داستان ساکنان فدک نیز مانند سایر جنایتهای محمد ابن عبدالله بسیار دردناک است، دردناک از این جهت که این مردم با مشاهدهی کشتار بیرحمانهای که در خیبر صورت گرفت، تصمیم گرفتند که تمام اموال خویش را به محمد بدهند تا جانشان در امان باشد؛ خیبر تعدادی قلعه در فاصله 165 کیلومتری مدینه بود (مکان کنونی شهر الشُریف) که گروهی از یهودیان در آنجا زندگی میکردند، پس از غارت سه قوم بنی قریظه، بنی قینقاع و بنی نضیر توسط محمد؛ تعدادی از یهودیان بنی نضیر نزد خیبریان پناه گرفته بودند، این منطقه، منطقهای حاصلخیز بود و شغل مردم آن کشاورزی.
پس از اینکه قلعه خیبر فتح شد رسول الله سایر قلعهها را یکی پس از دیگری فتح میکرد، اموال را حیازت (ضمیمه اموال خویش) نمود، تا آنکه به قلعه وطیح و قلعه سلالم که آخرین قلعههای خیبر بود رسیدند؛ آن قلعهها را هم فتح نمودند و 10 روز و اندی محاصرهشان کرد. ابن اسحاق میگوید: "پس از اینکه قلعه قموص که قلعه ابی الحقیق بود فتح شد، صفیه دختر حی بن اخطب و زنی دیگر با او اسیر شدند؛ بلال آن دو را از کنار کشتگان یهود عبور داد و چون صفیه چشمش به آن کشتگان افتاد جیغ زد و صورت خود را خراشید و خاک بر سر ریخت، رسول الله فرمود این زن فتنه انگیز را از من دور کنید.....
مردم فدک (یکی دیگر از قبایل یهودیان که کارشان کشاورزی بود) هنگامی که این جریان را شنیدند، پیکی نزد رسول الله (ص) فرستادند که به ما اجازه بده بدون جنگ از دیار خود برویم و جان خود را سالم به در ببریم و هر چه مال داریم برای مسلمین بگذاریم؛ رسول الله (ص) هم پذیرفت و آن کس که میان رسول الله و اهل فدک پیام رد و بدل میکرد محیصه بن مسعود یکی از بنی حارثه بود. (ترجمه فارسی تفسیر المیزان / جلد 18/ صفحه 442 و 443)
همین داستان در تاریخ طبری نیز آمده است (شرح)
محمد نیز نیمی از دارائیها را برای خودش برداشت و نیمی دیگر را میان مسلمانان تقسیم کرد. (سیره این هشام/ ذکر المسیر الی خیبرفی المحرم /سنه سبع / امر فدک فی خبر خیبر)
در کتاب دانشنامه جهان اسلام نوشته موسسه دائره المعارف فقه اسلام جلد 1 صفحه 2378 آمده:
زمینهای بنی نضیر نخستین غنایم غیر منقول بود که در سال چهارم در اختیار مسلمانان قرار گرفت و میان مهاجران تقسیم شد؛ سپس در سال هفتم هجری، اهل فدک با پیامبر نسبت به سرزمینهایشان مصالحه کردند، نیمی از آن به فیء به شخص پیامبر رسید و نیم دیگر میان مسلمانان تقسیم شد.
اما دعوائی که پس از مرگ محمد بر سر این اموال میان ابوبکر و علی و فاطمه درگرفت، زنان محمد بر سر ارثیه کوتاه آمدند اما فاطمه بغض ابوبکر را تا آخر عمرش به دل گرفت:
ابتدا زنان محمد تصمیم گرفتند که عثمان ابن عفان را نزد ابوبکر برای دریافت ارثیهی خویش بفرستند، در صحیح بخاری به نقل از عایشه گفته شده که خطاب به سایر زنان گفت "آیا رسول الله نگفت آن چیزی ما به جا میگذاریم صدقه است؟ " (1)
در صحیح مسلم / کتاب الجهاد و السیر/ باب قول النبی (ص) لانورث ماترکنا فهو صدقه، در این زمینه 5 حدیث وجود دارد که محمد گفته ما انبیاء هر چیزی که پس از مرگ به جا میگذاریم پس از کسر نفقه زنانم و خرج کارگزارانم صدقه است. (2)
و در صحیح بخاری (3)
همچنین هنگامی که پس از مرگ محمد، فاطمه درخواست صدقهای که در مدینه مردم به محمد میدادند و یک پنجم (خمس) اموال خیبر و فدک را نمود، ابوبکر به او گفت که از رسول الله شنیده که ما پیامبران هیچ ارثی را از خود بر جا نمیگذاریم (4).
