tag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post7253588743550815589..comments2024-03-28T01:01:32.675-07:00Comments on ناباوران: آیا اسلام مجوز تجاوز جنسی را میدهد؟Unknownnoreply@blogger.comBlogger77125tag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-55055726055907726772020-04-13T11:01:07.490-07:002020-04-13T11:01:07.490-07:00درود، یه مساله ای که خیلی از مسلمونا بهش تاکید می ...درود، یه مساله ای که خیلی از مسلمونا بهش تاکید می کنند اینه که همیشه و توی تمامی وقایع و آیات و احادیثی که در مورد جنگ و جهاد گفته شده میگن منظور «جهاد دفاعی» هست و اینکه خیلی از مسلمونا مساله «جهاد ابتدایی» و نوع جنگ و جهادی که شروع کننده اش خود مسلمونا هستند رو نفی و انکار می کنند!<br />موضوعی که من در مورد آیه 29 سوره توبه بهش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که این آیه صد در صد در مورد مفهوم «جهاد ابتدایی» و نوع جنگ و جهادی هست که توی اون خود مسلمونا شروع کننده جنگ هستند اینه که:<br />وقتی که جنگی بین مسلمونا و کفار و مشرکین درمیگیره چهار حالت ممکنه برای کفار و مشرکین اتفاق بیفته:<br /> یک. کفار و مشرکین پیروز بشند.<br />دو. کفار و مشرکین توی جنگ کشته بشند.<br />سه. مسلمون بشند<br />چهار. به اسارت گرفته بشند (به کنیزی و بردگی گرفته بشند).<br />توی سه حالت اول که تکلیف مشخصه. ولی، توی حالت چهارم اگه بخوایم حکمی که توی آیه 29 سوره توبه اومده رو اجرا کنیم یه تناقض بزرگ پیش میاد. چون توی این آیه گفته با اهل کتاب (که به نظر قرآن کافر و مشرک هستند) بجنگید تا یا به دین حق (اسلام) بگروند و یا اگر مسلمون نشدند جزیه بپردازند.<br />پرسشی که اینجا پیش میاد اینه که توی سه حالت اول که گفتم که تکلیف مشخصه. ولی توی حالت چهارم مساله ای که پیش میاد اینه که کسانی که شروع کننده جنگ با مسلمونا بودند و به عنوان کنیز و برده به اسارت گرفته شدند اون وقت چطوری می تونند به حاکم اسلامی جزیه بپردازند!!!؟؟؟ چون اون طوری که توی خود آیات قرآن مثل آیه 75 سوره نحل اومده توی عبارت «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَىٰ شَيْءٍ» گفته میشه که برده هیچ چیزی از خودش نداره و هیچ مال و اموال و حتی اختیاری از خودش نداره و همه چیزش به غنیمت گرقته میشه حتی زن و بچه هاش و در مورد کنیزان هم همین طوره و اونها هم هیچ مال و اموال و اختیاری از خودشون ندارن و همه چیزشون تحت مالکیت و اختیار صاحب و مولاشونه که به اسارت و غنیمت گرفتنشون! حالا پرسشی که پیش میاد اینه که بردگان و کنیزانی که به اسارت و غنیمت گرفته شدند و هیچ چیزی از خودشون ندارند چطوری قراره و می تونند به حاکم اسلامی جزیه بپردازند!!!؟؟؟ اونا که مال و اموال و هیچی از خودشون ندارند طبق آیه 75 سوره نحل و حتی اختیار زن و بچه و زندگی خودشون هم ندارند. پس از کجا میخوان جزیه به حاکم اسلامی بپردازند!!!؟؟؟<br />حتی اگه مسلمونا بگن این آیه صرفا در مورد «اهل کتاب» هست و در صورتی مصداق پیدا می کنه که حالت دفاعی داشته باشه و شروع کننده جنگ خود اهل کتاب باشند، میشه گفت مگه قبیله بنی قریظه و بنی نضیر جزو اهل کتاب نبودند و حتی اگه فرض کنیم که شروع کننده دشمنی و جنگ خود اهل کتاب قبیله بنی قریظه و بنی نضیر بوده باشند مگر غیر از این بود که یا به دست مسلمونا کشته شدند و یا به بردگی و کنیزی گرفته شدند!!!؟؟؟ حالا اون اهل کتاب بنی قریظه که مقصر و شروع کننده دشمنی و جنگ با مسلمونا بودند و یا کشته و یا به بردگی و کنیزی گرفته شدند مال و اموال و اختیارات شون طبق خود آیات قرآن کجا بود که بخواند جزیه به حاکم اسلامی بپردازند!!!؟؟؟<br />چیزی که به نظر من میرسه اینه که این آیه با آیات دیگه قرآن که در مورد جنگ و جهاد گفته شده در صورتی که بپذیریم که همشون در مورد جهاد دفاعی هست کاملا ضد و نقیض هست و تنها راهی که داره اینه که بپذیریم که این آیه صد در صد برای مواقعی گفته شده که خود مسلمونا برای زیاده طلبی، کشورگشایی و چپاول ملل دیگه که جزو اهل کتاب هم هستند گفته شده و به نوعی یه نوع تخفیف مجازات هست برای اینکه اولا اونها اهل کتاب یا جزو غیرنظامی ها و شهروندان و مردم عادی بودند که اصلا با مسلمونا دشمنی و کاری نداشتند و خود مسلمونا بهشون حمله کردند که یا مسلمون بشند و یا جزیه بپردازند و دوما اونها جزو اهل کتاب بودند و بت پرست و خداناباور نبودند و این به نوعی تخفیف مجازات براشون محسوب می شده که البته در اون صورت هم کاملا ناعادلانه و غیر انسانیه، چون اون اهل کتاب ها اصلا با مسلمونا کاری نداشتند!!! در مورد کفار و مشرکین بت پرست و خداناباور هم که کاملا آیات قرآن مشخصه: یا مسلمون باید بشند، یا به بردگی و کنیزی گرفته میشند و یا کشته بشند!!!<br /><br />Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-23989473243174735122018-11-26T11:21:51.262-08:002018-11-26T11:21:51.262-08:00در ترجمه ایه 28 سوره روم ما ملکت ایمانکم را به دخت...در ترجمه ایه 28 سوره روم ما ملکت ایمانکم را به دختران وزنان کفار معنی کرده اید که صحیح نیست خداوند در این ایه مثلی زده که خود شما انسانها که حاضر نیستید انچه را که ما به شما روزی داده ایم با بردگان خود تقسیم کنید وهردو در این دارایی ها سهم برابر داشته باشید در اینجا منظور از ملک یمین یعنی غلامان وبردگانی که بهر شکل مالک انها شده اید واختیار دار انها هستید ولزوما فقظ دختران وکنیزان نیستند بلکه انسانهایی اعم از مذکر ومونث که تحت مالکیت شما هستند چه اسیران جنگی ویا بردگانی که خریداری شده اند وکلا منظور از مثل این است که شما وبردگان شما همه انسانید ودر خلقت برابرید اما شما تمکن مالی دارید وانها ندارند وشما حاضر نیستید انها را در مال خود شریک کنید گرچه ان مال راهم خدا روزی شما کرده وشما مالک اصلی نیستید با این وصف چگونه انتظار دارید که خداوند که مالک وخالق وهمکاره هستی است اختیار وملک خود را با دیگران تقسیم کند در واقع این مثل جهت رد شرک زده شده وبدینترتیب خداوند میخواهد ذهن مشرکان را متوجه این خطایشان بنمایدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-25176051072902075122017-11-14T07:10:31.037-08:002017-11-14T07:10:31.037-08:00Bravo the son of Pasargard.
