ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

داستان حمله به قبیله بنی قینقاع ، نشانه‌ای دیگر از خوی تجاوزگری محمد!

      داستان محاصره و غارت قبیله‌ی بنی‌قینقاع از سوی محمد، یکی دیگر از نشانه‌های خوی وحشی‌گری و عدم تحمل مخالف از سوی وی می‌باشد، او این جنگ را با کمک‌گیری از الله(خدائی وهمی) آغاز کرد و همواره دنبال بهانه‌ای برای از بین بردن یهودیان بود؛ بنابراین در ابتدا دستور ترور دو تن از شاعران یهودی که از قبیله‌ی بنی‌قینقاع بودند را صادر کرد و از الله‌پرستان درخواست کشتن این دو شاعر را نمود؛ آنان نیز این مسئولیت را انجام دادند، اما بهانه‌ی اصلی او برای شروع جنگ، انچه که در کتب اسلامی از آن بعنوان بی‌حرمتی به زنی مسلمان که در بازار یهودیان کالائی را عرضه کرده بود، می‌باشد؛ در ابتدا، آیه‌ای را خواند و ادعا نمود که طبق این آیه، من از بنی‌قینقاع بیمناکم.
      این قبیله کارشان زرگری بود و زمین چندانی نداشتند، لذا چشم طمع محمد به دنبال اموال آنان بود، دلیل دیگری که می‌توان برای این جنگ ارائه داد، عدم قبول اسلام از سوی یهودیان است؛ محمد در ابتدای ورود به مدینه که دارای پنج قبیله بود (اوس و خزرج  با ریشه‌ی عرب) که سه تای آنان یهودی بودند(بنی‌نضیر، بنی‌قریظه و بنی‌قیناع)، قبله‌ی یهودیان را به رسمیت شناخت و به سوی اورشلیم نماز خواند؛ او هم مانند یهودیان که تمام پادشاهان خوب خود را پیغمبر می‌دانستند، آنها را بعنوان پیامبر خدا به رسمیت شناخت و اقدام که ستایش آنان نمود، تورات را نیز تصدیق نمود، در مقابل از آنها انتظار داشت تا تصدیق نمایند آن منجی که در تورات آمده، اوست، اما یهودیان این را نپذیرفتند؛ بنابراین فقر محمد و یاران او در مدینه به اضافه‌ی ثروتمند بودن این قبیله، حمله به بنی‌قینقاع را برای محمد هدف لذت‌بخشی جلوه می‌نمود.
       بنی قینقاع پس از محاصره‌ی طولانی، بدون شمشیر کشیدن، در مقابل محمد تسلیم شدند؛ محمد در ابتدا قصد داشت تمام افراد این قبیله را بکشد، اما فردی بنام "ابن ابی سلول" از قبیله‌ی خزرج که با بنی‌قینقاع هم‌پیمان بودند، مانع از اینکار شد و محمد از روی اکراه پذیرفت که آنان را رها نماید؛ او تمام دارائی‌های آنان را برای خود و یارانش برداشت و آنان را بدون اندک توشه‌ای، روانه‌ی بیابان‌ها نمود که در این راه بسیاری از زنان و کودکان و افراد مسن این قبیله کشته شدند و دیگر اثری از این قبیله بر جای نماند(البته گفته می‌شود که آنان خود را به منطقه‌ای در شام به نام اذرعات رساندند). گرفتن خمس از سوی محمد هم از همین جا آغاز شد.

