه هر كس به الله شرك آورد قطعا الله بهشت را بر او حرام گردانیده و جايگاهش آتش است و براى ستمكاران هیچ یاری دهندهای وجود ندارد.
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (مائده/73) كسانى كه گفتند الله سومين سه است بدون شک كافر شدهاند و حال آنكه هيچ خدائی جز الله نيست و اگر از آنچه میگويند دست نکشند، به کسانی از ایشان که کافر شدندعذابى دردنک خواهد رسيد. زیرا از دید اسلام، تمامی غیر مسلمانان وارد جهنم میشوند.
ایمان اسلامی یعنی اعتقاد داشتن به وجود الله به عنوان تنها خدا به روش محمد است، زیرا غیر مسلمانانی که آنها را مشرک میدانستند هم اعتقاد به وجود همین خدا یعنی الله را داشتند:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (عنکبوت/61) اگر از آنها (مشرکان ) بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را پدید آورد، و چه کسی خورشید و ماه را تسخیر نمود خواهند گفت الله، پس برای چه از (عبادت) ما روی بر میگردانند؟ حتی مسلمانان هم همدیگر را کافر میدانند.فیها احد.
(2)
احمد بن محسن المیثمی قال كنت عند ابی منصور المتطیب؛ فقال اخبرنی رجل من اصحابا قال کنت انا و ابن ابی العوجاء و عبد الله بن المقفع فی المسجدالحرام؛ فقال ابن المقفع: ترون هذا الخلق و اوما بیده الى موضع الطواف ما منهم احد اوجب له اسم الانسانیه الا ذلک الشیخ الجالس یعنی ابا عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام، فاما الباقون فرعاع و بهائم؛ فقال له ابن ابی العوجاء و كیف اوجبت هذا الاسم لهذا الشیخ دون هؤلاء؟ قال لانا رايت عنده ما لم اره عندهم؛ فقال له ابن ابی العوجاء لابد من اختبار ما قلت فیه منه، .....
ان یکن الامر على ما يقول هؤلاء و هو على ما يقولون ( أهل الطواف) فقد سلموا و عطیتم و ان یکن الامر علی ما تقولون و لیس کما تقولون، فقد استویتم وهم، فقلت له يرحمک الله و اس شی نقول و ای شئ یقولون ما قولی و قولهم الا واحدا؛ فقال و کیف یکون قولک وقولهم واحدا؟ وهم یقولون ان لهم معادا و ثوابا وعقابا ویدینون بان فی السماء الها و انها عمران و انتم تزعمون ان السماء خراب لیس فیها احد.
در ظاهر برهانی منطقی برای پذیرش خدا به نظر میرسد؛ شالوده و بنیان این استدلال بر دو پایهی زیر گذاشته شده است:
1- اگر خدائی باشد، او پس از مرگ شر میرساند.
2- شرط دفع شر او، باور به وجودش میباشد.
فرض میکنیم چنین باشد که هم خدای شر رسانی وجود دارد و هم هیچ کاری از ما نخواهد جز باور وجودش؛ حالا پرسش از شما به عنوان یک مسلمان:
1- پاسکال وجود خدا را رد نکرد؛ آیا رستگار شد؟
2- فرض کنید پاسکال وجود خدا را پذیرفته بود، آیا رستگار شد؟ (1)
اکنون همین پرسش را شما از پاسکال میکنید:
من به عنوان یک مسلمان، خدا را کاملا طبق آن چه که قرآن گفته است، پذیرفتم؛ آیا رستگار شدم؟
بررسی موضوع از زاویهای دیگر
پاسکال به این نتیجه رسیده بود که "هرکسی که وجود خدا را بپذیرد رستگارتر است"؛ به کدامین دلیل؟
ممکن است گفته شود "تا پس از مرگ، به دلیل احتمال وجود خدا، شکنجه نبینیم"؛ پرسش:
پاسکال از کجا به این نتیجه رسیده است که هر کسی که وجود خدا را نپذیرفت، شکنجه خواهد شد؟
در اینجا دو احتمال مطرح است:
1- پاسکال پس از بررسی، به این نتیجه رسید.
2- کس یا کسانی به او چنین چیزی گفته باشند.
اما باز پرسش:
به کدامین شرط منطقی، نپذیرفتن وجود خدا، مساوی با شکنجه شدن پس از مرگ است؟ اگر شخص پاسکال به این نتیجه رسیده باشد؛ پس یک احتمال دیگر:
فرض کنید من به این نتیجه رسیده و معتقد باشم که اگر انسان وجود خدا را پذیرفت، پس از مرگ شکنجه خواهد شد آن هم به این دلیل که به وهم معتقد شده است؛ آیا پاسکال باید حرف من را بپذیرد؟ اگر نه، به کدام دلیل منطقی؟
ممکن است گفته شود این نظر شخصی شماست، پس آیا معتقدین به خدا نظری غیر از نظر شخصی خویش و گمانشان از جهان را میگویند و به آن باور رسیدند، مگر شرط ایمان به خدا، باور به وجودش نیست؟ اگر نظر شخصی نیست، پس نظر چه کسی است؟ لابد خواهند گفت"چون تعداد بیشتری از مردم، وجود خدا را باور دارند". پرسش:
این تعداد بیشتر مردم، آیا خود به این نتیجه رسیدهاند یا سخن دیگران را پذیرفتهاند؛ به عبادرت دیگر آیا پیرو ادیان هستند، یا خدای ویژهی خویش را دارند؟
در هر دو صورت؛ طبق همان احتمالی که پاسکال شرط رستگاری گذاشته بود، تمامی مردم جهان پس از مرگ شکنجه خواهند شد؛ زیرا هر کس، تنها خدای خویش را واقعی و بقیه را دروغین میداند، تفاوتی میان کسی که معتقد به وجود خدا نباشد، با کسی که خدای دروغین را بپذیرد، وجود ندارد.
