ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۴ شهریور ۸, یکشنبه

افسانه هفت خفتگان افسس و اقتباس محمد از آن در داستان اصحاب کهف

     هر کدام از دین‌ها برای اینکه ادعاهای خویش را ثابت کنند، نیاز به معجزه دارند؛ تمام آنچه که معجزه خوانده می‌شود، ادعاهائی هستند که پیروان ادیان برای اثبات ارتباط دینشان با خدای مورد نظر و راستی سخنانشان، بیان نموده‌اند.
    افسانه "هفت خفته های افسس" هم یکی از همین روایاتی است که مسیحیان ساخته‌اند. پیش از اینکه امپراطوری روم مسیحی شود، مسیحیت در قرنهای نخست میلادی، زیر فشار آنان بود؛ کشیش‌های مسیحی از همین موضوع یعنی ضدیت نخستین امپراطورها و سپس مسیحی شدنشان، افسانه‌ هفت خفتگان افسس جهت اثبات یکی از ادعاهای خود که رستاخیز جسمانی (نه روحانی) باشد، را ساختند.

    در زیر نخست اصل افسانه‌ی هفت خفتگان اِفِسُس به نقل از دانشنامه‌ی بریتانیا (britannica) که یکی از معتبرترین دانشنامه‌های جهان است، بیان خواهد شد؛ سپس این افسانه با روایت محمد مقایسه می‌گردد:

     "هفت خفته‌ی اِفِسُس، قهرمانانی که یک افسانه‌ مشهور، یعنی رستاخیز جسمانی (معاد جسمانی) را که محبوبیت زیادی در مسیحیت و اسلام و در دوران قرون وسطی داشت، را تأیید می‌کنند؛ بر طبق این داستان ، در دوره‌ای (250 م) که مسیحیان توسط امپراطور روم، دیسیوس (1)  آزار و  اذیت می‌شدند، هفت (دربرخی از نسخه ها هشت) سرباز مسیحی در نزدیکی شهر خود، افسس، در یک غار پنهان شدند که بعدها در ورودی غار مهر و موم شد؛ درون غار، دیگر مجبور به انجام قربانی برای بت‌پرست‌ها نبودند؛ آنها به خوابی معجزه‌آسا رفتند. در دوران امپراطوری روم شرقی، تئودوسیوس دوم (408-450 م) غار بازگشائی شد و خفتگان از خواب برخاستند؛ حضور معجزه‌آسای خفتگان و شاهدانی که آنجا بودند، امپراطور را به یاد آموزه‌های مسیحی در مورد رستاخیز جسمانی انداخت؛ پس از اینکه آنها (هفت نفری که رستاخیز کرده بودند) توضیحاتی درمورد تجربه‌ی پرمعنای خود دادند، درگذشتند؛ تئودوسیوس دستور داد تا تمامی آنچه که از آنان به جا مانده بود، کاملا نگهداری و تقدیس شود و تمامی اسقف‌هائی که به خاطر باور به رستاخیز جسمانی (معاد جسمانی) زندانی و شکنجه شده بودند، تبرئه شوند.
   این اسطوره‌ی قدیمی رمانتیک مسیحی، در شکل‌های گوناگونی از جمله: یونانی، سریانی، قبطی و گرجی موجود است. در غرب آنان را به عنوان ماکسیمیان، مالکس، مارسیان، جان، دنیس، سرابیان و کنستانتین می‌شناسند و شرقی‌ها آنان را ماکسیمیلیان، جامبلیکوس، مارتین، جان، دیونیسوس، آنتونیوس و کنستانتین می‌نامند. روز جشن رستاخیز آنان در کلیسای کاتولیک رومی (که در حال از بین رفته) 27 جولای و در کلیسای ارتدکس یونانی 2 و 4 آگوست و 23 و 24 اکتبر، برگزار می‌گردد. (نقل قول مستقیم از بریتانیکا (britannicaبا ترجمه‌ی دوست خوبم م ج )

     محمد ادعا داشت که با تنها خدای جهان، یعنی الله در ارتباط است؛ بنابراین هرگز گفتن "نمی‌دانم یا نمی‌توانم از الله بپرسم"  در ذاتش نبود، یکی از مورادی که او به اصطلاح در چاله افتاده، داستان هفت خفتگان افسس است؛ هنگامی که او هنوز در مکه مشغول تبلیغ این ادعا بود که با الله در ارتباط است، از وی در مورد داستان خفتگان غار (یاران غار)، پرسیده شد؛ او با این گمان که می‌تواند اطلاعاتی از دیگران در مورد این افسانه به‌ دست آورد، پاسخ داد "فردا به شما خواهم گفت"، ولی نه تنها فردا، که در برخی از روایات تا چهل روز نتوانست این داستان را بیان نماید و پس از آن، به صورتی مبهم از قول الله داستان را بیان نمود.

