ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۴ شهریور ۱۶, دوشنبه

تناقضات قرآن در حلال و نیکو نامیدن شراب انگور و خرما

   همانگونه که می‌دانیم، خوردن مشروبات الکلی و در حالت کلی، تمام مسکرات (مست کننده‌ها ) در اسلام مطلقا حرام است، اکنون به این آیه از قرآن توجه فرمائید:
   وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (نحل/67) و از ميوه‌های درختان خرما، درختان انگور که از آنها شرابی مست کننده و روزی نیکوئی می‌گیرید؛ همانا در آن نشانه‌ای است براى گروه اندیشمند.
    ممکن است مسلمین بگویند که این سوره قبل از تحریم شراب نازل شده و اکنون نسخ گردیده است، به متن آیه توجه فرمائید:
تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا ...  از آنها شرابی مست کننده و روزی (رزق) نیکوئی می‌گیرید.
    قاعده کلی در اسلام وجود دارد که هر چیز نیکوئی حلال است، یعنی الله تمام خوردنی‌های نیکوئی که آفریده است و از آنان با عنوان طیبات یاد کرده، را حلال اعلام نموده است:
...  يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ ... (اعراف/157) 
و قرآن باز می‌گوید که تمام طیبات بر شما حلال است:
 يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ... (مائده/ 4) از تو (ای محمد) می‌پرسند که چه چيزى براى ایشان حلال شده است؟ بگو چیزهای طیب (پاک) بر شما حلال شده است...
پرسش: آیا رزقا حسنا جزئی از الطیبات است یا نه؟
 ضمنا در آیه‌ی پیش از این آیه، قرآن به یکی دیگر از رزق حسن که همان شیر باشد اشاره دارد؛ آن هم با گفتن اینکه شیر از شکم دامها و از میان سرگین و خون بیرون می‌آید. شرح

قرآن در جائی دیگر، می‌گوید: 
    وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (حج/58) و آنان كه در راه الله هجرت نمودند سپس كشته شده يا مردند، بدون شک الله به ایشان روزی نیکو رزق و روزی می‌بخشد و بدون شک تنها الله بهترين روزی دهندگان است.
   در هیچ جای قرآن بیان نشده که رزق حسن شامل مرور زمان می‌گردد؛ اگر خلاف آن باشد، نقض الله را می‌رساند که همان رزقا حسنا را 180 درجه تغییر ماهیت داده و به خبائث تبدیل می‌کند؛ بنابراین تحسین رزق، دلیلی است بر تأیید آن.
اکنون می‌پرسیم: چرا محمد در این آیه، باده را نه تنها حلال اعلام نموده، بلکه جزء رزقا حسنا قرار داده است؟
    اگر همین آیه را با دقت بخوانیم، متوجه می‌شویم که محمد از شراب انگو و خرما سخن گفته است، در زبان عربی، به چنین باده‌ای، نبیذ گفته می‌شود؛ همانگونه که پیشتر هم شرح داده شده است، بنابه آنچه که در صحیح‌ترین منابع اسلامی بیان شده، محمد همیشه نبیذ را می‌خورده است؛ بنابراین سه فرضیه در اینجا مطرح می‌گردد:
1- محمد نبیذ را حلال و مست کنندگی آن را نیز جایزمی‌دانسته.
2- از آنجائی که قرآن در زمان محمد هرگز به صورت کتابی مدون نوشته نشده بوده، محمد هنگامی که باده را از خبائث (پلیدی‌ها) نامیده بود، فراموش کرده بود که زمانی از آن با نام رزقا حسنا یاد کرده است.
3- اصولا این آیه منسوخ شده است.