Very god article.Bravo the son of Pasargard.<br />Very god article.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-40031079284129965442017-04-30T15:55:43.684-07:002017-04-30T15:55:43.684-07:00پسر پاسارگادپسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-31496697838407927982017-04-30T15:53:50.579-07:002017-04-30T15:53:50.579-07:002/2
3. الله خشن نیست و سنگسار و قطع دست و پا به ا...2/2 <br />3. الله خشن نیست و سنگسار و قطع دست و پا به اسلام ربطی ندارد، چون اینها همه در جنگها داده شده است و بیخدایان نیز کشتار کرده اند!<br />پاسخ:<br />شما اینجا متوسل به مغلطه خلط مبحث میشوید زیرا جنگ را با دین اختلاط میکنید! جنگ یک عمل است در حالیکه دین یک ایدئولوژی و دستورات زندگی است و مقایسه این دو مانند مقایسه سیب و پرتقال است. <br />یکی عمل است و دیگری قانون.<br />جنگ دستور زندگی نیست بلکه اعمال خشونت برای سلطه یابی و پیروزی بر رقیب است. <br />متاسفانه قانون سنگسار و قطع دست و پا و قصاص جزوی از قوانین اسلامی است! اگر در جنگها دست و پا قطع میشود به دلیل اعمال خشونت است و نه اجرای قانون!<br />4. شما نامسلمانان به دلایل شخصی با اسلام مخالفید.<br />پاسخ:<br />نخیر عزیز من، دلیل ما شخصی نیست، بلکه کاملاً فلسفی است و علت دشمنی اسلام بخصوص غزالی با فلسفه نیز از همینجا ریشه میگیرد، زیرا او بخوبی پی برده بود که اسلام در مقابل فلسفه و منطق استدلالی ناتوان است و برای همین بکل بنیان فلسفه را در جهان اسلام زد و تا به امروز نیز جوامع اسلامی همچنان از فقدان اندیشه های فلسفی رنج میبرد. البته مغلطه فلسفه اسلامی یکی از شیادی های متکلمین است، زیرا فلسفه نمیتواند دینی باشد، کمااینکه ما فلسفه یهودی و مسیحی و غیره نداریم، بلکه جهانبینی و میتولوژی دینی داریم، این مغلطه خلط معنی "حرافی با فلسفه" است، زیرا فلسفیدن با حرافیدن دو امر متفاوت هستند. فلسفه پایبند منطق استدلالی است ولی حرافیدن دینی پایبند کلام دینی است!<br />ابزار فلسفه جمله است و قانون آن منطق، در حالیکه کلام همزمان ابزار و قانون حرافیدن است و منطق الزاماً در آن راهی ندارد!<br />جمله منطقی دارای چند شرط لازم است.<br />الف) حکمی است، یعنی خبری و تعجبی و سؤالی و توصیفی نیست.<br />ب) شامل منطق سه شقی است، یعنی یا درست یا عدم قطعیت و یا غلط است.<br />پ) مفهوم اجزاء جمله همگی جزوی از مفهوم جمله هستند و مابه ازاء خارجی دارند.<br />ت) مفهوم جمله مابه ازاء خارجی دارد و بازتابی نیست یعنی مفهومش به خود جمله باز نمیگردد!<br />هر جمله ایکه این چهار شرط را همزمان برقرار نکند، جمله منطقی نیست.<br />بر این اساس میتوان پیچیده ترین جملات را به ساده ترین اجزاء آن تجزیه کرد و به تحلیل منطقی یک یک آنها پرداخت و در نهایت با جدا کردن سره از ناسره میزان حقیقت آنرا استخراج کرد.<br />تفاوت جملات منطقی با کلام دینی در این است که <br />الف) الزاماً فقط حکمی نیستند، بلکه سایر نوع جملات را نیز در بر میگیرد.<br />ب) مشمول منطق نیست و شقی جز شق حقیقت مطلق نمیشناسد، یعنی کلام همیشه حقیقت الهی است.<br />پ) مفهوم اجزاء جمله الزاماً جزوی از مفهوم جمله نیستند.<br />ت) مفهوم جمله مابه ازاء خارجی ندارد و بازتابی است، یعنی به خود جمله باز میگردد. حقیقت آنچیزی است که جمله میگوید، یا این چنین است زیرا جمله اینچنین میگوید.<br /><br />مشکل شما مسلمانان در این است که با فلسفه و اندیشیدن بیگانه اید و احساسات شخصی تان را با منطق استدلالی مخلوط میکنید.<br />بر اساس مطالعات روانشناسی ما میدانیم، که وقتی کسی از کودکی با باورهای دینی و سیستم ارزشی وابسته به آن بزرگ میشود و رشد می یابد، مجموعه باورها و ارزشهای دینی جزوی از روان او میشون و پیوند احساسی شدیدی با هویت او برقرار میشود، به همین دلیل هرگونه انتقاد از باورها و ارزشهای او موجب واکنش احساسی شدیدی میشود، انگار که بنیان هویتی او متزلزل میگردد. تحریک این احساسات میتواند به سرعت موجب بروز خشم کنترل نشده گردد، کمااینکه در همه جای دنیا شاهدش هستیم!<br />علت تابو شکنی ما بالا بردن آستانه تحمل شما مذهبی هاست، تا مانند افغانها با کوچکترین انتقادی با چوب و مشت و لگد به جان دختر بیدفاع نیافتید و او رابکشید و سپس پیکر بیگناهش را نیز آتش بزنید، یا مانند لاتهای بسیجی به صورتهای دختران اسید بپاشید و به بازوی مردان تیغ بزنید!<br />اگر فرهنگ ایرانی نبود، شیعه ای هم بوجود نمی آمد، شما اصل فرهنگ جوانمردی ایرانی را رها کرده ای و به بدل آن شیعه چسبیده ای، خوب تا زمانی که خشمت را کنترل کنی و خدا را در قلب خودت نگه داری و از دخالت دین در امور سیاسی پشتیبانی کنی ایرادی ندارد، عزیز من. همه باید امنیت دینی داشته باشند و مزاحم دیگران نشوند که باورشان را به زور تحمیل و یا طرد بکنند.<br />شاد و سربلند باشیدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-16885681337736592242017-04-30T15:50:51.782-07:002017-04-30T15:50:51.782-07:001/2
خلاصه گفته های مسلمانان شیعه سرجمع میشود اینکه...1/2<br />خلاصه گفته های مسلمانان شیعه سرجمع میشود اینکه:<br />1. الله فقط یک نام برای خدای جهان است، البته با این پیشفرض اسلامی شما که یک خدای واحدی وجود دارد که در عرش مابعدالطبیعه است و کل جهان هستی را آفریده.<br />پاسخ: <br />البته این مغلطه نقل به مطلوب شماست، یعنی چیزی را پیشآپیش به عنوان حقیقت مطلق، ابتدا پذیرفته اید و سپس با تعبیر و تفصیر و خرافه سعی در توجیه و تطبیق جهان با مطلوب از پیش پذیرفته تان دارید، در حالیکه روش منطقی و استدلالی مبتنی بر شعور و ادراک و فهم، ایجاب میکند که ما ابتدا بدون پیشفرض مطلق وارد کشف قضایا شویم و آنگاه به حقیقت امر برسیم!<br />خدا، الله، گاد، یهوه و ... فقط واژه هایی برای یک ایده است در پاسخ به چرایی جهان، یعنی ما از پیش نمیدانیم که چرا جهان هست، زیرا اگر میدانستیم، که دیگر ضرورتی برای این پرسش وجود نمیداشت! حال اگر شما ابتدا مطلوبتان را پیش از سؤال حقیقت بدانید، این نقیض ضرورت وجودی سؤالتان است و این از نظر منطقی باطل است و به آن مغلطه نقل به مطلوب میگویند.<br />2. شما ایرانی ها از ۲۵۰۰ سال پیش تا کنون حرف دیگری برای گفتن نداشته اید و ندارید، ولی اسلام برای همه مسائل جامعه بشری دستورات جامع و کامل و بی عیب و نقصی از طرف الله و رسول دارد، که از کتاب قرآن و سنت رسول و احادیث امامان قابل استخراج هستند! <br />پاسخ: <br />در اینجا نیز دوباره همان مغلطه نقل به مطلوب را تکرار کرده اید، یعنی اسلام را حقیقت مطلق و کمال مطلوب فرض میگیرید، پیش از اینکه سؤال را طرح کرده باشید! از طرفی دیگر مرتکب مغلطه دیگری به نام امتناع تفکر میشوید، یعنی با ارایه پاسخ پیش از طرح سؤال خود بخود ضرورت تفکر و اندیشیدن ممتنع میشود و وظیفه به متکلمین واگزار میشود تا با جستجو در کلام (قرآن و احادیث و سنت و شریعت) پاسخ از پیش داده شده الله را بیابند و به مؤمنین ابلاغ کنند.<br />در حالیکه مفهوم نهفته در "پندار و گفتار و کردار نیک" مشمول تفکر و اندیشه میشود، یعنی با ملاک قرار دادن نیکی، اکنون وظیفه انسانها است که هر بار در مواجه با مشکل با پندار نیک و طرح پرسش لازم به گفتار نیک و تبادل نظر بنشینند و با خرد خود به پاسخ نیکو برسند و کار نیکو را به انجام برسانند. در اینجا بر خلاف اسلام پاسخ هیچ پرسشی از پیش داده نشده است، زیرا این امر باعث نفی پرسش میشود و نقیض آن است، یعنی یک پرسش تا زمانی پرسش است، که پاسخی برای آن از پیش داده نشده است، (حتی به صورت پنهان) بلکه پاسخ اصلاً ابتدا به ساکن وجود ندارد و باید آنرا از نو آفرید. Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-26141125565617226972017-04-30T15:45:33.157-07:002017-04-30T15:45:33.157-07:002/2
