ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۹۴ شهریور ۸, یکشنبه

تناقضات قرآن در داستان موسی و جادوگران در الگوبرداری ناقص از تورات

   با توجه به اینکه در قرآن داستان سخن گفتن و معجزه نشان دادن موسی به فرعون، روایتی است کاملا بی‌نظم؛ نخست نقل اصل این افسانه از تورات بیان می‌شود، سپس روایت قرآنی که به صورت مفصل در 5 سوره نقل شده را ملاحظه می‌نمائید و خواهید دید که محمد در نقل قول این افسانه، دچار تناقض‌گوئی زیادی شده است؛ او در جائی از کتابش، آنچنان دچار اشتباه شده که موسی و الله را یکی فرض کرده و در جائی دیگر، داستان را از دست می‌دهد و فرعون و الله را هم کلام هم می‌کند؛ وی یادش رفته که قرار بود هارون به دلیل لکنت زبان داشتن موسی، به جایش حرف بزند؛ او در جائی آنچنان دچار فراموشی شده که می‌گوید "هیچ کس به موسی غیر از نوادگانی از قومش ایمان نیاورند" و در جای دیگری می‌گوید که "مردی از خاندان فرعون به همراه جادوگران به او ایمان آوردند"، تکرار عینی چندین آیه در سوره‌های مختلف و همچنین بیان این جمله که فرعون به هامان دستور داد تا برایش ساختمانی (اهرام)  بسازند تا به راههای آسمان و در نتیجه خدای موسی دست یابد؛ از دیگر تناقضات این کتاب است....

     همانگونه که پیشتر هم بیان شد، در تورات گفته شده که خدای یهودیان به موسی دستور داده تا به همراه برادرش، هارون که 3 سال از او بزرگتر و زبانش هم فصیح‌تر بود (زبان موسی هاکره بود)، نخست نزد نوادگان یعقوب ( بنی اسرائیل) بروند و به ایشان بگویند که فرستاده‌ی خدا هستند، مأموریت دارند تا آنها را از اسارت فرعون رها سازند و به همراه ایشان به سرزمین موعود برای پرستش خدا بروند و از آنها بخواهند که به او ایمان بیاورند؛ پس از اینکه قوم ایمان آوردند، آن دو نزد فرعون بروند تا بنی‌اسرائیل را روانه سرزمین موعود که همان کنعان یا فلسطین کنونی باشد، کند.

     در تورات این داستان در بخش پنجم و ششم و بخشی  از فصل هفتم بیان شده و مانند بخش‌های گذشته، داستان تورات از انسجام بسیار بیشتری نسبت به قرآن برخوردار است، در این کتاب بیان شده که موسی به همراه هارون  نزد فرعون رفتند، فرعون نخست گفت "یهوه را نمی‌شناسم"، یهوه نام خدای یهودیان و معادل الله در اسلام است.
    فرعون در ادامه می‌گوید "چرا می‌خواهید بنی اسرائیل را از کاری که دارند، محروم نمائید"؟ کار ایشان، زدن خشت از کاه و گل بود؛ فرعون برای اینکه به بنی‌اسرائیل گوشمالی دهد، به مأموران ستمگرش که مصری بودند و مأموران اجرای احکامش که یهودی بودند، دستور داد تا بنی‌اسرائیل مانند گذشته باید خشت بزنند، بدون اینکه به ایشان کاهی تحویل داده شود، آنان باید خود اقدام به گردآوری کاه نمایند؛  از آنجائی که بنی‌اسرائیل از انجام این خواسته، ناتوان بودند؛ مأموران ستمگر، مأموران اجرای احکام را کتک می‌زدند؛ آنها نیز نزد فرعون رفتند و گفتند که چرا با بردگانت اینگونه رفتار می‌کنید؟ به آنها کاه داده نمی‌شود، ولی از ایشان می‌خواهند که مانند گذشته خشت تحویل دهند! فرعون گفت "شما تنبلید، به همین دلیل هم می‌گوئید که می‌خواهیم به سرزمین موعود برویم تا برای خدا ذبح کنیم"؛ مأموران اجرائی دانستند که بنی‌اسرائیل در وضع بدی بسیار قرار دارند؛ بنابراین ناامیدانه از نزد فرعون بیرون و پیش موسی و هارون رفتند و از ایشان گله نمودند که چرا ما را پیش فرعون و دار و دسته‌اش خوار نمودی و موقعیت کشتن ما به ایشان دادی؟
موسی هم نزد خدا می‌رود و می‌گوید که چرا به این قوم بدی رساندی، از روزی که من نزد فرعون رفتم، نه تنها قوم خود را رها نکردی بلکه به ایشان بدی بیشتری رسیده است!(1)


     از آنجائی که این داستان در قرآن از هیچ نظمی برخوردار نیست و به صورت کاملا پراکند و ناقص در سوره‌های اعراف، طه، شعراء یونس و غافر بیان شده است؛ پس، پیش از اینکه فصل دیگری از تورات را بیان نمایم؛ نخست کل روایت قرآنی این افسانه را می‌نویسم.
 در قرآن مشخص نیست که هارون از کجا پیدا شد! موسی کی نزدش رفت! و همچنین موسی به کدامین دلیل به ناگاه نزد فرعون می‌رود تا بنی‌اسرائیل را همراه او و هارون به سرزمین موعود روانه کند! آیا بنی اسرائیل، او را نماینده خویش قرار داده بودند؟ آیا آنها به موسی به عنوان فرستاده‌ی خدا و به خدایش ایمان آورده بودند؟ اگر بله، کی و کجا این ایمان آوردنشان را بیان کردند؟ 
در روایت تورات، هیچ کدام از ابهامات بالا وجود ندارد، یعنی موسی نخست مأموریت دارد تا نزد بنی اسرائیل برود و آنها را قانع کند که فرستاده‌ی خداست، پس از اینکه ایمان آوردند، نزد فرعون برود تا بنی اسرائیل را رها سازد که برای بندگی و ذبح برای خدا، به سرزمین فلسطین که در اینجا کنعان نامیده شده، بروند.
 در کل قرآن موسی به فرعون در مورد خدایشان توضیح می‌دهد تا اینکه می‌گوید ما همه‌ی نشانه‌های خود را به فرعون نشان دادیم ولی دروغ انگاشت، در صورتی که خود قرآن پیشتر گفته بود که موسی زبانی فصیح ندارد، به همین خاطر او از الله خواسته بود تا هارون را همراهش بفرستند؛ بنابراین از ابتدا قرار بود هارون به جای موسی سخن بگوید:
 (شعراء/13) و سینه‌ام تنگ و زبانم باز نمی‌شود، پس به سوى هارون بفرست
  (قصص/34)  برادرم هارون از من زبانش فصیح‌تر است، پس او را همراه من بفرست

اما تناقضات و ابهامات قرآن در این داستان:

      در سوره‌ی طه، پس از اینکه موسی و هارون نزد فرعون می‌روند، فرعون به آن دو می‌گوید که خدای شما دو نفر کیست؟ و در ادامه از آیه 50 تا 55، قرآن نقل قول از موسی می‎نماید و این نقل قول از موسی و فرعون همچنان تا آیه 59 ادامه دارد که در اینجا فرعون می‌رود و جادوگرانش را می‌آورد؛ اما محمد دچار فراموشی شده، در جائی که نقل قول موسی است، او را با الله اشتباه می‌گیرد و می‌گوید "من آفریننده هستم":
(طه/53) (او) کسی است كه زمین را براى شما بسترى قرار داد و در آن براى شما راه‏هایی پدید آورد و از آسمان آبى فرستاد؛ پس با آن گونه‌های گوناگونی از گیاهان و روئیدنی‌ها بیرون آورد.
(طه/54) بخوريد و دامهای‌تان را بچرانید که بدون شک در اینها براى خردمندان نشانه‌هایی است.
*(طه/55) شما را از آن آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و بار ديگر از آن بيرون خواهیم آورد*.
    شاید گفته شود که الله در اینجا نقل قول از موسی را تمام می‌کند و سخن خویش را می‌گوید، اولا سیاق آیه اصلا چنین چیزی را نشان نمی‌دهد و تمام جملات پیش از این، نقل قول الله از موسی است؛ دوم اینکه، اگر الله با خود فرعون سخن گفته، پس نیازی به فرستادن پیامبر نبود! 