    طبربی در تفسیرش، مانند سایر مفسرین، برای توجیه این اشتباه محمد که در تناقض آشکار با آیات صریحی که در تحریم شراب در کتابش، قرآن بیان شده می‌باشد؛ گفته است که "مراد از نبیذ در اینجا سرکه است"  و البته بیان نموده است که بنابه قولی این آیه پیش از تحریم باده بیان شده است. (1)
بغوی در قولی می‌گوید که "سکر در اینجا سرکه است" و در قول دیگر "به نبیذ مست کننده" اشاره دارد. (2)
   می‌دانیم مشروبات الکی دو نوع هستند، تقطیری و تخمیری، اگر انگور یا شیره‌ی خرما را در محفظه‌ای دربسته در تاریکی نگه داشته شوند، طوری که در معرض اکسیژن قرار نگیرند و به آن مخمر افزوده شود، تخمیر شده و به باده تبدیل می‌شوند؛ اگر همین باده در معرض هوا گذاشته شود، الکل موجود در آن پس از برخورد با اکسیژن، به مرور تغییر ماهیت می‌دهد و به اسید استیک تبدیل می‌شود؛ برخورد محمد نیز دقیقا در همین راستا بود، او متوجه شده بود که اگر نبیذ  مدتی در معرض هوا گذاشته شود، تغییر ماهیت می‌دهد؛ این بود که محمد همیشه نبیذ تازه را دوست داشت:
    قرطبی در تفسیر همین آیه می‌گوید: (رسول الله) نبیذ را در همان روز می‌خورد، اگر دو یا سه روز از آن می‌گذشت، به خادمش می‌داد یا دور می‌ریخت. (3) یادمان باشد که اگر انگور یا مخلوط شیره خرما و آب را مدتی در ظرف بسته در محیط تخمیر نگه داشته شود به آن نبیذ می‌گویند.
   مفسر شیعی، طباطبائی، صاحب تفسیر المیزان هم معتقد است که منظور در اینجا همان باده است و در ادامه گفته است که به دلیل رزق حسن خواندن آن، هیچ سرزنشی بر خوردن آن نیست؛ وی برای توجیه این تناقض می‌گوید که مخاطب این آیه مشرکین مکه هستند. (تفسیر المیزان/ جلد 12/ صفحه 290) (4)
    در بحار الانوار از قول جعفر صادق گفته شده که نبیذ حلال است مگر خمر و در ادامه از قول محمد باقر گفته شده "کسی که نبیذ را نخورد او اهل بدعت است". (بحار الانوار/ جلد 47/ صفحه 355 - الاثنا عشریه/ حر علمی/ صفحه 174 - اعیان الشیعه/ محسن الامین/ جلد 7/ صفحه 265 ) (5)
  اینکه گفته شود "منظور قرآن، سرکه (اسید استیک) است"، قطعا چنین نیست؛ زیرا سرکه مست کننده نیست؛  قرآن گفته است که النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا  از درختان خرما و انگور که باده‌ای مست کننده می‌گیرید؛ ممکن است گفته شود که سکر به معنی مست کننده نیست، به این آیات توجه فرمائید:
... وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ (حج/2) ... و (روز قیامت) مردم را می‌بینی که مست هستند در حالی كه مست نيستند، ولى شکنجه الله خیلی سخت است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى... (نساء/43) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شما در حالت مستی به نماز نزدیک نشوید....
قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ (حجر/71) (لوط) گفت" اینان دختران من هستند اگر شما کننده(ی آنان) هستید. شرح
 لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (حجر/72) به جان تو سوگند، كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.
    در آیه بالا، الله به جان محمد سوگند می‌خورد که کفار در مستی خود سرگردانند، درست مانند عوام که به جان یکدیگر سوگند می‌خورند.
    حتی در زبان عربی، برای چشم بندی هم سکرت ابصار به معنی تحت الفظی  مست شدن چشم، استفاده می‌شود که استعاره است؛ در اصل به معنی چشم بندی با جادوست است، همانگونه که برای فریب خوردن از دست جادوگران در فارسی هم  از اصطلاح چشم بندی استفاده می‌کنیم که در عربی از مست شدن و یا مست کردن چشم استفاده می‌شود:
...سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا... (حجر/11) 
و البته سَکرَت الموت، به معنی بی‌قراری ناخواستنه هنگام مرگ، هم در همین راستاست:
وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ... (ق/11)
    مسلمین هیچ چاره‌ای جز گفتن اینکه آیه منسوخ است را ندارند؛ اگر هم منسوخ شده باشد و نسخ که قبول تغییر نظر الله در گذر زمان و تکامل علم الله است را بپذیریم؛ چرا به رغم منسوخ بودن آیه، محمد آن را از قرآن بر نداشت؟!


===============================================

===============================================
(1)
فکان هذا قبل ان ینزل تحریم الخمر.... السکر: هو كل ما كان حلالا شربه؛ كالنبیذ الحلال و الخل و الرطب

(2)

وروى العوفی عن ابن عباس ان  السکر، هو الخل ... و قال بعضهم  السکر، النبیذ المسکر.

(3)

کان ینبذ له فیشربه ذلک الیوم، فاذا کان من الیوم الثانی او الثالث، سقاه الخادم اذا تغیر.