 در پائین شرح همین افسانه از زبان محمد در کتابش، قرآن، را می‌بینید؛ افسانه‌ای که در میان مسلمانان به اصحاب کهف مشهور است:
        آيا  گمان کرده‌ای كه یاران غار و سنگ‌نبشته از نشانه‌های شگفت‌انگیز ما بوده‌اند؟  هنگامی که مردان جوانان به سوى غار پناه بردند و گفتند "پروردگارا! از سوی خویش به ما رحمتى ببخش و كار ما را براى ما به سرانجام رسان. پس در آن غار، چندین سال بر گوشهایشان (مُهر ) زديم. سپس آنان را برانگیخیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت ماندنشان را بهتر حساب كرده‌اند. ما خبرشان را برای تو درست بازگو می‌کنیم؛ آنان مردان جوانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزوديم. و (ایمان) را بر دلهایشان گذاشتیم آنگاه که برخاستند و گفتند "پروردگار ما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است. غیر از او خدائی را نخواهیم خواند، و اگر گفته باشیم حتما کار بسیار بدی است. اينان قوم ما هستند که غیر از او خدائی را گزیده‌اند. چرا بر آنها برهانى آشكار نمی‌آورند؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر  الله دروغ ببندد؟ و  هنگامی که از آنها و آنچه که غیر از الله را می‌پرستند كناره گرفتند، پس به غار پناه بردند تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان آسایشی بگرداند. و خورشید را هنگامی که بر می‌آید می‌بینی که در سمت راست غارشان است، و هنگامی که  فرو می‌شود از سمت چپ ناپدید می‌شود، در حالى كه آنان در جای گسترده‌ی آن هستند اين از نشانه‌های الله است، الله هر كسی را گه  راهنمائی نماید او راهنمائی شده است و هر كس را گمراه کند، هرگز دوست کارسازی برای او نخواهد بود. و گمان می‌کنی که بیدارند در حالى كه خوابیده‌اند و آنها را به پهلوى راست و چپ می‌چرخانیم، و سگشان بر دهانه‌ی غار دو دستش را دراز کرده بود، اگر از وضع آنان آگاهی پیدا می‌کردی، آنان را رها و از ایشان گريزان می‌شدی در حالی که سرتاپایت پر از ترس بود. اين گونه آنان را برانگیختیم تا از خودشان درباره هم پرسش کنند؛. گوينده‌ای از آنان گفت "چه اندازه مانده‌اید"؟ گفتند "یک روز یا کمتر مانده‌ایم" ؛ گفتند: پروردگارتان به آنچه مانده‌اید داناتر است، اکنون یکى‌تان را با این پولتان به شهر بفرستید، پس دقت کند کدامیک از غذاهاى آن پاکیزه‌تر است، از آن غذایی برایتان بیاورد و هوشیار باشد و هيچ كس شما را نشناسد. بدون شک اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند يا شما را به آئین خود بر می‌گردانند و  آن گاه است که هرگز رستگار نخواهی شد. و اینگونه بر آنان آگاه ساختیم تا بدانند كه وعده الله راست است و در رستاخیز هيچ شکى نیست، هنگامى که  میان خود در کارشان با يکديگر نزاع می‌کردند، پس گفتند "بر روى آنها ساختمانى بسازید، پروردگارشان به ایشان داناتر است و کسانى که بر کارشان چیره شدند، گفتند "مسجدی بر ایشان بنا خواهیم كرد". به زودى خواهند گفت "سه نفر بودند، چهارمین آنها سگشان بود. و می‌گویند "پنج تن بودند ششمین آنها سگشان بود" تيری در تاريكى می‌اندازند. و  می‌گویند "هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود". بگو "پروردگارم به تعدادشان آگاهتر است، کسی غیر از تعداد کمی نمی‌داند، پس درباره‌ی ایشان آشکارا مجادله نکن و در باره‌ی‌شان از پرس و جو نکن. و برای هیچ چیز نگو "فردا کننده‌ی آن هستم". مگر آنكه الله بخواهد و اگر فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو "امیدوارم كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به انجام گرفتن کار باشد، راهنمائی کند. و در غارشان سیصد سال ماندند و نُه سال افزودند  بگو "الله به آن اندازه که ماندند داناتر است. پنهان آسمان‌ها و زمين به او مال اوست؛ چه بينا و شنواست! براى آنان یاورى غیر از او  نیست و هیچ كس را در فرمانروایى خود شریک خویش نمی‌گیرد. و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان، هیچ کسی تغییر دهنده‌ی کلمات او نیست و غیر از او هرگز پناهى نخواهى یافت. و با كسانى كه پروردگارشان را بامداد و شامگاه می‌خوانند و خشنودى او را می‌خواهند، شکیبا باش و دو چشمت را از آنان نگير كه زيور زندگى دنیا را بخواهى و از آن كس كه دلش را از یاد خود غافل کرده‌ایم و از هوس خود پيروى كرده و  كارش بر زياده روی است، پیروی نكن. و  بگو  "حق از پروردگارتان است" پس هر كه (الله) بخواهد پس (او) ایمان آورد و هر كه بخواهد کافر شود، كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده‌ایم كه سراپرده‌هایش آنان را در بر می‌گیرد و اگر فریادرسى بجویند، به آبى مانند مس گداخته كه چهره‌ها را برشته می‌کند یاری می‌شوند؛ وای! چه نوشیدنی بدی و چه جایگاه زشتی! (2)
 نکته:
 میان مفسیران بر سر معنی الرقیم اختلاف نظر است، ولی بیشترشان می‌گویند که معنی ارجح، همین سنگ نوشته است.
 بغوی در تفسیرش می‌گوید:
    کهف غاری است در کوه، اما در مورد رقیم اختلاف نظر است؛ سعید ابن جبیر می‌گوید "رقیم  لوحی بوده که نام‌های خفتگان غار بر آن نوشته شده و بر در غار گذاشتند و گفته شده که این لوح از سرب بود"؛ و گفته شده که سنگی بوده، در هر حال  این مشهورترین قول است که رقیم به معنی مرقوم یا نوشته شده. ابن عباس می‌گوید "نام نام دره‌ای است که در همان نزدیکی بوده است". کعب ابن احبار هم می‌گوید "نام روستائی است درهمان نزدیکی و گفته شده که نام کوهی هم بوده. (3)
و همین نظر را سایر مفسران بزرگ مانند ابن کثیر (4)، طبری (5) و فخر رازی (6) هم دارند.

بررسی این افسانه در قرآن:

  1-  همانگونه که در روایت محمد بیان شده، او می‌گوید "هدف از به خواب رفتن آنان، این است که بدانیم کدامیک از آن دو دسته مدت ماندنشان را درست محاسبه نموده‌اند"، عجب دلیل خنده‌داری!:
     ثمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا (کهف/12)  سپس آنان را برانگیخیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت ماندنشان را بهتر حساب كرده‌اند.
ولی در اینجا هدف را مانند روایت مسیحیان، تأیید رستاخیز نامیده است:
     كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا ... (کهف/21) و اینگونه بر آنان آگاه ساختیم تا بدانند كه وعده الله راست است و در رستاخیز هيچ شکى نیست، .....