روزی یکی از دانشجویان غربی به من گفت، چه میشد ...2/2<br />روزی یکی از دانشجویان غربی به من گفت، چه میشد اگر میتوانستم یک تکه از مغز تو را ببرم و به مغز خودم پیوند بزنم! اکنون خودتان حساب کار را بکنید، که چه نوع نگرشی به جهان در پشت این جمله ها به کمین نشسته است!<br /><br />یادآوری این موضوع، همیشه مرا به یاد درندگان و گیاهخواران، بخصوص نبرد شیر و گاو در نقوش تختجمشید، می اندازد! <br /><br />اینقدر که این غربی ها گوشت جانوران و لبنیات میخورند، ما غلات و حبوبات و میوه و سبزی میخوریم! <br />شاید علتش در ادغام هموساپینس ساپینس که انسان مدرن باشد، با انسان نئاندرتال است، که ساکنان اصلی اروپا بوده اند، ولی پس از ورود هموساپینس ساپینس از شرق به اروپا منقرض شده اند. پیش از این، غربی ها ادعا میکردند که آنها نئاندرتالها را قتل عام کرده اند و نسلشان منقرض شده، ولی تحقیقات دانشمندان ژنتیک و پالئونتولوژیستها ثابت کرده که بیش از سی درصد از کل ژنوم نئاندرتالها در مجموع ژنوم اروپایی ها وجود دارد و هر اروپایی بین دو تا هشت درصد ژن نئاندرتالها را در درون خودش دارد، اساساً آنچه چهره اروپایی را از انسان شرقی متمایز میکند، همان ژنهای نئاندرتالهاست، که اسکلت بدنشان را درشت و چهره شان را استخوانی و گوشه دار میکند، با حدقه بزرگ و گونه های استخوانی. جالب اینجاست، که مغولها و هونها نیز که اقوام دامدار و شکارچی و تَرکتاز هستند، حدود هشت درصد ژن نئاندرتالها را در بدنشان دارند! <br />آری متاسفانه ما بعد از شکستی که از اسکندر خوردیم دیگر دولت ایرانی برای مدت طولانی نداشته ایم تا بتوانیم رشد کنیم و شکوفا شویم.<br />علت فلسفی شکست ما از اسکندر نیز دستکاری ملاهای زرتشتی در متون اوستا و تحریف فلسفه پارسی از سه تا یکتایی به ثنویت بوده است، که پرداختن به جزئیات آن متاسفانه از این مجال بیرون است! <br />ما باید به اصل خود باز گردیم، متاسفانه نزد ما همیشه مرغ همسایه غاز بوده است!<br />یک نمونه اش همین کانالهای اینترنتی با نامهای یونانی مانند "زئوس" است، یکی نیست بگوید آخر مگر از "فریدون" خدای ایرانی چه بدی دیده اید که به خدایان یونانی چسبیده اید؟! شاهنامه خداینامه است!<br />فریدون خدای پدر ایرانی است، که سه پسر ایرج و تورج و سلم دارد، که از آنها ایرانیان و تورانیان و سلمانیان برخواسته اند! قلعه فریدون بر فراز کوه دماوند تنها با کلام رمز مشخص و درستی گشوده میشده است و نه با هیچ رمز اشتباه و یا زور گرز و بازو! <br />فریدون فرخ فرشته نبود <br />ز مشک و ز عنبر سرشته نبود<br />ز داد و دهش یافت این نیکوی<br />تو داد و دهش کن فریدون تویی!<br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-72006700510975650732017-04-30T15:42:54.616-07:002017-04-30T15:42:54.616-07:001/2
سخنی کوتاه در باب دانش در فلسفه پارسی و فلسفه ...1/2<br />سخنی کوتاه در باب دانش در فلسفه پارسی و فلسفه غربی.<br /><br />در فلسفه غربی دانش برابر زور و قدرت است، (Wissen ist Macht) ولی در فلسفه شرق دانش مسئولیت و توانایی است! دانش میوه و بر است، دانه گندم، "دانه استن" => دانستن -> دانه+ش=دانش (درخت هرچه پربارتر باشد سربه زیرتر است)<br />ما دانش خود را از کجا بدست میآوریم، از نگاه خیره به جهان و شکافتن دانه های ماده. اساساً انسان ایرانی از ابتدا جهان را متشکل از دانه ها میدانسته است، برای همین میگفته که جهان گسترش خوشه تخم های خداست!<br />تخم، هاگ، اگ، حق، پسته، بسته، جوز، گواز، دانه، ذره، زر و بزرگری و دانشورزی و کشاورزی همه به هم پیوند دارند و همه دانه های خوشه معانی یک بن در فرهنگ پارسی هستند و آن دانه ای بودن جهان است، که فیزیک کوانتم اکنون نزدیک صد سال است، که به آن رسیده. <br />سنگ نماد ماده جهان است، که در حقیقت "سه انگره" یا "سه همگره" و "سه تای بهم پیوسته" بوده است.<br />این سه ته، سه بن و سه بت هستند.<br />(بت) و (نبت) و (بتچه)<br />بت +نبت=بتچه .<br />بود + نبود = بودچه (پوچ، پسته، بسته) <br />(+1)+(-1)= (0)<br />پدر +مادر= بچه<br />بت =صنم = معشوغه = خدای زن <br />نبت= داماد = شاخ نبات (نبت) خدای مرد<br />بتچه =بچه = خدای نوزاد<br />ما بانگاه خیره و شکافتن دانه به آگاهی نسبت به آنچه درون پسته یا پوسته با بسته پنهان بوده است میرسیم، دانش یعنی کشف روابط و مناسبات میان آنچه درون دانه هاست یا درون زهدان عالم است! <br />فلسفه غرب مبتنی بر تفکر خطی است، حمله و تسلط بر دیگری، او را له کردن و از رویش رد شدن برای رسیدن به هدف تسخیر عالم! (شلیک کردن و انهدام طرف مخالف!)<br />ولی فلسفه پارسی تفکر حلقوی است. (به گفتگو نشستن و خود را جای دیگری گزاشتن و در تقابل این دو نگرش متفاوت به یافتن راه حل خردمندانه رسیدن)<br /><br />با وجود تمام پیشرفتهای چشمگیر علمی و فنی و فلسفی جهان غرب هنوز یک فیلسوف غربی پیدا نشده که شهامت پرداختن به مفهوم عدد صفر را داشته باشد! <br />آنها از مجموعه کل اعداد، که بدون صفر امکانش نمیبود بهره میبرند، بدون اینکه به فلسفه وجودی مفهوم صفر پرداخته باشند.<br />اگر تمام فلسفه غرب را روی هم بریزیم و بچلانیم یک قطره صفر از آن بیرون نمی آید!<br />من اینرا به چند فیلسوف غربی نیز گفته ام و هربار سکوت کرده اند، زیرا بخوبی میدانند تبعات بسیار وخیمی را برای کل ساختار جوامع غربی به همراه خواهد داشت، بنابرین همیشه خیلی آهسته آنرا دور میزنند! <br />در عوض، انسان غربی با اولین دانش جدیدی که بدست میآورد به تنها چیزی که فکر میکند این است، که چگونه میتواند از آن یک اسلحه بسازد و دیگران را با آن به زیر سلطه بیاورد و منابع خام و طبیعی شان را غارت کند، به تاراج ببرد و خانه خودش را با آن آباد سازد و به دیگران فخرِ هوش و توانمندی اش را بفروشد، که البته در اینکار نیز مهارت ویژه ای دارند! <br />Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-45142143056021902722017-04-30T15:36:03.173-07:002017-04-30T15:36:03.173-07:002/2
در مسیحیت به این جریان بازگرداندن خدا به جهان ...2/2<br />در مسیحیت به این جریان بازگرداندن خدا به جهان میگویند انسان شدن خدا. از دیدگاه میتولوژی مسیحی، مسیح درست است که پسر خداست ولی از طرف دیگر خود خدا نیز هست، یعنی روح القدوس الهی با مریم زمینی می آمیزد و حاصلش مسیح پسر خداست، که خدای انسان شده روی زمین است.<br />سایر دوستان توجه بفرمایند، که به دین مسیح از دیدگاه تحریف شده اسلامی ننگرند، بلکه باید مسیح را از دیدگاه دین و الهیات و میتولوژی مسیحی نگریست! <br />بنابرین چون مسیح اصلاً انسان نبوده است،خودش نیز نمیتواند گناهکار بوده باشد، ولی چون او خدای انسان شده است، یعنی روح القدوسی است که از طریق مریم مقدس به جسم انسان حلول کرده، با کشته شدن بروی صلیب جسم انسان زمینی را از گناه موروثی او که باعث زمینی شدنش شده بوده است، میپالاید و پاک و منزه به آسمان باز میگردد، بنابرین هر انسانی که به دین مسیح بگرود جسمش پاک میگردد و بدینسان واجد شرایط آماده بازگشت شدن به نزد خدا میگردد، زیرا بنابر باور مسیحی انسانی که جسمش از گناه پاک نشده نمیتواند به نزد روح القدوش مشرف شود و بنابرین با شیطان محشور میشود و دچار عذاب دوزخ میشود، که جایگاه شیطان است! در حقیقت حق انتخاب با انسان است که میان خدا (خیر) و ابلیس (شر) تصمیم بگیرد و راهش را از یکی از آنها مشخصاً جدا کند. برای همین میگویند "پیروان" مسیح (توجه بفرمایید مهم پیروی راه مسیح را کردن است و نه تقلید) به رستگاری ابدی میرسند، ولی "پیروان" راه ابلیس در گمراهی از خدا دور میمانند و با او در دوزخ محشور میشوند و به تباهی ابدی میرسند! <br />منتهی اشکال کار در مسیحیت اینجاست، که خدا یا حالا همان روح القدوس، در بطن مریم با انسان می آمیزد و انسان میشود و بروی صلیب میمیرد و بدینوسیله انسان از گناه ابدی پاک میگردد، یعنی (دقت بفرمایید) خدا انسان میشود و نه انسان خدا، درست است که خدا به روی زمین میآید و مسیح خود خدا است ولی در نهایت روح القدس بگونه ای بریده در درون قفس جسم انسانها جای میگیرد، ولی با او یکی نمیشود. (برخلاف اندیشه پارسی که هر چیزی و هر موجودی و هر انسانی خودش خداست، یعنی از جنس خداست)<br />برای همین باید کودکان غسل تعمید گردند تا مسیحی شوند و در مراسم کرومانیون نان فطیر که جسم مسیح است را به دهان بگزارند تا از این طریق جسم و روح مسیح جزوی از جسمان شود و مسیحی شوند.