(4)
  هو مسكر کالخمر بانواعها و رزقا حسنا كالتمر و الزبیب والدبس وغیر ذلک مما یقنات به.... لم تدل على نوع من تقبیحه من جهه مقابلته بالرزق الحسن و انما الایه تعد ما ینتفعون به من ثمرات النخيل والاعناب و هى مکیه تخاطب المشركین و تدعوهم الى التوحید.

(5)
عن جعفر بن محمد (ع) قال "النبیذ کله حلال الا الخمر سفیان عمن حدثه عن محمد بن علی (ع) انه قال... و من لم یشرب النبیذ فهو مبتدع.


۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

اشتباه و غلط املائی در قرآن

قرآن معتقد است که شیر از شکم دامها خارج می‌شود:
     وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (مؤمنون/21) و بدون شک در دامها براى شما پندی است از آنچه در شكمشان است شما را می‌نوشانیم؛ و در آنها برای شما بهره‌ی زیادی است و از آنها می‌خورید. 
و منظور از شکم، دقیقا معده‌ی آنان است؛ زیرا گفته است که شیر از میان سرگین و خون خارج می‌شود:
     وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ (نحل/66) و بدون شک در دامها براى شما پندی است،  آنچه در  شكماشان است از  ميان سرگين و خون شما را شیری ناب می‌نوشانیم كه براى نوشندگان گواراست.
آیا چنین است؟!

اشتباه اساسی در قرآن!

    در دو آیه‌ی بالا، اشتباه اساسی دیگری در لفظ قرآن وجود دارد، در آیه نخست، قرآن گفته است که وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا؛ همانگونه که مشاهده می‌گردد، قرآن از ضمیر "ها" در "بطونها" استفاده کرده که به الانعام بر می‌گردد و کاملا درست است، زیرا انعام به دلیل جمع بودن، واژه‌ای است مؤنث؛ حتی اگر قبول کنیم  مراد تنها جنس ماده است که از آنها شیر گرفته می‌شود، باز هم کاربرد ضمیر "ها" کاملا درست است.
اکنون به آیه دوم توجه کنید:
  وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ   در این آیه، محمد دچار اشتباه اساسی شده است و به جای کاربرد ضمیر مؤنث "ها" در "بطون‌" از ضمیر مذکر "ـه" استفاده کرده که کاملا اشتباه است، زیرا هم "الانعام" واژه‌ای  است مؤنث و هم در ادامه آیه اشاره صریحی به "لبن" (شیر)  دارد که تنها از جنس مؤنث خارج می‌شود، پس در اینجا هم باید از ضمیر مؤنث "ها" استفاده می‌کرد، بنابراین درست آیه چنین است:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ (نحل/66)
در صورتی که قران گفته است:
  وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ (نحل/66)

اکنون توجیه بزرگان اسلام و کسانی که از بزرگترین ادیبان عرب به شمار می‌آیند، توجه کنید:
سیبویه ، کسی که صرف و قواعد صرف و نحو عرب را به آنان یاد داد در توجیه این تناقض می‌گوید:
العرب تخبر عن الانعام بخبر الواحد.
الزجاج می‌گوید که الانعام در سوره نحل مذکر است. کسائی هم همین نظر را دارد.
شوکانی می‌گوید "منظور از الانعام در اینجا نعم است"، زیرا اگر مفرد باشد ضمیر مذکر می‌گیرد.
ابوذکریا الفراء؛ عالم نحوی عراقی می‌گوید که نعم و الانعام هر دو یکی هستند.
    دکتر فاضل صالح السامرائی در کتاب التعبیر القرآنی می‌گوید که منظور قرآن از تذکیر در سوره‌ی نحل همه‌ی منافع انعام است، زیرا شیر تنها از جنس مؤنث خارج می‌شود ولی هم  گوشت شیر از انعام و چون در ادبیات عرب ذکر بر انثی غلبه دارد، اینجا ضمیر" ـه" به کار گرفته شده. در پاسخ باید گفت "اتفاقا برعکس گفته‌ی جناب دکتر، در سوره نحل تنها به شیر اشاره شده؛ در حالی که در سوره‌ی مؤمنون به سایر منافع آن هم اشاره گردیده است " وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (مؤمنون/21)" اگر توجیه شما درست باشد، باید در این سوره از ضمیر "ـه" استفاده می‌شد".
همانگونه که مشاهده می‌گردد، مسلمین برای توجیه این موضوع و اشتباه بزرگ محمد به تناقض‌گوئی روی آوردند.