اکنون فرض میکنیم، وجود خدا قطعی است، چرا خود را با یکی از ابزار عقل (حواس پنیگانه) به ما نمایان نمیکند؟ ممکن است گفته شود "ما او را درک نمیکنیم" در اینجا باز دو احتمال مطرح است:
1- او به رغم داشتن توانائی بر این که خود را به گونهای به ما نمایان کند که ما او را درک کنیم.، خودش را بر ما نمایان نمیکند، تا ما بدون دلیل قطعی، او را بندگی کنیم.
2- او قادر به انجام چنین کاری نیست.
در حالت نخست، پذیرش ستم بر انسانها از سوی خداست؛ انسان از ستم بدش میآید، زیرا اخلاق بخشی است از روند فرگشت انسان و پذیرش حالت دوم، نقص خدا است.
در ادیان، خدا چنین توانائی را دارد و این کار را کرده است، سخن گفتن با برخی از انسانها به عنوان برگزیدگان او یا فرستادن پسر خود بر روی زمین برای نجات انسانها.
در هرصورت، الهام خدا بر انسان به صورت فرستادن پیامبر یا هر گونهای دیگر یا اینکه خود یا فرزندش ش پائین بیایند، قطعا در منطقهای خاص و برای مردمانی خاص صورت گرفته است، نه تمامی بشریت؛ چرا؟ ضمنا اگر خدا به این نتیجه رسیده باشد که باید بر عدهای خاص الهام نماید، چرا چنین الهامی از همه دریغ کرده است؟!
اعتقاد شما ارتباط مستقیمی با پارامترهای محیطی دارد؛ آیا بنا به دلایلی که خود در انتخابشان نقشی ندارید مانند زندگی کردن در جنگل، کوه، قطب، بیابان یا زاده شدن در منطقهای دور از سرزمینی که مقدس خوانده شده، دلیلی است منطقی بر این حرمان؟!
در جهان همیشه کسانی بوده و هستند که بنا به دلایلی، ادعای ارتباط با خدا به صورتها گوناگونی را داشته و دارند، تعداد معدودی از همین افراد، موفق شدند باور خویش را جهانشمول کنند. مثلا نقطه عطف اسلام، جنگ بدر بود؛ زمانی که مسلمانان در مدینه کاملا در سختی بسر میبردند، محمد تنها راه چاره را غارت کاوران مکیان که از سفر شام بر میگشتند، دانست؛ پس از این جنگ بود که محمد مکررا آیات جهات را بیان و فرهنگ شهادت را وارد این دین نمود؛ او به تدریج تمام قبایل عرب را در صورت عدم پذیرش اسلام غارت نمود و مسلمین پس از مرگش قدرت زیادی پیدا کرده بودند.
برخی از مسلمین معتقدند که چنین استدلالی ربطی به اسلام ندارد، نخست به این آیه از قران توجه فرمایند:
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (فصلت/52) بگو "مرا با خبر کنید که (چه خواهی دید) اگر (قرآن) از پیش آلله آمده باشد در حالی که شما آن را انکار کرد باشید؟ چه کسی گمراهتر از آن کس كه در مخالفتی دور (از حق) باشد!
یعنی در قرآن هم اعتقاد ندانم گرانی وجود دارد.
اکنون به این حدیث که در معتبرترین منبع شیعه، یعنی الکافی آمده است، توجه فرمائید که امام صادق با همین برهان، یکی از به قول خودشان زنادقه را شیعه کرد:
محسن ابن هیثمی گفت که نزد ابو منصور متطیب بودم، پس گفت: مردی از یارانم خبر داد که من با ابن ابیالعوجاء و عبدالله بن مقفع در مسجدالحرام بودیم؛ ابن مقفع گفت "آیا این مردم را میبینید؟ و با دست به طواف کنندگان اشاره کرد که هیچکدامشان انسان نیستند مگر آن پیرمردی (امام صادق) که آنجا نشسته است و دیگران اوباش و حیوانند؛ ابن ابیالعوجاء گفت "چگونه تنها نام انسان را بر این شخص واجب میدانی و بر دیگران نه"؟ ابن مقفع گفت "من چیزی پیش آن شخص دیدم که پیش دیگران ندیدهام؛ ابن ابیالعوجاء، گفت"پس لازم است آنچه دربارهی او گفتی، امتحان شود..... نزد آن حضرت (امام صادق) نشستم و آن هنگامی بود که تنها من پیش او بودم، (امام صادق) گفتند: اگر امر آنگونه که آنان (طواف کنندگان مؤمن) میگویند که قطعا هم آنگونه است، رقم بخورد، آنان رستگار و شما زیانکار بزرگ خواهی شد و اگر حقیقت آنگونه است که شما میگوئید که هرگز چنین نیست، در این حالت هم شما و ایشان با هم برابرید؛ به امام گفتم الله شما را رحمت کند، مگر ما و آنان چه میگوییم در حالیکه سخن هایمان یکی است؟ گفتند "چگونه سخنان شما و آنها یکی است در حالی که آنان میگویند برای آنها روز قیامت، پاداش و شکنجه وجود دارد و معتقدند که آسمان دارای خدایی است و بدون شک آسمان آباد است؛ ولی شما گمان میکنید که آسمان خراب بوده و کسی در آن نیست. (الکافی/ جلد 1/ صفحه 74 و 75) (2)
=============================================
=============================================
(1)
حتی اگر پاسکال هم مسیحی مؤمنی بود؛ طبق گفتهی قرآن، کافر است:
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ (مائده/72) یقینا كسانى كه گفتند الله همان مسيح پسر مريم است قطعا كافر شدهاند و در حالی که مسيح مىگفت "اى فرزندان اسرائيل، پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد كه هر كس به الله شرك آورد قطعا الله بهشت را بر او حرام گردانیده و جايگاهش آتش است و براى ستمكاران هیچ یاری دهندهای وجود ندارد.
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (مائده/73) كسانى كه گفتند الله سومين سه است بدون شک كافر شدهاند و حال آنكه هيچ خدائی جز الله نيست و اگر از آنچه میگويند دست نکشند، به کسانی از ایشان که کافر شدندعذابى دردنک خواهد رسيد. زیرا از دید اسلام، تمامی غیر مسلمانان وارد جهنم میشوند.