      اما روایت این داستان در تاریخ طبری:

      قصه‌ ی بنی‌قینقاع چنان بود که پیغمبر آنها را در بازارشان گرد آورد و گفت:     
     ای گروه یهود، از خدا بترسید که شما را نیز بلیه‌ای چون قریشیان دهد، بیائید مسلمان شوید؛ شما می‌دانید که من پیغمبر مرسلم و این را در کتاب خویش و پیمان خدا می‌بینید.
      یهودیان بنی‌قینقاع گفتند:
      ای محمد، پنداری که ما نیز قوم تو هستیم، مغرور مشو که با کسانی رو به رو شدی که جنگ نمی‌دانستند و فرصتی به دست آوردی، به خدا اگر با ما جنگ کنی، خواهی دید که چگونه کسانیم.
البته در صحت این جمله که واقعا از یهودیان باشد یا نه شک است، زیرال اگر آنان چنین رجز خوانی نمودند، می‌بایست آنگونه که حوادث بعدی نشان خواهد داد، از خودشان دفاع کنند، که نکردند!
     قتاده گوید:
       یهودیان بنی‌قینقاع نخستین گروه یهودیان بودند که مابین بدر و اُحُد پیمان شکنی کردند.
اما اینکه چه پیمانی بین این دو بود ذکری به میان نیامده.
         (انفال/58) اگر از گروهی خیانتی بدانستی، منصفانه به آنها اعلام کن.
و چون جبرئیل این آیه را بر پیغمبر خواند، پیغمبر گفت:
       من از بنی‌قینقاع بیمناکم و به حکم همین آیه ، به جنگ ایشان رفت.

در اینجا محمد خودش هم قاضی است و هم شاکی، او خودش از قول خدایش، جمله‌ای را به زبان می‌آورد، سپس مصداق این جمله را هم یهودیان بنی‌قینقاع معرفی می‌کند.
بهانه‌ی اصلی محمد برای شروع جنگ با بنی‌ قینقاع این داستان است (نقل از سیره‌ی ابن هشام):
      با پیروزی مسلمانان در بدر و هشدار رسول الله به یهودیان، بنی‌قینقاع به فکر شکستن تعهدات خود با پیامبر برآمدند و در صدد یورش در فرصت؛ تا اینکه روزی با زنی بدوی و مسلمان، که کالائی جهت فروش به بازار قینقاع عرضه نمود بود، بی‌حرمتی نمودند. آن زن در کنار مغازه‌ی فردی از یهود که جواهر فروش بود، نشسته بود. چند نفر از شیادان یهود، آنجا بودند و برای زن ایجاد مزاحمت می‌کردند؛ وقتی او خواست بلند شود، آن جواهر فروش، گوشه‌ی لباس او را کشید و قسمتی از بدن آن زن ظاهر گردید و یهودیان به تمسخر آن زن پرداختند. در آن اثناء مرد مسلمانی که از آنجا می‌گذشت، بر آن جواهر فروش یورش برد و او را کشت. یهودیانی که شاهد این ماجرا بودند، بر ان مسلمان حمله کردند و او را به شهادت رساندند و بدین صورت مسلمانان و یهودیان بنی‌قینقاع واد نبرد شدند(1).
رسول الله هم پس از اگاهی از این ماجرا که در سال دوم هجری بود، در رأس سپاهی مرکب از مهاجرین و انصار وارد نبرد با یهودیان گردید(2).
      اگر این داستان هم صحت داشته باشد، آیا ایجاد مزاحمت برای یک زن جرمش مرگ است! آن هم مرگ همه؟ ایا این مزاحمتی که از سوی بقول ابن هشام شیادانی صورت گرفته بود، باید اینچنین پاسخ داده شود که تمام این قوم (گنهکار و بی‌گناه، زن و مرد، پیر و جوان ) آواره گردند؟