 اما توجیه اشتباه اول قرآن در خارج شدن شیر از میان خون و مدفوع.
    در اینجا قرآن به صراحت گفته که شیر از میان خون و مدفوع خارج می‌شود، یعنی تولید شیراز جائی است میان خون و مدفوع، مسلمنین برای توجیه این امر می‌گوید که شیر از خون گرفته می‌شود، آیا شیر هم از مدفوع گرفته می‌شود؟ شما چرا یکی را رها و به دیگری چسبیدید، چون اولی که خون باشد را می‌توانید توانید با سفسطه توجیه کنید اما دومی که مدفوع است را نه؟!
البته در احادیث، خوردن ادرار گوسفند و شتر و فرو کردن مگس در غذا، مستحب است.


۱۳۹۴ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

بررسی شرط پاسکال در برهان دفع شر برای پذیرش خدا

     پاسکال فیلسوف و فیزیکدان فرانسوی، برهان دفع خطر احتمالی شر را برای پذیرش خدا ارائه می‌دهد؛ او می‌گوی "حتی اگر دلیلی برای وجود خدا هم نداشته باشیم، هوشمندانه‌تر آن است که وجود خدا را باور کنیم". منظور او این است که اگر من خدا را باور کردم و پس از مرگم چیزی نبود، زیانی ندیدم؛ ولی اگر تو خدا را باور نکردی و پس از مرگ وجود خدا را شاهد بودی، زیان بزرگی کرده‌ای.

    در ظاهر برهانی منطقی برای پذیرش خدا به نظر می‌رسد؛ شالوده و بنیان این استدلال بر دو پایه‌ی زیر گذاشته شده است:

1- اگر خدائی باشد، او پس از مرگ شر می‌رساند.
2- شرط دفع شر او، باور به وجودش می‌باشد.
   فرض می‌کنیم چنین باشد که هم خدای شر رسانی وجود دارد و هم هیچ کاری از ما نخواهد جز باور وجودش؛ حالا پرسش از شما به عنوان یک مسلمان:
1- پاسکال وجود خدا را رد نکرد؛ آیا رستگار شد؟
2- فرض کنید پاسکال وجود خدا را پذیرفته بود، آیا رستگار شد؟ (1)
اکنون همین پرسش را شما از پاسکال می‌کنید:
 من به عنوان یک مسلمان، خدا را کاملا طبق آن چه که قرآن گفته است، پذیرفتم؛ آیا رستگار شدم؟

بررسی موضوع از زاویه‌ای دیگر


   پاسکال به این نتیجه رسیده بود که "هرکسی که وجود خدا را بپذیرد رستگارتر است"؛ به کدامین دلیل؟
ممکن است گفته شود "تا پس از مرگ، به دلیل احتمال وجود خدا، شکنجه نبینیم"؛  پرسش:
پاسکال از کجا به این نتیجه رسیده است که هر کسی که وجود خدا را نپذیرفت، شکنجه خواهد شد؟
در اینجا دو احتمال مطرح است:
1- پاسکال پس از بررسی، به این نتیجه رسید.
2- کس یا کسانی به او چنین چیزی گفته باشند.
اما باز پرسش:
    به کدامین شرط منطقی، نپذیرفتن وجود خدا، مساوی با شکنجه شدن پس از مرگ است؟ اگر شخص پاسکال به این نتیجه رسیده باشد؛ پس یک احتمال دیگر:
    فرض کنید من به این نتیجه رسیده و معتقد باشم که اگر انسان وجود خدا را پذیرفت، پس از مرگ شکنجه خواهد شد آن هم به این دلیل که به وهم معتقد شده است؛ آیا پاسکال باید حرف من را بپذیرد؟ اگر نه، به کدام دلیل منطقی؟
    ممکن است گفته شود این نظر شخصی شماست، پس آیا معتقدین به خدا نظری غیر از نظر شخصی خویش و گمانشان از جهان را می‌گویند و به آن باور رسیدند، مگر شرط ایمان به خدا، باور به وجودش نیست؟ اگر نظر شخصی نیست، پس نظر چه کسی است؟ لابد خواهند گفت"چون تعداد بیشتری از مردم، وجود خدا را باور دارند". پرسش:
این تعداد بیشتر مردم، آیا خود به این نتیجه رسیده‌اند یا سخن دیگران را پذیرفته‌اند؛ به عبادرت دیگر آیا پیرو ادیان هستند، یا خدای ویژه‌ی خویش را دارند؟
     در هر دو صورت؛ طبق همان احتمالی که پاسکال شرط رستگاری گذاشته بود، تمامی مردم جهان پس از مرگ شکنجه خواهند شد؛ زیرا هر کس، تنها خدای خویش را واقعی و بقیه را دروغین می‌داند، تفاوتی میان کسی که معتقد به وجود خدا نباشد، با کسی که خدای دروغین را بپذیرد، وجود ندارد.