فاطمه هم ناراحت شد و به همین خاطر تا آخر عمرش با ابوبکر سخن نگفت و علی هم پس از مرگش شبانه او را دفن نمود... (5)
===============================
(1) حدثنا عبد الله بن مسلمه عن مالک عن ابن شهاب عن عروه عن عائشه رضی الله عنها ان ازواج النبی صلى الله عليه و سلم حين توفی رسول الله صلى الله عليه و سلم اردن ان يبعثن عثمان الى ابی بكر يسالنه ميراثهن؛ فقالت عائشه اليس قد قال رسول الله صلى الله عليه و سلم لا نورث ما تركنا صدقه
(2) لا نورث ما تركنا صدقه.... (4 حدیث) / لا يقتسم ورثتی دينارا ما تركت بعد نفقه نسائی ومئونه عاملی فهو صدقه... /
(3) حدثنا اسماعيل قال حدثنی مالک عن أبی الزناد عن الأعرج عن أبی هريره ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: لا يقتسم ورثتی دينارا ما تركت بعد نفقه نسائی و مئونه عاملی فهو صدقه.
(4) صحیح بخاری/کتاب العلم/ باب العلم والعظه بالیل:
عن عائشه ان فاطمهعليها السلام ارسلت الى ابی بكر تساله ميراثها من النبی صلى الله عليه و سلم فيما افاء الله على رسوله صلى الله عليه و سلم تطلب صدقه النبی صلى الله عليه و سلم التي بالمدينه و فدک و ما بقی من خمس خيبر، فقال ابو بكر "ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لا نورث ما تركنا فهو صدقه نما ياكل آل محمد من هذا المال يعنی مال الله ليس لهم أن يزيدوا على الماكل وانی و الله لا أغير شيئا من صدقات النبی صلى الله عليه و سلم التی کانت عليها فی عهد النبی صلى الله عليه و سلم ولاعملن فيها بما عمل فيها رسول الله صلى الله عليه و سلم فتشهد علی ثم قال انا قد عرفنا يا ابا بكر فضيلتک و ذكر قرابتهم من رسول الله صلى الله عليه و سلم و حقهم فتكلم ابو بكر فقال والذی نفسی بيده لقرابه رسول الله صلى الله عليه و سلم احب الیَ ان اصل من قرابتی.
(5) صحیح بخاری/کتاب تفسیر القرآن سوره حجر / باب قوله و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین:
عن عائشه ان فاطمه عليها السلام بنت النبی صلى الله عليه و سلم ارسلت الى ابی بكر تساله ميراثها من رسول الله صلى الله عليه و سلم مما افاء الله عليه بالمدينه و فدک وما بقیَ من خمس خيبر فقال ابو بكر ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لا نورث ما تركنا صدقه انما ياكل آل محمد صلى الله عليه و سلم فی هذا المال و انی و الله لا اغير شيئا من صدقه رسول الله صلى الله عليه و سلم عن حالها التی كان عليها فی عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم ولاعملن فيها بما عمل به رسول الله صلى الله عليه وسلم فابی ابوبكر ان يدفع الى فاطمه منها شيئا فوجدت فاطمه على أبی بكر في ذلک فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد النبی صلى الله عليه وسلم سته أشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی ليلا و لم يؤذن بها ابا بكر و صلى عليها و كان لعلی من الناس وجه حيات فاطمه فلما توفيت استنكر علی وجوه الناس فالتمس مصالحه ابی بكر و مبايعته و لم يكن يبايع تلک الأشهر فارسل الى ابی بكر ان ائتنا و لا ياتنا احد معک كراهيه لمحضر عمر فقال عمر لا و الله لا تدخل عليهم وحدک فقال ابو بكر و ما عسيتهم ان يفعلوا بی والله لآتينهم فدخل عليهم أبو بكر فتشهدعلی فقال ینا قد عرفنا فضلک و ما اعطاک الله ولم ننفس عليک خيرا ساقه الله الیک ولكنک استبددت علينا بالامر وكنا نرى لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم نصيبا حتى فاضت عينا أبی بكر فلما تكلم ابو بكر قال و الذی نفسی بيده لقرابه رسول الله صلى الله عليه و سلم احب الی ان اصل من قرابتی و اما الذی شجر بينی و بينكم من هذه الاموال فلم آل فيها عن الخير و لم اترک امرا رايت رسول الله صلى الله عليه و سلم يصنعه فيها الا صنعته فقال علی لابی بكر موعدک العشيه للبيعه فلما صلى أبو بكر الظهر رقی على المنبر فتشهد وذكر شان علی وتخلفه عن البيعه و عذره بالذی اعتذر یليه ثم استغفر و تشهد علی فعظم حق ابی بكر وحدث انه لم يحمله على الذی صنع نفاسه على ابی بكر و لا انكارا للذی فضله الله به و لكنا نرى لنا فی هذا الامر نصيبا فاستبد علينا فوجدنا فی انفسنا فسر بذلک المسلمون وقالوا اصبت و كان المسلمون الىعلی قريبا حين راجع الامر المعروف.