      آیا نقض پیمان همین بود؟
      البته مشخص است که بهانه‌ای بیش نبوده، زیرا محمد قبلا تصمیمش را گرفته بود؛ او پیش از این دو شاعر یهودی که بر علیه او شعر می‌گفتند را ترور کرده بود.
      یکی از این دو ترور شدگان، کعب این اشرف بود که محمد به یارانش گفت: چه کسی کار ابن شرف را تمام می‌کند؟ او الله و رسولش را رنجانده است(بر ضد آنان شعر گفته است).... (بخاری در المغازی بای قتل کعب ابن اشرف)
     دیگر ترور شده، شاعری به نام ابی عفک بود.
     نقل از سنن ابی داود:
      ابو عفک پیرمردی از قبیله‌ی بنی عمر و بن عوف بود که علیه رسول الله شعر می‌گفت؛ رسول الله گفت:
      کسی هست که مرا از دست این خبیث راحت نماید؟ سالم بن عمیر دعوت رسول الله را لبیک گفت و ابی عفک خبیث را به هلاکت رسانید.
     این داستان به تنهائی کلی سخن در سینه دارد و نشان از تروریست بودن محمد دارد؛ او تحمل شنیدن صدای مخالف را پس از اینکه احساس قدرت می‌کرد، نداشت.
      واقدی می‌گوید:
      پیغمبر پانزده روز یهودیان بنی‌قینقاع را محاصره کرد که هیچکس از آنها به جنگ نیامدند، آنگاه به حکم خدا تسلیم شدند و دستهایشان را ببستند، پیغمبر می‌خواست آنها را بکشد، ولی عبدالله بن ابی سلول(از بزرگان قبیله‌ی خزرج)درباره‌ی آنها سخن کرد.
      این اسحاق می‌گوید:
       وقتی یهودیان به حکم پیغمبر خدا تسلیم شدند، "عبدالله بن ابی" پیش آمد و گفت:
       ای محمد! با وابستگان من نیکی کن؛ این سخن از آن جهت گفت که یهودیان بنی‌قینقاع هم‌پیمان خزرجیان بودند.
      پیغمبر پاسخ نداد و باز عبدالله گفت:
       ای محمد! با وابستگان من نیکی کن و پیغمبر روی از او بگردانید.
گوید: و عبدالله دست در گریبان پیغمبر کرد که فرمود: مرا رها کن و خشمگین شد، چنانکه چهره‌ی وی تیره گردید، و باز گفت مرا رها کن.
      عبدالله گفت:
        به خدا رهایت نکنم تا به وابستگان من نیکی کنی، می‌خواهی چهارصد بی‌زره و سیصد زره‌پوش را که در مقابل سیاه و سرخ مرا حفظ کرده‌اند، در یک روز بکشی! که من از حوادث در امان نیستم و از آینده بیم دارم.
قتاده گوید: پیغمبر فرمود: آنها را رها کنید که خدا لعنتشان کند و او را نیز با آنها لعنت کند.
      پس یهودیان را رها کردند و بفرمود تا از دیار خویش بروند و خدا اموالشان را غنیمت مسلمانان کرد، زمین نداشتند که کارشان زرگری بود و پیغمبر سلاح بسیار با لوازم زرگری از آنها گرفت و عباده بن صامت آنها را با زن و فرزند از مدینه ببرد تا به ذباب رسانید و می‌گفت: هر چه دورتر بهتر.
      در این جنگ نخستین بار بود که پیغمبر اسلام خمس گرفت و خمس غنایم را برگرفت و چهار خمس دیگر را به یاران خود داد.
================================
(1) سیره این هشام ص 314 .پایین صفحه
....
سیره ابن هشام.ص 315