<br />با اینحال مسیحیت به کلیسای کاتولیک خلاصه نمیشود.<br />در باور مسیحی برای رستگاری باید پیرو مسیح (خدا) بود و به هرسه روح القدوس مریم و مسیح باور داشت، ولی در اسلام تنها باور به الله و شهادت به محمد رسول الله بودن و اطاعت دستورات الله و تقلید از محمد، باعث رسیدن به بهشت میشود ولی این بهشت مانند مسیحیت مفهوم مشرف شدن و بودن با خدا نیست، بلکه به خدا نمیرسد و جایش پایینتر از خدا است (پارگی همچنان به قوت خود باقی میماند!) و محل خوشگذرانی و پاداش لذتهایی است که پیشتر از آن روی زمین ممنوع بوده است!!!<br />جهنم اسلام هم فقط دوری از الله و محشور شدن با ابلیس نیست، بلکه یک شکنجه گاه مخوف ابدی (بدون بخشش) است برای جزای سرپیچی از فرمان الله!<br /><br />نهایتاً در اینکه همه دینهای تکخدایی بنا به ضرورت منطق توجیه قدرت مطلق (قادر مطلق) به نوعی خدایانی سادیسمی و انتقامجو دارند شکی نیست و هرکدام مشکلات خودشان را به دنبال می آورند، که نتیجه منطقی و اجتناب ناپذیر سیستم باورمندی آنها است.<br /><br />در پایان باوجودیکه من مسیحی نیستم، ولی باید اعتراف کنم، که مسیحیت بسیار شبیه شیعه گری است و بهتر از اسلام و مسلمانی سنی ها است.<br />بدینسان رابطه شیعه با خدا مانند مسیحیت با گاد، رابطه ای دوستانه و با مهر و محبت است، ولی رابطه اهل سنت با الله دقیقاً مثل رابطه یهودی ها با یهوه رابطه ای میان برده و ارباب و خشمگینانه بهمراه پاداش و جزا است!<br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-38766912674514956122017-04-30T15:33:27.620-07:002017-04-30T15:33:27.620-07:00آیا روح خدا در همه جا و در همه چیز وجود دارد؟
الب...آیا روح خدا در همه جا و در همه چیز وجود دارد؟<br /><br />البته این سخن در مورد وجود روح به بیانی دیگر درست است، زیرا اساساً وجود ماده یک خیال است و در حقیقت هرچه هست همه روح است، شاید بیانش اینگونه باشد که ماده روح دَلَمِه شده است. بیان علمی آن بر اساس فیزیک کوانتم میشود، اینکه هر ذره ماده یک سیستم بسته نوسان انرژی است.<br />پیش از این تصور غالب بر این بود، که ماده جهان از اتمها تشکیل شده است، درحالیکه اکنون بیش از صد سال پس از کشف ماکس پلانک مبنی بر کوانتمی بودن جهان و پس از آن ورنر هایزنبرگ با اثبات اصل عدم قطعیت، میدانیم و کاملاً ثابت و مشخص شده است، که اتمها گلوله های سفت و قابل لمس، ولی خیلی کوچک ماده نیستند، بلکه اتمها و ذرات تشکیل دهنده آنها همگی مجموعه ای یا بسته هایی نوسانی از میدانهای قابل انتظار انرژی (عدم قطعیت) هستند و چیز سفتی به اسم ماده که ما میشناسیم آنجا وجود ندارد و همه چیز ناگهان تبدیل به شبحی از میدانهای قابل انتظار و یا به بیانی دیگر از جنس روح میشود. منتهی در مقیاس ماکروسکپی تقابل و تداخل این میدانها باعث قطعیت یافتن میدانهای انرژی قابل انتظار میشود که تصور مادهء دارای ثبات نسبی را در ذهن ما ایجاد میکند.<br />با این حساب میتوان گفت، که انرژی همان روح یا خدا است که در بسته های نوسانی تبدیل به ذرات تشکیل دهنده ماده میشود، یا به بیانی دیگر، جهان گسترش خوشه تخم های خداست و روح او در دل هر چیزی حظور دارد و هرچیزی خودش از جنس خداست، برای همین خدا باید فقط در محدوده قلب و احساس انسانها بماند و وارد امور دنیوی و سیاست و کشورداری نگردد تا هم خدا آلوده نشود و هم کشور و زندگی مردمان تباه نگردد. اتفاقاً مشکل بشریت از آنجا آغاز شد که موسی یهودی خدا را از درون دل انسانها و جهان به مابعدالطبیعه تبعید کرد و از آن پس جهان بیروح و انسانها از خدا و خدا از درون دل انسانها بریده شدند! <br />این را پارگی مینامند و دقیقاً هنگامی که ابراهیم به فرمان یهوه (خودش) میخواهد سر اسحاق (اسماعیل) را ببرد و با اینکار به حکومت بر جهان دست یابد، ولی یهوه در آخرین لحظه بجایش گوسپندی را میفرستد، چنین پارگی با ذبح گوسفند انجام میشود، یعنی سر که نماد جان یا روح است از بدن که نماد جسم یا جهان است، از یکدیگر جدا و پاره میشوند. درست از این پس جسم که اکنون از روح بریده یعنی بیروح شده است نیازمند خدایی میشود که از روح او در جسم بدمد تا دوباره جان به تن جهان باز گردد، منتهی در این فرایند جهان از آفرینندگی به مخلوق تنزل پیدا میکند و فاقد روح و جان خدایی میشود!<br />تصویر وارونه این جنایت بزرگ تبعید آدم و هوا از بهشت بخاطر گناه ابدی آنها میشود، از آن پس انسان آفریننده، که خدا را در دل خود همیشه و همه جا به همراه داشت، تبدیل به انسان جهادگری میشود که از خودش جانی ندارد و جان خود را مدیون، بدهکار یا گناهکار خدایی بیگانه شد و شکرانه این بدهی جهاد در راه این خدای بیگانه مقرر میگردد.<br />آری اینگونه بود که بزرگترین فساد عالم صورت گرفت و از آن پس بشریت دچار جنگ و خونریزی و مشقت شد!<br /><br />انقلاب ظهور مسیح در دین یهود، دقیقاً ماجرای بازگرداندن خدا از مابعدالطبیعه به درون این جهان و رهایی انسان از گناه ابدی موروثی است، که یهودیان با تبعید انسان از بهشت بر دوش مردمان گزاردند تا آنها را ابتدا به بندگی و بردگی خدای دروغین یهوه (الله) بکشانند و سپس با احراز نمایندگی این خدای دروغین بر روی زمین، عملاً مردمان را برده خودشان کنند. اکنون جلوه این خدای بریده و مسخ شده دروغین بر روی زمین همان "پول" یا ارزش غایی است و علت توجه برجستگان و بزرگان یهودیان به امور مالیه نیز همین مسئله بنیادین است و همانگونه که میبینیم دارند بکمک این خدا کل جهان را نیز میبلعند!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-20349938084993854962017-04-30T15:28:46.144-07:002017-04-30T15:28:46.144-07:00رد منطقى خدای ادیان براى دوستان اهل فن، کشف مغلطه ...رد منطقى خدای ادیان براى دوستان اهل فن، کشف مغلطه اختلاط فرم و ماده در قضيه علیت:<br /><br />فرض:<br />خدا ("الله") در مابعدالطبيعه علت العلل هر چيزى است و خالق جهان و عالم است.<br /><br />اثبات: <br />هر چيزى دليلى دارد و بر آن هم دليلى مقدم است. نتيجه: ميبايستى علت العللى وجود داشته باشد. علت العلل ميبايستى خارج از اين حلقه باشد وگرنه به دور تسلسل بینهایت مى افتيم پس خدا در مابعدالطبيعه علت العلل هرچيزي است!<br /><br />رد قضيه:<br />"هرچيزى دليلى دارد" اولاً چيز (هيولا) نميتواند دليلى داشته باشد جز انرژى زيرا برابر قانون فيزيك اينشتاين (انرژى=جرم ماده x سرعت نور به توان ٢) در حقيقت ماده و انرژى علت و معلول يكديگر هستند و تناقض منطقى در اين امر نيست!<br />مثال: ميگويند "با ديدن گلدان فرض را بر اين ميگذاريم كه كسى آنرا ساخته است." <br />بسيار خوب، امّا اين يك مغلطه اختلاط فرم و ماده است، زيرا گلدان مفهومی انتزاعی است و در واقع شخصى ماده اى كه گلدان از آن ساخته شده را نساخته است، بلكه فقط به آن ماده فرمى داده است كه براى ذهن خود آن شخص مفهوم انتزاعى گلدان را دارد. چون انسان امرى واقعى است و گلدان امرى مجازى است پس انسان آفريننده امر مجازى است و چون اين امرى جهت مند است نميتوان عكس آن را نتيجه گرفت كه امرى مجازى آفريننده امرى واقعى شود، زيرا در اينصورت خدا امرى مجازى خواهد شد كه خود آفريده تخيل انسان است و مخلوق خواهد بود!<br />دوّماً اگر فرض كنيم كه علت العللى امكان خواهد داشت هيچ دليل منطقى وجود ندارد كه ناممكن است كه خود جهان عالم هستى نتواند علت العلل خود و قايم به ذات خود باشد! بلكه اين امر نزديكتر به يقين است كه جهان خود خالق است در درون خود زيرا ماده و انرژى در حركت جوهرى خود به يكديگر تبديل ميشوند و در حالى كه من قادر خواهم بود وجود ماده و انرژى را كه خداى واقعى و حقيقى است ثابت كنم دينمداران از اثبات "الله" خود عاجز هستند!<br />اساسا اين پرسش كه آيا خدا وجود دارد امرى لازم نيست!<br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-6064913121303506682017-04-30T15:23:23.871-07:002017-04-30T15:23:23.871-07:00سخنی در باب اثبات و عدم اثبات خدای ادیان.