 2- محمد می‌گوید که اصحاب کهف گفتند " چرا برای قوم ما برهانی آشکار نمی‌آورند"؟

 چه کسانی نمی‌آورند؟ یکی از این کسانی که نمی‌آورد الله است؟ اگر نه پس چه کسانی؟:
    هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا (کهف/15)  اينان قوم ما هستند که غیر از او خدائی را گزیده‌اند. چرا بر آنها برهانى آشكار نمی‌آورند؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر  الله دروغ ببندد؟

3-  محمد در مورد تعداد آنها دچار سردرگمی شده و با پاسخی بی سروته، حتی از قول الله هم تعداد آنها را بیان نکرد:

سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا  (کهف/22) به زودى خواهند گفت "سه نفر بودند، چهارمین آنها سگشان بود. و می‌گویند "پنج تن بودند ششمین آنها سگشان بود" تيری در تاريكى می‌اندازند. و  می‌گویند "هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود". بگو "پروردگارم به تعدادشان آگاهتر است، کسی غیر از تعداد کمی نمی‌داند، پس درباره‌ی ایشان آشکارا مجادله نکن و در باره‌ی‌شان از پرس و جو نکن.

4- مکیان از او در مورد این داستان، پرس و جو می‌کنند، او به آنان می‌گوید که فردا به شما خبر خواهم گفت، ظاهرا نتوانست اطلاعاتی در این زمینه کسب کند و به قولش وفا کند؛ همین موضوع سبب شد که آنان وی را مسخره کنند؛ او در توجیه گفت "چون من با قاطعیت، بدون گفتن انشاءالله، گفتم که فردا پاسخ شما را خواهم داد وحی در این مدت 15 و در برخی روایات تا 40 روزه، قطع شدهاست". 

متن این روایت در تفسیر قرطبی (7)، بغوی (8)، فخر رازی(9) و ابن کثیر (10):
لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا (کهف/23) و برای هیچ چیز نگو "فردا کننده‌ی آن هستم".
    احتمالا محمد این داستان را پیشتر از ورقه بن نوفل، کشیش مسیحی و کسی که اولین بار به او گفته بود "تو پیامبری"، شنیده بود؛ ولی جزئیات آن را فراموش کرده بود، زیرا از قول الله می‌گوید "و اگر فراموش كردى پروردگارت را ياد كن...:":
   إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا (کهف/24) مگر آنكه الله بخواهد و اگر فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو "امیدوارم كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به انجام گرفتن کار باشد، راهنمائی کند.  شرح قضا و قدر به نقل از قران و تناقضات آن.
و داستان دیگری که از او پرسیدند، ذوالقرنین بود.

5- از آغاز امپراطوری دیسیوس یا به قول مسلمین دقیانوس، تا پایان امپراطوری تئودوسیوس دوم که در زمان پادشاهی او، افسانه هفت خفتگان افسس بیدار شدند، 200 سال بیشتر نیست؛ در حالی که محمد مدت خواب آنها را 300 سال نامیده که 9 سال هم به آن افزوده شده:

وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا  (کهف/25) و در غارشان سیصد سال ماندند و نُه سال افزودند

6-  در روایت مسیحی گفته شده که  تئودوسیوس دستور داد تا تمامی آنچه که از آنان به جا مانده بود، کاملا نگهداری و تقدیس شود، محمد هم می‌گوید که بر آنان مسجدی بنا نهاده شد؛ در تمامی آیات قرآن، منظور از مسجد، پرستشگاه مسلمانان است؛ در این کتاب از بیع به عنوان کلیسا یاد شده؛ چگونه پیش از محمد، مسیحیان بر آن غار مسجدی بنا نهادند!؟ احتمالا مسلمین خواهند گفت که منظور از مسجد، عبادتگاه است:

     كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا (کهف/21) و اینگونه بر آنان آگاه ساختیم تا بدانند كه وعده الله راست است و در رستاخیز هيچ شکى نیست، هنگامى که  میان خود در کارشان با يکديگر نزاع می‌کردند، پس گفتند "بر روى آنها ساختمانى بسازید، پروردگارشان به ایشان داناتر است و کسانى که بر کارشان چیره شدند، گفتند "مسجدی بر ایشان بنا خواهیم كرد".

7- در قرآن گفته شده که "آنها شرک به الله را کنار گذاشتند و به غار پناه بردند"؛ تا اینجا نقل قول مستقیم خبر است؛ اما ادامه را بخوانید، نتیجه جالب است؛ قرآن در ادامه همین آیه می‌گوید "تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان آسایشی بگرداند"؛ یعنی آنها به خواب رفتند تا شما (مکیان یا در حالت کلی مخاطب قرآن یعنی مسلمانان) در کارتان آسایش حاص شود؟!

همانگونه که در نقد شماره 1 گفته شد، الله هدف را دانستن اینکه چه مدت خوابیده‌اند بیان نموده است.
 (کهف/16) و  هنگامی که از آنها و آنچه که غیر از الله را می‌پرستند كناره گرفتند، پس به غار پناه بردند تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان آسایشی بگرداند.
=============================================================
=============================================================
(1) همان دقیانوس معروف.