ایمان اسلامی یعنی اعتقاد داشتن به وجود الله به عنوان تنها خدا به روش محمد است، زیرا غیر مسلمانانی که آنها را مشرک میدانستند هم اعتقاد به وجود همین خدا یعنی الله را داشتند:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (عنکبوت/61) اگر از آنها (مشرکان ) بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را پدید آورد، و چه کسی خورشید و ماه را تسخیر نمود خواهند گفت الله، پس برای چه از (عبادت) ما روی بر میگردانند؟ حتی مسلمانان هم همدیگر را کافر میدانند.فیها احد.
(2)
احمد بن محسن المیثمی قال كنت عند ابی منصور المتطیب؛ فقال اخبرنی رجل من اصحابا قال کنت انا و ابن ابی العوجاء و عبد الله بن المقفع فی المسجدالحرام؛ فقال ابن المقفع: ترون هذا الخلق و اوما بیده الى موضع الطواف ما منهم احد اوجب له اسم الانسانیه الا ذلک الشیخ الجالس یعنی ابا عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام، فاما الباقون فرعاع و بهائم؛ فقال له ابن ابی العوجاء و كیف اوجبت هذا الاسم لهذا الشیخ دون هؤلاء؟ قال لانا رايت عنده ما لم اره عندهم؛ فقال له ابن ابی العوجاء لابد من اختبار ما قلت فیه منه، .....
ان یکن الامر على ما يقول هؤلاء و هو على ما يقولون ( أهل الطواف) فقد سلموا و عطیتم و ان یکن الامر علی ما تقولون و لیس کما تقولون، فقد استویتم وهم، فقلت له يرحمک الله و اس شی نقول و ای شئ یقولون ما قولی و قولهم الا واحدا؛ فقال و کیف یکون قولک وقولهم واحدا؟ وهم یقولون ان لهم معادا و ثوابا وعقابا ویدینون بان فی السماء الها و انها عمران و انتم تزعمون ان السماء خراب لیس فیها احد.
۳۵ نظر:
اسلام فرقه تعصب دروغ سفسطه و ماله کشی می باشد.
الان پاسکال چه ربطی به اسلام داره؟
مگر حرف پاسکال ملاک برای دین هست؟
حرف پیدا نکردین دارین موهومات میبافین.
دستت درد نکنه که پاسکال رو از اشتباه در آوردی! واقعا امانوئل کانت بلز پاسکال رنه دکارت باروخ اسپینوزا گوتفرید لایبنیتز و سایر فیلسوفان موحد باید بیان پیش تو درس بخونند تا بفهمند که اشتباه میکنند! خدا شفات بده
احمقهای مسلمان، به جای اینکه پاسخ مطالب را بدهید به شخصیت نویسنده مطلب توهین می کنید یکی میگوید که پاسکال چه ربطی به اسلام دارد این یکی هم می گوید که پاسکال توحید داشت. اتکا به همین برهان را من از قرائتی شنیدم.
میران تو بگو پاسکال چه ربطی به اسلام داره.یک فرضیه ی اشتباه توضیح اشتباه هم داره.فرض نویسنده اشتباهه چه برسه به توضیحش.
در ضمن احمق هم خودتی.
گرامی، بسیاری از ملاها و کسانی که خود را مسلمان روشنفکر می دانند، به این برهان اتکا میکنند.
این برهان معمولا آخرین کارت مسلمانان برای قانع کردن دیگران جهت خارج نشدن از اسلام است.
خدمت آقا یا خانمی که گمان دارند پاسکال موحد بود باید بگویم که او به نظر دئیست بود نه خداباور در ضمن او با بیان این موضوع گفت که به قول معروف پل را پشت سرمان خراب نکنیم؛ زیرا به عنوان یک قمارباز، این احتمال باخت را مطرح کرده بود؛ من از چنین ادبیاتی در لینک استفاده نکردم چون متن را به حاشیه می برد.
آقای مثلا ایرانی کدام یک از ائمه ومراجع به این برهان اتکا دارند.
شما بفرمایید پاسکال کی معیار دین شده که به قول شما ملا ها بخواهند به آن اتکا بکنند.
شما اول دلیل فرضیه ی اول خود را بیاور تا بقیه ی مطلب معنا پیدا کند.
راوندی گرامی، از دیدگاه شما سپاسگزارم؛ تاکنون گمانم بر این بود که همه با این شیوه استدلال آشنا هستند، شما باعث شدید که در خود متن منابع معتبر اسلامی بگذارم، اکنون یک بار دیگر متن را بخوانید.
پیروز باشید!
گفته ی امام صادق و گفته ی پاسکال ربطی به هم ندارند.آیا ایمان به وجود خالقی به نام خدا با ایمان به اسلام و آخرت یکی است؟
خیر یکی نیست.
در یک بحث دیگر بنده یک بار گفتم.شمایی که نه از تاریخ اسلام خبر دارید و نه از ادبیات عرب چیزی میدانید در مورد دین اظهار نظر ندهید.الهی که مشرکان داشتند همان بتان بودند که با الله اسلام که بی همتا است کاملا متفاوت است.
این مطلب متفاوت از نوشته های قبلی بود. باز هم از این دست بنویس.
همانجور که گفتید برای رد یا تایید این شرط باید فرض کنیم که خدا «هیچ کاری از ما نخواهد جز باور وجودش»، چون پاسکال شرط دیگری را جز باور به وجود خدا نگذاشته است. ولی عملا خدای مثلا اسلام، یعنی الله، به باور به وجودش قانع نیست. بلکه اصولی دارد که باید تایید کنیم و فروعی و دستوراتی و مناسکی که اینها را کلا اسلام میگوییم.
حال دستورات اخلاقی که همه بشریت به آنها باور دارد مشکلی را ایجاد نمیکند که خوب هم هست. مثلا دروغ نگوییم و غیبت نکنیم و مادر و پدر و همسایه را دوست بداریم و غیره. اینها البته کاری به اسلام ندارد و انسان خودش در اثر تجربه به آنها رسیده است (که گفتید: اخلاق بخشی است از روند فرگشت انسان). این دستورات اخلاقی را کنار بگذاریم، اسلام دستورات دیگری هم دارد، مثلا رفتن به حج، کشتن مرتد، نمازهای پنجگانه، تقسیم ارث، طرز عمل با غیر مسلمانان، روزه و غیره. عمل به این دستورات ممکن است انسان را در این دنیا به راه خطا ببرد. پس شرط پاسکال از لحاظ عملی نیز بنظر درست نمیآید.