پس از اینکه قلعه خیبر فتح شد رسول الله سایر قلعهها را یکی پس از دیگری فتح میکرد، اموال را حیازت (ضمیمه اموال خویش) نمود، تا آنکه به قلعه وطیح و قلعه سلالم که آخرین قلعههای خیبر بود رسیدند؛ آن قلعهها را هم فتح نمودند و 10 روز و اندی محاصرهشان کرد. ابن اسحاق میگوید: "پس از اینکه قلعه قموص که قلعه ابی الحقیق بود فتح شد، صفیه دختر حی بن اخطب و زنی دیگر با او اسیر شدند؛ بلال آن دو را از کنار کشتگان یهود عبور داد و چون صفیه چشمش به آن کشتگان افتاد جیغ زد و صورت خود را خراشید و خاک بر سر ریخت، رسول الله فرمود این زن فتنه انگیز را از من دور کنید.....
مردم فدک (یکی دیگر از قبایل یهودیان که کارشان کشاورزی بود) هنگامی که این جریان را شنیدند، پیکی نزد رسول الله (ص) فرستادند که به ما اجازه بده بدون جنگ از دیار خود برویم و جان خود را سالم به در ببریم و هر چه مال داریم برای مسلمین بگذاریم؛ رسول الله (ص) هم پذیرفت و آن کس که میان رسول الله و اهل فدک پیام رد و بدل میکرد محیصه بن مسعود یکی از بنی حارثه بود. (ترجمه فارسی تفسیر المیزان / جلد 18/ صفحه 442 و 443)
همین داستان در تاریخ طبری نیز آمده است (شرح)
محمد نیز نیمی از دارائیها را برای خودش برداشت و نیمی دیگر را میان مسلمانان تقسیم کرد. (سیره این هشام/ ذکر المسیر الی خیبرفی المحرم /سنه سبع / امر فدک فی خبر خیبر)
در کتاب دانشنامه جهان اسلام نوشته موسسه دائره المعارف فقه اسلام جلد 1 صفحه 2378 آمده:
زمینهای بنی نضیر نخستین غنایم غیر منقول بود که در سال چهارم در اختیار مسلمانان قرار گرفت و میان مهاجران تقسیم شد؛ سپس در سال هفتم هجری، اهل فدک با پیامبر نسبت به سرزمینهایشان مصالحه کردند، نیمی از آن به فیء به شخص پیامبر رسید و نیم دیگر میان مسلمانان تقسیم شد.
اما دعوائی که پس از مرگ محمد بر سر این اموال میان ابوبکر و علی و فاطمه درگرفت، زنان محمد بر سر ارثیه کوتاه آمدند اما فاطمه بغض ابوبکر را تا آخر عمرش به دل گرفت:
ابتدا زنان محمد تصمیم گرفتند که عثمان ابن عفان را نزد ابوبکر برای دریافت ارثیهی خویش بفرستند، در صحیح بخاری به نقل از عایشه گفته شده که خطاب به سایر زنان گفت "آیا رسول الله نگفت آن چیزی ما به جا میگذاریم صدقه است؟ " (1)
در صحیح مسلم / کتاب الجهاد و السیر/ باب قول النبی (ص) لانورث ماترکنا فهو صدقه، در این زمینه 5 حدیث وجود دارد که محمد گفته ما انبیاء هر چیزی که پس از مرگ به جا میگذاریم پس از کسر نفقه زنانم و خرج کارگزارانم صدقه است. (2)
و در صحیح بخاری (3)
همچنین هنگامی که پس از مرگ محمد، فاطمه درخواست صدقهای که در مدینه مردم به محمد میدادند و یک پنجم (خمس) اموال خیبر و فدک را نمود، ابوبکر به او گفت که از رسول الله شنیده که ما پیامبران هیچ ارثی را از خود بر جا نمیگذاریم (4).