(2) أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا (کهف/9) آيا گمان کرده‌ای كه یاران غار  و سنگ‌نبشته از نشانه‌های شگفت‌انگیز ما بوده‌اند؟ 
     إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا (کهف/10) هنگامی که مردان جوانان به سوى غار پناه بردند و گفتند "پروردگارا! از  سوی خویش به ما رحمتى ببخش و كار ما را براى ما به سرانجام رسان.
 فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا (کهف/11) پس در آن غار، چندین سال بر گوشهایشان (مهر ) زديم.
     ثمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا (کهف/12)  سپس آنان را برانگیخیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت ماندنشان را بهتر حساب كرده‌اند.
 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى (کهف/13) ما خبرشان را برای تو درست بازگو می‌کنیم؛ آنان مردان جوانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزوديم.
     وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا (کهف/14) و (ایمان) را بر دلهایشان گذاشتیم آنگاه که برخاستند و گفتند "پروردگار ما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است. غیر از او خدائی را نخواهیم خواند، و اگر گفته باشیم حتما کار بسیار بدی است.
     هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا (کهف/15)  اينان قوم ما هستند که غیر از او خدائی را گزیده‌اند. چرا بر آنها برهانى آشكار نمی‌آورند؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر  الله دروغ ببندد؟
     وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحمته ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا (کهف/16) و  هنگامی که از آنها و آنچه که غیر از الله را می‌پرستند كناره گرفتند، پس به غار پناه بردند تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان آسایشی بگرداند.
     وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا (کهف/17) و خورشید را هنگامی که بر می‌آید می‌بینی که در سمت راست غارشان است و هنگامی که  فرو می‌شود از سمت چپ ناپدید می‌شود، در حالى كه آنان در جای گسترده‌ی آن هستند اين از نشانه‌های الله است، الله هر كسی را گه  راهنمائی نماید او راهنمائی شده است و هر كس را گمراه کند، هرگز دوست کارسازی برای او نخواهد بود.
     وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا (کهف/18) و گمان می‌کنی که بیدارند در حالى كه خوابیده‌اند و آنها را به پهلوى راست و چپ می‌چرخانیم، و سگشان بر دهانه‌ی غار دو دستش را دراز کرده بود، اگر از وضع آنان آگاهی پیدا می‌کردی، آنان را رها و از ایشان گريزان می‌شدی در حالی که سرتاپایت پر از ترس بود.
     وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا (کهف/19)  اين گونه آنان را برانگیختیم تا از خودشان درباره هم پرسش کنند؛. گوينده‌ای از آنان گفت "چه اندازه مانده‌اید"؟ گفتند "یک روز یا کمتر مانده‌ایم" ؛ گفتند: پروردگارتان به آنچه مانده‌اید داناتر است، اکنون یکى‌تان را با این پولتان به شهر بفرستید، پس دقت کند کدامیک از غذاهاى آن پاکیزه‌تر است، از آن غذایی برایتان بیاورد و هوشیار باشد و هيچ كس شما را نشناسد.
إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا (کهف/20) بدون شک اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند يا شما را به آئین خود بر می‌گردانند و  آن گاه است که هرگز رستگار نخواهی شد.
كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا (کهف/21) و اینگونه بر آنان آگاه ساختیم تا بدانند كه وعده الله راست است و در رستاخیز هيچ شکى نیست، هنگامى که  میان خود در کارشان با يکديگر نزاع می‌کردند، پس گفتند "بر روى آنها ساختمانى بسازید، پروردگارشان به ایشان داناتر است و کسانى که بر کارشان چیره شدند، گفتند "مسجدی بر ایشان بنا خواهیم كرد".
     سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا  (کهف/22) به زودى خواهند گفت "سه نفر بودند، چهارمین آنها سگشان بود. و می‌گویند "پنج تن بودند ششمین آنها سگشان بود" تيری در تاريكى می‌اندازند. و  می‌گویند "هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود". بگو "پروردگارم به تعدادشان آگاهتر است، کسی غیر از تعداد کمی نمی‌داند، پس درباره‌ی ایشان آشکارا مجادله نکن و در باره‌ی‌شان از پرس و جو نکن.
لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا (کهف/23) و برای هیچ چیز نگو "فردا کننده‌ی آن هستم".
إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا (کهف/24) مگر آنكه الله بخواهد و اگر فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو "امیدوارم كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به انجام گرفتن کار باشد، راهنمائی کند. 
وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا  (کهف/25) و در غارشان سیصد سال ماندند و نُه سال افزودند
      قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا (کهف/26)  بگو "الله به آن اندازه که ماندند داناتر است. پنهان آسمان‌ها و زمين به او مال اوست؛ چه بينا و شنواست! براى آنان یاورى غیر از او  نیست و هیچ كس را در فرمانروایى خود شریک خویش نمی‌گیرد.
     اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا (کهف/27)  و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان، هیچ کسی تغییر دهنده‌ی کلمات او نیست و غیر از او هرگز پناهى نخواهى یافت.
     وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (کهف/28) و با كسانى كه پروردگارشان را بامداد و شامگاه می‌خوانند و خشنودى او را می‌خواهند، شکیبا باش و دو چشمت را از آنان نگير كه زيور زندگى دنیا را بخواهى و از آن كس كه دلش را از یاد خود غافل کرده‌ایم و از هوس خود پيروى كرده و  كارش بر زياده روی است، پیروی نكن.
     وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقًا  (کهف/29) و  بگو  "حق از پروردگارتان است" پس هر كه (الله) بخواهد پس(او) ایمان آورد و هر كه بخواهد کافر شود، كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده‌ایم كه سراپرده‌هایش آنان را در بر می‌گیرد و اگر فریادرسى بجویند، به آبى مانند مس گداخته كه چهره‌ها را برشته می‌کند یاری می‌شوند؛ وای! چه نوشیدنی بدی و چه جایگاه زشتی! تناقضات قرآن در باب جهنم


(3)  اختلفوا فی الرقیم؛ قال سعبد این جبیر هو لوح کتب فیه اسماء اصحاب الکهف و قصصهم و هذا اظهر الاقاویل؛ ثم وضعوه على باب الکهف وکان اللوح من رصاص و قیل من حجاره فعلى هذا يكون الرقيم بمعنى المرقوم أی "المكتوب والرقم الکتابه.
 وحكي عن ابن عباس أنه اسم للوادي الذي فيه أصحاب الكهف وعلى هذا هو من رقمة الوادي وهو جانبه . 
وقال كعب الأحبار هو اسم للقرية التي خرج منها أصحاب الكهف . 
وقيل : اسم للجبل الذي فيه الكهف .  (تفسیر بغوی)

(4)  و قال علی بن ابی طلحه عن ابن عباس الرقیم، الكتاب. و قال سعید بن جبیر:  "الرقيم" لوح من حجاره، کتبوا فیه قصص اصحاب الکهف ثم وضعوه على باب الکهف. (تفسیر ابن کثیر)


(5) الرقیم لوح من حجاره كتبوا فیه قصص اصحاب الکهف، ثم وضعوه على باب الکهف .  (تفسیر طبری)

(6)  الرقبم لوح من حجاره و قیل من رصاص کتب فیه اسمائهم و قصتهم و شد ذلک اللوح على باب الکهف وهذا قول جمیع اهل المعانی والعربیه؛ قالوا "الرقيم الکتاب والاصل فیه المرقوم  ثم نقل الى فعیل  و الرقم الکتابه"و منه قوله تعالى "كتاب مرقوم (المطففين/9). (تفسیر فخر رازی)