برای مثال فرض کنیم که فردی به دو راهی اصفهان و تهران میرسد و از فرد دیگری راه تهران را میپرسد. فرد دوم یک راه را نشان میدهد و میگوید این راه تهران است. فرد اول میگوید: باور نمیکنم، از کجا بدانم؟! فرد دوم پاسخ میدهد: "حتی اگر دلیلی برای اینکه این راه تهران است نداشته باشیم، هوشمندانهتر آن است که باور کنیم، همین راه تهران است"! این قطعا استدلال درستی نیست، چون آن فرد میخواهد به تهران برود و توصیه فرد دوم ممکن است وی را به اصفهان (یعنی مسیر بد) برساند.
پس بطور چکیده: راه اسلام ممکن است ما را، هم در این دنیا و هم در آخرت دچار خسران کند و با این استدلال که «حالا بیا، بعدا میبینی که درست است»، موضوع حل نمیشود.
آیا این استدلالهای من درست است؟
در ضمن چون بنده ندانمگرا هستم، اگر فرض کنیم که خدایی باشد، این خدا نمیتواند بی رحم و خرفت باشد. خوب، شخص من طبق عقل خود به این نتیجه رسیدهام که هیچ دینی حق نیست. وقت زیادی هم ندارم و بعلت مشغله کاری و زندگی نمیتوانم سراسر عمر را وقف کشف دین ِ حق کنم. خدای رحیم و عاقل آیا مرا مجازات خواهد کرد؟ بنظر میآید پاسخ «خیر» است.
Amir Ravandy گرامی، این کار شما را فکر کنم مغالطه استنتاج باطل از حق گویند از روشهای بسیار رایج مغالطهاست. در این روش، گوینده نخست مطلب درستی را میگوید و سپس از آن نتیجه نادرست میگیرد. سخن شما درست است که امام صادق از ایمان به اسلام و آخرت گفته و پاسکال از ایمان به خالق. ولی مگر اصل گفته امام صادق به باور به خالق برنمیگردد. خالقی که گفته اسلام حق است و آخرتی وجود دارد. در ضمن، علمای شما، استدلال پاسکال را برای اثبات حقانیت الله و اسلام و آخرت و بقیه چیزها بکار میبرند. همه این استدلالها یکی است و به آنها شرط پاسکال (Pascal's Wager) گویند.
همچنین تا جایی که دیدهام، آقای آرش از خیلی از علمای شما از تاریخ اسلام و ادبیات عرب بیشتر میداند. واقعا مگر هر که رفت حوزه علیمه و آخوند و آیت الله شد، حرفش ملاک است؟ مگر خود این آیتاللهها اختلاف ندارند، مگر عالم سنی چیزی نمیگوید و عالم شیعه چیز دیگر. مثلا مگر هر که متخصص پزشکی شد، پزشک خوبی است، که همه آیتالهها و آخوندهای شما باشند؟ یعنی هیچ آخوندی که اسلام را عوضی فهمیده باشد و به مردم اطلاع غلط و منحرف کننده بدهد، نداریم؟!
آقای راوندی، منظور من از اینکه خدای رحیم و عاقل مرا مجازات نخواهد کرد این است که اینکه آخوند میگوید که اگر اسلام نیاورید در آتش میسوزید، دروغ است. آخوند، بازاری برای خودش راه انداخته با اینها. و چه کسی میگوید که ماستش ترش است؟! بالا غیرت،ی آخوند دارد از اسلام نان میخورد! البته پزشک هم از تخصصش نان میخورد و نمیگوید ماستش ترش است، ولی شما میتوانید پزشک را سریع تست کنید. وقتی بیماریتان درمان شد، وی را تایید خواهید کرد. ولی مهر تایید، چه زمانی بر آخوند زده خواهد شد؟! بعد از مرگ وقتی کار از کار گذشته و شما زندگی خود را به فنا دادهاید.
ایراد اصلی در گفته ی پاسکال است که گفته صرف ایمان به وجود خدا ما را از جزای اعمال دور میکند که این اشتباه است.اگر کسی به وجود خدا ایمان دارد باید دستورات خدا را هم انجام دهد.به قول قرآن آیا فکر میکنید با گفتن اینکه ایمان آوردیم کار تمام است و شما(انسان )ها امتحان نمیشوید.
ایراد دوم در نویسنده است که گفته ی یک فرد مسیحی را برای اثبات حرفی در اسلام استفاده میکند(این سو استفاده ی نویسنده است) و از اسلام هم سخن امام صادق را می آورد که متفاوت از کلام پاسکال است.علما کلام امام صادق را استفاده میکنن نه پاسکال کلام امام صادق ایمام به الله و انجام به دستورات است اما پاسکال صرف ایمان به خدا را مطرح کرده که اشتباه است.
بارها شده که بنده در نوشته های آقای ایرانی مشکلات قواعدی در آورده ام(نمونه برید به تاپیک اشتباه و غلط املائی در قرآن).آقای ایرانی فقط از احادیث جعلی و مغلطه سو استفاده میکند.بارها بنده جواب ایشون رو دادم اما از ایشون صدا در نیامده.
در پاسخ به ناشناس آخر باید بگم که ملاک برای ما آخوند ها نیستند برای ما ملاک قرآن و کلام اهل بیت است.تفکر و جستجو در دین وظیفه ی هر انسان و مسلمانی هست شمایی که گفته های آخوند ها را قبول نداری خودت تحقیق کن اما از منابع درست البته تا شما بخواهید جستجو کنید خودتان یک پا آخوند شده اید.
البته کاری که روحانی ها انجام میدهند کاری است که خداوند از انسان ها خواسته،یعنی یک عده در دین تحقیق کنند و بیاید به مردم بگویند.
ثانیا خداوند انسان ها رانمیسوزاند این اعمال انسانه ها است که آنها را میسوزاند.