فاطمه هم ناراحت شد و به همین خاطر تا آخر عمرش با ابوبکر سخن نگفت و علی هم پس از مرگش شبانه او را دفن نمود... (5)
===============================
(1) حدثنا عبد الله بن مسلمه عن مالک عن ابن شهاب عن عروه عن عائشه رضی الله عنها ان ازواج النبی صلى الله عليه و سلم حين توفی رسول الله صلى الله عليه و سلم اردن ان يبعثن عثمان الى ابی بكر يسالنه ميراثهن؛ فقالت عائشه اليس قد قال رسول الله صلى الله عليه و سلم لا نورث ما تركنا صدقه
(2) لا نورث ما تركنا صدقه.... (4 حدیث) / لا يقتسم ورثتی دينارا ما تركت بعد نفقه نسائی ومئونه عاملی فهو صدقه... /
(3) حدثنا اسماعيل قال حدثنی مالک عن أبی الزناد عن الأعرج عن أبی هريره ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: لا يقتسم ورثتی دينارا ما تركت بعد نفقه نسائی و مئونه عاملی فهو صدقه.
(4) صحیح بخاری/کتاب العلم/ باب العلم والعظه بالیل:
عن عائشه ان فاطمهعليها السلام ارسلت الى ابی بكر تساله ميراثها من النبی صلى الله عليه و سلم فيما افاء الله على رسوله صلى الله عليه و سلم تطلب صدقه النبی صلى الله عليه و سلم التي بالمدينه و فدک و ما بقی من خمس خيبر، فقال ابو بكر "ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لا نورث ما تركنا فهو صدقه نما ياكل آل محمد من هذا المال يعنی مال الله ليس لهم أن يزيدوا على الماكل وانی و الله لا أغير شيئا من صدقات النبی صلى الله عليه و سلم التی کانت عليها فی عهد النبی صلى الله عليه و سلم ولاعملن فيها بما عمل فيها رسول الله صلى الله عليه و سلم فتشهد علی ثم قال انا قد عرفنا يا ابا بكر فضيلتک و ذكر قرابتهم من رسول الله صلى الله عليه و سلم و حقهم فتكلم ابو بكر فقال والذی نفسی بيده لقرابه رسول الله صلى الله عليه و سلم احب الیَ ان اصل من قرابتی.
(5) صحیح بخاری/کتاب تفسیر القرآن سوره حجر / باب قوله و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین:
عن عائشه ان فاطمه عليها السلام بنت النبی صلى الله عليه و سلم ارسلت الى ابی بكر تساله ميراثها من رسول الله صلى الله عليه و سلم مما افاء الله عليه بالمدينه و فدک وما بقیَ من خمس خيبر فقال ابو بكر ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لا نورث ما تركنا صدقه انما ياكل آل محمد صلى الله عليه و سلم فی هذا المال و انی و الله لا اغير شيئا من صدقه رسول الله صلى الله عليه و سلم عن حالها التی كان عليها فی عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم ولاعملن فيها بما عمل به رسول الله صلى الله عليه وسلم فابی ابوبكر ان يدفع الى فاطمه منها شيئا فوجدت فاطمه على أبی بكر في ذلک فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد النبی صلى الله عليه وسلم سته أشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی ليلا و لم يؤذن بها ابا بكر و صلى عليها و كان لعلی من الناس وجه حيات فاطمه فلما توفيت استنكر علی وجوه الناس فالتمس مصالحه ابی بكر و مبايعته و لم يكن يبايع تلک الأشهر فارسل الى ابی بكر ان ائتنا و لا ياتنا احد معک كراهيه لمحضر عمر فقال عمر لا و الله لا تدخل عليهم وحدک فقال ابو بكر و ما عسيتهم ان يفعلوا بی والله لآتينهم فدخل عليهم أبو بكر فتشهدعلی فقال ینا قد عرفنا فضلک و ما اعطاک الله ولم ننفس عليک خيرا ساقه الله الیک ولكنک استبددت علينا بالامر وكنا نرى لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم نصيبا حتى فاضت عينا أبی بكر فلما تكلم ابو بكر قال و الذی نفسی بيده لقرابه رسول الله صلى الله عليه و سلم احب الی ان اصل من قرابتی و اما الذی شجر بينی و بينكم من هذه الاموال فلم آل فيها عن الخير و لم اترک امرا رايت رسول الله صلى الله عليه و سلم يصنعه فيها الا صنعته فقال علی لابی بكر موعدک العشيه للبيعه فلما صلى أبو بكر الظهر رقی على المنبر فتشهد وذكر شان علی وتخلفه عن البيعه و عذره بالذی اعتذر یليه ثم استغفر و تشهد علی فعظم حق ابی بكر وحدث انه لم يحمله على الذی صنع نفاسه على ابی بكر و لا انكارا للذی فضله الله به و لكنا نرى لنا فی هذا الامر نصيبا فاستبد علينا فوجدنا فی انفسنا فسر بذلک المسلمون وقالوا اصبت و كان المسلمون الىعلی قريبا حين راجع الامر المعروف.