(7) ولا تقولن لشيء إني فاعل ذلك غدا إلا أن يشاء الله فیه مسالتان: 

غدا اخبرکم بجواب اسئلتکم  و لم يستثن فی ذالک؛  فاحتبس الوحی عنه خمسه عشر یوما حتى شق ذلک علیه و ارجف الکفار به، فنزلت علیه هذه السوره مفرجه  و امر فی هذه الایه ألا یقول فی أمر من الامور انی افعل غدا کذا وکذا، لاا ان یعلق ذلک بمشيیئه الله عز وجل حتى لایکون محققا لحکم الخب. (تفسیر قرطبی)

(8) ان اهل مکه سالوه عن الروح وعن اصحاب الکهف وعن ذی القرنین فقال اخبرکم غدا و لم یقل ان شاء الله؛ فلبث الوحی ایاما ثم نزلت هذه الایه: واذکر ربک إذا نسيت.  (تفسیر بغوی)


(9) ان القوم لما سالوا النبی (ص) عن المسائل الثلاثه؛ قال علیه السلام : اجيیکم عنها غدا  و لم یقل ان شاء الله ؛ فاحتبس الوحی خمسه عشر يوما  وفی روايه اخرى اربعين يوما، ثم نزلت هذه الایه. (تفسیر فخر رازی)


(10)  لما سئل عن قصه اصحاب الکهف "غدا أجيبكم" فتاخر الوحی خمسه عشر یوما  و قد ذكرناه بطوله فی اول السوره  فاغنى عن اعادته. (تفسیر ابن کثیر)


۲۲ نظر:

ناشناس گفت...

تشکر بابت زحماتی که بابت روشنگری میکشید. بسیاز زیبا و خواندنی بود.

ناشناس گفت...

مطالبی که نوشتی دلایل علمی وتاریخی نداردوبه گفته ی جنابعالی رستاخیزی وعدالتی وجودندارد.وهرکسی میتواند به صدهاانسان بیگناه تجاوزکند وبعدخیالش راحت زندگی کند.ثانیااین سرگذشت اصحاب کهف کاملاباواقعیات علمی امروزصدق میکند .به راحتی علم توانسته است یک نفری که بیماربوده بیست سال فریزنگهدارد وبعداورادوباره به چرخه ی زندگی اولش برگرداند.واینکاربرای خدابسیارآسانست.البته برای آنان که دلهایشان زنگاربسته باورش بسیارسخت هست.خداهمه راهدایت کند.

ناشناس گفت...

اینجا بدون گفتم باید بدون گفتن باشه!اصلاح کنید:
"4- مکیان از او در مورد این داستان، پرس و جو می‌کنند، او به آنان می‌گوید که فردا به شما خبر خواهم گفت، ظاهرا نتوانست اطلاعاتی در این زمینه کسب کند و به قولش وفا کند؛ همین موضوع سبب شد که آنان وی را مسخره کنند؛ او در توجیه گفت "چون من با قاطعیت، بدون گفتم انشاءالله، گفتم که فردا پاسخ شما را خواهم داد وحی در این مدت 15 و در برخی روایات تا 40 روزه، قطع شدهاست"."

ناشناس گفت...

اسلام بر 4پایه بنا گشته دروغ سفسطه ماله کشی و تعصب.

Unknown گفت...

افسانه محمد پیامبر سر گردنه بگیر و مرتاض و خرمرد رند و شهوت ران و بچه باز و تروریست اسلام و شیعیان دزد وحشی عقب مونده ذهنی مردم آزار اثنی حشری و شهوتی چی پس ؟! اونا رو نمیگی ؟! از اونا زیاد بگو !

ناشناس گفت...

چرا برای مهمترین ادعاهای خودمرجع ذکر نمی کنید؟ مثلاً مراجع این ادعاها چیست؟

"هنگامی که او هنوز در مکه مشغول تبلیغ این ادعا بود که با الله در ارتباط است، از وی در مورد داستان خفتگان غار (یاران غار)، پرسیده شد؛ او با این گمان که می‌تواند اطلاعاتی از دیگران در مورد این افسانه به‌ دست آورد، پاسخ داد "فردا به شما خواهم گفت"، ولی نه تنها فردا، که در برخی از روایات تا چهل روز نتوانست این داستان را بیان نماید و پس از آن، به صورتی مبهم از قول الله داستان را بیان نمود"

پرنسا گفت...

جناب مسلمان متعصب که کوریت اجازه نمیده مطالبش رو بخونی، این چیه: 4- مکیان از او در مورد این داستان، پرس و جو می‌کنند، او به آنان می‌گوید که فردا به شما خبر خواهم گفت، ظاهرا نتوانست اطلاعاتی در این زمینه کسب کند و به قولش وفا کند؛ همین موضوع سبب شد که آنان وی را مسخره کنند؛ او در توجیه گفت "چون من با قاطعیت، بدون گفتن انشاءالله، گفتم که فردا پاسخ شما را خواهم داد وحی در این مدت 15 و در برخی روایات تا 40 روزه، قطع شدهاست".
متن این روایت در تفسیر قرطبی (7)، بغوی (8)، فخر رازی(9) و ابن کثیر (10):
لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا (کهف/23) و برای هیچ چیز نگو "فردا کننده‌ی آن هستم".
------------------------------
شماره 4ش را کامل بخوان.

ناشناس گفت...

جناب نامسلمان متعصب کور!
در هیچکدام از آن مراجع کذایی هیچ یک از این جملات وجود ندارد حتی به شکل مفهومی:

"هنگامی که او هنوز در مکه مشغول تبلیغ این ادعا بود که با الله در ارتباط است، از وی در مورد داستان خفتگان غار (یاران غار)، پرسیده شد؛ او با این گمان که می‌تواند اطلاعاتی از دیگران در مورد این افسانه به‌ دست آورد، پاسخ داد "فردا به شما خواهم گفت"، ولی نه تنها فردا، که در برخی از روایات تا چهل روز نتوانست این داستان را بیان نماید و پس از آن، به صورتی مبهم از قول الله داستان را بیان نمود"

تمام این عبارت من درآوردی و زایده داستان پردازی نویسنده این بلاگ است.