اقای راوندی، گفته امام صادق همان شرط پاسکال است و آن این است: «اگر من A را باور کردم و پس از مرگم چیزی نبود، زیانی ندیدم؛ ولی اگر تو A را باور نکردی و پس از مرگ وجود و اعتبار A را شاهد بودی، زیان بزرگی کردهای.»
حالا بجای A، هر چه دوست دارید بگذارید، چه گفته پاسکال را یعنی باور به خدا، و چه گفته امام صادق را یعنی ایمان به اسلام، آخرت، قیامت، یا باور به خدا، امامت علی یا هر چه.
هر دو میگوید: فعلا بیا، ضرر نمیکنی!
در مورد احادیث جعلی گفتید. شیعه هنوز تکلیف خود را با احادیث مشخص نکرده است. یعنی هنوز معلوم نیست کتابهای موثق حدیث شیعه کدام هستند. در مقابل، اهل سنت شجاعت و منابعش را داشتهاند و این کار را کردهاند. یعنی شش کتاب حدیث دارند و میگویند هر چه در آنها آمده موثق است و جز آن، هر چه هست، جعلی (صحاح سته). علمای شیعه اول باید تکلیف ما را مشخص کنند و با احادیث بازی بازی نکنند. یعنی هر موقع دلشان خواست یک حدیث را جعلی ننامند و اگر بسودشان بود، موثق. وقتی این امر مشخص شد، آنگاه من و شما میتوانیم در این مورد گفتگو کنیم. تا آن موقع هم شما میتوانی به هر حدیثی که در کتب اربعه شیعه آمده استدلال کنی و هم ما.
در مورد اینکه نیاز نیست آخوند دین را به ما بیاموزد، من هم قبول دارم. اینکه در بالا به آرش ایرانی گفتید که متخصص نیست، مرا به اشتباه انداخت که فکر میکنید، متخصص دین (یعنی آخوند) برای بررسی دین نیاز است، یعنی آخوند باید به ما بگوید دین چیست. اشتباه از من بود. پس هر کسی میتواند در مورد دین بررسی و قضاوت کند، به طریق اولی، آقای آرش ایرانی که عربی میدانند و به مسایل دین و تاریخ آن آگاهی دارند نیز میتوانند مثل هر کسی در مورد دین بنویسند و قضاوت کنند و کار ایشان همین است.
بنده گفتم صرف ایمان به خدا ما را از گناه دور نمیکند بلکه باید عمل کرد.اشتباه اصلی نویسنده این است که حرف امام صادق و پاسکال را یکی گرفته آقای نا شناس فرض حرف شما قبول پاسخ بدید به حرف امام صادق.اگر مردید و خدایی بود و شما با یک کوله بار گناه دیدید که آخرتی هست واعمال شما وبال گردنتان شدند چه میکنید؟
شیعه بهتراز سنی ها تکلیفش روشن است سنی ها هرچه را که چند نفر چندین سال پیش گفته شده قبول دارند بدون دلیل.اما شیعه کتب اربعه دارد علاوه بر آن علم رجال و علم حدیث شناسی مبنا هایی برای جدا کردن احادیث جعلی از دروغ را برای ما بیان کرده.شیعه ملاکش این نیست که چه کسی چه چیزی گفته است بلکه ملاکش برسی حدیث است آن هم از هر کتابی.
همان کتب اهل سنت بودند که منبعی برای افرادی مانند سلمان رشدی شدند تا تا آیات شیطانی را بنویسند.نویسنده ی این سایت هیچکدام از این علوم را نمیداند به همن دلیل از هر حدیثی استفاده میکند و آن را به ائمه مبچسباند.اینطور نمیشود.اول باید استاد دید.اگر هر کسی مثل آقای ایرانی بیاید و احادیث دروغ را به ائمه بچسباند و بر اساس آن قضاوت بکند که نمیشود.پس هرکسی نمیتواند از جایش بلند شود و بگوید من دین شناس هستم.پس حقیقت چه میشود؟
آقای ناشناس روحانی(اما نه هر روحانی) کسی است که درس دین خوانده.اگر شما بخواهید ریاضی بخوانید اول باید پیش معلم ریاضی بروید.برای یاد گرفتن اصول اولیه اول باید استاد دید که آن هم روحانی است بعد از آنکه مبانی را فرد یاد گرفت دیگر خودش میتواند یک دانشمند بشود.همین آموزش نزدیک به 30 سال طول میکشد.
با عرض پوزش، من عادت ندارم که در بحث میان خوانندگان دخالت کنم، ولی بیان نکتهای را ضرروی میدانم:
اهل سنت دو کتاب صحیح بخاری و مسلم را تقریبا صحیح می دانند، تقریبا از این جهت عرض می کنم که تمام روایات را بررسی کردهاند و برخی از احادیث را با بیان جزئیات تا حدودی بر آنها جرح وارد می کنند، چهار کتاب سنن النسائی، سنن ابو داود، سنن الترمذی سنن ابن ماجه قزوینی را هم کتاب مرجع میدانند نه اینکه تمام روایتاتشان را صحیح بدانند، خوبی منابع اهل سنت این است که تمام روایات را که منابعشان خیلی زیاد است دانه به دانه بررسی سندی کردند و روایت صحیح را از ضعیف طبق قواعدی مشخص کردهاند، برای این کار نیاز به بررسی تمامی راویان و شناخت تاریخی آنان است، مثلا الف از ب و به از ج و ... تا به محمد برسد؛ اصولا علم رجال را اهل سنت وضع کردهاند.
اما شیعه اگر چنین کاری کند تمام مذهب از هم خواهد پاشید؛ مثلا کسی که حدیثی کاملا خرافی و مسخره را نقل کرده، حدیث امامت را هم نقل کرده است؛ اگر او را ثقه ندانند، باید تمامی احادیثی که او نقل کرده را باطل کنند، مثلا شخصی به نام ابی بصیر دهها هزار حدیث شیعه را نقل کرده اگر او را از درجه اعتبار ساقط کنند باید تمامی این روایات را همراهش باطل کنند؛اینکه شیعه هرگز چنین نخواهد کرد تا بتواند مانند آچار فرانسه هر حدیثی که به مزاج آخوند خوش نیامند را ضعیف بداند، مذهبی است تقریبا ملوک الطوایفی.