در سوره‌ی شعراء، داستان این گونه آغاز شده است:

    الله به موسی و هارون می‌گوید "پیش فرعون بروید و بگوید که ما فرستاده‌ی خدا هستیم، پس فرزندان اسرائیل را همراه ما بفرست، در کل قرآن هیچ جا سخنی از فراخوانی فرعون به یکتاپرستی نشده است:
(شعراء/16) پس (شما دو نفر) به سوى فرعون بروید و بگوید "ما فرستاده‌ی پروردگار جهانیانیم".
(شعراء/17) که فرزندان اسرائیل را با ما بفرست".
      فرعون مانند پدری مهربان، از موسی گله‌گذاری می‌کند:
(شعراء/18) گفت "آيا تو را از كودكى در میان خود پرورش ندادیم و چندین سال از عمرت را پیش ما نماندی؟
زیرا موسی پیشتر، پس از کشتن بی‌گناهی فرار کرده بود:
(شعراء/19) و آن کاری که کردی (آدم کشتی) خودت کردی (که مجبور به فرار شدی)،  آن کار كردى و تو از کافرانی (ناسپاسانی)".
      موسی خیلی راحت می‌گوید که من در آن زمان از گمراهان بودم:
(شعراء/20)  گفت " این را کردم و آن هنگام  از گمراهان بودم.
 در حالی که قرآن به صراحت گفته است، "کسی که الله او را گمراه نمود، هدایت نخواهد شد":
(نساء/88 ).... حال آنكه هر كه را الله او را در گمراهی قرار داد هرگز راهى براى او نخواهى يافت. شرح مفصل.
      ولی الله نه تنها از این گناه بزرگ که کشتن بیگناه باشد، چشم پوشی می‌کند؛ بلکه همان شخصی که می‌گوید من گمراه بودم را پیامبر به بالاترین مقام ممکن، یعنی پیامبری می‌رساند:
(شعراء/21) و چون از شما ترسيدم ، گريختم ولی پروردگارم به من حکم (پیامبری) داد و مرا از پیامبران گذاشت.
جالبتر اینجاست که فرعون حتی سخنی از دستگیری موسی در این سوره نمی‌کند، در ادامه موسی طلبکارانه می‌گوید، "چرا بر من منت می‌گذاری در صورتی که خودت، بنی اسرائیل را به بردگی گرفتی"؟!:
(شعراء/22) و منت اين نعمت را بر من می‌گذاری و در حالی که فرزندان اسرائیل را به بردگی گرفتی!
 در جائی دیگر نه تنها سخنی از گله گذاری فرعون از موسی نیست، بلکه او ادعای خدائی می‌کند:
 (شعراء/29) گفت "اگر خدایی غیر از من بگیری، تو را از زندانیان می‌گذارم".

تا اینجا هنوز موسی معجزه‌ای را نشان نداده است؛ او به فرعون می‌گوید "اگر من معجزه‌ام را نشان دهم، آیا باز سخنم را نمی‌پذیری؟:
 (شعراء/30) (موسى) گفت "حتى اگر براى تو چيز آشکاری بياورم"؟
(شعراء/31) (فرعون) گفت "آن را بياور، اگر از راستگویانى.
(شعراء/32) پس چوبدستی‌اش را انداخت پس آن هنگام اژدهاماری نمایان شد.
(اعراف/107) پس چوبستی‌اش را انداخت پس آن هنگام اژدهاماری نمایان شد.
(شعراء/33)  و دستش را بيرون كشید ، پس آن هنگام آن براى تماشاگران سفید شد.
(اعراف/108)  و دستش را  بیرون كشید، پس آن هنگام آن براى تماشاگران سفيد شد

    در سوره‌ی طه، موسی به همراه هارون با فرعون سخن می‌گویند و شخص فرعون هم پیشنهاد آوردن جادوگرانش را برای اینکه به موسی نشان دهد، جادوی آنها از او بهتر است،می‌دهد، (طه/57 و 58)؛ در این سوره‌، این فرعون است که به موسی می‌گوید " تو جادوگری بیش نیستی":
 (طه/57) گفت "اى موسى، آمده‌ای تا با جادوی خویش، ما را از سرزمین‌مان بیرون كنی"؟
  همچنین در سوره‌ی شعراء، فرعون به سرانش می‌گوید که او جادوگر است:
(شعراء/34) (فرعون) به سرانی كه گرد او بودند، گفت"بدون شک این جادوگر دانائی است". 
اما در سوره‌های اعراف و یونس، این سران قوم فرعون هستند که می‌گویند او جادوگر است:
(اعراف/109) سران قوم فرعون گفتند "به درستی که  این جادوگری است دانا".
و همین مفهوم با اندکی درتغییر:
(یونس/76) پس هنگامی که حق از نزد ما برایشان آمد، گفتند "بدون شک این جادوئی است آشکار".

      در سوره‌ی غافر، کلا قاعده بازی به هم می‌خورد؛ در این سوره، محمد دچار اشتباهی اساسی می‌شود و داستان را به زمان زایش موسی و هنگامی که دستور داده بود، پسران بنی‌اسرائیل را بکشند و زنانشان را زنده نگه دارند، می‌برد؛ سران فرعون با مشاهده‌ی معجزه‌ی موسی، می‌گویند:
(غافر/25) پس هنگامی که همان حق را از سوی ما براى ایشان آورد، گفتند "پسران كسانى را كه با او ايمان آورده‌اند را بكشید و زنانشان را زنده نگه دارید و البته نیرنگ كافران تنها گمراهی بیش نیست. 
و پس از شکست خوردن جادوگران از موسی:
  (اعراف/127) و سران قوم فرعون گفتند "آیا موسى و قومش را رها می‌کنی تا در این سرزمین فساد كنند و  تو و خدایانت را رها كند؟گفت "به زودى پسرانشان را می‌کشیم و زنانشان را زنده نگاه می‌داریم و ما بر آنان تسلط داریم".
      فرعون به این امر بسنده نمی‌کند و می‌گوید "بگذارید تا موسی را بکشم"؛ گویا کسی که ادعای خدائی دارد، باید برای کشتن موسی از دیگران اجاره بگیرد!:
 "(غافر/26) و فرعون گفت "بگذارید که موسى را بكشم تا پروردگارش را صدا زند، من می‌ترسم کیشتان را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد كند". 
     در صورتی که در سوره طه، نه تنها هیچ تندی از سوی فرعون مشاهده نمی‌شود؛ بلکه با آرامش، به موسی می‌گوید "روزی را پیشنهاد بده تا در آن روز نشان دهم که تو جادوگری بیش نیستی، موسی هم روز عید را پیشنهاد می‌دهد که مورد استقبال فرعون قرار می‌گیرد:
(طه/58) بدون شک ما برای تو جادوئی مانند آن خواهیم آورد، پس میان ما و خود موعدى بگذار كه نه ما و نه تو خلافش را نکنیم در جایی هموار. 
 (طه/59) گفت "موعد شما روز جشن باشد كه مردم چاشتگاه  گرد می‌آیند". 
و البته این آرامش فرعون در سوره شعراء و هنگام گله‌ کردن از فرعون هم پیشتر بیان شد.