ناشناس گفت...

اي ابله بيخرد كجا علم امروز توانسته شخصي را بيست سال منجمد كند ؟ اصلا بگو بيست ثانيه ! سلولي كه يخ بزند بدليل انبساط اب منجمد از داخل له و لورده ميشود و بعد ازاب شدن محتويات هر سلول در واقع مثل يك سوپ شده بيشتر تا سلول زنده
اخر اين همه بيسوادي با اطمينان را از كجا مياوريد و به كله پوكتان تزريق كرديد؟

ناشناس گفت...

ادب ومعرفت بی دینیان مثل استدلالشان هست ولی خدای من درقرآن کریم می فرماید :واذاخاطبهم الجاهلون قالواسلاما:وهرگاه جاهل ونادانی شماسرزنش کرد به اوسلام کنید واورامحترم بشمارید.ثانیامتاسفم که اطلاعات علمیت درحدصفره.درنشریات ژاپنی سرچ کن این موضوع راالبته اگرژاپن ومالزی رفته باشید.به هرحال خداهدایتت کند تاادب رارعایت کنید.

ناشناس گفت...

"واذاخاطبهم الجاهلون قالواسلاما"

البته خوب میدانیم که قرآن به همین گفته خودش هم عمل نمیکند!

فحاشیهای قرآن به دیگران:

https://mamnoe.wordpress.com/%d9%81%d8%ad%d8%a7%d8%b4%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/


مسلمین محترم، اینهمه دلیل و برهان برای شما آورده شده. دست از تعصب بردارید.

ناشناس گفت...

مدتی است که میگویند در ژاپن فلان چیز قرآن تایید شده است. این خبر دروغ است.

در مورد منجمد کردن انسان، علم هنوز نمیتواند فرد را پس از منجمد زنده کند:

https://fa.wikipedia.org/wiki/سرمازیستی

Cryonics

حال فرض کنیم طبق گفته آن مسلمان بالا، در آینده این کار ممکن شود. در این صورت انسان هم میتواند چنین کاری بکند و معجزه نیست. معجزه چیزی است که از توانایی انسان خارج باشد. در ضمن داستان اصحاب کهف ابدا قابل اثبات نیست و اینکه کسی بخواهد بگوید چه بوده یا چه نبوده یا زنده شدنشان به چه نحو بوده، بی ربط است. کسی برای افسانه دلیل تراشی نمیکند. مثلا روزی معتقد بودند که دنیا روی لاکپشتی عظیم الجثه قرار دارد. حال شما هر چه هم استدلال کنید که لاکپشت میتوانسته اینقدر وزن داشته باشد، یا لاکش چه جنسی داشته باشد، بی هوده است. افسانه اصحاب کهف هم همین است. از لحاظ تاریخی قابل اثبات نیست، بلکه با عقل و منطق هم ناسازگار است.

ناشناس گفت...

میخواستم از شما تشکر کنم که سایت شما نقش زیادی در تغییر تفکر من داشته است. بطوری که رسما در خانواده اعلام نمودم که دیگر خود را مسلمان نمیدانم.

در ضمن، موضوع هنوز کار زیادی از طرف شما و ما میطلبد. گرچه مسلمانی عده زیادی از هم‌میهنان سست شده است ولی با توجه به کامنت زیر در سایت گویا، که فکر میکنم درست گفته باشد، موضوع هنوز صد در صد نیست. مثلا عده زیادی که ناتوان از رد کامل اسلام هستند و جرات روانی یا اجتماعی آنرا ندارند در حال ایجاد اسلامهای نوین در ذهن خود یا در صحنه اجتماعی هستند یا بهرحال اثر اسلام در ذهن آنها باقی است. برای نمونه در صحنه آشکار اجتماعی: اسلام سروش و گنجی و اسلام طاهری (عرفان حلقه). با دو نفر هم بر خورد داشته‌ام که از چاه درآمده و به چاله افتاده‌اند و مسیحی و بهایی شده اند.

کامنت گفته شده:
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/08/200854.php
دین گریزی ایرانیان در حال حاضر از کیفیتِ سیاسی برخوردار است. کنار گذاشتن دین به مثابه یک «جهان بینی» فقط زمانی صورت می‌گیرد که یک انسان، جهان‌بینی علمی را جایگزین آن بکند. از این رو، دین گریزی کنونی ایرانیان، گریز از آن دینی است که «روحانیت به مثابه نماد دین» آن را نمایندگی می‌کند. ولی این به معنی ترکِ دین به طور کلی (هنوز) نیست.

بی‌اعتنایی دینی دختران و پسرانی که حتا صد قلم آرایش می‌کنند، به معنی بی‌دینی آنان نیست. حتا اگر با کلمات رکیک علیه «آل محمد» بر صحنه ظاهر شوند. آن‌ها هنوز در گوهر خود، دینی هستند و تکیه‌گاه درونی‌شان دین است ولی نه آن نسخه‌ای که روحانیت تجویز می‌کند.

این که شما می‌گویید دغدغه‌ی واقعی روحانیون مستقل باید «اسلام می‌رود» باشد، هم درست است و هم نادرست. درست است چون آن اسلامی «در حال رفتن» است که روحانیت سنتی به طور کلی آن را نمایندگی می‌کند، نادرست است چون مردم به گونه‌ای اتوماتیک وار نسخه‌ای دیگر از دین را که با شرایط زندگی کنونی‌شان همخوان‌تر است پیدا خواهند کرد، یعنی بر خلاف نظر شما «اسلام نمی‌رود» یعنی به این سادگی نمی‌تواند برود زیرا به زمان بسیار طولانی‌تری نیازمند است.

arsh irani گفت...

درود بر شما، من هم با شما موافقم که بی اعتنائی به دین دلیل بر بی دینی نیست، اگر خلاف این را جائی گفتم اشتباه کردم، من همواره معتقدم که از دل اسلام نرم، اسلام سخت هم خواهد روئید؛زیرا قران که کتاب اصلی مسلمانان است پر است از دستور به جنایت،ایجاد تنفر و ترویج خرافه.
دوره افول و صعود اسلام معمولا روندی است سینوسی، ولی امیدوام در فضای کنونی اینترنت و گردش اطلاعات این روند نزولی گردد.
شادکام و پیروز باشید!