     اکنون فرض می‌کنیم، وجود خدا قطعی است، چرا خود را با یکی از ابزار عقل (حواس پنیگانه) به ما نمایان نمی‌‎کند؟ ممکن است گفته شود "ما او را درک نمی‌کنیم" در اینجا باز دو احتمال مطرح است:

1-  او به رغم داشتن توانائی بر این که خود را به گونه‌ای به ما نمایان کند که ما او را درک کنیم.، خودش را بر ما نمایان نمی‌کند، تا ما بدون دلیل قطعی، او را بندگی کنیم.
2-  او قادر به انجام چنین کاری نیست.
     در حالت نخست، پذیرش ستم بر انسانها از سوی خداست؛ انسان از ستم بدش می‌آید، زیرا  اخلاق بخشی است از روند فرگشت انسان و پذیرش حالت دوم، نقص خدا است.
    در ادیان، خدا چنین توانائی را دارد و این کار را کرده است، سخن گفتن با برخی از انسانها به عنوان برگزیدگان او یا فرستادن پسر خود بر روی زمین برای نجات انسانها.
   در هرصورت،  الهام خدا بر انسان به صورت فرستادن پیامبر یا هر گونه‌ای دیگر یا اینکه خود یا فرزندش ش پائین بیایند، قطعا در منطقه‌ای خاص و برای مردمانی خاص صورت گرفته است، نه تمامی بشریت؛ چرا؟ ضمنا اگر خدا به این نتیجه رسیده باشد که باید بر عده‌ای خاص الهام نماید، چرا چنین الهامی از همه دریغ کرده است؟!
   اعتقاد شما ارتباط مستقیمی با پارامترهای محیطی دارد؛ آیا بنا به دلایلی که خود در انتخابشان نقشی ندارید مانند زندگی کردن در جنگل، کوه، قطب، بیابان یا زاده شدن در منطقه‌ای دور از سرزمینی که مقدس خوانده شده، دلیلی است منطقی بر این حرمان؟! 

    در جهان همیشه کسانی بوده و هستند که بنا به دلایلی، ادعای ارتباط با خدا به صورتها گوناگونی را داشته و دارند، تعداد معدودی از همین افراد، موفق شدند باور خویش را جهانشمول کنند. مثلا نقطه عطف اسلام، جنگ بدر بود؛ زمانی که مسلمانان در مدینه کاملا در سختی بسر می‌بردند، محمد تنها راه چاره را غارت کاوران مکیان که از سفر شام بر می‌گشتند، دانست؛ پس از این جنگ بود که محمد مکررا آیات جهات را بیان و فرهنگ شهادت را وارد این دین نمود؛ او به تدریج تمام قبایل عرب را در صورت عدم پذیرش اسلام غارت نمود و مسلمین پس از مرگش قدرت زیادی پیدا کرده بودند.