       در سوره‌ی اعراف نخست گفته شده "سران قوم فرعون به موسی گفتند: او جادوگر است، شما چه دستوری می‌دهید"؟ و بلافاصله خودشان به فرعون دستور می‌دهند و می‌گویند که جارچیانی را برای یافتن جادوگران، به شهر بفرست و او را نیز به همراه بردارش بازداشت کن.:

(اعراف/110) می‌خواهد شما را از سرزمین‌تان بیرون كند. پس چه دستور می‌دهید"؟ 
     ممکن است گفته شود، این فرعون بود که خطاب به سرانش گفت" چه دستوری می‌دهید؟ اولا فرعون به عنوان رئیس مطلقی که بنا بر گفته‌ی قرآن، ادعای خدائی می‌کرد؛ معنی نمی‌دهد که خطاب به سرانش بگوید "شما چه دستوری می‌دهید"؟ ضمنا خوب به سیاق همین آیه و آیه‌ی پیش از آن توجه نمائید:
(اعراف/109) سران قوم فرعون گفتند "به درستی که  این جادوگری است دانا".
و باز همین مفهوم، به صورتی کاملا آشکار:
 (شعراء/34) (فرعون) به سرانی كه گرد او بودند، گفت"بدون شک این جادوگر دانائی است".
(شعراء/35) می‌خواهد شما را به (وسیله) جادویش از سرزمین‌تان بیرون كند؛ پس چه دستوری می‌دهید؟
و دستور سران فرعون به او:
(اعراف/111) گفتند "او و برادرش را بازداشت كن و چارچیانی را به شهرها بفرست".
(شعراء/ 36) گفتند "او و برادرش را بازداشت كن و چارچیانی را به شهرها بفرست".
(اعراف/112) تا هر جادوگر دانایی را پیش تو بیاورند.
(شعراء/ 37) تا هر جادوگر دانایی را پیش تو بیاورند.
و :
(یونس/79) و فرعون گفت "هر جادوگر دانایى را پیش من بیاورید".

    معلوم نیست فرعون به کدامین دلیل موسی را بازداشت نمی‌کند، شاید گفته شود که قدرت نداشت، چرا حتی  کوششی برای بازداشت او نکرد!؟ البته یک بار پیش‌تر هم فرعون تهدید توخالی نموده بود:
 (شعراء/29) گفت "اگر خدایی غیر از من بگیری، تو را از زندانیان می‌گذارم".
     جالب اینجا که محمد آنچنان از این داستان خوشش آمده بود که فراموش کرده، دو آیه را دوبار در دو سوره‌ی مختلف تکرار نموده است!

     قرآن در ادامه در سوره طه می‌گوید "پس از اینکه فرعون پیشنهاد موسی را پذیرفت، فرعون او را رها نمود تا نیرنگش را بیاورد":

(طه/60) پس فرعون روى گرداند (بدون توجه رفت)؛ پس نیرنگش را گرد آورد، سپس آمد".
(شعراء/38) پس همه‌ی جادوگران در وعده‌گاه روز معین (دارای مناسیت مانند عید)، گردآورى شدند.

پس از اینکه جادوگران، آمدند، فراخوان عمومی برای تماشای مردم داده شد:

(شعراء/39) و به مردم گفتند "آیا شما نيز گرد هم می‌آئید؟

پس از آمدن جادوگران، موسی آنها را اندرز داد:
(طه/61) موسى (به جادوگران) گفت "واى بر شما، به الله دروغ مبندید كه شما را با شکنجه‌ای سخت نابود می‌نماید و هر كس دروغ ببندد نامید خواهد شد".
ولی در اینجا سخنی از اندرز دادن نیست:
(یونس/80) و  هنگامی جادوگران آمدند، موسى به آنان گفت "آنچه را می‌اندازید بیندازید".

در جملاتی بی معنی، از قول سران فرعون خطاب به مردم گفته است که اگر جادوگران پیروز شدند ما از آنها پیروی می‌کنیم!:
(شعراء/40) تا شاید ما از جادوگران پیروى كنيم اگر آنان چیره شوند!"

جادوگران، پیش از آغاز کار، درخواست مزد از فرعون می‌کنند:
(شعراء/41) پس هنگامی که جادوگران آمدند، به فرعون گفتند "اگر ما چیره شویم، آيا برای ما مزدى خواهد بود؟
 در ادامه فرعون می‌پذیرد، به نظر می‌رسد که در این سوره، از جزئیات بیشتری سخن گفته شده است، اما:
(شعراء/43) موسى به آنان گفت "بیندازید آن چه که می‌خواهید بیندازید".
(یونس/80) و  هنگامی جادوگران آمدند، موسى به آنان گفت "آنچه را می‌اندازید بیندازید".
(اعراف/115) گفتند "اى موسى، آیا تو می‌اندازی و یا اینکه ما انداخته‌گان باشیم".
(طه/65) گفتند "اى موسى،  تو می‌اندازی یا همانا ما نخستین باشيم كه مى‌اندازيم"؟
(طه/66) گفت "بلكه  بیندازید"؛ پس ناگهان ریسمان‌ها و چوبدستی‌هایشان، بر دلیل افسونشان گمان می‌شد كه آنها شنابان می‌چرخند!
(شعراء/44) پس ريسمان‌ها و  چوبدستی‌هایشان را انداختند و گفتند "به شكوه فرعون سوگند كه ما چیره شونده هستیم".
(اعراف/116) گفت "شما بیندازید"، و هنگامی که انداختند، چشم‌های مردم را جادو کردند و آنان را به ترس انداختند و جادوی بزرگی بزرگ آوردند.


موسی با دیدن جادوی جادوگران، ترسید:
(طه/67) و موسى در خود احساس ترسی نمود.
ولی در این آیه، نه تنها خبری از ترس موسی نیست؛ بلکه بلافاصله می‌گوید:
 (یونس/81) پس هنگامی که انداختند، موسى گفت "آنچه را شما آوردید جادوست، به زودى الله  آن را باطل خواهد كرد؛ بدون شک الله كار مفسدان را تأیید نمی‌کند.
(اعراف/117) و به موسى وحی کردیم که چوبدستی‌ات را بینداز، پس آن هنگام آنچه را به دروغ بافته بودند بلعید.
(شعراء/45) پس موسى چوبدستی‌اش را انداخت، پس آن هنگام آنچه را كه آنان به دروغ بافته بودند را بلعید.
و در طه:
(طه/65) گفتند "اى موسى،  تو  می‌اندازی یا همانا ما نخستین باشيم كه مى‌اندازيم"؟
(طه/66) گفت "بلكه  بیندازید"؛ پس ناگهان ریسمان‌ها و چوبدستی‌هایشان، بر دلیل افسونشان گمان می‌شد كه آنها شنابان می‌چرخند!
(طه/67) و موسى در خود احساس ترسی نمود.
(طه/68) گفتیم "نترس كه تو خود برترى"
 در این سوره، پیش از نمایش، جادوگران با هم به آهستگی مشورت کردند:
(طه/62)  در باره‌ی كارشان در میان خود جر و بحث کردند و به آهستگی سخن گفتند.
(طه/63) گفتند "بدون شک اين دو تن جادوگرند می‌خواهند شما را با جادوی خود از سرزمین‌تان بیرون كنند و روش مثال زدنی شما (دین شما) را از میان ببرند.
(طه/64) پس نیرنگ خود را گردآوری کنید و در صفی جلو بیائید؛  بدون شک امروز هر كی که چیره شود خوش‌بخت می‌گردد".

در آیه پائین، الله موسی را التزام به انداختن چوبدستی‌اش نمود:
(طه/69) و آنچه در دست راست دارى بینداز تا آنچه را ساخته‌اند ببلعد؛ همانا ساخته‌ی ایشان نیرنگ جادوگر است و  جادوگر هر جا برود رستگار نمی‌گردد.
ولی روایت سوره اعراف، نتیجه را هم می‌گوید: 
(اعراف/117) و به موسى وحی کردیم که چوبدستی‌ات را بینداز، پس آن هنگام آنچه را به دروغ بافته بودند بلعید.
(اعراف/118) پس درستی نمایان گردید و  آنچه را که می‌کردند باطل شد.
 (اعراف/119) پس در آنجا شکست خوردند و زبون شدند.