بله به جای جواب برید سراغ سفسطه.وقتی یک حدیث مثلا از ابوفلان نقل شده و از نظر شیعه ثقه هست اگر حدیثی با مشکل مواجه شده باشه به خاطر وجود ابوفلان نیست بلکه مشکل در طبقه ی دیگه ی روایت است.در برسی روایت وقتی به ابوفلان رسید میگن ثقه و ازش رد میشن.
آقای ایرانی باید هم از دست علمای اهل سنت راضی باشی چون یک مشت حدیث رو جمع کردن و اسمش رو گذاشتن صحیح که البته از نظر رجالی و متنی هم خیلی هاش مشکل دارن و شما به راحتی ازش نقل میکنی،افترا میزنی و اسمش رو هم میزاری کتابی که صحیح است.
اما اینطوری نمیتونی سراغ شیعه بری.چون شناخت حدیث برای علمای شیعه مهمه به همین دلیل هر حدیثی رو قبول نکرده انها و با وسواس سراغ احادیث میرن.که این هم دکان شما رو کساد میکنه.خیلی جالبه برسی کردن حدیث رو اسمش رو گذاشتید(هر حدیثی که به مزاج آخوند خوش نیامند).علمای شیعه مثل شما نیستند هر حدیثی که شنیدند قبول کنن.دین مهم تر از این حرف ها است.که البته این هم از کلام امام صادق گرفته شده.
آرش گرامی. ممنون از توضیحتان در مورد کتابهای حدیث اهل سنت. اطلاعات من درست نبود.
آقای راوندی، پس احادیث معتبر شیعه کجاست؟ سایتی یا کتابی یا کتابهایی به ما معرفی کنید که احادیث معتبر و مورد پذیرش شما در آن باشد. آنگاه فکر کنم دیگر اشکالی پیش نیاید.
شیعه به اون شکل کتاب نداره که یک مجموعه حدیث جمع آوری شده باشه.البته صحیح کافی وجود داره.اما راه استفاده ی اصلی شیعه بررسی احادیث کتب مختلف است.مثلا اگر کسی بخواهد در مورد ازدواج بحث کند از کتب مختلف احادیث را جمع آوری میکند بررسی میکند احادیث صحیح را انتخاب میکند و مورد استفاده قرارا میدهد.
بهترین راه پرسش از اهل فنه.یعنی اگر به حدیثی برخوردید وخواستید صحتش رو بفهمید از کسی که علوم حدیثی یا رجال خونده سوال کنید.
اشکالی که در بالا گرفتم همین بود. یعنی معلوم نیست چه احادیثی صحیح است. و باید به اهل فن مراجعه کرد. پس نظر یک عالم میتواند با نظر عالم دیگر متفاوت باشد. و یک عالم میتواند الان یک نظر داشته باشد و فردا نظری دیگری (فقه شیعه هم که به اصطلاح، پویاست!). بازی بازی کردن با احادیث که گفتم همین است. در ضمن، علما معصوم نیستند، پس حتما امکان سو استفاده از احادیث وجود دارد. تکلیف ما هم هیچگاه مشخص نمیشود، چون حتا اگر ما از یک حدیث صحیح (طبق نظر فلان عالم) استفاده کنیم، شما ممکن است، فردا بیایید و نظر عالم دیگری را بیاورید که آن حدیث صحیح نیست!
چیزی که مایه تاسف است، استفاده روزمره آخوندها و شیعیان از همین حدیثها و روایاتی است که خود آنها در جایی دیگر آنها را جعلی میدانند. آخوندها برای جلب عوام از آن حدیثها و روایات استفاده میکنند ولی وقتی ما همانها را استفاده میکنیم، توسط بویژه نوع به اصطلاح روشنفکر شیعی، متهم به استفاده از حدیث دروغ میشویم! در مورد مثلا وقایع عاشورا بارها، حتا توسط برخی علمای شیعه مثلا مطهری، عنوان شده که برخی داستانها دروغ است. ولی دم و دستگاه عظیم تبلیغاتی شیعه و اسلام با درآمدهای میلیارد دلاری، هنوز برای جلب و گولمالی سر عوام، از آنها استفاده میکند و کسی هم جلو آنها را نمیگیرد. یا حتا در نقل آیههای قرآن: وقتی ما از یک آیه استفاده میکنیم، میگویند: ای داد بیداد، شما مناسبت، شان نزول و آیههای وابسته دیگر را در نظر نگرفتهاید و تفسیر بلد نیستید. ولی خودشان به وفور از تک آیهها استفاده میکنند و تفسیرهای نادرست ارایه میدهند. مثلا الان که دوران رحمانی و دموکراتیک نشان دادن قرآن است، مسلمانهای سوپر مترقی همه از آیه «لا اکراه فی الدین» سود میجویند. در حالی که تا جایی که میدانیم، همه (یا اکثر) علما، چه شیعه و چه سنی، این آیه را در کنار دیگر آیهها و احادیث میگذارند و میگویند فقط منحصر به اهل کتاب است و در ضمن آنها نیز باید با مذلت جزیه بدهند. پس آن آیه کلی نیست و اسلام آنچنان هم بدون اجبار نیست (بچه مسلمان باید زوری مسلمان بشود. موضوع مرتد و کافر و ممنوعیت تبلیغ سایر ادیان، حتا اهل کتاب، در سرزمینهای اسلامی). یا کتاب تاریخ طبری یا اسرار آل محمد، یعنی کتاب سلیم بن قیس هلالی. اینها حدود ۱۰۰ و ۲۰۰ سال پس از محمد نوشته شده. اگر ما از این کتابها استفاده کنیم، آنها صحت تاریخی ندارد و همه مطالبش صحیح نیست، ولی کل تاریخ اسلام که امروز روایت میشود، یا همین فیلم محمد، بر مبنای همین کتابهاست، والا همانطور که سروش نیز به درستی گفته است، هیچ کتابی بجز قرآن برای بیان تاریخ زندگی محمد قابل اتکا نیست.قرآن هم چیز زیادی در این مورد ندارد.