اینکه م...سخنی در باب اثبات و عدم اثبات خدای ادیان.<br /><br />اینکه میگویند خدا را نمیتوان رد یا اثبات کرد، معنی فلسفی و علمی دارد و به این معنا نیست، که چون هنوز تا حالا رد نشده، خوب پس ممکن است، که وجود داشته باشد!!!<br />این فقط یک مغلطه خلط جهان بیرون و درون است.<br />به این معنی وقتی وجود چیزی را نمیتوان از راه دانش اندازه گیری اثبات کرد، پس لاجرم آنچیز وجود خارجی نیز ندارد، نه اینکه وجودش طوری است که نمیتوان آنرا اثبات کرد! (ارتباط با جهان بیرون)<br />و هنگامیکه میگویند خدا را نمیتوان رد کرد، به این معنی نیست که او وجود دارد ولی وجودش طوری است، که نمیتوان آنرا رد کرد، بلکه به این معنی است، که خدا فقط یک مفهوم ذهنی خیالی و باور درون مغز است و بنابرین نمیتوان آنرا رد کرد، چون فقط در ذهن وجود دارد و از حیطه نفوذ و شمول اندازه گیری دانش خارج است. (جهان درون) <br />به زبان خلاصه:<br />1. خدای ادیان را نمیتوان در جهان خارج اثبات کرد، زیرا این خدا در جهان خارج از ذهن ما وجود خارجی ندارد.<br />2. خدای ادیان را نمیتوان رد کرد، زیرا این خدا فقط در تخیل جهان درون ذهنی ما وجود دارد و از حوزه اثبات یا عدم اثبات علمی که فقط مختص جهان خارج از ذهن است بیرون است.<br />نتیجه این است که خدای ادیان اصولاً در جهان خارج امکان وجود ندارد، این عملاً یعنی رد وجود خدای ادیان!<br /><br />مثال:<br />شخصی به شما مراجعه میکند و از شما طلب قرض مبلغ هنگفتی پول میکند و در جواب پرسش شما، که چه تظمینی برای بازپرداخت آن میدهی، میگوید که او دوستی دارد که در ناکجاآباد است و او ثروت فراوان دارد، خوب او وجود این شخص را نمی تواند به شما ثابت کند جز یک تکه سند کاغذی که روی آن نوشته شده که گواهی میشود چنین شخصی وجود دارد، حال آن کسی که این گواهی را کرده خودش نیز دیگر وجود ندارد چون مرده و شما نیز نه دسترسی به آن شهر دارید و نه به آن گواهی کننده، ولی این شخص دوستانی دارد که همراه اویند و آنها نیز همینگونه گواهی شفاهی به وجود چنین دوست ثروتمندی میدهند بدون اینکه خودشان شخصاً ضمانت مالی بدهند!<br />اکنون این شما هستید که میتوانید گفته های آنها را باور کنید و پولتان را به دست طرف بدهید و یا نه، ولی عقل سالم میگوید، که نه من چنین ظامنی را باور نمی کنم، زیرا نه میتوانم وجودش را ثابت کنم و نه آنرا رد کنم! <br /><br />آیا متوجه ظرافت مطلب میشوید؟<br /><br />بنابرین من هرگز وجود خدا را به عنوان علت العلل رد نکرده ام، بلکه عدم وجود خدای فرد مجازی ادیان را ثابت کرده ام! <br />آری همانگونه که در بالا شرح داده شد، خدای فرد مجازی ادیان امکان وجود خارجی ندارد، بلکه تنها و تنها توهمی حاصل از تولید فعالیت ذهنی مغز انسان است!<br />کاری که متکلمین اکنون کرده اند، تبعید این خدای ذهنی به توهم دیگری به نام مابعدالطبیعه است!<br />مطلب اینجاست که چنین خدایی اساساً امکان وجود خارجی ندارد، نه اینکه تازه یک توهم را با توهم دیگری به نام مابعدالطبیه بخواهیم تائید بکنیم!<br />خدای فرد مجازی ادیان فقط یک توهم است، ولی سه خدای واقعی وجود دارند که هرسه در پیوند بایکدیگر یکی هستند ولی در درون متفاوت با یکدیگرند. <br />بنابرین خدا به مفهوم علت العلل وجود دارد ولی این خدا، خدای فرد مجازی ادیان نیست، بلکه خود جهان هستی است در درون خودش، که سه خدای بود و نبود و سپنج هستند.<br />خدای بود و خدای نبود پدر و مادر و خدای سپنج فرزند ایندو است، که آن دوخدای بود و خدای نبود را در خودش پنهان دارد و آشکارش خدایان سپنج است که از حاصل جمع قدر مطلق آندو به اندازه عدد مجازی (i) یا جزر منهای یک بیشتر است، که به آن جرم میدهد و ماده شکل می یابد. <br /><br /><br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-20127731401705215332017-04-30T15:15:59.683-07:002017-04-30T15:15:59.683-07:001. گاد 2. خدا 3. یهوه 4. الله 5. بودا
ماهیتِ بودا،...1. گاد 2. خدا 3. یهوه 4. الله 5. بودا<br />ماهیتِ بودا، گادِ مسیحیت و خدای ایران تقریباً یکی است و ماهیت الله و یهوه در اسلام و یهود نیز از یک جنس هستند. برای همین است که میگوییم الله اسلام، خدای ایرانی نیست، وگرنه پیداست، که ترجمه لغتنامه ای یهوه و الله و گاد، همان خدا میشود!<br />اثبات:<br />گاد همان خود است (God) (پدر+ پسر+روح القدوس) "گ" در زبان هلندی "خ" تلفظ میشود (هلندی آخرین حلقه واسط بین زبانهای هندواروپایی است تا به انگلیسی برسد.) <br />خدا جمع خود است (خودها) که "واو" و "های" آن افتاده است و به خدا تبدیل شده است. در ضمیر پارسی هر خودی یا هر بودی خودش از جنس خداست. <br />به صحرا بنگرم صحرا تو بینم <br />به در یا بنگرم دریا تو بینم<br />به هرجا بنگرم کوه و در و دشت <br />همه قامت رعنای تو بینم.<br />خدا همان بودها است، که خدای بودایی هاست برای همین بودا را در زبان لاتین بودها مینویسند! (Budha)<br />"خ" و "ها" هم خانواده هستند و "هُدا" همان خداست که مخفف آن همان "هو" درویشان است که عربی آن (الهو=اله) میشود که تبدیل به الله شده است! و یهوه (ی هو ه) عبری آن کلمه است که به معنی خویش (خودش=خود=هو=اله=اهو=اهورامزدا) است!<br />نتیجه:<br />پس میبینیم که ریشه همه این نامها به همان "خود" یا "خدای" در اصل ایرانی باز میگردد، بنابر این ترجمه لغطنامه ای همه به فارسی یعنی "خدا" درست است، ولی ماهیت آنها در تعاریفشان با هم بسیار متفاوت است. چنانچه خدا، بودا و گاد ماهیت جمعی، ولی الله و یهوه ماهیت کاملاً فردی دارند! <br /><br />داستان دستور سربریدن اسحاق (اسماعیل) توسط پدرش ابراهیم، دقیقاً قضیه جداساختن خدا (جان، سر) از جهان (تن، ماده) است. وجود خدای خالق و دمنده روح زمانی ضرورت می یابد، که خدا از جهان بریده و به مابعدالطبیعه تبعید میشود، اکنون درست است که الله به جایش گوسفندی میفرستد، ولی در نهایت بریدن سر و کشتن جان صورت میگیرد!<br />الله خدای خونریز است و این خونریزی را در مراسم حج به اوج خود میرساند. <br />ادیان ابراهیمی ریشه در عصر آغازین دامداری و شکار و غارتگری (غنیمت!) دارد. برای همین پیامبرانشان از دم همه چوپان بوده اند و این آخری که دیگر غارتگری و زندزدی را هم به آن مابقی اظافه کرد!