(2)    الصراع مع یهود نوشته‌ی ابی فارس جلد یک 

۱۱ نظر:

سهیلا گفت...

مسلمانان نمیدانند محمد چه جانوری بوده همانطور که من زمانی که مسلمان بودم نمیدانستم. واقعا نمیدانستم و در تعجبم چرا زمانی که این روایات واضح میشود هنوز برخی خود را توجیه میکنند. از شما سپاسگذارم

evilislam گفت...

روان استاد فرود فولادوند شاد که ثابت کرد که این سلمان بود که محمد و اسلام را ساخت تا سرانجام لشکری ۳۰ تا ۳۵ هزار نفری تشکیل دهد برای فتح امپراطوری ایران و این هم سند تاریخی این ننگ ایرانی‌ که با محمد امضأ کرد:

قرارداد سلمان فارسی با محمد تازی

http://www.youtube.com/watch?v=1mWo4Y8QkyI&feature=related

ناشناس گفت...

اشكالات نوشته شما كم نیستند. برای نمونه:

"دلیل دیگری که می‌توان برای این جنگ ارائه داد، عدم قبول اسلام از سوی یهودیان است؛ "

عدم قبول اسلام اگر قرار بود باعث حمله به قبایل باشد، می بایست از سال ۱۰-۱۱ هجری كه همه شبه جزیره تحت كنترل مسلمانان بود، باید یكی یكی به همه قبایل مسیحی و یهودی حمله می كردند. در حالی كه باقی قبایل یهود و قبایل مسیحی تا آخر اجازه زندگی در شبه جزیره داشتند و به آنها حمله ای هم صورت نگرفت.


یا اینكه گفته ای:
" در مقابل از آنها انتظار داشت تا تصدیق نمایند آن منجی که در تورات آمده، اوست."

چه جوری همچین چیزی رو استنتاج كردی؟ چون توی اسلام به صراحت اومده كه منجی قوم یهود (مسیح) عیسی پسر مریم بوده و قوم یهود از قبول كردنش سر باز زدند.

ناشناس گفت...

در جواب آن دوستی كه لینك یو تیوب از آقای فولادوند قرار داده بودند:

نمی دانم اطلاع دارید یا خیر. ولی سلمان تا مدتها برده بود. پس از اسلام آوردن پیامبر او را بازخرید. یعنی اول اسلام آمد بعد سلمان.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C

اشكال كار آقای فولادوند در این است كه فكر می كند پیامبران به دلیل اتصال به منبع وحی از مشاوره بی نیاز هستند. كه قطعا این جور نیست. پیامبران وقتی بیمار می شدند به پزشك مراجعه می كرد؛ نمی رفتند دعا كند تا خوب شوند. سلمان هم كه از سرزمین ایران آمده بود در مهد تمدن آن زمان مسایل زیادی را یاد گرفته بود كه اعراب از آن آگاهی نداشتند. برای همین مشاوری گرانسنگ محسوب می شد.

روزبه گفت...

اشكال كار آقای فولادوند در این است كه فكر می كند پیامبران به دلیل اتصال به منبع وحی از مشاوره بی نیاز هستند.


واقعا جالب است!!! مگر مزیت پیامبر بر سایر بندگان همین اتصال به سرچشمه وحی الله نبوده است. اگر این سرچشمه پیامبر خدا را از دانش ناقص بشری بی نیاز نمی کرده است که چی؟؟!!فکر کنم کم کم روش را بهتر می شناسیم. همه پیروان در بحث انتظار دارند که همه چیز را تصاویر منقطع ببینیم و بدون ارتباط و هرگز سعی نکنیم که پشت این پرده تاری که اسلام در برابر چشکانمان می کشد را ببینیم. چرا؟
خیلی واضح می توان منفعت طلبی را در پشت همه زندگی پیامبر دید. مثل همه شاهان و دیکتاتورها به دنبال فتح سرزمینهای دیگر، کشورگشایی، قدرت طلبی و حرمسرایی از زنان رنگارنگ و ...
چرا باید اینها را توجیه کرد؟؟؟
این نتیجه تعصب کور است.

ناشناس گفت...

در جواب روزبه كه گفت: "مگر مزیت پیامبر بر سایر بندگان همین اتصال به سرچشمه وحی الله نبوده است؟"

بله پیامبر به منبع وحی متصل بود ولی كار وحی راهنمایی اخلاقی دادن به انسانها وهدایت اونهاست نه رفع نیازهای پیامبر. اگر وحی قرار بود به مشكلات پیامبر بپردازد شك نكنید خود شما الان جزو ایراد گیرندگانی بودید كه می گفتید: "وحی را پیامبر اسلام آورده تا به نفع خودش قوانین را تنظیم كند" كه خدا رو شكر اینقدر آیه در قرآن هست كه بر پیامبر سختگیری كرده كه شما نمی تونین این حرف رو بزنین.(مثلا اینكه گفته شبها رو باید بیدار بمونی و نماز بخونی. یا اینكه گفته پیامبر نمی تونه مال و اموال فراوان برای خودش داشته باشه، حتی پس از گرفتن غنایم جنگی)

جدای از این همون جور كه گفتم هیچ پیامبری نبوده كه برای درمان بیماریش از وحی استفاده كرده باشه و پیامبر اسلام در مشاوره گرفتن از دیگران مستثنی نیست.