اینطور نیست که هر کسی هر وقت خواست نظرش رو عوض بکند بلکه بر اساس اصول جلو میروند که در نهایت به یک نتیجه ختم میشود.مثلا شما چند مورد میتونین پیدا کنین که دو عالم در فروع دین با هم ایراد داشته باشن؟مثلا یکی بگه نماز صبح دو رکعته یکی بکه نه چهار رکعت یا یکی در مورد روزه یک حرف بزنه دیگری حرف کاملا متناقض اون.البته این رو هم بگم که در توضیح المسائل ها بین دو مرجع برخی جاها تفاوت وجود داره ولی این دو تناقض در حدی نیست که نفی دیگری بکنه مثلا اگر یکی بگه واجبه اونیکی هیچوقت نمیگه مطلقا حرامه.ممکنه یکی بگه حرامه یکی بگه کراهت اکید داره.یا یکی بگه احتیاط واجب داره یکی بگه واجبه.
امیر خان، نظر شما درست نیست. بقول حافظ: «جنگ ۷۲ دو ملت همه را عذر بنه، چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». حافظ شیعه اثنی اشعری شما نیز منظور دارد (حافظ سنی بوده است). منظورم این است که دهها فرقه اسلامی وجود دارد و این حرف شما را رد میکند. چندین مذهب شیعه وجود دارد که از سر شانس، شیعه اثنی اشعری تفوق بیشتری یافته است (صفویه) در خود شیعه اثنی اشعری، شیعه ولایت فقیهی داریم و غیره. شیعه آیتالله منتظری (تنها و تنها یک آدم در میان روحانیت پیدا شد و آن نیز منتظری بود) و شیعه خامنهای که زمین تا آسمان با هم فرق دارند و شیعه سروش، شیعه عرفانی درویشی و غیره، بهاییت خودش شاخهای از شیعه است و از آن منشعب شده است. علمای شیعه بیشتر از چیزی که شما میگویید با هم اختلاف دارند و این علتش خود اسلام است که مسایل را اکثرا مشخص نکرده است. و کلا بعلت اینکه دین قابل اثبات و تجربه نیست (بعلت اینکه مربوط به آن دنیا و چیزهای نادیدنی و غیر قابل تجربه است، مثل خدا)، هزاران دین وجود دارد که هر یک برداشت خود را دارند. مثلا در مورد اینکه ابر باعث باران میشود کسی اختلافی ندارد، یا نسبیت انیشتین تا حد زیادی فعلا مورد پذیرش است تا تئوری بهتری بیاید. ولی با دین خیلی میتوان بازی کرد، چون قابل آزمایش برای تعیین صحت نیست. علت اختلاف علما یکی همین است و دیگری، ابهامات و تناقضات زیادی که در قرآن و سنت وجود دارد. اگر قرآن از سوی موجودی به نام خدا میبود، به عنوان دین تمام و کامل و آخرین پیامبر، میبایست خیلی از مسایل را روشنتر برای بشریتی که احتمالا میلیونها میلیونها سال دیگر در زمین زندگی خواهد کرد، بیان میکرد، ولی چنین نیست.
سلام راستش به تازگی شاهد طرح نمونه ای نو از معجزات قرآنی در فضای مجازی بودم که از نظرم کمی غیر قابل انکار هست و اون هم اشاره قرآن به سیاه چاله ها در سوره طارق آیات 1 تا 3 و همچنین تکویر آیات 15 تا 19 به عنواد سند ذکر شده بود مشتاقم نظر شما در این مورد رو بدونم.
ققنوس گرامی، اینکه قرآن بگوید: ستارگان «سير کننده غايب شونده،» (تکویر ۱۶) هستند یا بقیه مواردی که گفتید، دلیل بر اینکه محمد از وجود سیاهچالگان آگاهی داشته نیست. مثلا در این مورد هر انسانی حتا در عصر حجر، اگر به آسمان نگاه کند، میتواند بگوید که ستارگان سیر کننده و غایب شونده هستند (یعنی در صبح غایب میشوند). یا در تخیلات خود میتواند افسانهها در مورد گنبد آسمان ببافد که فرو میریزد و از این جمله. توجه کنید که همیشه علم به چیزی دست می یابد و بعد کسانی آنرا در قرآن جستجو میکنند! یعنی اگر موضوع واضح بود، باید پیش از کشف علمی، قرآنشناسان آنرا بیان مینموند. در آیه ۸ سوره مرسلات هم میگوید: «پس آنگاه که ستارگان ، خاموش شوند»، ولی به آیات پس و پیش آن که بنگرید، دارد در مورد آخرالزمان صحبت میکند و نه در حال حاضر که سیاه چالهها وجود دارند و غیره. اینها افسانههایی است که گاهی بطور تصادفی میتواند با واقعیت منطبق شود.
همچنین وجود سیاهچاله یک تئوری است. دلایل و مشاهدات خوبی برای آن وجود دارد ولی در آینده ممکن است همین مشاهدات را به چیزی دیگر نسبت دهند و نظریه سیاهچاله رد شود. آنگاه احتمالا باز دلایل رد سیاهچاله نیز در قرآن یافت خواهد شد!
همچنین اگر ناراحت نمیشوید. از شعر «یه توپ دارم قلقلیه» هم میتوان تفسیرها نمود. مثلا این تفسیر را ملاحظه بفرمایید:
https://www.balatarin.com/permlink/2015/12/25/4044826
بزرگ ترین کار این است که نوشته هایی که جنایت های صدر اسلام را نشان می دهد در کاغذ آ4 با فونت خوب وخوانا همراه با ذکر منابع کتاب ها برای تحقیق بیشتر آماده کنید و برای پرینت قرار بدهید تا در مساجد با احتیاط پخش شوند!
باید تریبون یک طرفه مساجد که به نفع آخوندهاست را دو طرفه و به ضرر آنها کرد.
باید پایگاه های مساجد را با مطالب افشاگرانه سخت تسخیر کرد!