برخی از مسلمین معتقدند که چنین استدلالی ربطی به اسلام ندارد، نخست به این آیه از قران توجه فرمایند:
 قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (فصلت/52) بگو "مرا با خبر کنید که (چه خواهی دید)  اگر (قرآن) از پیش آلله آمده باشد در حالی که شما آن را  انکار کرد باشید؟ چه کسی گمراه‏تر از آن کس كه در مخالفتی دور (از حق) باشد! 
یعنی در قرآن هم اعتقاد ندانم گرانی وجود دارد.
    اکنون به این حدیث که در معتبرترین منبع شیعه، یعنی الکافی آمده است، توجه فرمائید که امام صادق با همین برهان، یکی از به قول خودشان زنادقه را شیعه کرد:
    محسن ابن هیثمی گفت که نزد ابو منصور متطیب بودم، پس گفت: مردی از یارانم خبر داد که من با ابن ابی‌العوجاء و عبدالله بن مقفع در مسجدالحرام بودیم؛ ابن مقفع گفت "آیا این مردم را می‌بینید؟ و با دست به طواف کنندگان اشاره کرد که هیچکدامشان انسان نیستند مگر آن پیرمردی (امام صادق) که آنجا نشسته است و دیگران  اوباش و حیوانند؛ ابن ابی‌العوجاء گفت "چگونه تنها نام انسان را بر این شخص واجب می‌‏دانی و بر دیگران نه"؟ ابن مقفع گفت "من چیزی پیش آن شخص دیدم که پیش دیگران ندیده‌‏ام؛ ابن ابی‌العوجاء، گفت"پس لازم است آنچه درباره‌ی او گفتی، امتحان شود..... نزد آن حضرت (امام صادق) نشستم و آن هنگامی بود که تنها من پیش او بودم، (امام صادق) گفتند: اگر امر آنگونه که آنان (طواف کنندگان مؤمن) می‌گویند که قطعا هم آنگونه است، رقم بخورد، آنان رستگار و شما زیانکار بزرگ خواهی شد و اگر  حقیقت آنگونه است که شما می‌گوئید که هرگز چنین نیست، در این حالت هم شما و ایشان با هم برابرید؛ به امام گفتم الله شما را رحمت کند، مگر ما و آنان چه می‏‌گوییم در حالیکه سخن ‏هایمان یکی است؟ گفتند "چگونه سخنان شما و آنها یکی است در حالی که آنان می‏‌گویند برای آنها روز قیامت، پاداش و شکنجه وجود دارد و معتقدند که آسمان دارای خدایی است و بدون شک آسمان آباد است؛ ولی شما گمان می‏‌کنید که آسمان خراب بوده و کسی در آن نیست. (الکافی/ جلد 1/ صفحه 74 و 75) (2)

=============================================
=============================================
(1)
حتی اگر پاسکال هم مسیحی مؤمنی بود؛ طبق گفته‌ی قرآن، کافر است:
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ (مائده/72) یقینا كسانى كه گفتند الله همان مسيح پسر مريم است قطعا كافر شده‏اند و در حالی که مسيح مى‏گفت "اى فرزندان اسرائيل، پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد كه هر كس به الله شرك آورد قطعا الله بهشت را بر او حرام گردانیده و جايگاهش آتش است و براى ستمكاران هیچ یاری دهنده‌ای وجود ندارد.
    لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (مائده/73) كسانى كه  گفتند الله سومين سه است بدون شک كافر شده‏اند و حال آنكه هيچ خدائی جز الله نيست و اگر از آنچه می‌گويند دست نکشند، به کسانی از ایشان که کافر شدندعذابى دردنک خواهد رسيد. زیرا از دید اسلام، تمامی غیر مسلمانان وارد جهنم می‌شوند.

    ایمان اسلامی یعنی اعتقاد داشتن به وجود الله به عنوان تنها خدا به روش محمد است، زیرا غیر مسلمانانی که آنها را مشرک می‌دانستند هم اعتقاد به وجود همین خدا یعنی الله را داشتند:
 وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (عنکبوت/61) اگر از آنها (مشرکان ) بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را پدید آورد، و چه کسی خورشید و ماه را تسخیر نمود خواهند گفت الله، پس برای چه از (عبادت) ما روی بر می‌گردانند؟ حتی مسلمانان هم همدیگر را کافر می‌دانند.فیها احد.

(2)
 احمد بن محسن المیثمی قال كنت عند ابی منصور المتطیب؛ فقال اخبرنی رجل من اصحابا قال کنت انا و ابن ابی العوجاء و عبد الله بن المقفع فی المسجدالحرام؛ فقال ابن المقفع: ترون هذا الخلق  و اوما بیده الى موضع الطواف ما منهم احد اوجب له اسم الانسانیه الا ذلک الشیخ الجالس یعنی ابا عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام، فاما الباقون فرعاع و بهائم؛ فقال له ابن ابی العوجاء و كیف اوجبت هذا الاسم لهذا الشیخ دون هؤلاء؟ قال لانا رايت عنده ما لم اره عندهم؛ فقال له ابن ابی العوجاء لابد من اختبار ما قلت فیه منه،  .....
 ان یکن الامر على ما يقول هؤلاء و هو على ما يقولون ( أهل الطواف) فقد سلموا و عطیتم و ان یکن الامر علی ما تقولون  و لیس کما تقولون، فقد استویتم وهم، فقلت له يرحمک الله و اس شی نقول و ای شئ یقولون ما قولی و قولهم الا واحدا؛ فقال و کیف یکون  قولک وقولهم واحدا؟ وهم یقولون  ان لهم معادا و ثوابا وعقابا ویدینون بان فی السماء الها و انها عمران و انتم تزعمون ان السماء خراب لیس فیها احد.

Translate

بايگانی وبلاگ