<br />این در حالی است که خدای ایرانی ریشه در کشت و کار شخم و کشاورزی و باغبانی دارد. زردشت پیامبر ایرانی، خود یک باغبان بود و کشتن جان و ریختن خون را در اعیاد و مناسک دینی و اجتماعی منع کرده بود و تنها نذری مجاز، میوه و گیاه و غلات بودند. <br />برای همین است که وقتی سام پدر، فرزند خود زال را برروی تخته سنگی در پای کوه دماوند میگزارد و در حقیقت عملاً قصد کشتن جان را دارد، این سیمرغ ایران است، که جان را نجات میدهد و زال را به آشیانه خود برفراز البرز و نزد کودکان خود میبرد و او را میپرورد، زیرا خداوند ایران برخلاف خدای ادیان ابراهیمی حافظ جان است نه کشنده جان!<br />لازم است که ما به هویت ایرانی خود رجوع کنیم و حافظ و سعدی و فردوسی و عطار و رودکی و غیره بخوانیم!<br />https://youtu.be/4pNiDbb4a68<br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-90038255486790708302017-04-30T15:13:21.050-07:002017-04-30T15:13:21.050-07:00اسلام آخرین پله ادیان سامی است. مسیحیت ریشه در ادی...اسلام آخرین پله ادیان سامی است. مسیحیت ریشه در ادیان ایرانی دارد و برای نجات از یهودیت اختراع شده همانگونه که شیعه گری برای نجات از اسلام اختراع شده است.<br />"پنج تن آل عبا" -ی شیعه نیز همان پنج خدای ایران باستان یعنی سروش، رشن، فروردین، بهرام و رام هستند که با شخصیتهای اسلامی خانواده محمد و علی جایگزین شده اند. <br />خدای ایرانی در درون خود از سه گوهر جداناشدنی یا سه خدا یا سه فر یا سه پر است، که حامی جان است، (سپر) که وارانه آن پرسه یا پارس و فارس میشود.<br />جهان گسترش خوشه تخم های خداست و هر دانه در درون خود این سه خدا را باهم پنهان و آشکار دارد. پنهان آن سه است و آشکار آن پنج، برای همین جهان را سرای سپنج مینامند! این پنج همان بچه و پنجه و دست در سقاخانه ها است. این پنج خدایان ایرانی پنج خصلت و گوهر "سه تا یکتایی" هستند. سروش خدای پرسش و سفر و خالی است، رشن خدای پاسخ و رسیدن و پُری است، فروردین خدای زایندگی و کثرت وخدای زن و زندگی است، بهرام خدای فردیت و خدای مرد و مردن است، رام خدای زیبایی و شاعری و شادمانی و رامشگری است. در هر دانه ای سه خداست، خدای بود و نبود و سپنج!<br />همه شاعران ایرانی در اشعارشان مستقیم و غیر مستقیم گفته اند که بت پرست اند. <br />بت پرستی را ادیان یکتاپرست از پلیدی خودشان، بدنام کرده اند! <br />بت +نبت=بتچه .<br />بود + نبود = بودچه (پوچ)<br />(+1)+(-1)= (0)<br />پدر +مادر= بچه<br />بت =صنم = معشوغه = خدای زن <br />نبت= داماد = شاخ نبات (نبت) خدای مرد<br />بتچه =بچه = خدای نوزاد <br />بت پرستی بزرگ پرستی نیست!<br />این اسلام است که آیین دیکتاتوری و بزرگپرستی است، برای همین نیز میگوید الله اکبر و یا هیچ خدایی جز الله نیست، قرآن شان هم همان دیکته الله است! <br />گــر مــن ز می مغانه مـستم، هستم<br /><br />گر کافر و گبر و بت پرستم، هستم<br /><br />هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد<br /><br />من زانِ خودم، چنان که هستم، هستم<br />پسر پاسلرگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-8762698596956007532017-04-30T15:05:02.304-07:002017-04-30T15:05:02.304-07:00در دانش تئولوژى يا دينشناسى مدرن، تمام اديان تكخدا...در دانش تئولوژى يا دينشناسى مدرن، تمام اديان تكخدايى كه معتقد به يك خداى مجازى در مابعدالطبيعه هستند را جزو دين يهود یا ادیان ابراهیمی ميدانند زيرا اولين بار يهوديان آنرا بناگزاشتند، به همين خاطر دين اسلام را منشعب از يهوديت ميدانند، ولى مسيحيت را انقلابى بنيادى عليه يهوديت ميدانند، زيرا در تثليث مسيحيت روح خدا از مابعدالطبيعه به واسطه مريم مقدس با جسم انسان در هم مى آميزد و مسيح پسر خدا به دنيا مى آيد و به اين روش تكخداى مجازى از تكخدايى به سه تایکخدايى تبديل شده و به شکل یک خدای واحد، که مسیح باشد، دوباره به اين جهان بازگردانده ميشود. اين جريان را در مسيحيت انسان شدن خدا مينامند كه روح القدوس (خداى پدر) در بطن مريم مقدس (خدای مادر) در قالب پسر مسیح (خدای فرزند) به هم مى پيوندند و ستایکی میشوند، که در این روند خداى تبعیدی آسمانى از اين پس دوباره به بطن جهان بازگردانده ميشود.<br />نكته مهم اينجاست كه اسطوره هاى قوم يهود اشخاص حقيقى نبوده اند بلكه شخصیتهای فيكتيو از همان خدای مجازى یهوه هستند، يهوديت به اين جهت منحصراً دين يهوديان بوده است، زيرا كسى نمى توانسته به دين يهوديت بگرود بلكه بايد از مادر يهودى متولد شده باشد پس يهوديت در ابتدا شناسه نژادى يا قومى است و يهوديان پيش از ظهور موسى، نیز خود يهودى بودند ولى ملوخ كه همان گاو مقدس باشد و نام دیگرش یهوه بوده است را می پرستيدند، كه موسى با آوردن دين جديد برای تثبیت، تمرکز و تصرف قدرت معنوی، اجتماعی و سیاسی مطلق، آن خدا را به مابعدالطبيعه تبعيد كرد كه وارونه آن تبعيد انسان از بهشت به این جهان میشود!<br />از آن پس يهوديت و دين يهوديان كه ما ميشناسيم پديد آمد. بنابر اين ابراهيم يهودى بوده است نه مسلمان زيرا نسب اش يهودى است. از اين بابت اسلام همان دين موسى است كه از انحصار قوم يهود به در آمده و از آن پس هر کسی مى تواند به دين ابدايى محمد که از يهوديت مشتق شده است بگرود و چون دیگر ضرورتی نداشته که حتماً از نژاد يهود باشد، آنها را مسلمان یعنی تسلیم شده مى نامند، زيرا محمد آنها را به زور شمشير تسليم دین ابدایی خود كرده است.<br />همچنین كعبه كنونى كه ما ميشناسيم در محل گودال برخورد يك شهابسنگ بنا شده و اين همان سنگ سياهى است، كه به ديوار كعبه آويخته شده است و چون اين واقعه برخورد شهابسنگ آسمانی بسيار بزرگ بوده, نسلها به خاطر مانده و بعد که انسانهای بدوی در مرکز گودال عظیم، شهابسنگ سیاهرنگ مربوطه را یافتند، در آنجا اطاقکی ساختند و سنگ را به دیوارش آویختند و آنجا تبدیل به یک محل توريستى و مقدس شد، زیرا چیزی است که از آسمان افتاده بود، (اصطلاح از کون آسمان افتادن تداعی همان تقدس است) که اقوام عرب به آن بهانه گرد هم مى آمدند و داد و ستد و مراسم بازديد و زيارت برگزار ميكرده اند، كه ناگهان سروكله محمد پيدا شد و اسطوره هاى يهوديان و مسیحیان و زرتشتيان را آموخت و از ملغمه آنها اسلام را ساخت و همه را به زور شمشير و غارت اموالشان تسليم دين خودش كرد و از آن پس تسليم شدگان را مسلمان يعنى تسليم شده ناميدند.<br />اینگونه بود که اسلام يعنى آيين سر بريدن و به زور تسليم كردن و دزديدن زنان و تجاوز به كودكان و غارت اموال ديگران (غنيمت گيرى) پديد آمد! س<br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-22296874581634808132017-04-30T15:03:41.727-07:002017-04-30T15:03:41.727-07:00كز نيستان تا مرا ببريده اند.. !!!