پدرام گفت...

آرش عزیز
به نظر من، مقدار بسیار زیادی از متن قرآن، فاقد معنی و مفهومه. مثلاً در همین قسمت از سوره کهف به این جملات توجه کنید:
آيا گمان کرده‌ای كه یاران غار و سنگ‌نبشته از نشانه‌های شگفت‌انگیز ما بوده‌اند؟ {سنگ نبشته دیگه چیه؟}
پس در آن غار، چندین سال بر گوشهایشان مُهر زديم. {یعنی خدا ناشنواشون کرد؟ مگه داستان در مورد خوابیدن نیست. پس چرا ناشنوا؟}
سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت ماندنشان را بهتر حساب كرده‌اند. {واقعاً بیمعنی!!!}
خورشید را هنگامی که بر می‌آید می‌بینی که در سمت راست غارشان است، و هنگامی که فرو می‌شود از سمت چپ ناپدید می‌شود {چه ربطی به موضوع داره؟}
الله هر كسی را که راهنمائی نماید او راهنمائی شده است {علم غیب!}
سگشان بر دهانه‌ی غار دو دستش را دراز کرده بود {چه اهمیتی داره. چرا باید این رو میگفت؟}
اکنون یکى‌تان را با این پولتان به شهر بفرستید، پس دقت کند کدامیک از غذاهاى آن پاکیزه‌تر است {پاگیزگی غذا چه ارتباطی به ماجرا داره؟}
-------------------------------------------------
من فکر میکنم دلیلش اینه که نگارش عربی نقطه و صدا نداشته و به همین دلیل متنی که الان به نام قرآن میشناسیم، متفاوت با متن اصلیه. چون در نگارش عربی در زمان پیامبر نه فقط صداهای اَ اِ اُ بلکه صداهای آ او ای هم نوشته نمیشد. یعنی کلمات کتب، کاتب، کتاب، کتیب همه به یک صورت نوشته میشد.
همینطور به علت نداشتن نقطه، کلمه های کتت، کنات، کباب، کبوت، کثیت و هزاران کلمه بامعنی یا بیمعنی دیگر، همه مثل کتب نوشته میشدند.
در واقع نگارش عربی، نگارش بسیار ابتدایی بوده و اصلاً به عنوان روشی برای ثبت متون کارآرایی نداشته. ازطرفی بسیاری از مسلمانان هم نگارش قرآن به زبانها یا روشهای بهتر رو بدعت میدونستند و با آن مخالف بودند. به همین دلیل قرآن تا قبل از اینکه با استفاده از خطوط مدرن ثبت بشه، به شدت تغییر پیدا کرده و چنین جملات بیمعنی از قرآن به جا مانده.
لطفاً بفرمایید نظر شما در این مورد چیست؟

arsh irani گفت...

پدرام گرامی، بخش نخست سخنان شما کاملا درست است.
اما با بخش دوم موافق نیستم، قرآن درست است که به صورت مکتوب در زمان عثمان گردآوری شد ولی همواره عده‌ی زیادی کل قران را حفظ بودند، در آن زمان به جای اتکا به متن، بیشتر بر شنیدن از حافظان تأکید بود، پس در زمان اعراب گذاری، متن قرآن را بر اساس قرائتی که به تواتر رسیده بود اعراب گذاری نمودند و از این جهت به نظر من این قران همان قرانی است که گردآوری شد.
البته نظر شخصی من است مطالعه خاصی در این زمینه ندارم و ممکن است اینگونه نباشد.
از دیدگاه شما سپاسگزارم.
پیروز باشید!

پدرام گفت...

آرش عزیز
البته توجه دارید که قرآنی که در زمان عثمان گردآوری شد هم بدون نقطه و اعراب بود. اولین بار ظاهراً "ابوالاسود دوئلی" قرآنی نوشت که در آن اِعراب به صورت نقطه هایی نشان داده شده بود. یعنی هنوز حروف ب ت ث ن ی مثل هم نوشته میشد، ولی نقطه هایی به جای صداهای اَ - اُ - اِ اضافه شده بود. تا زمانی که نقطه و صدا و تنوین به طور کامل نوشته شود و قرآن کاملاً خوانا باشد، فکر کنم 200 یا 300 سال طول کشید. در این مدت طبیعتاً باید انحرافهای بسیار زیادی در قرآن وارد شده باشد. به خصوص که اسلام به کشورهای غیر عربی مثل ایران و روم هم نفوذ پیدا کرده بود که امکان اشتباه را بیشتر میکند. از طرفی دعواهای داخلی فرقه های متعدد اسلام هم میتوانست باعث شود که هر گروه کلمات رو به نفع خودشون تغییر بدهند.
به هرحال بی معنا بودن بخش بزرگی از قرآن (به نظر من تا 40%) نکته بسیار عجیبی است که امیدوارم در این زمینه تحقیقی صورت گیرد.

ناشناس گفت...

من که با این همه پیج های ضد دین و ضد اسلام بسیار متاثر هستم، شاید اینهمه گرفتاری و بدبختی و خشکسالی ها عذاب همین اعمال باشد. خداوند همه ما و شما را به راه راست هدایت کند.کاش اطلاعات دینی داشتم و کمی شما را راهنمایی می کردم.
این پیج ها مردم را در مقابل خداوند بی پروا کرده اند. چند روز پیش نوجوانانی را دیدم که به راحتی به ساحت مقدس انبیا توهین می کردند. فقط گریستم و برایشان دعا کردم . . .

ناشناس گفت...