روزبه گفت...

"كار وحی راهنمایی اخلاقی دادن به انسانها وهدایت اونهاست"

در جواب ناشناس: اخلاق علم است و علم پیشرفت می کند. معلم های واقعی اخلاق خود را ملزم به رعایت آن می دانند نه اینکه آن را ... این دین را به هیچ وجه به اخلاق نمی توان نسبت داد. نمونه های بسیاری از اعمال ضد اخلاقی در اسلام می توان یافت که در همین وبلاگ نویسنده به کرات به آن پرداخته است. باز هم تاکیید می کنم :
همه پیروان اسلام در بحث انتظار دارند که همه چیز را تصاویر منقطع و بدون ارتباط ببینیم و هرگز سعی نکنیم که پشت این پرده تاری که اسلام در برابر چشمانمان می کشد را ببینیم. چرا؟

ناشناس گفت...

درجواب روزبه:
علم اخلاق سالها بعد از تعالیم انبیا به حدی رسید كه قابل مطرح شدن باشد. اگر بخواهید نمونه از غرب پیشرفته در قرن بیستم می آورم حتی بعد از تصویب حقوق بشر و غیره . چه بخواهیم چه نخواهیم اخلاق هم مانند خیلی دیگر از علوم نتیجه پیام انبیاست. اگر تبشیر و تنذیر پیامبران نبود معلوم نبود غرایز بشر كی این اجازه را به انسانها می داد كه اخلاق اجتماعی بر پا كنند(اگر باورش سخت است باز هم به نمونه های قرب بیستم رجوع كنید). متاسفم كه نمی توانم برای شما این مساله را اثبات كنم. ولی در غرب خصوصا آمریكا، آن جور كه من دیده ام كمتر كسی شك دارد كه پایه اخلاق و حقوق، چیزی غیر از اصول مطرح شده در عهد عتیق و عهد جدید است. فرق آنها با شما البته این است كه آنها با وجود داستان (به اعتقاد من جعلی) عاشق شدن داوود از زن اوریا و یا اعمال زشت دیگر كه به انبیا الهی در تورات نسبت داده شده هنوز می توانند خوب را از بد جدا كنند و منصفانه بگویند كه آدمها (در اینجا انبیا) اگر هم كامل نبودند، زحماتشان در تربیت انسانها قابل چشمپوشی نیست.

متاسفانه مشكل اصلی كه در این وبسایت و جاهای مشابه می بینم این است كه دوستان نگاهشان خیلی ایده آل گراست. البته تقصیر دوستان هم نیست. جمهوری اسلامی در به وجود آوردن این تصویر نقش بزرگی داشته است. از نظر این حقیر با نگاه واقع گرایانه تاریخی، گرچه انبیا و ائمه خیلی زمینی تر می شوند ولی در نهایت ارزش آنها بیشتر می شود.

نكته آخرم هم این است كه شما ادعا كردید اگر اسلام را به صورت یك تصویر پیوسته ببینیم اخلاق از آن در نمی آید و آن را به نمونه های كه از این وبلاگ دیده اید ربط داده اید. البته نمونه های نویسنده این وبلاگ و جوابهایی كه دیگران به ایشان می دهند در جای خود محترم، ولی این تصویری كه شما از آن حرف می زنید را همه مثل شما نمی بینند. خیلی ها كه حتی مسلمان هم نیستند معتقدند اگر آشنایی اروپایی ها با مسلمانان نبود معلوم نبود تا كی قرون وسطی ادامه پیدا كند. من شخصا تصویر زیر را كه برای بار اول در یك كشور غیر مسلمان دیدم خیلی می پسندم:

http://www.youtube.com/watch?v=yX3UHNhQ1Zk
http://video.google.com/videoplay?docid=6894632718589390618#

hamed گفت...