۴ نظر:
بحث پیرامون اینکه ،زمینهای موسوم به فدک،چطور به دست موحدان و لشکر فاتح اسلام افتاد،بحثی دیگرست.اما چیزی که خیلی مایلم راجع بهش صحبت کنم،اتفاقات بعد از فدک هست.همینطور که ذکر کردید،فاطمه ادعای تملک بر کلیه اموال فدک رو میکنه.یعنی این زن جاه طلب و حریص،اعتقاد داشته که 1- فدک،ارث پدرش بوده در دست مسلمین! یعنی معتقد بوده که مسلمانان وظیفه شان بوده که بروند و بجنگند و این زمینها را به دست بیاورند.و سپس دو دستی تقدیم کنند به خانم و هیچ سهمی هم نخواهند.جالب اینکه ،این بانوی استالینیست،که معلوم نیست اگر به قدرت میرسید چه میکرد،منکر سهم سایر دختران و فرزندان رسول هم بوده(فارغ از اینکه در آن زمان،بوده یا نبوده اند) 2-ادعای فاطمه،به قدری مضحک و بیجا بوده که علی و بنی هاشم و قریش ، کوچکترین اعتراضی به ابی بکر و عمر،که از قبائل مطرح و بزرگ نبوده اند نیز،نمیکنند.هرگز به پشتیبانی او برنمیخیزند و حتی؛ در احادیثی ،میبینیم که فاطمه به علی فحاشی کرده و وی را کسی میداند که برای دیگران شمشیر میزند و برای خانواده اش،به موش آبکشیده تبدیل شده.طمع و جاه طلبی سیری ناپذیر فاطمه،در تسلط بر علی،واضح است.در احادیث دیگر میبینیم که فاطمه هرگز اجازه نداد که علی از حق اسلامی خویش،برای ازدواج دوم ،استفاده کند. 3-جهل عمیق فاطمه به قرآن در سخنرانی مضحک فدکیه،واضح و عیان میشود.در این سخنرانی مثلاً کوبنده،که واضحاً توسط علمای جاعل شیعی ،نوشته شده است، ادعا میشود که چون طبق آیه شریفه؛سلیمان وارث داوود شده و یحیی وارث زکریا،پس خانم هم باید وارث محمد شود و فدک و خمس و بیت المال را وارد جیب مبارک کند.درحالی که فاطمه و ویراستار جاعلش گویا عربی بلد نبوده و آیه قبل و بعد را نمیبینند که مساله وراثت مذکور ،وراثت حکمت و حکم نبوت یک نبی از یک نبی دیگرست و یحیی،تشت و آفتابه حمام یا ماهیتابه و پیشبند پدرش را به ارث نبرده است!! بلکه حکم نبوت وی را به ارث برده.اگر چنین بود که همواره این حکم به فرزندان برسد،پس وارث سلیمان کیست؟ حال آنکه میدانیم ،سلیمان قطعاً ولیعهدی در سلطنت داشته و یا حداقل کسی بعد از او سلطان بنی اسرائیل شده است،اما آن شخص وارث حکم نبوت او نشده. جالب آنکه در مناظراتی که قبل از خطبه کذائی فدکیه،انجام میگیرد،امیر المومنین عمر بن خطاب رضی الله عنه،کاملاً فاطمه را در باره اینکه آیا فدک حق اوست یا خیر،شکست میدهد و مخصوصاً احادیث مورد اشاره شیعه،که همگی توسط متقی هندی و ابن ابی الحدید ،دو شیعه تقیه کرده در لباس معتزله ،همگی حاکی از متانت و علم ابی بکر،و جدی بودن و علم عمر هستند.4-پس از رسوائی فاطمه در دارالخلافه و به بیرون پرتاب شدنش،او که بر طبق حدیثی مهمل و اشتباه،معتقد بوده که بهترین کار زن،اینست که کسی صدایش را نشنود،یک تنه میرود و معرکه میگیرد و خطبه فدکیه را شروع میکند.جالب اینکه،این مراسم کاملاً شبیه مراسم فعلی ایرانیان است.