اساساً قضيهء آفر...كز نيستان تا مرا ببريده اند.. !!!<br />اساساً قضيهء آفرينندگى در موضوع خلقت جهان، توسط خداى هوشمندِ طراح و ساكن مابعدالطبيعه، در اديان سامى مسئله اى ثانوى است!<br />در حقيقت هدف اصلى، خلع يد انسانها از قدرت تصميم گيرى سياسىِ فردى شان و انتقال و تصاحبِ ماهرانه و زيركانه قدرت به يك فرد و كنترل مطلق جامعه است!<br />مابقى داستان شاخ و برگهايى براى دلمشغولى ساده باوران وهمچنين زينت كردن و پوشاندن اين هدف غايى و پنهانى است!<br />مراحل پنجگانه اين فرايند (فتتات) شامل؛ "فرض"، "تفويض"، "تبعيد"، "انتقال" و "تصرف" قدرت مطلق به شرح زير است:<br />١. "فرض" فرضِ ذهنى انسانخداى هوشمندِ طراح جهان هستى، (فرد مجازى در اينجا: يهوه، روح القدوس، الله) برگرفته از منطقِِ ادراكِ علّيتىِ مغزِ انسان، در كشف روابط ساختارى ميان رويدادها و پديده ها.<br />٢. "تفويض" تفويضِ علم و قدرت مطلق به اين فرد مجازى (خدا) كه نتيجه ايجابى و ضرورى توانايى او براى آفرينش هر دو جهان است.كه شامل آفرينش اين جهان حاضر و عظيم و بى انتها با آنهمه نظم شگفت انگيزش و سپس جهان غيبى پر رمز و راز او با آن محشر خوف انگيزِ قضاوت نهايى اش و عذاب دهشتناك ابدى براى سرپيچندگان از أطاعت فرمانش و رؤياى پاداش زندگى جاويد براى تسليم شدگان در برابر قدرت مطلق اش است.<br />٣. "تبعيد" تبعيدِ وجود اكنون پاك و منزه شده خدا از اين جهان دون و فانى به عرش توُ در توُىِ آسمانى او در مابعدالطبيعه و بدينسان بريدگى خدا از جهان و انسان، كه تصوير وارانه اش تبعيد انسانِ گناهكار (آدم و هوّا) از بهشت است.با توجه به اينكه مفهوم حقيقى بهشت از ابتدا در نزد مردمان همان بازتابِ در ميان بودن هستى و خدا و پيوند انسان با خدا بوده است و نتيجه منطقى چنين كنشى گناه ابدى انسان براى توجيه اخراج او از بهشت و در نهايت تبديل اين جهان از بسترى زنده و آفريننده به تبعيدگاهى بى جان براى بازپس دادن امتحان الهى بخاطر جرم آغازين است!<br />٤. "انتقال" انتقالِ علم و قدرت ازلىِ مطلق در غالب معجزه كلامى كتاب مقدس به رسول برگزيده اش از طريق دستورات وحى و فرشته رابط به منظور هدايت و رستگارى مردمان، كه وارثان گناه ابدى آدم و هوا هستند و اينك نيازمند هدايت و بازگشت از گمراهى به راه راست شده اند!<br />٥. "تصرف"بدينسان رسول عملا بواسطه انتقال علم ازلى يا همان كتاب مقدس برگزيده خدا و جانشين او بروى زمين و لازم الاطاعت ميشود! در طى اين فرآيند، قدرت سياسى، قانونگزارى و اجرايى به تصرف رسول در مى آيد و پس از آن به راحتى يكى پس از ديگرى به جانشينان او و در نهايت به تصرف ولايت فقيه در مى آيد!<br />آرى، بدينگونه ملاهاى مفتخور و انگل صفت وشهوترانان قدرت بوسيله فريب خالقِ هوشمند و طراحِ جهان، خدا را از انسان بريدند و او را از خدايى بر سرنوشت خود خلع يد كردند و تا به امروز از طريق حذف فيزيكى مخالفان و ايجاد رعب و وحشت به حكومت ديكتاتورى ولايت مطلق فقيه بر مردمان ادامه ميدهند!<br />اينك، پس از تبعيد خدا از درون به بيرون جهان است، كه انسانِ "آفريننده و زندگى بخشِ صاحب اختيار" در اين دگرديسى ويرانگر به انسان "جهادگرِ مبارز و خونريز و بندهء فرانبردارِ" تبديل ميگردد.<br />از اين پس او ديگر مالك و صاحب هيچ حق و قانونگزارىِ برخواسته از استقلال وجودى و وجدان آزاداش نيست، بلكه فقط موظف به انجام تكاليف ديكته شده از طرف خالق و أطاعت از فرامين جانشينان قدرت مطلق او يكى پس از ديگرى بر روى زمين ميگردد. واژه قرآن در حقيقت به معنى ديكتات يعنى "ديكته شده" است.<br />و اينچنين شد كه انسان از اوج "آزادگى" به هبوط "بندگى" سقوط كرد!<br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-1535960170974513972017-04-30T15:02:41.396-07:002017-04-30T15:02:41.396-07:00در باب منطق ریاضی و رد خدای ادیان.
مطلبی که میتوا...در باب منطق ریاضی و رد خدای ادیان.<br /><br />مطلبی که میتواند به ما در درک درست منطق رد خدای ادیان کمک کند این است، که ارزشی با قضایا برخورد نکنیم، زیرا در اینصورت دچار اختلاط معانی میشویم!<br />خوبی و بدی => سیستم ارزشی / نگرش سابیکتیو است.<br />درستی و نادرستی => سیستم جهانشمولی / نگرش آبجکتیو است.<br />لذا با توجه به اینکه هر خوبی الزاماً درست نیست و هر نادرستی لزوماً بد نیست، ضروری ایست که این دو سیستم را از هم جدا نگه بداریم تا دچار خلط معنی نشویم!<br />اگر خدا را به مفهوم دینی (ارزشی) منشاء خوبیها و والاترین ارزش بدانیم و دنبالش بگردیم دچار خطا شده ایم، چون خوبی و بدی امری کاملاً سابیکتیو و وابسته روان است ولی خدا به مفهوم جهانشمولی امری آبژکتیو و واقعی است و آن "بود" یا همان "بت" است، بنابرین: <br />اگر "بت" پس "نه بت" و اگر "نه بت" پس "بت" نتیجه "بت خلاف "نه بت" است.<br />[A -> ¬B , B -> ¬A ] => A¬B <br />از طرفی داریم که:<br />اگر "آ" پس "ب" و اگر "ب" پس "آ" درنتیجه "آ" برابر "ب" است، یا به عبارتی دیگر، اگر "جهان هست" پس "خدا هست" و اگر "خدا هست" پس "جهان هست" نتیجه میگیریم که "خدا" برابر "جهان" است!<br />[(A+B) -> Ci , Ci -> (A+B) ] => (A+B)=Ci<br />در نتیجه اینجا ما ابتدا با دو خدای مختلف مواجه میشویم و نه یک خدای واحد، لذا جهان (خدای سوم) حاصل کنش و واکنش این دو نیروی مختلف است؛ در اینجا جهان محصول امرگنت ی (فرآیندی) (Emergent/Emergenz) آنهاست، که بیشتر از جمع فردی هریک از آن دو است. <br />(A+B)=Ci <br />بیان ریاضی استدلال بالا میشود:<br />[A -> ¬B , B -> ¬A ] => A¬B <br />[(A+B) -> Ci , Ci -> (A+B) ] => (A+B)=Ci<br />(A + B) = Ci <br />=> {(A + B) = Ci | Ci = [i(1 U 2 U 3 U 4 U 5)]}<br /><br />این سه تایکتا دارای پنج خصلت اساسی (خدایان) زیر میباشد: <br />1. ایجاد بعد (سروش)<br />2. اشغال بعد (رشن)<br />3. ذره افشانی یا کوانتمی (فروردین)<br />4. پوسته یا افق رویداد (بهرام)<br />5. نوسان یا هارمونی و دیسهارمونی (رام) (نظم و آشفتگی هستی)<br /><br />پسر پاسارگادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-55496946341990896712017-04-30T15:01:00.907-07:002017-04-30T15:01:00.907-07:00رد منطقى خدای ادیان براى دوستان اهل فن، کشف مغلطه ...رد منطقى خدای ادیان براى دوستان اهل فن، کشف مغلطه اختلاط فرم و ماده در قضيه علیت:<br /><br />فرض:<br />خدا ("الله") در مابعدالطبيعه علت العلل هر چيزى است و خالق جهان و عالم است.<br /><br />اثبات: <br />هر چيزى دليلى دارد و بر آن هم دليلى مقدم است. نتيجه: ميبايستى علت العللى وجود داشته باشد. علت العلل ميبايستى خارج از اين حلقه باشد وگرنه به دور تسلسل بینهایت مى افتيم پس خدا در مابعدالطبيعه علت العلل هرچيزي است!<br /><br />رد قضيه:<br />"هرچيزى دليلى دارد" اولاً چيز (هيولا) نميتواند دليلى داشته باشد جز انرژى زيرا برابر قانون فيزيك اينشتاين (انرژى=جرم ماده x سرعت نور به توان ٢) در حقيقت ماده و انرژى علت و معلول يكديگر هستند و تناقض منطقى در اين امر نيست!