به اسم مقدسات به بهانهٔ مقدسات کثیف‌ترین زشترین جنایات در تاریخ بشریت هست وجدان بیدار بشریت با باز شدن چشمهایش هر لحظه بهترو بهتر می‌بیند و قضاوت می‌کند هیچگاه پایه گذارانه این سو استفاده از افکار عمومی‌ را نخواهد بخشید خواه محمد باشد خواه آقا محمد خانه قجر

ناشناس گفت...

ناشناس میگوید"اگر آشنایی اروپایی ها با مسلمانان نبود معلوم نبود تا كی قرون وسطی ادامه پیدا كند" چطور است آشنائی اروپائیها با مسلمین باعث پیشرفت آنها شد ولی مسلمانها عقب افتاده ماندند معنی استدلال مسلمین رافهمیدم

ناشناس گفت...

در قران در چندین مرتبه توضیح داده شده هنگامی که کفار وظالمین را به جهنم وارد میکنند انان به مسولین جهنم التماس میکنند که به خدایتان بگویید که فرصتی دیگر بما عطا کند ویا میگویند از خدایتان بخواهید که مقداری از عدابمان را تخفیف دهد انها در پاسخ میگویند ایا رسولانی بسوی شما نیامد تا شما را از این روز بیم دهد واگاه کند میگویند بله اما ما ظالم بودیم یعنی حقیقت را در تاریکی قرار میدادیم وبا حقیقت مشکل داشتیم ونمیتوانستیم با حقیقت کنار بیاییم میگویند پس ساکت شوید نه فرصتی دیگر در کار است ونه نخفیفی چه تحمل کنید وچه تحمل نکنید وضع شما همین است وهیچکس بیاری شما نخواهد امد این یک واقعیت محض است خدای توانمند ودانا وجود دارد وروز رستاخیزی هم پیشبینی شده وخداوند رسولی را فرستاده که هم مزده میدهد هم میترساند چه بخواهید وچه نخواهید این واقعیت است ونمیتوان انرا تغییر داد اما بجای سرهم کردن داستانهای واهی واخبار غیر مستند تاریخی بهتر است با واقعیت کنار بیایید وبه حقیقت احترام بگذاریداخر چگونه میتوان باور کرد پیامبری که اورنده مکتبی است که سراسر ان دعوت به گذشت وبخشش ومهربانی وکمک به همنوع ودستگیری افتادگان واحترام به پدر ومادر وصدها دستور انساندوستانه دیگراست اینقدر بیرحم وخشن باشد که براحتی دستور کشتار وخونریزی وفساد دهد ایا با خون ریزان سفاک وبیرحمی چون اعراب زمان جاهلیت میشد بنرمی ورافت مدارا کرد ایا انها میپذیرفتند وزیر بار میرفتند اما شما بجای مطالب تاریخی که با روح اسلام منافات دارد تعاملات مکتب اسلام با کفار مشرکین را در نظر بگیرید سپس منصفانه قضاوت کنید قران میگوید دشمنی شما با کفار سبب نشود که با انها غیر عادلانه رفتار کنید قران میگوید جنگ که تمام شد چیزی بنام اسیر نگیرید یا انها را رها کنید یا با غرامتی انها را ازاد بگذارید قران میگوید اگر با کفار ومشرکین پیمان بسته اید هرگز نقض پیمان نکنید مگر انها ابتدا نفض کنند وصدها موارد دیگر که بی انصافی وظلم را هرگز مجاز نشمرده حتی در حق دشمنان واما کمی هم بیندیشد که چه عاملی سبب شد که شخص جنگاور وبیرحمی چون خالد ابن ولید علیرغم شجاعت وبی باکی وجنگاوری در نهایت تسلیم نیروهای مسلمان شد وسپس به یک سردار بزرگ اسلام تبدیل شد بدون شک خود عملکرد خالد میتواند بهترین بازگو کننده تاریخ ومفسر ان باشد

Translate

بايگانی وبلاگ