عزیز همه این سایت بیشتر روی این تاکید که داره که محمد دروغ نه دینها دیگه.
البته میگه بقیشم خرافات هست.
و این سایت بر پایه این هست که دین محمد کومی تورات هست و هر جی عشقش کشیده خودش اضاف کرده که به نفعش بوده از زبان خدا.
.
من خودم مشکل با این دین.
من نمیدونم چرا خدا یک بار به مسیح میگه اگه یکی زد تو گوشت اون گوشتم بیار جلو بگو تو اون گوشتم بزن تا خودش خجالت بکشه.
اونوقت به محمد میگه کافر خونش حلال بکشش زنشم که کنیزه میتونی بکنی اموالشم مال تو.
اگه خدا عالم هست و بزرگ نباید حرفش هیچوقت دو تا بشه.
من خودم مسیحی هستم و مسیحی که میگی پیام اور اور خدا هست نه خود خدا.و از مهربانیش به خدا میرسم.
و میدونم الان چی میگی میخوای بگی میخوای بگی مسیح هم اومدن پیامبر خاتم گفته بله گفته ولی محمد نیست.
اولا گفته اسمش احمد هست که محمد اسمش احمد نیست.
ولی شما میگین احمدن بهش میگفتن.منم مملیم ولی بهم نرگسم میگن.
نشد که.
اقا مشول داریدددددددددددددد اسلامتون مشکل داره.نمیتونید انکارشم کنید.
هر وقت میپرسیم میگید خدا گفته تو اسلام در من میخ نشو تحقیق نکن دیوانه میشی.
مثل بز بع بع بکن بگو چشم.
من خدا محمد قبول ندارم.چون دین خون و شمشیر و ک س کردنه.

ناشناس گفت...

راست میگی شما از کجا میاری این همه اطمینان .اطمینان شما رو گوز داشت میگفت طوفان کاترینا هستم.
کونی پرورو که میگن شماها هستید.
دینتون مشکل داره اسلامتون مشکل میخوای قبول کن نمیخوای برو خواهرتو و مادرتو بده عرب ها بگو کنیزتون هستند اینها خودمم غلامتتون فقط هواست باشه اونها کنیزهارو میکنن خودم خوشکل باشی مثل مروارید تو صدف تو هم میکنن.خخ��

ناشناس گفت...

آرش ایرانی عزیز.
واقعا دست مریزاد.
واقعا که زحمت کشیده و مشغول بیدار کردن هموطنان گول خورده ما میباشی.
بنده شخصا جنابعالی را یک آدم بسیار شجاع و توانا و با سواد و بسیار با هوش میدانم و با آنکه شما را ندیده ام شما را بسیار دوست دارم.
امیدوارم که هر روز بیش از روز قبل پیروز و کامروا باشید.
امیدوارم که روزی مردم ایران بتوانند پاسخ زحمتهای جنابعالی را داده و دست شما را بخاطر این قلم زدنها بوس کنند.
دورادور دست شما را میبوسم.

ناشناس گفت...

معنی کلمه معجزه عاجز کننده ناتوان کننده میباشد کاری را از روال طبیعی خود خارج کردن یعنی چنان قدرتی داشته باشی که بتوانی امری را از روال معمولی خود خارج کنی بسیاری از مردم با معجزه مشکل دارند وباور معجزه برای انان سخت است وانجام ان را از طرف خداوند غیر ممکن میدانند قبل از توضیح ان این نکته را باید توجه داشت افریننده جان همه چیز را بر اساس حکمت وحساب وکتاب افریده وبرای هر چیزی حد واندازه قرار داده تا موجبات سردر گمی مخلوقاتش نگردد مثلا در افرینش میوه فصل بخصوصی را قرار داده ومدت زمانی را برای فرایند رشد میوه قرار داده ورنگ مناسبی هم تعیین نموده که مردمان با این فرایند خو گرفته ورشد ان را هم میتوانند پیش بینی کنند وانتظاری غیراز ان فرایند ندارند ویا قانون جاذبه عمومی هر فردی اگر لیوانی را که در دست دارد اگر رها کند طبیعتا باید به زمین سقوط کند وبشکند واگر گاهی بیفتد وگاهی نیفتد این باعث سردرگمی واز هم پاشیده شدن امورات زندگی خواهد شد پس افریننده جهان برای ثبات جهان برای هر چیزی قانون وبرنامه ای را وضع نموده که بر اساس ان اتفاقات رخ میدهد در اینجا به این نکته مهم میرسیم که ان وضع کننده قوانین که در همه زمینه ها از سلولها واتمها گرفته تا کهکشانهای بزرگ قوانین شگفت انگیز ومحیرالعقول قانون ونظم وترتیب را حاکم کرده ایا قادر نیست که در مورارد استثنایی برای نشان دادن قدرت خود همان قوانین موضوعه خود را نقض کند ایا برقرای قوانین ونظم حیرت انگیز برای او مهمتر است ویا نفض ان بعنوان نمونه هرگز کسی به این نکته نمیاندیشد که همان خالق توانا که زمین را افریده وبا محاسبات بسیار دقیق این کره خاکی با تمام موجودات روی ان را بر گرد خورشید چنان میگرداند که بدون کوچکترین لغزشی زندگی راحت را برای ساکنین ان فراهم مینماید وشب وروز وفصول راپدید میاورد این شگفتی بزرگ را نمیبیند اما اگر کار بسیار کوچکی مثلا تبدیل تکه چوبی به یک مار بزرگ رابشنود ان را معجزه ای غیر منطقی وباور نکردنی میداند اما از کنار گردش زمین بر گرد خورشید که معجزه ای هزاران برابر بزرگتر از ان است براحتی میگذرذ وگردش زمین بر گرد خورشید را امری عادی ومعمولی وباور پذیر بحساب میاورد ویا خلقت انسان را نمینگرد که خداونداز نطفه ای ناچیزدر محدوده ای کوچک وبدون نور وهوا با خلقتهای گوناگون وشگفت انگیز به او جان میدهد واو را بمدت نه ماه در ان محفظه تنگ نگهداری میکندو چشم وگوش واعضای حیاتی را به او اعطا میکند وپس از ان مدت معین در یک فرایند شگفت انگیز با سلامت از شکم مادر خارج میکند ودر مدت بسیار کوتاهی او را برای زندگی در محیطی جدید وکاملا متفاوت با محیط قبلی مهیا میکند وهمزمان غذای مورد نیاز او را که باید کاملا سهل الهضم باشد در سینه مادرش قرار میدهد وبر اساس غریزه ای که در وجود او قرار داده نحوه استفاده از این غدا را به او اموخته است ایا ان کسی که چنین قوانین شگفت انگیز وعجیب را قرار داده عاجز است از اینکه بخشی از همین قوانین خود را نقض کند//??????????

Translate

بايگانی وبلاگ