<br />مثال: ميگويند "با ديدن گلدان فرض را بر اين ميگذاريم كه كسى آنرا ساخته است." <br />بسيار خوب، امّا اين يك مغلطه اختلاط فرم و ماده است، زيرا گلدان مفهومی انتزاعی است و در واقع شخصى ماده اى كه گلدان از آن ساخته شده را نساخته است، بلكه فقط به آن ماده فرمى داده است كه براى ذهن خود آن شخص مفهوم انتزاعى گلدان را دارد. چون انسان امرى واقعى است و گلدان امرى مجازى است پس انسان آفريننده امر مجازى است و چون اين امرى جهت مند است نميتوان عكس آن را نتيجه گرفت كه امرى مجازى آفريننده امرى واقعى شود، زيرا در اينصورت خدا امرى مجازى خواهد شد كه خود آفريده تخيل انسان است و مخلوق خواهد بود!<br />دوّماً اگر فرض كنيم كه علت العللى امكان خواهد داشت هيچ دليل منطقى وجود ندارد كه ناممكن است كه خود جهان عالم هستى نتواند علت العلل خود و قايم به ذات خود باشد! بلكه اين امر نزديكتر به يقين است كه جهان خود خالق است در درون خود زيرا ماده و انرژى در حركت جوهرى خود به يكديگر تبديل ميشوند و در حالى كه من قادر خواهم بود وجود ماده و انرژى را كه خداى واقعى و حقيقى است ثابت كنم دينمداران از اثبات "الله" خود عاجز هستند!<br />اساسا اين پرسش كه آيا خدا وجود دارد امرى لازم نيست!<br />Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-30340952877097504482016-02-23T16:53:52.428-08:002016-02-23T16:53:52.428-08:00لعنت بر كسانيكه ميخواهند نام اسلام را بد كنند اسلا...لعنت بر كسانيكه ميخواهند نام اسلام را بد كنند اسلام صاحب دارد صاحبش هم همان خداي بزرگ است به كوري چشم بعضي ها ١٤٠٠ سال است كه برق اسلام در همه جاي دنيا بلند است و تا ابد بلند خواهد بود الله اكبر سيدhttps://www.blogger.com/profile/06791467643279708619noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-65795932237823203282015-12-04T13:07:32.952-08:002015-12-04T13:07:32.952-08:00با سپاس از شما برای اطلاع رسانی
امیدوارم این ملت خ...با سپاس از شما برای اطلاع رسانی<br />امیدوارم این ملت خرافه پرست از خواب تازی پرستی بیرون بیانAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-85246152654721981602015-11-08T14:24:53.336-08:002015-11-08T14:24:53.336-08:00ببخشید یک سوال.
جواب درست میخوام.
چراکتابی که از ط...ببخشید یک سوال.<br />جواب درست میخوام.<br />چراکتابی که از طرف خدا اومده برای هدایت نشسته از نهای محمد و کارهای محمد میگه.نه از خود خدا هدایت.<br />من خدا بهم عقل داده.هر چی فکر میکنم خدا بیکار نیست در کتابی که خودش گفته بیاد این جمله های کم ارزش بنویسه.<br />خدا بزرگتر از این حرفاست.<br />و من هر جی فکر میکنم خدا را دوست خودم میدونم نه جلادی که نشسته که میگی این کارو بکنی چوق میکنم تو کونت.<br />از سینه سیخت میکنم از سقف جهنم اویزون میکنم.<br />خدا خیلی زیباست ولی در دین محمد زیبایی از خدا نمیبینمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-17168783504555085592015-11-08T14:05:46.342-08:002015-11-08T14:05:46.342-08:00من خودم معتقد سخت یکتا مرستی و خدای حق هستم.
فکر ن...من خودم معتقد سخت یکتا مرستی و خدای حق هستم.<br />فکر نمیکنی این خدایی که شما میگید خدا نیست جلاد هست.<br />لطفا در نورد خدای حق و مهربانی درست صحبت کنید اقا.<br />خدا حق که دنیا از ان اوست همانند پدر اگه بنده اش خطا کنند باز حلال میکند.<br />مس دین شما محمد که میگید خداش به نظرم خدا نیست جلاد هستAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-40649019867586340582015-09-10T10:23:37.708-07:002015-09-10T10:23:37.708-07:00هرچند در مورد اسلام بسیار مغرضانه نوشتی ، دلیلش را...هرچند در مورد اسلام بسیار مغرضانه نوشتی ، دلیلش را نمیدانم که از آخند ها کدام چیزی دیدی یا برداشت غلط از آیات داری اما نظرات من:<br />1. تفسیرهای داخل پرانتز را که خودت علاوه نمودی دور نموده , بعد دقیق بخوان<br />2. در طول تاریخ چی قبل از اسلام و چی بعد از اسلام، رییس خانواده مرد بوده و زن تحت اثر مرد قرار دارد، لذا به خاطر داشتن یک خانواده خوش و آرام و به دور از خشونت در اکثر آیات مخاطب مرد قرار گرفته اند، وگر نه از مفهوم آیات واضح فهمیده میشوند که اگر آرامش گفته هم دو طرفه است<br />3. در موضوع محل بذر افشانی ، اگر قرآن را تا آخر خوانده باشی ، در جای دیگر قرآن میگه: البته مفهوم آیه "پیغمبر مزرعه تان است ، پس از مزرعه تان تا میتوانید استفاده کنید". در این آیه به مقام پیغمبر توهین شده و یا مقام آن را بالا گفته اند؟ اگر به پیغمبر توهین شده خو به زن هم توهین شده و اگر با این نام مقام پسغمبر را بالا ارزیابی نموده ، پس مقام زن هم با مفهوم "بذر افشانی" که خودت ترجمه و تفسیر نمودی بالا بیان شده اند.<br />4. آیه 24 سوره النسا را با چند آیه قبل و بعد هم دقیق بخوان، این آیات فقط رویه و اخلاق خانواده گی و اجتماعی اند و به اسارت و غنیمت هیچ ربطی ندارد. هر آخندی که در آن تفسیر زنان اسیر را علاوه میکند، مثل خودت غلط فهمیده. در این آیه منظور از" زنان که در تصرف تان است" زنانی اند که قبلا به نکاح آورده شده. حالا زن خودت هم شوهر دار است که شوهرش خودت هستی و برای خودت اجازه است که با ایشان مقاربت داشته باشی.<br />5. اسلام با اجازه دادن بیشتر از یک زن برای یک مرد، جوامع اسلامی را از بحران اجتماعی بزرگی نجات داده اند، طوری که جوامع دیگر امروز با آن رو برو است. بررسی های اجتماعی نشان میدهد که تقریبا در اکثر جوامع بنا به هر دلیلی، نفوس زنان بیشتر از نفوس مردان اند ، که این امر در جامعه بحران و فساد اخلاقی را به بار میاورد، که جهان غیر اسلام، برای حل این بحران کلپ های شبانه را مجوز داده اند اما اسلام بسیار عاقلانه این معضل را حل نموده اندAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-72261201297739512002015-01-31T11:28:51.177-08:002015-01-31T11:28:51.177-08:00بنده بدون هیچ گونه تعصبی از شما خواهش می کنم که قب...بنده بدون هیچ گونه تعصبی از شما خواهش می کنم که قبل از اظهار نظر در مورد هر دین یا آیینی ابتدا به قدر کاف درباره ی آن تحقیق نمایید و این را نیز بدانید که بعضی لغات در زبان عربی می توانند به چند معنای مختلف (که گاهی تشخیص آن ها از یکدیگر سخت است ) به کار روند که بر این اساس شما نمی توانید فقط با استناد به ترجمه ی ناقص و غیر تخصصی و شاید نادرست چند آیه از کتاب دینی مسلمانان اسلام را رد کنید<br />در ضمن از شما خواهش می کنم که در این مورد از به قول خودتان یک آخوند که واقعا در اسلام تخصص داشته باشد سوال کنید<br />در انتها برای کامل کردن صحبت های خودم خوشحال میشوم از این لینک دیدن کنید : http://www.soalcity.ir/node/2082حق جوnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7443095123378919650.post-1386504215828244812014-12-10T06:51:36.506-08:002014-12-10T06:51:36.506-08:00سلام
یک مجموعه به نام ماوفرازمینی ها از شبکه منو ت...سلام<br />یک مجموعه به نام ماوفرازمینی ها از شبکه منو تو پخش شد پیشنهاد میکنم یک بار ببینید تا فکرتون باز بشهAnonymousnoreply@blogger.com