      تناقضی بزرگ در قرآن:
(شعراء/46) پس جادوگران به سجده افتادند
(طه/70) پس جادوگران به سجده افتادند و گفتند "به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم"!
(شعراء/ 47  ) گفتند "به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.
(اعراف/121) گفتند "به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.
(شعراء/ 48 ) پروردگار موسى و هارون.
(اعراف/122) پروردگار موسى و هارون.
ولی:
(یونس/83) سرانجام، كسى به موسى ایمان نیاورد، مگر  نوادگانی از قومش؛ به خاطر ترس از آنكه مبادا فرعون و سرانشان آنها را آزار رسانند و بدون شک فرعون در زمین خودبرتربین و از زیاده‌روی کاران بود.
و باز هم آیه‌ای که نشان می‌دهد محمد، در نقل قول از الله، دچار فراموشی شده بود، در این آیه هم گفته شده که مردی از خاندان فرعون به موسی ایمان آورد:
(غافر/28) و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ایمان خود را پنهان می‌کرد، گفت "آیا مردى را می‌کشد كه می‌گوید پروردگار من الله است، در حالی که  براى شما از  سوی پروردگارتان دلایلی آشكار آورده است؟ و اگر دروغگو باشد دروغش برای خودش است و اگر راستگو باشد برخى از آنچه که شما را وعده داده است به شما خواهد رسید؛، زیرا الله كسى را كه زیاده‌رو دروغگو باشد راهنمائی نمی‌کند.
(غافر/29) اى قوم من، امروز فرمانروایی متعلق به شماست، بر اين سرزمين مسلط شده‌اید  و چه كسى ما را از بلاى الله اگر بیاید یاری خواهد كرد"؟ فرعون گفت "تنها آن (مصلحتی) که می‌بینم نشانتان می‌دهم و شما را راهنمائی نمی‌کنم مگر راه درست".
(غافر/30) و كسى كه ایمان آورده بود، گفت "اى قوم من، همانا می‌ترسم که بر شما مانند روزگار  گروه‌های (گذشته) بیاید.
(غافر/31) مانند شیوه (عذاب) قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که پس از آنها بودند و الله نمی‌خواهد ستمی بر بندگان روا شود. و این اندرز دادن آن مرد مؤمن که از قوم ففرعون بود تا آخر همین سوره فرعون را نصیحت می‌کند، تا جائی که محمد یادش رفته نقل قول مردی است از خاندان فرعون بلکه ادامه همین سوره به گونه‌ای رقم خورده است که گوئی الله مشغول پند دادن به بندگانش است!
 همان مردی که از خاندان فرعون بود،  این جملات را در پاسخ به فرعون که گفته بود، "گذارید تا موسی را بکشم"، می‌گوید(غافر/26)؛ این در حالی است که فرعون خطاب به جادوگرانی که به موسی ایمان آورده بودند گفته بود "دست و پایتان را ضربدری قطع خواهم کرد و شما را به صلیت خواهم کشید: 
(اعراف/124) دست‌ها و پاهای‌تان را ضربدری خواهیم برید، سپس همه شما را به صلیب خواهم کشید".
(طه/71).... پس بدون شک دستانتان و پاهای‌تان ضربدری می‌برم و شما را بر تنه‌هاى درخت خرما به صلیب می‌کشم تا خوب بدانید شکنجه‌ی کدامیک از ما (من و خدای موسی) سخت‌‏تر و پایدارتر است".

اشتباهی دیگر از سوی محمد:

        در "یونس/85" قوم موسی خطاب به او گفتند "ما بر الله توکل کردیم و از او خواستند تا آنها را سبب آزمودن قوم فرعون نگرداند"، یعنی مخاطب در اینجا موسی است نه الله، در آیه پس از این نیز گفته‌اند "و ما را با رحمت خود از  (دست) قوم كافر رها کن" که واضح است، مخاطب موسی است، یعنی آنان بر خلاف یکی از اصول توحیدی که این الله است که هر کسی را بخواهد وارد رحمتش می‌کند و هر کسی را بخواهد وارد عذابش، قوم موسی به جای درخواست از الله، از موسی چنین درخواستی که در تمامی جاهای دیگر قرآن مختص الله است، را دارند:
(یونس/85) پس گفتند "بر الله توکل كردیم؛ پروردگارا، ما را (وسیله‌ای) برای آزمایش قوم ستمگر نگذار"!
 (یونس/86) و ما را با رحمت خود از  (دست) قوم كافر رها کن.
باید از الله درخواست رحمت نمود یا از موسی؟!
و قرآن هم هرگز این اشتباه بنی‌اسرائیل را تصحیح نکرده؛ این نقل قوم به گونه‌ای تأییدآمیز بیان شده. 
    ولی در اینجا، نه تنها خبری از کرنش بنی‌اسرائیل در برابر موسی و خدا نیست، بلکه گفته شده که آنها از آمدن موسی هم دلخور بودند:
(اعراف/129) گفتند "پیش از آن که تو نزد ما بیایى و  پس از آن که پیش ما آمدى  (همچنان) آزار می‌شویم؛  گفت "امیداست كه پروردگارتان دشمن شما را نابود كند و شما را روى زميی جانشین  سازد آنگاه بنگرد تا چگونه عمل می‌کنيد".
آیه بالا، اقتباسی است بد از این آیه تورات:
به آن‏ها گفتند "خداوند شما را جزا دهد و داوری نماید كه ما را در دید فرعون و در دیدگاه نوکرانش پایمال كردید و برای كشتن ما، به دست آن‏ها شمشیر دادید!(تورات/ خروج/ فصل 5/ آیه 21)
      ولی در اینجا موسی خود را نیازمند رحمت الله می‌داند و همچنین از الله می‌خواهد که تنها او و برادرش را وارد رحمتش نماید:
(اعراف/151) (موسی) گفت "پروردگارا، من و  برادرم را بيامرز و ما را وارد رحمت خویش بنما و تو مهربانترين مهربانانی!
جالب اینجا، قوم فرعون توحید بیشتری دارند:
(شعراء/51) ما طمع داریم كه پروردگارمان گناهانمان  را ببخشد كه ما نخستين ایمان آورنده‌گانیم.

      اشتباهات محمد در  سوره غافر نیز همچنان ادامه داد، آنجائی که خطاب به هامان می‌گوید "برای من ساختمانی بساز تا به راههای آسمان دست پیدا کنم و به خدای موسی برسم"، قرآن هم به گونه‌ای این نقل قول را بیان نموده که گوئی در آسمان راهی وجود دارد (2) که به بارگاه الله می‌رسد:

(غافر/36) و فرعون گفت "اى هامان، براى من ساختمانی  بلند ساز شايد من به آن راه‏های (آسمان) دست یابم.
(غافر/37) راه‏هاى آسمان‏‌ها تا از خداى موسى آگاهی پیدا کنم؛ همانا گمان دارم که او دروغگوست و این گونه براى فرعون، زشتى كارش آراسته شد و راه درست برایش بسته شد و نیرنگ فرعون تنها در تباهی بود.(3)
به نظر می‌رسد، محمد که از وجود  اهرام در مصر باخبر بود؛ گمان داشت که هدف از این سازه‌های بلند، رسیدن به دروازه‌ی آسمان برای رسیدن به خدا بوده است.