فاطمه با یک ناله بلند شروع میکند مراسم را !!!! و ملت هم هنوز هیچی نشده،گریه میکنند !!!! فاطمه سپس با بریده بریده کردن چند آیه قرآن و خواندن آنها پشت سر هم،طوری وانمود میکند که علم بی نظیری دارد.در حالی که این تنها در مقابل ایرانیان حاضر در یک جلسه مداحی ممکنست.و نه اصحاب نبی که خودشان عرب حجازی و قاریان و حافظان قرآن و مفسران و مبلغان و مفتیان صحابه بوده اند.بالاخره فاطمه راضی شده و چیزی که دنبالش هست را بیان میکند.یعنی خواستن اموالی که مسلمانان برایش شهید داده اند.جالب اینکه جاعلان این خطبه متعفن و دروغین،اینطور نوشته اند که در اواسط سخنرانی کذائی حاجیه خانم،اصحاب، بسیار ترغیب شده اند که بروند و کله ابی بکر و عمر،را بکنند!! خطبه خیلی جالب پیش میرود و فاطمه در حالی که گرم شده و کم مانده که کره زمین را هم از اعراب دست و صورت نشسته حاضر در خطبه اش، طلب کند،ابی بکر و عمر وارد شده و بازهم همان مناظره قبلی مطرح میشود. جاعلان شیعی این احادیث و خطبه،اینقدر احمقند که نفهمیدند که اینطور که اینها خطبه را به پایان رسانده اند،وضعیت خدابانویشان؛یعنی فاطمه،چه میشود.اینها مدعی هستند که بعد از پاسخهای مجدداً مستدل و منطقی و مودبانه ابی بکر و عمر،فاطمه سکوت کرده و مجلسی که همراه با او بود را ترک میکند.احمقها نفهمیده اند که نتیجه مناظره را این چنین به نفع ابی بکر ،دانسته اند.زیرا دیگر از آن شور و شوق کذائی خطبه خبری نمیشود و فاطمه حتی حمایت شوهر و بچه هایش را هم از دست میدهد! و
صحنه آخر این فیلم هندی مسخره هم که معرف حضور همه شما هست.شیر خدا در خانه نشسته ،که غلام عمر،به نام قنفذ( که من مطمئن نیستم اصلاً در منابع اهل سنت ،قابل پیدا کردن باشد!!) در معیت ابی بکر و خالد بن ولید و عمر بن خطاب،رضی الله عنهم ،می آیند و معلوم نیست که تحت چه عنوانی داد و هوار میکنند(!) جالب آنکه از صدای این داد و هوار و تهدید،کک مردان خانه هم نمیگزد و فاطمه حتی به وضعیت حجابش هم توجه خاصی نمیکند(!!) منتهی این وضعیت حجاب خانم،به قدری خراب بوده که بعداً حتی حاضر نمیشود یک لحظه دیده شود(!) سپس حضرات سنی(یعنی همان 4 نفر) به زور میخواهند وارد خانه شوند(!) اما ناگهان با مانعی روبرو میشوند که اساساً در عربستان تابه حال ندیده بودند.یعنی در چوبی(!!!) آنهم از چوب بسیار محکم و لولائی عالی و احتمالاً با رمز (!) علت این تعبیر ،اینست که این در اساساً باز نمیشده و نه لگد و ... کارساز نبوده است.در این حین،فاطمه که احتمالاً نیمه برهنه بوده و هرگز دوست نداشته که وضعیتش دیده شود،به پشت در میاید و مقاومت میکند.مردان خانه همچنان مشغول مشاهده اوضاع هستند و احتمالاً چیپس و ماست موسیری هم میخوردند.سپس آن سنیها،از حربه آتش زدن در مستحکم قلعه علی(!) استفاده میکنند.فاطمه همچنان نیمه برهنه هست و مقاومت میکند.سپس مخلوطی از آتش و لگدها در را سست میکند.جالب آنکه فاطمه نه به توسط کمرش،بلکه توسط سینه هایش،در را کنترل میکرده.ناگهان میخ (!!!!) در وارد سینه او میشود.آنهم خیلی عمیق.