کاش همین کاره شما انجام بشه تا دروغ هایی که امثال شما ساختید رو بشه و جواب داده بشه تا شما رسوا بشید.اما شما از ترستون نشستید پشت سیستم و یک مشت دروغ رو پخش میکنید بدون اینکه پاسخگو باشید.
آرش ایرانی عزیز.
واقعا دست مریزاد.
واقعا که زحمت کشیده و مشغول بیدار کردن هموطنان گول خورده ما میباشی.
بنده شخصا جنابعالی را یک آدم بسیار شجاع و توانا و با سواد و بسیار با هوش میدانم و با آنکه شما را ندیده ام شما را بسیار دوست دارم.
امیدوارم که هر روز بیش از روز قبل پیروز و کامروا باشید.
امیدوارم که روزی مردم ایران بتوانند پاسخ زحمتهای جنابعالی را داده و دست شما را بخاطر این قلم زدنها بوس کنند.
دورادور دست شما را میبوسم.
برادر راوندی عزیز بحث کردن شما در حد کتابهای سه سال دبیرستانه خواهشا عمق مطالعت رو بیشتر کن بعد بیا نظر بده برادر من. شما کلا اصول اولیه بحث فلسفی رو نمیدونی چه برسه به تحلیل.
یعنی این ادیان بقدری بی منطق و غیر عقلانی هستند که تنها راهی که میتوانند مردم را دور خود جمع کرده و گول بزنند این است که بگویند :
حالا شما ایمان بیاورید که اگر یک وقت بعد از مرگ ااالله وجود داشت ضررنکرده باشید.
برخلاف بعضی مسلمانان که به دروغ در کامنتهای بالا نوشتند که برهان پاسکال را در اسلام استفاده نمی کنیم باید بگویم که از کودکی هزاران بار همان برهان را به خورد ما داده اند.
آخه کی میخواهید از دروغگوئی و فریب مردم دست بردارید؟؟
جهت آقای راوندی که گفتند :
"...........اما شما از ترستون نشستید پشت سیستم و یک مشت دروغ رو پخش میکنید بدون اینکه پاسخگو باشید. "
1- اگر این حرفها دروغ است با منطق خود ( اگر دارید) دروغ بودن آنها را نشان داده و همه را روشن کنید.
2- بله ما میترسیم. ما از آدمکشانی مثل شما که حتی زنهای حامله را نیز اعدام میکنند میترسیم. خیلی خوشحالم که شما در نهایت اعتراف کردید چه جانیانی هستید.
نظریه پاسکال در مورد اعتقاد بخدا کاملا درست ومنطقی است صرف نظر از ایات ونشانه های روشنی که بوجود خداوند گواهی میدهد ودر ان هیچ ابهام وتردیدی وجود نداردباید به این نکته توجه داشت که در طول تاریخ انسانهایی پیدا شده اند که ادعای پیغمبری کرده اند وبعضی از انها هم معجزات روشنی با خود اورده اند اگر این معجزات را باور نکنیم وان را موهومات وروایات غیر واقعی بدانیم اما از این نکته نمیتوان غفلت کرد که بسیاری از این پیغمبران برای ابلاغ پیام واثبات نبوت خود از راحت وارامش خود گذشته وحتی جان خود را در معرض خطر گذاشته اند وبسیاری از انها در این راه جان خود را از دست داده اندواگر از انحرافات پیروان انها پس از پیام انها صزفنظر کنیم اغلب انها ویا همه انها مردم رابه اطاعت از خدای یگانه وترس از غضب وخشم اودعوت کرده اند وهمه انها از روز رستاخیز که همه انسانها دوباره زنده خواهند شد وبه حساب همه انها رسیدگی خواهد شد خبر داده اند وکلمه بهشت وجهنم در همه ادیان وارد شده است با این توصیف ایا عاقلانه است که بطور صدرصد این وعده ها را همه دروغ بدانیم واز کنار ان بی تفاوت بگذریم ما یکبار بیشتر بدنیا نمیاییم واگر اعتقاد وباور ما واقعی وبر اساس حقیقت نباشد دیگر فرصتی برای جبران نیست ما اگر در بدبینانه ترین حالت وعده پیامبران را 99 درصد دروغ بدانیم شرط عقل انست که حتی یک درصد فرض برصحت بگذاریم اگر این وعده هاحتی یک در صد احتمال صحت داشته باشد ان یک درصد احتمال وقوع دارد واگر این احتمال به حقیقت پیوست وعده عداب جاوید در اتش با همه شکنجه های ان چگونه قابل تحمل است بگمانم مشابه سخن پاسکال را البر کامو هم گفته باشد او میگوید ترجیح میدهم به خدا باور داشته باشم گرچه بعدا مشخص شود که خدایی نیست تا اینکه کافر باشم وبعدا معلوم شود که هست در انصورت بسیار زیانکار خواهم بود پس در واقع عدم اعتقاد بخدا کاری است دو سر باخت اما باور بخدا به اعتقاد کامو یک سر باخت ویک سر برد است از طرف دیگر در نظر بگیرید در اطاقی نشسته اید واین اطاق در خانه ای در وسط شهری قرار دارد ناکهان فردی دیوانه که بسلامت عقل او شک دارید وارد اطاق شود وبگوید بیرون از خانه پشت در شیری وجود دارد شما با اینکه میدانید حضور شیر در شهر پر از مردم امری بعید است از طرفی خبر دهنده نیز از سلامت عقل بی بهره است باز هم یک درصد احتمال میدهید که سخن دیوانه راست بوده وحقیقت داشته باشد ایا با احتیاط بیرون نمیروید
راوندی،
امامان جاکش شیعه همگی کنیز باز و هرزه بودند،
از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدند که اگر کسی زن خود را عریان کند و به او نظر کند چونست؟ فرمود که مگر لذتی از این بهتر میباشد. و پرسیدند که اگر بدست و انگشت با فرج زن و کنیز خود بازی کند چونست؟ فرمود باکی نیست.. اما بغیر اجزای بدن خود چیز دیگر در آنجا نکند! و پرسیدند که آیا می تواند در میان آب جماع بکند، فرمود باکی نیست.
{حلیه المتقین، فصل چهارم، در باب آداب زفاف و جماع}
ارسال یک نظر