و ادامه داستان به نقل از تورات:


شموت (خروج) فصل ششم (شامل 30 آیه)
1- خداوند به موشه گفت "اکنون خواهی دید که چه رفتاری با فرعون خواهم داشت تا به دلیل نیرومندی من آن‏ها را با اعمال زور روانه کند؛  آن‏ها را از سرزمینش اخراج نماید.
2- خداوند با موشه (موسی) سخن گفت که من خداوند هستم.
3- به نام توانای مطلق به اورهام (ابراهیم) و اسحاق و یعقوب آشکار شدم آشكار شدم و نامم یهوه است؛ خود را به آن‏ها معرفي نكردم.
4- با ایشان هم پیمان خود را استوارکه سرزمین کنعان، سرزمینی که ایشان منزل گزیدند، به آن‏ها دهم.
5-  و نیز ناله‌ی فرزندان اسرائیل را که مصریها آن‏ها را به بردگی گرفتند شنیدم و پیمانم را به یاد دارم.
6-  بنابراین به فرزنداناسرائیل) بگو که من خداوند هستم، شما را از زیر بار زحمتهای مصریان بیرون خواهم آورد و شما را از خدمت آنان رها خواهم ساخت و با بازوی بر افراشته و با کیفری سخت که به مصریان خواهم داد شما را نجات می‌دهم.
7-  و شما را قوم خود خواهم نمود و داور شما خواهم بود تا بدانید که من خداوند داور شما هستم که شما را از زیر بار سختی‌های مصری‌ها بیرون می‌نمایم.
8-  شما را به آن سرزمینی  كه دستم را بلند کردم که آن را ابراهیم و اسحاق و یعقوب بدهم، خواهم آورد و آن را به شما به ارث خواهم داد؛ زیرا من خداوند هستم.
9- موشه  هم این گونه به فرززندان اسرائیل سخن گفت ولی ایشان به دلیل تنبلی و کار سخت به او گوش ندادند.
10- خداوند موشه این گونه گفت:
11- برو به  فرعون حرف بزن تا فرزندان اسرائیل را از سرزمین خود روانه کند..
12- موشه در حضور خداوند چنین سخن گفت "اکنون فرزندان اسرائیل به من گوش ندادند؛ من هاکره هستم چگونه فرعون  به من گوش خواهد داد!؟
13- خداوند با موشه و هارون صحبت نموده و برای بیرون آوردن فرزندان اسرائیل از سرزمین مصر، آن‏ها را نزد فرزندان اسرائیل و فرعون فرستاد.
.
.
.
30- موشه در حضور خداوند گفت اکنون من هاکره هستم من الكن هستم، چگونه فرعون به سخنم گوش خواهد داد؟


خروج، فصل 7  
1- خدا به موشه گفت "توجه داشته باش تو را در مقابل فرعون بزرگ قرار دادم؛ هارون، برادرت، به جای تو شخن می‌گوید.
2-  تمام آنچه را به تن دستور می‌دهم به هارون بگو تا هارون به فرعون بگويد که فرزندان اسرائیل (یعقوب) را از سرزمینش روان کند.
3 - و من قلب فرعون را سخت و آیات و معجزاتم را در سرزمین مصر زیاد خواهم کرد.
4- فرعون به شما گوش نخواهد داد و قدرتم را در مصر ظاهر خواهم ساخت؛ سپاه یگانه پرستی‌ام (بنی اسرائیل) را از سرزمین مصر باکیفرهای سخت (به مصریان) بیرون خواهم آورد.
5- هنگامی كه دستم را بر مصر دراز نمایم تا فرزندان اسرائیل را از میان آنان بیرون بررم مصری‌ها خواهند دانست كه من خدا هستم.
6-  موشه هارون همان‏گونه كه خدا به آن‏ها دستور داده بود اقدام نمودند.
7- موشه هنگام سخن گفتن فرعون 80 ساله وهارون 83 ساله بود.
8-  خداوند به موشه و هارون چنین گفت.
9- هرگاه فرعون با شما چنین گويد که "معجزهای از خود نشان دهید. هارون بگو عصایت را بردار و جلو فرعون بینداز به ماری تبدیل خواهد شد.
10- موشه و هارون نزد فرعون رفتند  و ان‏گونه كه خدا فرمان داده بود كردند؛ هارون عصایش را جلو فرعون و جلو نوکرانش انداخت، مار شد.
11- فرعون هم دانشمندان و جادوگران را صدا زد؛ جادوگران مصر هم به وسیله جادوهای خود همان کار را کردند.
12- هرکدام  چوبدستی خود را انداخت و مارشد؛ چوبدستی هارون عصاهای ایشان را بلعید.
13- قلب فرعون سخت شد و همان‏گونه که خدا گفته بود به آن‏ها گوش نداد.
14-  خدا به موشه گفت "قلب فرعون سخت است، از فرستادن آن قوم خودداری نمود. (ادامه دارد و در پست بعدی خواهم نوشت)

======================================================
======================================================
(1)
                                           تورات، شموت (خروج) فصل پنجم شامل 23 آیه

1-  سپس موشه (موسی) و هارون آمده به پرعوه (فرعون) گفتند: "یهوه خالق اسرائیل چنین گفته است که قوم مرا روانه کن برای من در بیابان عید بگیرند".
2-  فرعون گفت "یهوه کیست که از سخن او اطاعت کنم تا اسرائیل را روانه کنم؟ یهوه را نشناختهام و فرزندان اسرائیل را هم روانه نخواهم ساخت.
3-  (موسی و هارون) گفتند "خداوند عبری‌ها ما را ملاقات کرده است که سه روز در بيابان راهپیمائی کنیم و برای خداوند، خالق خود ذبح نمائیم مبادا ما را با شمشیر بزند"!
4-  پادشاه مصر به ايشان گفت ای موشه (موسی) و هارون، چرا قوم را از کارهایش بیکار می‌کنید؟ دنبال کار خود بروید.
5- فرعون گفت: بله، اکنون توده مردم  این سرزمین زیاد هستند و شما آن‏ها را از کارشان بیکار می‌کنید!
6-  فرعو.ن در آن روز به ماموران ستمگر (تمام این مأموران مصری بودند) بر آن قوم و ماموران اجرائی (تمام این مأموران اجرائی یهودی بودند) خویش  این گونه دستور داد.
7- مانند گذشته دوباره برای زدن خشتها به اين قوم کاه ندهید، آن‏ها بروند و برای خود کاه جمع کنند.
8- تعداد خشتهایی را که پیشتر آن‏ها درست می‌کردند بر عهدهی آن‏ها بگذارید، از آن کم نکنيد؛ چون‏ که آن‏ها  تنبلند و به این خاطر است  كه داد می‌زنند تا برویم  برويم برای خداوند خود ذبح کنيم.
9-  کار اين مردم  دشوار شود تا با آن مشغول گردند و به سخنان دروغ توجه نداشته باشند.
10- ماموران ستمگر بر آن قوم و ماموران اجرایی بیرون آمده به آن قوم اینگونه گفتند که فرعون چنین گفته است "من به شما کاه نخواهم داد".
11-  شما بروید در هر جا کاه پیدا کردید برای خود بردارید؛ زیرا  از کار شما چیزی کاسته نمیشود.
12-  قوم برای جمع کردن خاشاک به جای کاه در تمام سرزمین مصر پراکنده شدند.
13- و ماموران ستمگر ، آن‏ها را وادار به شتاب نموده می‌گفتند کارهایتان را مانند هنگامی که کاه بود سهمیه‌ی هر روز را در همان روز تمام نمائید.
14- ماموران اجرایی که ماموران ستمگر فرعون از میان بنی اسرائیل بر آن‏ها گمارده بودند کتک می‌خوردند که چرا وظیفه‌ی‌ خود را برای خشت زدن هم دیروز و هم امروز مانند گذشته تمام نکردید؟
15- ماموران اجرایی فرزندان اسرائیل آمدند و نزد فرعون با صدای بلند گفتند "چرا با بردگانت اینگونه می‌کنی؟
16- به بردگانت کاه داده نمی‌شود و به ما می‌گویند خشتها را بزنید و اکنون بردگانت کتک می‌خورند و اشتباه  قوم توست.
17-  (فرعون ) شما تنبلید و به دلیل تنبیلی‌تان می‌گوئید برویم برای خداوند ذبح کنیم!
18- و اکنون بروید کار کنید و به شما کاه داده نخواهد شد و باید به همان شمار پیشین خشت تحویل دهید.
19- هنگامی که گفت از خشتهای خود، سهمیه‌ی هر روزانه را در آن روز  كم نكنید، ماموران اجرا بر فرزندان اسرائیل آن‏ها را  در وضع بدی دیدند.
20-  و آنگاه كه از نزد فرعون بیرون رفتند با موشه و هارون كه برای دیدار آن‏ها ایستاده بودند برخوردند.
21-  به آن‏ها گفتند "خداوند شما را جزا دهد و داوری نماید كه ما را در دید فرعون و در دیدگاه نوکرانش پایمال كردید و برای كشتن ما، به دست آن‏ها شمشیر دادید!
22- موشه نزد خداوند برگشت و گفت "خدایا، چرا به این قوم بدی رسانیدی؟ برای چه مرا فرستادی؟
23-  و از هنگامی كه نزد فرعون آمدم تا به نام تو سخن گویم به این قوم بدی بيشتری کرده است و اصلا قومت را رها نگردانیدی!