من از هرکس که میتواند ،خواهش میکنم یک انیمیشین یا فیلمی راجع به این صحنه مسخره بسازد.سپس بالاخره چادر مورد نظر فاطمه میرسد و حجابش مطلوب میشود.اما حالا در افتاده و فاطمه با سینه ای آتش گرفته و سوراخ شده،در حال صحبت با مهاجمان است.شیر خدا(!!)،حسن و خون خدا (!)هم نشسته اند،مشغول نگاه کردن به این قصه! سپس طوفانی از لگدها و شلاق و مشت و ... نثار فاطمه میشود.درحالی که اول گویا ،هدف علی بوده(!) سپس شیر خدا می آید و طبق احادیث شیعه،عمر را میزند که تاکید شده که عمر دردش میگیرد.اما خالد و ابی بکر و قنفذ،خنده کنان همچنان مشغول بازی با فاطمه بوده اند.سپس علی یادش می افتد که مامور هست که این فیلم تمام شود.سپس فاطمه بر اثر جراحات این ماجرا،بستری میشود و خلفا و قنفذ و خالد،مثل شاخ شمشاد به خانه هایشان بر میگردند.من حاضر به مناظره با هر بشری از خود فاطمه گرفته تا مداحان فعلی هستم،ببینیم این قصه راست بود یا نه.(چیزیست که از اعتقادات مسلم شیعه است.)
زینب خانم عزیز!!!
فدک جزء ملک رسول الله بوده که بعد از اینکه غنایم رو بین مسلمانان تقسیم میکنند،فدک سهم رسول الله میشود و مسلمانان هم راضی بودند و در جایی نیامده که کسی اعتراضی کرده باشد.پس وقتی مسلمانان راضی بودند که فدک به پیامبر داده شود و خود پیامبر هم راضی بوده شما چکاره هستید؟
حضرت فاطمه هم از اونجایی که فدک جزء ملک رسول الله بوده بعد وفات ایشون از خلیفه وقت درخواست مالکیت فدک را میدهد چون میراث بر رسول الله بوده...اما خلیفه مسلمین سخنی از رسول الله را به فاطمه یادآوری میکند که پیامبران از خود میراث بجا نمیگذارند و فاطمه و همه اصحاب قانع میشوند.
والسلام نامه تمام
زینب خانم (یا هر آقا یا خانم دیگری که هستید)
این سایت، مشخصا با هدف تخطئه اصل اسلام ایجاد شده و تغذیه می شود. مطالبی هم از درست و غلط جمع کرده و طبق سلیقه خود به خوانندگان ارائه می دهد. از آنجا که خوانندگان هم اکثرا اهل پژوهش و راستی آزمایی این مطالب نیستند احتمالا تحت تاثیر قرار می گیرند. خصوصا که اتفاقات آن زمان را با روحیات این زمان قضاوت می کنند. زندگی در آن زمان و مکان مقتضیات خود را داشته است، خشونت و سبعیت لازمه زنده ماندن در آن شرایط خشن و سخت بوده است، اما فاجعه آن جایی رخ می دهد که گروهی بخواهند رفتار دینداران آن زمان (و نه اصل پیام دین) را در دنیای امروز پیاده کنند (مثل داعش یا طالبان یا وهابی ها یا شیعیان تکفیری).
قطعا اگر اسلام الان به درستی بازتعریف می شد آن قدر متفاوت بود که مردم می گفتند دین جدیدی آمده است...
کاری با این موضوع ندارم، فقط می خواستم به شما برادر یا خواهر عزیز که ظاهرا از دوستداران خلفای راشدین هستید یادآوری کنم که این سایت محل مناسبی برای عقده گشایی شما نیست، اینجا خلفای شما را هم جنایتکار و فاسد می شمرند.
آیا اینقدر که برای توهین به حضرت فاطمه جسارت دارید، برای رد توهین هایی هم که به پیامبر و بزرگانتان می شود زبان دارید؟
ارسال یک نظر