(2) 
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ (حجر/16) و به يقين ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم.
وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِيهِ يَعْرُجُونَ (حجر/14) و اگر درى از آسمان بر آنان می‌گشوديم كه همواره از آن بالا می‌رفتند.

(3) 
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى (طه/49) (فرعون) گفت: اى موسى، پروردگار شما دو نفر كیست؟
 قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (طه/50)  گفت "پروردگار ما كسى است كه همه چیز را به اندازه خلقتش به او داده، سپس آن را هدایت کرده است".
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى (طه/51) گفت " پس سرنوشت پیشینیان چه می‌شود؟
 قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى (طه/52) گفت "دانش آن در كتابى نزد پروردگار من است، پروردگار من نه اشتباه می‌کند و  فراموش.
 الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى (طه/53) (او) کسی است كه زمین را براى شما بسترى قرار داد و در آن براى شما راه‏هایی پدید آورد و از آسمان آبى فرستاد؛ پس با آن گونه‌های گوناگونی از گیاهان و روئیدنی‌ها بیرون آورد.
كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى (طه/54) بخوريد و دامهای‌تان را بچرانید که بدون شک در اینها براى خردمندان نشانه‌هایی است.
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى (طه/55) شما را از آن آفریدیم  و  در آن باز می‌گردانیم و بار ديگر از آن بيیرون خواهیم آورد.
 وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى (طه/56) و بدون شک همه‌ی نشانه‌های خود را به آو (فرعون) نشان داديیم، ولى دروغ انگاشت و نپذیرفت.

 قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى (طه/57) گفت "اى موسى، آمده‌ای تا با جادوی خویش، ما را از سرزمین‌مان بیرون كنی؟

 فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى (طه/58) بدون شک ما برای تو جادوئی مانند آن خواهیم آورد، پس میان ما و خود موعدى بگذار كه نه ما و نه تو خلافش را نکنیم در جایی هموار.
 قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (طه/59) گفت "موعد شما روز جشن باشد كه مردم چاشتگاه  گرد می‌آیند".
 فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى (طه/60) پس فرعون روى گرداند (بدون توجه رفت)؛ پس نیرنگش را گرد آورد، سپس آمد.
 قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى (طه/61) موسى (به جادوگران) گفت "واى بر شما، به الله دروغ مبندید كه شما را با شکنجه‌ای سخت نابود می‌نماید و هر كس دروغ ببندد نامید خواهد شد".
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى (طه/62)  در باره‌ی كارشان در میان خود جر و بحث کردند و به یواشی سخن گفتند.
 قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى (طه/63) گفتند "بدون شک اين دو تن جادوگرند می‌خواهعند شما را با جادوی خود از سرزمین‌تان بیرون كنند و روش مثال زدنی شما (دین شما) را از میان ببرند.
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى (طه/64) پس نیرنگ خود را گردآوری کنید و در صفی جلو بیائید؛  بدون شک امروز هر كی که چیره شود خوش‌بخت می‌گردد".
 قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى (طه/65) گفتند "اى موسى،  تو  می‌اندازی یا همانا ما نخستین باشيم كه مى‌اندازيم"؟
قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى (طه/66) گفت "بلكه  بیندازید"؛ پس ناگهان ریسمان‌ها و چوبدستی‌هایشان، بر دلیل افسونشان گمان می‌شد كه آنها شنابان می‌چرخند!
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى (طه/67) و موسى در خود احساس ترسی نمود.
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى (طه/68) گفتیم "نترس كه تو خود برترى".
 وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى (طه/69) و آنچه در دست راست دارى بینداز تا آنچه را ساخته‌اند ببلعد؛ همانا ساخته‌ی ایشان نیرنگ جادوگر است و  جادوگر هر جا برود رستگار نمی‌گردد.
 فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى (طه/70) پس جادوگران به کرنش افتادند و گفتند "به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم"!
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى (طه/71)  (فرعون) گفت "آیا پیش از آنكه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ بدون شک او بزرگ شماست كه به شما جادو آموخته است، پس بدون شک دستانتان و پاهای‌تان ضربدری می‌برم و شما را بر تنه‌هاى درخت خرما به صلیب می‌کشم تا خوب بدانید شکنجه‌ی کدامیک از ما (من و خدای موسی) سخت‌‏تر و پایدارتر است".
 قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (طه/72) گفتند "ما هرگز تو را بر معجزاتى که به سوى ما آمده و آن كس كه ما را پدید آورده است، برتری نمی‌دهیم؛ پس هر دستور اجرائی می‌خواهی بده  که تنها در اين زندگى دنیائی است دستور اجرائی تو.
 إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى (طه/73) ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهان ما و آن جادویی كه ما را بدان وادار کردی بر ما ببخشد و الله بهتر و پایدارتر است".
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى (طه/74) بدون شک هر مجرمی نزد پروردگارش برود، جهنم براى اوست که در آن نه می‌میری و نه (مانند دنیا) زندگى می‌کنی.
 وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى (طه/75) و هر كس با ایمان به نزد او برود در حالى كه كارهاى شایسته انجام داده باشد، ایشان را درجات بالا  خواهد بود.
 جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى (طه/76) باغهای (بهشت) عدن كه از زير آن جوی‌ها روان است، برای همیشه در آن هستند و اين است پاداش كسى كه  پاک‌پشیه باشد.


ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (اعراف/103) سپس پس از آنها موسی را با نشانه‌هایمان ئبه سوی فرعون و سرانش فرستادیم، پی آنان در حقش ستم کردند پس بنگرید که سرانجام فاسدان چگونه بود!
وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/104) و موسى گفت "اى فرعون، بدون شک من فرستاده‌ای از سوى پروردگار جهانيانم".
 حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (اعراف/105) نیکوست كه بر الله جز  راستی نگویم؛ به راستی من برهانی آشکار از سوى پروردگارتان براى شما آورده‌ام؛ پس فرزندان اسرائیل را همراه من روانه کن.
 قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (اعراف/106) گفت "اگر معجزه‌ای آورده‌ای، پس اگر از راست گویانی آن را بیار".
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (اعراف/107) پس چوبستی‌اش را انداخت پس آن هنگام   اژدهاماری نمایان شد.
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (اعراف/108)  و دستش را  بیرون كشید، پس آن هنگام براى تماشاگران سفيد شد
قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (اعراف/109) سران قوم فرعون گفتند "به درستی که  این جادوگری است دانا".
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (اعراف/110) می‌خواهد شما را از سرزمین‌تان بیرون كند. پس چه دستور می‌دهید"؟
 قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَآئِنِ حَاشِرِينَ (اعراف/111) گفتند "او و برادرش را بازداشت كن و چارچیانی را به شهرها بفرست".
 يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (اعراف/112) تا هر جادوگر دانایی را پیش تو بیاورند.
 وَجَاء السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالْواْ إِنَّ لَنَا لأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (اعراف/113) و  جادوگرانی که نزد فرعون آمدند، گفتند "اگر چیره شوند باشیم براى ما مزدی خواهد بود"؟
 قَالَ نَعَمْ وَإَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (اعراف/114) گفت "آری، و (همچنین) بدون شک شما از نزدیکان من خواهی شد"
قَالُواْ يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (اعراف/115) گفتند "اى موسى، آیا تو می‌اندازی و یا اینکه ما انداخته‌گان باشیم".
قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/116) گفت "شما بیندازید"، و هنگامی که انداختند، چشم‌های مردم را جادو کردند و آنان را به ترس انداختند و جادوی بزرگی بزرگ آوردند.
وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (اعراف/117) و به موسى وحی کردیم که چوبدستی‌ات را بینداز، پس آن هنگام آنچه را به دروغ بافته بودند بلعید.
فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (اعراف/118) پس درستی نمایان گردید و  آنچه را که می‌کردند باطل شد.
 فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ وَانقَلَبُواْ صَاغِرِينَ (اعراف/119) پس در آنجا شکست خوردند و زبون شدند.
 وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (اعراف/120) و جادوگران به سجده افتادند.
 قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/121) گفتند "به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.
رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (اعراف/122) پروردگار موسى و هارون."
قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَـذَا لَمَكْرٌ مَّكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (اعراف/123) فرعون گفت "آیا پیش از آن که به شما اجازهدهم به او ایمان آوردید؟ بدون شک این نیرنگى است كه در شهر به راه انداخته‎اید تا مردمش را از آن بیرون كنید؛ پس به زودى می‌دانید.
 لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (اعراف/124) دست‌ها و پاهای‌تان را ضربدری خواهیم برید، سپس همه شما را به صلیب خواهم کشید".
قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ (اعراف/125) گفتند "ما به سوى پروردگارمان بازخواهیم گشت.
وَمَا تَنقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ (اعراف/126)و انتقام تو تنها به این خاطر الست که ما به نشانه‌های پروردگارمان هنگامی که به سوی ما آورده شدند  ایمان آوردیم؛ پروردگارا، بر ما شكیبایى فرو ریز و ما را مسلمان بمیران".
 وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِـي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ (اعراف/127) و سران قوم فرعون گفتند "آیا موسى و قومش را رها می‌کنی تا در این سرزمین فساد كنند و  تو و خدایانت را رها كند؟گفت "به زودى پسرانشان را می‌کشیم و زنانشان را زنده نگاه می‌داریم و ما بر آنان تسلط داریم".
 قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (اعراف/128) موسى به قوم خود گفت "از الله یارى بخواهید و پایدارى کنید كه زمین مال خداست، آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد می‌دهد و  سرانجام کار براى پرهیزگاران است".
قَالُواْ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (اعراف/129) گفتند "پیش از آن که تو نزد ما بیایى و  پس از آن که پیش ما آمدى  (همچنان) آزار می‌شویم؛  گفت "امیداست كه پروردگارتان دشمن شما را نابود كند و شما را روى زميی جانشین  سازد آنگاه بنگرد تا چگونه عمل می‌کنيد".

 ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ (یونس/75)

فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَـذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ (یونس/76) پس هنگامی که حق از نزد ما برایشان آمد، گفتند "بدون شک این جادوئی است آشکار".
 قَالَ مُوسَى أَتقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءكُمْ أَسِحْرٌ هَـذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (یونس/77) موسى گفت "ایا هنگامی که حق نزد شما آمد می‌گوئید، آیا این جادوست؟ و جادوگران رستگار نخواهند شد".
قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ (یونس/78) گفتند "آیا به سوى ما آمده‌اى تا ما را از شیوه‌اى كه پدران ما بر آن بوده‌اند بازگردانى و بزرگى در زمین براى شما دو نفر باشد؟ ما به شما دو نفر ایمان نداریم".
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (یونس/79) و فرعون گفت "هر جادوگر دانایى را پیش من بیاورید".
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (یونس/80) و  هنگامی جادوگران آمدند، موسى به آنان گفت "آنچه را می‌اندازید بیندازید".
 فَلَمَّا أَلْقَواْ قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ (یونس/81) پس هنگامی که انداختند، موسى گفت "آنچه را شما به  آوردید جادوست، به زودى الله  آن را باطل خواهد كرد؛ بدون شک الله كار مفسدان را تأیید نمی‌کند.
وَيُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (یونس/82) و الله  با كلماتش حق به حقیقت می‌رساند، هر چند خوشایند گناهکاران نباشد".
فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (یونس/83) سرانجام، كسى به موسى ایمان نیاورد، مگر  نوادگانی از قومش؛ به خاطر ترس از آنكه مبادا فرعون و سرانشان آنها را آزار رسانند و بدون شک فرعون در زمین خودبرتربین و از زیاده‌روی کاران بود.
 وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ (یونس/84) موسی گفت "ای قوم من، اگر به الله ایمان آورده‌اید و از مسلمانان (تسلیم شوندگان) هستید به او توکل کنید.
 فَقَالُواْ عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (یونس/85) پس گفتند "بر الله توکل كردیم؛ پروردگارا، ما را (وسیله‌ای) برای آزمایش قوم ستمگر نگذار"!
 وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (یونس/86) و ما را با رحمت خود از  (دست) قوم كافر رها کن.


فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/16) پس (شما دو نفر) به سوى فرعون بروید و بگوید "ما فرستاده‌ی پروردگار جهانیانیم".
 أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائیل را با ما بفرست".
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/18) گفت "آيا تو را از كودكى در میان خود پرورش ندادیم و چندین سال از عمرت را پیش ما نماندی؟
 وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (شعراء/19) و آن کاری که کردی (آدم کشتی) خودت کردی (که مجبور به فرار شدی)،  آن کار كردى و تو از کافرانی (ناسپاسانی)".
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (شعراء/20)  گفت " این را کردم و آن هنگام  از گمراهان بودم.
 فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (شعراء/21) و چون از شما ترسيدم ، گريختم ولی پروردگارم به من حکم (پیامبری) داد و مرا از پیامبران گذاشت.
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/22) و منت اين نعمت را بر من می‌گذاری و در حالی که فرزندان اسرائیل را به بردگی گرفتی!
 قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ (شعراء/23) فرعون گفت " آنچه را که پروردگار جهانیان  است(بگو)؟
 قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ (شعراء/24) (موسی) گفت "خداوند آسمانها و زمين و آنچه که میان آن دو است، اگر باور دارید.
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ (شعراء/25) (فرعون) به كسانى كه گرد او بودند گفت " آیا گوش نمی‌کنید"؟
 قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (شعراء/26) (موسی) گفت "پروردگارتان و پروردگار نخستین نياكانتان.
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (شعراء/27) (فرعون) گفت "اين پیامبرتان که به سوی شما فرستاده شده ، قطعا ديوانه است"!
 قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء/28) (موسی) گفت "پروردگار خاور و  باختر و هر چه ميان آنهاست، اگر اندیشمندید".
 قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (شعراء/29) گفت "اگر خدایی غیر از من بگیری، تو را از زندانیان می‌گذارم".
 قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ (شعراء/30) (موسى) گفت "حتى اگر براى تو چيز آشکاری بياورم"؟
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (شعراء/31) (فرعون) گفت "آن را بياور، اگر از راستگویانى.
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (شعراء/32) پس چوبدستی‌اش را انداخت پس آن هنگام اژدهاماری نمایان شد.
 وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (شعراء/33) و دستش را بيرون كشید ، پس آن هنگام آن براى تماشاگران سفید شد.
 قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (شعراء/34) (فرعون) به سرانی كه گرد او بودند، گفت"بدون شک این جادوگر دانائی است".
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (شعراء/35) می‌خواهد شما را به (وسیله) جادویش از سرزمین‌تان بیرون كند؛ پس چه دستوری می‌دهید؟
قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (شعراء/36) گفتند "او و برادرش را بازداشت کن و جارچیان را به شهرها فرست.
 يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (شعراء/37) تا هر جادوگر دانایی را پیش تو بیاورند".
 فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (شعراء/38) پس همه‌ی جادوگران در وعده‌گاه روز معین (دارای مناسیت مانند عید)، گردآورى شدند.
 وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ (شعراء/39) و به مردم گفتند "آیا شما نيز گرد هم می‌ائید؟
 لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ (شعراء/40) تا شاید ما از جادوگران پیروى كنيم اگر آنان چیره شوند!"
 فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ (شعراء/41) پس هنگامی که جادوگران آمدند، به فرعون گفتند "اگر ما چیره شویم، آيا برای ما مزدى خواهد بود؟
 قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (شعراء/42) (فرعون) گفت "بله و شما آن هنگام از نزدیکان خواهید بود".
 قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (شعراء/43) موسى به آنان گفت "بیندازید آن چه که می‌خواهید بیندازید".
 فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ (شعراء/44) پس ريسمان‌ها و  چوبدستی‌هایشان را انداختند و گفتند "به شكوه فرعون سوگند كه ما چیره شونده هستیم"..
 فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (شعراء/45) پس موسى عچوبدستی‌اش را انداخت، پس آن هنگام آنچه را كه آنان به دروغ بافته بودند را بلعید.
 فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ (شعراء/46) پس جادوگران به سجده افتادند
 قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/47) گفتند "به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.
 رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (شعراء/48) پروردگار موسى و هارون.
 قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (شعراء/49) (فرعون) گفت "آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ بدون شک او همان بزرگ شماست كه به شما جادو آموخته است، پس به زودى خواهید دانست؛ حتما دست‏‌ها و پاهایتان شما را به صورت ضربدری خواهم برید و همه‌ی شما را به صلیب خواهم کشید".
 قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ (شعراء/50) گفتند "مهم نیست، همانا ما به پروردگارمان باز می‌گردیم".
 إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (شعراء/51) ما طمع داریم كه پروردگارمان گناهانمان  را ببخشد كه ما نخستين ایمان آورنده‌گانیم.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ (غافر/23) و بدون شک، موسى را با نشانه‌های‌مان و قدرتی آشكار فرستادیم،

 إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ (غافر/24) به سوى فرعون و هامان و قارون، گفتند "جادوگری است دروغگو".
 فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ (غافر/25) پس هنگامی که همان حق را از سوی ما براى ایشان آورد، گفتند "پسران كسانى را كه با او ايمان آورده‌اند را بكشید و زنانشان را زنده نگه دارید و البته نیرنگ كافران تنها گمراهی بیش نیست.
 وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ (غافر/26) و فرعون گفت "بگذارید که موسى را بكشم تا پروردگارش را صدا زند، من می‌ترسم کیشتان را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد كند".
 وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ (غافر/27) و موسى گفت "من از شر هر خودبرتربینی  که روز حساب را باور ندارد  به پروردگارم و پروردگارتان پناه برده‌ام .
 وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (غافر/28) و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ایمان خود را پنهان می‌کرد، گفت "آیا مردى را می‌کشد كه می‌گوید پروردگار من الله است، در حالی که  براى شما از  سوی پروردگارتان دلایلی آشكار آورده است؟ و اگر دروغگو باشد دروغش برای خودش است و اگر راستگو باشد برخى از آنچه که شما را وعده داده است به شما خواهد رسید؛، زیرا الله كسى را كه زیاده‌رو دروغگو باشد راهنمائی نمی‌کند.
 يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ (غافر/29) اى قوم من، امروز فرمانروایی متعلق به شماست، بر اين سرزمين مسلط شده‌اید  و چه كسى ما را از بلاى الله اگر بیاید یاری خواهد كرد"؟ فرعون گفت "تنها آن (مصلحتی) که می‌بینم نشانتان می‌دهم و شما را راهنمائی نمی‌کنم مگر راه درست".
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ (غافر/30) و كسى كه ایمان آورده بود، گفت "اى قوم من، همانا می‌ترسم که بر شما مانند روزگار  گروه‌های (گذشته) بیاید.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ (غافر/31) مانند شیوه (عذاب) قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که پس از آنها بودند و الله نمی‌خواهد ستمی بر بندگان روا شود.
 وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ (غافر/32) و اى قوم من، همانا من بر شما از روز  صدا زدن هم (قیامت) می‌ترسم.
 يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (غافر/33) روزى كه پشت کرده بر هم باز می‌گردید، براى شما در برابر الله  هیچ پناه دهنده‌اى نیست و هر كس را که الله در گمراهی بگذارد، برای او راه نمائی نخواهد بود.
 وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ (غافر/34) و همانا یوسف پیش از این دلایلی آشکار برای شما آورد، ولى شما از آنچه برای‌تان آورد همیشه شک می‌کردید تا زمانى كه هنگامی که هلاک شد (مُرد)، گفتید "الله پس از او  هرگز فرستاده‌ای بر نخواهد انگیخت؛ این گونه است که الله  کسی که زیاده‌رو  است را در بیراهه می‌گذارد.
 الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ(غافر/35)  كسانى كه در باره‌ی نشانه‌های الله  بدون اینکه قدرتی برایشان آمده باشد جدال می‌کنند، مورد سخت مورد خشم الله و مؤمنان قرار می‌گیرند؛ اینگونه الله بر دل هر خودبرتربین ستمگری، مهر (گمراهی) می‌زند.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (غافر/36) و فرعون گفت "اى هامان، براى من ساختمانی  بلند ساز شايد من به آن راه‏های (آسمان) دست یابم.
 أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ (غافر/37) راه‏هاى آسمان‏‌ها تا از خداى موسى آگاهی پیدا کنم؛ همانا گمان دارم که او دروغگوست و این گونه براى فرعون، زشتى كارش آراسته شد و راه درست برایش بسته شد و نیرنگ فرعون تنها در تباهی بود.
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ (غافر/38) و آن كس كه ایمان آورده بود، گفت "اى قوم من، از من پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت كنم.
يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ (غافر/39) اى قوم من، همانا زندگی این دنیا کالائی ناچیز بیش نیست و آخرت است كه جای همیشگی است.
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ (غافر/40) کسی که کار بدی انجام دهد تنها به اندازه‌ی آن کیفر داده می‌شود و كسانى كه كار شايسته كنند در حالی که مؤمن باشند آنها درون باغ (بهشتی) می‌شوند که بدون حساب به آنان روزی داده می‌شود.
 وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ (غافر/41) و اى قوم من، مرا چه شده است  که شما را به نجات فرا می‌خوانم و شما من را به آتش می‌خوانید!؟
....
و این نصیحت کردن آن مرد همچنان تا آخر همین سوره ادامه دارد تا جائی که محمد یادش رفته این سخنان، نقل قول مردی است از قوم فرعون.

وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ (صافات/114) و  بدون شک بر موسى و هارون  منت گذاشتیم.




مطالب بالا، حاصل صرف بیش از 100 ساعت تلاش اینجانب است.

Translate

بايگانی وبلاگ